به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام والمسلمین مهدی طائب، استاد حوزه علمیه قم در یکصد و سومین جلسه درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر که سه شنبه سوم آذرماه 1394 در مدرس ساحلی مدرسه فیضیه قم برگزار شد، با اشاره به فتوای امام راحل مبنی بر عدم جواز تعدی از حد ضرورت در نهی از منکر یدوی، گفت: امام(ره) میفرماید در جایی دعوا است و دو نفر همدیگر را میزنند، واجب است از کمترین مقدار شروع به جدا کردن این دو از دعوا کنید.
وی ناهی از منکری را که از حداقل نهی یدوی تعدی کرده است را ضامن دانست و افزود: اگر بیش از اندازه زدید، ضامن هستید. اگر از باب جلوگیری از قتل آمدید، اما بیش از حد زدید، پس شما ضامن هستید.
استاد سطح عالی حوزه علمیه قم وجه دخالت عملی در منازعات را مد نظر قرار داد و بیان داشت: امر به معروف و نهی از منکر عمومی که منجر به اقدام عملی باشد، بر عموم مردم مسلمان جایز نیست و وظیفه حاکم است؛ مگر این که این منکر، معنون به عنوانی باشد که آن عنوان، دخالت را واجب میکند. مثل عنوان دفاع از جان مسلمان، عنوان دفع بغی، عنوان مصالحه و ... .
وی دلیل ضمانت تعدی از حداقل اقدام عملی را موثقه سکونی دانست و گفت: امام صادق علیه السلام در این روایت می فرماید اگر کسی در مجازات به یک حدی رسید که آن حد را شارع نگفته بود، بلکه کمتر گفته بود، "فهو من المعتدین"؛ او از تجاوزکاران از حدود الهی است.
حجت الاسلام والمسلمین طائب ادامه داد: وقتی از معتدین شد، خدا معتدین را دوست ندارد و ادله ضمان او را میگیرد. پس واجب است که حدود را رعایت کنیم.
اهم مطالب استاد مهدی طائب در این جلسه بدین شرح است:
دو فرض در تنازع
ادله مربوط به امر به معروف و نهی از منکر یدوی را بررسی می کردیم. در رابطه با نزاع و تنازع که دو نفر با هم درگیر شوند، دو فرض گرفتیم؛
یک، اینکه احدهما تن به مصالحه میدهد و دیگری نمیدهد، که گفتیم دلالت آیه این است که با شخصی که تن به مصالحه نمیدهد، آن قدر بجنگید تا تن دهد، ولو اینکه این کار به قتل او بیانجامد. این فرضی است که واجب است دخالت کنید.
فرض دوم این بود که هیچ کدام تن به مصالحه نمیدهند و هر دو به دعوا ادامه میدهند. عرض کردیم که در اینجا وجوب دخالت نداریم. مقتضای فتوای امام(ره) در تحریر هم میتواند همین باشد. به دلیل این که ایشان فرمودند اگر نفس محترمه در معرض قتل باشد، باید از او دفاع کرد. نفس محترمه در برابر نفسی است که خون او احترام ندارد. نفس محترمه در انسان، نفسی است که اگر به قتل برسد، اگر خطایی باشد، باید دیه او پرداخت شود و اگر عمدی باشد، باید شخص قاتل به خاطر قتل او قصاص شود. اما دم غیر محترم نه دیه دارد و نه قصاص که میتوان از آن به هدر تعبیر کرد.
در موردی هم که هیچکدام کوتاه نمیآیند و هر دو دست به چاقو و شمشیر بردهاند و به مصالحه تن نمیدهند، دم هر دو مهدور است. در این صورت، این نفوس، نفس محترمه نیستند. آن چیزی هم که گفته شد باید دخالت کنیم، در جایی است که نفس محترمهای وجود داشته باشد.
روایتی در تأیید مهدور الدم بودن طرفین نزاع
اینکه گفتیم دم هر دو مهدور است، برای اطمینان قلبی یک روایت مؤید عرض میکنیم. این روایت را مرحوم شیخ طوسی هم در تهذیب آورده است. این روایت، موثقه است.
بحثی رجالی در مورد روایت
سند روایت این است: «محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن الحسن الصفار عن إبراهیم عن النوفلی عن السکونی عن جعفر عن آبائه» محمد بن الحسن الصفار، صاحب بصائر الدرجات، ثقه است. «عن إبراهیم» این ابراهیم، ابراهیم بن هاشم است که پدر علی بن ابراهیم قمی است و توثیق ندارد؛ ولی به دلیل این که نوع روایات علی بن ابراهیم از او است و میگویند ایشان از ثقات حدیث نقل میکرد، به همین جهت گفتهاند هر کس که علی بن ابراهیم از او نقل کند، ثقه است و اکثر روایات علی بن ابراهیم هم از پدرش است.
«عن النوفلی» نوفلی شیعه است، اما متهم شده که در اواخر عمر کمی دچار غلو شده بود. «عن السکونی» این سکونی اسماعیل بن ابی زیاد است. ایشان عامی مسلک و سنی است، ولی از شاگردان خاص امام صادق(ع) بوده است. سندهایی که نوفلی و سکونی در آن هستند، فراوان است. افرادی که کثیرالروایة هستند اگر دربارهشان مذمت نیاید، ولو توثیق نشوند، روایاتشان پذیرفته است.
دلیل این است که وقتی شخصی خیلی معروف است، طبیعتاً اگر نقصی داشته باشد، سر زبانها میافتد. حسین بن یزید نوفلی وقتی بیش از صد روایت دارد، یعنی یک شخص معروفی است. درباره او تنها چیزی که گفتهاند، اهل غلو بودنش است. چیز دیگری نگفتهاند که مثلاً جعال است، حدیث درست میکند، دروغگو است و... .
توضیحی درباره مفهوم غلو در لسان رجالیون
درباره مسئله غلو هم باید عرض کنیم که غلو در بیان و فهم علماء خیلی متفاوت است. عدهای غلو را در این میدانند که شخصی، ائمه(ع) را به مقام خدایی برساند. که برداشت درستی هم هست.
عدهای غلو را در این میدانند که شخص، معتقد باشد به عدم سهو پیغمبر. اگر کسی منکر میشد که پیغمبر سهو میکرد، میگفتند تو غالی هستی. یک چیزی که امروزه از بدیهیات است، در یک زمانی و در نزد عدهای از علماء غلو محسوب میشده است.
پیغمبری که دچار سهو شود، نمیتواند خلیفه خدا در زمین باشد. بعضیها گفتند اگر کسی سهوالنبی را منکر شود، غالی است.
دلیل قول شیخ صدوق به سهو النبی
اگر مرحوم صدوق هم از ترس غالیان، این مطلب را فرمودند، قابل توجیه است. به دلیل این که محل زندگیها متفاوت بوده است. صدوق در منطقه ری نزدیک به قم زندگی میکرد ولی مرحوم مفید در بغداد زندگی میکرده است. در بغداد آن زمان، غلو شکل نمیگیرد. چون اکثریت با عامه است؛ اما در ری و قم شکل گیری غلو طبیعی است؛ چون اکثریت شیعه بودندو اصلا پایهگذاری و توسعه قم با ائمه(ع) بود. مردم عادی نمیآمدند در قم زندگی کنند؛ چون قم نه آب دارد و نه هوا[1].
به همین جهت ویژه بودن قم امام رضا(ع) به اشعریون فرمودند به قم بروید. چون آب و هوا نداشت، هنوز برای کسی شناخته شده نبود.به همین جهت در اینجا حکومتی نبود. فرمود بروید و در این منطقه مستقر شوید. اینها هم به اینجا آمدند. بنابراین اولین ورود در اینجا با شیعه بود. مکتب علمی از آن زمان در قم تشکیل شد.
بنی عباس آرام آرام از حدود زمان امام هادی(ع) متوجه شدند که در اینجا تمرکز شده است. از آن به بعد روی قم سرمایهگذاری کردند و عدهای از مخالفین را به قم کوچ دادند. در نتیجه قم دو منطقه شد؛ منطقه شیعه نشین و عام نشین. منطقه آذر به انتها که بروید، منطقه عامی نشین بوده است. در انتهای آذر مسجد تک گلدسته وجود دارد که مسجد جامع اهل سنت برای زمانهای گذشته است. در برابر آن، مسجد امام حسن عسگری(ع) است که برای شیعیان بوده است.
بنابراین وقتی کسی را گفتند که این شخص از غالیان است، باید ببینیم چه کسی
گفته و چرا گفته است. پس حسین بن یزید نوفلی، ذَمی ندارد؛ مدحی هم نگفتهاند.اما اشکالی ندارد، چون از معاریف است.
اسماعیل بن ابی زیاد سکونی هم سنی بودنش قطعی است، ولی با این که سنی است و این همه روایت دارد، احدی نگفته است که او یک دروغی به امام صادق(ع) بسته است. هیچ مذمتی ندارد. به همین جهت روایات نوفلی از سکونی را پذیرفتهاند و چون سکونی عامی است، به این روایت موثقه[2] میگویند.
متن روایت
روایت این است که امام صادق فرمود: «قال رسول الله صلى الله علیه و آله: من شهر سیفا فدمه هدر؛ اگر کسی شمشیر بکشد، خون او هدر است.»[3] این روایت فرمود که به تعبیر امروزی، هر کسی چاقوکشی کند، خونش هدر است.
پس اگر دو نفر با هم دعوا میکنند و کار به مقاتله کشیده است. هر دو هم مؤمن و شیعه هستند. طبق آیه «وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ الله»[4] رفتیم مصالحه کنیم، ولی هیچ کدام کوتاه نمیآیند و دعوا را ادامه میدهند. افرادی هم که خواستند اینها را جدا کنند را پس زدند. کار به چوب و چاقو رسیده است؛ در این صورت هر دو مهدورالدم میشوند.
آن که موظف هستیم نجاتش دهیم، نفس محترمه است؛ اما این دیگر نفس محترمه نیست. آن چیزی که جلسه پیش عرض کردیم با این روایت کامل میشود. لذا اگر در خیابان دعوایی ببینیم که یک طرف ظالم و طرف دیگر مظلوم است، وظیفه داریم که با آن ظالم مبارزه کنیم تا این که دست از ظلمش بردارد. اگر به کشتن او هم برسد، اشکالی ندارد. البته اگر انحصار باشد.
نگاهی به دو صورت دیگر مسئله
یا هر دو مؤمن هستند و بر سر مسئلهای اختلاف دارند. ظالم و مظلوم معلوم نیست. وظیفه ما مصالحه است. میرویم آن دو را جدا کنیم؛ یکی از آن دو کوتاه میآید، ولی دیگری کوتاه نمیآید و زدن را ادامه میدهد. وظیفه ما این است که آن قدر او را بزنیم تا دست از زدن بردارد. اگر دست برنداشت و اراده قتل دیگری را داشت، میتوانیم تا حد قتل او جلو برویم.
سومین صورت هم این است که هیچ کدام کوتاه نیایند. هر دو همدیگر را بزنند و ما هم قوه جدا کردن این دو را نداریم. در اینجا باید آنها را رها کنیم؛ چون با این چاقو کشی هر دو مهدورالدم شدهاند و خونشان دیگر احترامی ندارد.
عدم جواز تعدی از حد ضرورت در نهی از منکر یدوی
مسئله 13 را امام(ره) به این صورت بیان میکنند: «لا یجوز التعدی إلى القتل مع إمکان الدفع بالجرح و لابد من مراعاة الأیسر فالأیسر فی الجرح، فلو تعدى ضمن، کما أنه لو وقع علیه من فاعل المنکر جرح ضمن أو قتل یقتص منه.»
امام(ره) میفرماید در جایی دعوا است و دو نفر همدیگر را میزنند. شما ورود میکنید تا این فرد را نجات دهید. اگر یک جراحت به او وارد کنید، دست برمیدارد، پس حق نداری از جراحت عبور کنی و به قتل برسی. واجب است از کمترین مقدار شروع کنید. در جراحت هم همین طور. مثلا اگر یک میخ به او بزنید، دست برمیدارد. حق ندارید چاقو بزنید. اگر بزنید ناخنش بشکند، دست برمیدارد، حق ندارید دستش را بشکنید.
ضامن بودن شخص تعدی کننده از حداقل نهی یدوی
بعد امام(ره) میفرماید: «فلو تعدى ضمن، کما أنه لو وقع علیه من فاعل المنکر جرح ضمن أو قتل یقتص منه» اگر بیش از اندازه زدید، ضامن هستید. از باب جلوگیری از قتل آمدید، اما بیش از حد زدید، پس شما ضامن هستید.
وجه دخالت عملی در منازعات
در اصل جواز اقدام عملی عرض کردیم که اصل اقدام عملی جایز نیست. امر به معروف و نهی از منکر عمومی که منجر به اقدام عملی باشد، نداریم. مگر این که این منکر، معنون به عنوانی باشد که آن عنوان برای ما دخالت را واجب میکند. مثل عنوان دفاع از جان مسلمان، عنوان دفع بغی، عنوان مصالحه و... .
دو نفر در خیابان دعوایشان شده است. شما به عنوان مسلمان حق ندارید عبور کنید و بروید. باید بایستید و این دو را از هم جدا کنید و مصالحه کنید. این عنوان نهی از منکر نیست. این عنوان وجوب مصالحه بین دو نفر مومن است که در حال تنازع هستند. مستفاد از آیه «وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ الله» در چنین شرایطی است که واجب است دخالت کنیم.
حالا اگر جلو رفتیم و دیدیم یکی از این دو دست برنمیدارد، آیه فرمود با آن کسی که زور میگوید و ادامه میدهد، بجنگید، تا دست بردارد. پس به عنوان دفاع یا به عنوان جلوگیری از بغی جلو رفتیم. در اینجا شما میتوانید تشخیص بدهید. یعنی اگر یک سیلی به گوش او زدید و دیدید میخواهد کوتاه بیاید، حق ندارید سیلی دوم را بزنید. میبینید که کسی است که اگر ناخنش بشکند از مقاتله دست برمیدارد، حق ندارید انگشتش را بشکنید. اگر اضافه زدید ضامن هستید. البته خود این هم قابل بحث است. اما به هر تقدیر جایی که در خیابان دعوا است و همدیگر را میزنند، نمیتوانیم بگوییم که باید حتماً گزارش دهیم. زیرا تا شما گزارش دهید و مأمور بیاید، اینها همدیگر را کشتهاند.
دلیل ضمانت تعدی از حداقل اقدام عملی
دلیل این که شما اگر اضافه زدید، ضمان دارد موثقه سکونی است. روایت این است: «أحمد بن أبی عبدالله فی المحاسن عن النوفلی عن السکونی عن أبی عبدالله علیه السلام عن آبائه قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: من بلغ حدا فی غیر حدّ فهو من المعتدین.»[5]
حضرت در این روایت می فرماید اگر کسی در مجازات به یک حدی رسید که آن حد را شارع نگفته بود، بلکه کمتر گفته بود، «فهو من المعتدین». به عنوان مثال شارع محترم فرموده است که شرابخوار را 80 ضربه شلاق بزنید، شما به شرابخوار 90 ضربه زدید.
اما وقتی از معتدین شدی، ادله ضمان شما را میگیرد. بله شما در حالی که از یک مسلمان دفاع میکنید، کار شما احسان است و محسنین هیچ اشکالی برایشان وارد نیست و ادله ضمان از محسنین برداشته شده است؛ اما اگر از احسان بیرون رفتید و معتدی شدید، خدا معتدین را دوست ندارد. بنابراین ادله ضمان گردن شما را میگیرد. برای اینکه ما حتی اگر برای دفاع از جان یک مسلمان وارد شدیم، واجب است که حدود را رعایت کنیم. اگر در دفاع، از حدود رد شدیم، مصداق این روایت میشویم: «من بلغ حدا فی غیر حدّ فهو من المعتدین.»203/122/ش
تقریر: روح الله رهبری
پاورقی:
1- این که قم آب و هوای خوبی ندارد، از محسناتش است که اگر هر دوی اینها درست بود، مردم زیادی در قم جمع میشدند. به دلیل این که زمین قم، زمین آرامش است. خود زمین، ویژگی دارد و انسان در قم احساس آرامش دارد. منطقههای قم هم متفاوت است. جمکران بهترین زمین آرامش قم است. کسی که بیماری عصبی داشته باشد، در قم بیشتر احساس آرامش میکند تا جاهای دیگر. قم نسبت به مساحتش، پرجمعیتترین و پرمهاجرترین شهر ایران است. وقتی مهاجرین به اینجا میآیند، بعد از مدتی دیگر احساس غربت نمیکنند و وقتی به شهر خودشان میروند، خسته میشوند و زود برمیگردند. بنابراین بد آب و هوا بودن برایش یک نعمت است. به همین دلیل در قم فهم علمی بالاتر است؛ چون علم در آرامش در ذهن رسوخ میکند. در جاهای ناآرام، جذب علم در ذهنها اندک است.
2- روایتی را که همه راویان آن شیعه باشند و قابل قبول، صحیحه گویند. اما اگر یک اهل سنت در آن باشد، میگویند روایت موثقه است.
3- وسائل جلد 29، صفحه 61
4- حجرات/9
5- وسائل در جلد 28، صفحه 18.