به گزارش خبرنگار وسائل، درپیش اجلاسیه کرسی نظریه پردازی امنیت متعالیه پس از تبیین نظریه توسط حجت الاسلام لک زایی (بخش اول )منتقدان به بررسی نظریه و نقاط ضعف( بخش دوم) آن پرداختند. در این بخش سخنان ناقد دیگر این جلسه و سپس دیدگاه حاضرین در جلسه پیرامون نظریه امنیت متعالیه را ارائه می نماییم.
بیان خلاصه کلام دکتر امینیان توسط دکتر معینی پور:
دال مرکزی انتقاد آقای دکتر امینیان مبتنی بر این بود که این نظریه توان حضور در عرصه بین الملل و تحلیل نیاز دولتها و نظریه امنیت را ندارد، اصل بحث ایشان این بود؛ عدم عبور از مسائل انتزاعی و حضور در عرصه انضمامی
ناقد:آقای دکتر قیصری
اولین بار بعد از اینکه سازمان ملل تأسیس شد، توافق شد که شورای امنیت سازمان ملل مسئولیت امنیت را بر عهده بگیرند اما نمیدانستند که اساساً معنی امنیت چیست که در نتیجه هیأتی را دبیر کل سازمان ملل مأمور کرد تا مفهوم امنیت را تعریف کنند، مفهوم امنیت در این چند سال مطرح شده است و سابقه تاریخی نظریهپردازی در آن کم است.
در حوزه نظریههای بومی امنیت بر اساس منابعی که ما در اختیارمان هست اندیشیدن به مقوله امنیت خیلی کم است، امتیاز اثر آقای دکتر لک زایی این است که تلاش میکنند که از این منابع بومی نظریهای را در مقوله امنیت استخراج کنند، این تلاش شایسته تقدیر است.
در اینکه این تلاش چقدر موفق است در روند مطرح سازی و نقد معلوم می شود. بعد از انقلاب روحیه استقلال طلبی و بازگشت به درون در همه حوزهها اثرات خود را گذاشته است و یکی از آنها هم این است که ما تلاش کردیم که سازه کشور و نظام و ارزشهایی که ملت برای آن جنگیده است حفظ کنیم، با ابزارها، و فرصتش پیدا شده است که تئوری آن را هم بسازیم. اما در حوزه انتقادات این قسمت بحث است
اگر ما دو نوع نظریه داشته باشیم از نظر ماهیت نظریههای تأسیسی، و نظریههای تألیفی، اثر آقای دکتر و تلاشی که انجام میدهند به نظریههای تألیفی نزدیک است، به این دلیل که این نظریه خصلت تألیفی پیدا کرده است این خدمت گرفتن از حوزههای مختلف، عناصر مختلف و کنار هم گذاشتن و سازمان کردن اینها، در ماهیت اشکالی ندارد ولی اگر منطق وجودی و فلسفه وجودی هر کدام از آن عناصری که ما به خدمت میگیریم درست شناخته نشود در کنار تألیف آلیاژی درست میشود و نتیجه این انتقاداتی میشود که بخشی از دوستان اشاره فرمودند که ممکن است که مبانی و روشهای اینها با هم ناسازگار باشند.
آقای دکتر فرمودند که مبانی انسان شناختی را از دیدگاه حضرت امام پذیرفتند و کتاب شرح جنود عقل و جهل؛ کتاب شرح جنود عقل و جهل امام مبنای ارسطویی را هم از عدالت پذیرفته است، با همین لفظ و این دیدگاه را کمابیش پذیرفتهاند و با همان مبنا که قبلاً فارابی هم آن را پذیرفته است یک نوع انسانشناسی را به دست آوردند، به نظرم آن انسانشناسی کار خوبی است که ایشان دقیق جلو آوردهاند که مربوط به حضرت امام است.
از آن منظر وقتی نگاه میکنیم اساساً ارسطو نگاهش به موضوعات غایت انگار است؛ الان فلسفه نظریه امنیتی که پایه انسانشناسی، تعریفش بر مبنای دیدگاه حضرت امام باشد و مأخوذ از کتاب جنود عقل و جهل این نگرش غایت انگار است، در نگرشهای غایت انگار غایت از قبل باید مشخص شود؛ غایت امنیت چیست؟
نکته دوم این است که وقتی نظریه ما غایت انگار میشود برای رسیدن به غایت باید مراحلی طی شود، نقطه آغازین مرحله امنیت، چون حضرتعالی صحبت از متعالیه هم میکنید، آن وقت نظریه غایت انگار نگاهش کمالگرا است، تکاملی نیست، پس بنابراین لابد معنای تعالی این است که وقتی ما به غایت امنیت برسیم این فرآیند حرکت و رشد متوقف میشود، اگر این برداشت درست باشد با ذات مفهومی حرکت در فلسفه صدرایی در تضاد است و توقف اگر پذیرفته شود دیگر متعالیه نیست
بنابراین این مراحل چگونه است؟ نقطه آغازین چیست و چه مراحلی را باید طی کنیم تا به غایت برسیم.
سئوال اول این است که وقتی صحبت از نظریه میکنیم مفروض این است که دیگرانی که مخاطب ما هستند صم بکم عمی فهم لا یفهمون هستند و هیچ چیزی از این موضوع درک نمیکنند، بنابراین وقتی ما از این صحبت میکنیم که امنیت نبود خوف است یعنی چه؟ اساساً خوف چیست؟ خوف کی بر ما عارض میشود؟ آیا یک صفت ذاتی ما است یا صفت بیرونی است؟ مختصاتش چیست؟ کی نفی میشود؟ ما همینطور نمیتوانیم بگوییم که امنیت مساوی خوف است و پایین ادعا کنیم که نظریهمان مستحکم است، چون اجماع مخاطبین ما درکی از خوف دارند، در نظریهپردازی اینطور نمیشود صحبت کرد؛
نکته دوم اینکه اگر به مقوله عمیق نگاه کنید اگر بحث تعرضی در کنار نباشد ولی انسان خوف داشته باشد، لزوماً ممکن است که خوف عامل بیرونی نداشته باشد، و تبدیل شدن از نقطهای به نقطه دیگر، وقتی شما صحبت از امنیت میکنید ممکن است که همینکه من اینجا بنشینم همین برای من امنیت باشد، نه اینکه از اینجا در منطقه دیگری قرار بگیرم، بنابراین وضع ایستا هم ممکن است که امنیت باشد، این دو نشان میدهد که آن دقت و الزامات نظریهپردازی کار بزرگی است و یکی اینکه مفهومشناسی باید ژنتیکی، عمیق، ریشهای تا جایی برود که بعد از آن کسی نتواند بگوید که از اینجا به بعد راه دارد.
وقتی شما خوف میگویید کسی نمیداند که چیست؟ مختصات خوف چیست؟ اگر بحث قرآنی خوف است در قرآن موارد مختلف از خوف صحبت شده است، علاوه بر خوف ما هفت یا هشت گونه دیگر هم داریم که حالتهایی شبیه خوف بر انسان عارض میکند؛ آیا آنها در مجموعه اصلی شما میگنجد یا فقط به خوف بر میگردد؟ این نکته مهمی است
از این بحث که خارج شویم، به بحث روش میرسیم
اساساً در نظریهپردازی در روش دو بحث داریم، یکی اینکه شما نظریه خودتان را بر اساس چه متدولوژی بنا میکنید؟ نظریه حکمت متعالیه چطور ساخته شده است؟ فرض کنید که من نوعی میخواهم از کار حضرتعالی تقلید کنم و نظریهای شبیه نظریه شما بنویسم، از کجا باید شروع کنم؟ دادههایم را باید از کجا به دست بیاورم، چه نوع دادههایی به کار من میخورد؟ اعتبارسنجیهایش چطور است؟ مراحلش باید چه باشد؟ اینها مهم هستند، وقتی ما ادعای نظریه میکنیم روش نظریهسازیمان را باید برای دیگران بگوییم، نمیتوانیم بگوییم که همینطوری ساختم، این در نوشته حضرتعالی مشخص نیست.
نکته دوم و مهمتر این است که مؤلفههای نظریه شما بر اساس چه چیزی ساخته شده و چه متدولوژی شما نظریهتان را ساختهاید؟ یعنی یک بار میگویید که من مدل نظریهام را اینگونه تولید کردهام و یک بار دیگر صحبت از مؤلفههای درونی آن است، وقتی از مؤلفههای درونی صحبت میکنید بحث معرفتشناسی است؛ سئوال این است که وقتی ما از خوف صحبت میکنیم بر اساس کدام یک از روشهای شناختی خوف را درک میکنیم؟
نظریه ملا صدرا در کتاب تصور و تصدیق مرحوم حائری بر آن شرح نوشته است مشخص است که دیدگاه ملا صدرا اساساً دیدگاه، اگر متدلوژی شناختی ملا صدرا را مبنا قرار دهید که تصور، تصدیق، حکم، بعد بر متدلوژی ملا صدرا در کتاب تصور تصدیق تمام نظریههای شناختی موجود را یک طوری ادغام شاید نرساند و انگلیسها میگویند که کرپریت میکند؛ ملا صدرا همه نظریههای شناختی را در نظریه خودش کرپریت میکند؛ و میگوید که نظریه من شامل بر همه اینهاست و چیزی را نفی نمیکند.
نکته دوم این است که تصور، تصدیق، حکم، آیا شما بر این مبنا میرسید به اینکه الان من میترسم؟ خوف دارم؟ چطور میترسید؟ خوف یک حالت طبیعی در وجود آدمی دارد؟ نه بر اساس یک سازه نظری به آن میرسیم، به نظرم چون وقت تمام هست، این قسمت تئوری حضرتعالی هم به نظرم نیاز به تغییر دارد.
هر نظریهای از هستی موضوعش باید صحبت کند، هستیشناسی امنیت چیست؟ این پدیده ماهیت و مغزش چیست؟ حالا بعضی میگویند که ذهنی و بعضی میگویند که عینی است، شما از امنیت متعالیه صحبت میکنید که باید مختصات هستیشناسیاش برای کسی که میخواند روشن شود. حتماً یک معضلاتی شما را وادار کرده است که به امنیت متعالیه بیاندیشید و شما را به اینجا رسانده است، آن معضلات چه چیزهایی هستند؟
دبیر جلسه: دکتر معینی پور
مجدد در خدمت ناقدین هستیم برای سخنان پایانی خودشان در ارتباط با نظریه امنیت متعالیه
ناقد: دکتر امینیان
من این جمله رهبر معظم انقلاب را پیدا کردم فکر میکنم خیلی میتواند روشنگر باشد، ایشان میفرمایند که نقص فلسفه ما این نیست که ذهنی است، نقص فلسفه ما آن است که این ذهنیت امتداد ذهنی و اجتماعی ندارد، فلسفههای غربی برای همه مسائل زندگی مردم کمابیش تکلیف معین میکنند، یعنی سیستم اجتماعی ارائه میدهند، سیستم سیاسی را هم معین میسازند اما فلسفه ما به کلی در زمینه ذهنیات مجرد باقی مانده و امتداد نیافته است، باید این امتداد را تأمین کرد
هدف مفهوم امنیت متعالیه این است که میخواهد این امتداد را ایجاد نماید و حتماً کار خیلی خوبی است اما به شرطی که این مشخصاتی که اینجا گفته است را مطرح کند، ما در خود قرآن هم مطالبی راجع به امنیت داریم که نمیدانم چرا در مباحث شما این قسمتها را ندیدم، مثلاً ما مفهوم و اعدوا لهم مستطعتم من قوه را داریم که این در بحثهای امنیت به این معنایی که من گفتم نه به معنایی که بود خیلی میتواند تعیین کننده باشد، این برای ما هم راهگشا است و کاملاً مشخص میکند که چکار باید بکنیم؛ به نظرم از این بحثها شاید همان امتداد سیاسی اجتماعی است که در این جملات آمده است و ما واقعاً به آن نیاز داریم که اگر شما در این بحث هم بیاورید خیلی میتواند در تکمیل کارتان خیلی موفق باشد.
ناقد: دکتر ستوده
در باب حرکت جوهری این را میخواستیم بدانیم که در این نظریه بحث حرکت جوهری قابل قبول هست یا نه، اگر قابل قبول هست، آن نقدی که در حرکت جوهری برای بقای موضوع هست را چه جوابی میتوان داد؟ به عبارت دیگر آیا همچنان با توجه به غایی بودن حرکت جوهری ما میتوانیم به بقاء موضوع امنیت متعالیه باشیم یا نه؟ نکته دیگر هم این است که در باب جوهر گرایی نظریه شما ایا جوهرگرایی حداقلگرا یا حداکثرگرا است؟ به کدام یک از این دو قائل هست؟ و نکته سوم هم این است که آیا بهتر نیست که شما بحثهای نظریه را با فرا نظریه از هم تفکیک کنید و یک جا بحثهای فرا نظریه را بیاورید و یک جا هم بحثهای خود نظریه را.
یک بحث دیگر هم که باید بحث شود این است که از آنجا که امنیت متعالیه جنبه هنجاریاش خیلی بالاست و خیلی هم آرمانگرایانه است، اگر بتوانیم بین سطح ملی و بین المللی تفکیک شویم این نکته شاید قابل توضیح باشد که بتوان امنیت متعالیه را در سطح ملی که یک ماهیت غیر آنارشیک دارد به کار گرفت، اما امنیت متعالیه را در سطح بین الملل، چون که نظام بین الملل موجود یک جنبه آنارشیک دارد، نتوان اصلاً آن را به کار گرفت، فقط ما میتوانیم امنیت متعالیه را در سطح بین الملل برای زمانی قائل شویم که ماهیت نظام بین الملل هم تغییر پیدا کند.
ناقد: دکتر شیرخانی
من در فراز پیشین عرض کردم که این نظریه نسبت به نظریه رقیب یک مقدار نا منسجم و غیر دقیق است، باید مقداری بیشتر مطالعه شود، در خود نظریه متعالیه که دوستان فرمودند به نظرم کلی است و خیلی خیلی کلی است، به این معنا که من الان چون که اصل مقاله امنیت متعالیه در سیاست متعالیه را از اول تا آخر خواندم و مقالات دیگر را هم خواندم، من معتقد هستم که اگر الان امنیت را برداریم و یک سری تعابیر دیگر جای آن بگذاریم، مثلاً دموکراسی بگذاریم، آیا همین شیوه دنبال میشود و این نظریه دموکراسی در اسلام میشود یا چیزهای دیگری هم میتوانیم بگذاریم؟ این وجه ممیزی که این نظریه با نظریههای دیگر داشته باشد، مثلاً نظریه دموکراسی متعالیه، بگوییم در کنار این باشد یا به گونهای دیگر باشد؛ حقوق بشر متعالیه، یا انسان متعالیه
اینها تقریباً یکسان هستند و یک مقدار باید به این مطلب دقت شود، نکته دیگر در مرجع امنیت بحث میشود من مقاله اصلی را نگاه کردم تقریباً میتوان گفت که نیم صفحه بود که چیزهای کلی را مطرح کرده بود و من نمیدانم که کلی اینجا چگونه مرجع میشود؟ از امام نقل کردند، آیهای که الان فرمودند در این جلسه، حفظ اسلام یک فریضه الهی است و در اسلام بالاتر از فریضه خود اسلام نیست، اینها چطور میخواهد مرجع باشد؟
شما به عنوان یک مفسر اسلامی، اینجا باید بگویید این اسلام با تفسیر من است، اسلام را هم باید بگویید و تفسیر خودتان را هم مطرح کنید
نکته دیگر این است که بحث خودی و غیر خودی، عرض کردم که رابرت کاکس کانادایی یکی از روابط بین الملل انتقادی است و ایشان اصلاً بحث خودی و غیر خودی را گفته است که مطرح نکنید، این بحث انسانی است و اصلاً بحث خودی و غیر خودی مطرح نمیشود، حالا امروز باز شما فرمودید که خودی در اسلام است، خودی به گونهای دیگر مطرح میشود، خودی اسلام است، اینجا باز هم بحث است که این اسلام است، ما در اسلام هم میگوییم که عهد اخوت و عداوت با هیچ کسی نبستهایم، حالا این را هم بخواهیم بحث کنیم چطور جلو برویم؟
معیار دوست و دشمنی که شما فرمودید، خیلی نامفهوم است، البته این مباحث آخر را که مطرح کردید یک مقدار بهتر شد، شما میگویید که معیار دوست و دشمن پیروی از دستورات ولایت الهی به اجتناب از طاغوت، حالا من سئوال میکنم که معیارهای طاغوت کیست؟ آیا الان نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه است، ولایت الهی است؟ یعنی بغیر از ما طاغوت میشود؟ الان دویست کشور در جهان داریم، جمهوری اسلامی ولایت الله است و بقیه طاغوت هستند.
اگر ما میخواهیم نظریه امنیت را مطرح کنیم، اگر آنجا هم داریم که این نظریه هم بومی است چون از ملا صدرا و قرآن است، و هم میخواهد جهانی منطقهای شود، ما در این معیار گفتیم که همه طاغوت هستند، چگونه میخواهیم که این امنیت را در آن مناطق دنبال کند؟
روش تحصیل امنیت هم، ایمان، عمل صالح، دعوت به جهاد است، جهاد هم یکی از مباحث است، هر چند ایشان آمدهاند مقاله خودشان جهاد را به جهاد اکبر و جهاد افضل و کبیر و اصغر تقسیمبندی کرده است، ولی ما جهاد را بحث میکنیم، به نظرم خود جهاد ضمن امنیت است، وقتی جهاد را به دیگران عرضه میکنیم میگویند که با جهاد میخواهند چکار کنند؟ جهاد اصغر حمله کنیم؟ خود جهاد اصغر هم تبیین نشده است، شهید مطهری یک کتاب کوچکی به نام جهاد دارد که آنجا کاملاً جهاد اصغر را که شما میگویید توضیح میدهد که چگونه است؛ ما این جهاد را در مقوله امنیت چگونه میخواهیم کار کنیم؟ هر جا جهاد ابتدایی هم مطرح کنیم همه فرار را بر قرار ترجیح میدهند و میگویند که به جای کره خاکی به کره ماه برویم که این نظریه میخواهد ما را از بین ببرد.
بحث کاربردی هم که فرمودید، کاربردی در نظریات بین الملل، عمدتاً کاربردی را سودمندی معنی میکنند، سودمندی که شما اینجا مطرح میکنید معنوی و اخروی است ولی سودمندی دنیاییاش چگونه خواهد بود؟ ما چگونه میخواهیم از این نظریه در بحث سودمندی جهانی مطرح کنیم؟
120/د