vasael.ir

کد خبر: ۴۶۹۷
تاریخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۶:۰۴ - 06 June 2017
درس خارج فقه نکاح، آیت الله جوادی آملی/ جلسه 24

بحران های اجتماعی نظیر حقوق های نجومی با امربه معروف و نهی از منکر حل می شود

پایگاه اطلاع رسانی وسائل – آیت الله جوادی آملی در خصوص روایت نبوی مشهور که پیامبر جامعه را به یک کشتی تشبیه کرده اند که کسی حق ندارد به خاطر اینکه جایگاه او شخصی است زیر پایش را سوراخ کند گفت: جا دارد این روایت را در مسائل اجتماعی به کار گفته شود و امر به معروف و نهی از منکر ترویج پیدا کند و همه مردم نسبت به یکدیگر مسئولیت پذیر باشند، تا بحران های اجتماعی نظیر فسادهای مالی و اختلاس ها و حقوق های نجومی پیش نیاید.

به گزارش خبرنگار سرویس حقوق پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله عبدالله جوادی آملی در بیست و چهارمین جلسه درس خارج فقه نکاح که چهار شنبه 17 آذر ماه 1395 برگزار شد به فرع ششم مسأله چهارم اشاره کرد.

 

خلاصه درس حاضر

آیت الله جوادی آملی در این جلسه از درس خارج نکاح پس از مروری دوباره بر اسباب سهگانه تحریم نکاح، به فروعات باقیمانده در مسئله چهارم پرداخت و گفت: وجه مشترک در همه فروعات این مسئله، انفساخ عقد در همه صُور است.

وی در خصوص وجه اختلاف فقها در فرع آخر مسئله چهارم گفت: اگر دو همسر کبیره به ترتیب همسر صغیره را شیر دهند، در صورتی میتوان حکم به فسخ نکاح کبیره دوم کرد که قائل به حقیقت مشتق در من قضی عنه التلبس باشیم.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم تکملهای را که محقق در پایان مسئله چهارم آورده بودند تشریح کرد و گفت: اگر مردی یک همسر کبیره داشت و یک همسر صغیره و کبیره پس از طلاق از او با شیر او همسر صغیره را شیر بدهد، هر دو بر مرد حرام خواهند شد.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء در تبیین صورت مسئله ششم افزود: فرع مطرح شده در این مسئله مربوط به دو مردی است که دو همسر دارند ولی زید همسرش کبیره و عمرو همسرش صغیره است، اینها هر دو همسرهایشان را طلاق میدهند و هر یک با همسر دیگری ازدواج میکنند و کبیره که همسر سابق زید و همسر فعلی عمرو است به صغیره که همسر فعلی زید است شیر میدهد، در اینجا برخی از فقهاء که قائل به حقیقت مشتق در من قضی عنه التلبس هستند، گفته‌اند: کبیره بر هر دو حرام است اما بر زید حرام است چون امالزوجه اوست و بر عمر حرام است چون صغیره، قبلاً زوجهاش بوده و زوجه چون از مشتقات است در من قضی عنه التلبس هم حقیقت دارد، لذا به اعتبار زوجیت سابقِ عمرو با زوجه صغیره، کبیره امالزوجه او نیز میشود.

وی افزود: در این فرع تکمیلی، اگر زید که شوهر سابق کبیره بوده، به او دخول کرده باشد، صغیره بر او حرام میشود چون با استناد به آیه «وَ رَبائِبُکُمُ اللاَّتی‏ فی‏ حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللاَّتی‏ دَخَلْتُمْ بِهِن» مفهوم دختلم بهن صادق است و صغیره ربیبه او محسوب می‌شود.

آیت الله جوادی آملی پس از بیان تکملۀ مسئله چهارم، طبق رسم هر چهارشنبه به بیان مسائل اخلاقی و معنوی پرداخت و گفت: چون گناه و آلودگی نیاز به طاهر کردن و زدودن دارد و هدف از نوشتن کتب اخلاقی هم همین امر است، لذا سابقاً کتب اخلاقی را به نام «کتاب الطهارة» تسمیه میکردند، نظیر طهارة الاعراق مرحوم ابن مسکویه.

وی افزود: راههای رسیدن به عدالت فقط ترس از جهنم و شوق از بهشت نیست بلکه راههای دیگری هم وجود دارد و «حیاء» یکی از مهمترین آن راههاست.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: دعوت به حیاء از اولین دستورات الهی است که در ضمن سوره علق، در قالب آیه شریفه ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری﴾. بر قلب مبارک نبی مکرم اسلام نازل شد. مضمون این آیه با الفاظ دیگری نیز نظیر ﴿ الله بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلیمٌ﴾ و ﴿أَ لَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾ و ... در قرآن کریم تکرار شده است.

وی در بیان چگونگی نیل به عدالت توسط حیاء خاطر نشان کرد: حیاء این است که انسان خودش را همیشه در محضر و مشهد خدا ببیند و با این دید هر وقت خواست گناهی انجام دهد، یا معصیتی مرتکب شود از این حضور حیاء کند و خجالت بکشد و نه تنها از خدا بلکه از اهل بیت نیز باید حیاء کند چون طبق آیه شریفه ﴿وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ اعمال و رفتار ما در مرعی و منظر آن بزرگواران نیز هست همانطور که امام باقر نسبت به کسی که با یک از کنیزان ایشان یک عمل خلاف شرع انجام داده بود، فرمودند: هر چند بین من و تو دیوار فاصله بود اما خیال کردی که دیوار نمیگذارد ما عمل شما را ببینیم.

آیت الله جوادی آملی در ادامه مباحث اخلاقی به اهمیّت توجه به نظاره‌گر بودن امام زمان نسبت به اعمالمان اشاره کرد و گفت: اگر کسی قصد دارد اربعینی بگیرد، بسیار خوب است که اربعین او در همین راستا باشد.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء بیان داشت: یکی از آثار هشتگانهای که برای رفت و آمد به مسجد در روایت بیان شده، خشیت و حیاء است.

وی افزود باید این خشیت از خدا باشد اما اگر این خشیت از مردم و مومنین نیز باشد باز پسنیده است چون حیاء یعنی ترک گناه به خاطر درک حضور خداوند و این ترک گناه از اعمال عبادی نیست که حتماً قربةً الی الله انجام شود بلکه اگر کسی به خاطر حضور مرد و مومنین گناهی را ترک کند پسندیده است چون ترک گناه از توصلیات است و نیاز به قصد قربت ندارد بر خلاف اعمال عبادی مثل نماز که نمیشود آنرا به خاطر حیای از مردم به جا آورد چون نماز یک عمل عبادی است و قصد قربت در آن شرط است.

حضرت آیت الله جوادی آملی به مشتاق بودن خدا به بندگانش نیز در این جلسه اشاره کرد و افزود: خدا ما را به سرعت گرفتن و مسابقه در امور خیر و عبادات دعوت کرده ولی باید توجه داشته باشیم که این مسابقه با مسابقات دنیوی بسیار متفاوت است چون در مسابقات دنیوی ما باید تلاش کنیم که خود را به هدف و انتهای مسابقه برسانیم و برنده شویم اما در مسابقات اخروی که هدف و غایت آن خداوند است هر قدم که ما به سمت هدف برویم، هدف ده قدم به سمت ما خواهد آمد.

وی گفت: مسئلۀ مهم دیگری که امروزه باید بیشتر به آن توجه شود، مسئله مسئولیت اجتماعی است، کما اینکه در روایات زیادی مثل روایت نبوی مشهوری که در آن جامعه را به  یک کشتی تشبیه کرده است به این مسئله پرداخت شده است. در این روایت، پیامبر جامعه را به یک کشتی تشبیه کردهاند که هر کسی در آن یک جای مشخصی دارد اما کسی حق ندارد به خاطر اینکه جایگاه او شخصی است و اختصاص به او دارد زیر پایش را سوراخ کند که در این‌صورت همه اهل کشتی غرق خواهند شد.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم گفت: جا دارد این روایت را در دو جا به کار گیریم یکی در مسائل اجتماعی است که اگر به این امر توجه شود و امر به معروف و نهی از منکر ترویج پیدا کند و همه مردم نسبت به یکدیگر مسئولیت پذیر باشند، بحرانهای اجتماعی نظیر فسادهای مالی و اختلاسها و حقوقهای نجومی پیش نخواهد آمد.

وی خاطر نشان کرد: جای دیگری که سزاوار است انسان این روایت را در آن به کار ببندد، مسائل شخصی و فردی است. اعضای بدن ما مثل ساکنان آن کشتی هستند که اگر یکی از اعضا مثل چشم خواست گناهی بکند دیگر اعضا باید خود را مسئول بدانند که او را از آن گناه منصرف کنند.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء گفت: نکته ای که در امر به معروف و مسئولیت پذیری اجتماعی باید در نظر داشته باشیم این است که نباید امر به معروف به کینهتوزی منجر شود که این امر از آسیبهای مهم این فریضه الهی است.

وی در رابطه با پرهیز از کینه توزی بیان داشت: یکی از دستورات دین به ما این است که جامعه را تبدیل به بهشت کنید، خوب از خصوصیات بهشت این است که ساکنین آن در آرامشاند و یکی از مؤلفههای آرامش عدم کینه توزی نسبت به دیگران است.

حضرت آیت الله جوادی آملی خاطر نشان کرد: در قرآن نیز در ضمن دعا و غیر دعا ما را به صلح و آرامش و عدم کینه نسبت به مومنان دعوت کرده است در جایی که میگوید: ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ خدایا در دل‌های ما کینه هیچ کسی از مؤمنین را قرار نده! یعنی شهرتان را بهشت کنید! کشورتان را بهشت کنید!

استاد درس خارج حوزه علمیه قم در پایان به تفاوت بین جهنم منقول و غیر منقول پرداخت و گفت: آنچه در قرآن آمده است، جهنمی است که قصد تصویر آن به خلق الله را دارد و این همان جهنم منقول است که ما این جهنم را خوب فهمیده‌ایم اما آن جهنم غیر منقول را خدا کند که نه ببینیم و نه بفهمیم!

بسم الله الرحمن الرحیم

مروری بر اسباب سهگانه تحریم نکاح

در مسئله محرَّمات نکاح، مستحضرید که سه سبب برای آن ذکر کردند: یکی «نسب» است و یکی «رضاع» است و یکی «مصاهره». مرحوم محقق(رضوان الله علیه) در جریان نسب که بحث را گذراندند وارد مسئله رضاع شدند و کمبود مبحث رضاع را با روایات حل کردند، چون از قرآن حرمت بسیاری از شعب فرعی نسب به دست می‌آید و همچنین مصاهره و اما شعب فرعی مسئله رضاع به وسیله روایاتی حل می‌شود، مخصوصاً روایاتی که ادّعای تواتر یا لااقل استفاضه شده است که از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است که «یَحْرُمُ مِنَ الرَّضَاعِ مَا یَحْرُمُ مِنَ النَّسَبِ».[1] آن‌گاه دَه مسئله را مرحوم محقق به عنوان احکام رضاع ذکر کردند که سه مسئله تاکنون مطرح شد.

 

انفساخ نکاح، وجه مشترک بین فروع مسئله چهارم

در پایان مسئله چهارم فرمایش مرحوم محقق این است، فرمودند: «و فی کل هذه الصور ینفسخ نکاح الجمیع»؛ چه زوجه‌ها صغیره باشند چه کبیره، چه بعضی صغیره چه بعضی کبیره، چه متعدد باشند چه کم، در همه موارد نکاح به وسیله رضاع فسخ می‌شود، چرا؟ چون وقتی یکی از دو زوجه‌ها دیگری را شیر داد اینها می‌شوند مادر و دختر. حالا اگر شیر از همین مرد بود که این رضیعه دختر این مرد هم می‌شود که دلیل دیگری است و اگر لبن برای این مرد نباشد، به هر حال اینها مادر و دختر هستند و جمع مادر و دختر محرَّم است. پس نکاح در همه موارد منفسخ می‌شود، چون جمعاً حرام است نه عیناً، «لتحقّق الجمع» که این جمع محرَّم است.

 

بیان وجه اختلاف فقهاء در فرع آخر مسئله چهارم

اما حرمت عینی؛ اگر ما گفتیم که مشتق اعم از «من قضی» و متلبس است، حرمت عینی هم دارند، چرا؟ برای اینکه بعضی از این صور عبارت از این بود که آن زوجه اُولی که بزرگ است این رضیعه را شیر می‌دهد، این رضیعه که زوجه این مرد بود ـ که برای مَحرمیت عقد کرد ـ قبلاً زوجه او بود و الآن شده دختر او و این زن بزرگ هم که از شیر این مرد، این دختر را شیر داد، می‌شود أمّ الزوجه؛ وقتی أمّ الزوجه شد، جمع آنها حرام است و نکاح باطل است. اما زوجه دوم که زوجه بزرگ است اگر این رضیعه را شیر داد، این رضیعه قبلاً زوجه بود، یک؛ بعد شده دختر، دو؛ و نکاح او در اثر محرَّم بودن فسخ شد، سه؛ الآن شده بیگانه و دیگر زوجه نیست. این زوجه دوم که بزرگ است وقتی این رضیعه را شیر می‌دهد، در صورتی که مشتق اعم از متلبس و «من قضی» باشد، این دومی می‌شود أمّ الزوجه. آن رضیعه محرَّم است، چون شده دختر و این زوجه بزرگ دوم محرَّم است، چون شده أمّ الزوجه؛ ولی اگر گفتیم مشتق حقیقت در متلبس است و «من قضی» را شامل نمی‌شود، این زوجه دوم محرَّم نیست، برای اینکه زوجه دوم رضیعه‌ای را شیر داد که دختر شوهر است، همین! لذا می‌فرمایند: «علی ما صوّرناه» که مشتق اعم از متلبس و «من قضی» باشد، حرمت تکلیفی اینها هم از این راه ثابت می‌شود. پس حرمت وضعی؛ یعنی فساد نکاح برای جمع است، «ینفسخ نکاح الجمیع لتحقّق» جمعی که این جمع محرَّم است، قهراً نکاح هم می‌شود باطل و اما تحریم که حکم تکلیفی است، ـ آن حکم وضعی بود ـ «فعلی ما صورناه» که مشتق اعم از «من قضی عنه المبدأ» و متلبس باشد. اینها جمع‌بندی فروع گذشته است.

 

تبیین فرع تکمیلی مسئله چهارم/ ارتضاع همسر صغیره از زوجه مطلقه کبیره

یک فرعی را هم در پایان مسئله چهارم ذکر می‌کنند و آن این است که «و لو طلق زوجته فأرضعت زوجته الرضیعة حرمتا علیه»؛[2] این مرد یک زوجه کبیره دارد و یک زوجه صغیره؛ این زوجه صغیره که برای مَحرمیت عقد کرده هم‌اکنون هم در عقد نکاح او هست؛ اما این همسر بزرگ را، زوجه کبیره را طلاق داد. این زوجه کبیره که مطلّقه شد، زوجه رضیعه او را شیر داد، اینها هر دو می‌شوند محرَّم، چرا؟ چه وقت؟ اگر چنانچه این ربیبه باشد و مدخول بها، می‌شود حرام. خود این دختر حرام می‌شود، برای اینکه بچه اوست، چون از شیر او این رضیعه را شیر داد. آن‌که مطلّقه است چرا حرام است؟ چون او را طلاق داد، چرا نمی‌تواند رجوع بکند؟ چرا بار دیگر نمی‌تواند با او ازدواج بکند؟ برای اینکه أمّ الزوجه است. پس اگر یک زن بزرگی داشت و یک زن کوچکی داشت، این زن بزرگ را طلاق داد، این زن بزرگ از شیر همین مرد، این دختربچه کوچک را شیر داد، «حرمتا»؛ هر دو حرام می‌شوند؛ اما این دختر حرام می‌شود، چون دختر اوست؛ این رضیعه شیرخوار شده دختر او؛ اما این زوجه بزرگ که مطلّقه است چرا حرام می‌شود؟ برای اینکه أمّ الزوجه است، الآن دیگر أمّ این زوجه است؛ یعنی این‌جا دیگر اعم از «من قضی» و متلبس نیست، این زوجه فعلی اوست. این زوجه بزرگ، این کسی که بالفعل زوجه اوست را شیر داد، پس أمّ الزوجه است؛ لذا می‌شود «حرمتا جمیعاً». پرسش: ...؟ پاسخ: نه، راجع به آن صغیره که بالفعل زوجه اوست و کبیره؛ چه طلاق او رجعی باشد و چه طلاق او غیر رجعی باشد، او می‌شود أمّ این زوجه؛ این صغیره که الآن بالفعل زوجه اوست، این مطلّقه می‌شود أمّ زوجه، أمّ زوجه هم که می‌شود حرام.

 

مسئله پنجم/ مباحث مربوط به أمه

مسئله پنجم[3] مربوط به أمه و اینهاست که مطالعه می‌فرمایید و اگر مشکلی داشت ممکن است هم‌فکری بشود، خیلی هم محل ابتلا نیست.

 

تبیین صورت مسئله ششم

مسئله ششم که شبیه مسئله چهارم است. در مسئله ششم فرمود: «لو کان لإثنین زوجتان»؛ اگر دو نفرند و هر کدام همسری دارند، «صغیرة و کبیرة»؛ یکی همسرش بزرگ است و یکی همسرش کوچک است که او را برای مَحرمیت عقد کردند، «و طلّق کل واحد منهما زوجته»؛ هم این‌که دارای همسر بزرگ است همسرش را طلاق داد، هم آن‌که دارای همسر کوچک است همسرش را طلاق دارد، «و تزوّج بالأخری»؛ آن‌که همسرش بزرگ بود او را طلاق داد، با آن همسر دیگری که کوچک است ازدواج کرد؛ آن‌که همسرش کوچک است او را طلاق داد، با آن همسری که بزرگ است و همسر دیگری بود ازدواج کرد، «و طلّق کل واحد منهما زوجته و تزوج بالأخری»، پس این قید دوم صورت مسئله شد. قید اول این است که زید یک همسر بزرگ دارد، عمرو برای مَحرمیت یک همسر کوچک دارد، این یک فرض؛ عمرو همسر کوچک خود را طلاق داد، زید هم همسر بزرگش را طلاق داد، این قید دوم؛ مرحله سوم عمرو با همسر زید ازدواج کرد، زید با همسر عمرو ازدواج کرد، این قید سوم؛ حالا این بزرگ‌تر آن کوچک‌تر را شیر داد، این قید چهارم؛ این می‌شود صورت مسئله.

 

حکمِ فرع مطرح شده در مسئله ششم

«لو کان لإثنین زوجتان صغیرة و کبیرة»؛ یعنی یکی دارای همسر بزرگ است و یکی دارای همسر کوچک، «و طلّق کل واحد منهما زوجته»؛ هر کدام از این دو همسر خودش را طلاق دادند، «و تزوّج بالأخری ثم أرضعت الکبیرة الصغیرة»؛ آن همسر بزرگ این زن کوچک را شیر داد، «حرمت الکبیرة علیهما»؛ این همسر بزرگ بر هر دو حرام است، چرا حرام است؟ این همسری که قبلاً زن این عمرو بود چرا حرام است؟ برای اینکه این عمرو الآن این رضیعه صغیره را دارد و او زنِ او را شیر داد می‌شود أمّ الزوجه؛ حالا شیر از هر راهی باشد، او شده أمّ الزوجه. بر دیگری چرا حرام است؟ برای اینکه بر اساس اینکه مشتق اعم از «من قضی» باشد می‌شود أمّ کسی که قبلاً زوجه او بوده است. پس نسبت به اینکه بالفعل با این رضیعه ازدواج کرد، این أمّ الزوجه فعلی اوست؛ زنی که بزرگ است و قبلاً زن این شخص بود حالا مطلّقه است و ازدواج با او مانعی ندارد، چون که رجوع به او جائز است؛ ولی او شیر داد این رضیعه‌ای که اکنون زن اوست، پس می‌شود أمّ الزوجه. نسبت به دیگری بر اساس «من قضی عنه المبدأ» می‌شود ترسیم کرد. «ثم أرضعة الکبیرة الصغیرة حرمة الکبیرة علیهما و حرمت الصغیرة علی من دخل بالکبیرة»؛[4] این صغیره نسبت به دیگری چون زوجه او نبود، اگر چنانچه این زن بزرگ که قبلاً در اختیار مثلاً زید بود، مدخول بها باشد، این دختربچه می‌شود ربیبه او، چون ربیبه اوست «بعد أن دخلتن» صادق است، از این جهت می‌شود حرام. این خلاصه بحث در مسئله ششم.

حالا اگر مسائل هفتم و اینها هم به همین اختصار رد بشویم وارد آن مسائل مهم‌تر بشویم. اینها آن روزها خیلی محل ابتلا بود و از ائمه سؤال می‌کردند. حالا یک اطلاع اجمالی که به همین مقدار کافی است، برای اینکه کمتر محل ابتلاست و آن مسائلی که بیشتر محل ابتلاست باید به آنها بپردازیم.

 

طرح مباحث معنوی و اخلاقی/ تسمیه کتب اخلاقی به «کتاب الطهاره»

حالا چون روز چهارشنبه یک مقداری هم مسائلی که مربوط به طهارت اخلاق ماست آن را بحث کنیم. قبلاً وقتی کتاب اخلاق را می‌نوشتند به عنوان کتاب طهارت می‌نوشتند. ما در این فقه «طهارت» داریم در برابر «صلاة» و مانند آن؛ ولی قبلاً که می‌خواستند کتاب اخلاقی بنویسند مثلاً طهارة الاعراق ابن مسکویه کتاب طهارت نوشته می‌شد، برای اینکه گناه واقعاً رجس است، ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾؛[5] چون واقعاً آلودگی است و کتاب اخلاق برای نزاهت این آلودگی است، اسم آن کتاب را می‌گذاشتند «طهارة الاعراق فی علم الاخلاق».

 

«حیاء» از مهمترین عوامل عدالت

الآن در آستانه امامت وجود مبارک ولیّ‌عصر هستیم همه ما موظف هستیم که عادل باشیم؛ اما مسئله عدالت گاهی «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»[6] است، گاهی «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة»[7] است. ما در مکتب خود راه‌های فراوانی داریم برای احراز عدالت؛ تنها ترس از جهنم یا شوق به بهشت نیست، چیزهای فراوانی داریم که علل و عوامل عادل شدن انسان است. یکی مسئله «حیا» هست، حیا از بهترین فضایل هست و الآن وجود مبارک حضرت روز جمعه که روز نهم ربیع المولود است اولین روز امامت حضرت است، تمام مسئولیت‌ها روز جمعه به عهده آقاست. ما هم با جان و دل امامت حضرت را پذیرفتیم. یک وقت است به آدم می‌گویند گناه نکنید! عذاب جهنم است، آن هست ولی خیلی ارزش ندارد که «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» باشد؛ اما خود ذات أقدس الهی اول ما را از راه حیا متخلّق کرده است.

دعوت به حیاء از اولین دستورات خدا به انسان

مستحضرید که سوره مبارکه «علق» این بخش اول آن جزء آیات اولیه است که نازل شده است. طبق نقل مشهور بین اهل تفسیر، اولین بخش از قرآن که نازل شده است همین سوره مبارکه «علق» است: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ﴾. در بخش پایانی همین سوره «علق»، اصلاً سخن از جهنم و اینها نیست، ما را به حیا دعوت کردند، فرمودند گناه نکنید و پرهیز کنید: ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری﴾. از علم خدا؛ هم در مسائل عقلی و کلامی استفاده می‌کنند که خدا ﴿بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلیمٌ﴾[8] است، هم در مسئله اخلاق. در مسائل کلامی می‌فرماید: ﴿أَ لَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾[9] خدا ﴿بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلیمٌ﴾ است، چرا؟ چون «کل شیء» را او خلق کرد، هر خالقی به مخلوقش عالِم است. آن آیه‌ای که دارد: ﴿أَ لَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ﴾، حد وسط برهان ﴿اَللهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلیمٌ﴾ هست، حد وسط آن خالق است، نتیجه‌ آن عالِم بودن است. چرا خدا عالِم است «بکل شیء»؟ برای اینکه خالق «کل شیء» است. در آن‌جا از راه خلقت، علم ثابت شده است؛ اما این‌جا برای متخلّق شدن ما از علم او استفاده شده است، نه از خلقت او؛ فرمود: ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری﴾. ببینید اوائل؛ یعنی سوره مبارکه «علق» و مانند آن، سخن از بگیر و ببند نیست، سخن از جهنم نیست، اول سخن از حیاست؛ حالا اگر کسی اهل حیا نبود، مسئله ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[10] مطرح است، وگرنه اول که سخن از جهنم نبود. فرمود انسان نمی‌داند خدا او را می‌بیند او در محضر خداست، در مشهد خداست، در حضور خداست. این حیا نعمت خوبی است، حیا از بهترین فضائل است.

 

تبیین توصلی بودن ترک گناه

ترک گناه هم غالب اینها «جُلّ لولا الکل» توصّلی است؛ آن واجبات است که بخش قابل توجه آن عبادی است، وگرنه ترک گناه همین که آدم معصیت نکند کافی است. حالا اگر بخواهد ثواب ببرد «قربة الی الله» است، وگرنه همین که گناه نکرد کافی است.

 

چگونگی نیل به عدالت توسط حیاء

برای نیل به مقام عدالت، حیا سهم تعیین‌کننده دارد، فرمود انسان خجالت نمی‌کشد که خدا دارد او را می‌بیند؟! اگر کسی در حضور ما باشد یا ما در حضور او باشیم، به هر حال حیا داریم، این حیا نعمت خوبی است! روز جمعه به بعد، الآن ما در مشهد و محضر وجود مبارک حضرت هستیم، فرق نمی‌کند؛ حالا چه کوچک، چه بزرگ؛ ﴿وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا﴾،[11] گرچه همه ائمه(علیهم السلام) می‌بینند برابر آیه مبارکه سوره «توبه»، فرمود: ﴿وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛[12] فرمود هر کاری می‌خواهید بکنید بکنید، الله می‌بیند، رسول خدا می‌بیند، مؤمنون می‌بینند که منظور اهل بیت(علیهم السلام) است، همه می‌بینند؛ چه زنده و چه غیر زنده. اما آن‌که ما مسئول هستیم و او تنگاتنگ می‌بیند، وجود مبارک حضرت است. آدم این را اگر باور بکند؛ هم جزء منتظران واقعی حضرت است، هم حتماً عادل می‌شود. حیا نعمت خوبی است، خجالت کشیدن چیز خوبی است، اینها واجبات توصلیه هم هستند.

 

فایده رفت و آمد در مساجد

یک بیان نورانی از وجود مبارک حضرت امیر هست که آن بیان را وجود مبارک امام حسن مجتبی دارد و این روایت را گذشته از اینکه در فرمایشات حضرت امیر هست، از روایاتی که مربوط به وجود مبارک امام مجتبی است که کسی «مَنِ اخْتَلَفَ إِلَی الْمَسْجِدِ أَصَابَ إِحْدَی الثَّمَانِ»، «اخْتَلَفَ»؛ یعنی رفت و آمد بکند؛ کسی اهل مسجد باشد رفت و آمد بکند، این یکی از هشت خصلت به نحو «مانعة الخلو» بهره اوست، آن مسجدی‌های کامل همه این هشت خصلت را دارند. یکی ترک ذنوب «خَشْیَةً أَوْ حَیَاءً» است؛ حالا یا «خشیة من الله» است یا حتی حیا از ناس است. فرمود اگر کسی که رفت و آمد به مسجد بکند خیلی‌ها او را می‌شناسند و می‌دانند مسجدی است، او خِلاف نمی‌کند. اینها جزء توصّلیات است که هم توصّل با «صاد»، هم توسّل با «سین»؛ توصّل با «صاد» است، برای اینکه سبب وصول است و از طرفی هم وسیله است که آدم گناه نکند، نه توسّل مصطلح دینی. به هر حال این وسیله است که با آن آدم را می‌شناسند، وقتی می‌شناسند آدم گناه نمی‌کند.

 

تبیین بطلان نمازی که از روی حیاء خوانده شود

مگر این واجب تعبّدی است که «حَیَاءً» آدم اگر انجام بدهد باطل بشود؟! اگر کسی نماز بخواند «حیاءً»، این نماز باطل است. نماز باید «قربة إلی الله» باشد، چون یک امر عبادی است؛ اما گناه نکردن، اگر حیا هم باشد توصّلی است، عبادی که نیست؛ این زمینه عدالت است. محرَّمات غالب اینها شاید فرض بشود در بین اینها عبادی بودن، مثل تروک إحرام و مانند آن؛ اما بخش وسیعی از اینها توصّلی است. فرمود حیا از مردم، نمی‌گذارد که آدم گناه بکند، این نعمت خوبی است. «مَنِ اخْتَلَفَ إِلَی الْمَسْجِدِ أَصَابَ إِحْدَی الثَّمَانِ»؛ یکی از آن هشت فضیلت، «ترک الذنوب حیاءً أو خشیة» است. اگر ترک ذنوب به خاطر حیای از مردم می‌شود فضیلت، ترک ذنوب به خاطر حیای از حضرت عبادت نیست؟! این حداقل انتظار است، ما منتظر هستیم یعنی چه؟ حداقل پذیرش امامت این است.

 

برخورد امام باقر با کسی که بی حیایی کرده بود

جریان امام باقر که بارها به عرض شما رسید. کسی وارد منزل حضرت شد؛ حالا به هر وسیله‌ای بود یک نگاه نامحرمانه‌ای به آن کنیز کرد یا دستی زد یا فلان، همین که وارد منزل حضرت شد گفت آقا تشریف دارند؟ حضرت از اندرون فرمود: «ادْخُلْ‌ لَا أُمَ‌ لَکَ»، این شخص دستپاچه شد رفت خدمت حضرت عرض کرد من این کار را کردم تا ببینم شما! فرمود: «لَئِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ هَذِهِ الْجُدْرَانَ تَحْجُبُ أَبْصَارَنَا»؛ تو خیال کردی دیوار نمی‌گذارد ما ببینیم! ـ فرق نمی‌کند این حداقل انتظار است ـ او دستپاچه شد، حضرت فرمود: «لَئِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ هَذِهِ الْجُدْرَانَ تَحْجُبُ أَبْصَارَنَا».[13]

 

اعتقاد شیعه بر نظارهگر بودن اهل بیت بر اعمال ما

این حداقل انتظار ماست، ما پذیرفتیم حضرت را و باور کردیم و صریح قرآن است، افراد عادی که نیستند. این ﴿قُلِ اعْمَلُوا﴾ در برابر ﴿اتَّقُوا﴾ است؛  مستحضرید قرآن در همه جا ندارد هر چه دلتان خواست بکنید: ﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾، این ﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾ را به چه کسی می‌گویند؟ بیمارهایی که به مطب طبیب‌ها می‌روند اینها دو قِسم‌اند: آنها که قابل عِلاج و درمان هستند می‌گویند این غذا را نخورید، این دارو را بخورید، از آن میوه پرهیز کنید، این میوه برای شما عیب ندارد، دستور تقوا و دستور پرهیز می‌دهد، چون قابل عِلاج است؛ اما آن بیماری که لحظات آخر و روزهای آخر را دارد سپری می‌کند، از طب گذشته است، طبیب محترمانه به او می‌گوید که جناب‌عالی پرهیز نداری، او باید بفهمد که کار تمام شد! وقتی پزشک به این بیمار گفت جناب‌عالی دیگر پرهیز ندارید؛ یعنی کار تمام شد! دستور تقوا بدهد برای چه؟! این ﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾[14] همین است؛ به آن کفاری که تا حالا همه پرده‌ها را دَریدند خدا می‌فرماید هر چه دلتان خواست بکنید! دستور تقوا به اینها نمی‌دهد، دستور تقوا برای کسی است که در راه است، حیات دارد منتها مریض است؛ اما کسی که در آستانه مرگ است پرهیز نمی‌دهند. کسی که در آستانه مرگ است می‌گویند هر غذایی که خواستید میل کنید؛ یعنی این دو روزی که هست چرا ما حالا فشار بیاوریم؟ او که خوب شدنی نیست. آیاتی که می‌گوید: ﴿اتَّقُوا﴾،[15] ﴿وَ لْیَتَّقِ﴾،[16] اینها برای انسان‌هایی است که زنده‌اند و مریض‌اند؛ اما حالا ﴿لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرینَ﴾؛[17] کسی در آستانه مرگ است، تعبیر قرآن این است: ﴿اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾؛ هر چه دلتان خواست بکنید؛ ولی یک حساب و کتابی هم هست. این آیه سوره مبارکه «توبه» بخشی از آن همین‌طور است، ﴿قُلْ اعْمَلُوا﴾؛[18] هر چه دلتان خواست بکنید بکنید! بخشی هم البته به تقوا برمی‌گردد؛ ولی در هر دو حال بدانید «الله» می‌بیند، رسول خدا و ائمه می‌بینند. ﴿فَسَیَرَی﴾[19] این «سین»، «سین» تحقیق است، «سین» تسویف نیست. این «سین» در برابر «سوف» نیست که بعدها خدا می‌بیند. در سوره مبارکه «یونس» دارد که همین که می‌خواهید وارد کار بشوید: ﴿ما تَکُونُ فی‌ شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ ... إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفیضُونَ فیهِ﴾؛ همین که بخواهید وارد بشوید ما می‌بینیم. این را در آیه 61 سوره مبارکه «یونس» همین است؛ این‌طور نیست که حالا ما بعدها ببینیم، همین که خواستید وارد بشوید ما می‌بینیم. این «سین»، «سین» تحقیق است نه تسویف. اکنون همین که بخواهیم وارد بشویم وجود مبارک حضرت می‌بیند، این می‌شود انتظار؛ حداقل آن این است، این کمک می‌کند در عدالت انسان که انسان را واقعاً عادل نگه می‌دارد.

 

توجه داشتن به نظاره امام عصر بر اعمالمان

الآن اگر کسی بخواهد برای خودش اربعین حساب بکند یا اهل محاسبه باشد، همین را می‌تواند جزء محاسبه قرار بدهد. آن‌وقت در غیاب حضرت، چهارتا اشک بریزد این اشک، اشک کاذب است، برای اینکه انسان در حضور او حرمتش را نگه نداشت، حالا چه اشکی بریزد؟! ما برای اینکه بدانیم اشکمان صادق است یا کاذب، ناله ما صادق است یا ناله ما کاذب، همین‌طور است. از صبح صادق کار ساخته است، از گریه صادق کار ساخته است. باور بکنیم که حضرت می‌بیند و ما هم در حضور حضرت هستیم و مسئول هستیم. بنابراین این تبریکی که روز دهم ربیع به یکدیگر می‌گوییم که اولین روز امامت وجود مبارک حضرت است، برای ما می‌تواند این درس را داشته باشد که ما او را مشاهده بکنیم.

 

مشتاق بودن مضاعف خداوند نسبت به سالکین راهش

مطلب دیگری که در بحث قبل به آن اشاره شد ـ آن را ما هر روز اگر هم بازگو کنیم جا دارد ـ اینکه فرمود شما به طرف کمال حرکت کنید، نگویید سخت است! شما یک قدم بردارید، فیض خدا دَه قدم می‌آید، آن هم با سرعت می‌آید. شما حالا می‌خواهد به مقام اجتهاد برسید، یک قدم به این‌طرف بردارید «قربة إلی الله». در آن حدیث نورانی فرمود اگر شما یک قدم برداشتید، فیض خدا دَه قدم «هرولةً» به طرف شما می‌آید.[20] این مسابقه را معنا کرده، آیه سرعت را معنا کرده؛ یعنی بخشی از آیات قرآن ما را به سرعت دعوت می‌کند که ﴿سَارِعُوا﴾،[21] بخشی از آیات ما را بعد از سرعت به سبقت دعوت می‌کند که نه تنها تُند بروید، بلکه سعی کنید از دیگران هم جلو بزنید. آدم در فضیلت اگر بخواهد جلو بزند که تکبر نمی‌آید، غرور نمی‌آید. آن ﴿فَاسْتَبِقُوا﴾[22] بعد از ﴿سَارِعُوا﴾ است، کسی که سرعت نگرفته که اهل سبقت نیست. فرمود سرعت بگیرید، سرعت شما هم این نباشد که خودتان تُند بروید، بلکه نسبت به دیگران هم سریع‌تر باشید که بشود سبقت.

 

تفاوت مسابقات دنیوی با مسابقات اخروی

 این مثل مسابقات دنیا نیست که یک جایی خط‌کشی باشد یا یک جایی ثابت باشد و ما باید بدویم تا به آن‌جا برسیم، از آن قبیل نیست. این سرعت و سبقت جایی است که می‌خواهند به طرف یک مقصدی برویم که اگر ما یک متر رفتیم او دَه متر با سرعت بیشتر به طرف ما می‌آید. آن‌وقت این ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[23] را خوب معنا کرده است. در آن حدیث قدسی دارد که «یهرول الیه»، او که «سَرِیعَ الرِّضَا»[24] است؛ حالا که «سَرِیعَ الرِّضَا» است اگر بخواهد فیض افاضه کند «سریع الإفاضه» هم هست. اگر انسان یک راهی را می‌خواهد برود، یک متر را به سرعت رفت، آن هدف هم دَه متر را به سرعت بیشتر؛ چرا یک متر ما با دَه متر اوست؟ برای اینکه او قدرتش بیشتر است، توان بیشتری دارد؛ ولی به این مقدار وعده داد. پس ما می‌توانیم راه کمال را طی کنیم، آن حیا کمک می‌کند، چون می‌بیند؛ وجود مبارک حضرت هم ما را می‌بیند. این دعاهای آنها هم شامل حال ما می‌شود «وَ انْظُرْ إِلَیَّ نَظْرَةً رَحِیمَةً کَرِیمَة»[25] اینها همه هست؛ هم دعا می‌کنند و هم در مشهد و حضور آنهاست، آنها ناظر و نگهبان این مسابقه هستند و هم اینکه ما یک مقداری برویم آنها هم دَه برابر می‌آیند.

 

تشبیه جامعه به کِشتی در روایت نبوی/ مسئولیت همه افراد جامعه نسبت به یکدیگر

مطلب سوم که امروز می‌خواهم عرض کنم این است که یک حدیثی است از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که خیلی‌ها از این بهره اجتماعی می‌برند، این درست هم هست. این حدیث را اهل معرفت نهصد سال قبل یا 850 سال قبل این را در مهم‌ترین کتاب‌های عرفانی‌شان آوردند؛ اما حدیثی است مبذول. شما کمتر کتاب اخلاقی؛ چه فارسی، چه عربی، چه به صورت مقاله، چه به صورت غیر مقاله خوانده باشید یا دیده باشید، مگر اینکه این حدیث در آن هست. اما ببینید آن عرفا از این حدیث چطور استفاده کردند! این حرف از عرفای نهصد سال قبل است. آنها می‌گویند این حدیث معروف است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: جامعه مثل سرنشینان یک کشتی هستند ـ غالباً این را در مسئله امر به معروف و نهی از منکر هم ذکر می‌کنند ـ اگر مسافران یک کشتی که وارد کشتی شدند و هر کسی روی صندلی خودش نشسته است، یکی از این سرنشینان، «فصد»؛ یعنی یک داسی در دستش باشد، یک تبری در دستش باشد، او مشغول کَند و کاو شود به او بگویند چکار می‌کنی؟ می‌گوید زیر صندلی خودم را می‌خواهم سوراخ کنم! دیگران اگر بگویند این زیر صندلی خودش را سوراخ می‌کند، زیر صندلی ما را که سوراخ نمی‌کند، برای خودش است؛ اگر دستش را نگرفتند، آب از زیر وارد این صحنه کشتی می‌شود و وقتی از زیر وارد صحنه کشتی شد همه را هلاک می‌کند، دیگر نمی‌گوید زیر صندلی این آقا سوراخ شد! اگر دستش را گرفتند «نَجَا وَ نَجَوْا» و اگر دستش را نگرفتند «هَلَکَ وَ هَلَکُوا». این بیان نورانی حضرت است می‌فرماید جامعه این‌طور است.

 

تطبیق روایت نبوی با مسائلی همچون اختلاسها و فیشهای نجومی

حالا مسئله اختلاس و فیش‌های نجومی و مانند آن هم همین‌طور است؛ اگر دست آنها را گرفتند «نَجَا وَ نَجَوْا» و اگر دست اینها را نگرفتند «هَلَکَ وَ هَلَکُوا».[26] این بیان نورانی حضرت در همه قسمت‌ها راه‌گشاست که به صورت فارسی نوشتند، عربی نوشتند و یک حدیثی است که حداقل نهصد سال است در این کتاب‌ها هست. اما در مهم‌ترین کتاب‌های اهل معرفت اینها می‌گویند این حدیث که حدیث روشنی است،

 

تطبیق روایت نبوی با مسائل فردی و اعمال شخصی

اما همین مطلب را شما در کشتی بدن خودتان پیاده کنید؛ همه این اعضا و جوارح ما مسافران هستند؛ مثلاً چشم ما حالا می‌خواهد یک خِلافی بکند، می‌خواهد به نامحرمی نگاه بکند، به دست و پا می‌گوید به شما چه؟ من خودم می‌خواهم خلاف بکنم! اگر سایر اعضا و جوارح فکری و علمی و عملی جلوی چشم را بگیرند «نَجَا وَ نَجَوْا»؛ اما اگر سایر اعضا و جوارح بگویند به ما چه؟ او خودش دارد گناه می‌کند، ما که گناه نمی‌کنیم، بلکه او خودش دارد گناه می‌کند! «هَلَکَ وَ هَلَکُوا». این‌طور نیست که حالا یک عضوی که گناه می‌کند ارتباطی به اعضای دیگر نداشته باشد، اینها سرنشینان یک کشتی‌اند. این‌گونه از بهره‌برداری‌ها از همان عرفای نهصد سال قبل است؛ یعنی وجود مبارک حضرت که این حدیث را فرمود، در مسائل اجتماعی به تنهایی نیست، در مسائل سیاسی نیست، در مسائل امر به معروف و نهی از منکر نیست، در مسائل شخصی هم هست. فرمود این اعضا و جوارح شما سرنشینان یک کشتی‌اند، نگذارید هیچ عضوی اشتباه بکند! یک خاطره‌ای در ذهنتان آمد فوراً خودتان را سرگرم کنید، چرا این بی‌خود بیاید در خاطره، برای چه؟! بد کسی را انسان بخواهد؛ چه در نماز و چه در غیر نماز، فوراً خودش را منصرف بکند و بگوید به من چه؟

 

عدم کینه از یکدیگر، یکی از علل آرامش در بهشت

ما یک وظیفه‌ای داریم به نام امر به معروف و نهی از منکر، دیگر بیش از این به ما مربوط نیست! کینه کسی را بخواهد داشته باشد؛ یک روزی هم به عرض شما رسید که دین به ما دستور می‌دهد جامعه را بهشت کنید! بهشت چرا این‌قدر زیباست؟ تنها خوردن که نیست! آن آسایش روحی که در بهشت است آن مطلوب است. فرمود در بهشت مردان و زنانی هستند که ﴿وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾؛[27] هیچ کسی بد کسی را نمی‌خواهد؛ هیچ کسی هم نه بی‌راهه می‌رود و نه راه کسی را می‌بندد، این بهشت است. فرمود این‌جا هم که هستید این را هم بهشت کنید. آن ﴿وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾، در اوصاف بهشتی‌هاست، اینکه در سوره مبارکه «حشر» است این است که شما جامعه خود را یک تمدّن بهشتی درست کنید، بگویید: ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾؛[28] خدایا در دل‌های ما کینه هیچ کسی از مؤمنین را قرار نده! یعنی شهرتان را بهشت کنید! کشورتان را بهشت کنید! این دعا را همه ما باید بکنیم. اگر همه این دعا را داشته باشند و در صدد امتثال مضمون این دعا باشند، شهرشان می‌شود یک تمدّن اسلامی، این می‌شود سَبک زندگی اسلامی، پس این راه را به ما نشان داد.

 

تأکید بر خواندن دعای قرآنیِ ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾

 آن‌وقت همه لذّت‌ها در زندگی هست، او راحت راحت است؛ این جنگ درونی که آن به من این‌طور گفته یا حرف مرا زیر پا گذاشته یا به من اهانت کرده، دیگر در آن نیست. فرمود شما دعا بکنید من این کار را می‌کنم. اگر یک وقتی دستور می‌دهند که فلان ذکر را بعد از نماز بگویید آن اُولی است، چون دستور خاص است؛ اما اگر دستور خاصی نرسید و بنا شد انسان ذکر بگوید ذکرهای قرآنی را بگوید که هم تلاوت است و هم ذکر. در این آیه به ما یاد داد که این دعا را بخوانیم: ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾؛ خدایا بد هیچ کسی را در دل ما قرار نده! ما اگر بشنویم ـ خدایی ناکرده ـ یک کسی مشکلی پیدا کرد، سعی می‌کنیم خوشحال بشویم و به دیگران هم منتقل بکنیم، این یک جهنمی است! پس ما می‌توانیم شهرمان را جهنم بکنیم، می‌توانیم شهرمان را بهشت بکنیم.

 

تفاوت جهنم منقول با جهنم غیر منقول/ بیان سختیهای مربوط به جهنّم منقول

آن‌جا هم همین‌طور است، آن‌جا خدا نکند ما برویم ببینیم! ولی ظاهر بعضی از آیات همین است. آن قسمت‌هایی که به ما گفتند را می‌فهمیم، آن قسمت‌هایی که به ما نگفتند ما مشکل داریم. ما جهنم منقول را خوب می‌فهمیم؛ در سوره مبارکه «فجر» فرمود: آن روزی که جهنم را می‌آورند! ﴿وَ جِی‌ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾؛[29] این را می‌فهمیم؛ اما آن جهنم غیر منقول آن چیست، آن را امیدواریم نبینیم و نفهمیم! پس معلوم می‌شود که یک جهنم منقول داریم. فرمود روزی که جهنم را می‌آورند با غل و زنجیر هم می‌آورند؛ جهنم منقول چیست؟! دیگر آن ﴿فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی‌ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾،[30] آن «حجارة» آیا بت‌هایی هستند که در بعضی از روایات دارد یا سنگ‌های دیگر، آن شاید برای ما روشن نباشد؛ اما ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ﴾ را این را آدم می‌فهمد، در سوره مبارکه «جن» دارد: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾؛[31] آدم ظالم خودش هیزم جهنم است، از این شفّاف‌تر!

 

تبیین توانایی جامعه برای تبدیل آن به بهشت یا جهنّم

پس ما می‌توانیم یک جامعه‌ای داشته باشیم که فرهنگ آن فرهنگ جهنمی باشد و یک جامعه‌ای داشته باشیم که فرهنگ آن فرهنگ بهشتی باشد، هر دو را می‌توانیم، هر دو از ما ساخته است و هر دو هم راه دارد؛ اما وقتی از ما خواستند بگوییم: ﴿وَ لاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾؛ یعنی جامعه می‌شود جامعه بهشتی که امیداریم ـ إن‌شاءالله ـ این جامعه بهشتی منتظر وجود مبارک حضرت باشد!/422/ف

 «منبع تقریرات: سایت فقاهت با تصحیح»

 

[1] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج‌5، ص438.

[2] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج‌2، ص230.

[3] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج‌2، ص230.

[4] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج‌2، ص230.

[5] مدثر/سوره74، آیه5.

[6] علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج1، ص57.

[7] علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج1، ص57.

[8] بقره/سوره2، آیه231.

[9] ملک/سوره67، آیه14.

[10] حاقه/سوره69، آیه30.

[11] مریم/سوره19، آیه12.

[12] توبه/سوره9، آیه105.

[13] الخرائج و الجرائح، ابن هبه الله الراوندی، ج‌1، ص273.

[14] فصلت/سوره41، آیه40.

[15] بقره/سوره2، آیه282.

[16] بقره/سوره2، آیه283.

[17] یس/سوره36، آیه70.

[18] توبه/سوره9، آیه105.

[19] توبه/سوره9، آیه105.

[20] مستدرک الوسائل، المحدث النوری، ج5، ص298.

[21] آل عمران/سوره3، آیه133.

[22] بقره/سوره2، آیه148.

[23] انعام/سوره6، آیه160.

[24] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج1، ص850.

[25] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج1، ص149.

[26] مجموعة ورام، ج2، ص294. «عَنِ النَّبِیِّ ص إِنَّ قَوْماً رَکِبُوا سَفِینَةً فِی الْبَحْرِ وَ اقْتَسَمُوا فَصَارَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَوْضِعَهُ فَنَقَرَ رَجُلٌ مَوْضِعَهُ بِفَأْسٍ فَقَالُوا مَا تَصْنَعُ قَالَ هُوَ مَکَانِی أَصْنَعُ بِهِ مَا شِئْتُ فَإِنْ أَخَذُوا عَلَى یَدَیْهِ نَجَا وَ نَجَوْا وَ إِنْ لَمْ یَأْخُذُوا عَلَى یَدَیْهِ هَلَکَ وَ هَلَکُوا.»

[27] اعراف/سوره7، آیه43.

[28] حشر/سوره59، آیه10.

[29] فجر/سوره89، آیه23.

[30] بقره/سوره2، آیه24.

[31] جن/سوره72، آیه15

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶