vasael.ir

کد خبر: ۵۷۳۱
تاریخ انتشار: ۲۷ تير ۱۳۹۶ - ۲۳:۱۵ - 18 July 2017
درس خارج فقه نکاح، آیت الله جوادی آملی مطرح کرد/ جلسه 32

میزان قرار دادن قرآن به معنای کنار گذاشتن روایات نیست

پایگاه اطلاع رسانی وسائل- آیت الله جوادی آملی دو تعبیر «میزان قرار دادن قرآن» و تعبیر «حَسْبُنَا کِتَابُ‌ اللَّهِ» را دو مفهوم کاملاً متباین از هم عنوان داشت و گفت: میزان قرار دادن قرآن اصلاً به این معنا نیست که فقط باید به قرآن مراجعه کنیم و روایات را کنار بگذاریم بلکه به این معناست که چون برای ما ثابت شده که جعل و دروغ در روایات وجود دارد باید یک میزانی داشته باشیم که در اعتبار سنجی روایات به آن مراجعه کنیم.

به گزارش خبرنگار سرویس حقوق پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله عبدالله جوادی آملی در سی و دومین جلسه درس خارج فقه نکاح که چهارشنبه 1 دی ماه 1395 برگزار شد، در ادامه مباحث جلسه قبل به بررسی روایات ابواب مصاهره پرداخت.

 

خلاصه درس حاضر

آیت الله جوادی آملی در ابتدای این جلسه پس از مروری بر مباحث مطرح شده در جلسه گذشته، بار دیگر بر ضرورت رعایت چینش علمی در مسائل فقهی تأکید کرد و گفت: راز اینکه برای تحلیل هر مسئله گذر از مراحل هفت‌گانه لازم است برای این است که در مرحله‌ای که به پیشینه و بیان اقوال پرداخته میشود، اگر ثابت شد این مسئله اتفاقی است و از طرفی روایت خلافی در باب بود، آن روایت به خاطر اِعراض اصحاب از حجیّت می‌افتد؛ یعنی طیّ مراحل هفتگانه تحقیق در مسائل فقهی حتی اگر اثر اثباتی نیز نداشته باشد، ولی اثر سلبی خواهد داشت.

وی در ادامه مباحث جلسه قبل به بررسی روایات ابواب مصاهره پرداخت و بیان داشت: در روایت محمد بن مسلم سخن از جاریه‌ای است که دختری به دنیا آورده و مولای قبلی او که او را آزاد کرده قصد ازدواج با دختر آن جاریه را دارد که حضرت می‌فرمایند: چون آن دختر، به منزله دختر او به حساب می‌آید ازدواج با او حرام است و در مسئله فرقی بین آزاد و کنیز وجود ندارد.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم افزود: در روایت محمد بن مسلم نسبت به آمیزش یا عدم آمیزش سخنی به میان نیامده امّا به قرینۀ روایت دیگری که به همین طریق از محمد بن مسلم در جای دیگر کافی آمده است و در آن عبارت «وَ کَانَ یَأْتِیهَا» اضافه شده است، شاید بتوان گفت در روایت اول نیز منظور جایی است که آمیزش صورت گرفته باشد.

وی سپس به بیان روایت منصور بن حازم پرداخت و گفت: در این روایت امام در جواب کسی که از حرمت ازدواج با ام الزوجه پرسیده بود، فتوایشان را بیان نکرده و جواب را به نقل از شخص دیگری اظهار میکنند که چنین جوابی بوی تقیّه میدهد.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء نسبت به جریان تقیّه در روایت منصور بن حازم افزود: در ادامه این روایت منصور بن حازم به حضرت عرض میکند: رأی حضرت علی (ع) در این قضیه چیز دیگری است، چون وقتی ابن عباس قول به حلیّت ام الزوجه بدون دخول به زوجه را مطرح کرده حضرت به او فرمودند: این قول را از کجا اخذ کردی؟ او در جواب گفت از کلام خدا که فرمود: وَ رَبائِبُکُمُ اللّاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ، حضرت فرمودند: در این آیه آنکه مستثنی است ربیبه است و اما مادر به طور مطلق آمده است یعنی قید دختلم بهنّ به او ربطی ندارد.

وی عنوان داشت: در عصر اخیر هم فقهایی مثل صاحب جواهر و شیخ انصاری، به بحث در رابطه با این آیه پرداخته‌اند و گفته‌اند: قید دختلم بهنّ در آیه فقط مربوط به ربائب است و ربطی به «امهات نسائکم» ندارد چون در غیر این‌صورت استعمال لفظ در اکثر از معنا لازم میآید که محال است.

آیت الله جوادی آملی در تبیین این استدلال بیان داشت: در آیه شریفه ﴿ أُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ﴾، کلمه «من» استعمال شده که اگر بخواهد هم متعلّق به ﴿أُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ﴾ و هم متعلق به ﴿وَ رَبائِبُکُمُ﴾ باشد، استعمال لفظ در اکثر از معنا لازم میآید، چون به خاطر اینکه معنا درست در بیاید، باید «من» در صورتی که به ﴿أُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ﴾ برگردد، نشویه باشد، و در صورتی که به ﴿وَ رَبائِبُکُمُ﴾ برگردد، بیانیه باشد که چون در صورت برگشت به هر دو باید در دو معنا استعمال شود و چنین چیزی محال است، باید «من» را بیانیه بگیریم و آن را متعلق به ﴿وَ رَبائِبُکُمُ﴾ بدانیم.

وی در ادامه روایت اسحاق بن عمّار را مطرح کرد و در تبیین آن گفت: در این روایت آمده است: «أم الزوجه» حرام است خواه با زوجه آمیزش کرده باشد یا نه چون در آیه شریفه خداوند «أم الزوجه»  را به صورت مبهم یعنی مطلق حرام کرده است.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم دو روایت دیگر را هم در عدم حرمت نکاح با ام الزوجه در صورت عدم دخول به زوجه مطرح کرد و بیان داشت: نسبت به این دو روایت مطلب قابل توجّه این است که فقهایی که این روایات را معتبر میدانند به این روایت عمل نکردهاند.

وی در تشریح فضای حاکم در زمان صادقین خاطر نشان کرد: دوران صادقین به قدری خفقان سیاسی و اجتماعی حاکم بود که اگر سه – چهار نفر دور امام جمع میشدند نفر پنجم آنها مأمور حکومت بود تا جایی که امام بعضی اوقات مجبور میشدند در جمعی که میدانستند مأمور حکومت حاضر است از دوستان و نزدیکان خود مثل «زرارة» بدگویی کنند تا جان آنها را از مخاطرات حفظ کنند و گاهاً این بدگویی ها منجر به دلگیری آنها از امام می‌شد.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء بیان داشت: وقتی که دوستان امام مراتب دلگیری از امام را به سمع مبارکشان می‌رساندند، امام میفرمودند: کاری که خضر کرد نسبت به کشتی، من آن کار را کردم؛ سوراخ کردم این آبرو را که بمانی.

وی مشکلات راه طلّاب را نیز به سوراخ کردن کشتی توسّط حضرت خضر تشبیه کرد و گفت: همانطور که شیخنا الاستاد مرحوم الهی قمشه‌ای به فرزندشان در سختیها میفرمودند، این سختیها برای این است که ما بمانیم و الّا ممکن است عده‌ای به دنبال ما بیایند و ما را ببرند و توفیق درک این محیط را از دست بدهیم.

آیت الله جوادی آملی در بررسی روایت حماد بن عثمان به قول شیخ طوسی درباره این روایت اشاره کرد و افزود: مرحوم شیخ طوسی مضمون این روایت را مخالف قرآن می‌داند و قائل به عدم جواز عمل به این روایت است، چون محذوراتی که در همین جلسه به آن اشاره کردیم در این روایت وجود دارد.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم در ادامه به تقسیم روایات به علاجیه و غیر علاجیه اشاره کرد و عنوان داشت: هم در روایات علاجیه و هم در روایات غیر علاجیه به عرضه روایات بر قرآن احتیاج داریم؛ روایات علاجیه حین تعارض به قرآن احتیاج دارند و روایات غیر علاجیه حین اعتبار سنجی از حیث صدق و کذب و جعل و عدم جعل.

وی بیان داشت: یک وقتی سخن در این بود که قرآن با عقل مطابق است یا نه؟ در همان زمان، مرحوم آقا سید نورالدین، تقریباً هیجده جزء قرآن را با همین قصد تفسیر کرد و آن ‌را القرآن و العقل نامید و در آن ثابت کرده که هیچ مطالبی از فرمایشات ذات أقدس الهی مخالف عقل نیست.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء افزود: در مقطع دیگر این شبهه مطرح شد که قرآن با روایات هماهنگ هست یا نه؟ که در این مقطع نیز سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی که در تبریز تشریف داشتند آن تفسیر البیان فی موافقة الحدیث و القرآن که شش جلد است و چاپ شده، مرقوم فرمودند که قرآن با روایات اهل بیت مخالف نیست. در مقطع سوم این سخن پیش آمد که روایات اعتباری ندارد، چون روایات جعلی فراوان است؛ ایشان المیزان نوشتند فرمودند ما ترازو داریم. این قرآن بدون روایت میزان است، آن‌وقت روایات را با این ترازو می‌سنجیم، چون قرآن برای اثبات اینکه «کلام الله» است یا برای اینکه ثابت کند که آورنده او پیغمبر است به هیچ چیزی احتیاج ندارد.

وی دو تعبیر «میزان قرار دادن قرآن» و تعبیر «حَسْبُنَا کِتَابُ‌ اللَّهِ» را دو مفهوم کاملاً متباین از هم عنوان داشت و بیان کرد: میزان قرار دادن قرآن اصلاً به این معنا نیست که فقط باید به قرآن مراجعه کنیم و روایات را کنار بگذاریم بلکه به این معناست که چون برای ما ثابت شده که جعل و دروغ در روایات وجود دارد باید یک میزانی داشته باشیم که در اعتبار سنجی روایات به آن مراجعه کنیم که این میزان در تأیید اعتبارش به هیچ چیزی احتیاج نداشته باشد.

آیت الله جوادی آملی خاطر نشان کرد: هر چند قرآن میزان است و در تأیید و اعتبارش به هیچ مُعتَبِری احتیاج ندارد امّا در فهم آن ناچار از مراجعه به روایات اهل بیت هستیم، چون قرآن فقط ترازوست و از ترازو کاری ساخته نیست و از طرفی خود قرآن گفته است که پیامبر مفسّر است و باید به او مراجعه کرد.

وی در ادامه به بیان مباحث اخلاقی و معنوی پرداخت و با اشاره به مراتب شناخت خدا گفت: در قرآن سه مرحله برای شناخت خدا تصویر شده است که مرحله اول تفکّر در آفاق و مرحله دوم تفکّر در انفس و مرحله سوم که مرحله مهمی است، شناخت خدا با خود خداوند است.

استاد درس خارج حوزه علمیّه قم در تشریح مرحله سوم بیان داشت: در قرآن آمده است: ﴿أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهید﴾، در این آیه از کلمه «علی» استفاده شده و از «باء» استفاده نکرده و نفرموده: ﴿أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی﴾ و دلیل استفاده از حرف جرّ «علی» این بوده که قبل از اینکه شما یک چیزی را بشناسی، اول باید خدا را بشناسی چون او استعلاء بر هر چیزی دارد و همانطور که در روایت آمده است «وَ ما رَأَیْتُ شَیْئاً الّا وَ رَأَیْتُ اللّه قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ».

وی در انحصار راه شناخت خدا به راه سوم گفت: مرحوم کلینی در کتاب توحید اصول کافی یک بابی دارد به عنوان «بَابُ أَنَّهُ لَا یُعْرَفُ إِلَّا بِهِ»  این حصر است؛ منتها حصر نسبت به کُمّلین است؛ یعنی خدا را فقط جز به وسیله خدا نمی‌شود شناخت. و در همین باب این روایت را از امیرالمؤمنین آورده که فرمود: «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ وَ أُولِی الْأَمْرِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْعَدْلِ وَ الْإِحْسَان»؛

استاد درس خارج حوزه علمیّه قم پس از تبیین اجمالی روایت دوم به تفسیر و تشریح روایت سوم پرداخت و گفت: روایت سوم را مرحوم کلینی از «عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ» نقل میکند که میگوید: من به امام صادق عرض کردم: من در مسئله‌ای از توحید با عده‌ای مناظره کردم و به آنها گفتم: شما می‌خواهید دلیل بیاوری با نظم آسمان و زمین یا با حدوث یا با امکانِ خلق، پی به خالق ببری، او أجلّ از آن است که به وسیله خلق شناخته بشود، بلکه عباد و مخلوقات هستند که با خدا شناخته میشوند؛ آن‌گاه وجود مبارک امام صادق فرمود: «رَحِمَکَ اللَّهُ».

رئیس بنیاد وحیانی اسراء در اهمیّت روایات به خصوص روایات اصول کافی گفت: شما این روایات را نگاه کنید، این روایات مثل «لا تنقض» نیست که بعد از هشت ـ دَه سال درس خواندن کسی بفهمد! این جان کَندن می‌خواهد! روزی که اصول کافی درسی بشود، آن‌وقت معلوم می‌شود که با کفایه و اینها قابل قیاس نیست، آن‌جا با بنای عقلا و فهم عرف حل می‌شود؛ اما این‌جا فقط فقط فکر است، فکر است، فکر است و فکر! لذا حواستان جمع باشد! عمرتان را در چیزی صَرف بکنید که لااقل در درجه اهمیت قرار بگیرد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سبب سوم از اسباب تحریم نکاح، «مصاهره» بود که عنوان کردند و اگر مصاهره محقق شد از راه آمیزش مشروع؛ خواه به عقد دائم یا عقد منقطع یا به مِلک یمین یا به تحلیل منفعت یا به تحلیل انتفاع ـ به أحد امور خمسه این آمیزش مشروع محقق شد ـ این عنوان «مصاهره» هست. گرچه «صِهر» را می‌گویند داماد و در این‌گونه از موارد سخن از دامادی نیست؛ ولی آن مصاهره فقهی آن است که به أحد اسباب خمسه این آمیزش جنسی محقق بشود. آن‌گاه چهار گروه حرام خواهند بود: یکی اینکه «أم الموطوئه» بر زوج حرام است، «بنت الموطوئه» هم که به عنوان ربیبه است بر او حرام است، چه اینکه «أب الواطی» که می‌شود پدرشوهر بر این زن حرام است، «إبن الواطی» هم بر این زن حرام است.

 

ضرورت رعایت چینش علمی در مسائل فقهی

 راز اینکه برای تحلیل هر مسئله این امور هفت‌گانه لازم است برای این است که اقوال مسئله که روشن شد خیلی کمک می‌کند. گرچه مرحوم صاحب جواهر و امثال صاحب جواهر سعی می‌کنند مسئله که نفی خلاف است یا اتفاقی است یا اجماعی است از این استفاده مثلاً استدلال یا تأیید بکنند؛ لکن اقلّ فایده‌اش این است که اگر ثابت شد این مسئله اتفاقی است و روایت خلافی در باب بود، آن روایت به عنوان اِعراض اصحاب از حجیّت می‌افتد؛ یعنی گرچه این اجماع اثر اثباتی ندارد، چون مدرکی است، با بودن این همه روایات نمی‌شود گفت که این‌جا ما اجماع تعبدی داریم، ولی اثر سلبی دارد؛

 

یکی از فوائد رعایت چینش علمی در مباحث فقهی

یعنی اگر یک روایتی مخالف بود می‌توان گفت این مورد اِعراض اصحاب است از صدر تا ذیل، برای اینکه اجماع بر خلاف این است. اگر این روایت مورد اعتماد بود، اصحاب یا اقدمین یا قدما یا متأخرین به آن عمل می‌کردند؛ ولی اگر نه اقدمین نه قدما نه متأخرین هیچ‌کدام به آن عمل نکردند، معلوم می‌شود مشکلی دارد. پس بررسی پیشینیه تاریخی مسئله این برکت را دارد که اگر اجماع بود و روایتی نبود، ممکن است به خود اجماع تمسک بشود، آن هم با شرائط خاص خودش و اگر روایاتی در مسئله بود که این اجماع یقیناً تعبدی نیست مدرکی هست، این اثر را دارد که اگر یک روایت معارضی در مسئله بود این اجماع سه طبقه‌ای یا اتفاق سه طبقه‌ای یا نفی خلاف سه طبقه‌ای، این روایت معارض را از کار می‌اندازد و آن اِعراض اصحاب است.

 

بررسی روایات باب مصاهره

در بین این عناوین چهارگانه روایاتی که مرحوم صاحب وسائل در باب هیجدهم نقل کردند، بخشی از این احکام را ثابت کرد؛ یعنی وسائل، جلد بیستم، صفحه 457 باب هیجده از ابواب «مصاهره» بخش‌های وسیعی از این احکام امور چهارگانه را مشخص کرد؛ منتها در صفحه 458 یک روایتی جلسه قبل خوانده شد که درست معنا شد؛ ولی شاهدش هم امروز در روایت دیگر است و آن روایت دوم صفحه 458 است.

 

روایت محمد بن مسلم در حرمت نکاح ربیبه

در آن‌جا روایتی که مرحوم کلینی[1] «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَحَدَهُمَا عَلَیهِما السَّلام عَنْ رَجُلٍ کَانَتْ لَهُ جَارِیَةٌ»؛ مردی که کنیز داشت، «فَأُعْتِقَتْ» این کنیز، «فَتَزَوَّجَتْ فَوَلَدَتْ»؛ مردی کنیزی داشت که آزاد شد، ازدواج کرد و مادر شد، «أَ یَصْلُحُ لِمَوْلَاهَا الْأَوَّلِ أَنْ یَتَزَوَّجَ إبْنَتَهَا»؛ آیا مشروع است که مولای قبلی او با دختر این زن ازدواج کند؟ این ربیبه اوست، حضرت فرمود: «لَا هِیَ حَرَامٌ وَ هِیَ إبْنَتُهُ وَ الْحُرَّةُ وَ الْمَمْلُوکَةُ فِی هَذَا سَوَاءٌ».[2] مشکل این روایت این بود که مقید نفرمود «رَجُلٍ کَانَتْ لَهُ جَارِیَةٌ» با این جاریه آمیزش کرد یا نه؟ این مطلق بود که به طور روشن با همان جاریه‌ای که آمیزش شده باشد در بحث قبل معنا شد به قرینه‌هایی که دارد. در بحث روایات باب بیست و همچنین در صفحه 467 این را تأیید می‌کند.

 

روایت دیگری از محمد بن مسلم

 در صفحه 467 روایت شش: «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ کَانَتْ لَهُ جَارِیَةٌ وَ کَانَ یَأْتِیهَا». مضمون این همان روایت است شاید همان سؤال باشد؛ منتها این قید را آن‌جا ذکر نکرده است. این «وَ کَانَ یَأْتِیهَا»؛ یعنی آمیزش شده بود. بنابراین اگر آن منصرف به آمیزش نباشد به قرینه روایت شش باب 21؛ یعنی وسائل، جلد بیست، صفحه 467 دارد «وَ کَانَ یَأْتِیهَا»؛ پس این هیچ محذوری در آن روایت دوم صفحه 458 نیست.

 

روایت منصور بن حازم

اما حالا روایات باب بیستم؛ روایت اول آن خوانده شد که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه)[3] نقل می‌کند که «عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ» ـ که حالا جریان «منصور بن حازم» را إن‌شاءالله بعد از بحث عرض می‌کنیم ـ «منصور بن حازم» می‌گوید من خدمت امام صادق(سلام الله علیه) نشسته بودم «فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ إمْرَأَةً فَمَاتَتْ قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ بِهَا أَ یَتَزَوَّجُ بِأُمِّهَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام قَدْ فَعَلَهُ رَجُلٌ مِنَّا فَلَمْ یَرَ بِهِ بَأْساً»؛ حضرت فتوای خودش را بیان نکرده، یک؛ بعد اسم یک مرد ناشناس را هم برده که از امام معصوم بعید است که از ناشناس حکمی نقل کند که بوی فتوا می‌دهد، این دو.

 

جریان تقیّه در روایت منصور بن حازم

«منصور بن حازم» می‌گوید من به حضرت عرض کردم: «مَا تَفْخَرُ الشِّیعَةُ إِلَّا بِقَضَاءِ عَلِیٍّ عَلَیه السَّلام فِی هَذَا فِی الشَّمْخِیَّةِ» ـ مسئله «شامخیه»؛ یعنی مسئله‌ای که قدرش رفیع است و بلند است ـ «الَّتِی أَفْتَاهَا ابْنُ مَسْعُودٍ أَنَّهُ لَا بَأْسَ بِذَلِکَ ثُمَّ أَتَی عَلِیّاً عَلَیه السَّلام فَسَأَلَهُ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ عَلَیه السَّلام مِنْ أَیْنَ أَخَذْتَهَا قَالَ مِنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ رَبائِبُکُمُ اللّاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ﴾ فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیه السَّلام إِنَّ هَذِهِ مُسْتَثْنَاةٌ وَ هَذِهِ مُرْسَلَةٌ»؛ فرمود: بله این آیه درست است؛ اما آن مادر غیر از دختر است. «أم الزوجه» مطلقا حرام است؛ چه با آن زوجه آمیزش شده باشد، چه نشده باشد؛ اما «ربیبه» مقید است به دخول با مادر. «هَذِهِ مُسْتَثْنَاةٌ»؛ یعنی ربیبه؛ اما «وَ هَذِهِ مُرْسَلَةٌ»، مادر مطلق است، ﴿وَ أُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ﴾ مطلق است «إِلَی أَنْ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ مَا تَقُولُ فِیهَا»؛ «منصور بن حازم» عرض می‌کند که قصه حضرت امیر این است، شما نظرتان چیست؟ بعد وجود مبارک امام صادق به «منصور بن حازم» فرمود که «یَا شَیْخُ تُخْبِرُنِی أَنَّ عَلِیّاً عَلَیه السَّلام قَضَی بِهَا وَ تَسْأَلُنِی مَا تَقُولُ فِیهَا»،[4] دیگر حضرت مستقیماً فتوای خودشان را نقل نکردند. وجود مبارک حضرت امیر را آنها به عنوان «أحد الخلفاء» قبول داشتند گفتند خلیفه است و نظرش این است.

 

حکم حضرات معصومین به حرام بودن علی الاطلاق ام‌الزوجه

مشخص بود که حضرت در مهد «تقیه» است و اینها. عمده آن است که وجود مبارک حضرت امیر، نه تنها در این روایت یا سایر ائمه(علیهم السلام) در این روایت، بلکه در سائر روایات هم فرمودند: اینکه فرمود؛ ﴿أُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ﴾ این مطلق است، «أم الزوجه» مطلقا حرام است؛ چه با زوجه آمیزش شده باشد، چه نشده باشد؛ اما ﴿وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ﴾،[5] این به خصوص «ربیبه» برمی‌گردد. حالا از چه وقت این تحلیل را به برکت روایات استفاده کردند بماند؛

 

بررسی استدلال فقهای اخیر بر آیه 23 سوره نساء در حرام بودن علی الاطلاق ام الزوجه

اما در عصر اخیر؛ هم مرحوم صاحب جواهر،[6] هم مرحوم شیخ انصاری[7] فرمودند این «مِن» حتماً باید به یک جا برگردد نه دو جا، برای اینکه دارد ﴿أُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ﴾، این یک؛ ﴿وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ﴾، این «مِن» نسبت به ربیبه «مِن» ابتداییه است، به اصطلاح «مِن» نشویه است، چون ربیبه از این زن ناشی شده است، از این زن پدید آمده است، ربیبه این زن است. این ﴿مِنْ نِسائِکُمُ﴾ نسبت به ربیبه «مِن» نشویه است، ابتداییه است؛ یعنی این ربیبه از این زن به دنیا آمده است. اگر این ﴿مِنْ نِسائِکُمُ﴾ به آن اوّلی که ﴿أُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ﴾ به آن هم بخورد، این «مِن» باید «مِن» بیانیه باشد. ﴿وَ أُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ﴾ کدام نساء؟ ﴿مِنْ نِسائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ﴾. این ﴿أُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ﴾ این «نساء» مطلق است یا باید تبعیض بشود؟ «من» تبعیضیه است یا بیانیه است؟ این «من» نسبت به ﴿أُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ﴾ یقیناً نشویه نیست، چون مادر که از دختر ناشی نمی‌شود. این یا «من» تبعیضیه است؛ یعنی نه هر زن، بلکه مادر زنی که با او همسری شده است، یا «من» بیانیه است، این از دیرزمان بود. پس اگر این ﴿مِنْ نِسائِکُمُ﴾ به هر دو بخورد، لازمه‌ آن استعمال لفظ در اکثر از معنیین است و مانند آن. اما این را در اصول مستحضرید «عند التحقیق»؛ نه استعمال لفظ در اکثر از معنا محذوری دارد، نه استعمال آن در قدر مشترک و توزیع موارد خاص محذوری دارد و نه استعمال معنای آن فانی کردن لفظ در معناست. آن‌جا معانی دقیقی که هست آنها متروک است؛ استعمال یک امر عادی است، علامت است، یک امر اعتباری است، قراردادی است؛ این لفظ را قرار دادند برای آن معنا، این لفظ را که می‌گوید هشت ـ دَه معنا ممکن است از آن اراده بشود؛ نه از سنخ فنای لفظ در معناست، نه معانی دقیق دیگر؛ ولی «علی أیّ حال» این‌جا شفاف است که این «مِن» به همین «ربیبه» برمی‌گردد و اگر هم تردید باشد روایات فراوانی که ائمه(علیهم السلام) قرآن ناطق‌اند بیان کردند که این خصوص «ربیبه» است حضرت فرمود: «هَذِهِ مُسْتَثْنَاةٌ وَ هَذِهِ مُرْسَلَةٌ»؛ یعنی «أم الزوجه» مطلق است؛ چه با زوجه آمیزش بشود و چه نشود، «أم الزوجه» حرام است؛ اما این مقید است در صورت آمیزش.

 

دلائل تقیهای بودن روایت منصور بن حازم

روایت اول این باب را مرحوم شیخ طوسی هم از کلینی نقل کرده است.[8] بعد مرحوم صاحب وسائل می‌فرماید که «لَا یَخْفَی أَنَّهُ عَلَیه السَّلام أَفْتَی أَوَّلًا بِالتَّقِیَّةِ»، اینکه فرمود یک مردی این کار را کرده، باکش نبود، بأسی نداشت، این معلوم می‌شود که تقیه کرده، مگر می‌شود امام از یک آدم ناشناس فتوا نقل کند! «أَفْتَی أَوَّلًا بِالتَّقِیَّةِ کَمَا ذَکَرَهُ الشَّیْخُ وَ غَیْرُهُ وَ قَرِینَتُهَا قَوْلُهُ» که فرمود: «قَدْ فَعَلَهُ رَجُلٌ مِنَّا فَنَقَلَ ذَلِکَ عَنْ غَیْرِهِ وَ قَوْلُ الرَّجُلِ الْمَذْکُورِ لَیْسَ بِحُجَّةٍ» برای اینکه معلوم نیست کیست! «إِذْ لَا تُعْلَمُ عِصْمَتُهُ ثُمَّ ذَکَرَ أَخِیراً أَنَّ قَوْلَهُ فِی ذَلِکَ هُوَ مَا أَفْتَی بِهِ عَلِیٌّ عَلَیه السَّلام»؛[9] بعد وقتی «منصور بن حازم» عرض کرد که این فتوای علی که فخر شیعه است این‌طور است، شما نظرتان چیست فرمود: یا شیخ! شما اول فرمایش حضرت امیر را نقل می‌کنی، بعد می‌گویی نظر ما چیست! نظر ما که غیر از نظر حضرت امیر نیست! پس معلوم می‌شود «أم الزوجه» مطلقا حرام است، «بنت الزوجه» در صورتی که مدخول بها باشد حرام است.

 

روایت اسحاق بن عمّار

روایت دوم باب 21 این روایت را مرحوم شیخ طوسی نقل کرد،[10] بر خلاف روایت اول که مرحوم کلینی نقل کرده بود. مرحوم شیخ طوسی «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَی الْخَشَّابِ عَنْ غِیَاثِ بْنِ کَلُّوبٍ» ـ «غیاث»؛ چه «غیاث بن ابراهیم»، چه «غیاث بن کلوب»، گرچه گفتند اینها مشکل اعتقادی دارند، ولی ثقه هستند ـ «عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیهِما السَّلام فِی حَدِیثٍ قَالَ وَ الْأُمَّهَاتُ مُبْهَمَاتٌ»؛ یعنی «مطلقاتٌ»، «دُخِلَ بِالْبَنَاتِ أَوْ لَمْ یُدْخَلْ بِهِنَّ»؛ مرد چه با این زن آمیزش بکند و چه آمیزش نکند، «أم الزوجه» حرام است. مبهم است؛ یعنی مطلق است. «دُخِلَ» ـ این معنای ابهام که همان اطلاق است که دارند تشریح می‌کنند ـ «دُخِلَ بِالْبَنَاتِ أَوْ لَمْ یُدْخَلْ بِهِنَّ فَحَرِّمُوا وَ أَبْهِمُوا مَا أَبْهَمَ اللَّهُ»؛[11] شما هم حرام بدانید، یک؛ مطلقا حرام بدانید، دو؛ چیزی را که خدا حرام کرد، یک؛ مطلقا حرام کرد، دو. «أَبْهِمُوا»؛ یعنی «أطلقوا ما أطلق الله»؛ بر خلاف «ربیبه».

 

روایت حماد بن عثمان در عدم حرمت نکاح با ام الزوجه در صورت عدم دخول به زوجه

حالا روایت سه و چهار در همین صفحه 463 به این صورت است؛ مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام قَالَ الْأُمُّ وَ الْبِنْتُ سَوَاءٌ إِذَا لَمْ یَدْخُلْ بِهَا»؛ اگر کسی همسری انتخاب کرد و آمیزش صورت نگرفت، همان‌طوری که «ربیبه» حلال است، «أم الزوجه» هم حلال است، «یَعْنِی إِذَا تَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ ثُمَّ طَلَّقَهَا قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ بِهَا فَإِنَّهُ إِنْ شَاءَ تَزَوَّجَ أُمَّهَا وَ إِنْ شَاءَ إبْنَتَهَا»؛ این روایت سه و چهار همین است که با دو طریق نقل شده است. این همان است که اقدمین، قدما و متأخرین به «أصرحهم» این را رد کردند، معلوم می‌شود یک مشکلی بود. بنابراین نقل اتفاق گرچه دلیل اثباتی نیست چون روایات فراوانی در مسئله هست، ولی یک تأیید سلبی است؛ معلوم می‌شود که خود همین بزرگوارانی که این روایت را معتبر می‌دانند، خود اینها به این روایت عمل نکردند. خود این فقهایی که به وسیله اینها این روایت به ما رسیده، هیچ‌کدام به این روایت عمل و اعتنا نکردند.

 

تشریح فضای حاکم در زمان امامت صادقین

نه، معلوم می‌شود که تقیه بود. در زمان وجود مبارک امام صادق، هر جایی که سه ـ چهار نفر جمع می‌شدند، پنجمی آنها ساواکی بود. حضرت فرمود: «إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوب‌»؛[12] تو خیال کردی که من آزاد هستم و هر وقت دلت می‌خواهد بیایی از من مسئله سؤال بکنی! من هر جا بروم چهار نفر که هستند، پنجمی آنها ساواکی است، «إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوب‌». آن قصه جریان زراره معروف است خدمت شما؛ در یک جلسه‌ای که پنج ـ شش نفر بودند و یک عده‌ای از آنها ساواکی بودند، حضرت شروع کرد به انتقاد از زراره! اینها که رفتند به گوش زراره رسید و آمد خدمت حضرت عرض کرد: یابن رسول الله! ما شاگرد خاص شما هستیم، هر وقت خواستیم شرفیاب می‌شویم، اگر ما مشکلی داریم به خود ما بفرمایید، چرا آبروی ما را نزد دیگران می‌ریزید؟! فرمود من آبروی شما را پیش دیگران حفظ کردم! شما اگر می‌دانستید که اینها ساواکی‌اند و آمدند این‌جا ببینند که شاگرد مخصوص من کیست، «أقرب الناس إلیّ» کیست، تا او را بگیرند! کاری که خضر کرد نسبت به کشتی، من آن کار را کردم؛ سوراخ کردم این آبرو را که بمانی، تو از دوستان ما هستی. خضر چرا این کشتی را سوراخ کرد؟ برای اینکه کشتی را نبرند. فرمود من گاهی این‌چنین می‌کنم.[13]

 

تشبیه مشکلات راه طلّاب به سوراخ کردن کشتی توسط خضر

خدا غریق رحمت کند شیخنا الاستاد مرحوم حکیم الهی قمشه‌ای را! ـ او عارف به این معنا بود، نه اینکه درس عرفان خوانده باشد ـ پسر بزرگ او مرحوم آقا نظام الدین ـ از دوستان ما بود، از شاگردان امام بود، از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی بود، امید آینده بود، بسیار طلبه فاضلی بود، به بیماری سختی مبتلا شد ـ ایشان اصرار داشت که هفت حمد و اینها فراموشتان نشود و بعد گفت پسر چرا نگرانی؟! یک وقت این کشتی را سوراخ می‌کنند که مبادا چهار نفر بیایند مزاحم او بشوند؛ البته درمان باید بکنیم، اما اگر چهار روز افتادیم نگران نباشیم، این دید ایشان بود! گفت این را هم احتمال بدهیم. گاهی انسان مشکلی در داخل حوزه پیدا می‌کند که مبادا دیگران این را ببرند؛ چند روزی مریض می‌شود، چند روزی مشکل پیدا می‌کند. فرمود این از آن قبیل است، چرا نگرانی؟! این‌جا هم وجود مبارک حضرت فرمود شما از دوستان ما هستی، از اصحاب ما هستی، از شاگردان خاص ما هستی، مگر نمی‌دانید این‌جا که می‌آیند چه کسانی می‌آیند؟! برای چه می‌آیند؟! چرا خضر آن کشتی را سوراخ کرد؟ برای اینکه سالم بماند؛ من هم چهارتا نقد نسبت به شما وارد کردم برای اینکه سالم بمانی. این کارها را می‌کردند. این‌طور نبود که حالا وجود مبارک حضرت یک فرصتی داشته باشد، شاگردانی داشته باشد، حوزه‌ای داشته باشد، مصونیتی داشته باشد، این‌طور که نبود! همین روایت اول باب بیست نشان می‌دهد. «وَ رَوَاهُ الْکُلَیْنِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ» این روایت سه و چهار را نقل کرد.

 

تأکید شیخ طوسی به مخالفت روایت حماد بن عثمان با قرآن

مرحوم شیخ طوسی می‌فرماید که «هَذَا مُخَالِفٌ لِلْقُرْآنِ فَلَا یَجُوزُ الْعَمَلُ عَلَیْهِ»،[14] چرا مخالف قرآن است؟ برای اینکه ظاهر آیه قرآن این است که ﴿أُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ﴾ مطلق است؛ آن «ربیبه» است که مقیده است: ﴿وَ رَبائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ﴾، این یقیناً به «ربیبه» بر می‌گردد، این چکار به «أم الزوجه» دارد! «أم الزوجه» مطلق است که گذشت، یک سطر بعد فاصله است، شما می‌گویید «أم الزوجه» و «بنت الزوجه» سواء است یعنی چه؟! ظاهر قرآن است این است که «أم الزوجه» مطلقا حرام است؛ «بنت الزوجه» بله، در صورتی که زوجه مدخول بها باشد حرام است. «هَذَا مُخَالِفٌ لِلْقُرْآنِ فَلَا یَجُوزُ الْعَمَلُ عَلَیْهِ؛ لِأَنَّهُ‌ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی الله عَلَیه و آلِهِ وَ سَلَّم وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیهم السَّلام»؛ هم پیغمبر فرمود، هم ائمه فرمودند که «أَنَّهُمْ قَالُوا إِذَا جَاءَکُمْ عَنَّا حَدِیثٌ فَاعْرِضُوهُ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ»؛ فرمودند به نام قرآن چیزی جعل نمی‌کنند، قرآن همین است که خدا فرمود؛ نه یک حرف کم و نه یک حرف زیاد؛ اما به نام ما دروغ جعل می‌کنند؛ «سَتَکْثُرُ بَعدِی الْقالَة عَلیَّ».[15]

 

تقسیم روایات به روایات علاجیه و غیر علاجیه

هر حدیثی مستحضرید که این دو باب است: یک باب مربوط به نصوص علاجیه است که در کتاب‌های اصول هست که به عنوان نصوص علاجیه معروف‌اند؛ روایاتی که معارض دارند یکی از جهات ترجیح روایتی بر روایت دیگر، عرضه بر قرآن است: «فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطْرَحُوهُ».[16] یک بخش دیگر غیر علاجیه است؛ روایت معارض ندارد، اما دروغ است یا نه؟ جعل شد یا نه؟ حضرت فرمود حتماً به قرآن عرضه کنید! المیزان روی این سامان پذیرفت.

 

بررسی مطابقت آیات قرآن با عقل در تفسیر «القرآن و العقل»

مستحضرید یک وقتی سخن در این بود که قرآن با عقل مطابق است یا نه؟ مرحوم آقا سید نورالدین ـ حشر او با انبیاء و اولیاء باشد که مرحوم آیت الله اراکی خیلی از ایشان تعریف می‌کرد، تقریظ نوشت ـ ایشان آمده قیام کرده و اقدام کرده، گرچه موفق نشد دوره تفسیر را تمام کند؛ اما سه جلد آن، تقریباً هیجده جزء قرآن را تفسیر کرده به نام القرآن و العقل. ثابت کرد که هیچ مطالبی از فرمایشات ذات أقدس الهی مخالف عقل نیست. البته این سه جلد کتاب را هم که می‌نوشتند در ذیل بعضی از آیات فرمودند که این جنگی که انگیسی‌ها بر ما ـ ایشان در عراق تشریف داشتند ـ تحمیل کردند، من الآن در جبهه‌ام؛ پسر من نزد من است، فقط یک کتاب معالِم نزد من است که من برایش درس می‌گویم، هیچ کتابی نزد من نیست و چون بحث تفسیر این است که این قرآن مخالف با عقل است یا نه و عقل با من هست، من دارم ثابت می‌کنم که اینها مخالف عقل نیست، نه اینکه جمیع احکام فقهی و اینها هم از آن استفاده بشود، مخالف عقل نیست. در مقطع دیگر این حادثه تلخ مطرح شد که قرآن با روایات مثلاً هماهنگ نیست.

 

بررسی مطابقت آیات قرآن با روایات در تفسیر «البیان فی موافقة الحدیث و القرآن»

سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی که در تبریز تشریف داشتند آن تفسیر البیان فی موافقة الحدیث و القرآن که شش جلد است و چاپ شده، مرقوم فرمودند که قرآن با روایات اهل بیت مخالف نیست. همین‌که آیه را می‌خواهند معنا کنند از تفسیر علی بن ابراهیم قمی، از تفسیر عیاشی نقل می‌کنند که محور اصلی آن تفسیر البیان شش جلدی مرحوم علامه این است که قرآن با حدیث مخالف نیست، آن قبلاً چاپ شد.

 

میزان قرار دادن قرآن برای اعتبارسنجی روایات در تفسیر «المیزان»

در مقطع سوم این سخن پیش آمد که روایات اعتباری ندارد، چون روایات جعلی فراوان است؛ ایشان المیزان نوشتند فرمودند ما ترازو داریم. این قرآن بدون روایت میزان است، نه سند فقهی و سند اصولی؛ اما ترازوست، ما یک ترازوی خوبی داریم؛ آن‌وقت روایات را با این ترازو می‌سنجیم. ترازو در ترازو بودن، احتیاجی به وزن و موزون ندارد؛ ما می‌خواهیم بگوییم این ترازو سالم است یا نه، احتیاجی نداریم به گندم و غیر گندم، خود این ترازو را باید بسنجیم سالم است یا نه! قرآن برای اثبات اینکه «کلام الله» است به هیچ چیزی احتیاج ندارد، یک؛ قرآن برای اینکه ثابت کند که آورنده او پیغمبر است به هیچ چیزی احتیاج ندارد، دو؛ قرآن برای اینکه ثابت کند که خدا شریک ندارد به هیچ چیزی احتیاج ندارد، سه؛ قرآن برای اینکه ثابت کند معاد حق است به هیچ چیزی احتیاج ندارد، چهار؛ این شد یک ترازو.

 

عدم امکان استفاده از قرآن با قطع نظر از روایات

 اما ما یک حکمی را از قرآن بخواهیم استفاده بکنیم با قطع نظر از روایت، هیچ ممکن نیست، چرا؟ چون خود قرآن فرمود پیغمبر مفسّر است، بروید ببینید که او چه می‌گوید! یک اصولی، یک فقیه، یک متکلم بخواهد از قرآن یک مطلبی را در بیاورد هیچ ممکن نیست، برای اینکه قرآن ترازوست، از ترازو که کاری ساخته نیست! المیزان یعنی المیزان. پس آن‌جا که سیدنا الاستاد فرمود: قرآن مستقل است؛ برای اینکه ثابت کند قرآن معجزه است مستقل است، برای اینکه ثابت کند آورنده‌اش پیغمبر است مستقل است؛ اما مکرّر تصریح کردند ما یک مطلب فقهی می‌خواهیم باید ببینیم که ﴿ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[17] چه می‌گویند، چون خود این قرآن فرمود به اینکه ببینید پیغمبر چه می‌گوید. دیگر ممکن نیست کسی بتواند یک مطلب اصولی، یک مطلب فقهی، یک مطلب اخلاقی را از خود قرآن با قطع از روایت استفاده کند.

 

تفاوت تعبیر «میزان قرار دادن قرآن» و تعبیر «حَسْبُنَا کِتَابُ‌ اللَّهِ»

بنابراین دو مقام است: یکی عرش است، یکی فرش؛ یکی آسمان است، یکی زمین. المیزان یعنی المیزان! نه ـ معاذالله ـ معنای آن این است که «حَسْبُنَا کِتَابُ‌ اللَّهِ».[18] مشکل چیست؟ مشکل این است که این دو طایفه از نصوص؛ هم نصوص علاجیه، هم نصوص غیر علاجیه هر دو را مرحوم کلینی نقل کرد، غیر کلینی هم نقل کردند که هر روایتی به ما رسیده است حضرت فرمود: «سَتَکْثُرُ بَعدِی الْقالَة عَلیَّ». خدا غریق رحمت کند مرحوم مجلسی را، فرمود همین روایت دلیل است که به نام پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) روایت جعل می‌کنند، چرا؟ برای اینکه یا به نام اینها روایت جعل می‌کنند یا نمی‌کنند؛ اگر به نام اینها روایت جعل نمی‌کنند، همین دلیل است که جعل کردند، چون این روایت صادر شده است، حضرت فرمود: «سَتَکْثُرُ بَعدِی الْقالَة عَلیَّ»؛ اگر به نام اینها جعل می‌کنند که خب جعل می‌کنند؛ پس جعل حق است. ما اگر قبل از میزان، قبل از اینکه ترازو عناصرآن روشن بشود، بخواهیم قرآن را با روایات بفهمیم که خود روایات در دو محور به ما فرمودند هر چه از ما رسید بر قرآن عرضه کنید، چون به نام ما دروغ جعل می‌کنند؛ اما به نام قرآن جعل نمی‌کنند. پس اگر ما قرآن را قبلاً به عنوان ترازو نداشته باشیم، قرآن را که بخواهیم با روایات ثابت بکنیم، روایات هم که جعلیات آن فراوان است، در این دو طایفه از نصوص فرمودند چون به نام ما جعل می‌کنند، دروغ می‌گویند؛ ولی به نام قرآن کسی نمی‌تواند آیه جعل بکند، هر چه به شما رسیده است بر قرآن عرضه کنید، اگر مخالف بود طرد کنید، حرف ما نیست. پس ما باید قبلاً یک میزانی داشته باشیم! این است که ایشان قیام کرد، اقدام کرد یک میزان و ترازویی ثابت کرد که روایات را عرضه کنیم و بعد جمع‌بندی کنیم. این عرض بر قرآن از صدر اسلام تا حالا بوده. مرحوم شیخ طوسی می‌فرماید به اینکه به ما امر کردند که روایات را بر قرآن عرضه کنید. این فرمایش شیخ طوسی در ذیل صفحه 463 و 464(وسائل): «فَاعْرِضُوهُ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطْرَحُوهُ أَوْ رُدُّوهُ إِلَیْنَا» یا علمش را به ما رد بکنید، بعد فرمود ممکن است این مسئله تقیه باشد؛ چه اینکه حضرت فرمود به اینکه رجلی چنین گفته است.

 

روایت محمد بن اسحاق بن عمار

روایت پنج این باب هم که «مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ» می‌گوید به اینکه «قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ تَزَوَّجَ إمْرَأَةً وَ دَخَلَ بِهَا ثُمَّ مَاتَتْ أَ یَحِلُّ لَهُ أَنْ یَتَزَوَّجَ أُمَّهَا قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ کَیْفَ تَحِلُّ لَهُ أُمُّهَا وَ قَدْ دَخَلَ بِهَا قَالَ قُلْتُ لَهُ فَرَجُلٌ تَزَوَّجَ إمْرَأَةً فَهَلَکَتْ قَبْلَ أَنْ یَدْخُلَ بِهَا تَحِلُّ لَهُ أُمُّهَا قَالَ وَ مَا الَّذِی یَحْرُمُ عَلَیْهِ مِنْهَا وَ لَمْ یَدْخُلْ بِهَا»؛ آن‌وقت گاهی فرق گذاشتند بین «أم الزوجه»‌ای که زوجه مدخول بها باشد یا نباشد، بین «حرّه» و «أمه»، آن بیان نورانی که فرمود: «الْحُرَّةُ وَ الْمَمْلُوکَةُ سَوَاء»[19] کاملاً صریح در مخالفت این مسئله است.

 

بیان مباحث معنوی و اخلاقی

حالا چون روز چهارشنبه است؛ مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) روایات فراوانی در باب توحید که خدا را با خدا باید شناخت، نه خدا را با ادله دیگر؛ البته افراد یکسان نیستند، آیات قرآن هم یکسان نیستند؛ «النَّاسُ مَعَادِن کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة»[20] هست، در روایات دیگری هم هست که مربوط به درجات است؛

 

بیان مراتب شناخت خداوند در قرآن

لذا قرآن کریم آیات فراوانی دارد، ما را به آیات آسمان، آیات زمین و ادله دیگر ارجاع می‌دهد، بعد هم ﴿سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ﴾، یک؛ ﴿وَ فی‌ أَنْفُسِهِمْ﴾، دو؛ سوم: ـ «و ما ادریک ما الثالث»! ـ ﴿أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهید﴾[21] آیات آفاقی خوب است، آیات انفسی خوب است؛ فرمود نیازی به آیات آفاقی و آیات انفسی نیست: ﴿أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهید﴾، نه «بکل شیء شهید». یک وقتی می‌گوییم خدا همه چیز را می‌داند، این می‌شود «بکل شیء شهید»؛ اما وقتی گفتیم: ﴿عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ شَهید﴾؛ یعنی قبل از اینکه شما یک چیزی را بشناسی، اول خدا را بشناسی. همین‌که می‌روی خودت را بشناسی، بالا سر خودت خداست؛ «علی» است، نه «به»؛ نفرمود خدا «بکل شیء شهید» است. فرمود همین‌که می‌خواهید زمین را بشناسید، اول خدا را بشناسید. این لایه اول را گذاشته کنار، لایه دوم زمین را بخواهی بشناسی، «علیه»؛ یعنی بالای آن هم باز خداست، لایه سوم، لایه چهارم تا به عمق زمین برسید ﴿عَلى‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ﴾، نه از «شیء» مبهم‌تر ما داریم، نه از «کل»؛ فرمود: هر چیزی را شما بشناسی اول خدا را بشناسی. آن‌وقت چیزی برای «شیء» نمی‌ماند، ﴿أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی﴾ ما آیات آفاقی نمی‌خواهیم، آیات انفسی نمی‌خواهیم؛ گرچه سندی ندارد این روایت «وَ ما رَأَیْتُ شَیْئاً الّا وَ رَأَیْتُ اللّه قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ».

 

منحصر بودن راه شناخت خدا با خدا

مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کتاب توحید جلد اول همان اصول کافی یک بابی دارد به عنوان «بَابُ أَنَّهُ لَا یُعْرَفُ إِلَّا بِهِ»،[22] این حصر است؛ منتها حصر نسبت به کُمّلین است؛ یعنی خدا را فقط جز به وسیله خدا نمی‌شود شناخت. اگر غیری شما پیدا کردی، آن‌وقت از غیر به «الله» پی ببرید حرف دیگر است؛ اما حقیقت خدا که حقیقت نامتناهی است، خدا را جز به خدا نمی‌شود شناخت. روایت اوّلی که از وجود مبارک امام صادق نقل می‌کند، او می‌فرماید که امیرالمؤمنین چنین فرمود: «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ وَ أُولِی الْأَمْرِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْعَدْلِ وَ الْإِحْسَان»؛[23] بعد خود مرحوم کلینی این روایت را شرح می‌کند چند سطری.[24] شما اگر خدایی را بشناسید خدا را می‌شناسید. رسالت را بشناسی رسول را می‌شناسید. شما اگر اجتهاد را بدانی مجتهد را می‌شناسید. شما اگر فقاهت را بدانی فقیه را می‌شناسید. شما اگر ولایت را بشناسی ولیّ را می‌شناسید؛ فرمود «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ وَ أُولِی الْأَمْرِ» را به همین امر به معروف و عدل و احسان اینها. این روایت اول که مرحوم کلینی یک توضیحی هم می‌دهند.

 

روایت دوم مرحوم کلینی در باب «أَنَّهُ لَا یُعْرَفُ إِلَّا بِهِ»

روایت دوم آن است که «سُئِلَ‌ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیه السَّلام بِمَ عَرَفْتَ رَبَّکَ قَالَ بِمَا عَرَّفَنِی نَفْسَهُ قِیلَ وَ کَیْفَ عَرَّفَکَ نَفْسَهُ قَالَ لَا یُشْبِهُهُ صُورَةٌ وَ لَا یُحَسُّ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا یُقَاسُ بِالنَّاسِ قَرِیبٌ فِی بُعْدِهِ بَعِیدٌ فِی قُرْبِهِ فَوْقَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ لَا یُقَالُ شَیْ‌ءٌ فَوْقَهُ أَمَامَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ لَا یُقَالُ لَهُ أَمَامٌ، دَاخِلٌ فِی الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْ‌ءٍ دَاخِلٍ فِی شَیْ‌ءٍ وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْیَاءِ لَا کَشَیْ‌ءٍ خَارِجٍ مِنْ شَیْ‌ءٍ؛ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَکَذَا وَ لَا هَکَذَا غَیْرُهُ وَ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ مُبْتَدَأٌ»[25] که این جزء غُرَر روایات ماست. حالا بحث درباره آن فعلاً جای آن نیست؛ عمده آنچه که در بحث قبل اشاره شد همین روایت سوم است.

 

بررسی روایت توحیدی منصور بن حازم

روایت سوم را مرحوم کلینی از «محمد بن اسماعیل»، این «محمد بن اسماعیل ابن بضیع» نیست، این «محمد بن اسماعیل نیشابوری» است که طبق شواهد و قرائن فراوان، روایات او صحیح است این هم نیشابوری است «عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ» که آن نیشابوری است «عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ» ـ همین «منصور بن حازم» که فقیه است ـ «منصور بن حازم» می‌گوید که «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام»؛ من به امام صادق عرض کردم: «إِنِّی نَاظَرْتُ قَوْماً»؛ من با یک مناظره کردم، گفتگو کردم در مسئله توحید، «فَقُلْتُ لَهُمْ»؛ به اینها گفتم: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُعْرَفَ بِخَلْقِهِ»؛ شما می‌خواهید دلیل بیاوری با نظم آسمان و زمین یا با حدوث یا با امکانِ خلق، پی به خالق ببری، او أجلّ از آن است که به وسیله خلق شناخته بشود، «أَعَزُّ وَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُعْرَفَ بِخَلْقِهِ بَلِ الْعِبَادُ یُعْرَفُونَ بِاللَّهِ»؛ اول باید خدا را شناخت بعد زمین را، بعد آسمان را، بعد خلق را، «بَلِ الْعِبَادُ یُعْرَفُونَ بِاللَّهِ»؛ آن‌گاه وجود مبارک امام صادق فرمود: «رَحِمَکَ اللَّهُ»[26] همین «منصور بن حازم»!

 

رضایت امام از مناظره منصور بن حازم

در بخش دیگری البته در صفحه 170 در بحث «امامت» است؛ در بحث «امامت»، «هشام بن حکم» میدان‌دار بود، یک روایت مفصّلی است در بحث «کتاب الحجة»، روایت سوم هست؛ آمد خدمت امام صادق گزارش داد که من رفتم و با علمای سنّی مبارزه کردم و با آنها مناظره کردم و امامت را ثابت کردم، «فَضَحِکَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام»؛ حضرت لبخند زد، «وَ قَالَ یَا هِشَامُ مَنْ عَلَّمَکَ هَذَا»؛ این حرف‌های دقیق را چه کسی به تو یاد داد که رفتی آن‌جا آبروی ما را حفظ کردی؟ «قَالَ یَا هِشَامُ مَنْ عَلَّمَکَ هَذَا»، «هشام بن حکم» می‌گوید: «قُلْتُ شَیْ‌ءٌ أَخَذْتُهُ‌ مِنْکَ»؛ از شما یاد گرفتیم؛ منتها تنظیم کردیم، مقدمه ذکر کردیم، استنتاج کردیم، «شَیْ‌ءٌ أَخَذْتُهُ‌ مِنْکَ وَ أَلَّفْتُهُ»؛ نظم آن با من بود، مقدمه ذکر کردم، مؤخره ذکر کردم، صورت استدلال به آن دادم، حرف‌ها را از شما یاد گرفتیم.

 

غیر قابل قیاس بودن اصول کافی با کتبی مثل کفایه

شما این روایت را نگاه کنید این روایت مثل «لا تنقض»[27] نیست که بعد از هشت ـ دَه سال درس خواندن کسی بفهمد! این جان کَندن می‌خواهد! روزی که اصول کافی درسی بشود، آن‌وقت معلوم می‌شود که با کفایه و اینها قابل قیاس نیست اصلاً! آن‌جا با بنای عقلا و فهم عرف حل می‌شود؛ این‌جا با بنای عقلا و فهم عرف! این‌جا فقط فکر است، فکر است، فکر است و فکر! «فَضَحِکَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام وَ قَالَ یَا هِشَامُ مَنْ عَلَّمَکَ هَذَا قُلْتُ شَیْ‌ءٌ أَخَذْتُهُ‌ مِنْکَ وَ أَلَّفْتُهُ فَقَالَ هَذَا وَ اللَّهِ مَکْتُوبٌ ﴿فِی صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی﴾[28] »؛[29] فرمود این حرف قَسم به خدا حرف‌هایی است که ابراهیم آورده موسی آورده عیسی آورده است. این مثل «لا تنقض» حرفی نیست که موسی و عیسی آورده باشد. حواستان جمع باشد! عمرتان را در چیزی صَرف بکنید که لااقل در درجه اهمیت قرار بگیرد./422/ف

 

پی نوشت:

[1] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج5، ص433.

[2] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص458، باب ان من تزوج امراة دواما او متعه و دخل حرمت علیه ابنتها کانت فی حجره او لم تکن و ان لم یدخل بالام لم تحرم البنت عینا، ط آل البیت.

[3] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج5، ص422.

[4] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص462، باب ان من تزوج امراة حرمت علیه امها وجدتها و ان لم یدخل بها، ط آل البیت.

[5] نساء/سوره4، آیه23.

[6] جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی، ج29، ص352.

[7] کتاب النکاح، الشیخ مرتضی الأنصاری، ص378.

[8] تهذیب الأحکام، شیخ الطائفه، ج7، ص274.

[9] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص263، ابواب عقدالنکاح و اولیاء العقد، ط آل البیت.

[10] تهذیب الأحکام، شیخ الطائفه، ج7، ص273.

[11] و سائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص263، ابواب عقدالنکاح و اولیاء العقد، ط آل البیت.

[12] مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ابوالفضل علی الطبرسی، ص562.

[13] إختیار معرفة الرجال(رجال الکشی)، الشیخ الطوسی، ص138 و 139.

[14] تهذیب الأحکام، شیخ الطائفه، ج7، ص275.

[15] الإحتجاج، ابی منصور احمدبن علی بن ابی طالب الطبرسی، ج‌1، ص447.

[16] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص463 و 464، باب ان من تزوج امراة حرمت علیه امها وجدتها و ان لم یدخل بها، ط آل البیت.

[17] حشر/سوره59، آیه7.

[18] نهج الحق و کشف الصدق، الحلی، ص273.

[19] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص458، باب ان من تزوج امراة دواما او متعه و دخل حرمت علیه ابنتها کانت فی حجره او لم تکن و ان لم یدخل بالام لم تحرم البنت عینا، ط آل البیت.

[20] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج8، ص177.

[21] فصلت/سوره41، آیه53.

[22] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج‌1، ص85.

[23] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج‌1، ص85.

[24] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج‌1، ص85.

[25] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج‌1، ص85 و 86.

[26] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج‌1، ص86.

[27] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج1، ص245، ابواب نواقض الوضوء، ط آل البیت.

[28] اعلی/سوره87، آیه19.

[29] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج‌1، ص170 و 171

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۵ / ۰۴ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۱۴:۲۸
طلوع افتاب
۰۵:۵۹:۱۴
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۴۵
غروب آفتاب
۲۰:۲۲:۵۱
اذان مغرب
۲۰:۴۲:۱۸