به گزارش خبرنگار پایگاه وسائل، چندی پیش، نشست علمی فقه و روابط بینالملل با نقد و بررسی کتاب «درآمدی بر روابط بینالملل متعالیه» اثر دکتر محمد ستوده، عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) و با حضور ناقد محترم، حجت الاسلام رضائیان، استاد سطح عالی حوزه علمیه قم در سالن کنفرانس مؤسسه رسا برگزار شد که گزارش این جلسه به صورت تفصیلی تقدیم میشود.
معرفی کتاب «درآمدی بر روابط بین الملل متعالیه»
در ابتدا دکتر ستوده، مؤلف کتاب «درآمدی بر روابط بین الملل متعالیه» در این نشست به روابط بینالملل اسلامی اشاره کرد و اظهار داشت:این جلسه به نظر میرسد یکی از اقدامات مهم جهت بست، ادبیات تئوری و مفهومی روابط بینالملل در محافل علمی حوزوی است.
پرداختن به بحثهای نظری و تئوری روابط بینالملل تا مدتها پیش تقریباً بهعنوان یک امر محال و نشدنی در ایران قلمداد میشده است و بسیاری از متخصصینی که در حوزه روابط بینالملل فعالیت داشتهاند تعداد زیادی بر این اعتقاد بودهاند که نظریه روابط بینالملل یکچیز بیشتر نیست و این وجه اسلامی و غیر اسلامی ندارد.
همچنانی که در سایر نظریهها و مفاهیم تئوریکی که امروزه در علوم انسانی مطرح است در برخی از موارد این نگاه حاکم است که آنچه در کتابها تحت عنوان نظریهها مطرح میشود دارای ادبیات عامی است و اینکه غربی یا شرقی باشد نیست.
بنابراین ورود به این عرصه مقبولیتی نداشت و تعدادی از اساتیدی که دغدغه داشتند و احساس میکردند خلأی وجود دارد و جمهوری اسلامی ایران به عنوان کشوری اسلامی لازم است که مباحث نظری و تئوریک خود چه در بحث سیاست خارجی و چه در حوزه روابط بینالملل داشته باشد، لازم است که در این عرصه مطالعاتی وارد شود و در وضعیت فعلی تا حدی اهمیت و ضرورت کار شناخته شده است.
همچنین مقالاتی در این زمینه مطرحشده و کتابهایی هرچند به صورت محدود نوشتهشده است که از جمله کتاب فرا نظریه اسلامی روابط بینالملل از آقای دکتر سید جلال دهقانی در این زمینه قابلطرح است و به نظر بنده این کتاب میتواند تا حد زیادی ورود به بحث تئوریک را برای ما ساماندهی کند.
تفاوت سیاست خارجی و روابط بینالملل
نکته دوم اینکه بین سیاست خارجی و روابط بینالملل فرق است، سیاست خارجی معطوف به کنش یک دولت در عرصه بیرونی و محیط بینالمللی است که در پی تأمین اهداف و منافع ملی یک کشور خاص است؛ اما روابط بینالملل معطوف به رفتارهای متعامل یا تعاملی دولتها در موضوعات مختلف بینالمللی است.
به عبارت دیگر اگر ما رفتار یک دولت نسبت به محیط بیرونی مدنظر قرار دهیم بحث سیاست خارجی است، اما اگر تعدادی از رفتار دولتها به صورت تعاملی در صحنه بینالملل مورد توجه قرار دهیم، وارد عرصه روابط بینالملل میشویم.
ادبیاتی که در کتابهای اسلامی ما وجود دارد تا حد زیادی مربوط به سیاست خارجی است به طور مثال در رابطه با اینکه یک دولت اسلامی چه روابطی را میتواند با جهان غیر اسلامی داشته باشد و قراردادها چگونه باشد، یا اینکه با چه کشوری میتوان مذاکره کرد.
همچنین بخش مهم دیگری از بحثهای اسلامی ما ناظر بر فقه سیاست خارجی است و کمتر وارد رابطه بینالملل آنهم در قلمرو تئوریک شده است، فقه سیاست خارجی با آنچه معطوف به روابط بینالملل است متفاوت است. اینکه کشوری همانند جمهوری اسلامی ایران در روابط خارجی خود در عرصههای مختلف فرهنگی اجتماعی سیاسی اقتصادی چگونه عمل کند و یا اینکه اسلام چه احکامی را در این موارد مطرح کرده است، بحث فقه سیاست خارجی است.
یک بعد دیگر از روابط بینالملل به نظریههای روابط بینالملل مربوط میشود که این قسمت ناظر بر تعدادی از نظریههایی است که به محقق و سیاستگذار جهت تحلیل روابط بینالملل کمک میکند، حتی میتواند در سیاستگذاری نیز به کشورها کمک کند و اگر نگاه بینالمللی داشته باشیم در سطح بینالمللی نیز برای مجموعه از دولتها کارآمد است.
نظریههای روابط بین الملل به مثابه ابزار است
به عبارت دیگر با یک نگاه تقلیل گرایانه میتوان گفت که نظریه به مثابه ابزار است، اگر به این نوع نگاه وارد بحث شویم در یک دستهبندی سه نظریه وجود دارد، برخی از نظریهها تبیینی است، یعنی روابط بینالملل را برای ما توضیح میدهد، برخی دیگر از نظریهها تفسیری است، ضمن اینکه نگاههای پوزوتویستی دارد نگاههای فرهنگی نیز دارد و تفسیر میکند.
برخی از نظریهها نیز هنجاری است، یعنی ضمن اینکه در آن تفسیر و تبیین نیز باشد از ابتدا ممکن است هم هنجاری باشد و یا در پی یک هنجاری هم باشد که در روابط بینالملل ایجاد بشود، دستهبندی اینکه نظریهها هم میتواند در سطح خرد باشد و هم در سطح کلان، برخی از نظریهها ممکن است به روش غیاثی به دست بیاید برخی از روش استقرا به دست بیاید که هرکدام قابل تبیین و تفسیر است.
نکته سوم بحث اینکه وقتی میگوییم روابط بینالملل، در شرایط فعلی مراد همان روابط دولتها با یکدیگر هم میباشد؛ به عبارت دیگر سیاست بینالملل و سیاست بینالدول در اینجا یکی فرض میشود، قبلاً در ادبیات روابط بینالملل بینالدول را از روابط بینالملل تفکیک می کردهاند، توضیح آن نیز مشخص است؛ روابط بین دو یا چند دولت را روابط بینالدول میگویند، اما اگر رابطه بین دو یا چند ملت باشد را روابط بینالملل میگویند.
قبلاً بین این دو تفکیک قائل بودهاند، اما از وقتیکه به تدریج دولتهای ملی شکل گرفت و اینگونه فرض شد که دولتها نماینده ملتها هستند، وقتی گفته شود روابط بینالملل همان روابط بینالدول از آن استفاده شد مگر مواردی خاص در گفتاری که مراد فقط روابط بینالدول باشد که در آنجا اصطلاح بینالدول نیز بکار میرود.
بنابراین وقتی نظریه روابط بینالدول را میگوییم ناظر بر روابط بین دولتها و روابط بین ملتها است، یعنی هر دو را شامل میشود؛ هم روابطی که دولتها میتوانند باهم داشته باشند و هم روابطی که ملتها دارند و هم دولتها؛ بر این اساس وقتی وارد نظریههای موجود روابط بینالملل میشویم با ادبیات غربی عمدتاً دو جریان نظری وجود دارد که اگر در برخی از کتابها نظریههای مربوط به ادبیات مارکسیستی را هم اضافه کنیم، سه جریان وجود دارد.
دو جریانی که در این کتاب به آن اشارهشده و در بخش اول مقداری آنرا خلاصه کردیم، دو جریان اصلی است که ناظر بر تئوری پردازی در روابط بینالملل است با ادبیات خاص خود که در غرب شکلگرفته است، یکی جریان ایده لازم است که ریشه در لیبرالیزم دارد و یکی نیز جریان رئالیسم؛ یعنی جریانهای عمدهای که در حال حاضر بیش از 20 نظریه در روابط بینالملل وجود دارد.
ممکن است برخی نظریه نباشد، ولی دیدگاه باشد، ولی از دل اینها یا بهصورت تکمیلکننده بوده است، یا بهصورت نقد این دو بوده است یا گلچینی از این دو بوده است، شاید بشود 20 نظریه در روابط بینالملل مطرح کرد که هماکنون وجود دارد و در حال افزایش است.
به طور مثال نظریه بازیها و یا نظریه بالانس پاور و یا نظریه بازدارندگی و... از ادبیات نظریه رئالیسم درآمده است؛ نظریههای دیگر چون نظریه همگرایی، وابستگی، وابستگی متقابل، سازمانها، نهادگرایی، نئولیبرال و... ادبیاتی است که از دل نظریههای لیبرالیزم و در روابط بینالملل ایدئالیزم در آمده است. اینکه گفته شد از اینها گرفتهشده است با تسامح میگوییم، نه اینکه بگوییم حتماً میشود آنها را دقیقاً به هم وصل کرد.
دستهای از نظریهها نیز در نقد این نظریهها ظاهر شد مثل نظریه انتقادی در روابط بینالملل که ریشه در علوم انسانی دارد؛ همچنین نظریه سادهانگاری، نظریه ساختار کارگزار که دل اینها بیرون آمده است.
نقد دو جریان رئالیسم و لیبرالیسم در روابط بین الملل
عنوان کتاب نظریههای روابط بینالملل، درآمدی بر روابط بینالملل متعالیه است؛ در این کتاب با توجه به اینکه دو جریان اصلی نظریهپردازی در غرب نظریه لیبرالیسم و رئالیسم، مهمترین هدف ما در بخش اول کتاب این بوده است که اینها را مطرح کنیم و سپس بگوییم که خلأهای این دو جریان کجا است، یعنی نقد رئالیسم و لیبرالیسم چیست؟
البته سعی شد با نگاه بومی و اسلامی نیز به نقد بپردازیم و به صورت مختصر ولی در ادبیات غرب و بحثها و کتابهای مربوط به روابط بینالملل، بیشتر ازآنچه در این کتاب ما این دو جریان را نقد کردهایم، نقد شده است؛ قاعدتاً پرداختن به 20 نظریه در این کتاب امکانپذیر نیست، لذا اشاره شد که وارد بحثهای نظریههای همگرایی و نظریههای مربوط به ادبیات کارکردگرایی نشدهایم و تنها سرنخی در باب نظریهها دادهایم برای ورود به بحثهای اسلام.
بررسی روابط بینالملل از دیدگاه اسلام
در بخش دوم این کتاب که عمدتاً روابط بینالملل از دیدگاه اسلام است، اشاره شد که آن دسته از بحثهای تئوری و نظری که میتوان بر اساس اندیشه اسلامی در روابط بینالملل مطرح کرد؛ وقتی بحث اسلام و روابط بینالملل میشود، ممکن است گفته شود که فقه روابط بینالملل، ممکن است گفته شود روابط بینالملل از منظر قرآن، همچنین ممکن است گفته شود روابط بینالملل در سیره نبوی و ... که مراد اینها نبوده است؛ هرچند وقتی صحبت از اسلامی میشود یکی از منابع اسلام و سیره پیامبر و ائمه است.
در این کتاب جهت اینکه در قسمت دوم یک متد داشته باشیم، در مشورتی که با اساتید مخصوصاً دکتر لک زایی داشتیم، بر اساس علل اربعه روابط بینالملل را در چهارفصل ساماندهی شده است، یک فصل در خصوص علل مادی روابط بینالملل است که با رسم جدولی حمل شده است، بر منابع و مبانی روابط بینالملل در کتاب آورده شده است.
در آنجا مهمترین بحث در بحثهای فرانظریه اسلامی روابط بینالملل است، چون در بحثهای فرا نظریه از سه بخش هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی تشکیل شده است؛ اعتقاد ما بر این است که اگر نظریهای را در روابط بینالملل بخواهیم سامان دهیم باید به مبانی که در اسلام برای یک نظریه ازجمله روابط بینالملل میتوان در نظر گرفت توجه کنیم که اگر مبانی عوض شود کل نظریه نیز عوض میشود.
در رابطه با مبانی که مواد تولید نظریه هستند، تجربه را که مورد تائید اسلام نیز میباشد، تأکید کردیم که روابط بینالملل موجود تا حد زیادی بر علم تجربی استوار است، همچنین تأکید کردیم که عقل نیز در اینجا وجود دارد؛ دو یا سه منبع دیگری که اسلام بر آن تأکید دارد مخصوصاً وحی به عنوان مبنا ذکر شده است که باید در تولید نظریه مورداستفاده قرار گیرد.
در فصل بعدی از قسمت مبانی، تنها از مبانی انسانشناسی اسلامی استفادهشده است و در موضوعات مبانی معرفتشناسی و هستیشناسی به اختصار اشارهشده است، ادبیات و مبانی انسانشناسی را با توجه به بحث حضرت امام در کتاب شرح جنود عقل و جهل، در جدولی آورده و توضیح دادهشده است که هشت نوع رابطه بینالملل میتوانیم داشته باشیم.
تقسیمبندی روابط بینالملل به متعارف، متعالی و متدانی
در یک تقسیمبندی روابط بینالملل را به سه دسته متعارف، متعالی و متدانی میتوان تقسیمبندی کرد؛ در شرایط فعلی هر دو شکل روابط بینالملل متعارف و متدانی را داشته باشیم اما روابط بینالملل متعارف و متعالی آن چیزی است که باید به آن برسیم و نداریم.
درمجموع هشت نوع از روابط بینالملل و آثار و پیامدهایش توضیح دادهشده است که بر اساس چهار قوه است که در اسلام قائل بر این شدهایم که اسلام به کارگزار انسانی اهمیت میدهد؛ در روابط بینالملل توضیح دادهشده است که "State" تقلیل شده است به "انسان"، چون چیزی جز انسان نیستند.
اهمیت کارگزار انسانی در اسلام
البته کارگزاران روابط بینالملل هم میتوانند انسانها باشند و هم احزاب و نهادها و سازمانها. آن چیزی که در روابط بینالملل مرسوم است این که دولتها کارگزار اصلی تلقی میشوند، هرچند که کارگزاران غیر اصلی نیز اهمیت زیادی پیدا کردهاند.
در آنجا تنها از این زاویه که اگر کارگزار روابط بینالملل را دولت بدانیم و اگر انسان را در رأس دولت تلقی کنیم، این انسان با توجه به اینکه قوای چهارگانه در او وجود دارد و ترکیب این چهار قوا میتواند ترکیب مختلفی از روابط بینالملل ارائه دهد که هشت نوع از روابط بینالملل را میتوانیم داشته باشیم.
در قسمت سوم، ساختار روابط بینالملل بحث شده است؛ ساختار روابط بینالملل ادبیات و تعریف خاص خود را دارد که سعی شده است هم از ادبیات اسلامی و هم از ادبیات رایج بینالملل استفاده شود، در باب ساختار تنها به این پرداخته شده است که این ساختار میتواند در لایههای ملی، منطقهای و بینالمللی و بر اساس مبانی که در انسانشناسی باشد ساختارش ترسیمشده است.
در فصل پایانی اینگونه فرض شده است که روابط بینالملل به سمت و سویی در حال حرکت است که در ادبیات غربی نیز وجود دارد؛ به طور مثال رئالیستها آینده روابط بینالملل را تاریک و جنگ آلود میدانند و معتقدند که آینده روابط بینالملل تیره و تار است، در مقابل ایدئالیستها به آینده روابط بینالملل خوشبین هستند.
در اینجا نیز آینده روابط بینالملل از دیدگاه اسلام تبیین شده است، در مرحله اول به لحاظ کلی ما به لحاظ اسلام تصورمان این شده است که روابط بینالملل با توجه به ادبیاتی که در اسلام وجود دارد مسیر تکامل را به پیش میرود؛ همچنین اهدافی را برای دولتها و نه سیاست خارجی تصور شده است، آنچه که میتوانند به دنبال آن باشند کسب قدرت است، اگر روابط بینالملل را جهانی فرض کنیم، همه اینها مسیری را طی میکنند که هدف اصلی همان غرب الهی است.
نقد کتاب «درآمدی بر روابط بینالملل متعالیه»
در ادامه حجت الاسلام رضاییان، استاد سطح عالی حوزه علمیه قم به نقد کتاب «درآمدی بر روابط بینالملل متعالیه» پرداخت و اظهار داشت: جریانات بینالمللی که هماکنون با آن درگیر هستیم و میبینیم که کاملاً فضای یک اجتماع و روند یک انقلاب را دچار خلل میکند و خیلی از کسانی که ادعا میکنند با فهم و روش دینی در حال تعامل با فضای بینالملل هستند، متأسفانه چنین علمی نداریم و همچنین برخی از تعاملات با متون ما با صراحت در تنفای است با حداقلهایی که در حوزه روابط بینالملل وجود دارد.
هر مقدار جلوتر میرویم چون حیث تعاملی بین ملتها و نگاه جهانیسازی به پیش میرود، این حیث تعاملی و کنشی بین جوامع و دولتها نیز بیشتر میشود و با اصول اولیه انسانشناسی این علم ضرورت خاص خودش را پیدا میکند و از این جهت است که شریعت و علوم اسلامی بر آن قدم بر میدارید به این جهت است که انسان را به کمال برساند.
عدم تبیین آینده در نظریه روابط بین الملل
کمال انسان گره خورده است با کمال دیگران در آنسوی اسلام و مرزهای جغرافیایی و اگر این روابط بر اساس قواعد شریعت نباشد آن کمالی و غایتی که شریعت میخواهد بهرهمند نمیشود؛ در این کتاب عنوانشده است که یک نظریه یا فرا نظریه باید این خصوصیت را داشته باشد که گذشته و حال را تبیین و تفسیر کند و این قابلیت را داشته باشد که در مورد آینده نیز تبیینی ارائه دهد و تاکیدی خاص بر روی آن داشته اند.
این سؤال ایجاد میشود که آیا تبیینی که ادعاشده است که یک نظریه یا فرا نظریه باید داشته باشد، با این نوع از تفسیر ما از روابط بینالملل متعالیه، حاصلشده است در این نوشتار یا نمیخواستید در اینجا حاصل شود؟ نکته دوم اینکه اگر از مفهوم شناسی ابتدایی اگر آغاز کنیم یک مجهولی از ابتدا تا انتها نمود دارد و آن این است که روش ورود و خروج مان به بحث از چه دریچهای است؟
همچنین در این کتاب جایی از حقوق بینالملل بحث میشود، روابط بینالملل در پیشینه خودش مواقعی منحصر در رابطه حقوقی شده است، یعنی علم حقوق تمامیت روابط بینالملل را بیان کرده است؛ همانطور که در کتاب هم آمده است دریچه ما اسلام است، اما از حیث روششناسی هم اگر بخواهیم وارد این بحث شویم و بگوییم میخواهیم نظریه اسلام را روابط بینالملل فهم کنیم، یک تحلیل فلسفی و عقلی داریم که معمولاً تحلیل برده میشود به مبانی.
بنده روابط بینالملل را بر اساس مبانی فلسفی خودم تحلیل میکنم که عنوان اولیه کتاب نیز همین را متواتر میکرد که انکار حکمت متعالیهای است که این حکمت متعالیه بروز و ظهور آن در روابط بینالملل متعالیه چگونه حاصل میشود، از فهرست کتاب تا انتها این موضوع بیشتر تقویت میشود، چون تقسیم انتهایی کتاب که بخش اصلی کتاب نیز میباشد، در علل اربعه رفته است.
یعنی انگار به روابط بینالملل از دریچه حکمت اسلامی خصوصاً حکمت متعالیه روابط بینالملل را تحلیل میکنیم؛ اگر اینگونه است اگر به آیات و روایات و... استناد میکنیم از باب شاهد یا مؤید بر بحث است؟ یا اینکه عنوان دلیلت دارند و برای ما اثبات میکنند؟
اگر از این دریچه آمدهایم، که به نظر میرسد همینگونه باشد، موضوع مطالعه از حیث حکمت متعالیه با روش عقلی، سؤالی را به چگونگی تحلیل از آن گذر میکند که، آن واحدی را که تحلیل میکنیم، آن واحد چیست؟ زمانی علم را میخواهیم تحلیل کنیم، وقتی وارد قسمتها بشویم میگوییم علت صوری یکی از قسمتهایش منابع میشود.
اما اگر خواستیم روابط بینالملل را تحلیل کنیم، منابع دیگر در این ساختار نمیآید، این دو باید تفکیک شود؛ یا علم را و یا خود روابط بینالملل را تحلیل میکنم، سپس جلوتر میبینیم که این فاصله و نوع نگاه در انسانشناسی وارد تحقق و موضوع شده است، یعنی خود روابط بینالملل مورد تحلیل قرار گرفته است.
نکته دیگر اینکه این را در نگاه نه حکمت متعالیه، متعالیه برداشت دوم است و اینکه میگوییم درآمدی بر روابط متعالیه منظور این است که با نگاه شریعت که حکمت متعالیه جزئی از آن است، قرآن کریم و منابع دیگر، روابط بینالملل را تحلیل میکنیم، اگر با این روش وارد میشویم آنگاه درجاهایی یا از مبانی مختلفی استفاده میکنیم که با هم یکسان نیست.
به طور مثال در جایی از اعتباریات علامه طباطبایی استفاده و تصریحشده است؛ اما در کنار آن از اصالت فرد استفاده میشود، در حالی که نگاه اصالت جمعی در نگاه علامه، شهید مطهری است؛ اگر از اعتباریات به آن دست استفاده میکنیم، باید مبنای دیگری را نیز در کنارش بیاوریم.
ما آن واحد را در نگاه متعالیه چه میبینیم، ما یک نگاه خرد در تشکیک خاص داریم که در شریعت نیز هست و میگوییم نوع انسان دارای این نوع از خصوصیات هستند؛ اما در نگاه متعالیه چه از شریعت چه از حکمت متعالیه عنوان فردی داریم و یک عنوان جمعی در شریعت حاکم است.
اینکه فرمودید در روابط بینالملل اگر به State و دولتها نگاه میکنیم، از آن جهت که اشخاص در آن هستند، اما در نگاه متعالیه شریعت ظاهراً کاملاً خلاف این است، ما از عناوینی همانند، ولایت، امامت و امت بهره میبریم، درست است که در آنجا یک فرد امام باشد؛ اما بحث در شخص نیست، در رابطه است؛ یعنی امام و مأموم با هم است؛ در حکمت متعالیه هم همینگونه است، انگار به نوعهای بالاتر انسانت ها گره خوردهاند که در آنجا غرابت حکمت متعالیه است با عرفان شیعی.
ولایت، شاخص نظام سیاسی دینی است
اگر این واحد به درستی تحلیل نشود، نمیتوانیم روابط را تحلیل کنیم؛ یعنی بنده الآن در حال تحلیل روابط بین چه بستری هستم؟ علم را ناظر بر چه موضوعی تحلیل میکنم؟ نکته این است که عظیمت ما را دچار نوسان میکند، اگر این واحد را نظام سیاسی دین گرفتهام، شاخص نظام سیاسی دین، ولایت است، ولایت نیز از جنبه تشریحی و تکوینی برخوردار است.
همه آنچه که در خصوص روابط بینالملل فرمودید که کنش تعاملی است، فرق بین سیاست خارجی و روابط بینالملل در همین عرصه، روابط تعاملی را بر چه چیزی میبینم؟ بین افراد در نگاه متعالیه لحاظ میکنم؟ یا بین نظامها است؟ وقتی در نظام متعالیه دین میآییم، نظام دولتها و... نظامی که از آن یاد میکنیم از سه عنصر قانون، ساختار اجرایی و مردم تشکیل میشود و دارای یک ترکیبی است.
وقتی از علت مادی و سلوک آقای دکتر لک زایی در کتاب استفادهشده است، اگر علت سوری مادی مدنظر در دستگاه صدرا است، علت سوری بر علت مادی سوار است، یعنی صورت میآید بر روی ماده میآید که ترکیب این دو یک واحد میشود. آیا نسبت به آنچه که علت سوری و مادی در بیان و تقسیمات است و جایی که بحث کارگزاران یا ساختار علت سوری محاسبه میشود، بین این روابط و آن مبانی این نسبت صورت و ماده وجود دارد؟
علی الظاهر نیست، درست است که استفاده میشود برخی در فقه پیشرفت و برخی درجاهای مختلف از این ترکیب استفاده کردند؛ اما ما در فلسفه وقتی در حکمت اسلامی از این وادی وارد میشویم آنجا همه اهل حکمت هم میگویند که تشخیص اینها بسیار است.
میتوانیم در علت مادی بگوییم که اینها تأثیرگذار است و علت مادی هم به آن نگوییم که بخواهد با علت سوری واحدی خاص را تشکیل دهد، ولی ظاهراً این اتفاق در اینجا نمیافتد؛ یعنی در علتهای مادی که بیان فرمودهاید ناظر بر علم روابط بینالملل است که علم روابط بینالملل مبانی معرفتشناسی دارد، هستیشناسی دارد و انسانشناسی نیز دارد که از لحاظ منابع به وحی، سنت، عقل و تجربه نیز وابسته است، این فقط بحث روشی دارد و در این علم از این منابع استفاده میکنم.
نکته دیگر اینکه در شریعت تمام غایات به غرب میرسد، انگار ارزش غیری دارند و قرب ارزش ذاتی دارد، اما در تقسیمبندی که ذکرشده است سه غایت کسب قدرت، بست اخلاق و عدالت جهانی بیانشده است. این سه را مستقلاً در شریعت نداریم و نباید در یک تقسیم قرار بگیرند.
ممکن است زمانی بخواهیم بگوییم که اگر نگاه ماکیاولی این است که قدرت برتر و بیشتر، ما آن قدرت را قبول داریم و بیشتر، یعنی قدرت را بیشتر مصلحت اتمن قوه را قبول داریم به این شرط که این قوت شما را به تکامل برساند، این درست است؛ اما در تقسیمبندی علمی این سه در عرض هم قرار نمیگیرند، خصوصاً شاید خواسته باشید بحث اخلاق را از که از کانت اشراق شده است، در نظریات واقعگرایان یا آرمانگراها نمایان کنید، چون این در ذیل تقسیم ساختار متعالیه آمده باشد، این سه باید اصلاح شود و در کنار هم نباشد.
همچنین اینکه نوع ارتباط و تعامل اگر بین همان نظام و واحد قرار بگیرد، سؤال این است که تقسیمبندی بر اساس آن جنود و عقل امام خمینی (ره) که باشد و آقای لک زایی نیز از همین در فرا نظریه شان استفاده کردند، بحث این است که اگر بخواهم تبیین کنم یعنی الگو بدهم که بعداً طبق این نظریه خروجی داشته باشم، سؤال این است که یک جامعه از همه آحاد تشکیلشده است، حال اگر حیث تعاملی جامعه الف را با جامعه ب بخواهیم بسنجیم، بر چه اساسی باید بسنجیم؟ در حالی که جامعه ترکیبشده است.
حیث تعاملی را چگونه باید تبیین کنیم؟ چون روابط را میخواهیم با آن لحاظ کنیم و اگر بخواهیم آنرا در دولت هایشان جلوه گر بدانیم این دولتها تغییر میکنند، پس آن نظریه تبیینگر در اینجا نیاز به یک فرمول است برای خروجی از اینها.
دکتر ستوده: جداولی در این کتاب وجود دارد که بسیاری از ابهامات را رفع میکند و در واقع متن کتاب خلاصهای از جداول است، یعنی بسیاری از مواردی که در متن باید توضیح داده شود نیامده است، در متن ردیف بحثها آمده است، کدهایی نیز آمده است اما چکیده این بحث در روابط بینالملل و با توجه به اینکه از بحثهای تئوری چه چیزی بیرون میآید در جدولها آمده است.
نظریه تعریفی متفاوت دارد، برخی از نظریهها هنجاری است، نگاه نظریههای هنجاری به آینده است یعنی توضیح دهنده این است که در روابط بینالملل مطلوب آینده چه وضعیتی باید باشد و بنابراین تجویزهای آن هم نگاه به آینده دارد.
این را داریم که نظریهای میتواند برایمان کارآمد باشد که هم به گذشته توجه کند، هم به حال و هم به آینده. به عبارت دیگر گذشته را تبیین کند، در وضعیت بشود استفاده کرد و آینده را رصد کرده راهکار دهد که در اینجا بحث کاربردی بودن نظریه مطرح میشود.
نظریه متعالیه در مرحله اول نگاهی هنجاری دارد؛ اما با توجه به آنچه در کتاب آمده و اینکه سه رابطه متعارف، متدانیه و متعالیه در روابط بینالملل را میشود به این اشاره کرد که با ادبیات متعالیه نیز میشود، اشاره کرد که وضعیت روابط بینالملل در گذشته چگونه بوده، در حال چگونه است و در آینده چگونه خواهد بود.
روابط بین المتعالیه نگاهش به این بوده است؛ از اینرو هشت نوع روابط بینالملل بیانشده است، ما در روابط بینالملل، قوه غضبیه نیز داریم، اینگونه نیست که بگوییم قوه غضبیه یا واهمه نباشد، نه اینها در جداول آمده است که نیاز به توضیح دارد، در روابط بینالمتعالیه به لحاظ مبانی انسان شناسی هر چهار قوا را داریم.
اهمیت دنیا و آخرت در روابط بینالملل متعالیه
به طور مثال در مباحث مبانی در روابط بین المتعالیه هم دنیا و هم عقبی را داریم و یا وقتی به منابع رجوع میکنیم هم علم را تائید میکند و راههای دیگر معرفت را تائید میکند؛ به نظر میرسد با توجه به اینکه نظریه تبیینکننده و در واقع مشخص کننده وضعیت آینده باشد، تا حدی میشود اینها را توضیح داد.
در خصوص دو وجهی که برای متعالیه توضیح روابط بین المتعالیه داده شد، باید گفت که این ابهام وجود دارد، ابهام از این حیث است که وقتی در کتاب درآمدی بر روابط متعالیه به ذهن این می رود که حکمت صدرایی است و بحثی که ملاصدرا در حکمت متعالیه گفته است، میشود گفت تحت تأثیر آن است.
اما این کتاب نگاهش در شق دوم که بحث اسلام و منابع را مطرح میکنیم، شق دوم مراد است؛ در این کتاب، اگر ابهامی است باید رفع شود؛ به طور مثال وقتی میگوییم سیاست متعالیه، فکر میکنید که سیاست متعالیه همهاش باید بر اساس فلسفه ملاصدرا باشد، در حالی که این گونه نیست.
در این کتاب نیز همینگونه است، اینطور نیست که انطباق صددرصدی با حکمت صدرایی متعالیه وجود داشته باشد، خیر؛ رشته و ادبیات بینالملل غربی است، اگر بگوییم نظریه روابط بینالملل از دیدگاه اسلام، چیزی که الآن وجود دارد، این است که نگاههای ایدئولوژیک به آن بخورد.
در فرض غربیها میگویند رئالیسم، اما نمیگویند نظریه روابط بینالملل از دیدگاه مسیحیت، اگر هم باشد در بحث متفکرانشان چون اندیشمند مسیحی بوده است چیزی گفته است یا نمیگویند نظریه اقتصادی از دیدگاه مسیحیت، اگر رنگ ایدئولوژیک بخورد آن آثار منفی خود را دارد.
به عقیده بنده لازم نیست که در بحثهای تئوریک و نظریهپردازی یا باید بگوییم روابط بینالملل از دیدگاه یک اندیشمند مسلمان، یا یک اصطلاح جذابی را بیاوریم که جنبه ایدئولوژیک به خود نگیرد، بنده معتقد نیستم که اگر اسلام را بیاوریم ایدئولوژیک میشود، ولی میگویم در اصطلاحات عامیانه اینگونه است.
اینکه کلمه متعالیه انتخاب شد به بحثهایی برمیگردد که ما به لحاظ انسانشناسی و معرفتشناسی در مبانی میآوریم و ناظر بر روابط تعاملی انسانها در سطح بینالملل باهدف مادی و معنی است؛ البته معنوی به معنای غربی آن نیست، بلکه به معنای اسلامی و الهی آن است.
در خصوص حقوق بینالملل، قبلاً روابط بینالملل در حقوق بینالملل مطالعه میشده است، همچنین روابط بینالملل قبلاً رشته نبود و در تاریخ روابط بینالملل بحث میشده است، حقوق بینالملل رشتهای جدا است و چون این کتاب بحث نظریه روابط بینالملل است، نگاهی حقوقی ندارد.
در خصوص واحد تحلیل باید گفت: زمانی باید دید اسلام واحد تحلیل را چه میگوید و زمانی نیز باید دید ادبیات تئوریک روابط بینالملل واحد تحلیل را چه میگوید؛ در این کتاب اگر بحثهای تئوریک خودمان را صد در صد از اسلام بگیریم، در واقع میشود گفت کارآمدی لازم را در روابط بینالملل موجود ندارد.
در اینجا است که گفته میشود اگر کسی میخواهد نظریهپردازی کند باید در دو حوزه مطالب و دیدگاهها را بگیرد و از آنها سنتز کند؛ سنتز باعث میشود بخشی از را ادبیات اسلامی بگیرد و بخشی را از ادبیات موجود در روابط بینالملل گرفته شود، برخی از ادبیات روابط بینالملل موجود وجود دارد که اگر آنها را به اسلام عرضه کنید، اسلام قبول میکند و اگر آنها را عرضه کردیم و واحد تحلیل را به ادبیات اسلام قبول کرد، در تئوریمان نیز میتوانیم استفاده کنیم.
در ادبیات موجود سطح تحلیل روابط بینالملل از خورد ترین سطح شروع میشود تا کلان ترین سطح؛ یعنی سطح تحلیل را میتوانیم از فرد انسانی بگیریم در نظریه روابط بینالملل موجود تا سطح کلان ورد سیستم، نظریه رئالیسم مبتنی بر سطح خورد است، این به 50 سال قبل مربوط است و کتابی موگنتان نوشته است که هم اکنون نیز در روابط بینالملل موجود محل ارجاع است.
از دیدگاه غرب و مباحث مورگنتا در روابط بین الملل، ماهیت انسان شرور است
نظریههای نئورئالیسم نیز همینطور هستند که واحد تحلیل آنها انسان است؛ در بحث انسان هم وارد ماهیت انسان میشوند؛ یعنی ادبیات غربی بر روی ماهیت انسان میرود، ماهیت انسان را بحث میکند و سپس میگوید از دیدگاه غرب و بحثهای مورگنتا، ماهیت انسان شرور است و ماهیت را از همینجا شروع میکند.
بنابراین وقتی وارد سطح روابط بینالملل میشود، دولتهایی که تشکیل شده و از همین انسان ها هستند، رفتارشان شرور آمیز است؛ بنابراین در سطح روابط بینالملل جنگ همه علیه همه است، وقتی به اسلام نیز رجوع میکنیم، اسلام تکیه اصلی اش بر انسان است و اینکه انسان به عنوان یک انجینت، کارگزار اصلی است.
واحد تحلیل ما از انسان شروع میشود به بالا میآید و وقتی در سطحی بالاتر قرار گرفت به سطح استیت میرسد، State میشود واحد تحلیل، اما این واحد تحلیل استیت ریشه در واحد خورد دارد، ما هنوز وارد بحث خورد نشدهایم، ما میگوییم State واحد کنش و عمل ما است، اگر این واحد کنش فقط کنش یک دولت باشد سیاست خارجی خواهد شد و اگر مجموعاً به آن نگاه کنیم، در یک تعریف حداقلی اگر State به بالا نگاه کنیم روابط بینالمللی خواهد بود.
بنابراین نگاه ما از منظر داخل نیست؛ چون میخواهیم روابط بینالملل بگوییم و به همین دلیل نگاهمان باید در یک مجموعه کلانتری باشد، اما وقتی میخواهیم تحلیل کنیم سطح روابط بینالملل را ناگزیر هستیم به سطح خرد رجوع کنیم؛ البته آنهایی که نگاهشان کلان و سیستمی است، مهمترین نقدشان در مسأله رئالیسم این است که تقلیلگرا هستید و میگویید که میخواهید در سطح روابط بینالملل بمانیم؛ اما خودبهخود به سطح خرد و انسان تقلیل پیدا میکنید.
کارگزار الهی انسانی و بحث امامت در روابط بین الملل
نکته مهم این است که ما در نظریه روابط بینالملل اصالت را به جمع میدهیم، انسان به ما هو انسان که خودش تک و فرد است که نه میتواند اجتماع بسازد و نه روابط بینالملل؛ بنابراین اصل این است که ما اصالت جمعی داشته باشیم.
در خصوص ولایت و امامت در صفحه 182 اگر رجوع کنید میبینید، بحث فاعلی و ایجنت و نوع کارگزار، اولین کارگزار در متعالیه را الهی گرفتهایم که به تبع آن امامت هم میآید، اگر امامت را بیاوریم درست است چون در قسمت پیامدهای بینالمللی به آن اشاره شده است که نوع کارگزار الهی انسانی است، الهی انسانی در واقع همان بحث امامت است. به نظر بنده در بحث ایجنتها ولایت و امامت وجود دارد و میتوانیم بیشتر توضیح دهیم.
در خصوص علت سوری نیز به همین ترتیب، در صفحه 235 اگر به جدول رجوع شود این ها را از هم جدا کردهایم، ممکن است در متن عجله شده باشد اما در تیتر گفتهایم که اهداف و غایت یعنی اینها را با هم ندیدهایم. یعنی یک غایت بیشتر نداریم اما اهداف متکثر است.
فصل بندیها و عنوان بندیها آن چیزی است که منطبق بر ادبیات نظریه موجود روابط بینالملل است؛ اما چرا این علل استفاده شده است چون میخواستیم بگوییم که روشش بر گفته از روش اسلامی نیز میتواند باشد، در فلسفه اسلامی برای دستهبندی مطالب و فلاسفه اسلامی که مطرحشده است این وجود دارد و ما نیز برای استحکام بخشیدن به فصول و تیتر بندیها از آن استفاده کردهایم.
آیا واقعاً آنچیزی که علل سوری و مادی میگوید و ما درصدد پیاده کردن آن بودهایم، آیا انطباق کلی میتواند داشته باشد؟ خیر اینگونه نیست؛ ممکن است در ادبیات ما باید علت سوری بار بشود به علت مادی، آیا این لحاظ شده است یا خیر که ما خیلی به دنبال این مسئله نبودهایم.
حجتالاسلام رضاییان: اگر واحد را فرد بگیریم، میشود علم ارتباطات که پرفسور مولانا و... فضایی که ترسیم کردهاند در همین فضا است منتها از فرد به یک فضای جهانی پل زده میشود؛ اما اگر با مبانی خودمان علتهای سوری و مادی نیز تفسیر کنیم، امکانپذیر است و اگر واقعیت را ببینیم زمانی است که افراد را در کنار هم و مجتمع میبینیم، به خاطر یک صورتی اینها به یک واحد جدید در میآیند.
برخی وقتی از اصالت جمع صحبت میکنند، میگویند جمعیتی که جامعه را تشکیل دادهاند در نگاه جامعهشناسی به خاطر یک غایتی کنار هم آمدهاند. این صورت آیا دارای یک شکل خاصی میشود از لحاظ عقلی که وقتی تحلیل شد روابط را بین آنها ببینیم؟ ظاهراً میشود و آن زمانی است که از مبانی که عرض شد نه از این باب که گفته شد متعالیه، عناوینی است که هستیشناسی است و حیث هستی شناختی دارد.
یعنی وقتی این افراد در یک جهت خاص با یک مواد خاصی کنار هم میآیند میشود که عنوان ولایت بر آنها صدق کند و وقتی صدق کرد نسبت آن با جوامع دیگری که دارای این صورت نیستند قابل فهم است. وقتی این صورت با صورت دیگری مقایسه میشود که به طور مثال این صورت عمومش شده است، صورت نظام آلمان در زمان هیتلر، این دارای نظامی شده است که فرض می کنیم صورت جدیدش شهوت و غضبیت برآن غالب شده است.
در این صورت اگر بخواهیم حیث تعاملی و روابط را بسنجیم و کشف کنیم، با آن جدولها قابل فهم است؛ اگر آن واحدهای اولیه صورتش مشخص شود، آنوقت جداول کارآمد است؛ البته انسانها داری انواع و مراتب هستند، اما آنچه که روابط بینالملل را میتواند به عنوان یک علم از دریچه متعالیه شریعت، فقه و حکمت اسلامی در بیاورید این است که بتوانیم واحدها را جدا کنیم و این دقیقاً اتفاقی است که هابز و روسو و طرفداران قرارداد اجتماعی از همین واحد شروع کردهاند؛ اما آنها واحدی که قرار دادهاند در انسانشناسی واحد چیرگی و قدرت را عامل اتحاد قرار دادهاند.
یک نکته را پیدا کرد که آن چیرگی، قدرت و سلطه بوده است که از نیچه بوده است یا ماکیاول، این را به کل جامعه سرایت داده است؛آن هنری که در اینجا بروز پیدا کرده، این است که ما نه آن چیرگی که سرشت انسان را گرگ سفت میداند کاملاً کنار میگذاریم و نه به آن نگاهی که قدرت را به عنوان اصل قرار میدهد.
در نگاه متعالیه بین اینها جامعه مشترک گرفته ایم که دارای یک سرشت پاکی است که در نگاه دیالکیتیکی تاریخی در جوامع مختلف به شکلهای مختلفی بروز و ظهور پیدا میکند؛ سؤال این است که این واحدها چه در نظر گرفته شود که بروز و ظهور های قوه غضبیه و شهویه و... را وقتی میخواهیم با آنها تعامل کنیم، تعامل به آن قربی برسد که غایت نهایی است، اگر برای این موضوع یک فصل و نوشتار مستقل عرضه شود در این صورت آن جداول زیبایی خودش را پیدا میکند که آنوقت این سؤال پیش میآید که حالا چگونه از این جداول باید استفاده کرد.
باید به دولتها به عنوان چشمانداز 20 ساله در جامعه فعلی باید رصد کرد، ممکن است از این نوع جوامع پنج نوع باشند و هر کدام از اینها حیث تعاملیشان با یکدیگر فرق میکند که خروجی فرمولی و نظری نیز پیدا میکند.
دکتر ستوده: اگر واحد آغازکننده تعامل را یک دولت با رویکرد متعالیه در نظر بگیریم و سپس بگوییم نوع تعامل آن با پنج نوع از کشورهای دیگر چگونه میتواند باشد و آنها چه سبکی میتوانند باشند، اگر صرف روابط یک سویه ما نه با پنج کشور حتی با 200 کشور دیگر را بخواهیم لحاظ کنیم، بحث روابط بینالملل نیست، بحث سیاست خارجی است.
به طور مثال جمهوری اسلامی ایران دولتی است که ایجنتش و کارگزارانش در شرایط فعلی همه آنها متعالیه هستند، اگر بگویم جمهوری اسلامی که یک دولت اسلامی و متعالی است در تعامل با کشورهای دیگر چه شقوقی را میتواند داشته باشد و آن واحدهای متقابل چگونه هستند و چگونه باید با آنها برخورد کرد، این بحث روابط بینالملل نیست، بحث سیاست خارجی است.
اما اگر جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از دولتهای موجود در منطقه خاورمیانه باشد و ما آنرا با سطح منطقهای نگاه میکنیم و در پی این هستیم که بگوییم کنشهای متقابل اینها با یکدیگر چگونه میتواند باشد، این بحث روابط بینالملل است.
در قسمت دوم به این نوع از نگاه باید دید که یک از کنشهای تعاملی برآمده از ده کشور در خاورمیانه با نگاه روابط بینالمللی چه حالتهای مختلفی را میتواند به خود بگیرد و سپس چند کشور از یک منطقه بینالملل را شکل میدهد برای کاربست نظریه متعالیه جهت تحلیل مسائل بینالمللی منطقهای خودشان چگونه باید عمل کنند.
تقدم یا تأخر روابط بینالملل بر سیاست خارجی
حجت الاسلام رضاییان: سؤال این است که آیا علم روابط بینالملل مقدم بر سیاست خارجی است؟ یعنی سیاست خارجی خروجی است که بعد از تحقق یک علم به نام روابط بینالملل شکل میگیرد که القاعده این تقدم باید باشد، آنوقت این نتیجه آنجا ظاهر میشود که باید سؤال دوم را هم پرسید که آیا این حیث کنش فعال است یا منفعل؟ اگر نگاه سیستمی را قائل بدانیم، منفعل است.
به طور مثال دو آهن نسبت به هم حالت طبیعی دارند، این نگاه سیستمی است، نگاه متعالیه و درست این است که در کنار هم یک حیث فعال و حیث منفعل دارند همانند دولتها؛ البته از نظر بنده نظام سیاسی است نه دولت و دولت در زیر ساخت آن قرار میگیرد. در این صورت اگر این را فعال منفعل قرار دادهام این میشود پایه، چون سیاست خارجی من بر اساس این روابط چگونه شکل بگیرد؛ لذا بر اساس همان فرمایش شما است، اولاً این کنشها فعال است یا منفعل؟ ثانیاً بین کدام واحد قرار میگیرد؟ ثالثاً خروجی آن با تحفظ بر همین نکته سیاست خارجی میشود./403/م
تهیه و تنظیم: مالک شریعت ناصری