به گزارش خبرنگار وسائل، متاسفانه با جدایی رهبری دینی از رهبری سیاسی و کنار گذاشتن ائمه (ع) از صحنه قدرت، حاکمانی روی کار آمدند که واجد شرایط رهبری نبودند و عملکرد آنان در طول تاریخ موجب شد که مسلمانان منش و رفتار آنان را ضد دین بدانند زیرا که حکومت اسلامی غیر آن چیزی بود که حاکمان جائر عمل میکردند. در عصر حاضر هم تلقی غرب و اسلام از دین و سیاست متفاوت است. بدیهی است که داوری در امر ارتباط دین و سیاست نیز مختلف خواهد بود. علامه جعفری (ره) میگوید: «امروزه دین در دنیای غرب عبارت از یک رابطهٔ روحانی شخصی میان انسان و خدا و دیگر حقایق فوق طبیعی است، بدون این که کمترین نقشی در زندگانی دنیوی بشر داشته باشد». سیاست در غرب عبارت است از توجیه و مدیریت زندگی طبیعی انسانها در صحنه اجتماع به سوی هدفهایی که در ظاهر اکثریت آنها را برای خود انتخاب مینمایند. با توجه به نقش بنیادین تفکر رابطه دین و سیاست در بالندگی، پویایی و جامعیت اسلام بر آن شدیم که گفتگویی در مورد اندیشه پیوند دین و سیاست از دیدگاه امام راحل با آیت الله سید مجتبی حسینی عضو مجلس خبرگان رهبری و نماینده مقام معظم رهبری در عراق داشته باشیم که تفصیل آن در ذیل تقدیم میگردد:
وسائل ـ بحث جدایی دین از سیاست از چه زمانی و از سوی چه کسانی اتفاق افتاده است؟
اندیشه جدایی دین از سیاست در جهان مسیحیت ریشه در فرهنگ یونان باستان دارد بعدها در اثر مظالمی که کلیسا و اربابان آن در قرون میانه به نام دین بر مردم روا داشتند، رفته رفته اعتقادات دینی به ضعف گرایید. «اومانیزم» با تکیه بر اصالت عقل و نشاندن انسان به جای خدا و «انسان محوری» و «خداگریزی» و بلکه «خداستیزی» قوت یافت. «سکولاریزم» به معنای دین زدایی و عدم دخالت دین در عرصههای اجتماع و سیاست ظهور یافت و «لیبرالیزم» با نفی تقدس از همه چیز و مورد سؤال قرار دادن ولایت دین، نقش آن را در سیاست و حکومت به عنوان مزاحم کم و کمتر کرد. «دموکراسی» به عنوان شیوهٔ حکومت ایدهآل برای برقراری عدالت اجتماعی ظهور یافت گرچه در برقراری آن توفیقی حاصل نکرد. امروزه نوعی بازگشت به دین و معنویت و اخلاق در جهان غرب مشاهده میشود.
وسائل ـ چه کسی برای اولین بار در تاریخ اسلام، بحث جدایی دین از سیاست را مطرح کرد و دیدگاه حضرت امام در این زمینه چیست؟
پس از ظهور اسلام و ابلاغ پیام الهی از سوی پیامبر ختمی مرتبت، منافع بسیاری از سردمداران زر و زور در خطر افتاد. آنان که قبل از ظهور اسلام به نام دینداری و بتپرستی بر مردم حکومت رانده و آنان را در جهالت نگاه داشته و به عبودیت خود فراخوانده بودند، با درآمدن اسلام و ایجاد تزلزل در بزرگی و سروری آنان، سعی وافر در امحای دین کردند و به مبارزهٔ جدّی و رودررو با اسلام و تعالیم انسانساز آن پرداختند. تاریخ پرفرازونشیب صدر اسلام، بیانگر تلاشهای معاندان در براندازی اسلام و حکومت دینی آن است. این تلاشها به نتیجه نرسید و دین تثبیت شد. سلاح زر و زور بی تأثیر بود؛ پس به سلاح تزویر روی آوردند. به اسلام گردن نهادند اما نه از آن روی که حقیقت آن را دریافته و آن را قبول کردهاند، بلکه بدان جهت که چارهای جز آن نداشتند. در مقابل پیشرفت روزافزون اسلام، معارضه مستقیم بی فایده بود. پس مسلمان شدند نه قلباً که اسماً، نه باطناً که ظاهراً و نه با انگیزه که به ناچار.
در تاریخ اسلام این نظریه برای اولین بار از طرف بنی امیه مطرح شده است. امام خمینی (ره) در این باره میفرماید: «طرح مسئلهٔ جدا بودن سیاست از روحانیت چیز تازهای نیست. این مسئله در زمان بنی امیه مطرح شد و در زمان بنی عباس قوت گرفت. در این زمانهای اخیر هم که دستهای بیگانه در ممالک باز شد آنها هم به این مسئله دامن زدند.»
معاویه پس از صلح در سال چهلم هجری در سخنرانی خود گفت: «من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید یا روزه بگیرید یا حج کنید و یا زکات دهید. شما این کارها را میکنید. من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم و به مقصود خود نیز رسید». علامه طباطبائی (ره) میگوید: «معاویه با این سخن نشان داد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و مقررات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست.»
خلفای بنی امیه با سلطنت مطلق العنان استبدادی خود در طول هفتاد سال حکومت چنان کردند که «جز نامی از اسلام باقی نماند و حکومت اسلامی دینی که از زمان پیغبمر اکرم (ص) پیرایهای جز تقوا و عدل نداشت تبدیل به یک امپراتوری جابرانهٔ صددرصد عربی گردید.»
سلسله بنی عباس که با شعار «الرضا من آل محمد» و ادعای قوم و خویشی با فرزندان رسول خدا روی کار آمدند، دست کمی از پیشنیان خود نداشتند و با نام اسلام، تیشه به ریشهٔ دین زدند. تاریخ جنایتهای بی شمار و خفت بار هر دو سلسله را در طول مدت زمامداریشان به ثبت رسانیده است.
اقدام حکومتها به «سیاست کاری دینی» به جای دینی کردن سیاست
نگاهی هرچند گذرا به تاریخ حکومتهایی که در اسلام با نام دین و تحت عنوان حکومت اسلامی ایجاد شدند، بیانگر این است که روی آوردن سیاستها به دین ناگزیر بوده است اما به جای «دینی کردن سیاست» به «سیاست کاری دینی» و «سیاست بازی دینی»! اقدام میکردند. دین در نظر آنها بیشتر عاملی برای حکومت کردن و در رأس قرار داشتن، بوده است. این مسئله همچنان با فراز و نشیبهایی ادامه داشته است و حکومتهایی که پس از این دو سلسله روی کار آمدهاند، عمدتاً دین را سیاسی میکردند نه سیاست را دینی. و همه زمینههای پیدایی این اندیشه را که سیاست از دین جداست پدید آوردند. علل و عوامل دیگری از جمله سیاستهای استکباری و به تعبیر امام راحل «باز شدن دستهای بیگانه در ممالک اسلامی و دامن زدن به این مسئله از سوی بازیگرهای دنیا» نیز بی تأثیر نبوده است
وسائل ـ در مورد اندیشه امام خمینی (ره) و اثبات پیوند دین و سیاست توضیحات لازم را ارائه دهید؟
پیوند دین و سیاست اندیشه جدیدی نیست که تنها از سوی امام خمینی (ره) طرح شده باشد بلکه اندیشه آمیختگی دین و سیاست با مبانی خبرگان مکتب اسلام در طول تاریخ فقاهت هماهنگ است. دیدگاههای برخی از اندیشوران اسلامی شاهد گویای این اندیشه است.
یکی از تلاشهای ارزندهٔ امام خمینی (ره) تفهیم موضوع پیوند دین و سیاست است، امام در حالی دست به این حرکت و نهضت فکری زد که اندیشه جدایی دین از سیاست، سالها در بین مسلمانان حتی در بین روحانیون مطرح شده بود و به صورت اعتقاد و باور درآمده بود.
امام (ره) در این باره میفرماید: «حال چند سال است که تبلیغ کردند، به طوری که خود آخوندها هم باور کردیم ما را چه با سیاست. معنایش این است که اسلام را اصلاً کنار بگذارید؛ اسلام کنار گذاشته شود؛ اسلام در این حجرههای ما در آن جا دفن شود؛ آنها از خدا میخواهند که اسلام از سیاست جدا باشد؛ دین از سیاست جدا باشد این یک چیزی است که از اول، سیاسیون انداختند توی دست و دهان مردم، به طوری که الان ما هم که اینجا هستیم باورمان آمده است که آقا چکار داریم به سیاست، سیاست را بگذار برای اهلش».
در این راستا امام (ره) در سال 1320 در پاسخ به شبهه پراکنی های کتاب «اسرار هزار رساله» کتاب ارزشمند «کشف الاسرار» را به نگارش در آورد و بر نظارت روحانیت در امور اجرایی و سیاسی کشور تأکید نمود. پس از رفتن به نجف اشرف در نخستین سخنرانی خود رسماً اعلام کردند که اسلام برنامه زندگی دارد اسلام برنامه حکومت دارد.
امام در آثار فقهی خود از جمله کتاب «البیع» برای فقیهان رسالتی بالاتر از نظارت قائل شد و تشکیل حکومت را برای آنان امری واجب شمرد و در کتاب «تحریرالوسیله» (که رساله علمیه تلقی میشود) در بحث امر به معروف و نهی از منکر بحث حکومت و سیاست را مطرح نمود و به صراحت فرمود: «در عصر غیبت ولی امر و سلطان عصر، نایبان عام آن حضرت، واجد شرایط فتوا و قضا هستند؛ جانشینان آن حضرت در اجرای سیاسات و مسائل حکومتی و سایر اموری که بر عهدهٔ امام است میباشند».
در کتاب «ولایت فقیه» به طور مشروح مباحث حکومت اسلامی را مطرح نمودند و با دلایل مختلف عقلی و نقلی بر ضرورت تشکیل حکومت تأکید فرمودند. امام از یک سو، به آثار و نتایج جدایی دین از سیاست میپردازند و از سوی دیگر، با ارائه دلایل متقن، پیوند دین و سیاست را اثبات میکنند.
امام عدم جدایی سیاست از دیانت را در عمل نشان داد. در اندیشهٔ ایشان همچون سلف صالح مرحوم مدرس «ره» سیاست و دیانت عین هم است.
امام تنها فقیهی بود که در تاریخ تشیع توانست حکومت اسلامی را در قالب فلسفه سیاسی تئوریزه کرده و ارائه دهد و سپس از مقام نظر و تئوری به مقام عمل درآورد. امام حکومت را فلسفه عملی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت و نشان دهندهٔ جنبهٔ عمل فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی میداند.
حرکت امام ناظر به دستیابی به قدرت به عنوان ابزار اصلاح جامعه در ابعاد گوناگون و به دست آوردن حکومت است. حکومتی که در یک نگاه جنبهٔ اجرایی ولایت عامه و مطلقه الهی محسوب میشود. از سوی دیگر، لازمهٔ امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح جامعه و برقراری عدالت اجتماعی و مبارزه وسیع و همه جانبه با مفاسد اجتماعی و انحرافات، دستیابی به قدرت یا به عبارت دیگر، حکومت و حاکمیت است. حضرت امام در تقابل با نظام سیاسی حاکم هم مشروعیت حکومت وقت را زیر سئوال برد و هم کارآمدی آن را. ایشان برای به دست گرفتن حکومت به پاخاست و در این تلاش پیروز شد.
دکترین ولایت فقیه که بر پیوند دین و سیاست تکیه میکند، پیش از حضرت امام از سوی بزرگان دیگری نیز مطرح بوده است اما تفسیر نو امام از آن، به کلی تفسیری دیگر است. امام بر این نکته تأکید میکرد که ماهیت حکومت اسلامی در کیفیت و ویژگی رهبری آن است که طبق نظر ایشان فقط باید توسط فقیه صورت گیرد. امام فرمودند: «روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعالیت نداشته باشد نمیتواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای ادارهٔ جامعه کافی نیست. حوزهها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث و مهیای عکس العمل مناسب باشند.»
برهمین اساس ایشان با اشاره به نقش حساس زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیم گیریها آوردهاند: «حکومت فلسفهٔ عملی برخورد با شرک و کفر و معضلات داخلی و خارجی را تعیین میکند و این بحثهای طلبگی مدارس که درچارچوب تئوریهاست، نه تنها قابل حل نیست که ما را به بن بستهایی میکشاند که منجر به نقض ظاهری قانون اساسی میگردد.» سپس خطاب به روحانیان و عالمان میفرماید: «شما در عین اینکه باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرعی صورت نگیرد ـ و خدا آن روز را نیاورد ـ باید تمام سعی خودتان را بنمایید که خدای ناکرده اسلام در پیچ و خمهای اقتصادی، نظامی، اجتماعی و سیاسی متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد.»
«حکومت که شعبهای از ولایت مطلقه رسول الله (ص) است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است... و میتواند هر امری را چه عبادی و یا غیرعبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند، آنچه گفته شده تاکنون و یا گفته میشود ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است. آنچه گفته شده است که شایع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض میکنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است و بالاتر از آن هم مسائلی است که مزاحمت نمیکنم.»
آثار و تبعات جدایی دین و سیاست از نگاه امام خمینی (ره)
وسائل ـ حضرت امام (ره) برای جدایی دین از سیاست چه آثار و تبعاتی را بیان فرمودند؟
امام (ره) میفرماید: «وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق در احکام فردی و عبادی شد، قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید».
غفلت و فراموشی احکام سیاسی اسلام
با کنار گذاشتن مسائل سیاسی اسلام به تدریج احکام فراموش میشود. امام (ره) میفرماید: «تقریباً اکثر ابواب فقه کنار گذاشته شده بود عملاً؛ توی کتابها نوشته شده بود و کنار گذاشته شده بود و اکثر آیات قرآن هم کنار گذاشته شده بود؛ قرآن میخواندیم و میبوسیدیم و میگذاشتیمش کنار. آیاتی که مربوط به جامعه بود؛ آیاتی که مربوط به سیاست بود؛ آیاتی که مربوط به جنگ بود؛ آیات زیادی که اکثر آیات مربوط به این مسائل است اینها را منسی کرده بودیم؛ یعنی ما را وادار کرده بودند که منسی باشد».
وسائل ـ حضرت امام (ره) برای اثبات نظریه خود بر سه امر مهم و اساسی؛ یعنی جامعیت اسلام، ماهیت و کیفیت قوانین اسلام و سیره پیامبر اکرم (ص) استدلال کردند در مورد هر کدام مختصر توضیح بدهید؟
امام خمینی در موارد مختلف با طرح جامعیت اسلام، بر ضرورت طرح اندیشه سیاسی اسلام تأکید مینمایند و اندیشه جدایی دین از سیاست را محصول غفلت از این نکته مهم میدانند. در این باره میفرمایند: «تبلیغ کردند که اسلام دین جامعی نیست؛ دین زندگی نیست برای جامعه نظامات و قوانین ندارد [و] طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است.»
در جای دیگر میفرماید: «اسلام و حکومت اسلامی پدیده الهی است که با به کار بستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تأمین میکند و قدرت آن را دارد که قلم سرخ بر ستم گری ها و چپاول گری ها و فساد و تجاوزها بکشد و انسان را به کمال مطلوب خود برساند. مکتبی است که برخلاف مکتبهای غیر توحیدی در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته و لو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد فرو گذار ننموده است.»
این کلام امام الهام گرفته از سخن نبی گرامی اسلام (ص) است که در حجة الوداع فرمودند: «ای مردم هیچ چیز از آنچه شما را به بهشت نزدیک و از آتش دور گرداند وجود ندارد، مگر این که شما را به آن مأمور کردم و هیچ چیز از آن چه شما را به آتش نزدیک و از بهشت دور سازد وجود نداشت، مگر آن که شما را از آن نهی کردم.»
ماهیت احکام اسلام
از آن جا که قوانین اسلام برای اداره نظام اجتماعی سیاسی، نظامی، اقتصادی، و فرهنگی وضع شده است، تنوع و تکثر احکام در عرصههای مختلف تشکیلات حکومتی را طلب میکند. امام ماهیت و کیفیت این قوانین را دلیل بر لزوم تشکیل حکومت میداند. در این میان به احکام مالی، از قبیل خمس، جزیه، خراج، احکام دفاع ملی، احقاق حقوق و احکام جزایی اشاره میکنند.
دستورات اسلام جز با تحقق یک نظام فعال سیاسی اجرا نمیگردد و ما خود شاهد بودیم که در زمان رژیم طاغوتی که دین در عرصه سیاست حضور نداشت، بسیاری از احکام اسلام معطل مانده بود. بر این اساس، در بعضی از روایات ولایت که منصب سیاسی است به عنوان کلید فرایض دینی معرفی شده است.
سیره عملی پیامبر اکرم (ص)
در اسلام پایههای نظام سیاسی به دست نبی گرامی (ص) پی ریزی شد. امام در موارد مختلف به این سیره تمسک نموده و میفرماید: «مجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست. برای این که قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه اجراییه و مجری احتیاج دارد، به همین جهت خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون؛ یعنی احکام شرع یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است. رسول اکرم (ص) در رأس تشکیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت در آن زمان مثلاً به بیان قانون جزا اکتفا نمیکرد، بلکه در ضمن به اجرای آن میپرداخت».
در جای دیگر میفرماید: «در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتی که انحراف در کار نبود، سیاست و دیانت توأم بودند. این آخوندهای درباری و این به اصطلاح سلاطین آمریکایی یا شوروی، یا باید پیغمبر و پیغمبران را و خلفای پیغمبر و پیغمبران را تخطئه کنند و یا باید خود و حکومتهای خود را تخطئه کنند. امر دایر بین این دو است و از این [دو] خارج نیست». در جای دیگر میفرماید: «پیامبر تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامی و حکومت اسلامی تشکیل داد. مدتی که در مکه بود حضرت نمیتوانست حکومت تشکیل دهد، لیکن مشغول جمع آوری افراد بود؛ مشغول یک سیاست زیر زمینی بود. بعد که کار را درست دید و آمدند به مدینه، آن جا دیگر حکومت تشکیل دادند».
امام (ره) در جای دیگر میفرماید: «مگر زمان پیغمبر اکرم (ص) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عدهای روحانی بودند و عده دیگر سیاست مدار و زمام دار. مگر زمان خلفای حق یا ناحق زمان خلافت حضرت امیر (ع) سیاست از دیانت جدا بود و دو دستگاه بودند! این حرفها را استعمارگران و عمال سیاسی آنها درست کردهاند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان بر کنار سازند و ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جدا کنند. در این صورت میتوانند بر مردم مسلط شده و ثروتهای ما را غارت کنند. منظور آنها همین است.»
برداشت امام از سیره پیامبر (ص) مبتنی بر روایتی است که از امام صادق (ع) نقل شده که فرمودهاند «ان الله عزوجل ادب نبیّه فاحسن ادبه فلما اکمل له الادب قال إنّک لعلی خلق عظیم ثم فرض الیه امرالدین والاُمّة لیسوس عباده»؛ خداوند پیامبرش را تربیت کرد و خوب تربیت کرد. وقتی که تربیت او را تکمیل نمود فرمود: تو دارای اخلاق نیک و عظیمی هستی، سپس امر دین و امّت را به او واگذار کرد تا سیاست امور بندگان را به عهده بگیرد.
امام (ره) مسلمانان را به تأسی کردن به سیره پیامبر (ص) در امر دخالت در امور سیاسی فرا میخواند و میفرمود: «مسلمین از سیرۀ انبیا و خصوصاً از سیرۀ پیغمبر اکرم باید مطالعه کنند. ببینند چه کرده است و ما باید تأسی کنیم. اگر پیغمبر آمده بود و فقط تو مسجد مدینه نشسته بود و قرآن را ذکر کرده بود و دیگر کاری هم نداشت، هم ما میرفتیم همین کار را میکردیم، ما تأسی میکردیم، اما کسی که آمده است، از همان اولی که آمده است در مکه، مشغول مبارزه بوده است تا وقتی آمد مدینه، در مدینه که آمد حکومت تشکیل داد. مبلغ فرستاد حکومت، فرستاد در همه جا، آن جایی که دستش میرسید».
امام (ره) در عین حال که بر ضرورت دخالت در امور سیاسی تأکید میکند، از شبهات مطرح شده از سوی طرفداران جدایی دین از سیاست غافل نیست و با بیانهای مختلف به آنها جواب دادهاند. امام با صراحت، انکار ضرورت تشکیل حکومت را انکار دین مبین اسلام میداند و میفرماید: «هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.»/422/401/م