قبلا گفتیم که جهاد واجب کفایی است و واجب کفایی، در برابر واجب عینی است. نماز و روزه، مثالهایی از وجوب عینی هستند. وجوب کفایی منوط به حد کفایت است.
تشخیص کفایت و عدم آن در جهاد
به عنوان مثال اگر امام المسلمین(در جهاد دفاعی و یا ابتدایی) ببیند تعداد مسلمانانی که برای نبرد وجود دارند به اندازه کفایت نیست و اگر با همین تعداد به مصاف دشمن بروند، شکست خواهند خورد، در چنین شرایطی وجوب جهاد را ساقط میکند.
در برابر این اگر تعداد مسلمین آماده برای نبرد، بیش از حد نیاز باشد و به اندازه کفایت هم افرادی برای شرکت در جهاد اعلام آمادگی کرده باشند، وجوب از بقیه مکلفین ساقط میشود.
در بحث جهاد عوامل مختلفی دخالت دارد. یکی از عواملی که در جهاد موثر است، شرایط دشمن است. فرض میکنیم شرایط اقتصادی و فرهنگی دشمن به گونهای است که اگر الآن مورد هجوم قرار بگیرد، در برابر اسلام مقاومت میکند. اما همین دشمن در سال آینده بدون قتال به اسلام خواهد گروید؛ در این صورت قتال با آنها جایز نیست.
نبود حد ثابت در حد و اندازه جهاد
بنابراین جهاد از واجبهایی است که عوامل مختلفی در آن دخالت دارد. پس برای جهاد نمیتوان حد ثابتی تعریف کرد. به عنوان مثال نمیتوان گفت جهاد حداقل سالی یک بار باید انجام شود. اما بعضی از فقها فرمودهاند: «أقل ما یفعل الجهاد فی السنة مرة.» در طول تاریخ و از زمانی که نگارش کتب فقهی صورت گرفته است، فقها از جمله شیخ طوسی این مسئله را مطرح کردهاند؛ اگر چه درباره آن اختلاف است.
ادله قائلین به وجوب سالانه جهاد
کسانی که «أقل ما یفعل الجهاد فی السنة مرة» را مطرح کردهاند، برای اثبات ادعای خود دلایلی آوردهاند. دلیل اول آنها اجماع است. ادعا شده که این مطلب، اجماعی است. در این که آیا اجماعی درباره این ادعا وجود دارد، بحث خواهیم کرد.
دلیل دیگری که به آن استناد کردهاند، این آیه است: «فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَ أَقَامُواْ الصَّلاَةَ و َآتَوُاْ الزَّکَاةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»[1]
خدای متعال در این آیه میفرماید وقتی این چهار ماهی که نبرد در آن حرام است پایان یافت، مشرکین را بکشید. در وجه استدلال به این آیه میفرمایند جهاد در این چهار ماه حرام است. خدای متعال در این آیه می فرماید وقتی ماههای حرام پایان یافت، مشرکین را بکشید. پس ما به محض این که ماههای حرام پایان یافت، موظفیم مشرکین را بکشیم.
سوال این است که این امر را چند بار باید انجام داد؟ فرمودهاند که امر دالّ بر تکرار نیست و یکبار هم در سال کفایت میکند.
اشکال و جواب
اشکال: آیه 5 سوره توبه، امر به جهاد نیست، بلکه جوازی برای انجام جهاد است. این آیه مانند آیه مربوط به صید بعد از احرام است که در آنجا خدای متعال اجازه صید را صادر کرد.
جواب: صید مسئلهای است که انسانها به طور طبیعی به دنبال آن هستند. برای اینکه صید جزء منافع انسان است. اما قتال با دیگران به صورت ذاتی مطلوب نیست. در قتال با دیگران کشتن و کشته شدن وجود دارد که برای انسان ناخوشایند است. برای این که حتماً اقدام کنید، نیاز به امر دارد و «فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ» هم امر است و دالّ بر وجوب؛ الا این که شما قرینهای بیاورید که دالّ بر وجوب نیست.
در اینجا میفرمایند امر بعد از حظر، قرینه بر این نمیشود که این امر برای جواز است. به دلیل این که در نبود حظر، این امر واجب بوده است. شما قبلاً امر به صید نداشتید. خدای متعال فرمود در ماههای حرام صید نکنید. پس حرمت مستدام شد. وقتی گفت اجازه دارید که بعد از احرام صید کنید، اوضاع به حالت قبل، یعنی جواز صید برمیگردد.
اما قتال قبل از «الأَشْهُرُ الْحُرُمُ» واجب بوده است. در این صورت وقتی بعد از «الأَشْهُرُ الْحُرُمُ» دستور «فَاقْتُلُواْ» میدهد، جهاد به حالت قبل، یعنی وجوب برمیگردد.
حالا که جهاد به حالت قبلی خود، یعنی وجوب برگشت، این سوال باقی است که چند بار باید به این تکلیف عمل کرد؟ عدهای فرمودند جهاد باید در هر سال حداقل یک بار تکرار شود. دلیلی که ارائه دادهآند این است که جهاد واجب است و از طرف دیگر جهاد در چهار ماه حرام است. پس در هر سالی هشت ماه برای جهاد باقی میماند. میفرمایند در این هشت ماه، باید حداقل یک بار برای جهاد اقدام کنیم؛ چون ما در آن چهار ماه امری نداریم، ولی در این هشت ماه، امر داریم. یک بار که در این هشت ماه به این امر عمل کنیم، تکلیف ساقط میشود.
مرحوم صاحب جواهر میفرماید در این استدلال اشکالاتی وجود دارد. شما در اطراف این مسئله مطالعه بکنید و نتیجهاش را مکتوب ارائه بدهید.
منشاء دیدگاه فقها به وجوب سالانه جهاد
ما از ابتدا گفتیم که جهاد، دفاعی و بر حسب امکانات است. به نظر میرسد که این فتوا بر اساس یک قاعده درستی بیان نشده است. به این نکته دقت کنید که فقه مدرسهای با فقه روی زمین متفاوت است. این فتوایی که عدهای از فقها دادهاند، بر مبنای فرض است. یعنی فرض را بر این گرفتهاند که پیامبر اکرم(ص) در شهر خودشان در امنیت زندگی میکنند، امکاناتشان هم برای جهاد به اندازه کفایت هست و مؤمنین هم به اندازه کافی وجود دارند؛ دشمن مهاجمی هم در کار نیست. کفاری وجود دارند که در مرزها زندگی میکنند و با مسلمانان هم کاری ندارند. اما اگر آنها را به اسلام دعوت کنند، دعوت را قبول نمیکنند و در آن صورت کار به شمشیر میکشد.
در فقه فرمودهاند اگر چنین شراطی به وجود آمد، بر پیامبر اکرم(ص) واجب است که حداقل در سال یک بار به آنجا برود و به آنها بگوید که یا اسلام را میپذیرید و یا گردنتان را میزنم! پیامبر(ص) یا امام معصوم(ع) بعد از اینکه یک بار در سال جهاد کرد، میتواند این جهاد را تا سال آینده تعطیل کند. این یک فرض است.
مفهوم آیه 5 سوره توبه
اولین اشکال بر این مطلب، این است که عبارت «فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ» اصلاً ناظر بر وجوب قتال نیست؛ بلکه این عبارت میخواهد مدت جواز ترک القتال را بگوید. بنابراین فَاقْتُلُوا که در آیه به آن اشاره شده است، در صدد بیان تمام شدن مدت ترک القتال است؛ نه بیان کیفیت القتال و وجوب القتال.
اگر به آیات خوب دقت کنید، در مجموعه آیات میبینید که این آیه در مقام بیان وجوب القتال بعد از انسلاخ نیست، بلکه در مقام بیان رفع مانع است. یعنی تا الآن شما حق نداشتید بجنگید، ولی از حالا به بعد حق قتال دارید. اما این آیه در مقام بیان کیفیت و چگونگی انجام جهاد نیست. پس این آیه در مقام بیان اصل وجوب نیست، بلکه در مقام بیان رفع الحذر است.
اما به چه دلیلی میگوییم این آیه در مقام وجوب نیست، بلکه در مقام بیان رفع الحذر است؟ خدای متعال در سوره برائت فرمود: «بَرَائةٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ الْمُشْرِکِین»[2] خدای متعال در این آیه میفرماید این آیات اعلان برائت و بیزاری خدا و رسول(ص) نسبت به آن دسته مشرکینی است که با آنها پیمان بسته بودید. این آیه اعلان برائت به مشرکینی داد که با مسلمین قرارداد ترک جنگ داشتند.
بعد خدای متعال در آیه بعدی میفرماید: «فَسِیحُواْ فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُواْ أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَ أَنَّ اللّهَ مُخْزِی الْکَافِرِینَ»[3] خدای متعال در آیه خطاب به مشرکین میفرماید چهار ماه به شما فرصت میدهم. در این چهار ماه فکر کنید که میخواهید با من نبرد کنید یا طبق قرارداد قبلی عمل کنید.
قراردادی که پیامبر اکرم(ص) در صلح حدیبیه با مشرکین نوشته بودند، متون و بندهایی داشت. در پایان این قرارداد نوشته شد که هر کسی این قرارداد را نقض بکند، شهر او به طرف مقابل تعلق دارد. یعنی اگر اهل مکه زیر قرارداد زدند، پیغمبر(ص) حق داشتند که مکه را بگیرند و بالعکس.
اهالی مکه این قرارداد را نقض کردند. پیامبر(ص) بعد از نزول این آیه فرمود من طبق قرارداد قبلی، حق دارم شهر شما را بگیرم. چهار ماه فرصت دارید؛ اگر در این چهار ماه مسلمان شدید، من شهر را نمیگیرم، اما اگر در این چهار ماه مسلمان نشدید، شامل این آیه میشوید: «وَ أَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ»[4] این آیه یک اعلان عمومی به مشرکین است.
بعد خدای متعال در آیه بعدی، تبصرهای بر آیه قبلی وارد کرد و فرمود: «إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئًا وَ لَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»[5] این اعلان برائت شامل حال کسانی میشود که قرارداد را پاره کردند. اما آنهایی که قرارداد را پاره نکردند، قراردادشان پابرجاست. این آیات اعلان برائت به مشرکینی بود که قرارداد را نقض کردند.
پس خدای متعال به نقض کنندگان قرارداد فرمود: «فَسِیحُواْ فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ» بعد فرمود: «فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ» این فرصت چهار ماهه که تمام شد، دستور نبرد شروع میشود. پس اصلاً این چهار ماهی که خدای متعال به مشرکین فرصت داده است، آن چهار ماه حرام مشهور نیست. این چهار ماه مورد اشاره در این آیه، همان چهار ماهی است که مسلمانان با مشرکین قرارداد بسته بودند.
به هر تقدیر خدای متعال در این آیات در مقام بیان این است که شما وقتی با یک دشمنی قرارداد بستید، تا مدت قرارداد، جنگ تعطیل است. وقتی که قرارداد تمام شد، جنگ شروع میشود. اما این آیه در مقام کیفیت و چگونگی نبرد با دشمن نیست.
1 توبه/5
2 توبه/1
3 توبه/2
4 توبه/3
5 توبه/4