به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله ابوالقاسم علیدوست، در جلسه دوازدهم درس خارج فقه سیاسی که چهارشنبه 12 دیماه سال 1397 در مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی برگزار شد برای توجیه خود از علامت نداء آسمانی مؤیداتی را بیان داشت و گفت: اگر بگوییم مراد از ندای آسمانی همین امواج ماهوارهای ضلالت و هدایت است، اولّاً منافاتی با حکمت خداوند مبنی بر هدایت مردم ندارد، ثانیاً منافاتی با اختیار مردم ندارد چون هم ضلالت در این امواج تبیین میشود و هم هدایت و به عبارتی مصداقی است از آیه شریفه «انا هدیناه السبیل، اما شاکراً و اما کفوراً» و ثالثاً منشأ این امواج آسمان است و از این حیث نیز مطابق با اصطلاح نداء آسمانی است.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم در جمعبندی روایات آمره به سکون و سکوت در عصر غیبت بیان داشت: این روایات نمیتوانند مانع از دلالت روایات دالّ بر جواز تشکیل حکومت در عصر غیبت باشند چون اولاً عمدتاً ضعف سندی داشتند؛ ثانیاً بعضی از روایات این گروه اصلاً ربطی به بحث قیام قائم ندارند مثل روایاتی که مربوط به وقف نفس بود و ثالثاً ما در مقابل این روایات، روایاتی داریم که از برخی از قیامهای قبل از قیام حضرت مهدی (عج) ستایش شده است.
وی در بررسی اوضاع سیاسی زمان صادقین (علیهما السلام) به تبیین شخصیّتی ابومسلم خراسانی پرداخت و عنوان داشت: در رابطه با شخصیّت او چند مؤلفه وجود دارد که از او چهرهای بد در تاریخ به جا گذاشته است.
عضو جامعه مدرسّین حوزه علمیه قم آگاهی به ریشههای تاریخی روایات گروه سوم را ضروری دانست و خاطرنشان کرد: اگر ریشههای تاریخی این روایت را ندانیم، روایت را درک نخواهیم کرد. در دوران امام باقر (علیه السلام) جوّ مهدویت و اینکه مهدی (عج) امروز ظهور میکند یا فردا یا پس فردا بسیار داغ بود ولذا نهی وارده در روایات را باید ناظر بر اینگونه قیامها دانست نه مطلق قیام.
وی همچنین در رابطه با تشریح ابعاد شخصیتی سدیر صیرفی گفت: او شخصیتی بیشفعّال، عجول بود و در رابطه با مسئله قیام فشار زیادی را بر امام صادق (علیه السلام) وارد میآورد و لذا با توجه به شخصیّت خاص او روایاتی که مخاطب آن سدیر است را باید از باب «قضیّة فی الواقعة» دانست که قابلیّت استنباط برای یک قاعده و حکم کلّی ندارند.
رئیس کرسیهای آزاداندیشی حوزه علمیه قم در پایان این جلسه روایات گروه چهارم را نیز به طور اجمالی معرفی کرد و بیان داشت: این گروه از روایات هم سندشان خوب است و هم دلالتش قویتر از روایات گروه سوم است. در این روایات نه بحث شمشیر است و نه بحث قیام و قعود بلکه میگویند: «کل رایة ترفع قبل قیام قائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله عزوجل.» این روایات هم سندشان خوب است و هم دلالتشان قویتر است.
خلاصه بحث در جلسه گذشته
آیت الله علیدوست در جلسه گذشته احراز مقام بیان شریعت در ادلّه نقلی را لازمه استنباط حکم شرعی از آنها دانست و گفت: ما در روایاتی که جنبه تاریخی، اجتماعی یا جنبه پزشکی، سلامتی و بهداشتی دارند، «اصالة الکون الامام فی مقام بیان الشریعة» را تمام نمیدانیم، چون آنطور که در کتاب فقه و مصلحت هم بدان اشاره کردیم، دوازده شأن برای امام وجود دارد که در هنگام ایراد روایت ممکن است در یکی از آن شئون باشد که در شئون مذکور، استفاده احکام خمسه مشکل است.
متن تقریر این جلسه را در ادامه میخوانید:
تبیین انواع روایات مانع از تشکیل حکومت در عصر غیبت
ثابت شد اصل تشکیل حکومت در عصر غیبت مقتضی دارد و سخن در مانع بود. گفتیم که مانع گاهی عقلی بود که بررسی شد و آنکه ما را مقداری معطّل کرده است روایات است. چون تعداد روایات زیاد بود گفتیم که باید آن را مدیریت کنیم. یک روایت، روایت عیص بن قاسم بود که سندش عالی بود ولی از آن مطلبی به نفع مانعین در نیامد؛
روایت دوم هم روایت ربعی بن عبدالله بود که آنهم احتمالاتی در آن وجود داشت ولی اینکه اصل روایت در صدد تبیین یک حکم شرعی باشد ثابت نیست ضمن اینکه ما در حوادث تاریخی خلاف آن را دیدهایم و از این جهت روایت باید توجیه شود هر چند به توجیه هم نیاز نیست چون روایت از حیث سند ضعیف است.
بررسی روایات آمر به سکون و سکوت در عصر غیبت
پس از این دو روایت رسیدیم به روایات گروه سوم؛ در این گروه قرار شد روایات را به طور جمعی، جمعبندی کنیم به این نحو که روایاتی که مضمون واحد دارند در گروه سوم جای دهیم که شش روایت در این گروه جای دارد و این نحوه مدیریت روایات در شأن درس خارج است. در این شش روایت قدرمشترک این است که امر به سکون، سکوت و امر به عجله میکنند.
روایت اول، روایت سدیر بود که در جلسه قبل خواندیم که حضرت فرمودند: یا سدیر الزم بیتک و کن حلساً من احلاسه. در خانهات بنشین و ملازم خانوادهات باش فقط منتظر باش که هر وقت سفیانی خروج کرد سراغ ما (اهل بیت) بیا. این روایت از حیث سند وضع خوبی ندارد. در روایت محمد بن علی است که غالی و افراطی است و او را به خاطر نقل روایت ضعیف از قم بیرونش کردهاند.
روایت دوم، روایت ابی مرهف است که در آن روایت امام فرمودهاند: برای چه عجله دارید و حضرت نهی از عجله کردهاند.
بررسی روایت فضل الکاتب
متن روایت با سندش در وسائل این است: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنِ الْفَضْلِ الْكَاتِبِ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَتَاهُ كِتَابُ أَبِي مُسْلِمٍ- فَقَالَ لَيْسَ لِكِتَابِكَ جَوَابٌ اخْرُجْ عَنَّا إِلَى أَنْ قَالَ- إِنَّ اللَّهَ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ- وَ لَإِزَالَةُ جَبَلٍ عَنْ مَوْضِعِهِ- أَهْوَنُ مِنْ إِزَالَةِ مُلْكٍ لَمْ يَنْقَضِ أَجَلُهُ إِلَى أَنْ قَالَ- قُلْتُ فَمَا الْعَلَامَةُ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ- قَالَ لَا تَبْرَحِ الْأَرْضَ يَا فَضْلُ حَتَّى يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ- فَإِذَا خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ فَأَجِيبُوا إِلَيْنَا- يَقُولُهَا ثَلَاثاً وَ هُوَ مِنَ الْمَحْتُومِ».
ابتدای این سند مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عطار است که از شخصیتهای مهم شیعه است و همچنین محمد بن الحسین و همچنین عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ هم از بزرگان شیعه هستند و این رجال همه خوبند که اگر فضل الکاتب نبود، روایت صحیح اعلائی میشد. مشکل روایت همین فضل بن سلیمان کاتب است که گفتهاند او شناخته شده نیست.
بررسی وضعیت نام و کنیه ابومسلم
در این روایت میگوید: خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم که نامه ابومسلم آمد. نکتهای که در رابطه با واژه أبی مسلم در این روایت لازم به ذکر است این است که تا جایی که من اطلاع دارم ابومسلم، عَلَم است و در حالت رفع و نصب و جرّ به یک شکل میآید در حالیکه در سند این روایت به خاطر اضافه شدن کتاب به أبو، حالت جرّ به آن دادهاند و به نظرم اشتباه است. مضافاً بر اینکه کنیه ابومسلم، ابو اسحاق بوده و لذا اسمش همان ابومسلم است ولو نام دیگری به نام عبدالرحمن هم داشته است. ضمن اینکه ابومسلم اصلیّتش مال اصفهان است و چون أمارت هشت ماهه او در خراسان بوده، به او لقب خراسانی دادهاند. اصفهان مرکز فارس بوده و مرسوم نبوده که برای او کنیه در نظر گرفته باشند و لذا ابومسلم همان اسم اوست و نه کنیه او. همچنین ابومسلم پسری هم نداشته که بگوییم به اعتبار پسرش به او ابومسلم گفتهاند.
بررسی شخصیتی ابومسلم
ابومسلم مقاربت با زنان را احمقانه میدانسته است و قولش این بوده که حیف است مرد وقتش را در معاشقه با بانوان تلف کند و لذا فقط سالی یکبار با خانمش تماس داشته است. در احوال فرزندانش گفتهاند که او فقط دو دختر داشته و کلّ عمرش هم 37 سال بوده است. ابومسلم سال 100 متولد شد و سال 137 منصور او را کشت.
از حیث شخصیتی چهره بدی در تاریخ از او وجود دارد ولی معلوم نیست که بنیالعباس چهرهاش را منکوب کردهاند یا واقعاً انسان خوبی نبوده است. من عدد ششصد هزار را دیدهام ولی حالا شاید صحیحتر این باشد که گفتهاند آنچه که مردم در غیر جنگ به دست او کشته شدهاند سیصد هزار نفر بوده است.
عاملیّت ابومسلم برای بنیالعباس
ضمن اینکه عامل ابراهیم بن محمد عباسی بود و از عوامل اهل بیت نبود. بله او به رضا من آل محمد میخواند ولی از آل محمد، ابراهیم بن محمد عباسی را اراده کرده بود که برادر عباس سفاح بود. وقتی که ابراهیم کشته شد به سفّاح خواند و متأسفانه یکی از مهمترین ارکانی که بنیالعباس تکیه کردند و سر کار آمدند ابومسلم بود و حتّی گفته شده اگر ابومسلم نبود، بنیالعباس و بنیالمروان نمیتوانستند پیروز شوند و چقدر هم از او در اوائل کار قدردانی شد! او در همان ابتدای کار توسّط منصور از پا درآورده شده.
در تاریخ هست که از او دعوت شد در جلسهای تا از او قدردانی شود و وقتی وارد جلسه شد به بهانه اینکه او سلاح خوبی دارد، سلاحش از او گرفته شد و در مدح سلاحش سخن گفته شد؛ وقتی که خیال منصور از خلع سلاح ابومسلم راحت شد، به کسانیکه پشت پرده بودند دستور داده که بیرون بیایند؛ آنها هم آمدند و او را کشتند.
بررسی دلالی روایت فضل بن الکاتب
به هر حال در این روایت میگوید نامه ابومسلم که آمد حضرت واکنش نشان دادند و در برخی روایات دیگر آمده است که نامه را در آتش انداختند و در جای دیگر دارد که حضرت، نامه را به زمین زدند و یا پرتاب کردند.
وقتی که نامه آمد حضرت به کسی که نامه را آورده بود، گفتند: نامه تو جواب ندارد، از پیش ما خارج شو! و فرمودند: فکر نکنید که اگر شما عجله کنید خدا هم عجله میکند. راوی میگوید که من از کجا بفهمم که کِی باید قیام کنم؟ حضرت فرمودند: ای فضل حرکت نکن از روی زمین و جابجا نشو و هر جا که هستی ساکن باش تا سفیانی بیاید. حضرت این مطلب را سه مرتبه فرمودند و بعد فرمودند که خروج سفیانی محتوم است.
بررسی روایت أَبِي الْحَسَنِ الْعَبْدِي
روایت دیگر از امام صادق (علیه السلام) است که آقا فرمودند: مَا كَانَ عَبْدٌ لِيَحْبِسَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّه. یک بار انسان به خاطر ترس و منفعتطلبی وظیفه شرعیاش را انجام نمیدهد و ملازم بیت میشود ولی یکبار انسان حبس و ملازم بیت شدنش نیز به خاطر خداست به این معنا که خودش را نگه دارد تا در زمانی که از او قرار است استفاده شود، استفاده صورت گیرد.
به نظر من این روایت به معنای این است که اگر کسی خودش را وقف برای خدا کند خداوند او را بهشت نصیب میکند و قرینه بر وقف هم در این روایت کلمه «علی» است ولی اینکه چرا شیخ حرّ این روایت را در این باب آورده است جای سؤال است؟
بررسی روایت سیدرضی در نهجالبلاغه
روایت بعد از آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که در آن آمده است: «الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا عَلَى الْبَلَاءِ- وَ لَا تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ- وَ لَاتَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يَعْجَلِ اللَّهُ لَكُمْ- فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ- وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ- وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ- وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ- وَ قَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ بِسَيْفِهِ- فَإِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ مُدَّةً وَ أَجَلًا.
در این روایت دیگر مثل روایت فضل الکاتب، خطاب خاصّ هم در کار نیست. در این روایت آمده است: سیر در ارض نکنید و سکون داشته باشید، طور نباشد که از روی هوای نفس چیزی بگویید و دنبالش راه بیفتید، در آنچه که خدا در آن عجله نکرده، عجله نکنید؛ هر کس از شما در بسترش بمیرد و در جنگ نمیرد، و او بر معرفت خدا و رسول و اهل بیت باشد، شهید مرده و اجرش بر خداوند است و ثمره کارش را میگیرد و همین نیت خیری که دارد به جای شمشیر کشیدن مینشیند و برای هر چیزی مدّت و اجل خاص خودش از طرف خدا در نظر گرفته شده است.
این سخن از کسی صادر شده که خودش منتهای قیام و فعّالیت است و از کسی صادر نشده که گفتمانش، گفتمان سکون و آرامش باشد. شکّی نیست که حضرت با این روایت دعوت به سکون و آرامش کردهاند و اینکه همه چیز در شمشیر کشیدن نیست.
بررسی روایت جابر
همچنین در روایتی دیگر از امام باقر (علیه السلام) است که فرمودند: «الْزَمِ الْأَرْضَ وَ لَا تُحَرِّكْ يَداً- وَ لَا رِجْلًا حَتَّى تَرَى عَلَامَاتٍ أَذْكُرُهَا لَكَ- وَ مَا أَرَاكَ تُدْرِكُهَا اخْتِلَافُ بَنِي فُلَانٍ- وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ- وَ يَجِيئُكُمُ الصَّوْتُ مِنْ نَاحِيَةِ دِمَشْقَ- الْحَدِيثَ.»
در این روایت حضرت خطاب به راوی میفرمایند که منتظر علامات ما باشید و چه چیزی میخواهد به تو اطمینان دهد که تو آن علامات را درک خواهی کرد؟ (به این معنا که اطمینانی نیست که تو آن علامات را درک کنی) و سپس خطاب به راوی میگویند: یکی از علامات این است که فلان طائفه به جان هم بیفتند و منادی از آسمان نداء میدهد و یک ندائی هم از جانب دمشق میآید.
تبیین و توجیه یکی از علائم ظهور؛ ندای آسمانی
در روایت دیگری هم هست که منادی ندائی از آسمان میدهد به این شرح که صبح صدا میزند و میگوید ان علیاً و شیعته هم الفائزون. بعد از ظهر هم در آخر روز صدا میآید ان عثمان و شیعته هم الفائزون. شاید بتوان این روایت را اینطور تفسیر کرد که مقصود از ندای صبح تبیین جبهه حق و منظور از ندای بعدازظهر تبیین جبهه باطل است.
به گمان بنده اینطور روایات به نوعی در صدد تبیین سمبلیک هستند که ائمه در این قالب قشنگ بیان کردهاند و بعید ندانید که منظور از این نداها امواج ضلال و امواج هدایت باشد. امروز اگر کسی بخواهد به معارف شیعه دسترسی داشته باشد میتواند و خبرهای خوشی میرسد که در روستاها و در منتهای آفریقا صدای شیعه به آنها رسیده و موجب هدایتشان شده است گرچه متأسفانه صدای اختلاف شیعه نیز به همه جا رسیده است.
واقعاً جای تأسف است که شیعه در درون دچار اختلاف است؛ مگر شیعه چقدر سهم از این امواج ماهواره و سایتها و فضای مجازی دارد؟ حالا در این چند صدا و موج هم میبینیم که اختلافات به طور پررنگ بیان میشود؛ واقعاً این اختلافات چه ضرورتی دارد و چه داعی است بر این اختلافات و سؤال اصلی این است که چه کسی از این اختلافات سود میبرد؟ به هر حال این روایات هست که ندای صبح به ولایت امیرالمؤمنین میخواند و بشارت میدهد و امواج باطل نیز وجود دارد.
نکته دیگری که توجیه ما را تقویت میکند این است که اگر بگوییم ندای آسمانی مبنی بر ضلالت از جانب منادی در آسمان پخش میشود، چنین ندایی با حکم خداوند سازگار نیست؛ مگر خداوند به دنبال ضلالت مردم است که با چنین ندایی که نوعی معجزه محسوب میشود به دنبال ضلالت مردم باشد.
اما اگر بگوییم که مراد از ندای آسمانی همین امواج ضلالت و امواج هدایت است، هم منافاتی با حکمت خداوند ندارد و هم اینکه منافاتی با اختیار مردم ندارد چون هم امواج هدایت هست و هم امواج ضلالت و به عبارتی مصداقی است از آیه شریفه «انا هدیناه السبیل، اما شاکراً و اما کفوراً.»
بررسی ریشههای تاریخی روایت جابر
اگر ریشههای تاریخی این روایت را ندانیم، روایت را درک نخواهیم کرد. در دوران امام باقر (علیه السلام) یک مرتبه جوّ مهدویت و اینکه مهدی (عج) امروز ظهور میکند یا فردا یا پس فردا و ... بسیار داغ بود. یک فضایی بود که سراغ ائمه میآمدند و میپرسیدند که چه خبر است و آینده چطور است؟ جو طوری بود که اگر اسم خودشان عبدالله بود، اسم پسرشان را مهدی میگذاشتند که زمینه را برای ادعای مهدویت او فراهم کرده باشند.
در اهل تسنّن چند روایت دارند که میگویند مهدی، فرزند عبدالله است و حتّی در ذهنم هست که مهدی عبّاسی که پسر منصور دوانیقی است نام منصور عبدالله و کنیهاش ابوجعفر بوده است و نام پسرش را مهدی گذاشتند که اگر زمینه شد، ادعای مهدویتش میسّر و راحت باشد.
بررسی دلالی روایات گروه سوم؛ روایات دالّ بر سکون و سکوت
بنده نظرم این است که نسبت به این روایات بحث سندی لازم نیست و اگر دنبال سند هم باشیم، روایت سدیر از سند معتبری برخوردار است و نکتهای که ما باید به آن بپردازیم، بحث دلالت این روایات است که آیا این روایات مجموعاً میتوانند چیزی را به ما برساند یا نه.
تشریح ابعاد شخصیتی سدیر صیرفی
به نظر ما استفاده از این روایات برای اثبات عدم مشروعیت تشکیل حکومت قبل از ظهور، غیرممکن است به چند دلیل: اولاً بعضی از روایات مثل روایت اوّل خطاب خاصّ است و همهاش خطاب به شخص سدیر است. سدیر یک انسان عجول و بیشفعّال است که مدام بر سر امام فشار میآورد و میرود و از اطراف و اکناف نامه میآورد مثلاً در نقلی هست که عبدالسلام بن نعیم با سدیر نامهای برای امام آورند که به امام بدهند برای بحث قیام که امام آن نامهها را بر زمین زدند.
یا روایتی که در جلسات قبل مفصّلاً به آن پرداختیم که سدیر نزد امام آمد و از ایشان پرسید که چرا قیام نمیکنید و حضرت مفصّلاً برای او توضیح دادند، او را بیرون شهر بردند و جایی را به او نشان دادند و به کمی یارانشان اشاره کردند. خوب سدیر یک انسان به این شکل است که حضرت قرار است او را مهار کنند. نکته دیگر در رابطه با سدیر این است که، جوابهایی را که حضرت به سدیر میدادند طوری بود که هرگز چنین جوابی به یک انسان متفکّر داده نمیشود.
اینها همه از مؤیدات این است که روایت سدیر، از باب «قضیّة فی الواقعة» است و قابلیّت استنباط برای یک قاعده و حکم کلّی ندارد.
وضعیّت جریان مهدویت در تاریخ عراق
نکته دیگر این است که کسی که یک عمر با این روایات سروکار دارد، این روایات همان جریانات مهدویّت را منظور دارند. ائمه میخواهند بگویند که این جریانات آخر و عاقبت ندارند. همین الآن که هزار و چهارصد سال از ایراد آن روایات گذشته است، ببینید که عراق چه خبر است؟ دینوارههایی که در تاریخ وجود داشته از عراق بوده است و یک همچین چیزی بوده است و امروز میبینیم که یک دانشجو هوس میکند که ادّعایی بکند و پیرو آن ادّعا چهار بیعقلتر از خودش هم به دنبالش راه میافتند و یک جریانی را پایهریزی میکنند.
حضرات معصومین (علیهم السلام) با این طیف از روایاتی که دارند میخواهند جریانهای مهدویّت را بزنند نه اینکه اگر یک قیامی مطابق با اصول و موازین و با دعوت به اهل بیت (علیهم السلام) نیز انجام شود، با آن هم مخالف باشند.
دلالت برخی از روایات باب قیام قبل قیام قائم بر وقف نفس
خوب بعضی از روایات هم که اصلاً ربطی به بحث قیام قائم ندارند. مثلاً دو روایتی که در رابطه با وقف نفس صحبت شده بود. یا روایتی که از امیرالمؤمنین از ایشان صادر شده بود که در ان از استعجال نهی کرده بودند که اگر بخواهیم این روایت را ما نحن فیه ربط دهیم، زحمت زیادی میخواهد.
پس این روایت نمیتواند مانع از روایاتی باشند که دلالت بر جواز تشکیل حکومت قبل از ظهور حضرت داشتند مضافاً بر اینکه ما در مقابل این روایات مانعه، روایاتی داریم که از برخی از قیامهای قبل از قیام حضرت مهدی ستایش شده که در این روایات با أسناد خوب هستند.
یکی از روایات میگوید: قومی از مشرق بلند میشوند که درخواستی دارند، طاغوت زمان درخواستشان را اجابت نمیکند، اینها خواستههایشان را بالاتر میبرند و ... که این روایات تأیید کننده روایات مقتضی هستند.
معرفی اجمالی روایات گروه چهارم
خوب از این روایات که بگذریم فقط یک گروه دیگر میماند که هم سندشان خوب است و هم دلالتش قویتر از روایات گروه سوم است. در این روایات نه بحث شمشیر است و نه بحث قیام و قعود بلکه میگویند: کل رایة ترفع قبل قیام قائم فصاحبها طاغوت یعبد من دون الله عزوجل. این روایات هم سندشان خوب است و هم دلالتشان قویتر است./904/422/ح
تهیه و تنظیم: محرم آتش افروز