به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام و المسلمین مهدی طائب، استاد حوزه علمیه قم در جلسه 89 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر که روز سه شنبه 14 مهرماه 1394 در مدرس ساحلی مدرسه فیضیه قم برگزار شد، در تبیین دو تفسیر متفاوت از امر به معروف و نهی از منکر یدی گفت: برای مرحله یدوی دو تفسیر گفتهاند؛ یک تفسیر این که به نحوی در جامعه رفتار کنیم که معروف، الگوی دیگران شود و این هم بسیار مؤثر است.
وی افزود: شاید «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» تأکیدی بر این مطلب باشد. این یک تفسیر از مرتبه یدوی است که مرحوم شیخ طوسی ارائه کرده است.
استاد حوزه علمیه قم درباره تفسیر دوم از مرتبه یدی گفت: تفسیر دیگر از مرتبه یدوی، تفسیر ضرب و تأدیب و جرح و قتل است.
وی ادله قائلین به تفسیر دوم را روایاتی مانند روایت ابی لیلای فقیه، نهج البلاغه، مرسله ابی جعفر و روایت تحف العقول عنوان و تاکید کرد: اشکال این روایات برای اثبات ادعای قائلین به تفسیر دوم، این است هیچ کدام از این روایات، سند متقن ندارند؛ مرسله است و اگر کسی مرسلات را حجت نداند، نمیتواند با این مرسلات، اطلاقات را توسعه دهد.
حجت الاسلام والمسلمین مهدی طائب در تقویت ادله قائلین به تفسیر ضرب، تادیب، جرح و قتل برای مرتبه یدوی بیان داشت: روایات مرسله دالّ بر یدوی به مراتب ضرب، جرح و قتل، که اجمالاً مورد عمل علماست، ما را از قول به نفی یدوی باز میدارد و نمیتوانیم بگوییم که مطلقا یدوی نداریم.
وی افزود: این روایات ولو این که مرسله هستند، ولی خیلی جرأت میخواهد روایاتی را که اصحاب به آن عمل کردهاند، رد کرد.
اهم تبیین استاد طائب در این جلسه را در ادامه می خوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسه گذشته عرض شد که یک تفسیری که برای مرتبه سوم، یعنی مرتبه یدوی ارائه شده است، تفسیر ضرب و تأدیب و جرح و قتل است.
دو تفسیر متفاوت از امر به معروف و نهی از منکر یدی
برای مرحله یدوی دو تفسیر گفتهاند؛ یک تفسیر این که به نحوی در جامعه رفتار کنیم که معروف، الگوی دیگران شود و این هم بسیار مؤثر است. شاید «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» تأکیدی بر این مطلب باشد. به هر تقدیر این یک تفسیر از مرتبه یدوی است که مرحوم شیخ طوسی ارائه کرده است. تفسیر دوم ضرب است به مراتب آن. این تفسیر دوم، مدلول روایاتی است که دیشب یک روایت را درباره آن قرائت کردیم.
استناد به روایت ابی لیلای فقیه
روایت دوم روایتی است که عبدالرحمن بن ابی لیلای فقیه که از فقهای عامه در زمان امیرالمؤمنین(ع) است، نقل میکند. این شخص یکی از قراء آن زمان و جزء نیروهای حضرت بوده است که در صفین حضور پیدا کرد. چون میدانیم که در صفین 18 هزار نفر از این نمونه با حضرت امیر(ع) بودند که بعداً تبدیل به خوارج شدند.
قرّا به چه کسانی اطلاق میشد؟
قراء، به معنای تلاوتگران محض قرآن نبودند؛ بلکه به معنای امروزی، مفسرین قرآن هستند. کوفه برای اهل سنت، حوزه علمیه آن روز بوده است. دو نقطه در آن دوران برای تعلیم وجود داشت؛ یکی مدینه و دیگری کوفه. ولی حوزه کوفه، اقوا از حوزه مدینه بود. عبدالرحمن، اعزامی از کوفه به مصر بود. در مصر هنگامی که تحت حاکمیت عمروعاص از طرف عثمان بود، با او اختلاف پیدا کرد. این فرد را عمر اعزام کرده بود و بعدها جزء نیروهایی بود که از مصر آمد تا در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین(ع) بجنگد.
مشکل قرّا در تشخیص حق و باطل
این مسئله را دقت داشته باشید که قراء، در جنگ با معاویه مردد بودند. آنها نسبت به شام نظر منفی نداشتند؛ چون شام منسوب از ناحیه عمر بود و دقت کنید که عبدالرحمانی که اعزامی از جانب عمر به مصر است، راجع به عمر تردید ندارد و به همین دلیل که از ناحیه عمر اعزام شده بود، در مورد معاویه هم تردید نداشت. وقتی معاویه تقصیر کشته شدن عثمان را به گردن امرالمؤمنین(ع) انداخت و ادعا کرد که علی(ع) باید در این رابطه محاکمه شود، خیلیها در پذیرش امیرالمؤمنین(ع) تردید کردند.
این افراد، هم معاویه را مؤمن میدانستند و هم امیرالمؤمنین(ع) را که با این آیه مواجه شدند: «وَ إِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ»[1] اینها هم شام را مؤمن میدانستند و هم کوفه را. اختلاف این دو را نیز احراز کرده بودند و تلاش داشتند که بین این دو گروه اصلاح شود؛ ولی نشد. در شناخت باغی مردد بودند. «فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا» کدام یک باقی هستند؟ عمار ثابت کرد که باغی، شام است. به روایتی که پیامبراکرم(ص) فرموده بود: «عمار تقتله الفئة الباغیة.» عمار پیش این اشخاص مردد آمد و این روایت را برای آنها خواند و گفت: من در این جنگ با علی(ع) هستم. اگر من به جبهه بروم و کشته شوم، توسط چه کسی کشته میشوم؟ گفتند: توسط سپاه شام. گفت: پیغمبر فرمود: «عمار تقتله الفئة الباغیة» پس باقی چه کسی است؟ آنها هم متوجه شدند. اینها مفسر قرآن و از فقها بودند.
مراتب امر به معروف و نهی از منکر در روایت ابی لیلا
به هر حال روایت عبدالرحمن به این صورت است: «عن عبد الرحمن بن أبی لیلى الفقیه قال: إنی سمعت علیاَ علیه السلام یقول یوم لقینا أهل الشامأیها المؤمنون إنه من رأى عدوانا یعمل به و منکرا یدعى الیه فأنکره بقلبه فقد سلم و برئ و من أنکره بلسانه فقد أجر و هو أفضل من صاحبه و من أنکره بالسیف لتکون کلمة الله العلیا و کلمة الظالمین السفلى فذلک الذی أصاب سبیل الهدى و قام على الطریق و نور فی قلبه الیقین؛ عبدالرحمن میگوید ما در آنجا بودیم، حضرت سخنرانی کردند. فرمودند اگر کسی منکر را ببیند و قلبا از منکر اظهار تنفر کند، این شخص سالم و پاک مانده است. اگر کسی منکر را دید و گفت این باطل است و اعتراض کرد، این شخص از اولی که فقط انکار قلبی کرد، برتر است. اگر کسی علیه منکری که دید شمشیر کشید تا کلمه خدا برتر باشد و کلمه صاحب منکر سقوط کند، این کسی است که راه هدایت را پیدا کرده است و خدا به او یقین عنایت کرده است.»[2]
بر اساس بیان امیرالمؤمنین(ع) نهی از منکر سه مرتبه، قلبی، لسانی و سیفی شد. آخرین مرحله که اقدام به ید بود، به اقدام سیفی تعبیر شد.
مراتب امر به معروف و نهی از منکر در روایت نهج البلاغه
حضرت یک خطبه دیگر دارند که در آنجا مطلب بهتر معلوم میشود. این روایت هم در وسائل آمده، منتهی این را مرحوم رضی در نهج البلاغه نقل کرده است و صاحب وسائل از آنجا آورده است.
حضرت افراد را نسبت به منکر تقسیم بندی میکنند که مردم در مواجهه با منکر سه دسته هستند. حضرت در این روایت میفرماید: «فمنهم المنکر للمنکر بقلبه و لسانه و یده فذلک المستکمل لخصال الخیر و منهم المنکر بلسانه و قلبه التارک بیده فذلک متمسک بخصلتین من خصال الخیر و مضیع خصلة و منهم المنکر بقلبه و التارک بیده و لسانه فذلک الذی ضیع أشرف الخصلتین من الثلاث و تمسک بواحدة و منهم تارک لانکار المنکر بلسانه و قلبه و یده فذلک میت الاحیاء و ما أعمال البر کلها و الجهاد فی سبیل الله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر إلا کنقیة فی بحر لجی و أن الامر بالمعروف و النهی عن المنکر لا یقربان من أجل و لا ینقصان من رزق و أفضل من ذلک کلمة عدل عند إمام جائر.»[3]
حضرت در این روایت میفرماید «فمنهم المنکر للمنکر بقلبه و لسانه و یده» یک عده هستند که وقتی با منکر رو به رو میشوند، هم قلبی، هم لسانی و هم یدی انکار میکنند. «فذلک المستکمل لخصال الخیر؛این کسی است که همه خوبیها را در خودش جمع کرده است.»
«و منهم المنکر بلسانه و قلبه التارک بیده؛ یک دسته هستند که به صورت لسانی و قلبی منکر را انکار می کند، اما دیگر یدوی دخالت نمیکنند.» در مورد چنین افرادی میفرماید: «فذلک متمسک بخصلتین من خصال الخیر و مضیع خصلة؛ این شخص، دو صفت خوب به دست آورده است، اما یک خصلت را از دست داده است.»
«و منهم المنکر بقلبه و التارک بیده و لسانه؛ یک گروهی هم هستند که منکر را میبینند و فقط در قلب از منکر اظهار تنفر میکنند، اما نه اعتراض میکنند و نه اقدام عملی.» «فذلک الذی ضیع أشرف الخصلتین من الثلاث و تمسک بواحدة؛این کسی است که دو خصلت برتر را زایل کرده است.»
یک تعداد از افراد هم هستند که نه قلبی و نه لسانی و نه یدوی، منکر را انکار نمی کنند. «و منهم تارک لانکار المنکر بلسانه و قلبه و یده فذلک میت الاحیاء.» این شخص مردهای در بین زنده هاست. بر حسب این روایت، امیرالمومنین(ع) نهی از منکر را سه مرتبه کردند.
اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در کلام امیرالمؤمنین(ع)
بعد حضرت عبارتی دارند که در اهمیت امر به معروف و نهی از منکر خیلی مهم است.ایشان میفرماید: «و ما أعمال البر کلها و الجهاد فی سبیل الله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر إلا کنقیة فی بحر لجی و أن الامر بالمعروف و النهی عن المنکر لا یقربان من أجل و لا ینقصان من رزق و أفضل من ذلک کلمة عدل عند إمام جائر؛ اگر همه اعمال برّ را در نظر بگیرید و آنها را با امر به معروف و نهی از منکر قیاس کنید، در قیاس با امر به معروف و نهی از منکر، مثل یک فوتی است در یک دریای عمیق...» یعنی همه اعمال خیر را که انجام میدهید، اثرگذاری و جایگاه و اهمیتش نسبت به جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در اجتماع، مثل رابطه یک فوت است در دریایی عمیق. این قدر امر به معروف و نهی از منکر نسبت به جامعه مؤثر است.
بعد فرمود: «و أن الامر بالمعروف و النهی عن المنکر لا یقربان من أجل و لا ینقصان من رزق؛ [این را بدانید] امر به معروف و نهی از منکر نه موجب میشود که عمر کسی کوتاه شود و نه رزق کسی کم شود.» بعد فرمود: «و أفضل من ذلک کلمة عدل عند إمام جائر.»
مراتب امر به معروف و نهی از منکر در روایت امام باقر(ع)
روایت دیگر، مرسله ابی جعفر است. سند، پیوست ندارد. از امام باقر(ع) نقل شده است که ایشان فرمود: «فانکروا بقلوبکم و الفظوا بألسنتکم و صکوا بها جباههم و لا تخافوا فی الله لومة لائم، فإن اتّعظوا و الى الحق رجعوا فلا سبیل علیهم إنما السبیل على الذین یظلمون الناس و یبغون فی الارض بغیر الحق أولئک لهم عذاب ألیم هنالک فجاهدوهم بأبدانکم و ابغضوهم بقلوبکم غیر طالبین سلطانا و لا باغین مالا و لا مرتدین بالظلم ظفراً حتى یفیؤا إلى أمر الله و یمضوا على طاعته.»[4]
حضرت در این روایت میفرماید: «فانکروا بقلوبکم» منکر را که دیدید، اولاً قلبی از آن بدتان بیاید. «و الفظوا بألسنتکم؛ به صورت بیانی امر و نهی کنید««وصکوا بها جباههم و لا تخافوا فی الله لومة لائم؛و به پیشانیهای عاملین منکر بکوبید(یدوی) و از هیچ چیز نترسید.»
«فإن اتّعظوا و الى الحق رجعوا فلا سبیل علیهم إنما السبیل على الذین یظلمون الناس و یبغون فی الارض بغیر الحق أولئک لهم عذاب ألیم؛ اگر [به او گفتید و در پیشانی او هم زدید و] بازگشت، قضیه حل شده است. چون راه علیه کسانی باز است که روی زمین طغیان کنند و بخواهند راه را کج کنند.»
«هنالک فجاهدوهم بأبدانکم و ابغضوهم بقلوبکم؛ و اگر دیدید که بعد از همه این اقدامات، فاعل منکر، دست از فعل خود برنداشت، دست به شمشیر ببرید و بجنگید اصلاً در دلت علیه او ایجاد غضب کن.» اما «غیر طالبین سلطانا؛ در این نبردی که میکنی، به دنبال سلطه نباش.» از طرفی «و لا باغین مالا؛ دنبال پول هم نباش.» حتماً در آن زمان هم مصداق داشته که حضرت این را میفرمایند. بعضیها در لباس نهی از منکر شمشیر میکشیدند، اما به دنبال این بودند که برایشان درآمد کسب شود.
امر به معروف و نهی از منکر یدی در روایت تحف العقول
این روایت که آخرین روایتی است که میخوانیم، مشخصاً در تفسیر قرآن فرمودند.این روایت در تحف العقول و مرسله است. امام حسین(ع) میفرمایند: علی بن ابی طالب(ع) خطبه خواند و مطالبی فرمود. من مطالب را به دلیل طولانی بودن دیگر نیاوردم.
حضرت خطبه را میخوانند تا به اینجا میرسد: «قال: المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» حضرت این آیه را میخوانند و بعد شروع میکنند به تفسیر این آیه. «فبدا الله بالامر بالمعروف و النهی عن المنکر فریضة منه؛ امیرالمونین(ع) فرمود که خدای متعال امر به معروف و نهی از منکر را در این آیه قبل از سایر واجبات مطرح میکند.»
علت اینکه خداوند اول امر به معروف را فرمود، «لعلمه بأنها اذا أدیت و أقیمت استقامت الفرائض کلها هیهنا و صعبها؛ چون خدا میداند که اگر امر به معروف و نهی از منکر ادا شد، همه فرائض برپا میشود.» بعد فرمود: «و ذلک أن الامر بالمعروف و النهی عن المنکر دعاء إلى الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم و قسمة الفیء و الغنائم و أخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فی حقها؛ با امر به معروف و نهی از منکر است که مظالم پرداخت میشود و به صاحبانش برمیگردد و زکات خوب تقسیم میشود.»
حضرت همه اینها را از مراتب امر به معروف و نهی از منکر شمرد؛ در حالی که اینها همه یدوی است. اینها روایاتی است که برای این مطلب اقامه شده که امر به معروف و نهی از منکر مرحله یدوی دارد و همه مراحل را هم شامل میشود.
اشکال در سند این روایات
این کل روایاتی است که دالّ بر مراتب است. لکن اشکال اول این است که هیچ کدام از این روایات، سند متقن ندارند. همه مرسله است و اگر کسی مرسلات را حجت نداند، نمیتواند با این مرسلات، اطلاقات را توسعه دهد.
ظهور اولیه امر و نهی فقط تا اقدام قولی است. اقدام عملی، امر و نهی نیست؛ اقدام عملی، حمل علی الفعل است. اجبار علی الفعل است. ظهور اولیه ادله این است. اگر این روایات دارای سند بود، مراد را توسعه میداد و کشف مراد میکرد؛ یعنی میگفت منظور از امر و نهی در ادله موجبه، حمل است. اما این روایات سند ندارند.
لکن یک مطلبی راجع به این روایات هست که عبور از این روایات را خیلی سخت میکند و آن این که مشهور به این روایات عمل کردهاند. این مسئله را در ذهن نگه دارید. دلیل دیگر را اقامه کنیم تا این روشن شود.
دلالت اجماع بر مراتب امر به معروف و نهی از منکر
دلیل دیگر بر مراتب، اجماع است. ادعای اجماع شده است که این سه مرتبه را همه قبول دارند. این اجماع از دو جهت مخدوش است؛ جهت اول این که اجماع زمانی حجت است که مدرکی نباشد. اجماع مدرکی حجت نیست و این اجماع، مدرکی است. به دلیل این که بر اساس آن، روایات وجود دارد و نوع استدلال مجمعین در کتب خودشان، استدلال به این روایات است.
مخالفت شیخ طوسی با اجماع
اما ثانیاً این اجماع مخالف دارد. مرحوم شیخ طوسی میفرماید[5] امر به معروف به ید، به معنای تأدیب، ضرب، جرح و قتل، متوقف بر اذن از امام و نائب امام است و مردم حق این کار را ندارند. پس مطلقا اجازه نمیدهد و این اجماع نیست؛ چون اجماع در صورتی حجت است که مخالف معین نداشته باشد. اجماعی که کشف از قول معصوم(ع) کند اگر وجود داشت، شیخ طوسی فتوای صریح علیه این اجماع نمیداد.
تغییر نظر شیخ طوسی در کتاب تفسیر تبیان
البته مرحوم شیخ طوسی در تفسیر تبیان خود از این حرف برگشته است. در تفسیر تبیان و ذیل تفسیر آیه «وَ لْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ»[6] فرموده امر به معروف یدی واجب است، حتی به ضرب و جرح.
درست است که ایشان از فتوای قبلی خود برگشته است، اما بازگشتش از فتوای قبلی ذیل آیه، نشان میدهد که فتاوا مستند به ادله بودهاند، نه اجماع. یعنی خود ایشان در تفسیر، وقتی آیه را میخواند، در فهم آیه به این نتیجه میرسد که در امر و نهی، همه مراتب واجب است. در آنجا به اجماع تمسک نمیکند. معلوم میشود سایرین که مراتب را گفتهاند، از باب فهم من الادله بوده، نه دلیل خاص. پس اجماع، مدرکی میشود.
طریق حجیت اجماع
این مسئله را دقت کنید که اجماع در صورتی حجت است که فی نفسه و بدون وجود دلیل دیگر، کاشف از قول معصوم(ع) باشد؛ یعنی ما ببینیم علماء در طول تاریخ فقاهت، فتوا به وجوب یک مطلبی دادهاند و ما برای این مسئله دلیلی پیدا نمیکنیم. هر چه که میگردیم، میبینیم نه آیهای دارد و نه روایتی. از اجتماع اینها میفهمیم که معصوم(ع) بین اینها بوده است. کشف میکنیم که هذا قولٌ معصوم. اما اگر در جایی معصوم فرموده باشد که به عنوان مثال فلان مطلب واجب است و روایتش را همه داریم و آن روایت هم درست است، اگر همه علماء هم فتوا داده باشند، اجماعی وجود نداشته است؛ چون معلوم است که به این روایت عمل کردهاند.در اینجا معلوم میشود که این فتوا مستنداً به ادله بوده است.
ما وقتی بین ادله میگردیم، برای مرتبه یدوی غیر از این روایات که همه مرسله هستند، روایت دیگری پیدا نمیکنیم. معلوم میشود که علماء از مرحوم مفید، هر کسی که درباره یدوی فتوا داده و یدوی را اجمالاً جایز دانسته است، همه به استناد این روایات گفتهاند. پس این روایات ولو این که مرسله هستند، ولی خیلی جرأت میخواهد روایاتی را که اصحاب به آن عمل کردهاند، رد کنید.
تقویت تفسیر جواز مرتبه یدی با عمل اصحاب
پس در باب یدوی، آن چه تا به حال بیان شد، این است که اگر ما باشیم و ظهورات ادله مقبوله امر به معروف و نهی از منکر، مرتبه یدوی را شامل نمیشود. مراد از ادله مقبوله، آیات و روایات دارای سند معتبر است. لکن روایات مرسله دالّ بر یدوی به مراتبه که اجمالاً مورد عمل علماست، ما را از قول به نفی یدوی باز میدارد و نمیتوانیم بگوییم که مطلقا یدوی نداریم.
عدهای مطلقا یدوی را جایز دانستهاند؛ تأدیباً، ضرباً، بالجراحه، حتی القتل. تأدیب یعنی یک سیلی به او میزنید یا دو تا شلاق میزنید یا گوشش را میگیرید. جراحت یعنی به او میزنید و از بدنش خون میآید. قتل هم یعنی او را میکشید. عدهای گفتند مطلقا جایز است.
تفصیل در مسئله
عدهای تفصیل دادهاند؛ به این معنا که مرتبه یدوی تا هنگامی که به حد جراحت و قتل نرسیده، جایز است. ده تا شلاق به او میزنید؛ اما یازدهمی را که زدید و از بدنش خون آمد، دیگر حق ندارید. به جراحت و قتل نباید برسد. به این تفصیل خیلیها فتوا دادهاند. بحث جواز را علی الاجمال نمیتوان انکار کرد که بگوید مطلقا جایز نیست؛ چون علی الاجمال همه به روایات عمل کردهاند.103/122/ش
پاورقی:
حجرات/9
وسائل/ج16/ص133
وسائل/ج16/ص134
وسائل/ج16/ص131
نهایه، ص 300
آل عمران/104