به گزارش خبرنگار سرویس مبانی پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله مقتدایی، در جلسه بیست و هفتم درس خارج ولایت فقیه که یکشنبه 16 آبان سال 95 در مدرسه مبارکه دارالشفاء برگزار گردید در ادامه بررسی ادله ولایت فقیه به بررسی شبهات پیرامون روایت اسحاق بن یعقوب پرداخت.
خلاصه درس گذشته
آیت الله مقتدایی با اشاره به توقیع شریف امام زمان(عج) گفت: اسحاق بن یعقوب که مورد دعا و سلام حضرت واقع شده است، نامه را نقل میکند و فرض این است که مرحوم کلینی نیز نامه را دیده و با همین متن نقل کرده است و یا این که مرحوم کلینی خط حضرت صاحب الزمان(عج) را میشناخت و میتوان اعتماد کرد و قائل شد که دو تعبیر(دعا و سلام) که در متن روایت آمده می تواند قرینه و مؤید باشد بر ثقه بودن اسحاق بن یعقوب است.
وی در ادامه گفت: مرحوم طبرسی در احتجاج حدود شانزده مورد از توقیعات را جمع کرده و این روایت را از کلینی نقل کرده است. مرحوم صدوق نیز چهل یا پنجاه توقیع را جمع کرده که یکی همین توقیع اسحاق بن یعقوب است.
این استاد حوزه در مورد حوادث واقعه گفت: مرحوم شیخ در مکاسب قائل است که عقلاً، شرعاً و عرفاً باید به رئیس مراجعه کرد مانند اینکه شخصی فوت کرده و اموال زیادی دارد و وارثی هم ندارد چه باید کرد؟ و یا اینکه شخصی غائب است و هیچ خبری از او نیست و اموال او چه میشود؟ اینها مطالبی است که هر زمانی پیش بیاید به عهده حاکم وقت است
خلاصه درس حاضر
آیت الله مقتدایی در خصوص پاسخ به شبهات روایت اسحاق بن یعقوب گفت: از نظر سند، روایت مذکور صحیحه است و خدشه ای به راویان نیست بلکه سخن در خود اسحاق بن یعقوب که راوی و کاتب است؛ زیرا در کتب رجالی مانند فهرست شیخ یا رجال کشی و یا نجاشی، اسمی از ایشان نیامده است و لذا برخی گفتهاند مبهم است اما پاسخ می دهیم که نظیر این مطلب را در موارد دیگر نیز داریم که نام راوی در کتب معتبر دیگری نیامده باشد.
این استاد حوزه در ادامه گفت: بعضی میگویند مراد از حوادث، صرف مسائل شرعی است که در این موارد باید به روات مراجعه کرد اما مرحوم شیخ و حضرت امام بدین مساله پاسخ داده اند و مرحوم شیخ از جهاتی این مساله را بعید می داند.
وی در پایان گفت: در مسائل اجتماعی و حوادث حکومتی جا دارد که فهم آن برای اسحاق بن یعقوب مشکل باشد، چه بسا ممکن است امام در زمان غیبت شخص یا اشخاصی را برای حل معضلات اجتماعی مردم مأمور کرده باشد لذاست که اسحاق بن یعقوب میپرسد تا بداند که آیا امام شخص یا اشخاصی را برای اینگونه امور تعیین کرده است یا خیر و از طرف دیگر امام سفارش کرده است که به شخص راوی مراجعه کنید که می توان خصوصیات راوی حدیث را در علمای جامع الشرائط رؤیت کرد.
تقریر درس:
خلاصه ای از مباحث گذشته
در عبارتی از توقیع نوشته بودند:
«أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَکَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَکَ مِنْ أَمْرِ الْمُنْکِرِینَ» و در ذیل نامه دارند: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا إِسْحَاقَ بْنَ یَعْقُوبَ» که برخی گفتهاند این دو تعبیر (دعا و سلام) گرچه به نوعی به دلالت مربوط است اما میتواند مؤید اسحاق بن یعقوب باشد و شبهه مربوط به دلالت بودن و اینکه ناقل خود اسحاق است و ممکن است خودش دارد خودش را تأیید میکند به این صورت قابل دفع است که اسحاق بن یعقوب نامه را نقل میکند و فرض این است که مرحوم کلینی نامه را دیده و با همین متن نقل کرده است.
ادامه روایت پاسخ پرسشهای مختلف است تا به مورد بحث ما میرسد که قسمتی از روایت است و میفرماید: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ» در حوادث واقعه به راویان حدیث ما (علماء) مراجعه کنید و بعد تعلیل میآورد که علت دستور به مراجعه به علماء این است که آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم. گفتیم از نظر سند روایت معتبر است مشایخ ثلاث نقل کردند و مرحوم صدوق در اکمال الدین این را از محمد بن محمد بن عصام نقل میکند که او از کلینی نقل کرده است.
مرحوم شیخ انصاری میفرماید ظاهر از حوادث که اسحاق بن یعقوب ذکر میکند و برایش مشکل شده و خدمت امام فرستاده ظاهرا مراد از حوادث یعنی امور مهمهای که در این امور باید به رئیس و رهبرشان مراجعه کنند و چون امام و رهبر غائب است اکنون میپرسد باید به چه کسی مراجعه نمود. مرحوم شیخ در مکاسب در تقریب استدلال به روایت برای حجیت ولایت فقیه میفرماید: عقلاً، شرعاً و عرفاً باید به رئیس مراجعه کرد مانند اینکه شخصی فوت کرده و اموال زیادی دارد و وارثی هم ندارد چه باید کرد؟ و یا اینکه شخصی غائب است و هیچ خبری از او نیست و اموال او چه میشود؟ اینها مطالبی است که هر زمانی پیش بیاید به عهده حاکم وقت است.
پاسخ به شبهات وارده به روایت
اسحاق بن یعقوب نامهای خدمت حضرت صاحب الأمر ارواحنا له الفداء نوشت و گفت مسائلی برایم مشکل شد و نتوانستم حل کنم لذا به محمد بن عثمان دومین نائب از نواب خاص امام زمان دادم که خدمت امام بدهد و پاسخ دریافت کند.
«فورد التوقیع بخطه الشریف»؛ و پاسخ به خط مبارک امام آمد که چند بند داشت. یک بند آن این است که امام فرمود: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ»
به این روایت برای ولایت فقیه تمسک میشود که در عصر غیبت فقهاء نواب امام هستند و جانشین آن حضرت و هر حقی برای امام یعنی حجت خدا ثابت است، همان برای فقهاء ثابت است و این مطلب مهمی است و یکی از پایههای ولایت فقیه است و لذا لازم است این مقداری بهتر و بیشتر به آن بپردازیم.
بعضی از شبهاتی که میشود انصافا وسوسه است بلکه چیزهایی به ذهن میآید چون مطلب مهمی است میخواهند از آن فرار کنند و لذا شبهه میکنند ولی نباید به شبهات چندان اعتنایی داشت.
از نظر سند، روایت مذکور صحیحه است و خدشه ای به راویان نیست. سخن در خود اسحاق بن یعقوب که راوی و کاتب است؛ زیرا در کتب رجالی مانند فهرست شیخ یا رجال کشی و یا نجاشی، اسمی از ایشان نیامده است و لذا برخی گفتهاند مبهم است.
پاسخ: نظیر این مطلب را در موارد دیگر نیز داریم، خود کلینی و شیخ در فهرست این مورد را در کتب رجالی ذکر نکردند.
شبهه دیگر اینکه راوی این روایت از اسحاق بن یعقوب (که از معاریف است) شیخ کلینی است، پس چرا نامش را در کافی نیاورده است؟ پس توجه به آن نداشته و صحیح نمیدانسته است.
در پاسخ میگوییم این هم از آن وسوسه هاست زیرا شیخ صدوق در اکمال الدین ج 1 ص 484 این روایت را نقل کرده است و با تفسیر آن طی دو صفحه تمام پاسخها را بیان کرده است. مرحوم صدوق که این روایت را نقل کرده است، چرا در کتاب «من لایحضره الفقیه» بیان نکرده است؟
مرحوم شیخ در کتاب الغیبة صفحه 291 این روایت را به صورت مفصل نقل کرده است. نه تنها این روایت بلکه بقیه توقیعاتی که به خط امام وجود دارد جمع آوری کرده است، پس چرا در تهذیب نیاورده است؟
مرحوم صدوق که روایت را به تفصیل آورده است از کلینی نقل میکند پس معلوم میشود مرحوم کلینی این روایت را در کتاب دیگری غیر از کافی آورده بود که صدوق از او نقل میکند.
پس گرچه در کافی نیست اما این نمیتواند دلیل عدم صحت روایت باشد زیرا در کتاب دیگر آمده است؛ بنابراین میگوییم این واقعاً وسوسه ای است که بگوییم چون در کافی نیامده است پس قابل اعتماد نیست.
مثلاً کسی بیاید بگوید من نامهای خدمت مقام معظم رهبری نوشتم و مسائلی را پرسیدم و جواب دادند آیا شما نمیگویید بده تا خط ایشان را ببینم؟
پس میگوییم قطع حاصل است که کلینی خط امام را دیده و شناخته و لذا نقل کرده است و اگر اعتماد نداشت نقل نمیکرد و ما نقل کلینی را حجت می دانیم.
یعنی هم مشاهده کرده است و به علاوه اگر یقین پیدا کند که حتی برادرش هم دیده و خودش ندیده و نقل کند با توجه به شخصیتی مانند کلینی کفایت میکند چون بر فرض ندیدن برای ایشان مانند دیدن بوده است زیرا خریط این بحث بوده است.
مرحوم کلینی در کافی توقیعات را نیاورده بلکه در جای دیگر ذکر کرده و در کافی نیاورده است کما اینکه صدوق نیز توقیعات را در جای دیگری جمع کرده و شیخ نیز توقیعات را در «کتاب الغیبه» جمع کرده پس چون همانگونه که نیاوردن در «کتاب من لا یحضره الفقیه» و «تهذیب» دلیل عدم اعتماد شیخ و صدوق نمیشود. نیاوردن در «کافی» دلیل عدم اعتماد کلینی نمیشود ضمن اینکه صحیح نیست بگوییم صدوق و شیخ با اینکه به روایت اعتماد نداشتند در «اکمال» و «الغیبة» روایت را آوردند.
سوال: روایاتی که از حیث سندی ضعیف است ولی از حیث دلالت عقلی قوی است نیاز به بحث سندی ندارد.
پاسخ: بله اگر روایتی ضعیف باشد که این مورد از حیث سند ضعیف نیست و بدان اعتماد هست.
بررسی دلالت روایت
از نظر دلالت، عبارت امام این است: «اما الحوادث الواقعة»، سوال دست ما نیست اما در پاسخ میگوید در حوادث واقعه به راویان حدیث مراجعه کنید. بعضی میگویند مراد از حوادث، مسائل شرعی است که در این موارد باید به رواة مراجعه کرد.
مرحوم شیخ انصاری در مکاسب استظهاری دارند که استظهار درستی است و مرحوم امام در بحث ولایت فقیه همین استدلال مرحوم شیخ انصاری را با قدرت و استحکام بیشتری تمسک میکنند.
ایشان می فرماید: گمان این است که سوال کلی بوده و خیلی بعید است که وقتی حوادث را شمرده حوادث را به فرد تطبیق کنیم. یعنی به نظر میرسد پرسش اسحاق بن یعقوب نیز کلی بود که ممکن است پرسیده باشد که در حوادثی که واقع میشود چه کنیم؟
حضرت صاحب الزمان(عج) فرمود: «اما الحوادث الواقعة» به این معنی که در حوادث اجتماعی که معمولاً باید به امام یا وکیل خاص ایشان مراجعه کرد حال که شما غائب از نظر هستید تکلیف چیست؟
امام زمان هم فرمود اما حوادثی که پیش میآید و دخالت در آن شأن امام معصوم است «فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا»
مرحوم شیخ در مکاسب ج 6 ص 555 میفرماید: «إن المراد بالحوادث ظاهرا مطلق الأمور التی لا بدّ من الرجوع فیها عرفا أو عقلا أو شرعا إلى الرئیس مثل النظر فی أموال القاصرین لغیبة أو موت أو صغر أو سفه و أما تخصیصها بخصوص المسائل الشرعیة فبعید من وجوه»
مراد از حوادث، مطلق امور مهمی است که برای اجتماع پیش میآید مانند این که گروهی می خواهند به کشور اسلامی حمله کنند تکلیف چیست؟
سوال: آیا از نواب نمی توانستند این مسائل را بپرسند؟
پاسخ: دسترسی به نواب هم در همه موارد نبوده است، این موارد کلی است.
استظهار شیخ این است که در موارد پیش آمده باید به رئیس و امام مراجعه کرد و چون دسترسی به امام نبوده است. پس باید به راویان حدیث مراجعه نمود و این مساله را نباید فقط به مسائل شرعی اختصاص داد و این اختصاص از جهاتی بعید است:
جهت اول
«منها أن الظاهر وکول نفس الحادثة إلیه لیباشر أمرها مباشرة أو استنابة لا الرجوع فی حکمها إلیه.»
در متن روایت « فارجعوا فیها» آمده است یعنی در خود حوادث به راویان مراجعه کنید نه در حکم حوادث و تفاوت این دو حالت این است که رجوع برای بیان حکم نیازی به حکومت و ولایت ندارد اما رجوع برای اصل حادثه نیاز به تصمیم گیری در آن حادثه دارد که در این صورت مبسوط الید بودن را میطلبد در حالی که در فرض بیان حکم ممکن است راوی حدیث حکم را بیان ولی دیگران با بسط ید اجراء کنند.
جهت دوم
«و منها التعلیل بکونهم حجتی علیکم و أنا حجة الله فإنه إنما یناسب الأمور التی یکون المرجع فیها هو الرأی و النظر فکان هذا منصب ولاة الإمام من قبل نفسه لا أنه واجب من قبل الله سبحانه على الفقیه بعد غیبة الإمام و إلا کان المناسب أن یقول إنهم حجج الله علیکم کما وصفهم فی مقام آخر بأنهم أمناء الله على الحلال و الحرام» کتاب المکاسب، شیخ انصاری، ج3، ص555
از تعلیل استفاده میشود که حجتی علیکم، یعنی این شخص حجت من است و مسائل شرعی که نیاز به حجت ندارد وقتی میگوید حجت من هستند یعنی باید کار مرا انجام بدهند و بدیهی است کار امام در موقع رجوع مردم بیان حکم و مسأله گویی نبود.
مرحوم شیخ میفرماید: اگر رجوع برای بیان حکم شرعی بود باید میگفت: «انهم حجج الله» چنانچه در جاهای دیگر فرمود: «انهم أمناء الله علی الحلال و الحرام» لذا وقتی میگوید حجتِ من هستند یعنی نصب میخواهد که از طرف امام نیابت دارند ولو نائب عام باشد البته همه راویان حدیث از طرف امام زمان (عج) ولایت دارند منتهی اگر زمام امر به دست همه باشد هرج و مرج می شود و لذا باید تخصیص زد.
هر کدام که بسط ید پیدا کرد، به اجراء مشغول میشود چنانچه در کشور ایران در رژیم سابق که فقهاء حکومت مرکزی نداشتند هر یک از فقهاء که در منطقه به هر مقدار قدرت پیدا میکرد به اجرای احکام مشغول میشد حدود جاری میکرد و قصاص و تعزیر میکرد و کارهای حکومتی انجام میداد.
جهت سوم
«و منها أن وجوب الرجوع فی المسائل الشرعیة إلى العلماء الذی هو من بدیهیات الإسلام من السلف إلى الخلف مما لم یکن یخفى على مثل إسحاق ابن یعقوب حتى یکتبه فی عداد مسائل أشکلت علیه بخلاف وجوب الرجوع فی المصالح العامة إلى رأی أحد و نظره فإنه یحتمل أن یکون الإمام علیه السلام قد وکله فی غیبته إلى شخص أو أشخاص من ثقاته فی ذلک الزمان.» کتاب المکاسب، شیخ انصاری، ج3، ص555
مرحوم شیخ میفرماید:جریان وجوب رجوع به علماء در مسائل شرعی از بدیهیات اسلام است که وقتی شخص مسألهای را نمیداند باید از عالم بپرسد. بنابراین معمول آن زمان چیزی نیست که فهم آن برای اسحاق بن یعقوب مشکل باشد تا از امام بپرسد؛ زیرا عموم مردم نیز میدانستند وقتی مسألهای شرعی را نمیدانند باید از فقهاء بپرسند.
اما در مسائل اجتماعی و حوادث حکومتی جا دارد که فهم آن برای اسحاق بن یعقوب مشکل باشد. چه بسا ممکن است امام در زمان غیبت شخص یا اشخاصی را برای حل معضلات اجتماعی مردم مأمور کرده باشد لذاست که اسحاق بن یعقوب میپرسد تا بداند که آیا امام شخص یا اشخاصی را برای اینگونه امور تعیین کرده است یا خیر؟
امام در پاسخ مرقوم فرمودند: رواة حدیث ما نواب عام من هستند که در امور و شؤون مربوط به من دخالت کنند.
پس مراد از حوادث امور مهمه اجتماعی است. و بدیهی است راوی معمولی مراد نیست چون تعلیل میگوید: «انهم حجتی علیکم» و این نشان میدهد فردی که فقط یک حدیث یا چند حدیث از امام شنیده نمیتواند از طرف امام حجت باشد پس کسی که حجت است باید انسان عالم و مسلطی باشد.
برخی آقایان می گویند ضمن اینکه امام به رواة ارجاع داده است نه روایات؛ یعنی نفرموده است به روایات مراجعه کنید، بلکه فرمود به خود راوی مراجعه کنید؛ یعنی آن راوی حجت است نه روایات. پس باید شخصی باشد که روایت را بفهمد و مفاد آن را بداند و استدلال برای بیان احکام داشته باشد و معارض های آن را بشناسد که همان مجتهد جامع الشرائط است.
پس باید مراد امام از راوی حدیث را بفهمیم. پس از مجموع تقریب استدلال شیخ می فهمیم که مقصود از حوادث امور مهمه است و امام نیز فرمود به فقها مراجعه کنید. در این مساله مرحوم امام (ره) نسبت به «انهم حجتی علیکم» تحلیل قویتر از شیخ دارند که در جلسه آتی بیان می کنیم./904/926/ر
تقریر: محسن جوادی صدر