به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه تخصصی وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح دوشنبه شانزدهم اسفند ماه 1395 در جلسه 170 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم؛ در ادامه بررسی لزوم شرط اصرار برای فردی که هنوز اقدام به گناه نکرده است به تبیین ضرورت یا عدم ضرورت امر به معروف در این صورت پرداخت.
خلاصه مباحث گذشته:
در بحث شرط ثانی یعنی «اصرار» در قسم اول (بعد از ارتکاب گناه) دوازده صورت را بررسی کردیم، به قسم دوم (قبل از ارتکاب گناه) رسیدیم؛ که اگر کسی هنوز گناهی مرتکب نشده، آیا «اصرار» دربارة چنین شخصی هم شرط است؟ یا این که حتی اگر فقط یک بار میخواهد منکری را مرتکب بشود باز هم نهیازمنکر چنین شخصی واجب است؟
گفتیم: مرحوم آقای خوئی تصریح کرده که دربارة چنین شخصی شرط نیست. فقهای دیگر متعرض این که: «آیا شرط است یا نه؟» نشدهاند، اما حکمش را بیان کردهاند. حضرت امام در تحریرالوسیله فرمودهاند که: «ظاهر، وجوب نهیازمنکر است.»، گفتیم: از فرمایش حضرت امام استفاده میکنیم که برای عدم وجوب هم وجه هست. در قول به وجوب، دو وجه را گفتیم؛ یکی این که از ادلة وجوب نهیازمنکر میفهمیم که غرض شارع «عدم تحقق منکر» در خارج است و این غرض در مانحنفیه (قسم دوم) هم وجود دارد و درنتیجه عرف میفهمد که این مقنِّن اینجا را هم واجب کردهاست. وجه دوم این بود که عقل حکم میکند همانطور که انسان خودش نباید در محضر مولا هتک کند، همانطور هم باید مانع هتک دیگران بشود.
دلیل سوم: روایات
و برای این قول یمکن أنیستدل به بعضی روایات:
روایت اول: کسی که نهیازمنکر نکند با خدا جنگیده
جامع احادیث شیعه، حدیثی را از کافی نقل کرده، ص393،ح34 از همان باب اول: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عِیَاضٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَشْیَاءَ مِنَ الْمَکَاسِبِ فَنَهَانِی عَنْهَا فَقَالَ یَا فُضَیْلُ وَ اللَّهِ لَضَرَرُ هَؤُلَاءِ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ أَشَدُّ مِنْ ضَرَرِ التُّرْکِ وَ الدَّیْلَمِ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْوَرِعِ مِنَ النَّاسِ قَالَ الَّذِی یَتَوَرَّعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَجْتَنِبُ هَؤُلَاءِ وَ إِذَا لَمْ یَتَّقِ الشُّبُهَاتِ وَقَعَ فِی الْحَرَامِ وَ هُوَ لَا یَعْرِفُهُ وَ إِذَا رَأَى الْمُنْکَرَ فَلَمْ یُنْکِرْهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْعَدَاوَةِ»[1] .
تقریب اول: با استفاده از تعمیم علت حبّ عصیان
حضرت فرمودند: کسی که منکر را انکارنکند درحالیکه قدرت بر انکار دارد، دوست دارد که خداوند نافرمانی بشود، و چنین کسی با خدای متعال جنگیدهاست. پس حضرت علت وجوب را این قراردادهاند که چنین کسی که نهیازمنکری نمیکند، دوست دارد که خداوند عصیان بشود؛ یا به استمرارش در مستقبل، و یا به تکرارش در مستقبل. این علت، دربارة کسی که قصد جدی دارد ولی هنوز مرتکب نشده هم جاری است؛ که اگر ما او را نهیازمنکر نکنیم، تحقق گناه را دوست داریم.
اشکال: این کار شما قیاس نیست؟
پاسخ: قیاس نیست، تمسک به علت است.
تقریب دوم: مورد روایت «قصد» است
بلکه حتی در مواردی که در خارج منکری را دیده و نهی نکرده، چطور دوست دارد خدا عصیان بشود؟! دربارة گناه انجامشده معنی ندارد که انجام آن را دوست داشته باشد؛ چون گذشته و تمام شده. پس مقصود این است که استمرار یا تکرار آن گناه را دوست دارد. حتی در آن مواردی که شخصی گناهی را انجام داده، این تعلیل برمیگردد به این که در مقام «قبل از اتیان» دوست دارد که انجام بشود؛ به این نحو که در آینده هم به آن گناه استمرار بخشیده بشود یا تکرار بشود.
در تقریب دوم، کسی نسبت به گناه سابق نهیازمنکر نمیکند، درحقیقت حبّ به گناه ماقبل نیست که در حکم مبارزه با خداست، بلکه حب به استمرار یا تکرار است. پس مورد حدیث، همان جایی است که قصد دارد، و بحث ما هم همانجاست و لازم نیست از تعمیم علت استفاده کنیم.
پس به این دو تقریب، از این روایت شریفه استفاده میشود کسی که قاصد است ولی هنوز مرتکب نشده، باید نهیازمنکر بشود.
اشکال: مواردی داریم که قادر است بر نهیازمنکر و انجام نمیدهد، ولی انجام آن منکر را هم دوست ندارد.
پاسخ: شما در مقابل امام صادق میفرمایید. امام میفرمایند: در دوران بین «تحمل خجالتکشیدن و محو گناه»، با «خجالتنکشیدن و رهاکردن گناهکار به حال خود»، انجامشدن گناه را بیشتر دوست دارد.
در موردی هم که منکری را در خارج دیده اگر نهی نکند، چطور میخواهد خداوند عصیان بشود؟ ...
بنابراین حتی در مواردی که شخصی گناهی را انجام داده، حضرت علتی میآورند که درحقیقت برمیگردد به این که در مقام «قبل از اتیان» دوست دارد انجام بشود. پس دوست دارد که استمرار داشته باشد و یا تکراربشود. پس به این دو تقریب، از این روایت شریفه استفاده میشود که کسی که قاصد است ولی هنوز مرتکب نشده، باید از منکر نهی بشود.
تقریب سوم: تعمیم علت حبّ بقاء ظالمین
ذیلی در کافی هست؛ که «وَ مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَ الظَّالِمِینَ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى حَمِدَ نَفْسَهُ عَلَى هَلَاکِ الظَّالِمِینَ فَقَالَ- فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.».
بقاء ظالمین، با گناه همراه است. پس کسی که بقاء ظالمین را دوست دارد، پس درواقع دوست دارد که خداوند گناه بشود. پس آن کبری که «به مبارزه با خداوند برخاستهاست» باز تطبیق میشود.
علت تحقق حرام، عزم جدی است. وقتی این عزم را میبیند، اگر نهی نکند، معلوم میشود که دوست دارد خدای متعال گناه بشود. پس به این ذیل هم میتوانیم استدلال کنیم به این که بقاء ظالمین مستلزم این است که بعداً انجام خواهدداد. قصد جدی هم مستلزم این است که بعداً انجام خواهدداد. علت، دوستداشتن چیزی است که مستلزم انجام گناه است؛ همانطور که با «حب بقاء ظالمین که مستلزم انجام گناه در آینده است» باید مقابله کند و چنین حبّی را در خودش از بین ببرد، همانطور هم باید با «عزم جدی که مستلزم انجام گناه در آینده است» باید مقابله کند.
نتیجه: اعتبار این روایت به سه بیان
پس به سه بیان (که دو بیان از صدر این روایت استفاده شد و یک بیان هم از ذیل این روایت) میتوان به این روایت استنادکرد. و این روایت چون سندهای مختلف دارد و در کافی شریف هم هست، از نظر ما اعتبار دارد.
روایت دوم: طبیب مداوی
روایت بعدی، همان حدیث حضرت عیسی است؛ جامع احادیث الشیعه ص417 حدیث10 فرمود: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کَانَ الْمَسِیحُ ع یَقُولُ إِنَّ التَّارِکَ شِفَاءَ الْمَجْرُوحِ مِنْ جُرْحِهِ شَرِیکٌ لِجَارِحِهِ لَا مَحَالَةَ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْجَارِحَ أَرَادَ فَسَادَ الْمَجْرُوحِ وَ التَّارِکَ لِإِشْفَائِهِ لَمْ یَشَأْ صَلَاحَهُ فَإِذَا لَمْ یَشَأْ صَلَاحَهُ فَقَدْ شَاءَ فَسَادَهُ اضْطِرَاراً فَکَذَلِکَ لَاتُحَدِّثُوا بِالْحِکْمَةِ غَیْرَ أَهْلِهَا فَتَجْهَلُوا وَ لَاتَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَأْثَمُوا وَ لْیَکُنْ أَحَدُکُمْ بِمَنْزِلَةِ الطَّبِیبِ الْمُدَاوِی إِنْ رَأَى مَوْضِعاً لِدَوَائِهِ وَ إِلَّا أَمْسَکَ.»[2] ؛ طبیب مداوی وقتی موضع برای دوای خودش ببیند، اقدام میکند. اگر طبیب مداوی ببییند که بیمارش اگر فلان غذا را بخورد بیمار میشود، او را از خوردن آن غذا بازمیدارد. اینجا هم قصد جدی دارد که فلان گناه را انجام بدهد. همانطور که طبیب مداوی نمیگذارد کسی مبتلا به بیماری بشود، همانطور هم در مانحنفیه نباید بگذاریم کسی که قصد انجام گناه دارد مبتلا به گناه بشود.
این روایت هم در کافی است و حجت است.
نتیجه: پذیرش ادلة وجوب به سه دلیل
پس مجموعاً سه دلیل شد، دلیل سوم روایات بود که دو روایتش را خواندیم.
بررسی قول به عدم وجوب
گفتیم: از فرمایش حضرت امام که فرمودند: «ظاهر، وجوب است.»، برداشت میشود که قول به عدم وجوب هم وجهی دارد، اگرچه خلاف ظاهر است. وجه عدم وجوب چیست؟
روایات مشعر به عدم وجوب
دلیل عدم وجوب این است که میبینیم در معمول روایات واردة در باب «امربهمعروف»، موضوع را کسی قراردادهاند که منکری را انجام داده یا واجبی را ترک کرده، بنابراین ممکن است استفاده کنیم که موضوع، فاعل حرام و تارک واجب است. از حدود 22 روایت استفاده میشود که موضوع، «فاعل بالفعل» یعنی همان قسم اول است.
جامع احادیث شعه از «تحفالعقول» نقل میکند؛ ص386 حدیث17 : «اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ یَقُولُ لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ قَالَ لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِلَى قَوْلِهِ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِکَ رَغْبَةً فِیمَا کَانُوا یَنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا یَحْذَرُونَ وَ اللَّهُ یَقُولُ- فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ.»[3] .
پس موضوع، کسی است که فساد را دارد انجام میدهد، نه این که فقط قاصد است.
ص389 حدیث 20 (از مقنعة شیخ مفید و تهذیب شیخ طوسی) : «و قال الصادق جعفر بن محمد ع لقوم من أصحابه أنه قد حق لی أن آخذ البریء منکم بالسقیم و کیف لایحق لی ذلک و أنتم یبلغکم عن الرجل منکم القبیح فلاتنکرون علیه و لاتهجرونه و لاتؤذونه حتى یترکه.»[4]
قبیح یعنی حرام، پس باز موضوع کسی است که حرام را مرتکب شده.
ص390و391. حدیث24و25 : «إنما هلک من کان قبلکم بما عملوا من المعاصی و لم ینههم الربانیون و الأحبار عن ذلک.»[5] . حدیث25 هم همین مضمون را دارد.
ص392 حدیث 31 : «لَایَحِلُّ لِعَیْنٍ مُؤْمِنَةٍ تَرَى اللَّهَ یُعْصَى فَتَطْرِفَ حَتَّى تُغَیِّرَهُ.»[6] . چشم مؤمنی که میبیند عصیان الهی میشود، حلال نیست که بیتوجه ردبشود. اینجا هم «تری الله یُعصی» است؛ بحث از معصیتی است که واقع شدهاست.
ص393 حدیث34: همان حدیث فضیلبنعیاض بود؛ که «إذا رأی المنکر فلمینکره». البته در این حدیث گفتیم: درست است که موضوع را «فلمینکره» قرارداده، ولی چون معلَّل است، ممکن است بگوییم: شامل مانحنفیه هم میشود.
ص397 حدیث46 از نهجالبلاغه: «إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً یُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْکَراً یُدْعَى إِلَیْهِ فَأَنْکَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِالسَّیْفِ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَ کَلِمَةُ الظَّالِمِینَ السُّفْلَى فَذَلِکَ الَّذِی أَصَابَ سَبِیلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِیقِ وَ نَوَّرَ فِی قَلْبِهِ الْیَقِینَ.»[7] .
ص401 حدیث 58 : این حدیث، راجع به این است که حضرت نسبت به بعضی گلایه کردند و از آنها ناراحت بودند، آنها گفتند: «ما که گناهی نکردیم»، حضرت تعلیل فرمودند: علت این که ما از دست شما ناراحتیم، این است که: «إِنَّکُمْ رَأَیْتُمُ الْمُنْکَرَ فَلَمْ تُنْکِرُوهُ»[8] .
ص402 حدیث59: «من رأى منکم منکرا فلینکره بیده، فمن لم یستطع فلینکره بلسانه، فمن لم یستطع فلینکره بقلبه، و ذلک أضعف الإیمان»[9] .
همین صفحه حدیث 60: «وَ قَالَ: إِذَا رَأَى أَحَدُکُمُ الْمُنْکَرَ وَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُنْکِرَهُ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ أَنْکَرَهُ بِقَلْبِهِ وَ عَلِمَ اللَّهُ صِدْقَ ذَلِکَ مِنْهُ فَقَدْ أَنْکَرَهُ.»[10] . باز در این روایت، موضوع، رؤیت منکر است؛ یعنی منکری واقع شده که ما چنین وظیفهای پیداکردهایم.
حدیث61: «حَسْبُ الْمُؤْمِنِ غَیْراً إِذَا رَأَى مُنْکَراً- أَنْ یَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَلْبِهِ إِنْکَارَهُ.»[11] .
ص410 حدیث9: «أَیُّمَا رَجُلٍ رَأَى فِی مَنْزِلِهِ شَیْئاً مِنْ فُجُورٍ فَلَمْ یُغَیِّرْ بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى بِطَیْرٍ أَبْیَضَ فَیَظَلُّ بِبَابِهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَیَقُولُ لَهُ کُلَّمَا دَخَلَ وَ خَرَجَ غَیِّرْ غَیِّرْ فَإِنْ غَیَّرَ وَ إِلَّا مَسَحَ بِجَنَاحِهِ عَلَى عَیْنَیْهِ وَ إِنْ رَأَى حَسَناً لَمْ یَرَهُ حَسَناً وَ إِنْ رَأَى قَبِیحاً لَمْ یُنْکِرْهُ.»[12] .
همین صفحه حدیث10: «أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللَّهَ لَا یُعَذِّبُ الْعَامَّةَ بِذَنْبِ الْخَاصَّةِ إِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْکَرِ سِرّاً مِنْ غَیْرِ أَنْ تَعْلَمَ الْعَامَّةُ، فَإِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ الْمُنْکَرَ جِهَاراً فَلَمْ تُغَیِّرْ ذَلِکَ الْعَامَّةُ اسْتَوْجَبَ الْفَرِیقَانِ الْعُقُوبَةَ مِنَ اللَّهِ». این روایت هم دربارة انجام گناه است.
مجموعة این بیست حدیث، موضوع را این قرارداده که منکری واقع شده، پس موضوع امر به معروف، آن جایی است که منکری واقع شده، نه آن جایی که هنوز منکری واقع نشده و فقط قصد منکر را دارد. به این روایات چه جوابی باید داد؟ إنشاءالله جلسة بعد.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعنة الله علی اعدائم اجمعین.
بحث در این مسئله بود که اگر شخص فاعل منکر و تارک معروف نبوده اما میدانیم که قصد دارد منکری را انجام بدهد یا معروفی را ترک بکند این را ولو مرةً واحدة، فقط یک بار میخواهد، آیا در اینجا وظیفهی امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد یا نه؟ گفتیم در مسئله دو وجه هست: وجه اول وجوب امر به معروف و نهی از منکر است و وجه ثانی عدم وجوب. که از عبارت امام استفاده کردیم که ایشان کأنّ به طور قاطع نمیفرمایند واجب است، میفرمایند الظاهر این است که واجب است پس از این عبارت استفاده میشود که وجه برای عدم وجوب هم وجود دارد کأنّ، ولو این که آن وجه ضعیف است در نظر مبارک ایشان.
اما وجه وجوب، دو وجه عرض کردیم: یکی این که مصطیاد از مجموع ادلهی واردهی در امر به معروف و نهی از منکر این است که غرض از او اقامهی معروف است و عدم تحقق منکر است و این هدف در این مورد هم وجود دارد چون الان اگر این نهی نشود یا امر نشود این که قصد دارد دیگر، پس بنابراین منکر را انجام خواهد داد و معروف را هم ترک خواهد کرد بنابراین چون غرض در اینجا هم وجود دارد عرف میفهمد که این مقنّن آنجا را هم واجب میکند و واجب کرده. بیان دوم این بود که عقل یحکم به این که همانطور انسان خودش نباید هتک حرمت مولا بکند به عصیان و گناه، اگر دید در محضر او کسی دارد این کار را میکند و میخواهد هتک کند جلوی این هتک را بگیرد فلذا عدهای که میگویند وجوب امر به معروف و نهی از منکر، امرٌ عقلی، آنها بیانشان این است یکی از بیانهایشان این است و یمکن أن یستدل برای این مطلب به بعض روایات، جامع احادیث شیعه صفحه 393 حدیث 34 از باب یک از ابواب امر به معروف حدیثی است که از تحف العقول روایت شده «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَیْمَانَ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عِیَاضٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه علیه السلام ُ عَنِ الْوَرِعِ مِنَ النَّاسِ» ورع چه کسی هست؟ «قَالَ الَّذِی یَتَوَرَّعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَجْتَنِبُ هَؤُلَاءِ» هم خودش از محارم الهی تبرّع میجوید و هم از آنها، یعنی از آن جائرین و فسّاق و اینها اجتناب میکند «وَ إِذَا لَمْ یَتَّقِ الشُّبُهَاتِ وَقَعَ فِی الْحَرَامِ وَ هُوَ لَا یَعْرِفُهُ» بعد میفرماید: «وَ إِذَا رَأَى الْمُنْکَرَ» ورع کسی است که «و إِذَا رَأَى الْمُنْکَرَ فَلَمْ یُنْکِرْهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْعَدَاوَةِ» فرمود کسی که منکر را ببیند و انکار نکند در حالی که قدرت بر انکار را دارد این آدم أحبّ أن یعصی الله، این دوست دارد که خدا نافرمانی بشود و من أحبّ أن یعصی الله فقد بارز الله بالعداوة، و کسی که دوست دارد که خدا نافرمانی بشود این جنگیده است با خدای متعال و دشمنی با خدا. خیلی جنگ بالایی است این پس دلالت میکند که علت وجوب انکار منکری که واقع شده در خارج این است که اگر انکار نکند معلوم میشود دوست دارد که خدای متعال نافرمانی بشود این علت معمّم است در جایی هم که میدانیم قصد دارد قصد جدی هم دارد که انجام دهد ولی هنوز انجام نداده کسی که قصد جدی هم دارد که انجام بدهد آن هم همینجور است این علت در آنجا هم میآید پس معلولش که وجوب است در آنجا خواهد آمد بلکه اگر دقت کنیم در موردی هم که منکری را دیده در خارج محقق شد اگر نهی نمیکند چهجور میخواهد خدا عصیان بشود به آن که قبلاً شده؟ به آن که دیگر عصیان دو مرتبه نمیشود که. اگر میبیند نهی نکند این آدم استمرار میبخشد یا تکرار میکند پس بنابراین حتی در آن مواردی که شخص یک گناهی را انجام داده که حضرت به این تعلیل میکنند این تعلیل در حقیقت برمیگردد به این که در مقام قبل از اتیان دوست دارد که انجام بشود آن که انجام شد که انجام شد پس این دوست دارد که استمرار بخشیده بشود به این در آتیه و یا تکرار بشود در آتیه. بنابراین حتی در آن مورد شبیه همین موردی است که هنوز انجام نداده پس به این دو تقریب از این روایت شریفه استفاده میشود که کسی که قاصد هست ولو هنوز مرتکب نشده باید نهی بشود از منکر یا امر بشود به معروف.
رأی منکراً، حضرت میفرمایند که اگر این نهی نکند معنایش این است که دوست دارد خدا عصیان بشود یعنی کی عصیان بشود؟ أن یعصی الله، عصیان بشود یعنی یا به استمرار این در مستقبل، همینجور یا به تکرار این در مستقبل. و کسی که این حبّ را داشته باشد اینچنین است میگوییم این علت، تقریب اول این بود که این علت چیه؟ در مورد کسی هم که قصدَ جدّاً یک کاری را انجام بده ولو انجام نداده هنوز، اگر این نهی نکند پس چیه؟ پس این دوست دارد که خدا عصیان بشود چون وقتی کسی قصد جدّی دارد انجامش میدهد دیگر. قصد جدی مستعقب به عمل است پس بنابراین این حبّ این را دارد علت وجوب، وجوب نهی از منکر در آنجا چه بود؟ این بود که اگر نکنی مبارزهی با خدای متعال است بالعداوة، این علت در این مورد هم موجود است پس باید معلولش که وجوب باشد در اینجا هم باشد.
این به خدمت شما عرض شود که یک تقریب. ذیل حدیث شریف که در کافی هست این حدیث هم در کافی هست هم در تفسیر عیاشی هست
تقریب دوم این بود که در موارد، کسی که گناه هم از او سر میزند در حقیقت حبّ أن یعصی الله و آن که محقق شده که نیست به کدام است؟ به استمراری است که در آتیه میشود یا به تکراری است که در آتیه میشود یعنی قهراً قصد این را دارد پس بنابراین حتی خود مورد حدیث همانجایی است که قصد دارد بحث ما هم همانجایی است که قصد دارد.
ذیل حدیث شریف که این حدیث در کافی هست در تفسیر عیاشی هست در معانی الاخبار الصدوق هست در تفسیر قمّی، تفسیر علی بن ابراهیم روایت شده این یک ذیلی در کافی شریف و بعضی از آن کتب علی الاقل دارد این است که و من أحبّ، یک مطلب دیگر، « وَ مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَ الظَّالِمِینَ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ» کسی که دوست دارد ظالمین پایدار باشند این آدم هم احبّ أن یعصی الله عز وجل، چون این ظالم است دیگر، وقتی ظالم پایدار باشد قهراً در آتی الزمان دائم گناه انجام میدهد کسیکه أحبّ بقاء الظالمین، این أحبّ أن یعصی الله عز و جل و قهراً وقتی أحبّ أن یعصی الله عز و جل آن کبرایی که گفته شد بر آن باز تطبیق میشود که «فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْعَدَاوَةِ»
در حدیث میخواهند بگویند که پس دلالت میکند که حرام است پس بنابراین شما الان یک منکری این دارد انجام میدهد باید نهیش بکنی این نمیشود فقط قصد الحرام، ما بحثمان جایی است که الان مرتکب حرام بالفعل نیست فقط قصد دارد. ایشان میخواهند اشکال کنند که نه این روایت به درد شما نمیخورد چون الان دارد قصد حرام میکند لابد مقصود شما این بوده بله؟
اینجا نمیتوانیم بگوییم چون فرموده «و من أحبّ أن یعصی الله فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْعَدَاوَةِ» میشود جنگ با خدا و دشمنی باشد و حرام نباشد؟ واضح است که این حرام است و مبغوض خدای متعال است اینجا را نمیشود حمل بر این بکنی یعنی عبارت دیگر إبا دارد از این که حمل بر کراهت یا حمل بر عدم چیز بشود که.
خب پس این ذیل حدیث هم که به حسب نقل کافی شریف و کتب دیگر « وَ مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَ الظَّالِمِینَ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ یُعْصَى اللَّهُ عز وجل» به این ذیل هم میتوانیم استدلال بکنیم به این که بقای ظالمین، چون مستلزم این است که بعداً انجام خواهند داد این حرام است قصد جدی هم بر این که انجام بدهد مستلزم انجام دادن است بنابراین این دو تا با هم فرقی نمیکنند همانطور که آن اشکال پیدا میکند و حرام است و جایز نیست این هم همینطور است و همینطور که آنجا نباید این جهت را داشته باشد این جا هم چون این مستلزم هست باید دست از این بردارد این حبّ را نداشته باشد این حبّ نداشتن به چه چیزی میشود؟ به این که انکار منکر بکند.
میدانیم قصد جدی دارد قامت الحجة بر این که قصد جدی دارد فرض این است فرض ما این است که میدانیم یعنی حجت قائم شده است بر این که قصد جدی دارد ولی هنوز کار را انجام نداده حالا الان باید که قصد جدی دارد و کاری انجام نداده ما باید نهیش بکنیم از آن کار یا نه؟ بحث آنجاست دیگر. پس میدانیم قصد جدی را دارد آن حرف برای جایی بود که حجتی نداریم میگوییم که ظاهر حال مسلم بر عدم آن است.
تقریب استدلال به ذهن این بود که کسی که میخواهد ظالمین باقی باشند حضرت میفرمایند این دوست دارد خدا عصیان و گناه بشود چهجور این دوست دارد؟ برای خاطر این که زندگی ظالمین در مستقبل، در آتیه، در بقاء، همراه با گناه کردن است که از ایشان سر میزند بقای آنها مستلزم این است که فی آتی الزمان از اینها گناه سر میزند اینجا هم کسی که قصد جدی دارد پس فی آتی الزمان این کار را انجام خواهد داد چون قصد جدی دارد بنابراین همانطور که کسی که بقای ظالمین را داشته باشد حبّ آن را دارد و حبّ که داشته باشد آن کبرا بر او منطبق میشود و قد بارز الله، اینجا هم همینطور است این هم و قد بارز الله، بنابراین به سه بیان که دو بیان آن برای صدر حدیث است یک بیانش برای ذیل حدیث است میشود استدلال کرد به این روایت شریفه بر مدعا. و این روایت چون سندهای مختلف دارد و در کافی شریف هم هست این از نظر ما اعتبار دارد.
این یک حدیث، حدیث دیگری که باز ممکن است به آن استدلال بکنیم حدیث همان حضرت عیسی است صفحهی 417 جامع الاحادیث شیعه حدیث 10، فرمود: « وَ لْیَکُنْ أَحَدُکُمْ بِمَنْزِلَةِ الطَّبِیبِ الْمُدَاوِی إِنْ رَأَى مَوْضِعاً لِدَوَائِهِ وَ إِلَّا أَمْسَک» دستور میدهد که شما مثل طبیب مداوی باشید طبیب مداوی چهجوری هست؟ وقتی موضع برای دوایش ببیند اینجا اقدام میکند اگر موضع نبیند اقدام نمیکند طبیب مداوی اگر ببیند این آدم در معرض این است که فلان مرض را بگیرد این چکار میکند؟ یک واکسن به او میزند یک دوایی میدهد که جلوی آن مرض را بگیرد طبیب مداوی اینجوری هست دیگر. این هم میبیند این قصد جدی دارد که آن گناه را انجام بدهد همانجور که آن جا در معرض این است که اگر رهایش بکند مبتلای به فلان بیماری میشود طبیب مداوی نمیگذارد ولو الان هنوز متلبس به آن بیماری نشده اما همین که میبیند که در معرض این است که اگر الان این قرص را به او ندهد یا این تزریق را به او نکند یا این عمل را انجام ندهد آن بیماری را خواهد گرفت آنجا اقدام میکند اینجا هم وقتی ما میبینیم قصد جدی دارد که این گناه را انجام بدهد یا آن واجب را ترک بکند مقتضای امر به این که کالطبیب المداوی باش این است که الان نهیش بکند یا امرش بکند. پس بنابراین به این حدیث شریف هم میشود استدلال کرد برای وجوب. و لعلّ همهِی این وجوه گفته شده یا بعضی از اینها منشأ فرمایش امام باشد که «فالظاهر الوجوب» در این صورت.
این هم به خدمت شما عرض شود که دلیل آخر، که مجموعاً سه دلیل شد که یکی آن اول، دوم و سوم روایات، آن روایت نه این روایت. این روایت هم که گفتیم قبلاً باز در کافی شریف هست و حجت است این روایت.
این به خدمت شما عرض شود ادلهی این وجوب، و اما دلیل عدم وجوب چه هست؟ دلیل عدم وجوب این است که این روایات واردهی در باب امر به معروف و نهی از منکر را که مطالعه میکنیم میبینیم در معمول از این روایت، غیر واحدی از این روایات موضوع را کسی قرار داده که فعلَ حراماً و منکراً، یا ترک واجب کرده موضوع را اصلاً این قرار داده بنابراین از اینها ممکن است استفاده بکنیم که پس موضوع فاعل حرام و تارک واجب است نه قاصد فعل حرام. یا قادص ترک واجب. حالا من یک استقراء حالا ناقصی که کردم حدود بیست و دو روایت هست که از اینها استفاده میشود که موضوع فاعل بالفعل است یعنی کسی که از او سر زده همان قسم اول. حالا اینها را تا آنجایی که فرصت باشد بعضی از آنها را عرض میکنیم.
یکی همان حدیث اول 386 که گفتم برای اینجا بود حدیث تحف العقول، صفحه 386 حدیث 17، این کلام هم از امیر المؤمنین سلام الله علیه نقل شده و هم از سید الشهدا سلام الله علیه، میفرماید: « اعْتَبِرُوا أَیُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِیَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ یَقُولُ لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ قَالَ لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِلَى قَوْلِهِ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِک» میدیدند که اینها منکرات انجام میدهند فساد انجام میدهند فلاینهونهُم عن ذلک، حالا چرا؟ «رَغْبَةً فِیمَا کَانُوا یَنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا یَحْذَرُونَ وَ اللَّهُ یَقُولُ- فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْن» پس بنابراین این موضوع چیه؟ آن است که دارد میبیند که منکر انجام دارد میدهد فساد را دارد انجام میدهد نه این که قاصد است فقط.
389 حدیث 20 در مقنعهی شیخ مفید و تهذیب شیخ طوسی « وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام لِقَوْمٍ مِنْ أَصْحَابِهِ إِنَّهُ قَدْ حَقَّ لِیَ أَنْ آخُذَ الْبَرِیءَ مِنْکُمْ بِالسَّقِیمِ وَ کَیْفَ لَا یَحِقُّ لِی ذَلِکَ وَ أَنْتُمْ یَبْلُغُکُمْ عَنِ الرَّجُلِ مِنْکُمُ الْقَبِیحُ فَلَا تُنْکِرُونَ عَلَیْهِ وَ لَا تَهْجُرُونَهُ وَ لَا تُؤْذُونَهُ حَتَّى یَتْرُکَه» یَبْلُغُکُمْ عَنِ الرَّجُلِ مِنْکُمُ الْقَبِیحُ، که این قبیح یعنی کار حرام. قصد حرام کرد میگوییم حرام نیست پس یبلُغُکم یعنی کار حرامی به شما میرسد حجت قائم میشود بر این که کار حرامی انجام داده پس اینجا هم باز میبینیم موضوع این قرار داده شده است.
صفحهی 90 و 91، حدیث 24 و 25، این حدیث شریف هم باز «إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ حَیْثُ مَا عَمِلُوا مِنَ الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَنْهَهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ عَنْ ذَلِک» گناه را انجام دادند آنها نهی نکردند.
25 هم همین مضمون را دارد که این قبلی از کافی است و بعدی از غارات است.
یا 392 حدیث 31، «قَالَ کَانَ یُقَالُ لَا یَحِلُّ لِعَیْنٍ مُؤْمِنَةٍ تَرَى اللَّهَ یُعْصَى فَتَطْرِفَ حَتَّى تُغَیِّرَهُ» روا نیست برای چشم مؤمنه که میبیند خدا دارد گناه میشود و عصیان میشود همینجور سرش را پایین بیاندازد و رد شود این حلال نیست برای او مگر این که آن را تغییر دهد پس اینجا هم شما میبینید که تری اللهَ یعصی.
در صفحهی 393 باز حدیث 34 که همان حدیثی بود که خواندیم اینجا هم این بود إذا رأی المنکر، همان حدیث فضیل بن عیاض بود که «إِذَا رَأَى الْمُنْکَرَ فَلَمْ یُنْکِرْهُ» اینجور فرموده. البته این حدیث گفتیم درست است که موضوع را فلم ینکره قرار داده ولی چون معلّل است و باز با آن توضیحی که دادیم ممکن است که بگوییم.
حدیث صفحهی 397،حدیث 46 از نهج البلاغه است که فرمود: «مَنْ رَأَى عُدْوَاناً یُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْکَراً یُدْعَى إِلَیْهِ فَأَنْکَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْکَرَهُ بِالسَّیْفِ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ کَلِمَةُ الظَّالِمِینَ هِیَ السُّفْلَى فَذَلِکَ الَّذِی أَصَابَ سَبِیلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِیقِ وَ [نُوِّرَ] نَوَّرَ فِی قَلْبِهِ الْیَقِین» که قبلاً هم این حدیث را راجع به آن صحبت کرده بودیم که اینجا هم ببینید عدواناً یعملُ به و منکراً یدعی الیه، خود این که منکر یدعی الیه، عمل است دیگر، عمل گناه است که انسان به منکر دعوت بکند مردم را.
حدیث 58 « قُلْ لَهُمْ إِنَّکُمْ رَأَیْتُمُ الْمُنْکَرَ فَلَمْ تُنْکِرُوه» این روایت شریفهی 58 راجع به این است که حضرت نسبت به بعضی خلاصه گلایه کردند و از آنها ناراحت بودند آنها گفتند که ما چه تقصیری داریم ما که اهل گناه نیستیم گناه نمیکنیم تعلیل فرموده شده در این، قل لهم، به آنها بگو علت این که ما از دست شما ناراحت هستیم و اینها، إِنَّکُمْ رَأَیْتُمُ الْمُنْکَرَ فَلَمْ تُنْکِرُوه، دیدید و انکار نکردید.
402 حدیث 59 «قَالَ: مَنْ رَأَى مِنْکُمْ مُنْکَراً فَلْیُنْکِرْهُ بِیَدِهِ إِنِ اسْتَطَاعَ، فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِه» پس بنابراین میفرماید مَن رأی منکم منکراً فلینکره بیده، و اگر قدرت ندارد حالا این برعکس آن چیزی است که معروف است در ترتیب مراتب امر به معروف.
یا حدیث 60 همین صفحه، الغرر، امیرالمؤمنین علیه السلام به حسب این نقل « إِذَا رَأَى أَحَدُکُمُ الْمُنْکَرَ وَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُنْکِرَهُ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ أَنْکَرَهُ بِقَلْبِهِ وَ عَلِمَ اللَّهُ صِدْقَ ذَلِکَ مِنْهُ فَقَدْ أَنْکَرَه» پس باز موضوع رأی احدکم المنکر قرار داشته.
حدیث 61 « حَسْبُ الْمُؤْمِنِ عِزّاً إِذَا رَأَى مُنْکَراً أَنْ یَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَلْبِهِ إِنْکَارَه»
صفحه 410 حدیث 9 «أَیُّمَا رَجُلٍ رَأَى فِی مَنْزِلِهِ شَیْئاً مِنْ فُجُورٍ فَلَمْ یُغَیِّرْ بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى بِطَیْرٍ أَبْیَضَ فَیَظَلُّ بِبَابِهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَیَقُولُ لَهُ کُلَّمَا دَخَلَ وَ خَرَجَ غَیِّرْ غَیِّرْ فَإِنْ غَیَّرَ وَ إِلَّا مَسَحَ بِجَنَاحِهِ عَلَى عَیْنَیْهِ وَ إِنْ رَأَى حَسَناً لَمْ یَرَهُ حَسَناً وَ إِنْ رَأَى قَبِیحاً لَمْ یُنْکِرْهُ»
حدیث 10 در همین صفحه «قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ: أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللَّهَ لَا یُعَذِّبُ الْعَامَّةَ بِذَنْبِ الْخَاصَّةِ إِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْکَرِ سِرّاً مِنْ غَیْرِ أَنْ تَعْلَمَ الْعَامَّةُ، فَإِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ الْمُنْکَرَ جِهَاراً فَلَمْ تُغَیِّرْ ذَلِکَ الْعَامَّةُ اسْتَوْجَبَ الْفَرِیقَانِ الْعُقُوبَةَ مِنَ اللَّهِ» که باز دارد میبیند آنها دارند گناه عملاً انجام میدهند. حالا چند تا حدیث دیگر هم وجود دارد که این مجموعهِی بیست تا حدیث همهاش میبینید موضوع را این قرار داده پس بنابراین میگوییم آقا موضوع این است اینجا که هنوز انجام نداده حالا ببینیم جواب اینها را باید چه داد؟
و صلی الله علی محمد و آل محمد.
پایان.
120/907/د