به گزارش خبرنگار وسائل، آیت الله ابوالقاسم علیدوست در جلسه یازدهم درس خارج فقه سیاسی که چهارشنبه 28 آذر ماه سال 1397 در مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی برگزار شد، اصل «اصالة الکون الامام فی مقام بیان الشریعة» در روایت پزشکی را ناتمام دانست و گفت: قائلین به این اصل دائره احکام را بسیار گسترش دادهاند و مثلاً از روایات پزشکی هم استنباط احکام خمسه کردهاند و در این استنباط به اصل فوق استناد کردهاند که به نظر ما چنین استنباطاتی تمام نیست.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم در بررسی سندی روایت ربعی بن عبدالله به عدم تصحیح روایت با وجود اصحاب اجماع در آن تصریح کرد و افزود: اگر شخصیّتی جزء اصحاب اجماع باشد دالّ بر وثاقت خود اوست نه قبل و بعدش در سند و همچنین وجود روایت در کافی نیز نمیتواند موجب صحّت سندی یک روایت شود.
وی در تحلیل دلالت روایت ربعی بن عبدالله بیان داشت: اولاً احتمال ساختگی بودن این روایت زیاد است ثانیاً این نوع از روایات که منع از خروج بالسیف میکنند با پارادایم سیاسی اهل سنت مطابقت دارد، ثالثاً چیزی که بیش از همه من را به شک میاندازد قیام زید است که بعید است ائمه نسبت به قیام او ناراضی بوده باشند و رابعاً با در نظر گرفتن جوّ پراختناق دوران امام سجاد، احتمال تقیّهای بودن روایت هم بسیار زیاد است.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نقد دیگری را نیز متوجه روایت ربعی دانست و عنوان داشت: تعلیل موجود در روایت میگوید عاقبت حکومتها و قیامهای قبل از قیام قائم مانند جوجهای است که بال درنیاورده و بازیچه بچهها قرار میگیرد در حالیکه ما حکومتهای شیعی زیادی داشتیم که خوب دوام آوردند و چند دهه و چند سده حکومت کردند.
وی به اشتباه مرحوم شریعتی در ردّ مطلق نسبت صفویه اشاره کرد و گفت: سخنان مرحوم شریعتی نباید ما را نسبت به صفویه و قبل از آن از حکومتهای شیعه به خطا بیندازد.
آیت الله ابوالقاسم علیدوست گروه دیگری از روایات باب سیزدهم با عنوان روایت امر به سکون و سکوت را متعرّض شد و بیان داشت: شش روایت در باب 13 وسائل و چند روایت در باب 12 مستدرک وجود دارد که ما را دعوت به سکون و سکوت و عدم عجله میکند.
وی در تبیین اولین روایت از این گروه خاطرنشان کرد: اولین روایت خطاب به سدیر صیرفی است که از حیث سند معتبره است و از نظر دلالت هم مانند روایات قبل نیست که بگوییم در مقام بیان شریعت نیست و در آن امر به الزام در بیت شده که دلالت بر وجوب دارد.
رئیس کرسیهای آزاداندیشی حوزه علمیه قم روایات دیگری از این گروه را نیز مطرح کرد و گفت: روایت أَبِي الْمُرْهِفِ از حیث سند مجهول است و روایت فضل بن کاتب نیز از حیث سند مشکل دارد و بحث دلالی آن را به صورت جمعی مطرح خواهیم کرد.
آیت الله علیدوست در جلسه گذشته تسلط بر فضای صدور روایت را برای فقیه در عرصه استنباط فقه سیاسی ضروری دانست و گفت: اجتهاد در روایات سیاسی بسیار سختتر از روایات آب کر و نماز مسافر است. اینها نه مطالعه تاریخی میخواهد و نه فضاشناسی سیاسی ولی روایات سیاسی، حداقل مطالعهای که لازم دارد تسلّط بر فضای سیاسی صدور روایت است.
متن تقریر این جلسه را در ادامه میخوانید:
گفتیم برای اثبات مشروعیت تشکیل حکومت بر اساس شریعت در عصر غیبت ادلّه عقلی و نقلی داریم ولی گاهی برخی از مخالفان مدّعیاند که درست است که ادلّه به عنوان مقتضی وجود دارد ولی در عین حال موانعی از عقل و نقل نیز وجود دارد.
ادلّه عقلی مانعه را مطرح کردیم؛ رسیدیم به ادله نقلی مانعه که روایاتی از باب سیزدهم از ابواب جهاد عدوّ وسائل و همچنین باب دوازدهم از ابواب جهاد عدوّ مستدرک الوسائل بود.
یکی از روایات که از نظر سند بسیار محکم بود و متنش هم قابل بحث بود را مطرح کردیم ولی از نظر ما عدم مشروعیت تشکیل حکومت از آن روایت به دست نمیآید. روایت دیگر، روایت ربعی بن عبدالله بود که سند قوی نداشت، متن روایت را هم خواندیم ولی اینکه چه تحلیلی از این روایت داریم، امروز به آن خواهیم پرداخت.
متن روایت این است: «وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيٍّ رَفَعَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ أَحَدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ- إِلَّا كَانَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ فَرْخٍ طَارَ- مِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ أَنْ يَسْتَوِيَ جَنَاحَاهُ- فَأَخَذَهُ الصِّبْيَانُ فَعَبِثُوا بِهِ. مقصود از ضمیر در عنه، علی بن ابراهیم است. مشکل سندی این روایت عبارت رفعه است که جناب ربعی نسبت میدهد به امام سجاد و معاصر امام هم نیست و واسطه او و امام سجاد مشخص نیست.
فهم این روایت کار سختی نیست چرا که امام فرمودند: کسی که قبل از خروج قائم قیام کند مانند جوجهای است که از خانهاش بیرون میآید قبل از اینکه بالهایش قدرت به پرواز داشته باشد. چنین جوجهای (چون قدرت بر پرواز ندارد) بچهها او را میگیرند و بازیچه قرارش میدهند؛ این نتیجه قیام است. کسانیکه به این روایت استدلال میکنند معتقدند که هر قیامی نتیجهاش همین است.
ما اگر بخواهیم به این روایت تمسّک کنیم باید سندش قابل دفاع باشد که این روایت به تنهایی قابل دفاع فقهی نیست مگر اینکه فقیه در مبانی رجالیاش قائل باشد که اگر در سند روایت از اصحاب اجماع قرار گرفتند از آن شخصیت تا امام ثقه بودن تأمین است. در اینجا حماد بن عیسی از اصحاب اجماع است و اگر بعد از سند به خاطر حمّاد درست شود، قبل از سند که مشکلی ندارد چون علی بن ابراهیم و پدرش میباشند.
ما بارها و بارها گفتهایم که مبنای قریب به اتّفاق فقهاء بر این است که اگر در عبارت فقیهی آمده بود: «اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصحّ عن جماعة» به این معناست که خود شخصیّت مورد تصحیح است نه قبل و بعد آن. لذا این مبنا مورد قبول ما نیست مخصوصاً اگر روایت مرسله یا مرفوعه باشد.
یا مثلاً برخی وجود روایت در کافی را دالّ بر اعتبار و ثقه بودن آن میدانند در حالیکه ما این مبنا را هم قبول نداریم. ما نسبت به روایات کافی با سایر کتب فرق میگذاریم ولی صِرف وجود روایت در کافی موجب اعتبار آن نیست. پس اگر مبنای ما این نباشد که صرف وجود روایت در کافی، کفایت میکند یا مبنای ما این نباشد که وجود اصحاب اجماع در سند دالّ بر اعتبار آن است، این روایت سند ندارد.
اما از نظر دلالت نظر ما این است که اینطور روایات احتمال وضع و ساختگی بودن آن بسیار زیاد است. میتوان گفت احتمال زیاد دارد که این روایات ساخته دست بنی امیه و بنی العباس باشد. یک وقت روایاتی داریم که انگیزهای برای جعلش نیست، اما این روایات انگیزه زیادی برای جعل آن وجود دارد.
در زمان بنی العباس و بنی امیّه از طرف طرفداران اهل بیت انگیزههای زیادی برای خروج وجود داشته است؛ خروج مدّ نظر آنها خروج بالسیف بوده است و طبیعی است که حکومتها هم از این خروجها متحمّل هزینه میشدند و انگیزه زیادی برای جعل احادیث برای خاموش کردن چنین قیامهایی وجود داشته است.
از طرفی میبینیم که وزان این روایات، وزان روایاتی است که در اهل تسنّن هست مبنی بر اینکه هر که حکومتی را در دست میگیرد، اولوالامر است و کسی حق ندارد مقابل او قیام کند. الآن هم فقهای اهل سنت پس از اینکه انقلابی رخ میدهد همراه میشوند و الّا خودشان در رأس هرم هیچ انقلابی قرار نمیگیرن کما اینکه در بیداری اسلامی نیز این امر به وضوح قابل مشاهده بود چه اینکه علمای اهل تسنّن بعد از پیروزی انقلاب ورود پیدا کردند.
چیزی که بیش از همه من را به شک میاندازد قیام زید است و پس از او قیام یحیی بن زید است، آنهم با قداست و پیراستگی که جناب زید دارد.
ما یک حرفی در فقه و مصلحت داریم که احادیثی که از ائمه داریم باید احراز کنیم که این احادیث در مقام بیان شریعت صادر شده است نه بیان یک امر واقعی. مثلاً امام میخواهند از این بحث حرمت و کراهت را اراده کنند و الّا اگر با روایات منع خروج بالسیف در صدد این هستند که اوضاع واقعی را توصیف کنند و این توصیف در حدّ یک گزارش باشد و ورود یا عدم ورود به قیام را بر عهده خود مردم بگذارند مثلا منظورشان این است که از نظر ما اوضاع اینچنین است حالا اگر کسی میخواهد قیام کند بکند، عاقبتش این است.
مثلاً در یک روایتی هست که امام صادق به زید گفتند اگر میخواهی مقتول در کناسه کوفه باشی، قیام کن! یعنی عاقبت کار را به او نشان دادند امّا اینکه امام بگویند این کار خلاف است و من تو را نهی میکنم، چنین چیزی وجود ندارد. پس اگر قرار باشد این روایت در مقام بیان شریعت باشد و ما از آن استفاده حرمت کنیم نیاز به قرینه دارد.
ممکن است برخی بگویند که ما «اصالة الکون الامام فی مقام بیان الشریعة» را داریم و قائلین به این اصل دائره احکام را بسیار گسترش دادهاند و مثلاً از روایات پزشکی هم استنباط احکام خمسه کردهاند و در این استنباط به اصل فوق استناد کردهاند.
ما در روایاتی که جنبه تاریخی و اجتماعی یا جنبه پزشکی و سلامتی و بهداشتی دارد، «اصالة الکون الامام فی مقام بیان الشریعة» را تمام نمیدانیم و در فقه و مصلحت ما به دوازده شأن امام اشاره کردهایم که ممکن است در این شئون باشد و در شأن بیان شریعت نباشد و لذا در شئون مذکور استفاده احکام خمسه مشکل است.
بحث دیگری که در رابطه با این روایت لازم است به آن اشاره کنیم بحث تقیّه است. درست است که ما اصالة الجدّ در کلمات ائمه داریم ولی بعضی از جاها است که مظانّ تقیّه است. عصر امام سجاد (علیه السلام) یکی از پراختناقترین دوران حیات ائمه (علیهم السلام) بوده است از آنطرف وضعیّت کوفه و مدینه را در نظر داشته باشید که جریان توّابین و مختار و جریان مدینه و قیام حرّه در آن جریان داشته است و همچنین جریان عبدالله بن زبیر است و لذا امام در هیچیک از اینها دخالت نکردند.
پس ما نمیتوانیم از این روایت و یکی دو روایت دیگر که مشابه این روایت است استفاده کنیم که تحت هیچ شرائطی تشکیل حکومت اسلامی بر اساس شریعت در عصر غیبت غیر جائر است.
نکته دیگر در رابطه با تعلیل روایت است که میگوید عاقبت حکومتها و قیامها مانند جوجهای است که بال درنیاورده و بازیچه بچهها قرار میگیرد. خوب ما حکومتهای شیعی زیادی داشتیم (هر چند در رأس آن فقیه حضور نبوده ولی جدای از روحانیت و علماء هم نبوده است) مثل جریان سربداران و حکومت صفویه و برخی دیگر از حکومتها که مدّت زیادی هم حکومت پابرجا بوده و این تعلیل در رابطه با آنها صادق نیست.
آل بویه، حمدانیان، ادریسیان، فاطمیون مصر و حتی قاجاریه نیز مثالهای دیگر نقض این تعلیل هستند. پس اگر ما از خان سند بگذریم باید طوری روایت را تصحیح کنیم که جور دربیاید و موجب کذبگویی روایت نشود.
نکته دیگر این است که سخنان مرحوم شریعتی نباید ما را نسبت به صفویه و قبل از آن از حکومتهای شیعه به خطا بیندازد. نمیخواهم از صفویه دفاع مطلق کنیم ولی دوران صفویه یکی از درخشانترین دوران حکومت بوده است. ما نباید هیچ حکومتی را با حکومت امام زمان مقایسه کنیم و اگر کسی شناخت واقعی نسبت به امام زمان داشته باشد چنین مقایسهای را به هیچ عنوان انجام نخواهد داد.
شش روایت فقط در باب 13 وسائل وجود دارد به علاوه چند روایت باب 12 مستدرک که ما را دعوت به سکون و سکوت و عدم عجله میکند. اولین روایت این است: وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا سَدِيرُ الْزَمْ بَيْتَكَ وَ كُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ- وَ اسْكُنْ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ- فَإِذَا بَلَغَكَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ- فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلَى رِجْلِكَ.
این عبارت عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا را جناب کلینی در جای خودش توضیح داده است که منظورش چه کسی هست. احمد بن محمد ممکن است احمد بن محمد بن عیسی باشد و ممکن است احمد بن محمد بن خالد برقی باشد که هر دو از رجال موثّق شیعه هستند. عثمان بن عیسی را گفتهاند که امامی نبوده ولی بعداً امامی شده و معتبر است. بکر بن محمد از اعیان شیعه است و سدیر بن حکیم صیرفی که ایشان محل بحث است ولی به حسب موازین رجال توثیق شده است.
در این روایت آمده است: ای سدیر از خانه بیرون نیا و ملازم بیتت باش تا زمانی که شب و روز مشغول کار خود هست تو هم ملازم بیتت باش (و مدام پیش من نیا که الآن وقتش هست یا نه) و هر وقت شنیدی که سفیانی خروج کردی آنگاه پیش ما بیا و لو (انتظار کشیدن) بر روی دو پایت باشد.
منظور از این تکّه آخر روایت این نیست که وقتی که سفیانی خروج میکند ما هستیم بلکه مراد این است که زمانی باید به اهل بیت برای قیام مراجعه شود که سفیانی خروج کرده باشد. این روایت از حیث سند معتبره است و از نظر دلالت هم مانند روایات قبل نیست که بگوییم در مقام بیان شریعت نیست پس امر به الزام در بیت، دلالت بر وجوب دارد.
حدیث چهارم هم این است: وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ حَفْصِ بْنِ عَاصِمٍ عَنْ سَيْفٍ التَّمَّارِ عَنْ أَبِي الْمُرْهِفِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: الْغَبَرَةُ عَلَى مَنْ أَثَارَهَا هَلَكَ الْمَحَاصِيرُ- قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا الْمَحَاصِيرُ- قَالَ الْمُسْتَعْجِلُونَ- أَمَا إِنَّهُمْ لَنْ يَرُدُّوا الْأَمْرَ يَعْرِضُ لَهُمْ إِلَى أَنْ قَالَ- يَا أَبَا الْمُرْهِفِ أَ تَرَى قَوْماً حَبَسُوا أَنْفُسَهُمْ عَلَى اللَّهِ- لَا يَجْعَلُ لَهُمْ فَرَجاً بَلَى وَ اللَّهِ لَيَجْعَلَنَّ اللَّهُ لَهُمْ فَرَجاً.
عنه منظور کلینی است؛ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ برقی هم گفتیم که ثقه است؛ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ که معروف به ابوثمینه است و از غلات معروف است و کوفی هم هست و چند روزی که در قم بود احمد بن محمد بن عیسی از قم بیرونش کرد و به کوفه فرستاد او را. حَفْصِ بْنِ عَاصِمٍ ثقه است و همچنین سَيْفٍ التَّمَّارِ هم ثقه است ولی أَبِي الْمُرْهِفِ مجهول است پس روایت از حیث سند مشکل دارد.
امام در این روایت فرمودهاند: «الْغَبَرَةُ عَلَى مَنْ أَثَارَهَا» غبار بر کسی است که غبار را بر میانگیزد. این عبارت ضرب المثلی است که در فارسی مثل این جمله است که کسی که آتش روشن میکند دودش در چشم خودش میرود.
در ادامه فرمودهاند: « هَلَكَ الْمَحَاصِيرُ- قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا الْمَحَاصِيرُ- قَالَ الْمُسْتَعْجِلُونَ». کلمه محاصیر معنایش خیلی مشخص نیست ولی در کافی از کلمه محاضیر استفاده شده که جمع محضار به معنای بیشفعّال و بازیگوش است. امام هم در معنای آن از معنای مستعجلون استفاده کردهاند سپس فرمودهاند: اینها کسانی هستند که هر چه پیشنهاد شود میپذیرند و هیچ امری که بر آنها عرضه میشود ردّ نمیکنند.
سپس فرمودند: ای ابا مرهف فکر میکنی اگر کسی همه جا بیشفعّال نباشد و خودداری کند به خاطر خدا، خدا برایش فرج تولید نمیکند؟
این روایت را شیخ حرّ در بابی آورده است که میخواهد بگوید هرگونه خروج قبل از قیام قائم جایز نیست. خوب سند مشکل دارد ولی دلالت را با دلالت روایات دیگر بررسی میکنیم.
روایت پنجم روایت فضل بن کاتب است؛ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنِ الْفَضْلِ الْكَاتِبِ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَتَاهُ كِتَابُ أَبِي مُسْلِمٍ- فَقَالَ لَيْسَ لِكِتَابِكَ جَوَابٌ اخْرُجْ عَنَّا إِلَى أَنْ قَالَ- إِنَّ اللَّهَ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ- وَ لَإِزَالَةُ جَبَلٍ عَنْ مَوْضِعِهِ- أَهْوَنُ مِنْ إِزَالَةِ مُلْكٍ لَمْ يَنْقَضِ أَجَلُهُ إِلَى أَنْ قَالَ- قُلْتُ فَمَا الْعَلَامَةُ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ- قَالَ لَا تَبْرَحِ الْأَرْضَ يَا فَضْلُ حَتَّى يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ- فَإِذَا خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ فَأَجِيبُوا إِلَيْنَا- يَقُولُهَا ثَلَاثاً وَ هُوَ مِنَ الْمَحْتُومِ. انشاء الله توضیح سندی و دلالی این روایت را در جلسه آینده بحث خواهیم کرد./904/422/ح
تهیه و تنظیم: محرم آتش افروز