vasael.ir

کد خبر: ۱۶۲۱
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۹۴ - ۲۰:۴۱ - 11 January 2016
در جلسه بیست و یکم درس خارج نکاح آیت الله جوادی آملی عنوان شد؛

بررسی حرمت و حلیت نگاه اول و دوم به نامحرم

حضرت آیت الله جوادی آملی در بیست و یکم جلسه درس خارج نکاح به بحث تفاوت نظر فقها در حرمت و حلیت نگاه بار دوم به وجه و کفین زن نامحرم پرداخته و براهین قائلین این دو نظر را این گونه بیان داشت: « برهانی که آن بزرگوارها اقامه میکنند؛ آنهایی که بار اوّل حلال میدانند، بار دوّم را مشکل میدانند، همان «النظرة الاُولی لاکمل النظرة الثانی علیه»، با ادلّهٴ احتیاطی دیگر؛امّا مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله علیه) که بار دوّم را هم اجازه میدهند، یک بیانی دارند که آن بیان بیخلط نیست»

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حضرت آیت الله جوادی آملی در جلسه بیست و یکم درس خارج نکاح در تاریخ 25/08/94 در مسجد اعظم قم با اشاره  به بحث تفاوت نظر فقها در حرمت و حلیت نگاه بار دوم به وجه و کفین زن نامحرم پرداخته و براهین قائلین این دو نظر را این گونه بیان داشت: « برهانی که آن بزرگوارها اقامه میکنند؛ آنهایی که بار اوّل حلال میدانند، بار دوّم را مشکل میدانند، همان «النظرة الاُولی لاکمل النظرة الثانی علیه»، با ادلّهٴ احتیاطی دیگر؛امّا مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله علیه) که بار دوّم را هم اجازه میدهند، یک بیانی دارند که آن بیان بیخلط نیست»

 

وی سپس به بررسی دلایل شیخ انصاری پیرامون حلیت نگاه کردن دوم و سوم به وجه و کفین نامحرم اشاره نموده و فتوای شیخ انصاری مبنی بر عدم حرمت نگاه حتی در صورتی که تلذذ در اثنای نگاه حاصل شود را فتوایی تعجب برانگیز دانسته و این گونه سخن گفت: «اگر به قصد لذّت نگاه نمیکند؛ ولی میداند که نگاه کند لذّت حاصل میشود، آیا اینجا نگاه حرام است یا نه؟ میفرماید اقوی این است که نگاه حرام نیست، این یک فتوای تعجّب برانگیز است آن هم از یک قطب فقهی و زهدی مثل مرحوم شیخ انصاری!»

 

آیت الله جوادی آملی در ادامه بحث به نقطه اشتباه شیخ انصاری در این فتوا اشاره نموده و اشکال ایشان را عدم تفکیک بین لذت حیوانی و انسانی بیان داشت و گفت: «یک پسر زیبا مادر وقتی او را نگاه میکند با بچّههای دیگر یقیناً فرق میکند، لذّت میبرد، خیلی خوشش میآید و مدام او را میبوسد؛ یک دختر زیبا وقتی پدر او را نگاه میکند، لذّت میبرد، این لذّت، لذّت فرشتهخویی است، چکار به لذّت فقهی دارد؟! اگر شیخ انصاری فرق میگذاشت، اینطور فتوا نمیداد.»

 

ریاست محترم مؤسسه اسراء با بیان این که فلاسفه نیز بحث نگاه به ظرفا را مطرح کرده اند و باید بین نگاه فلسفی و فقهی تفکیک قائل شد، بیان نمود: « آنهایی که فلسفی حرف میزدند؛ ولی فقهی فکر میکردند بر این بزرگوارها اشکال کردند که نگاه به ظُرَفاء که شرعاً حلال نیست، اینکه نگاه حیوانی ندارد، بحث حیوانی ندارد. اگر فلسفی حرف میزنید، فلسفی فکر کنید؛ عقلی حرف میزنید، عقلی فکر کنید، نه عقلی حرف بزنید و نقلی فکر کنید! »

 

در پایان جلسه حضرت آیت الله جوادی آملی با اشاره به این که بحث عشق را میتوان در مورد محبت الهی مطرح کرد و این منحصر در مسائل دنیوی نیست و امثال ابن طاووس عبادت را تشریف میدانستند نه تکلیف و عشق ورزی نیز در مورد عباداتی چون نماز نیز به کار میرود.

 

در ادامه مشروح جلسه بیستم و یکم درس نکاح ایشان را مرور می کنیم.

 

اشاره به مباحث گذشته

مسأله نگاه به نامَحرم سه صورت داشت: یکی اینکه نگاه اگر برای لذّت یا با خوف ریبه همراه باشد، این مطلقا حرام است؛ چه مرد نسبت به زن و چه زن نسبت به مرد؛ چه وجه و کفّین و چه ماعدا اینها؛ دوّم اینکه اگر چنانچه با لذّت و خوف ریبه همراه نباشد، نسبت به ماعدای وجه و کفّین مطلقا حرام است، نسبت به وجه و کفّین استثنا شده است «علی اقوال»؛ صورت سوّم نگاه به وجه و کفّین است،[1] وجه و کفّین اگر با لذّت و خوف ریبه نباشد بنابر فتوای برخی مثل مرحوم صاحب جواهر حرام است، بنابر فتوای بسیاری از آقایان حرام نیست، حالا احتیاط میکنند احتیاط استحبابی مطلب دیگر است و آنچه که در بین متأخرین محور بحث بود، نظر این دو قطبِ فقهی بود: یکی مرحوم شیخ و یکی مرحوم صاحب جواهر که ایشان به طور مطلق منع میکردند، مرحوم شیخ تجویز میکردند و میگفتند ادلّهٴ مجوّزه این را اجازه میدهد.[2] عمده آن است که بار اوّل را مرحوم صاحب جواهر منع کرده بود و حرام میدانست؛[3] ولی مرحوم محقق در متن شرایع یا در متن مختصر النافع[4] بار اوّل را جایز میدانستند، در شرایع دارند که «علی کراهیة»،[5] این یک حکم؛ و اگر در بار دوّم در اثنای نگاه، لذّت حاصل شود، این چطور؟ بار دوّم را محقق در متن شرایع اجازه نمیدهد، افرادی مثل صاحب جواهر که بار اوّل را اجازه ندادند بار دوّم را هم یقیناً ممنوع میدانند؛ ولی مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله علیه) بار دوّم را هم اجازه دادند؛ یعنی حلال دانستند و جایز دانستند.

برهان قائلین به حلیت نگاه اول

 برهانی که آن بزرگوارها اقامه میکنند؛ آنهایی که بار اوّل حلال میدانند، بار دوّم را مشکل میدانند، همان «النظرة الاُولی لاکمل النظرة الثانی علیه»، با ادلّهٴ احتیاطی دیگر.

 

برهان شیخ انصاری مبنی بر حلیت نگاه دوم

 امّا مرحوم شیخ انصاری(رضوان الله علیه) که بار دوّم را هم اجازه میدهند، یک بیانی دارند که آن بیان بیخلط نیست؛ خلط بین آنچه که محلّ بحث و استدلال است و آنچه که یک شئ صحیح و درست است، اگر بین این دو فرق بگذاریم راهی را که هم چنانکه راه فرق هست و نگاه دوم از آن سنخی باشد که ایشان مطرح نکردند، بله جایز است و اگر از سنخ فقهی باشد که حرفهای صاحب جواهر و محقق و اینها در آن مسیر است، این حرام است و اصل عبارت مرحوم شیخ انصاری را در کتاب نکاح بخوانیم تا آن فرق دقیق که میتواند فارق بین نگاه اول و دوم باشد یا نگاه حلال و حرام باشد بازگو شود.

ایشان تعبیری که از مرحوم صاحب جواهر میکنند؛ البته با احترام یاد میکنند، اگرچه در بعضی از موارد در همین کتاب نکاح دارند «بعض المعاصرین» مثلاً اینطور فتوا دادند، در صفحه 51 دارند که: «و من هذا یظهر العجب من بعض المعاصرین»؛ ولی در تعبیرات دیگر سه جا در همین کتاب نکاح از مرحوم صاحب جواهر به عنوان «بعض المعاصرین» یا «بعض من عاصرنا» ذکر میکنند، در صفحه 54 میفرماید «حمل الروایة بعض من عاصرناه»؛ تعبیرات سه گونه هست: یک وقت است که ذمیلی، همسانی و کفّی از دیگری میخواهد یاد کند میگوید «بعض المعاصرین»؛ یک وقتی بزرگی از کسی که سنّش کمتر است یا مثلاً درجه ناچیزتر دارد، میخواهد از او یاد کند، میگوید «بعض مَن عاصرناه»؛ یعنی خودش را اصل قرار میدهد و میگوید او عصر ما را درک کرده است؛ قسم سوّم آن است که اگر کسی بخواهد از دیگری اجلال و تکریمی به عمل بیاورد و بگوید ما آن توفیق را پیدا کردیم که عصر او را درک کردیم، میگوید «بعض من عاصرناه» ما توفیق آن را داشتیم که عصر او را درک کردیم. مرحوم شیخ انصاری در صفحه 54 همین جلد 20 که مربوط به بحث نکاح[6] است، میفرماید: «و حمل الروایة بعض من عاصرناه» که حرمت صاحب جواهر را حفظ کرده است، گرچه از او به «بعض الاساتید» یا «بعض المشایخ» یاد نکرد و یاد نمیکند معمولاً؛ امّا این تعبیر و این احترام از یک ویژگی خاصی برخوردار است.

ایشان در صفحه 53 میفرماید به اینکه اگر بار اوّل نگاه کرد که فرمود به نظر ما جایز است؛ امّا بار دوّم و سوّم چطور؟ «ثم أن الأخبار المجوّزة مطلقة»، ما که گفتیم نگاه جایز است و به ادلّهای تمسک کردیم؛ نظیر صحیحه علیبنسُوید و مانند آن، اینها مطلق است، «و تشمل النظرة الاولی و الثانیه»؛ با اینکه محقق در متن شرایع گفت: «مرة واحدة علی کراهیة» و تکرار نکند، «و استدلّ مَن خص الجواز بالأولی بأدلة ضعیفة لاتنهض لتقیید تلک الأخبار»، روایات مجوّزه مطلق است؛ هم بار اول را شامل میشود و هم بار دوم را؛ یعنی کسی که رفته در مغازه چیزی بخرد، آن صاحب مغازه دو بار سه بار هم میتواند نگاه کند یا در مراکز دیگر، این امر عادی است؛ برخیها که گفتند جوازِ نگاه فقط مخصوص بار اول است، این مطلقات را بدون اینکه مقیّد خاص و معتبر داشته باشند، تقیید زدند، «و استدل من خص الجواز بالأولی بادلة ضعیفة» که «لاتنیهض لتقیید تلک الأخبار»،

 

فتوای حیرت انگیز شیخ انصاری پیرامون نگاهی که در اثنای آن تلذّذ ایجاد شده است

کمکم تعجّب از اینجا شروع میشود «ثم إنک قد عرفت أن النظر إذا کان بقصد التلذّذ فهو حرام إجماعا»؛ چه وجه و کفّین، چه ماعدای آنها، «کما ادّعاه» این اجماع را «غیر واحد»، «و علیه أو علی خوف الفتنه یحمل ما ورد من ذمّ النظر فی الأخبار»؛ روایاتی که نگاه به نامَحرم را مذموم میداند برای جایی است که همراه با لذّت باشد یا خوف وقوع در گناه، «و أما إذا لم یَقصد به التلذذ» یا «لم یُقصد به التلذذ»، «و أما إذا لم یقصد» آن ناظر «به التلذذ و لکن عَلِم بحصول لذة بالنظر أو لم یعلم به و لکن تلذذ فی اثناء النظر فهل یجب الکفّ أم لا الظاهر الثانی»؛ اگر به قصد لذّت نگاه نمیکند؛ ولی میداند که نگاه کند لذّت حاصل میشود، آیا اینجا نگاه حرام است یا نه؟ میفرماید اقوی این است که نگاه حرام نیست، این یک فتوای تعجّببرانگیز است آن هم از یک قطب فقهی و زهدی مثل مرحوم شیخ انصاری! عبارت را ملاحظه بفرمایید در صفحه 53، «و أما إذا لم یقصد به التلذذ و لکن علم بحصول اللذة بالنظر أو لم یعلم به و لکن تلذذ فی أثناء النظر فهل یجب الکفّ أم لا الظاهر الثانی»؛ به قصد لذّت نگاه نکرد؛ ولی در اثنای نگاه لذّت حاصل شد، فوراً باید غَضِّ بَصَر کند، چشم بپوشد یا نه میتواند نگاه را ادامه بدهد؟ میفرماید میتواند نگاه را ادامه بدهد.

 

نقطه خلط بحث شیخ انصاری پیرامون حلیت نگاهی که لذت در اثناء آن حاصل شده است

حالا نگاه کنید کجا خلط کرده این قطب فقهی؟ «لإطلاق الأدله و لأن النظر إلی حسان الوجوه من الذکور و الإناث لاینفکّ عن التلذّذ غالباً»؛ نگاه به کسی که زیباست؛ چه مرد را آدم نگاه کند، چه زن را، این «لاینفک غالباً عن التلذذ»، این یک؛ «بمقتضی الطبیعة البشریّة المجبولة»؛ یعنی جبلّی است «علی ملائمة الحسان فلو حرم النظر مع حصول التلذذ لوجب استثناء النظر إلی حسان الوجوه مع أنّه لا قائل بالفصل بینهم و بین غیرهم»؛ نگاه زن به زن، نگاه مرد به مرد، هر جا نگاه به چهره زیبا باشد لذّت هست و شارع مقدس جلوی این نگاه را نگرفته و نگفته شما به مردهای زیبا نگاه نکنید، به زنها هم نگفته شما به زنهای زیبا نگاه نکنید، معلوم میشود این حرام نیست. حالا کجا این بزرگوار خلط کرده باید مشخص شود و آن بیان این است که اگر چنانچه این دو مطلب که هیچکدام برای مرحوم شیخ حل نشد؛ آن روانکاوی و روانشناسی و شئون نفس و تجرّد نفس و خاصیت و فرق جوهری بین نفس مسوّله، نفس مُلهمه، نفس لوّامه و نفس امّاره برای مثل او حل نشد، یک؛ آن عشق ظُرَفایی که در فلسفه مطرح است با این لذّت غریزی و جنسی که فقیه مطرح میکند، برای این بزرگوار حل نشد، دو؛ اگر هر دو برای او حل میشد، هرگز چنین فتوایی نمیداد.

 

اشکال شیخ انصاری؛ عدم تفکیک بین لذت حیوانی و لذت فرشته خویی

بیان ذلک این است که دین فرمود صراط مستقیم، امر عوامی نیست که هر کسی صراط مستقیم را بخواهد بفهمد، این صراط مستقیم در بخش اندیشه و شناخت، «ادقّ من الشّعر» است؛ در بخش انگیزه و کار «احدّ من السیف»، این تعبیر که در روایات ما هست که «صِّراطٌ أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ»؛[7] یعنی هر کسی آن دین را بخواهد بفهمد مقدورش نیست، خیلیها باید تقلید کنند، آن دین اساسی فقط یک سلسله کارشناسان میخواهد، از موی باریک، باریکتر است. اینکه میبینید در کتابهای رجالی یا غیر رجالی میگویند فلان شخص «ممن شقّق الشّعر» یا در ادبیات فارسی ما میگوییم «موشکاف» است؛ یعنی همین. این موی باریک که به زحمت با چشم دیده میشود، یک وقت انسان با قیچی وسطش را قطع میکند که این کار ساده است، یک وقتی عمودی این موی باریک که به زحمت تازه دیده شد بخواهد از بالا این را نیم کند، خیلی سخت است! این را میگویند: «ممن شقّق الشّعر»؛ از کسانی است که «موشکاف» است، این جان کَندنِ علمی میخواهد، مقدور هر کسی هم نیست. فهم دین «ادَقّ مِنَ الشَّعر» است، یک؛ رفتن روی آن «احدّ من السّیف» است، دو؛ آن لبهٴ تیز سیف و شمشیر را که نگاه بداری، رفتن روی آن سخت است نه روی سینهاش که یک آهن صافی است؛ عمل به دین سختتر از رفتن روی لبهٴ تیز شمشیر است؛ فهم دین از موی باریک، باریکتر است، این برای دین است. یک بیانی درباره نگاه به «حسان الوجوه» است که در روایات ما هست که «اطْلُبُوا الْخَیرَ عِنْدَ حِسَانِ الوُجُوه»؛[8] مشورت بخواهید کنید با «حسان الوجوه»، در روایات تعلیل است که ذات اقدس الهی به اینها عنایت کرده، به اینها زیبایی داده، فکر خوب هم آنجاست، عطای خوب هم آنجاست، همّت بلند هم آنجاست، این روایات کم نیست؛ ولی بین لذّت از نگاه «حسان الوجوه» که لذّت محمود و ممدوح و فرشتهخویی است، از لذّتی که فقیه بحث میکند، بین آسمان و زمین فرق است! آدم باید بفهمد و قدرت کنترل داشته باشد آنطوری که از گُل لذّت میبرد، از تابلو لذّت میبرد، از یک خط زیبا لذّت میبرد، از یک فرش دستباف زیبا لذّت میبرد، از یک کاشیکاری و معرّق لذّت میبرد، آنطور از یک مرد زیبا یا زن زیبا لذّت میبرد؛ بین این لذّت با لذّت حیوانی، بین آسمان و زمین فرق است! یک پسر زیبا که مادر وقتی او را نگاه میکند، گذشته از اینکه فرزند اوست لذّت میبرد؛ یک دختر زیبا که پدر وقتی به او نگاه میکند لذّت میبرد، این لذّت غیر از آن است که نامَحرم را دارد نگاه میکند. آدم نتواند بین انسانیت و حیوانیت فرق بگذارد، همینطور درمیآید. یک پسر زیبا مادر وقتی او را نگاه میکند با بچّههای دیگر یقیناً فرق میکند، لذّت میبرد، خیلی خوشش میآید و مدام او را میبوسد؛ یک دختر زیبا وقتی پدر او را نگاه میکند، لذّت میبرد، این لذّت، لذّت فرشتهخویی است، چکار به لذّت فقهی دارد؟! اگر شیخ انصاری فرق میگذاشت، اینطور فتوا نمیداد. مرحوم صاحب جواهر عبارتش را آن روزهای قبل خواندیم، گفت این جان کَندن میخواهد تا آدم بین این دو فرق بگذارد، گرچه مقدورش نبود که اینطور تحلیل کند، گفت این جزء مکائدِ نفس است؛ امّا حالا راهش چیست؟ مرزش چیست؟ این را مشخص نکرد.

 

لذت حیوانی در اثناء نگاه؛ عامل حرمت

بنابراین اگر کسی بداند که لذّت حیوانی دامنگیر او میشود یا نداند؛ ولی در اثناء لذت حیوانی دامنگیر او میشود، فوراً باید چشمش را بپوشاند! این جهنّم است. اگر کسی فرشته است، میفهمد آنطوری که مادر از پسر زیبا لذّت میبرد، پدر از دختر زیبا لذّت میبرد، مثل یک تابلو فرش، آنطور است، بله عیب ندارد، ده بار هم نگاه کند عیب ندارد، چون یک فرشتهای است دارد نگاه میکند، مگر هیچ احتمال حرمت میدهید. پسر خیلی زیباست مثل یوسف است، مادر از نگاه به چنین پسری لذّت میبرد، ده بار هم نگاه کند مشکلی ندارد، این لذّت، لذّت محرَّم نیست، لذّت حیوانی نیست که حرام باشد. او درست است که در فقه خیلی ماهر و هنرمند است، اگر این فرق را میدانست هرگز اینطور فتوا نمیداد.

 

لذت انسانی؛ از مراحل کمال/ مثالهای لذت انسانی

  در کتابهای عقلی بین آن لذّت حیوانی با لذّت انسانی فرق گذاشتند، این لذّت انسانی را از مراحل کمال دانستند که انسان از صدای خوب لذّت میبرد، از منظرهٴ خوب لذّت میبرد. دین از بالا تا پایین، از پایین تا بالای آن باید با زیبایی همراه باشد. آن روزها که بلندگو نبود، بلکه مأذنه بود، وقتی میرفت بالای مأذنه و اذان میگفت میگفتند مستحب است که مؤذّن «صیّت» باشد؛ یعنی خوش صوت باشد، آهنگ داشته باشد، دستش را روی گوشش بگذارد و اذان بگوید. در محراب هم، اگر چند نفر امام جماعت بودند «عِنْدَ التَّشَاح» آنکه زیباتر است جلو بیافتد، این را که خواندید در کتابهای فقهی، حالا أقدمین در دسترس شما نیست؛ ولی شرایع که در دسترس شما هست! محقق در متن شرایع در بحث تَشاحِ ائمه جماعت دارد، أفقه بودن، أقرأ بودن، أسن بودن و بعد کمکم نوبت به «أصبح وجهین» میرسد؛[9] آنکه زیباتر است؛ بعد از محقق، شهید در شرح لمعه فتوا داده و در مسالک این را باز کرده؛ در شرح لمعه «أصبح وجهین» است،[10] مسالک که بازتر و مشروحتر سخن میگوید «أصبح وجهین» است[11] و همچنین محقّقین بعدی. اگر کسی نتواند بین این صَباحت و زیبایی امام جماعت فرق بگذارد با این بحث فقهی، همین مشکلِ شیخ انصاری را پیدا میکند. کسی نتواند بین نگاه فرشتهایی و نگاه حیوانی فرق بگذارد، همین مشکل ایشان را پیدا میکند. بحثی که در فقه است، بحث نگاه حیوانی است؛ آن بحثی که در کتابهای عقلی و علوم عقلی است یا در مسئله صَباحتِ وجه امام جماعت است آن یک فرشتهخویی است، آن چکار به این دارد؟ آن لذّت کجا، این لذت کجا؟! بله، اگر پسر زیبایی باشد و مادر از دیدن او لذّت میبرد، آنطور لذّت را اگر زنهای دیگر ببرند، بله عیب ندارد، مردهای دیگر ببرند عیب ندارد. یک دختر زیبایی است که پدر وقتی او را نگاه میکند لذّت میبرد، آنطور نگاه را زنهای دیگر به مردهای دیگر بکنند، مثل تابلوی زیبا، آن اصلاً بحث فقهی نیست، بلکه در فقه اوسط و اکبر مطرح است، این کار در کتابهای عقلی شده است.

 

طرح مساله عشق ظرفا در فلسفه/ لزوم پرهیز از عقلی سخن گفتن و نقلی فکر کردن

غالب حکما در این زمینه یا رساله مستقل نوشتند یا در اثنای کتاب مطرح کردند. مرحوم بوعلی یک رساله مستقلی در عشق ظُرَفاء و فِتیان نوشته است.[12] مرحوم صدر المتألهین در جلد هفت اسفار عشق ظُرَفاء و فِتیان را بیان کرده است.[13] آنهایی که فلسفی حرف میزدند؛ ولی فقهی فکر میکردند بر این بزرگوارها اشکال کردند که نگاه به ظُرَفاء که شرعاً حلال نیست، اینکه نگاه حیوانی ندارد، بحث حیوانی ندارد. اگر فلسفی حرف میزنید، فلسفی فکر کنید؛ عقلی حرف میزنید، عقلی فکر کنید، نه عقلی حرف بزنید و نقلی فکر کنید!

 

عشق به عبادت در کلام امام صادق علیه السلام

اصل این کار در جلد دوم اصول کافی ـ جلد اول آن که مربوط به عقل است و جهل، بعد علم، بعد کتاب الحجّة که برای ائمه اطهار و چهارده معصوم(علیهم السلام) است ـ که مربوط به ایمان و کفر است، آن وقت عناوین فراوانی دارد. در بحث عبادتِ جلد دومِ اصول کافی، نه فروع، که در ایمان و کفر است در مبحث عبادت، این روایت نورانی را نقل میکند؛ این روایت را ما حالا از مرآة العقول مرحوم مجلسی میخوانیم برای اینکه شرحش آسان باشد، شما به این شرحش هم مراجعه کنید، مرآة العقول مرحوم مجلسی، جلد هشتم، صفحه 83 «بَابُ الْعِبَادَة»، در «بَابُ الْعِبَادَة» ـ به همان روال اصول کافی است ـ حدیث سومِ «بَابُ الْعِبَادَة» کافی، مرحوم کلینی[14] «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَیْعٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)» نقل میکند که «قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى یُسْرٍ»، این خصوصیت عشق است هر کسی عاشق شد همین است؛ وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد که افضل مردم کسی است که به عبادت، عشق بورزد؛

 

ابن طاووس؛ مبدع «جشن تشریف» به جای تکلیف

بعضی عبادت را تکلیف[15] میدانند، یک ابنطاووس(رضوان الله علیه) میخواهد که عبادت را تشریف بداند، این جشن تشریف از ایشان است، این سنّت حسنه را ایشان گذاشته است. ایشان از عدهای دعوت کرده به عنوان شرکت در جشن که در این مراسم شرکت کنید، به ابنطاووس گفتند که میلاد کسی نیست، این جشن به چه مناسبتی است؟! گفت: جشن تشریف من است نه تکلیف، من به شکرانه اینکه نمردم، تا دیروز لایق نبودم که خدای سبحان به من خطاب بکند و بگوید: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ﴾ یا ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ و مانند آن، امروز به این حد رسیدم که ذات اقدس الهی مرا مخاطب قرار داده و من مشرّف به حکم الهی شدم، چیزی بر من واجب کرده و از من خواست، به شکرانه این تشریف من دارم جشن میگیرم؛[16] از آن به بعد دیگر جشن تشریف به برکت تلاش امام(رضوان الله علیه) و خونهای پاک شهداء در ایران هم رواج پیدا کرد، این سنّت را ابنطاووس گذاشته است، این میشود جشن تشریف. او به نماز عشق میورزد و دوست دارد نماز را، به روزه عشق میورزد، وجود مبارک پیغمبر بیصبرانه منتظر بود که چه وقت آفتاب از دایره نصف النهار خارج میشود تا نمازشان را شروع کنند؛ مثل اینکه آدم برادرش را دوست دارد و مدتها او را ندید چقدر به او علاقمند است، این نماز برای آنها اینطور بوده است، روزه برای آنها آنطور بوده است. حضرت طبق این روایت میفرماید که افضل مردم کسی است که به عبادت عشق بورزد، عبادت را تشریف بداند نه تکلیف و با آن معانقه کند: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا»، «عانق»؛ یعنی عُنُق به عُنُق، اینکه میبینید بعضیها معانقه میکنند؛ یعنی گردن به گردن، این را میگویند معانقه، «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا»، به این فکر نیست که چه چیزی دارد و چه چیزی ندارد، فقط منتظر این است که ظهر شود به نماز مشغول باشد، او عاشق نماز است. «فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلَی مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَی عُسْرٍ أَمْ عَلَی یُسْرٍ‌»، او به این فکر نیست که دارد یا ندارد، نماز دوستش است، روزه دوستش است، حج و عمره دوستش است.

 

تفاوت عشق در کلام فلاسفه با عشق حیوانی

شما در بیانات وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) قبل از جریان کربلا که از حضرت صفّین برمیگشت، بیست سال قبل از جریان کربلا، وجود مبارک حضرت از اسب پیاده شد با دستان مبارکشان اشاره کردند «هاهنا هاهنا هاهنا»؛ همین جاست، همین جاست، مقداری خاک گرفتند بو کردند، دو رکعت نماز خواندند، عرض کردند یا امیر المؤمنین چیست؟ فرمود: «هَاهُنَا مَصَارِعُ عُشَّاق» یک عده عاشقان اینجا سر بریده میشوند.[17] این عشق چکار به کار حیوانی دارد؟ این چکار به لذّت حیوانی دارد؟ آنکه در فلسفه رساله جدایی نوشته به نام مرحوم بوعلی با این عشق کار دارد، آن عشقی که مرحوم صدر المتألهین در جلد هفت اسفار آورد با این عشق کار دارد؛ منتها این عشق از جمادات شروع میشود، از حیوانات شروع میشود از انسانها شروع میشود تا به «افضل الناس»، یک روح لطیفی میخواهد. شما ببینید بعضیها وقتی این خط زیبا را دیدند متحیّرانه نگاه میکنند، این یک روح لطیف میخواهد، یا شعر لطیفی را شنیدند متحیّرانه گوش میدهند، یا یک آهنگ خوبی را که دیدند متحیّرانه گوش میدهند، این نشانه آن لطافت روح است این چکار به آن امر حیوانی دارد؟ این همان است که «أدقّ مِن الشَّعر» است، این کاری است که از شیخ انصاری ساخته نیست؛ لذا خیال کرده که آن روایاتی که میگوید شما «اطْلُبُوا الْخَیرَ عِنْدَ حِسَانِ الوُجُوه» با این بحث فقهی یکی است، آنکه صاحب جواهر میگوید حرام است، شما هم باید بگویید حرام است یا لااقل احتیاط وجوبی کنید. آدم میداند که وقتی نگاه به این پسر یا به این دختر بکند، لذّت پیدا میشود باید پرهیز کنید! یا در اثنای نگاه لذّت پیدا شده فوراً باید چشم بپوشاند! آن نگاهی که در تابلو فرش یا خط زیبا پیدا میشود، بله آن از بحث فقهی بیرون است، آن کار حیوانی نیست، آن که لذّت حیوانی نیست، لذّت غریزی نیست. آن را مرحوم صاحب جواهر شنیده و گفته این جزء مکائدِ نفس است،[18] خیر، آنچه که شنیدی درست است جزء مکائدِ نفس نیست. شما میبینید وقتی که تابلو فرش دارد یا خط زیبا دارد، بعضیها مرتّب از راه دور میآیند تا این خط زیبا را تماشا کنند، بعضیها هم از کنارش رد میشوند و بیتفاوت هستند. اینکه سعدی میگوید: «کژطبع و جانوری» برای اینکه شتر از آهنگ خوب لذّت میبرد؛ امّا تو از زنگ لذّت نمیبری «کژطبع و جانوری».[19] غزالی در احیاء العلوم نقل میکند که یکی از این بزرگان در بادیه وارد خیمه و چادر بعضی از این چادرنشینها شدند و دیدند یک جوانی آنجا بسته است و آن جوان تا این بزرگوار را دید نگاه توقّع آمیزی هم داشت که شما وسیله شوید مرا آزاد کنند، یا یک چنین نگاهی نداشت؛ ولی این بزرگوار وقتی وارد خیمه اینها شد، دید یک جوانی بسته است، سؤال کرد این کیست؟ چرا بسته است؟! گفتند این به ما خیلی آسیب رسانده چند تا از شترهای ما را از بین برده است، گفت چطور؟ گفتند این ساربان ما بود، ما این شترها را میفرستیم به راه دور برای حمل و نقل کالای تجاری تا این کالاها را در این منطقه بیاورند، او کالاها را بارها کرده روی دوش این شترها و برای اینکه زودتر بیایند، رقصان بیایند، شروع کرد به حُدی خواندن ـ حُدی آن حِداء آنطوری است که ساربانها با آهنگ مخصوص میخوانند که شترها به وَجد میآیند با سرعت حرکت میکنند ـ گفتند او خوش آهنگ است، طرزی با آهنگش این شترها را به سرعت آورد که اینها در کوتاهترین مدت اصلاً احساس نمیکردند زیر بار سنگیناند، همین که آمدند دیگر از پا درآمدند و خیلیهایشان مُردند، او به ما آسیب رسانده است، این را غزالی در احیاء العلوم در بحث سماع نقل میکند. بعضیها منتظرند که صدای اذانِ مرحوم مؤذنزاده اردبیلی را بشوند، بعضی برایشان بیتفاوت است، این به لطافت روح برمیگردد. اگر یک چنین نگاهی و یک چنین لذّتی برای کسی پیدا شد که معادل با لذّت پدر هست از پسر زیبای خود؛ معادل لذّت مادر است از پسر زیبای خود، بله آن عیب ندارد، آن که بحث فقهی نیست، آنکه لذّت حیوانی نیست تا شما روی آن بحث کنید. آنکه بزرگان گفتند و مرحوم صاحب جواهر نتوانست حل کند، آن را میگویند نگاه دوم و سوم، وگرنه نگاهی که نگاه حیوانی باشد حق با محقق است، حق با صاحب جواهر است، شما که میدانید چنین لذّت حیوانی عارض میشود نباید نگاه کنید. پس بنابراین این «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ» این است.

 

رساله مرحوم ابن سینا در تبیین عشق جمادات، حیوانی، انسانی و ملکوتی

مرحوم بوعلی و غالب این بزرگواران در زمینه عشق ظُرَفاء و فِتیان رساله نوشتند که بحث حیوانی از بحث انسانی کاملاً جداست و لذّت حیوانی از لذّت انسانی کاملاً جداست. رسالهای که مرحوم ابنسینا نوشتند ـ چند تا رساله از رسالههای ایشان در این مجموعه چاپ شده است ـ اصل این رساله از صفحه 373 شروع میشود به نام رساله «العشق»؛ آن وقت عشقهای جمادات مشخص میشود، عشقهای حیوانات مشخص میشود، عشقهای انسانها مشخص میشود، در بخشهایی که به عشقهای ملکوتی و الهی میرسد مشخص میشود. فصل اوّل «فی ذکر سریان قوّة العشق فی کل واحد من الهویات»؛ فصل اول این است که تمام موجودات عاشق پروردگار هستند و به امر او دارند حرکت میکنند ﴿أَلاَ إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾،[20] این امور جمع محلّی به «الف» و «لام» است، این هم صیرورت است نه سیر، عاشقانه دارند متحوّل میشوند، این چکار به بحث فقهی دارد؟! این چکار به بحث حیوانی دارد؟! اینکه:

 

توحیدگوی او نه بنی آدماند و بس ٭٭٭ هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد[21]

 

این همین است، اینها مشتاق و عاشق پروردگار هستند، این فصل اول؛ فصل سوم در عشق صور نباتی است؛ فصل چهارم در عشق موجود حیوانی است؛ فصل پنجم «فی عشق ظرفاء و الفتیان للاوجه الحسان» و چهرههای زیباست و در فصل پنجم، صفحه 391 آنجا دارد که «فقد التضح ان العلة الاولیٰ معشوقةٌ للنفوس المتألهه»، فرشتگان و همچنین انبیا و اولیا عاشق عبادت پروردگارهستند. اینکه وجود مبارک پیغمبر فرمود: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ» خودش هم عاشق عبادت است. «و ایضا فان النفوس البشریة و الملکیة لما کانت کمالاتها بان تتصور المعقولات علی ما هی کذا» این است؛ فصل هفتم که در خاتمه فصول است این است که کل واحد از موجودات «یعشق الخیر المطلق عشق الغریزیا و ان الخیر المطلق» یا «خیر مطلق یتجلّی لعاشقه»؛ اینها عاشق آن خیر مطلق هستند، آن خیر مطلق بر اینها تجلّی میکند.

 

تبیین امکان به کار بردن لفظ عشق در مورد محبت الهی توسط مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه)

یک بیان لطیفی مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) دارد که فرق بین این دو کار را و این دو وصف را ایشان در شرح همان حدیث سوّم ذکر میکند. مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در مرآة العقول در شرح این حدیث، جلد هشتم، صفحه 84 میفرماید: «و عَشِقَ مِن باب تَعِبَ» است «و الاسم العشق و هو الافراط فی المحبة»، «عَشِقَ»؛ یعنی «أحبها حبّا مفرطا من حیث کونه وسیلة إلی القرب الذی هو المطلوب الحقیقی». «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ»؛ یعنی آنچنان دوست نماز است که سریعاً این نماز او را به معبودش نزدیک میکند. «و ربما یتوهم أنّ العشق مخصوص بمحبة الأمور الباطله فلایستمعل فی حبّه سبحانه و تعالی»؛ برخیها خیال میکنند که محبت الهی را نمیتوانند عشق بگویند، این خیال درست نیست، «و ربما یتوهم أنّ العشق مخصوص بمحبة الامور الباطله فلا یستعمل فی حبه سبحانه و تعالی و ما یتعلق به»، نمیشود گفت به قرآن عشق میورزد، به کعبه عشق میورزد، به ثوب عشق میورزد؛ ولی «و هذا یدل علی خلافه»، این حدیث پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دلالت دارد بر خلاف این توهّم. «و إن کان الأحوط عدم إطلاق الأسماء المشتقّة منه علی الله سبحانه و تعالی»؛ البته «اسماءالله» توقیفی است، خیلی از اسماء است که ما تأدب میکنیم بر ذات اقدس الهی اطلاق نمیکنیم بنا بر اینکه «اسماء الله» توقیفی باشد؛ البته «وصف» به تعبیر مرحوم میرداماد از «اسم» فرق میکند؛ ما در دعا بگوییم یا فلان یا فلان این تعبّد میخواهد؛ امّا خدا را وصف میکنیم میگوییم خدا «واجب الوجود» است، اینکه میگوییم خدا «واجب الوجود» است یا «علة العلل» است، نمیخواهیم بگوییم این اسم است برای او که در دعا و غیر دعا بگویم یا «واجب الوجود» یا «علة العلل» که توقیفی است آنها؛ امّا وصفش در کتابها، در گفتارها، همه میگویند خدا «واجب الوجود» است، خدا «علة العلل» است و مانند آن، وصفش عیب ندارد، بلکه اسمش مشکل دارد بنا بر احتیاط. «و إن کان الأحوط عدم إطلاق الأسماء المشتقّة منه علی الله سبحانه و تعالی بل الفعل المشتق منه»؛ «عَشِقَ» «یَعْشِقُ»، اینها را هم ما درباره خدای سبحان تأدب کنیم بکار نبریم؟ بله، «عَرِفَ یَعْرِفُ» هم نمیگوییم، برای اینکه خدا عالم هست چون علیم وارد شده؛ ولی عارف درباره خدا وارد نشده است. «بل الفعل المشتق أیضا بناء علی التوقیف قیل ذکرة الحکماء فی کتبهم الطبّیة أن العشق ضرب من المالیخولیاء و الجنون و الأمراض السوداویة و قرروا فی کتبهم الإلهیه أنّه من أعظم الکمالات و السعاداة و ربما یظن أنّ بین الکمالین تخالفها»؛ حکماء در کتابهای طبیشان که بحث از کارهای حیوانی است، مشترکات بین انسان و دام است میگویند این محبّت مفرطه، یک نحوه مالیخولیاء است و جنون است، در کتابهای فلسفی این را جزء مهمترین کمالات میدانند؛ برخیها خیال کردند بین این دو مطلبی که حکماء گفتند تهافت هست. «و ربما یظن أنّ بین الکلامین تخالفا و هو من بار الظنون فإن المذموم هو العشق الجسمانی الحیوانی الشهوانی» که در فقه گفتند این کار حرام است، «و الممدوح هو الروحانی الإنسانی النفسانی» که در فلسفه مطرح است، «و الاول یزول و یفنی بمجرد الوصال»؛ همین که برخورد کردند و چند لحظه با هم بودند دیگر از بین میرود، «و الثانی یبقی و یستمر أبد الآباد و علی کل حال»، این اولین فرقشان است.

 

جمع بندی بحث:

بنابراین این جمله «علی ما أصبح» «أی علی أیِّ حالٍ دخل فی الصباح»، این دیگر جمله بعدی است که نقشی ندارد. غرض این است که آنکه محل بحث فقهی است، حق با صاحب جواهر است؛ اینکه مرحوم شیخ انصاری میفرماید که عیب ندارد و کفّ نظر واجب نیست، برای اینکه ما به حسان وجوه نگاه میکنیم و بشر که نگاه میکند و لذّت میبرد، آن لذّتی که حلال است و شارع جلویش را نگرفته است، یک لذّتی است که پدر از پسر زیبا میبرد، مادر از پسر زیبا میبرد، پدر از دختر زیبا میبرد، آنطور باشد بله، عیب ندارد، نه نگاه حیوانی اگر لذّت پیدا شد، این لذّت حیوانی را هر جا که شد باید جلویش را گرفت.

«و الحمد لله رب العالمین»

 

منابع:

[1] . شرائع الاسلام، ج2، ص213.

[2] . کتاب النکاح(للشیخ الانصاری)، ص44.

[3] . جواهر الکلام، ج29، ص80.

[4] . المختصر النافع، ج1، ص172.

[5] . شرائع الاسلام، ج2، ص213.

[6] . از مجموعه آثار شیخ انصاری، جلد بیستم محسوب میشود.

[7] . الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج8، ص312.

[8] . الخصال، ج2، ص394.

[9] . شرائع الاسلام، ج1، ص115.

[10] . الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة(المحشی ـ کلانتر)، ج1، ص810 ـ 812.

[11] . مسالک الأفهام الی تنقیح شرائع الإسلام، ج1، ص314 ـ 316.

[12] . رسائل ابن سینا، النص، ص384.

[13] . الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعه، ج7، ص171 و 172.

[14] . الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج2، ص83.

[15] . «تکلیف» در لغت به معنای امر به انجام دادن کاری است که انجام دادنش برای کسی که به او امر شده مشقت دارد.

[16] . الاقبال بالأعمال(ط ـ الحدیثة)، ج1، ص449.

[17] . مناقب آل ابی طالب علیهم السلام(لابن شهر آشوب)، ج2، ث271.

[18] . جواهر الکلام، ج29، ص71.

[19] . سعدی، دیوان اشعار، غزل548؛ «اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب    گر ذوق نیست تو را کژطبع جانوری».

[20] . سوره شوری، آیه53.

[21] . سعدی، مواعظ، قصیده شماره 12.

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۳۰ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۰:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۰:۲۸
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۳۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۵:۴۸
اذان مغرب
۲۰:۲۴:۴۰