به گزارش خبرنگار پایگاه فقه حکومتی وسائل، کتاب «دانش سیاسی در حوزه علمیه قم» تألیف عبدالوهاب فراتی در 446 صفحه، توسط پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی چاپ و منتشر شده است.
دانش سیاسی که بداعت آن به تحولات فکری سه دهه اخیر حوزه علمیه قم باز میگردد، موضوعی است که از منظری درجه دوم در این اثر مورد مطالعه قرار گرفته است.
همچنان که میدانیم بررسی «سیاست» و مسائل مربوط به آن در سنت فکری حوزههای علمیه، از پیشینه بسیاری برخوردار است ؛ گذشته از اینکه سیاست با معارف اسلامی نسبت برقرار میسازد؛ اساساً خود روحانیت نیز، نهادی است که متأثر از نشانههای سیاسی نص، وجودی سیاسی دارد و نمیتواند نسبت به آنچه در سپهر سیاست رخ میدهد، بیتوجه بماند.
مروری بر متون کلاسیک حوزه و نیز رفتارشناسی عالمان دینی در کلیت عصر غیبت، نشان میدهد آنان به حسب شرایط گوناگون تاریخی و نیز بنا به مبانی دینشناختی خاصی که درباره «جریان زندگی سیاسی شیعیان در عصر غیبت» دارند، الگوهای رفتاری متنوعی در تعامل با نظم سیاسی بر میگزینند و تبعاً نیز آموزههای حمایتکننده آن را تولید میکنند؛ از اینرو، میتوان در میان حوزویان، انبوهی از تنوع رفتارهای سیاسی مشاهده کرد که با بخشی از دانشهای متداول در حوزههای علمیه ارتباط دارند.
این تنوع آنگاه که در شرایط گوناگون سیاسی و اجتماعی مورد توجه قرار میگیرد؛ میتواند هر سیاستپژوهی را قانع کند که در تحلیل «سیاست» در حوزههای علمیه به ویژگیهایی توجه کند که تنها از مختصات روحانیت و حوزهةای علمیه به حساب میآیند.
در حوزههای علمیه، نص به مثابه نظام دانایی، بر ذهن و ضمیر روحانیت، سلطهای هژمونیک دارد و روحانیت متأثر از سوانح و احوالی که در آن بهسر میبرد، پرسشهای تاریخی خود را بر نص، عرضه و پاسخی منطبق بر نشانههای سیاسی آن، به دست میآورد و بدین گونه ، به جریان نص در زندگی سیاسی مؤمنان استمرار میبخشد.
این فرایند که در چارچوبهای بهرسمیت شناخته حوزههای علمیه شکل میگیرد، شاخههای خاصی از دانش سیاسی را تولید میکند که معمولاً در فضای فکری حوزههای علمیه امکان ظهور مییابند؛ به همین دلیل، سرشت و ماهیت «دانش سیاسی» درحوزههای علمیه، با آنچه در محیطهای دانشگاهی «علم سیاست» خوانده میشود؛ تمایز پیدا میکند.
اینکه دانش سیاسی در حوزههای علمیه از چه سرشت و ماهیتی برخوردار است و چگونه مرزهای خود را از دانش سیاسی متداول در محیطهای مدرن متمایز یا متشابه میسازد؟ سؤالاتی است که رسالت این پژوهش، پاسخ دادن به آنهاست.
در این پژوهش، نویسنده بدون اینکه قصدی در بررسی و تحلیل «رفتار سیاسی» روحانیت داشته باشد؛ بیشتر میکوشد تا «دانش سیاسی» در حوزه علمیه قم پس از انقلاب اسلامی را مورد مطالعه و ارزیابی قرار میدهد؛ این دانش تاکنون، و در مقایسه با دانش سیاسی متداولی که در محافل دانشگاهی وجود دارد، مورد مطالعه چندانی قرار نگرفته است.
اهدافی که این تحقیق دنبال میکند، عبارتند از: 1. مطالعه درجه دوم دانش سیاسی در حال تکون در حوزه پس از انقلاب اسلامی؛ 2.بررسی سرشت و ماهیت دو نوع دانش سیاسی حوزوی و دانش سیاسی حوزهای؛ 3.بررسی چشمانداز دانش سیاسی حوزه و تحولات احتمالی پیشروی آن.
از آنجا که رسالت اصلی این پژوهش، توصیف و تحلیل دانش سیاسی در حال تکونی است که در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی در فضای فکری حوزه علمیه قم، ظهور و بسط یافته است.
تبعاً مهمترین پرسش این اثر نیز به پرسش از «سرشت و مختصات دانش سیاسی در حوزه علمیه» اختصاص مییابد؛ گرچه ظاهراً در این پرسش، بیشتر دانش سیاسی حوزوی که حوزه در آن وصف مقوم است مورد توجه قرار گرفته است؛ اما بررسی گونه دوم دانش سیاسی در حوزه، نیز بخشی از رسالت این پژوهش به حساب میآید.
فرضیه و پاس اولیهای که عناصر و ارکان این اثر را به هم پیوند میدهد، پاسخی است دو بخشی؛ بخش اول آن به مثابه چارچوب و بخشی دیگر آن به عنوان عامل، سرشت و ماهیت دانش سیاسی در حوزه علمیه قم را به فهم ما در میآورد.
1.دانش سیاسی حوزه علمیه قم، برآیند تعامل و ترابط سه مؤلفه نص اسلامی، روحانیت(به عنوان مفسر) و شرایط اجتماعی و سیاسی است؛ به سخنی دیگر، دانش سیاسی حوزوی در درون یک مثلت شکل میگیرد که در رأس آن نص دینی است و در یک قاعدهاش روحانیت است که نیازهای عصر خویش را به صورت پرسشهای تاریخی به نص، عرضه و از آن، راهحل مطالبه میکند و در قاعده دیگر مثلت، شرایط تاریخی، اجتماعی و سیاسی قرار دارد که بر آن نیازها و پرسشها تأثیر و تبعاً آنها را در هر دورهای متفاوت میسازد.
2. شرایط جدید پس از پیروزی انقلاب اسلامی، که روحانیت را مجبور میکرد زندگی سیاسی مؤمنان را برحسب نشانههای نص، مفهومی کند، سبب تکوین دانشهای سیاسی مستقل و نیز رواج مطالعات سیاسی در فضای علمی حوزه علمیه قم گردیده است.
در اینجا نیز بیان این نکته ضرورت دارد که علاوه بر این که روش مطالعه این اثر روش جامعهشناسانه است، این برای نخستین بار است که در رسالهای مستقل و بهطور تفصیلی دانش سیاسی حوزه مورد مطالعه قرار میگیرد.
علاوهبر این، برخلاف عدهای که معتقدتند دانش سیاسی در حوزه برخاسته از ملاحظات قدرت سیاسی است، از بالندگی و سرزندگی این دانش سخن میگوید و تأثیرات آن بر قدرت را نیز مورد تحلیل قرار میدهد.
در مجموع میتوان گفت که کتاب حاضر، محقق با این پیشفرض که آموزههای دینی با سیاست و زندگی سیاسی مؤمنان ارتباط وثیق دارند، به مقایسه شرایط فکری پس از انقلاب اسلامی با سنتاندیشگی سیاسی گذشته حوزههای علمی میپردازد و بر این باور است که رویکرد حوزههای به سیاست در گذشته، بیشتر در قالب مباحث سیاسی در ابواب فقهی مطرح بوده است.
در پیامد انقلاب اسلامی که خود مولود حوزه و ارزشهای حوزوی و مدار نصوص دینی و آموزههای اسلام است، تلاش زیادی از سوی روحانیت به جهت مفهومی کردن زندگی سیاسی مؤمنان بر مدار نصوص شرعی صورت پذیرفت و موجب ظهور شاخههای متنوعی از دانش سیاسی مانند فقه سیاسی، کلام سیاسی، فلسفه سیاسی و عرفان سیاسی گردید که پیش از این تنها در حاشیه و کرانههای دانشهای عامتری مانند فقه و فلسفه قرار میگرفت.
به سبب ظهور شاخهها و گرایشهای نوین دانش سیاسی، ضرورتها، نیازها و تقاضاهای فراوانی فراروی حوزه علمیه قرار گرفته و متناسب با آنها ساختارهای آموزشی و پژوهشیای در حوزهها به وجود آمد.
از لحاظ ساختاری، این کتاب از چهار فصل تشکیل یافته است؛ فصل اول به کلیات و تمهیدات نظری بحث اختصاص یافته است که برآیند آن، همافقشدن مخاطب با دغدغههای اصلی مؤلف است.
در فصل دوم نیز مؤلف میکوشد شرایطی را که به ظهور شاخههای متعدد دانش سیاسی در حوزه پس از انقلاب منجر شده است، مورد مطالعه قرار دهد؛ رویکردهای متنوعی که در حوزه علمیه به دانش سیاسی منجر شده است نیز از مباحث مهم این فصل است.
در فصل سوم نیز مؤلف کلیه شاخههای دانش سیاسی در فضای علمی حوزه و نیز وضعیت موجود آموزشی و پژوهشی آنها را مورد بررسی قرار میدهد.
فصل چهارم نیز به مطالعه مراکز دورگه آموزش دانش سیاسی در حوزه علمیه قم همت گماشته است.
محدودیتها و چشمانداز دانش سیاسی آخرین گفتگوهای این اثر است./604/م