به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله سید احمد علمالهدی، نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی و امام جمعه شهر مقدس مشهد در دوازدهمین جلسه درس خارج فقه حکومتی که در تاریخ یکشنبه نهم آبانماه سال 95 در مدرسه علمیه عالی نواب مشهد مقدس برگزار شد در ادامه تبیین بحث «جواز اقامه الحکم فی عصر الغیبه» به سیر تحوّلات تاریخی دوره دوم فقهاء شیعه و تغییرات حاکمیّتی این دوران اشاره کرد.
خلاصه درس گذشته
آیت الله علم الهدی در ادامه بررسی دیدگاه شهید اول پیرامون مسأله ولایت فقیه به عبارات ایشان در لمعه و دروس در خصوص ولایت فقیه بر قضاء پرداخت و تصریح کرد: از این که ایشان قضاوت را منصب فقیه در زمان غیبت امام میداند، دانسته میشود که ولایت فقیه را نیابتی دانسته و ولایت نیابتی را برای فقیه ولایت عامّه میداند.
امام جمعه شهر مقدس مشهد سپس به کلمات شهید اول در مسأله حدود و تعزیرات اشاره کرد و افزود: ایشان اقامهِ حدود و اجرای تعزیرات را متوجّه امام یا نائب امام می داند، ولو اینکه نائب عام امام باشد و چون حدود و تعزیرات از آنِ امام و نائب عامش است پس در حال غیبت از آنِ فقیهی است که موصوف به صفات خاص(جامع الشرایط) باشد.
خلاصه درس امروز
وی در این جلسه در بررسی اوضاع سیاسی اجتماعی عصر دورهِ دوم فقهاء گفت: رشد تشیع از زمان غازان خان (معاصر علامه حلّی) شروع و در زمان سلطان محمد خدابنده که اظهار تشیّع کرد و مذهب رسمی مملکت را شیعه اعلام کرد این شکوفایی تشیّع به اوج خود رسید.
آیت الله علم الهدی در ادامه گفت: توسعه تشیّع در حالی در ایران و عراق فراگیر شد که مرکز علماء در آن زمان ایران نبود؛ بلکه کانون اصلی علماء شیعه از عراق به طرف شام و منطقه جبل عامل بود؛ در عراق که در اختیار ایلخانان مغول بود زمینه پیشرفت و رشد شیعه فراهم شد و در آن زمان که شام تحت سیطره اهل سنّت بود، شیعیان در جنوب لبنان به فکر تشکیل حکومت شیعی افتادند.
متن کامل این جلسه تقدیم حضور مخاطبین محترم میگردد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مقدّمه
بحث ما در تتبّع آرای فقهاء دوره اول (شیخ مفید تا شهید اول) در مورد ولایت فقیه به پایان رسید. این بحثی بود که در سال گذشته آن را شروع کردیم و شاید یک سوم اخیر آن سال تحصیلی به آن پرداخته شد و اکنون به فضل خداوند این بحث به پایان رسید؛ حال به نظرات دورهی دوم از مرحوم کرکی تا نراقی میپردازیم.
آشنایی با اوضاع سیاسی دورهِی دوم فقهاء
برای تتّبع در نظرات مراجع این دوره بایستی اوضاع سیاسی این دوره را بررسی کنیم؛ زیرا این جریانات سیاسی و اجتماعی بر نظریه فقهاء آن دوران بیتأثیر نبوده است.
دو موضوع در طلیعه این بحث مورد بررسی قرار میگیرد:
بررسی اوضاع سیاسی اجتماعی عصر دورهِ دوم فقهاء
زمان مرحوم علامه حلّی (متوفای 726 قمری) و مرحوم محقّق (متوفای 676 قمری) و شهید اول (شهید 786 قمری) زمان حکومت ایلخانان مغول (که از سال ۶۵۴ تا ۷۵۰ قمری حاکم بودند) بر ایران و عراق بود. ایلخانان و بنیانگذارشان (چنگیزخان) اساساً بیدین بودند و بعد از این که کشورهای آسیای میانه و آسیای غربی و شمالی را تصرّف نمودند و در این سرزمینها استقرار یافتند، مجبور شدند حکومت کنند. آنان برای حکومت قانونی داشتند که مبانی فکری چنگیزخان مغول بود[1] و بر اساس آن حکومت میکردند و برای حل مسائل و مشکلات حقوقی و قضائی هم از میان هر قومی، بزرگان همان قوم را برگزیده و منصوب کرده و خودشان به ادامه کشورگشاییها و چپاول میپرداختند.
این روند تا زمان غازان خان[2] (معاصر علامه حلّی) ادامه داشت که این پادشاه مغولی مسلمان شد و اسلام آوردن او باعث شد که تشیع رشد نماید. این شکوفایی تشیّع تا زمان سلطان محمد خدابنده الجایتو (679 – ۷۱۶ قمری) که اظهار تشیّع کرده و مذهب رسمی مملکت را شیعه اعلام کرد به اوج خود رسید.
این توسعه تشیّع در حالی در ایران و عراق فراگیر شد که مرکز علماء در آن زمان ایران نبود؛ بلکه کانون اصلی علماء شیعه از عراق به طرف شام و منطقه جبل عامل بود؛ در عراق که در اختیار ایلخانان مغول بود زمینه پیشرفت و رشد شیعه فراهم شد و در آن زمان که شام در تحت سیطره اهل سنّت بود، شیعیان در جنوب لبنان به فکر تشکیل حکومت شیعی افتادند.
به دلیل عدم حضور علمای شیعه در ایران، صوفیه جای ایشان را گرفتند و دراویش و صوفیان توسعه فراوانی پیدا کردند. تا اینکه در گیلان شخصیتی به نام «شیخ زاهد گیلانی»[3] پیدا شد که چهار خلیفه و بیش از صد هزار مرید داشت. نقل است که زمانی یکی از سلاطین مغول به وی گفته بود اگر تو مرید داری، من سرباز دارم و نمیتوانی با ما در بیفتی و او در پاسخ گفته بود که من در مقابل هر سرباز تو صد مرید دارم.
بعد از فوت شیخ زاهد گیلانی، شیخ صفی الدین اردبیلی (۷۳۵ - ۶۵۰ قمری) که داماد و یکی از چهار خلیفهاش بود، جانشین او شده و مریدان زاهد به او گرویدند.
بعد از شیخ صفی هم شیخ حیدر قطب صوفیه و دراویش شد. شیخ حیدر در زمانی که ایلخانان مغول رو به ضعف گذاشته بودند و قیامهای متعدّدی در حال رخ دادن بود، به دست شروانشاه که از باقیماندهی شاهان ایلخانی بود کشته شد. پسر شیخ حیدر (اسماعیل) به خونخواهی پدرش، همزمان با حملات ازبکها به شمال کشور، قیام کرد و شروانشاه را کشت و بعد از آن به شمال حمله کرده، ازبکها و ترکها را شکست داد و آذربایجان تا نخجوان را تصرّف کرد. بعد از آن در گیلان آق قویونلوها را شکست داد و سپس تبریز را پایتخت خود قرار داد و در سال 907 هجری قمری سلسلهی صفویه را بنیانگذاری کرد. لذا این که این سلسله از اولاد شیخ صفی الدین بودند درست نیست؛ بلکه اینان از نسل شیخ حیدر و از مریدان صفی الدین بودند.
سلطنت صفویه 228 سال –تا سال 1135 قمری- طول کشید و 9 پادشاه در این سلسله حکومت کردند[4] تا اینکه آخرین پادشاه واقعی این سلسله -سلطان حسین- توسط افغانها کشته شد و سلسلهی صفویه سقوط کرد.
این سلاطین علیرغم اینکه درویش و صوفیمسلک بودند، بعد از حکمرانی دیدند که نمیشود با صوفیگری مملکت را اداره کنند؛ لذا برای اینکه مملکتداری نیازمند قانون و فقه و حقوق بودند، ناگزیر شدند که به فقهاء روی آوردند. نیز چون دیدند که عمدهی جنگهای شاه اسماعیل با صاحبمنصبان و قدرتمندان سنّی بود، در نتیجه به مسألهی ترویج شیعه و نفی و براندازی اهل سنّت پرداختند.
نقل شده که در تمام ایران فقط یک نسخهی قواعد بیشتر نبود و شخصی به اسم قاضی نصرالله زیتونی آن را داشت و از روی آن قاضیانی تربیت نموده و به سراسر ایران اعزام میکرد.[5]
وقتی محقّق کرکی رحمه الله به ایران و کاشان آمد کسی به نام خفری[6] مورد سؤال مردم بود و چون کتب فقهی امامیه در دسترس نبود، به سلیقه و میلش پاسخگویی مینمود و پاسخهایش را مینوشت و به عنوان قانون منتشر مینمود. لذا مرحوم محقّق کرکی دستور به جمعآوری و بررسی آنها دادند.
توسعهی فقه شیعه تا زمان شاه عبّاس به همین صورت بود و مولوی و قونوی و نجم الدین کبری از چهرههای برجستهی عرفان هم در همین زمان ظهور کردند.
اقدامات شاه عبّاس اول برای تقویت جریان فقاهت شیعه
وقتی شاه عبّاس اول (۹۷۸ - ۱۰۳۸ ه. ق.) سلطنت را به دست گرفت، درصدد تقویت جریان فقه و فقاهت برآمد.
لذا نقل شده که ایشان حدود 60 نفر از فقهاء طراز اول از جبل عامل و جنوب لبنان به ایران منتقل شدند.[7] از جمله از مرحوم محقّق کرکی[8]، برای مهاجرت به ایران دعوت شد که به همراه ایشان علمایی همچون کمال الدین درویش و شیخ حسن پسر ایشان و سید زین العابدین علوی داماد ایشان و شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهایی و خود شیخ بهایی و همچنین شیخ حر عاملی و ... نیز به اصفهان هجرت نمودند.
در کتابی به نام «الهجره العاملیه الی ایران فی عصر الصفوی»[9] از 60 نفر نام برده شده که به حسب دعوت صفویه از جنوب لبنان به ایران مهاجرت نمودند. جریان فلسفه هم در همان زمان توسعه یافت و تقویت شد؛ از جمله مرحوم ملاصدرا هم در همان زمان ظهور کرد و بلاد ایران یک پارچه علم و فضل و معرفت بود.
بعد از سقوط صفویه در سال 1135 به دست محمود افغان، افاغنه هفت سال بر ایران حکومت کردند و عمده سفّاکی و جنایتشان علیه علماء و فقهاء شیعه بود.
«هوتکیان افغان» که شروع به جنایت بر علیه علماء نمودند، هجرت معکوسی شروع شد و علمای ایران به عراق و لبنان و ... مهاجرت نمودند و متأسّفانه در ایران به خاطر همین فشار بر علماء، اخباریگری توسعه یافت.
یک نکته که از زمان ائمه علیهم السلام تا کنون بوده است این است که هر موقع دشمن فشار خیلی شدیدی به شیعه و علما و حوزههای علمیه میآورده، جریانات متحجّر و ضدانقلابی در بین مردم رایج میشدهاند.
عامّه مردم در واقع به دنبال دین بیدردسر هستند؛ لذا در آن شرایط خفقان، جریانات متحجّر بیشتر در میان مردم رواج مییافتند.
از جمله بعد از شهادت مرحوم شیخ فضل الله نوری، مرحوم صاحب عروه خیلی مورد توجّه قرار گرفتند و اتباع مرحوم آخوند (که روحانی انقلابی و پرشوری بودند) مورد بیمهری و وهن قرار میگرفتند.
لذا بعد از سرکوب شدید محمود افغان بر علیه ایران، جریانات اخباریگری که دنبال دینی بیدردسر و فارغ از هرگونه تحرک و قیام بود توسعه زیادی پیدا کردند و کم کم کار به جایی میرسید که جریانات اخباری بر همه فقه شیعه مسلّط شوند.
این وضع ادامه داشت تا اینکه نادرشاه بر علیه افاغنه قیام کرد و تا حیدرآباد هند را تصرّف نمود و سلسلهی افشاریه را بنیان نهاد که حدود 20 سال حکومت کردند؛ نادرشاه شخصیتی ملّیگرا بود و نسبت به اسلام و فقهاء بیاعتنا بود و در زمان او علم و فقاهت خیلی سقوط کرد.
این جریان به همین منوال پیش میرفت تا اینکه زندیه به روی کار آمدند و مرحوم وحید بهبهانی رحمه الله[10] با مجاهدات بسیار زیاد بر علیه اخباریگری ریشهی آن را خشکاندند.
این، خلاصهای از شرایط سیاسی- اجتماعی شیعه در آن دوران بود که تأثیر زیادی بر تحوّل و تطوّر نظریهی ولایت فقیه داشت. همچنین در این دورهی دوم، برای اولین بار علماء در مقام نقد و نظر به مسائل حکومتی پرداختند.
برای مطالعهی بیشتر در این زمینه به منابع ذیل مراجعه فرمایید:[11]
دو کتاب جهانآرا و جهانگشا را حتماً مراجعه فرمایید. /902/238/ر
[1] . عنوان این قوانین «یاسا» است؛ یاسا کتاب قانونی است که براساس حقوق عرفی مغول و فرامین چنگیز خان تنظیم شدهاست. نگارش این قانون با همکاری اوگتای و جغتای (فرزندان چنگیز) صورت گرفت. این قانون با خط اویغوری و به زبان مغولی نوشته شده و دستورهایی درباره چگونگی روابط با کشورهای بیگانه، جنگ، تقسیمات ارتش، سیستم نامه رسانی، مالیات، وراثت و روابط خانوادگی را دربرمی گیرد. اقتدار یاسا از زمان چنگیز خان تا دوران تیمور گورکانی و جانشینان او تا زمان سلطان بابر نیز حفظ شد.
[2] . سلطان محمود غازانخان (670 – 703 قمری) همچنین معروف به غازانخان، مشهورترین، مقتدرترین و مؤثرترین پادشاهان ایلخانی است که پس از بایدوخان به فرمانروایی ایران رسید. وی ابتدا بودایی بود که قبل از شرکت در جنگ بایدو، به تشویق امیرنوروز اسلام آورد.
[3] . تاجالدین ابراهیم کردی سنجانی معروف به شیخ زاهد گیلانی (۶۱۵-۷۰۰ / ۱۲۱۸ - ۱۳۰۱) از صوفیان بزرگ ایران بود.
[4] . شاه اسماعیل یکم (۹۳۰–۹۰۷) شاه تهماسب یکم (۹۸۴–۹۳۰) شاه اسماعیل دوم (۹۸۵–۹۸۴) شاه محمد خدابنده (۹۹۶–۹۸۵) شاه عباس بزرگ (۱۰۳۸–۹۹۶) شاه صفی (۱۰۵۲–۱۰۳۸) شاه عباس دوم (۱۰۷۷–۱۰۵۲) شاه سلیمان (۱۱۰۵–۱۰۷۷) شاه سلطان حسین (۱۱۳۵–۱۱۰۵)؛ شایان ذکر است که بعد از سقوط شاه سلطان حسین، چهار پادشاه دیگر صفوی نیست به صورت اسمی حکومت کردند.
[5] . حسن بیگ روملو، احسن التواریخ، ص61.
[6] . محمد بن احمد خَفری جهرمی شیرازی (درگذشته ۹۴۲ یا ۹۵۷ ه.ق.) ملقب به شمسالدین یا فاضل خفری از کلامشناسان و حکمتدانان سده دهم هجری ایران است. خفری از عرفان، تفسیر، ریاضیات، ستارهشناسی و دانشهای نهانی نیز سررشته داشته.
[7] . برای مطالعهی بیشتر رجوع کنید به: علمای جبل عامل در دولت صفویه؛ مجله ،حکومت اسلامی سال سوم شماره اول بهار 1377، شماره 7 , ریولا جوردی ترجمه: فضائلی، مصطفی لینک مطالعه: http://yon.ir/olamaaaaaa
[8] . علی بن حسین بن عبدالعالی کَرَکی جبل عامِلی معروف به محقق ثانی و محقّق کَرَکی (م. ۹۴۰ق.)، از فقها و علمای مشهور شیعه عصر صفوی که از وطن خود، جبل عامل مهاجرت کرد و ابتدا به عراق رفت و سپس در پی دعوت شاه اسماعیل صفوی به ایران آمد و در تبلیغ و ترویج تشیع، در ایران نقش مهمی را بر عهده گرفت. محقق ثانی، در در فقه استدلالی چیره بود و آثار فقهیاش با اقبال خاص فقیهان بعدی مواجه گشت. کتاب جامع المقاصد فی شرح القواعد از او است و بدین رو، وی را«صاحب جامع المقاصد» میگویند. محقق ثانی در درباره ولایت فقیه نظرات قابل توجهی دارد. محقق کرکی شاگردان برجستهای نیز تربیت کرد و بسیاری از فقهاء و دانشمندان قرن نهم و دهم هجری از شاگردان اویند؛ بزرگانی مانند شیخ علی منشار، حسین بن عبدالصمد عاملی (پدر شیخ بهایی) و سید نعمت الله جزائری.
[9] . نام کامل این کتاب عبارت است از: «الهجرة العاملیة إلى إیران فی العصر الصفوی: أسبابها التاریخیة و نتائجها الثقافیة و السیاسیة»؛ «مهاجرت دانشمندان شیعى از جبل عامل به ایران در دوران صفویه: عوامل تاریخى و نتایج فرهنگى و سیاسى آن». نویسندهی آن جعفر مهاجر بوده و در سال 1410 قمری در انتشارات دارالروضه بیروت به طبع رسیده است.
[10] . محمدباقر بهبهانی (۱۱۱۸ق ـ ۱۲۰۵ق)، مشهور به وحید بهبهانی و ملقب به آقا، فقیه، اصولی و مؤلف امامی قرن ۱۲ هجری قمری است. بهبهانی از سوی سید محمد طباطبایی اصفهانی، «وحید عصر» ( یگانه دوران) لقب گرفت و به لقبهای دیگری همچون «استاد اکبر»، «استاد کل» ، «علامه ثانی» و «محقق ثالث» مشهور است. وی شاگرد عالمان بزرگی در اصفهان، نجف و کربلا بود و خود، شاگردان بسیاری را تربیت کرد. وی با اخباریگری و اخباریان تندرو مبارزه می کرد و در نهایت با فعالیت های او اخباری گری به حاشیه رفت. وحید بهبهانی در کربلا درگذشت و در حرم امام حسین(علیه السلام) دفن شد.
[11] . برای مطالعه مفصّل تاریخ صفویه، منابع معرّفی شده در این مقاله بسیار مفید میباشند: http://yon.ir/manabee