vasael.ir

کد خبر: ۶۳۶۰
تاریخ انتشار: ۰۴ مهر ۱۳۹۶ - ۱۳:۱۳ - 26 September 2017
درس خارج فقه، آیت الله جوادی آملی مطرح کرد/ جلسه 50

بررسی اقوال و ادله آنها در مسئله لمس و نظر

وسائل – حضرت آیت الله جوادی آملی در پایان بحث از ملموسه و منظوره اب و ابن به قول مختار اشاره کرد و گفت: نظر بشهوة، لمس بشهوة باعث بطلان نکاح أحد الطرفین یعنی پدر و پسر نیست، اولاً؛ و حرمت تکلیفی ندارد، ثانیاً؛ صحیح است وضعاً و مکروه است تکلیفاً.

به گزارش سرویس حقوق پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، حضرت آیت الله عبدالله جوادی آملی صبح چهارشنبه 29 دی ماه 1395در پنجاهمین جلسه درس خارج فقه در مسجد اعظم، اقوال و ادلّه در مسئله «لمس و نظر» را در بحث مصاهره مورد بررسی قرار داد.

 

خلاصه درس امروز

حضرت آیت الله جوادی آملی در این جلسه از درس خارج نکاح پس از مروری کلی بر مباحث مطرح شده در مصاهره به بیان اقوال و ادلّه آنها در مسئله «لمس و نظر» پرداخت و گفت: برخی مثل صاحب جواهر راه حرمت را در این مسئله پیش گرفتند که ادلّه ایشان تامّ نیست برخی نیز مثل مرحوم محقّق قائل به کراهت ازدواج با ملموسه و منظوره أب و إبن شدهاند و در این قول از عموم آیه شریفه ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾ و همچنین از روایاتی که در آنها عباراتی مثل «لابأس» و «کَرَهَ» بوده است استعانت جسته‌اند.

وی مهمترین دلیل قائلین به کراهت ازدواج با ملموسه و منظوره أب و إبن را موثّقه علی بن یقطین عنوان داشت و افزود: در این روایت عبارت «لا بأس» وجود دارد که نصّ در جواز چنین ازدواجی است و در صورت معارضه با طائفه اوّل از روایات که دال بر نشر حرمت بودند، بر ظهور آنها ترجیح دارد و مقدّم خواهد شد و در این‌صورت نهی در روایات طائفه اوّل حمل بر کراهت خواهند شد.

استاد درس خارج حوزه علمیّه قم بیان داشت: برخی از بزرگان اشکالی به روایت علی بن یقطین گرفتهاند، و گفتهاند: در این روایت سخن از جاریه به میان آمده و نه مملوکه، و لذا با روایات طائفه اول که موضوعشان مملوکه بود، معارضه‌ای ندارد.

وی در پاسخ به اشکال فوق گفت: این اشکال وارد نیست چون تمام فقهاء از شیخ طوسی و صدوق گرفته تا مرحوم شیخ حرّ و بعد از ایشان این روایت را در باب «مَا یُحَرِّمُ جَارِیَةَ الْأَبِ عَلَى الِابْنِ أَوْ جَارِیَةَ الِابْنِ عَلَى الْأَبِ» یا عناوینی شبیه به این عنوان آوردهاند که نشان میدهد فهم این بزرگواران از کلمه جاریه در این روایت جاریه خود أب یا إبن است نه کنیزی که در کوچه و خیابان است، چه اینکه اگر منظور کنیز غیر از کنیز خودشان بود، از الفاظی مثل إمرأة و أمة استفاده میشد.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء در رابطه با روش شیخ طوسی در استبصار و مبسوط بیان داشت: شیخ طوسی در استبصار جمع تبرّعی میکند نه جمع فقهی و به همین خاطر در استبصار دو روایت متعارض را برای اینکه کنار هم بیاورد طوری جمع میکند که تعارض نداشته باشند ولی در کتاب فقهی مثل مبسوط چون پای فتوا دادن در میان است به هیچ عنوان از جمع تبرّعی استفاده نمیکند و طور دیگری فتوا میدهد.

وی با توجّه به این روش شیخ طوسی در جمع بین روایات، متذکّر حمل ایشان نسبت به روایت علی بن یقطین شد و گفت: شیخ طوسی و تابعینش روایت علی بن یقطین را حمل بر جایی کردند که مباشرت و لمس او «من غیر شهوةٍ» بوده و در رابطه با نص بودن این روایت در جواز هم گفته‌اند: نصّ بودن یکی از متعارضین در جمع روایات مانعیّت ندارد و سبب ترجیح علی الاطلاق آن طرف نمی‌شود بلکه همینکه روایت متعارض ظهور هم داشته باشد کافی است.

حضرت آیت الله جوادی آملی در ردّ حمل ارائه شده توسّط شیخ طوسی و تابعین ایشان خاطر نشان کرد: اولاً ظهور روایت در جایی است که لمس و نظر از روی شهوت بوده و ثانیاً در تعارض بین نصّ و ظاهر، نصّ مقدّم خواهد شد.

وی در پایان ارائه مباحث فقهی در این جلسه به حمل صاحب جواهر هم اشارهای داشت و افزود: نظر و لمس «بشهوة»، مانع نکاح پدر و پسر نیست و وضعاً صحیح است، امّا تکلیفاً مکروه است.

استاد درس خارج حوزه علمیّه قم طبق روال هر چهارشنبه در ادامه این درس به مباحث معنوی و اخلاقی پرداخت و در ادامه سلسله مباحث مربوط به خطبه متّقین فراز دیگری از آن را مورد بررسی قرار داد و گفت: وظیفه ما این است که کاری کنیم امام زمان از ما راضی باشد و چون ایشان ظاهراً نیستند که معیارهای رضایت را از ایشان استعلام کنیم، از بیانات نورانی حضرت امیرالمؤمین بهره میبریم که ایشان معیارهای رضایت امام از مؤمنان را در قالب خطبه متّقین بیان فرموده‌اند.

وی قبل از ورود به شرح فرازی از خطبه متّقین به یک نکته ظریف در رابطه با پراکندگی نقل خطبه متّقین در نهج البلاغه اشاره کرد و بیان داشت: سید رضی چون خوف این را داشته که آن اثری که این خطبه بر همّام داشت بر برخی دیگر از دلباختگان نیز جاری شود و جان به جانآفرین تسلیم کنند، پانزده صفحه خطبه متّقین را به صورت پراکنده در نهج البلاغه آورده و برخی از آن را نیز اصلاً نیاورده است.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء در شرح فراز «کَانَ لِی أَخٌ فِی عَیْنِی عَظِیمٌ...» گفت: این برادری که حضرت در این فراز از او یاد کردهاند معلوم نیست کدام از اصحابشان است ولی حالا یا ابوذر بوده یا مقداد بوده یا شخص دیگری از اصحابشان امّا این نکته محرز و مشخص است که از تربیت‌یافتگان مکتب غدیر بوده و نه سقیفه چون سردمداران سقیفه این هنر را ندارند که این‌طور متربّیانی داشته باشند.

وی افزود: ما نیز اگر مثل آن برادر حضرت امیر باشیم که دنیا در چشممان کوچک و حقیر باشد اولاً که از خدا غافل نخواهیم شد و ثانیاً در چشم ولی خدا و امام زمانمان بزرگ میشویم و میدانیم که امام از ما رضایت دارند و این راه باز است که ما نیز رشد و ترقّی داشته باشیم.

حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه بیانات معنوی به شرح فراز  «وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِع‌» پرداخت و بیان داشت: در این فراز آمده است متّقین گوششان را به طلب علومی میگماشتند که به دردشان بخورد و نافع باشد.

وی در تبیین علم نافع اضافه کرد: علمی نافع است که انسان را در هیچ مقطعی از زندگی اعم از حیات و ممات و دنیا و آخرت تنها نگذارد، بعضی از علوم مثل طب، مهندسی، زمین‌شناسی، آسمان‌شناسی، دریاشناسی، معدن‌شناسی، هواشناسی، نهایتاً تا پیری با آدم باشند و وقتی انسان مُرد دیگر در برزخ سخن از هواشناسی و معدن‌شناسی و دریاشناسی و صحراشناسی!

استاد درس خارج حوزه علمیّه قم در بیان علّت عدم همراهی علوم فوق در آخرت با انسان، خاطر نشان کرد: در آخرت علمی باقی میماند که معلومش آنجا باشد، علمی باقی میماند که موضوعش نیز باقی مانده باشد لذا اگر علم درباره ذات أقدس الهی و احدیت او واحدیت او اسمای حسنای او صفات او باشد، نه تنها باقی میماند بلکه علم حصولی انسان در آخرت به علم حضوری تبدیل خواهد شد چون مفهوم دنیوی این علوم در آن دنیا مشهود خواهد شد.

وی ضمن اینکه علم فقه را از علوم همراه با انسان در آخرت دانست، گفت: این علم مربوط به عمل انسان است و عمل صالح هم با انسان در آخرت حضور دارد، پس علم فقه نیز با انسان در آخرت به صورت نوری حاضر خواهد بود.

رئیس بنیاد وحیانی سپس به تبیین و تقسیم علم غیر نافع پرداخت و بیان داشت: دو نوع علم ضارّ و غیر نافع داریم، یکی آن علومی که در مکاسب محرّمه به عنوان علوم محرّم و حرام و ضارّ معرفی شدند مثل سِحر شعبده، جادو و مانند آن و نوع دوم علوم غیر نافع هم علومی هستند که ذاتاً نافعاند اما انسان از آنها بهره نبرده است، مثل علم اخلاق که عالم آن، غیر عامل به آن باشد.

وی علم معرفت نفس را یکی از مصادیق علم نافع برشمرد و افزود: یکی از بهترین علوم نافع، همین «معرفت نفس» است که انسان خودرا بشناسد و اعمال خود را بشناسد و بداند که اگر عملی را در این دنیا انجام داد آن عمل نابود ناشدنی است و این ما هستیم که از آن عمل گذر کردهایم و عمل بر جای خود باقی است.

حضرت آیت الله جوادی آملی در توضیح مطلب فوق گفت: حرفی که زدیم، کاری که کردیم، غذایی که خوردیم، قدمی که برداشتیم، این در خارج موجود شد. ما از او گذشتیم، نه اینکه او از ما بگذرد؛ چون عمل ما وقتی که موجود شد، دیگر معطّل نیست و در خطّ تولید خود افتاده و دارد تولید میکند، لذا اگر آبرویی را بردیم، اهانتی کردیم، غیبتی کردیم یا دروغی گفتیم یا خلافی گفتیم یا معصیتی کردیم، این کار چون موجود هست آثاری دارد، آثار او آثاری دارد، آثار او آثاری دارد، که ممکن است ما بعد از بیست سال یا سی سال یا صد سال به «آثار الآثر» برسیم و ممکن هم هست که رسیدن ما به «آثار الآثر» در آخرت باشد ولی به هر حال گریبان ما را خواهد گرفت پس چه بهتر که قبل از این رسوایی خودمان دامان خود را با توبه از این تولید و افزایش و رسوایی پاک کنیم.

وی افزود: اگر  خدایی ناکرده آثار این گناه در قیامت به ما برسد، آنجا دیگر مثل محاکم دنیوی نیست که خود عمل بما هو عمل دیده شود بلکه باید تاوان آثار چندین و چند ساله آن گناه را نیز بدهیم کما اینکه خداوند در قرآن نیز فرموده است: ﴿إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون‌﴾ یا در جایی دیگر فرموده است: ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُم فِی الْآخِرَةِ﴾

استاد درس خارج حوزه علمیه قم عمل صالحه را نیز مانند عمل سیئه دارای آثار دانست و گفت: همانطور که در جهنّم جزای آثار گناهان انسان به او میرسد، هم در دنیا و هم در بهشت نیز آثار حسنات و مساعی مؤمنین مشکور است و پاداش آن را خواهند دید کما اینکه خوبی یک پدر باعث شد فرزند یتیمش چند سال بعد از فوت او آثار خوبی پدرش را توسّط حضرت خضر دریافت کند که معلوم نیست این پدر پدر بلافصل آن بچه بوده یا پدر هفتم یا هفتادم، به هر حال عمل صالح نیز آثاری دارد که در دنیا و آخرت به انسان خواهد رسید.

وی به تمثیل مرحوم آخوند در رابطه با عمل صالح اشاره کرد و بیان داشت: گاهی پیش میآید که انسان فقط یک عمل را میتواند جذب کند، نظیر درختی که به آب نیاز دارد و اگر پای آن درخت آب شور ریخته شود، آن آب جذب میشود و اگر آب شیرینی هم دوباره پای آن بریزند دیگر اثر نخواهد داشت چون آن درخت و زمین آن، آب شور را دریافت کردهاند و دیگر قابلیّت پذیرش آب دیگری را ندارند، انسان نیز در مقام عمل بیش از یک کار نمی‌تواند انجام بدهد و بیش از یکی را قبول نمی‌کند که اگر آن عمل عمل صالح باشد جذب می‌شود و بار سالم و صالح هم خواهد داد و اگر عمل سیئه باشد نتیجه فاسد خواهد داد لذا خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون‌﴾.

حضرت آیت الله جوادی آملی در جمعبندی و نتیجگیری از مباحث اخلاقی و معنوی در این جلسه گفت: با توجّه به این مطالب وظیفه ما این است که اولاً علم نافع را یاد بگیریم و ثانیاً خودمان را بیازماییم که آیا بعد از این هشت ـ دَه سال فرق کردیم یا فرق نکردیم؛ اگر فرق کردیم خدا را شاکر باشیم و همان را ادامه بدهیم و اگر فرق نکردیم علم خود را باید علم نافع قرار بدهیم. یا یک علمی یاد بگیریم که به حال ما نافع است، یا از نفع همین علم مدد بگیریم؛ آن‌وقت کاملاً انسان می‌فهمد که وجود مبارک ولیّ عصر از او راضی هست یا نه!

 

 

تقریر درس

مروری بر مباحث مربوط به مصاهره

چهارمین مطلب از مطالب مربوط به «مصاهره»، نظر و لمس به شهوت بود برای غیر مالک. اگر مالک نظری به شهوت و لمس نداشته باشد، این از بحث خارج است. اگر مالک أمه «بشهوة» نظر داشته باشد به جاریه یا لمس کرده باشد، «فیه وجوه و اقوال»: یک قول این بود که حرمت می‌آورد مطلقا، یکی اینکه کراهت می‌آورد مطلقا، یکی اینکه فرق بود بین پدر و پسر که «منظورة الأب» و «ملموسة الأب» بر پسر حرام است از باب مصاهره می‌شود ﴿وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُم‌﴾؛[1] ولی «منظورة الإبن» و «ملموسة الإبن» مشمول ﴿حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ﴾[2] نیست؛ البته این نه برای آن است که آیه شامل می‌شود، بلکه طبق نصوص خاصه‌ای است که این بزرگوارانی که قائل به حرمت‌اند، دارند.

 

مروری بر اقوال و ادلّه اقوال در مسئله «لمس و نظر»

ادله را هم ملاحظه فرمودید گرچه مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) تلاشی دارد که از این ادله حرمت بفهمد[3] و برخی از فقهای بعدی(رضوان الله علیهم) همین راه را رفتند، لکن هیچ‌کدام از آن راه‌های رفته تام نیست؛ راهی که مرحوم محقق طی کرده، راهی که همراهان مرحوم محقق طی کردند که این کار وضعاً حلال است و تکلیفاً مکروه، نه اینکه وضعاً باطل باشد و تکلیفاً حرام. «منظورة الأب» و «ملموسة الأب» ولو به شهوت برای پسر صحیح است وضعاً که ازدواج کند، مکروه است تکلیفاً، نه اینکه باطل باشد وضعاً و حرام باشد تکلیفاً، چون اصل اوّلی براساس ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾[4] که این آیه روشن دلالت می‌کند، ماعدای این محرَّمات نسبی و رضاعی و مصاهره‌ای حلال است؛ «منظورة الأب»، «ملموسة الأب» نه نَسَب است، نه رضاع است و نه مصاهره مصطلح. بنابراین دلیلی بر اینکه این وضعاً باطل باشد و تکلیفاً حرام باشد نیست. گذشته از اینکه این روایت‌هایی که وارد شده معارض هم دارد. معارض آنها چندتا روایت است: یکی آن روایت «کَرِهَ» است که البته این نمی‌تواند دلیل بر کراهت فقهی باشد که بحث آن گذشت.

 

اشاره به مهمترین دلیل قائلین به کراهت ازدواج با ملموسة و منظورة أب و أبن

یکی هم این موثقه علی بن یقطین است که روایت سه باب 77 از ابواب «نکاح عبید و إماء» است؛ یعنی وسائل، جلد بیست و یکم، صفحه 195 باب 77 روایت سوم این است: مرحوم شیخ طوسی «عَنْ حُمَیْدٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِین‌ عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع عَنِ الرَّجُلِ یُقَبِّلُ الْجَارِیَةَ یُبَاشِرُهَا مِنْ غَیْرِ جِمَاعٍ دَاخِلٍ أَوْ خَارِجٍ أَ تَحِلُّ لِإبْنِهِ أَوْ لِأَبِیهِ قَالَ لا بَأْسَ»، این در دلالت صریح است؛ سؤال می‌کند کسی است که جاریه‌ای را بوسید که این قوی‌تر از نظر هست و اقوای از لمس است، «یُقَبِّلُ الْجَارِیَةَ یُبَاشِرُهَا»؛ یعنی غیر از تقبیل برخورد بدنی هم دارد؛ منتها آمیزش نیست، آیا این جاریه برای پسر این شخص حلال است یا به عنوان «منکوحة الأب» حرام است؟ برای پدر این شخص حلال است یا به عنوان ﴿حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ﴾ که عروس او محسوب می‌شود حرام است؟ «قَالَ لا بَأْسَ»؛ یک دلالت شفاف و روشن و صریحی دارد که این وضعاً صحیح است و تکلیفاً جائز. اگر چنانچه این روایت در برابر آنها قرار بگیرد، آنها حمل بر کراهت می‌شوند؛ راهی که مرحوم محقق و همراهان ایشان طی کردند.

 

اشکال به استدلال قائلین کراهت به روایت علی بن یقطین

 بعضی از بزرگان(رضوان الله علیهم) می‌فرمایند به اینکه این دو اشکال دارد و قابل حمل است بر آنها؛ یکی اینکه دارد «یقبّل الجاریة»، ندارد «یقبّل المملوکة»، شاید این زن کنیز او نبود، اینکه ندارد مملوکه خود را! چون مملوکه ندارد و آن روایات ناهیه مملوکه دارد، پس تعارضی در کار نیست. این وجه تام نیست، برای اینکه همه این فقها از عصر کلینی و شیخ طوسی و صدوق(رضوان الله علیهم أجمعین) تا الآن، این روایت را در باب اینکه اگر پدر روی کنیز خود یا پسر روی کنیز خود نظر شهوی داشته باشد یا لمس شهوی داشته باشد حکم آن چیست؟ نه یک کنیزی که در بازار است و بیگانه است؛ آن را می‌گویند «إمرأة» یا «أمة»، نمی‌گویند «الجاریة». الآن شیخ طوسی(رضوان الله علیه) و مانند او همه اینها این را در کتب اربعه در همین باب نقل کردند، بابی که اگر پدری نظر کند به کنیز خود «بشهوة» یا لمس کند «بشهوة». از شیخ طوسی تا عصر صاحب جواهر، از عصر صاحب جواهر تا شیخ طوسی همه فقها و محدّثین این را در آن باب نقل کردند. ظاهر اینکه کسی جاریه را ببوسد؛ یعنی جاریه خود را، آن‌که در بیرون است که جاریه انسان نیست، «الجاریه» نمی‌گویند، این یا «إمرأة» است یا «أمه». این جمع بین روایات است یا طرح روایت؟ بنابراین نمی‌شود این «الجاریة» را بگوییم مملوکه نیست؛ اگر زن بیگانه بود یا از او به عنوان «إمرأة» یاد می‌شد یا به عنوان «أمه»، «الجاریه» نمی‌گفتند آن هم با «الف» و «لام».  «یقبّل الجاریة» جاریه را می‌بوسد؛ یعنی جاریه خود او است، نه آن‌که در بازار هست او را می‌بوسد! با تعبیر به «جاریه»، یک؛ با «الف» و «لام»، دو؛ یعنی کنیز خود را می‌بوسد. این‌طور نیست کنیزی که در بازار است و هنوز نخریده با «الف» و «لام» بگوید «یقبل الجاریه». فهم این محدّثان، نه تنها محدّث‌اند؛ هم مفسّر ناب هستند، هم فقیه ناب هستند. شیخ طوسی[5] این را در کدام باب نقل کرد؟ بابی که کسی کنیز خود را ببوسد. از زمان شیخ طوسی تا الآن مرحوم محقق و علامه حلّی و همه اینها که روی آن بحث کردند، در همین بابی که مالک کنیز خود را ببوسد بحث کردند، از روایت هم غیر از این را نفهمیدند. کنیز بازار را که «الجاریه» نمی‌گویند. پس این حمل، حمل ناتمامی است.

 

تفاوتِ روشِ حملِ روایات در استبصار و مبسوطِ شیخ طوسی

حمل دیگر خود مرحوم شیخ طوسی آن حمل را انجام داده و این دو بزرگوار هم این حمل را مرتکب شدند. مستحضرید که مرحوم شیخ طوسی در استبصار[6] جمع تبرّعی می‌کند نه جمع فقهی؛ لذا می‌بینید در استبصار دو روایت متعارض را برای اینکه ظاهر آنها را حفظ بکند یک طوری جمع می‌کند که مثلاً تعارض نداشته باشند؛ ولی وقتی به کتاب فقهی مثل مبسوط و نهایة می‌رسد طور دیگری نظر می‌دهد. جمع‌هایی که مرحوم شیخ طوسی در استبصار کرده اینها جمع تبرّعی است مرضی خود او نیست، به دلیل اینکه در مبسوط و نهایة[7] طور دیگری فتوا می‌دهند.

 

حمل شیخ طوسی و تابعین ایشان نسبت به روایات «لمس و نظر»

این بزرگواران هم همین کار را کردند گفتند این حمل می‌شود بر بوسیدن به غیر شهوت، مباشرت به غیر شهوت. یک کسی کنیزی را خریده او را به غیر شهوت می‌بوسد، غیر شهوت با او مباشرت دارد، این یعنی چه؟! این حمل بعید است. ما در جمع روایات که صراحت و نص نمی‌خواهیم، همین که ظهور باشد کافی است.

 

اشکال به دو حمل اخیر نسبت به روایات «لمس و نظر»

بنابراین این دوتا حمل تام نیست. ظاهر این روایت این است که می‌بوسد «بشهوة»، مباشرت دارد «بشهوة»، عقد او برای پسر صحیح است، چون جزء «منکوحة الأب» نیست وضعاً، کراهت را هم نمی‌رساند، مگر بنا بر آن روایتی که «کَرِهَ» کراهت داشته باشد. آن روایت «کَرِهَ»، درست است که کراهت در لسان روایت ظهوری در کراهت فقهی ندارد؛ اما در مقامی که ما یک دلیلی داشته باشیم نص در جواز باشد، این «کَرِهَ» هم حمل می‌شود بر آن حزازت معنوی.

 

اشاره به حمل صاحب جواهر

البته مرحوم صاحب جواهر تلاش و کوشش می‌کنند ـ که بحث آن را قبلاً اشاره کردیم ـ اصرار دارند که منظور نظر شهوی یا لمس شهوی عادی نیست، این در آستانه همان آمیزش قرار می‌گیرد؛ چون به هر حال مرحوم صاحب جواهر می‌خواهد از مخالفت فتاحل فقهی ما نجات پیدا کند، ناچار است این جمع‌بندی را بکند.

 

بیان قول مختار در مسئله

«فتحصّل» که نظر «بشهوة»، لمس «بشهوة» باعث بطلان نکاح «أحد الطرفین» نیست؛ یعنی پدر و پسر، اولاً؛ و حرمت تکلیفی ندارد، ثانیاً؛ صحیح است وضعاً و مکروه است تکلیفاً.

 

بیان مباحث معنوی و اخلاقی

حالا چون روز چهارشنبه است یک مقداری هم از بحث‌هایی که برای ما عملی‌تر است بخوانیم. در این بیانات نورانی ائمه(علیهم السلام) مخصوصاً وجود مبارک حضرت امیر برای همه برنامه‌های خاص دارند، مخصوصاً برای حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها و مانند آن.

 

بیان معیار در تشخیص رضایت امام زمان

یک معیاری حضرت به ما فهماند؛ چون هیچ فرقی بین وجود مبارک حضرت امیر و وجود مبارک حضرت ولیّ عصر که نیست. ما حالا دسترسی به حضرت نداریم و نمی‌توانیم وجود مبارک ولیّ عصر را ببینیم بسیار خب! اما دلمان می‌خواهد بدانیم از ما راضی است یا نه؟ این نه تنها آرزوی ماست بلکه وظیفه ما هست. حالا آن دیدن فیض خاصی است بسیار خوب! اما اولین وظیفه ما این است که امام آیا از ما راضی است یا نیست؟

 

شرح اجمالی روایت «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ...»

 این بیان نورانی که از ائمه(علیهم السلام) نقل کرد که «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة‌»،[8] منظور معرفت شناسنامه‌ای که نیست! امام را به اندازه شناسنامه شناختیم؛ اسم شریف ایشان چیست، پسر کیست، مادر ایشان کیست، اینکه مشکل ما را حل نمی‌کند! «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة‌». باید بدانیم حضرت از ما راضی است یا نه؟ این اولین وظیفه ماست؛ حالا یک وقت است کسی توفیق زیارت دارد آن حرفی دیگر است، اولین وظیفه ما این است که آیا راضی است یا راضی نیست؟ این جزء ابتدایی‌ترین کارهای سید حسنی(رضوان الله علیه) بود که دین خود را عرضه کرده، این خیلی کرامت نبود، این وظیفه بود. وجود مبارک حضرت عبدالعظیم حسنی(سلام الله علیه) عرضه کرده؛ یعنی من امام زمانم را می‌شناسم عرضه بکنم، او هم ما را به رسمیت می‌شناسد یا نمی‌شناسد، این وظیفه همه است.

 

ارائه معیار رضایت امام، در خطبه متّقین

حالا ما چه کنیم که امام زمان خود را با این وضع بشناسیم و ببینیم که حضرت از ما راضی است یا نه؟ چون فرقی بین وجود مبارک ولیّ عصر و حضرت امیر(علیهم السلام) و سایر ائمه نیست، اینها مشخص کردند که چه کسی نزد ما محبوب است و چه کسی نزد ما محبوب نیست، از چه کسی راضی هستیم و از چه کسی راضی نیستیم. در آن خطبه متقین که تقریباً هفده ـ هیجده صفحه است و مرحوم سید رضی سه صفحه آن را نقل کرده است. بخشی از این هفده ـ هیجده صفحه را یا پانزده صفحه را به طور پراکنده در سایر موارد نقل کرده، برخی را هم اصلاً نقل نکرده است.

 

علّت پراکنده نقل کردن خطبه متّقین در نهج البلاغه توسّط سید رضیّ

خطبه دست او بود و می‌توانست همه این پانزده صفحه را یکجا نقل بکند؛ اما برای اینکه مبادا بعضی‌ها که دلباخته‌اند این خطبه در آنها اثری داشته باشد؛ نظیر آن مستمع که پایان خطبه یک صیحه‌ای زد و جان را به جان‌آفرین تسلیم کرد یک چنین حادثه‌ای ممکن است پیش بیاید، این پانزده صفحه را یکجا نقل نکرد؛

 

شرح فراز  «کَانَ لِی أَخٌ فِی عَیْنِی عَظِیمٌ...»

 اما یکی از آن جملات این است که این در کلمات قصار آمده است. در خطبه 220 آن خطبه که «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِیلُهُ وَ لَطُفَ غَلِیظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْق‌» که از علم حصولی به علم حضوری رسانده، به شهود و مشاهده رسانده، آن از غرر جمله‌های همین خطبه است. در بخش‌های دیگر حضرت فرمود من یک دوستی داشتم که او پیش من خیلی عزیز بود، حالا حضرت امیر یک کسی را به عظمت نگاه بکند! آن دوست حضرت امیر نه امام بود و نه امامزاده «کَانَ لِی أَخٌ فِی عَیْنِی عَظِیمٌ وَ کَانَ الَّذِی عَظَّمَهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ»[9] ـ حالا یا درباره اباذر بود یا مقداد بود، اختلاف است که منظور حضرت کدام یک از این اصحاب بودند ـ فرمود من وقتی او را می‌دیدم یک مرد بزرگی را می‌دیدم. سابقه اینها که مشخص است، سابقه اینها بت‌پرستی بود. اینها در سایه تربیت غدیر نه سقیفه؛ سقیفه این هنر را ندارد این‌جور مردان را بپروراند. در سایه تربیت غدیر به این‌جا رسیدند که حضرت امیر می‌فرماید: من وقتی او را می‌دیدم یک مرد بزرگی را می‌دیدم، او در چشمان من بزرگ بود؛ آن‌وقت ادله‌ آن را هم ذکر می‌کنند: «کَانَ الَّذِی عَظَّمَهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ»؛ هر چه که انسان را از خدا غافل می‌کند دنیاست، وگرنه زمین و آسمان اینها آیات الهی‌اند. این زمینی که «جُعِلَتْ لِیَ الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً»[10] اینکه بد نیست، زمین این است، زمین آیه الهی است ﴿وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنین‌﴾؛[11] زمین و موجودات زمین اینها آیات الهی‌اند و مسجَد و مسجِد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است؛ پس زمین چیز بدی نیست. هر چه که انسان را از خدا غافل می‌کند دنیای اوست. فرمود چون دنیا در چشم او کوچک بود، او در چشم من بزرگ بود، نه تنها از او راضی بودم؛ پس ما هم می‌توانیم باشیم. وجود مبارک ولیّ‌ عصر هم کاملاً همین فرمایش را دارد که من از فلان شخص راضی‌ام و در چشم من بزرگ است؛ برای اینکه دنیا در چشم او کوچک است. این راه باز است.

 

یکی از صفات متّقین؛ طلب علوم نافع

در همان خطبه نورانی تقریباً هفده ـ هیجده صفحه است که البته در آن کتاب شریف تمام نهج البلاغه یکجا این پانزده ـ شانزده صفحه آمده است، در نهج البلاغه موجود سه صفحه‌ آن آمده، بقیه یا نیامده یا پراکنده است. در آن‌جا دارد به اینکه اینها مرتّب درس می‌خوانند. علم در عالم زیاد است، هر علمی به هر حال آدم را به خودش جذب می‌کند؛ اما «وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِع‌»،[12] اینها فقط درس‌هایی می‌خوانند که به درد آنها بخورد.

 

تبیینِ علمِ نافع

 درسی به درد آدم می‌خورد که آدم را تنها نگذارد، رفیق آدم باشد؛ یعنی به اعتقاد آدم، به اخلاق آدم، به اوصاف آدم، به اعمال آدم کمک بکند، علم درونی باشد و آدم را رها نکند و اثر آن هم در دنیا ظاهر بشود و هم در آخرت و خودش هم در آخرت برهنه نزد ما بیاید، یک چنین علمی چیز خوبی است. بعضی از علوم است که تا زمان پیری است؛ طب این‌طور است، مهندسی این‌طور است، زمین‌شناسی این‌طور است، آسمان‌شناسی این‌طور است، دریاشناسی این‌طور است، معدن‌شناسی این‌طور است، هواشناسی این‌طور است، فلان شناسی فلان شناسی فلان شناسی اینها این‌طور هستند؛ چون انسان وقتی مُرد در برزخ که دیگر سخن از هواشناسی و معدن‌شناسی و دریاشناسی و صحراشناسی نیست و مهندسی نیست!

 

علم نافع از دیدگاه امیرالمؤمنین

این همان سفارشی است که برخی از عرفا نامه‌ای نوشتند برای إبن عربی که یک علمی تهیه کن که با تو باشد. انسان بعد از مرگ که دیگر کشاورزی نمی‌کند، حالا شده مهندس کشاورزی، بعد از یک مدتی از یاد او می‌رود، یک علمی نیست که در معاد بماند، چون معلومش آن‌جا نیست؛ زمین‌شناس شد، دریاشناس شد، صحراشناس شد، هواشناس شد. گفت علمی تهیه کن که معلومش آن‌جا باشد تا علمش باشد، وقتی معلومش آن‌جا نیست علمش هم نیست. این همان بیان نورانی حضرت امیر است علمی نافع است که آدم را رها نکند.

 

معیّت علوم الهی با انسان در معاد

اما اگر علم درباره ذات أقدس الهی و احدیت او واحدیت او اسمای حسنای او و یک علمی بود که مربوط به جوشن کبیر است، این هزار و یک اسم یا هزار اسم نورانی را روی آن بحث کرده، شده چند جلد کتاب، این با او هست؛ این‌طور نیست که بعد از برزخ صمدیت او، احدیت او، واحدیت او، رازقیت او، خالقیت او، قابضیت او، باسطیت او از بین برود، این معلوم آن‌جا هست. در دنیا این علم را با مفهوم یاد گرفته، وقتی وارد شد «از علم به عین آمد و از گوش به آغوش»،[13] این مفهوم می‌شود مشهود، این علم حصولی می‌شود علم حضوری. معلوم را آن‌جا دارد، چون معلوم را آن‌جا دارد علم او از حصولی به حضوری می‌آید، نه اینکه او را رها بکند، قوی‌تر می‌شود، چون مشاهده می‌کند. درباره «برزخ»، درباره «وحی»، درباره «نبوت»، درباره «ولایت»، درباره «امامت»، درباره «خلافت»، درباره «معجزه»، همه اینها آن‌جا شکوفا می‌شود، علمی نیست که عالم را رها بکند؛

 

معیّت علم فقه به صورت نور، با انسان در آخرت

اما بعضی از علوم است که انسان این‌جا عالم است آن‌جا عوام! خبری از علوم نیست. فقه یک نور است و آن‌جا هست، چون عمل است در آن‌جا. بعضی از علوم است که فنّ است علم نیست، انسان یکی دو بار گفته درس گفته بس است؛ فنّ است، نه علم! اما تا آخر عمر این فقه نور است؛ فلان چیز واجب است، فلان چیز حرام است، عمل صالح دارد و این عمل صالح با انسان هست.

 

تقسیمبندی علم غیر نافع

فرمود: «وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِع‌»، این علم نافع دو مطلب دارد: یکی این علم «فی نفسه» نافع است، در برابر علم «ضارّ» یا علم «غیر نافع» است. علم «ضارّ» همان است که در مکاسب محرمه ملاحظه فرمودید؛ سِحر شعبده، جادو و مانند آن، اینها محرَّم‌اند، خود این علم بی‌برکت است. بعضی از علوم هستند که نافع‌اند، ولی این شخص عمل نکرده است؛ این «اخلاق» یک فنّی است نافع، ولی او عمل نکرده است. اینکه در دعاها؛ چه در قنوت و چه در غیر قنوت می‌گوییم: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ عِلْماً نَافِعاً»[14] یا «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَع‌»،[15] در سلب و اثبات هر دو طرف دعا آمده؛ یعنی آن علمی که به درد من نمی‌خورد، من آن را یاد نگیرم؛ یا علمی که به دردخور هست، ولی من از او استفاده نمی‌کنم، از این تعلُّم به تو پناه می‌برم! این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِع‌»، این ناظر به همین نحوه علوم است که ما چه علمی را یاد بگیریم.

در بخش‌هایی هم همین مطلب را بازگو کرد که هم در این خطبه همّام که «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ»[16] مشخص کرد، هم کبرای کلی را در این خطبه مشخص کرد و هم صغرا را در آن کلمات قصار.

 

معرفت نفس از علوم نافع

مطلب دیگر این است که یکی از بهترین علوم نافع، همین «معرفت نفس» است که انسان خود را بشناسد که دارد چکار می‌کند. ما خیال می‌کنیم کاری که کردیم تمام شد، حالا بر فرض اگر کار بد بود به این فکر هستیم که توبه بکنیم و این خیال، خیال علمی نیست.

 

معدوم نشدنِ أعمال انسان

بیان آن این است حرفی که زدیم، کاری که کردیم، غذایی که خوردیم، قدمی که برداشتیم، این در خارج موجود شد. ما از او گذشتیم، نه اینکه او از ما بگذرد؛ این حرف که زده شد، شده موجود. موجود معطّل نیست، می‌افتد در خط تولید. یک حرفی را ما زدیم، از کسی یک آبرویی را بردیم، اهانتی کردیم به کسی یا غیبتی کردیم یا دروغی گفتیم یا خلافی گفتیم یا معصیتی کردیم، این کار موجود شد. ما از آن گذشتیم، او نابود نمی‌شود؛ چیزی که موجود شد معطّل نیست، می‌افتد در خط تولید. این کار چون موجود هست آثاری دارد، آثار او آثاری دارد، آثار او آثاری دارد، ممکن است بعد از صد سال به «آثار الآثر» برسیم. چرا می‌گویند دروغ به هر حال آدم را رسوا می‌کند، یعنی چه؟ بیست سال قبل آدم یک دروغی گفته، چرا الآن رسوا می‌شود؟ برای اینکه این کذب یک قولی است یا یک کاری است موجود شد، وقتی موجود شد می‌افتد در خط تولید، این اثر دارد، اثر او هم اثر دارد، اثر آن هم اثر دارد، بعد از صد سال اثر آثار او خود را نشان می‌دهد، انسان قرینه پیدا می‌کند که این شخص دروغ گفته و رسوا می‌شود؛ نه اینکه او از بین رفته و فرشتگانی هستند که آدم را رسوا می‌کنند به عنوان جزا!

 

فرق جهنّم با مَحاکِم دنیوی

در امور اعتباری همین‌طور است، در امور اعتباری چون بین کیفر و بین این گناه رابطه تکوینی نیست بلکه قراردادی است، آن قاضی یا آن حاکم نمی‌داند ما بیست سال قبل که خلاف کردیم رابطه آن خلاف با این عمل چیست! می‌گوید چون این خلاف را کردی این چند تازیانه را باید بخوری، یک قرارداد است و این برای نظم است و چیز خوبی هم هست. اما جهنم از این قبیل نیست، جهنم از این قبیل ﴿وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه‌﴾[17] است.

 

جزای عمل و أثرات با واسطه آن در جهنّم

اگر خود عمل را ما می‌بینیم این عمل که شصت سال قبل یا بیست سال قبل انجام دادیم، این افتاد در خط تولید، این عمل این آبروریزی آن اثر را دارد، آن اثر فعلی اثر بعدی را دارد، آن اثر بعدی این اثر صدم را دارد، این اثر صدم همان است که الآن خود را نشان می‌دهد. لذا تعبیر قرآن درست است که در بخشی با «باء» آمده ﴿جَزاءً بِما﴾؛[18] اما در بخش‌های مهم فرمود: ﴿إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون‌﴾[19] نه «بما کنتم»، «باء» ندارد! خود عمل از او عبور می‌کند. ما اگر باور کنیم عمل می‌افتد در خط تولید، زنده است؛ قبل از اینکه او ما را رسوا بکند ما او را اصلاح کنیم. او که یقیناً ما را رسوا می‌کند حالا یا دنیا یا آخرت؛ برخی ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُم فِی الْآخِرَةِ﴾[20] است و بعضی خصوص آخرت است، هر دو را قرآن گفته است. اگر ما باور بکنیم عمل ما را رها نمی‌کند و عمل می‌افتد در خط تولید، هرگز به این فکر نیستیم که فراموشش کنیم، چون او ما را فراموش نمی‌کند؛ عمل زنده است و زنده هم به هر حال به جایی وابسته است، ما یک موجود سرگردان که نداریم. فرمود: ﴿لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی﴾،[21] این سعی هم نیست «إلا للإنسان»، دوتا حصر است؛ منتها در این آیه به «أحد الحصرین» اشاره شده. مگر می‌شود ما یک موجود سرگردان بی‌صاحب داشته باشیم؟! یا در نظام هستی صاحب گم‌کرده داشته باشیم؟! ما ممکن است اموال ما، اشیای ما، اینها را گُم بکنیم و ندانیم؛ اما در نظام هستی که چیزی گُم نمی‌شود. این سعی برای ساعی است. مشابه این گناه را ممکن است صد نفر بکنند؛ اما هیچ اشتباهی در ناظم تکوین نیست، هیچ!

 

باقی ماندن عمل صالح و ثمره دادن آن در دنیا و آخرت

بنابراین اگر سعی است می‌افتد در خط تولید و ساعی را رها نمی‌کند و اگر کار خوب هم هست همین‌طور است. ببینید اینکه وجود مبارک خضر به موسای کلیم گفت به اینکه شما که می‌بینید من آمدم این‌جا از شما کمک گرفتم که این دیوار را درست کنم، برای اینکه پدر این بچه یتیم‌ها آدم خوبی بود؛ مرحوم امین الاسلام[22] و دیگران هم نقل کردند؛ حالا پدر هفتم بود یا جدّ هفتادم بود، جدّ هفتادم این بچه‌ها آدم خوبی بود، این افتاد در خط تولید و بعد از چندین سال اثر آن این شد که خضر به موسای کلیم(سلام الله علیهما) فرمود ما باید این دیوار را بچینیم؛

 

تأثیر أعمال خوب بر نسلهای آینده

دلیل مسئله هم این است که ﴿وَ کانَ أَبُوهُما صالِحا﴾،[23] این چطور می‌شود که کسی آدم خوبی باشد، مگر این مخصوص حضرت خضر و موسی(سلام الله علیهما) بود تا ما بگوییم قضیه شخصیه است و «قضیة فی واقعة»، این برهان حضرت خضر است. فرمود وقتی پدر خوب باشد ما می‌رسانیم به پسر. از بعضی از بزرگان سؤال کردند شما برای بچه‌های خود چه گذاشتید؟ گفتند ما سوره «إذا وقع» را برای اینها گذاشتیم که اینها هر شب بخوانند؛ حالا اینها اهل باور بودند حسابی داشتند، کتابی داشتند؛ اما خضر راه برای همیشه هست ﴿وَ کانَ أَبُوهُما صالِحا﴾ این برهان است؛ حالا کلمه «لأنّ» و اینها لازم نیست باشد، فرمود چون پدرشان آدم خوبی بود خدا مرا فرستاد. این را هم ذات أقدس الهی فرستاد، فرمود تو برو این کار را انجام بده! ﴿عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما﴾.[24]

 

سه خصوصیّت اعمال انسان

غرض این است که ما باید باور بکنیم عمل زنده است، یک؛ در خط تولید است، دو؛ قبل از اینکه آبروی ما را ببرد ما آن را اصلاح کنیم، سه؛ حالا یا دنیا یا آخرت؛ این کار می‌شود علم نافع «وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِع‌». چیزهای دیگر را به آدم یاد نمی‌دهند، فایده هم ندارد.

 

تمثیل مرحوم آخوند در رابطه با عمل صالح

خدا رحمت کند مرحوم بوعلی را، ایشان حرفی دارد که گوشه آن حرف را مرحوم آخوند در کفایه یک جایی هم دارد. مرحوم آخوند درباره اینکه بعضی از اعمالی که حالا یا باطل هست یا مثلاً مکروه است، این جای عمل صریح را می‌گیرد، دیگر جا برای امتثال بعدی نیست؛ مثال می‌زند مثل اینکه این درخت آب می‌خواهد، حالا شما یک سطل آب شور ریختید پای این درخت، بعد می‌خواهید چکار بکنید؟ این درخت یک مقدار آب می‌خواست که شما به آن دادی، بعد هم این زمین این آب را جذب نمی‌کند، شما هم که آب شور ریختید، یک سطل آب شیرین بریزی، آن دیگر جذب نمی‌کند. گاهی عمل انسان بیش از یک کار نمی‌تواند انجام بدهد و بیش از یکی را قبول نمی‌کند؛ ولی اگر عمل، عمل صالح باشد این جذب می‌شود و بار سالم و صالح هم خواهد داد و نتیجه خود را می‌بیند. اینکه فرمود: ﴿إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون‌﴾ انسان متن عمل را می‌بیند که به این صورت درآمده است، این راه باز است.

 

تبیین وظیفه ما نسبت به علم نافع

بنابراین ما هم وظیفه‌مان این است که «وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِع‌» که علم نافع یاد بگیریم و هم اینکه خودمان را بیازماییم که آیا بعد از این هشت ـ دَه سال فرق کردیم یا فرق نکردیم؛ اگر فرق کردیم خدا را شاکر باشیم و همان را ادامه بدهیم و اگر فرق نکردیم علم خود را باید علم نافع قرار بدهیم. یا یک علمی یاد بگیریم که به حال ما نافع است، یا از نفع همین علم مدد بگیریم؛ آن‌وقت کاملاً انسان می‌فهمد که وجود مبارک ولیّ عصر از او راضی هست یا نه! اهل حساب است؛ امیدواریم ذات أقدس الهی این توفیق را به همه مرحمت بکند./ف

 

 پی نوشت:

[1] نساء/سوره4، آیه22.

[2] نساء/سوره4، آیه23.

[3] جواهر الکلام، الشیخ محمدحسسن النجفی، ج29، ص376 و 377.

[4] نساء/سوره4، آیه24.

[5] تهذیب الأحکام، شیخ الطائفه، ج8، ص209.

[6] الاستبصار، شیخ الطائفه، ج3، ص212.

[7] النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، الشیخ الطوسی، ص451 و 452.

[8] کمال الدین و تمام النعمة، الشیخ الصدوق، ج‌1، ص‌409.

[9] کشف الغمة فی معرفة الأئمة، المحدث الاربلی، ج‌2، ص133.

[10] الأمالی، الشیخ الصدوق، ج1، ص285.

[11] ذاریات/سوره51، آیه20.

[12] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج‌10، ص132.

[13] دیوان اشعار سنایی غزنوی، غزل209؛ «دردی که به افسانه شنیدم همه از خلق ٭٭٭ از علم به عین آمد وز گوش به آغوش».

[14] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج4، ص250.

[15] مصباح الشریعة، المنسوب للامام الصادق ع، ص13.

[16] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج‌10، ص133.

[17] زلزال/سوره99، آیه8.

[18] مائده/سوره5، آیه38.

[19] طور/سوره52، آیه16.

[20] مائده/سوره5، آیه33.

[21] نجم/سوره53، آیه39.

[22] تفسیر مجمع البیان، الشیخ الطبرسی، ج‌6، ص754.

[23] کهف/سوره18، آیه82.

[24] کهف/سوره18، آیه65

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶