به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله محسن اراکی در جلسه شصت و هشتم درس خارج فقه سیاسی که در مدرسه عالی دارالشفاء در سال 97 برگزار شد، آیات 59 تا 65 را یک پک حاکمیتی کامل خواند و گفت: چرا مدام میفرماید لیطاع؟! چرا نمیگوید لیأمر؟ زیرا اطاعت فرع بر امر است. چرا نمیفرماید لیحکم؟ نکته عبارت این است که حاکم خداست؛ من حاکم هستم، امر، امر من است و این یک نکتهای است. ما او را فرستادهایم تا «إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» معلوم میشود که امر متعلق به اوست.
وی در تفسیر این کلام که می گویند حق حاکمیت از آن ملت و مردم است بیان کرد: این سخن از فریبهای بزرگی است که دموکراسی و تمدن غربی معاصر بر سر جامعه بشر سوار کرده است. این موضوع قابل تحقق نیست به دلیل اینکه شما نمیتوانید ارادهای را برتر اراده خود کنید. زیرا «معطی الشی لا یکون فاقدا له» شما خود حق حاکمیت ندارید حال میخواهید حق حاکمیت را به دیگری بدهید!
استاد درس خارج با اشاره به آیه 67 سوره مبارکه حج گفت: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عشایر عرب را به اسلام دعوت میکردند و آنها میگفتند که عیبی ندارد و ما فرمانروایی تو را قبول میکنیم اما به شرطی که فرمانرواییِ بعد از تو در اختیار ما باشد. حضرت هم فرمود که اختیار این امر در دست من نیست. لذا این آیه می خواهد این نکته را بگوید که مسئله امر و مسئله فرمانروایی تمام شده است و فرمانروا خداست و تو (ای رسول) مسئول آن هستی و کسی نباید با تو رقابت در این مسئله کند.
خلاصه جلسه گذشته
آیت الله اراکی در جلسه گذشته با اشاره به اختیار مردم در پذیرفتن حکومت دینی گفت: اختیار هم در اینجا تکوینی است نه تشریعی. مردم میتوانند اطاعت کنند، میتوانند اطاعت نکنند اما این میتوانند به معنای این نیست که حق دارند اطاعت کنند و حق دارند اطاعت نکنند، این به معنای حق داشتند نیست بلکه به معنای این است که قدرت به دست آنها قرار گرفته است آنها قدرت دارند نه مشروعیت.
استاد درس خارج در ادامه به واژه مقبولیت خدشه وارد کرد و گفت: مردم میتوانند اطاعت کنند و میتوانند سرپیچی کنند یعنی قدرت بر اطاعت و سرپیچی دارند. اگر مردم اطاعت و قبول کردند و در برابر فرمان فرمانروا تسلیم شدند در اینجا این فرمانروایی عینیت و تحقق پیدا میکند. لذا اینکه گفته می شود مشروعیت حاکمیت از آن خداست اما مقبولیت از آن مردم است، این مقبولیت واژه درستی نیست؛ مردم در برابر حاکمیت قابل نیستند بلکه فاعل هستند.
وی در پایان با انتقاد از کسانی که می گویند، کار رسول فقط تبلیغ احکام الهی است و کار او حاکمیت نیست گفت: حکم به معنای الزام و فرمان خداست این حق حکم است و باید الزام کند و فرمان او نافذ است. حکم به معنای فرمان است و فرمان هم به معنای حاکمیت است.
مشروح مطالب مطرح شده در این جلسه به شرح زیر است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاةُ عَلَی سَیدِنَا مُحَمَّدٍ وَ عَلَی عَلَی أهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ
تفاوت ابتلائات امتهایی که با حکومت الهی پیمان بسته اند با سایر امتها
در ابتدا ذکر نکتهای لازم است که در قوم بنیاسرائیل میفرماید: «وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» ما کوه را بر سر آنها آویزان کردیم. این بعد از آن بود که آنها اعلام اطاعت و نصرت کردند.
وقتی قوم و امت شکل میگیرد که دیگر وظایف دیگری داشته و خدا هم رفتار دیگری با آنها میکند؛ - این مطلب مهمی است که بعدها باید در علم الاجتماعی به آن پرداخته شود - قوانین امت اسلامی یعنی امتی که با پیمان نصرت و اطاعت به حاکم میپیوندد، با سنتها و یپمان امتی که داخل این نشده متفاوت است.
ابتلائاتی که این امت میبیند تا آمادگی برای انجام این وظیفه پیدا کند فرق میکند با ابتلائاتی که امتهای دیگر میبینید، ممکن است خداوند امتها دیگر را رها کند اما با این امت کار دارد. تا این امت را آماده کرده و صیقل داده بتوانند این مهم و این مسئولیت بزرگ را بر عهده بگیرند.
موجودیت یک حکومت عدل بستگی به اراده مردم دارد
خلاصه حرف این است که موجودیت یک حکومت عدل بستگی به اراده مردم دارد؛ میگوییم اراده مردم یعنی چه؟ معنی اراده مردم به معنای حق این نیست که حق دارند بخواهند و حق دارند نخواهند، خیر؛ بلکه به معنای این است که اگر خواستند این حکومت شکل خواهد گرفت و اگر نخواستند این حکومت دیگر شکل نخواهد گرفت.
اما از لحاظ شرعیت و مسئولیت باید بخواهند، لذا میفرماید: «قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ» یعنی بله میتوانید اطاعت نکنید اما اگر اطاعت نکردید مسئولیت آن بر عهده خود شماست.
در اینجا مردم فاعل حکومت هستند نه قابل. حال اگر از مقبولیت همین را اراده کردند ما هم همین را میپذیریم منتها واژه مقبولیت واژه قبول را میرساند؛ یعنی گویا چیزی است که مردم فقط باید قابل آن باشند اما مردم فاعل آن هستند نه قابل. یعنی حکومت موجد و فعل مردم است. معنی مسئولیت دارند هم همین است و اگر فعل آنها نبود که چنین مسئولیتی ندارند.
اصلاً با این مثال به سراغ فقه فردی میرویم و نسبت به آن هم به همین شکل است. الان خداوند میفرماید نماز واجب است، این وجوب از کجا میآید؟ از خدا میآید اما چه کسی باید این کار را کند؟ نماز فعل من و شماست اما آن کسی که میگوید: «باید» چه کسی است؟ تنها خدای متعال است و غیر از خداوند متعال کسی حق گفتن باید را ندارد.
شما نمیتوانید به من بگویید باید این کار را کنید و من هم نمیتوانم به شما بگویم که باید این کار را کنی. من از خودم هیچ حق الزامی نسبت به شما ندارم و اراده من اعلی از اراده شما نیست. گفتهایم که این الله اکبر و سبحان ربی الاعلی و سبحان ربی العظیم و این نماز ما از اول و آخر تقریباً همه تمرین اعتقاد و پایبندی به حاکمیت خدا و تفهیم حاکمیت است. میگوید او اعلی و عظیم است او بزرگ و متکبر و قدوس است لذا او حق دارد بایدونباید بگوید، باید را او میگوید. اینجا مسئولیت من و شما این است که در برابر باید او تسلیم باشیم.
«فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً» قبل از آن چیست؟ آیات سوره نساء از آیه 59 تا 65 یک پک حاکمیتی کامل است؛ یعنی کاملاً نظریه حاکمیت اسلام در این آیات است.
بلکه میتوان از آیه قبل هم حساب کرد؛ «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَميعاً بَصيراً» بعد «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً * أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُريدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَ يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعيداً *
وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً * فَكَيْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ ثُمَّ جاؤُكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ إِحْساناً وَ تَوْفيقاً * أُولئِكَ الَّذينَ يَعْلَمُ اللَّهُ ما في قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ في أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَليغاً» تا به اینجا میرسد: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً» در حقیقت رسل برای چه آمدند؟ برای امر و فرمان آمدند.
یک وقتی فکر میکردم که چرا مدام میفرماید لیطاع؟! چرا نمیگوید: لیأمر؟ زیرا اطاعت فرع بر امر است. چرا نمیفرماید: لیحکم؟ نکته عبارت این است که حاکم خداست؛ من حاکم هستم، امر، امر من است و این یک نکتهای است. ما او را فرستادهایم تا «إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» معلوم میشود که امر متعلق به اوست. تا آیه بعد که میفرماید: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً». کاری که مردم میکنند این است و همهجا به همین شکل است.
ریشه دموکراسی غربی و استبداد یکی است
اینکه میگویند حق حاکمیت از آن ملت و مردم است - را در آینده روشن خواهیم کرد که - از فریبهای بزرگی است که دموکراسی و تمدن غربی معاصر بر سر جامعه بشر سوار کرده است. این موضوع قابل تحقق نیست به دلیل اینکه شما نمیتوانید ارادهای را برتر اراده خود کنید.
هیچ ارادهای برتر از خودش نمیشود این اصلِ عقلی است که فاقد الشی لا یعطی؛ شما خود حق حاکمیت ندارید حال میخواهید حق حاکمیت را به دیگری بدهید؟ اگر بگویید دارید این همان چیزی است که حق استبداد را توجیه میکند، مستبد هم میگوید من حق حاکمیت دارم و حق دارم که ارادهام برتر از دیگران باشد.
لذا گفتهایم که ریشه دموکراسی غربی و استبداد یکی است و آن این است که بشر میتواند از دیگران برتر باشد و یک انسان میتواند خودبهخود از دیگران برتر باشد. بر روی این اساس ما میگوییم وجود یک حکومت [نیاز به قبول کردن ندارد.] البته اگر از مقبولیت همین را اراده میکنید قبول اما بر سر این نکته حرف داریم که جامعه نسبت به مسئله حاکمیت قابل نیست؛ یعنی یک حاکمیت موجود و حاکمیت بالفعلی وجود ندارد که مردم نسبت به آن فقط نقش قبول را ایفا کنند.
حاکمیت به معنای مشروعیت وجود دارد یعنی حاکمی که حق حاکمیت دارد این است و این مفروق عنه است. امروز همین آیه را میخواندم؛ «لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ فَلا يُنازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى هُدىً مُسْتَقيمٍ» خیلی وقتها فکر میکردم که این به چه معناست؟
تا وقتی این روایت کثیره را در منابع اهل سنت دیدم که میگویند: «بايعنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بيعة الحرب على السمع و الطاعة في عسرنا و يسرنا و منشطنا و مكرهنا و أثرة علينا، و أن لا ننازع الأمر أهله» میخواهد این نکته را بگوید که مسئله امر و مسئله فرمانروایی تمام شده است و فرمانروا خداست و تو (ای رسول) مسئول آن هستی و «فَلا يُنازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ» کسی نباید با تو رقابت در این مسئله کند.
«لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ» هر امتی روش و قانونی با خود دارد و قانون ما این است که «فَلا يُنازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ» فرمانروا خداست و کسی حق منازعه و رقابت با تو در مسئله حاکمیت را ندارد. حال بیعت ما با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر این اساس بود که «بايعنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بيعة الحرب على السمع و الطاعة في عسرنا و يسرنا و منشطنا و مكرهنا و أثرة علينا، و أن لا ننازع الأمر أهله».
ما اصلاً در مسئله امر دخالت نکنیم و مسئله فرمانروایی مسئلهای مفروق عنه و از سوی خداست. لذا آن روایت را هم در سابق خواندیم که چند بار اتفاق افتاده است؛ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عشایر عرب را به اسلام دعوت میکردند و آنها میگفتند که عیبی ندارد و ما فرمانروایی تو را قبول میکنیم اما به شرطی که فرمانرواییِ بعد از تو در اختیار ما باشد. حضرت هم فرمود که اختیار این امر در دست من نیست./905/229/ح
تهیه و تنظیم: علیرضا فلاحی