به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله مقتدایی، در جلسه سی و یکم خارج ولایت فقیه که دوشنبه 15 آذر سال 95 در مدرسه مبارکه دارالشفاء برگزار گردید، به بررسی دلالت مقبوله عمر بن حنظله در مورد اثبات ولایت فقیه پرداخت.
خلاصه درس گذشته
آیت الله مقتدایی در خصوص وثاقت شخص عمر بن حنظله گفت: کثیری از مشایخ و اجلاء علماء بر خودش و بر روایات او اعتماد کردند در کتب روایی حدود سی روایت از امام نقل میکند و علماء به آن اعتماد کردند. به عنوان مثال محمدون ثلاث یعنی مرحوم شیخ در تهذیب و استبصار، کلینی در کافی و صدوق در من لا یحضره الفقیه در کتب اربعه بدین روایات پرداخته اند.
وی در ادامه گفت: مرحوم آقای خوئی (ره) با اینکه این روایت را نقل میکند میگوید سند آن ضعیف است و نمیپذیرد و پس از نقل هر چهار روایت که در توثیق عمر بن حنظلة استدلال شده را رد میکند اما ما اشکالات ایشان را وارد نمی دانیم و در مجموع با شواهدی که داریم به وثاقت عمر بن حنظله حکم می کنیم.
خلاصه درس حاضر
آیت الله مقتدایی گفت: در روایت مقبوله عمر بن حنظلة امام معصوم علیه السلام ضمن بیان حکم به آیه شریفه 60 سوره مبارکه نساء تمسک کردند به همین خاطر مرحوم امام(ره) قبل از ورود به معنای روایت که در آن به آیه 60 سوره مبارکه نساء ﴿یریدون أَنْ یَتَحَاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ و قد امرو أن یکفروا به﴾ استناد شده است میفرماید که این آیه در قرآن یکی نیست بلکه سه آیه است که پشت سر هم آمده و مضمون آن یکی است.
این استاد حوزه در ادامه اظهار داشت: یکی از مصادیق امانات الهی حکومت و اداره خلق است که به صورت امانت بر عهده انسان قرار گرفته است و اداء این امانت به این است که حکومت را به نحو عادلانه پیاده نماید و خودش ظلم نکند و نیز از ظلم جلوگیری کند.
وی در پایان گفت: در مواردی که برای حکم کردن نیاز به شاهد و بینه باشد حاکم قاضی است و جایی که فقط نیاز به اجراء احکام باشد حاکم والی است که در جمهوری اسلامی اولی به قوه قضائیه و دومی به قوه مجریه واگذار شده است.
تقریر درس
بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد اصحاب اجماع مانند صفوان برخی گفتهاند وجود چنین شخصی کفایت میکند که بقیه راویان بعد از او نیز ثقه باشند و نیز گفتیم معنای اصحاب اجماع این نیست بلکه به معنی این است که روایات خود این شخص مورد قبول است.
اینکه اصحاب اجماع چه کسانی هستند و چند نفرند و معنای آنها چیست بحث مفصلی است و اختلافی است که در جای خودش باید بحث شود. فعلاً بحث ما در خود عمر بن حنظله است که آیا مورد اعتماد است یا خیر؟ در ترجمه عمر بن حنظلة دو روایت نقل میشود که میگویند دلالت بر توثیق او میکند هر چند مرحوم آقای خویی در معجم الرجال جلد 14 صفحه 32 چهار روایت نقل میکند ولی معمولاً بزرگان دو روایت را بررسی میکنند.
ناقل این روایت خود عمر بن حنظلة است و امام میفرماید تو واسطه ما هستی و امام به هر شخصی این واسطهگری را نمیدهد هرچند برخی اشکال کردند چون خودش ناقل است نمیتوان بدان استناد کرد.
مرحوم مامقانی در تنقیح المقال بعد از نقل دو روایت میفرماید: «یَظهر منهما توثیقُه» از این دو روایت ظاهر میشود که امام او را توثیق کردهاند.
1-کثیری از مشایخ و اجلاء علماء بر خودش و بر روایات او اعتماد کردند در کتب روایی حدود 30 روایت از امام نقل میکند و علماء به آن اعتماد کردند. به عنوان مثال محمدون ثلاث یعنی مرحوم شیخ در تهذیب و استبصار و کلینی در کافی و صدوق در من لا یحضره الفقیه در کتب اربعه این 30 روایت را آوردند. آیا نمیشود به چنین فردی اعتماد کرد؟
2-علاوه بر این راویانی که از عمر بن حنظله نقل میکنند افرادی مانند زراره، ابن فضال، عبدالله ابن بکیر، هشام بن سالم و دیگران که آقای خویی در معجم الرجال حدیث، برمیشمارد؛ یعنی 70 نفر از أجلاّء مشاهیر رواة از ایشان روایتی نقل میکنند.
ممکن است این همه روایات صحیح نباشد ولی کثرت نقل روایت به عنوان شاهد بر وثوق به عمر بن حنظلة می باشد.
3-علاوه بر اینها مثل مرحوم شهید ثانی در بحث درایه میفرماید: «و عمر بن حنظله لم ینص الاصحاب فیه بجرح و تعدیل لکن امره عندی سهل لأنی حققت توثیقه من محل آخر و ان کانوا قد اهملوه»؛ اصحاب به جرح و تعدیل او تصریح نکردند لکن امر او نزد من آسان است زیرا از غیر کتب رجال به این نتیجه رسیدم که او مورد وثوق است ولو علمای دیگر اهمال و کوتاهی کردند و از آن راهی که من رفتم نرفتند. مثل مرحوم شهید شهادت میدهد اگر یک نفر دیگر باشد برای عدالت عمر بن حنظله کافی است و گفتیم مرحوم مامقانی نیز گفته است «یظهر منهما توثیقه» از این دو روایت توثیق عمر بن حنظلة به دست میآید.
4-بالاخره اگر این مواردی را که به عنوان مجموع شواهد برای وثاقت عمر بن حنظلة جمع کردیم قبول نکنید، میگوییم این قضیه که این روایت مورد قبول کافّه علما قرار گرفته حتی اسم روایت را مقبوله گذاشتند و مقبوله یعنی بدان اعتماد کردیم ولو شبهاتی وجود داشته باشد و همین کافی است تا به روایت عمر بن حنظلة اعتماد شود.
5-دلیل ششمیکه مرحوم آقای خویی در مورد ادعای وثاقت عمر بن حنظلة نقل و رد میکنند این است که میفرماید: چون بزرگانی نظیر زراره و عبدالله بن مسکان و صفوان بن یحیی و دیگران از عمر بن حنظلة روایت نقل کردند پس معلوم میشود عمر بن حنظله مورد اعتماد است بعد خود آقای خویی پاسخ میدهد که صرف نقل بزرگان از شخصی دلیل بر وثاقت او نمیشود.
اما در پاسخ آقای خویی (ره) میتوان گفت: مرحوم شیخ در عدة که کتابی رجالی است شهادت میدهد که صفوان بن یحیی فقط از ثقه روایت نقل میکند. بنابراین بر فرض، اگر مجموع شواهد و آنچه که از روایات به دست میآید را نپذیریم همینکه مشهور به این روایت عمل کرده است کافی است تا بگوییم این روایت عمر بن حنظلة قابل استناد است.
روایات اثبات ولایت فقیه
بحث در استدلال به روایاتی برای اثبات ولایت فقیه بود. روایت اول توقیع مبارک امام زمان (عج) بود که میفرمود: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ»
در این روایت هم از نظر سند و دلالت مفصل بحث کردیم و گفتیم از هر دو جهت کامل است.
روایت دوم مقبوله عمر بن حنظله بود که گفتیم هم از نظر سند و دلالت بحث میکنیم. در مورد سند بحث شد که عمده بحث راجع به خود عمر بن حنظله بود که در رجال مدح و توصیفی از او نشده بلکه باید از قرائن فهمید و گفتیم قرائن متعددی برای ثقه بودن وجود دارد و گفتیم چهار مورد روایت است.
مرحوم خویی در رجالشان شش قرینه آوردند که چهار تا روایت است منتهی ایشان روایات را رد میکنند و میگویند ضعیف است.
از مرحوم آقای خویی تعجب است که در معجم تمام قرائن موثق بودن عمر بن حنظلة را رد میکند و حتی حسن بودن روایت عمر بن حنظلة را نمیپذیرد ولی در فقه در مبانی تکمله در بحث قضا و شهادات؛ خودشان به روایت عمل کرده و فتوی دادهاند.
کنایه ای از مرحوم امام نقل میکنند که ایشان میفرماید:
«و الروایة من المقبولات التی دار علیها رحی القضاء و عمل الاصحاب بها حتی اتصفت بالمقبولة فضعفها سندا بعمر بن حنظلة مجبور مع ان الشواهد الکثیرة المذکورة فی محلها لو لم تدل علی وثاقته فلا اقل من دلالتها علی حسنة»کتاب البیع امام خمینی، ج 2 ص 476
تمام بحث در قضاوت بر محور این روایت است و آسیاب قضاء بر این محور میچرخد و اصحاب به این روایت عمل کردند و به مقبوله متصف کردند و اگر از نظر سند ضعفی در آن باشد به عمل مشهور جبران میشود.
با همان شواهدی که در روایت آمده که اگر این قرائن دلیل بر موثق بودن نباشد لااقل بر حَسَن بودن آن دلالت میکند.
پس حضرت نظر عادلانه و صحیح را بیان کردند، بنابراین خیلی در این جهت دقت لازم نیست و همین مقدار اعتبار برای ما کافی است.
بررسی دلالت مقبوله عمر بن حنظلة
آیا مقبوله عمر بن حنظله ولایت فقیه را اثبات میکند یا خیر؟
قابل ذکر است که در روایت مقبوله عمر بن حنظلة امام معصوم علیه السلام ضمن بیان حکم به آیه شریفه 60 سوره مبارکه نساء تمسک کردند به همین خاطر مرحوم امام (ره) قبل از ورود به معنای روایت که در آن به آیه 60 سوره مبارکه نساء ﴿یریدون أَنْ یَتَحَاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ و قد امرو أن یکفروا به﴾ استناد شده است میفرماید:
این آیه در قرآن یکی نیست بلکه سه آیه است که پشت سر هم آمده و مضمون آن یکی است. لذا برای روشن شدن سخن امام معصوم باید به سه آیه تمسک کنیم که در سوره نساء آیه 58 تا 60 است تا کلام امام در روایت به طور کامل روشن شود.
آیه اول
1-فراز اول آیه می فرماید: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَ إِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعاً بَصِیراً/ سوره مبارکه نساء آیه 58
خداوند امر میکند که امانات را به اهل و صاحبش رد کنید و هرگاه به ید شما آمد و حکومتی در دست شما افتاد حاکم به عدل باشید.
اکنون باید بررسی شود که مراد از امانات چیست؟
اکثر علما متفق هستند که مطلق امانت مراد است چه خلقی و چه خالقی باشد و در هر دو مورد اداء آن به اهل امانات واجب است.
امانات خلقی: اماناتی است که مردم بین خودشان رد و بدل میکنند و حتی سخن امانتی و امانات حرفی هم امانات هستند.
امانات خالقی یا الهی: همان احکام خداوند است که امانت خداوند نزد مردم است حتی در روایتی صاحب مجمع البیان در جلد 3 ص 98 نقل میکند: «قال ابوجعفر علیه السلام ان أداء الصلاة و الزکاة و الصوم و الحج من الامانة و یکون من جملتها الأمر لولاة الأمر بقسم الصدقات و الغنائم و غیر ذلک مما یتعل به حق الرعیة»
همه احکام الهی مانند اداء نماز و زکات و روزه و حج جزء امانات الهی هستند و اعطای ولایت به ولاة امر هم جزء امانت خداوند نزد مردم است و ادائش به این است که امتثال شوند.
2-فراز دوم؛ و در ادامه میفرماید: ﴿و اذا حکمتم بین الناس أن تحکموا بالعدل﴾ سوره مبارکه نساء آیه 58
یکی از این امانات حکومت و اداره خلق است که به صورت امانت بعهده انسان قرار گرفته است و اداء این امانت به این است که حکومت را به نحو عدالت پیاده نماید خودش ظلم نکند و نیز جلوی ظلم را بگیرد.
مراد از حکومت
یک نوع از حکومت قضاوت است که نیاز به تحقیق، شهود، بینه و قسم دارد و نوع دیگر از حکومت که از مصادیق امانة الله است و نیاز به نفی و اثبات ندارد بلکه اقرار دارد ولی تسلیم نمیشود در اینجا نیاز به اجرا دارد و اعمال قدرت میخواهد در موردی است که صاحب حقی وجود دارد ولی قادر به استیفاء حق خودش نیست در اینگونه منازعات به قاضی نیازی نیست بلکه باید به ولاة یعنی والی مراجعه شود.
این آیه شریفه اطلاق دارد و هر دو را شامل میشود. ما میگوییم حکومت یعنی این مقام و منصب امانت خداست و فرقی نمیکند که این حکومت را قاضی اعمال کند یا والی باشد یعنی حاکم کسی است که از طریق خداوند به او چنین قدرتی اعطا شده است.
ما استظهار میکنیم که تناسب «تحکموا» و «تعد» که بلافاصله میگوید «و اذا حکمتم» این است که این مورد را از مصادیق ولایت بگیریم. پس حکومت به نحو مطلق امانت است.
همین امروز ما قوه مجریه و قوه قضاییه در کشور داریم. قوه قضاییه همان است که حکم میکند. طبق فرمایش امام (ره) قاضی قضاوت میکند نه حکومت.
برای اجرا به او حاکمیت داده شده است پس طبق این آیه از حکم اطلاق فهمیدیم؛ یعنی به صورت مطلق در مورد قاضی و والی چنین است، منتهی قضاوت با قاضی است و اجراء با قاضی نیست بلکه حکومت به اعتبار اینکه حکم داده است و مجری ندارد. لذا اجرای احکام به دست دولت است.
در نتیجه جائی که شاهد و بینه بخواهد حاکم قاضی است و جایی که فقط نیاز به اجراء باشد حاکم والی است.
«اذا حکمتم بین الناس» چه به عنوان قاضی و چه به عنوان حاکم باشد باید به عدل رفتار کند.
تا اینجا آیه اول را مورد بررسی قرار دادیم. در آیه دوم و سوم نیز مطلب همین است. در کل وقتی از عبارت «جعلته حاکما» ولایت فقیه استنباط می شود که بگوییم مطلق ولایت مراد است.
آیات دوم و سوم را نیز در جلسات آتی مفصل بررسی میکنیم ./904/926/ر
تقریر: محسن جوادی صدر