قبل از این که بحث خود را درباره صحیحه یونس بن عبدالرحمن ادامه دهیم، نکتهای را در ارتباط با سهل بن زیاد آدمی بیان میکنیم.
حقیقت سهل بن زیاد آدمی
ما در جلسه گذشته درباره سهل بن زیاد آدمی گفتیم که درباره ایشان اختلاف و تردید زیادی در بین علمای علم رجال وجود دارد. بعد اشاره کردیم که عدهای از علما درباره سهل بن زیاد آدمی میفرمایند: «الامر فی السهل سهل.» البته این عبارت این به این معنا نیست که شما درباره سهل تحقیق نکنید و اهل نظر نشوید.
در جلسه گذشته ما با مسامحه از سهل بن زیاد عبور کردیم. دلیل آن هم این بود که ما خیلی نمیخواستیم در باب این روایات از نظر مدرک و سند توقف کنیم. اما اگر قرار باشد راجع به مدرک روایت، سختگیری کنیم، باید بگوییم که سهل بن زیاد خیلی قابل بحث و اختلاف است.
سهل بن زیاد آدمی توسط مرحوم نجاشی، مرحوم کشی و در ادامه توسط شیخ طوسی، تضعیف شده است. احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی، بزرگ شهر قم در زمان خودش و به تعبیر امروز مرجع تقلید اعلم زمان خود بوده است. در زمان ایشان، قم مرکز راویان و علوم اهل بیت(ع) بود. ایشان خیلی مراقب بود که در قم روایات ضعیف نقل نشود. جناب احمد بن محمد بن عیسی اشعری، سهل بن زیاد آدمی را از قم بیرون کرد. دلیل اخراج سهل هم این بود که جناب اشعری معتقد بود سهل بن زیاد غیر از این که از ضعفا روایت نقل میکرد، احادیث ضعیف هم نقل میکرد.
از طرف دیگر سهل بن زیاد، تضعیف نجاشی و شیخ طوسی و کشی را هم دارد. البته شیخ در کتاب الفهرست خود از سهل بن زیاد آدمی به عنوان ثقه یاد میکند، اما در رجال خود او را ضعیف معرفی میکند. شیخ در کتاب استبصار نیز روایتی از سهل نقل میکند و بعد آن روایت را به دلیل اینکه سهل در سند آن روایت است، رد میکند.
پس شیخ طوسی در رجال و استبصار خود، سهل بن زیاد را تضعیف، ولی در فهرست او را ثقه معرفی میکند. سهل بن زیاد فقط همین یک توثیق را دارد.
بعضیها گفتهاند توثیق شیخ مقدم بر تضعیفش است. میگویند شیخ طوسی اول در رجال او را تضعیف کرده و بعد رأیش مانند فتوا برگشته است. اگر کسی یک فتوا بدهد و بعد فتوایی مخالف آن داشته باشد، آخرین فتوا ملاک نظر او خواهد بود. بعضی گفتهاند که در اینجا هم همین طور است. یعنی توثیق شیخ طوسی درباره سهل بن زیاد، مقدم بر توثیق اوست.
البته این حرف صحیحی نیست؛ به دلیل اینکه اولاً استبصار بعد از الفهرست نوشته شده است. ثانیاً این «یوخذ بالمؤخر» قاعدهای در فتوا است نه در توثیق اشخاص. توثیق مسئله اجتهادی نیست. مرحوم آقای خوئی در رجالشان فرمودند اگر قبول هم کنیم که فهرست بعد از استبصار بوده است، ولی با این حال توثیق کتاب فهرست، مقدم نیست. چون قاعده «یوخذ بالمؤخر» در فتوا مطرح است نه در توثیق و تضعیف اشخاص. توثیق و تضعیف عن حسٍ است.
ولی میشود به بیان مرحوم آقای خوئی پاسخ داد و آن این که احتمال دارد مرحوم شیخ طوسی بر اساس تتبع خود در اقوال علماء به این نتیجه رسیده باشد که سهل بن زیاد آدمی ضعیف است. اما دلیلی بر این که این تضعیفها او را از توثیق ساقط میکند، پیدا نکرده است. چون بعضی تضعیفها هست که شخص را از توثیق نمیاندازد.
نکته مهم این است که آیا توثیقی که مرحوم شیخ طوسی در فهرست دارد، واقعاً توثیق است یا سهوالقلم؟ فرض میگیریم مرحوم شیخ در کتاب فهرست خود، سهل را توثیق کرده است، اما کشی و نجاشی او را تضعیف کردهاند. مرحوم شیخ هم در جای دیگر تضعیف کرده است.
دلیل جمله «الامر فی السهل سهل»
پس این سوال باقی است که با این وجود، چرا درباره سهل بن زیاد میگویند: «الامر فی السهل سهل»؟ علت این موضوع این است که سهل بن زیاد آدمی بیش از 2000 روایت نقل کرده است. اگر بخواهیم او را کنار بگذاریم و با روایات او سندی برخورد کنیم، باید بیش از 2000 روایت را کنار بگذاریم و این کار جرأت زیادی میخواهد. به همین جهت نسبت به سهل گفتهاند: «الامر فی السهل سهل.»
بعضیها او را به غالی بودن متهم کردهاند. البته خیلی از علما به اخراج او توسط احمد بن محمد بن عیسی توجه نمیکنند. چون جناب احمد بن محمد بن عیسی اشعری، سهل بن زیاد را متهم به غالی بودن کرده است. و این در حالی است که از نظر ایشان اگر کسی معتقد بود که پیغمبر(ص) هیچ زمانی دچار سهو نمیشود، غالی است.
مفهوم روایات عدم جواز جهاد
بحث ما در این جلسه تتمه بحث قبلی است. بیان ما در جلسه گذشته این بود که روایاتی که درباره عدم جواز الجهاد به دست ما رسیدهاند، در صدد بیان عدم الجواز مطلق جهاد نیستند. معنای آن دسته روایات این نیست که ما تا زمان ظهور بقیةالله الاعظم(عج) نباید اقدامی بکنیم؛ بلکه این روایات به صدد بیان عدم جهاد با امام غیر عادل است.
ما یک عدم جواز الجهاد داریم و یک عدم الجهاد. اگر فرمانده نبرد با مشرکین، امام الحق نباشد، اصلاً آن اقدام و نبرد، جهاد به حساب نمیآید. جهادی که اسلام آن را تعریف کرده، جهاد همراه با امام غیر حق نیست.
فرض میکنیم هارون الرشید پادگانی ایجاد کرد و نیروهایی را به کار گرفت و از آنها برای نگهبانی در مرز استفاده کرد. بر اساس این روایات اگر شما به عنوان نگهبان و در زیر پرچم هارون در مرز نگهبانی بدهید، مرتکب فعل حرام شدهاید. همراهی با قوای مسلح حاکم جائر حرام است.
شخصی خدمت امام معصوم(ع) رسید و به ایشان عرض کرد که من در دستگاه هارون خدمت میکنم، ولی در آنجا حق شیعه را ضایع نمیکنم. حضرت به او فرمود پس در آنجا چه کاری انجام میدهی؟ گفت کارهای دفتری انجام میدهم. حضرت فرمود به همین میزان در بقاء هارون کمک میکنی و در نتیجه به همین میزان در خون ما شریک شدهای.
بنی امیه و بنی عباس اقدامات نظامی خود را جهاد در راه خدا معرفی میکردند. این کسانی که از ائمه(ع) درباره شرکت در جنگها سؤال میکردند، واقعاً اقدام بنیامیه و بنیعباس را به عنوان جهاد پذیرفته بودند که میآمدند و از حضرت درباره شرکت در آنها سؤال میکردند. حضرات در مقام بیان این معنا بودند که به سوال کنندگان بفهمانند جنگ زیر پرچم حاکمین جائر، جهاد به حساب نمیآید.
قرینه بر این مطلب، روایتی است که مرحوم کلینی آن را نقل میکند. روایت این است: «علی بن إبراهیم عن أبیه عن عثمان بن عیسى عن سماعة عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لقى عباد البصری علی بن الحسین صلوات الله علیهما فی طریق مکة فقال له: یا علی بن الحسین ترکت الجهاد و صعوبته و أقبلت على الحج و لینته إن الله عزوجل یقول: (إن الله اشترى من المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأن لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوریة و الإنجیل و القرآن و من أوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم) فقال له علی بن الحسین علیهما السلام: أتم الآیة، فقال: (التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله و بشر المؤمنین) فقال علی بن الحسین علیهما السلام: إذا رأینا هؤلاء الذین هذه صفتهم، فالجهاد معهم أفضل من الحج.»[1]
حقیقت عباد بصری
عباد بصری که اسم او در این روایت آمده، از اهل سنت است؛ اما در زمان خودش، شخص مورد احترامی بود. درباره او در رجال دو نظر وجود دارد. بعضی گفتهاند او فرد درستی بوده است؛ ولی دیگران معتقدند که عباد بصری، فرد ریاکار و خبیثی بوده است. نظر دوم درست است. فرد عجیب و ریاکاری بوده است.
عباد بصری در راه مکه امام سجاد(ع) را میبیند و به امام(ع) میگوید: «یا علی بن الحسین ترکت الجهاد و صعوبته و أقبلت على الحج و لینته إن الله عزوجل یقول: (إن الله اشترى من المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأن لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوریة و الإنجیل و القرآن و من أوفی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم)؛ جهاد و سختیهای آن را رها کردی و به سراغ حج و راحتیهایش آمدی...!» بعد آیاتی را که مربوط به فضیلت جهاد در قرآن امده است را برای امام(ع) خواند. از نوع بیان حرفش معلوم میشود که برای خراب کردن امام(ع) مأموریت داشته است.
امام(ع) در پاسخ به او میفرمایند: «أتم الآیة؛ آیه بعدی را هم بخوان.» او هم آیه بعدی را می خواند: «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله و بشر المؤمنین.»
بعد حضرت به او فرمودند: «إذا رأینا هؤلاء الذین هذه صفتهم فالجهاد معهم أفضل من الحج؛ ...همراهی و جهاد با کسانی که دارای صفات بیان شده در این آیه باشند، از شرکت در حج افضل است.» آیا اینهایی که نیرو جمع میکنند و به جبهه میبرند، واجد صفات بیان شده در این آیه هستند؟
امام سجاد(ع) در زمان سلیمان بن عبدالملک زندگی میکنند. سلیمان بن عبدالملک کسی است که شراب میخورد. کسی است که به راحتی خون افراد بیگناه را به زمین میریخت. آیا این عبدالملک از «العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله» است؟
نکتهای در حقیقت جهاد
چند مطلب در این روایت مطرح است که آنها را بیان میکنیم. مطلب اول اینکه اساساً قیاس حج مستحبی با جهاد واجب چه معنایی دارد؟ این روایت در باب حج مستحبی است. عباد بصری به امام سجاد(ع) گفت تو جهاد را ترک کردی و به سراغ حج راحت رفتی. حج تمتع واجب است و بقیه حجها مستحب.
اگر جهاد در آن زمان بر دیگران تعین نداشته باشد، بر امام سجاد(ع) تعین دارد. به دلیل این که ایشان عالم به احکام هستند، ولی سایر مردم احکام را نمیدانند. اگر در نظر گرفتید که ما الآن جهاد واجب داریم و افرادی که برای جهاد رفتهاند، احکام را بلد نیستند و فقط شما احاکم را بلد هستید، در چنین شرایطی حضور در جبهه برای شما واجب تعینی میشود.
حضرت سجاد(ع) امام است. جهاد بر ایشان واجب است و حج مستحب. بنابراین پاسخی که حضرت به او میدهند، پاسخ اقناعی است؛ والا پاسخ اصلی به این فرد، این است که اساساً امروز جهادی در جریان نیست که من بیایم و در آن مشارکت داشته باشم. این مطلب قرینه است بر این معنا که آن دسته روایاتی که در مقام بیان عدم الجهاد در آن زمان بودهاند، از این بابت صادر شدهاند که آن جهادها امام حقی نداشتهاند.
می خواهم به مطلبی اشاره کنم که بعضیها سختشان است این را باور کنند که ما باید کتاب الدفاع را حداقل کتاب الجهاد الدفاعی بنویسیم. به دلیل این که امام(ره) دفاع را هم جزء جهاد میدانند. امام(ره) در زمان جنگ فرمود تا رفع کل فتنه به جنگ ادامه بدهید و به این آیه استناد کرد: «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ و یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ»[2]
این قاتلوهم در این آیه شامل جهاد و دفاع میشود. یعنی اگر کسی در جهاد دفاعی کشته شد، شهید است و نیازی به غسل ندارد. شهید برای معرکه قتال جهادی است. پس «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ» هم شامل جهاد ابتدایی و هم جهاد دفاعی میشود.
دلیل دیگر لزوم وجود امام در جهاد دفاعی
در جلسات گذشته گفتیم که جهاد، واجب کفایی است. از اینجا گفتیم وقتی جهاد واجب کفایی است، شخصی هم باید باشد تا حدالکفایه را تعیین کند. جهاد باید یک فرمانده داشته باشد. بنابراین گفتیم که ما دفاع بدون امام نداریم. دفاع هم به امام نیاز دارد. از این یک مسئلهای متفرع کردیم و آن این که پس برای جهاد نمیتوان حد معینی تعیین کرد. چون جهاد تابعی است از سه متغیر؛ یک: وجود دشمن، دو: قدرت شما، سه: شرایط محیطی.
خرمشهر را صدام گرفته بود. لازم بود او را بیرون کنیم. میدیدند برای اینکه آنها را بیرون بکنند، نیاز به گلوله توپ دارند، ولی فعلاً گلوله توپ ندارند. بنابراین فعلا نمیتوانند به خط بزنند. حد تعین او زمانی است که گلولهها برسد.
پس شما نمیتوانید بگویید در فلان زمان حتماً باید حمله کنیم؛ چون ابزارش مهیا نیست. جهاد یک امر مطلق تعریف شده نیست. جهاد تابعی از متغیرها است. پس شما نمیتوانید برای جهاد، حد معینی قائل شوید. ما بر همین اساس اشکالی وارد کردیم به این مطلب که مرحوم صاحب جواهر[3] از قول مرحوم محقق کرکی و از فاضل و از شیخ طوسی و از شهیدین نقل کرد که امام المسلمین حتماً باید سالی یک بار جهاد انجام دهد. این حرف به چه معناست؟ سوال ما این است که شما این مسئله را از کجا آوردهاید؟ جهاد که یک مسئله ثابتی نیست. به عنوان مثال، امسال یخبندان شده است و منطقه قابلیت انجام نبرد نظامی را ندارد. در چنین شرایطی چگونه میتوان به جهاد رفت؟
ما بر این مطلب اشکال وارد کردیم و گفتیم نمیشود برای جهاد، حدی قرار داد. سؤال این است که این مسئله از کجا آمده است؟ این «أقل ما یفعل الجهاد فی السنة مرة» از کجا آمده است؟ بررسی این دو مطلب فقه القرآن و همچنین فقه الروایه شما را تقویت میکند.
1 کافی/ج5/ص22
2 بقره/193
3 جواهر/کتاب الجهاد/صفحه 21
و صلی الله علی محمد و آل محمد.
پایان.
120/907/د