به گزارش خبرنگار پایگاه فقه حکومتی وسائل، نشست تخصّصی سیاستگذاری فرهنگی و مبانی اسلامی سیاستگذاری تخصّصی، در راستای اولین کنفرانس حکمرانی و سیاستگذاری عمومی، پنجشنبه 26 بهمنماه از ساعت 8 تا 12 صبح در شهر قم در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد؛ در این نشست ابتدا مجری برنامه، حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسین نژاد، به معرفی جلسه و سین برنامه این نشست پرداخت و پس از آن دکتر حاجیلوئی به عنوان دبیر جلسه، گزارشی از محتوای جلسات برگزار شده ارائه داد و سپس آیت الله محسن اراکی، سخنران علمی جلسه با موضوع رابطه تفقه دینی و سیاستگذاری عمومی (با تأکید بر فقه نظام) مطالب خود را ایراد کرد و پس از این سخنرانی، جلسه در قالب پنلی با موضوع چرایی اجرایی نشدن سند مهندسی فرهنگی کشور با حضور آقایان صفار هرندی ( عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام)، دکتر جمشید جعفر پور (رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس)، دکتر محمد اسحاقی (معاون هماهنگی و برنامهریزی دبیر خانه شورای عالی انقلاب فرهنگی) و دکتر کیومرث اشتریان (عضو هیات علمی دانشگاه تهران و دبیر کمیسیون اجتماعی دولت) ادامه یافت که در ذیل مشروح سخنان آیت الله محسن اراکی در این نشست تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
مجری این جلسه حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسین نژاد، پس از بیانات دبیر اجرایی کنفرانس، بار دیگر به برخی از سخنان مرحوم امام خمینی (ره) و گزیدهای از سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای اشاره کرد و سپس از آیت الله اراکی دعوت کرد که برای ارائه سخنرانی علمی در جایگاه قرار بگیرند. آیت الله اراکی پس از این دعوت پشت تریبون قرار گرفت و بیان داشت:
قرار است که سخنرانی بنده در اینجا حول محور رابطه فقه و سیاستگذاری عمومی باشد. قبل از اینکه وارد این بحث شویم ناگزیر باید یک تعریفی از فقه و سیاستگذاری عمومی داشته باشیم.
فقه، همانگونه که در تعریف علماء آمده است عبارت است از «الْعِلْمُ بِالْاحْکامِ الشَّرعِیَّةِ الفَرْعِیَّةِ عَنْ ادِلَّتِهَا التَّفْصِیلِیَّةِ» منتها ما معقدیم که ما دو گونه در فقه یا دو بخش در فقه داریم و کلام امام که فرمودند: اجتهاد مصطلح در حوزهها کافی نیست، ناظر بر همین تقسیمی است که توضیح خواهیم داد.
ما معتقدیم که قسمت اعظم فقه متعارف ما، فقه خُرد است، چون فقه مستنبط ما، فقه پاسخگویی به نیازها بوده کما اینکه همه علوم بر اساس نیازها به وجود آمدهاند.
روال متعارف تولید علم این است که یک مسئله به وجود میآید و در جواب مسئله یک علم به وجود میآید. آن نیازی که سابقاً در جامعه اسلامی مطرح بوده است بر اساس نیازهای جامعه مسلمین بوده و نه جامعه اسلامی.
جامعه مسلمین به این معناست که مردم معتقد به اسلام و پایبند به احکام اسلامی بودهاند و برای رفع پرسشهای خود به فقهاء مراجعه میکردند و از آنها تکلیفی فردی و عملی خود را میپرسیدند. این سؤالها به تدریج تبدیل به فقه شدند و اینکه میبینیم که در فقه تقسیم بر اساس «مسئلةً»ها شکل گرفته است به این دلیل است که این مسئلهها ناظر به پرسشهای مراجعین بوده است.
ما تکلیف دیگری داریم که از آن تعبیر به تکلیف جامعه میکنیم و همانگونه که فرد تکلیف دارد، جامعه هم تکلیفی دارد و در بسیاری از موارد تکلیف فرد با جامعه متفاوت است.
روایتی داریم که حدیث قدسی از شیعه و سنّی نقل شده و اگر متواتر نباشد لااقل مستفیض است که میفرماید: «قال الله تبارک و تعالی: لاعذبن کل رعیة فی الاسلام دانت بولایة کل امام جائر لیس من الله و ان کانت الرعیه فی اعمالها برة تقیه و لاعفون عن کل رعیه فی الاسلام دانت بولایه کل امام عادل من الله و ان کانت الرعیه فی انفسها ظالمة مسیــئة»
این روایت به یک مطلب بسیار بلند و عالی اشاره دارد؛ البته مضمون این روایت به تعابیر مختلف دیگر در روایات ما فراوان است و مرحوم شیخ هم در رسائل به این روایت اشارهای داشته است و روایات دیگری را نیز در این راستا ذکر کرده است.
در این روایت آمده است که اگر مردمی همه اعمالشان خوب باشد ولی به ولایت جائر راضی باشند، عملش به هیچ عنوان کارساز نیست و خدا او را عذاب خواهد کرد و در برابر عمل صالحی که به صورت فردی انجام دادهاند ثوابی از جانب خدا مقدّر نیست.
در مقابل این دسته، اگر جمعیّتی باشند که این جمعیّت خلاف فردی دارند ولی به ولایت امام عادل پایبند هستند، این جمعیّت را خداوند نسبت به گناهان فردی که انجام دادهاند خواهد بخشید و چشمپوشی خواهد کرد.
از این روایت مشخّص میشود که ما دو نوع از عمل به احکام خدا داریم، یک نوع اعمال فردی مثل نماز و روزه و حج و ... و یک نوع اعمال اجتماعی داریم که در این نوع از اعمال، جامعه باید از حیث سیاسی فرامینی را مورد اقبال قرار دهد که جمع جامعه و شخصیت آن، نسبت به آن فرمان شکل میگیرد و استنباط این احکام در فقهی جدای از فقه موضوعات فردی مطرح میشود و دلیل این مغایرت این است که میشود کسی نسبت به فقه فردی پایبند باشد و به اعمال خود در آن راستا عمل کند و عاصی در فقه نوع دوم باشد.
همچنین میشود کسی در فقه جمعی مطیع باشد و در فقه فردی عاصی باشد و ملاک اطاعت خداوند که در قرآن کریم هم آمده است، اطاعت در فقه جمعی است؛ پس اصل اطاعت مربوط به اطاعات جمعی است و همچنین منظور از شرک نیز در قرآن شرک جمعی است. در قرآن کریم آمده است: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماً عَظیماً». همچنین در آیه 106 سوره یوسف آمده است: «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» در کتاب شریف کافی سائل در ذیل این آیه از امام صادق میپرسد: چطور میشود که ایمان داشته باشند ولی مشرک هم باشند؟ حضرت میفرمایند: شِرْکُ طَاعَةٍ وَ لَیْسَ شِرْکَ عِبَادَه» به این معنا که مقصود از شرک در اینجا شرک طاعة است و اینها کسانی هستند که در مسئله فقه نظام و فقه جمعی مؤمن نیستند و مشرکاند.
ملاک فقه جمعی، فقه مربوط به حکومت است، فقهی که معطوف به مسائل جامعه است. صرف اینکه ما یک جمع کثیری از افراد داشته باشیم به آن جامعه گفته نمیشود، مثلاً اگر همه افراد کره زمین در یک جا اجتماع داشته باشند به آنها جامعه گفته نمیشود، وقتی حاکمیّت واحد و نظام سیاسی واحدی بر یک جمع حاکم نباشد، نمیتوان به یک اجتماع، اطلاق جامعه کرد.
شخصیت فردی انسان این است که یک اراده واحدی بر او حاکم است و آنچه را که آن شخصیت اراده میکند اعضای او فرمان میبرند؛ در شخصیت اجتماعی نیز ناگزیر از چنین قوّه حاکمهای هستیم.
برای رسیدن به یک جامعه لازم است که یک قوّه فرماندهی باشد که رفتارهای جامعه را یکجهت و یکسو کند و یک اراده واحد بر جامعه حاکم باشد.
در قرآن کریم دو ملاک شکلگیری برای تشکیل یک جامعه اسلامی ذکر شده است که عبارتند از: میثاق اطاعت که میفرماید: «وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ میثاقَهُ الَّذی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»
ملاک دوم مثاق نصرت است، به این معنا که شما که با رهبری میثاق بستید و قرار است از او اطاعت کنید و او را به رهبری پذیرفتید، باید رهبر را یاری کنید و این میثاق در آیه 111 سوره توبه آمده است: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»
این آیه در صدد تبیین ملاک دوم یک جامعه اسلامی است و در آیه بعد از آن میفرماید: «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ» که جامعه برخاسته از میثاق نصرت را خدا در این آیه توصیف میکند که اگر یک جامعه با مترها و پارامترهای جامعه اسلامی شکل گرفت، این جامعه صفات فوق را خواهند داشت.
این دو میثاق مختصّ جامعه اسلامی نیست بلکه جامعه کافر نیز با همین دو میثاق شکل میگیرد و این یک بحث مختص به جامعه اسلامی نیست.
اینطور نیست که ولایت مختص به جامعه اسلامی باشد، امروز در جامعه آمریکا و غرب نیز ولایت وجود دارد. در جوامعی مثل آمریکا و اروپا هم ولایت بر انفس وجود دارد و هم ولایت بر اموال. مگر از مردم مالیات گرفته نمیشود، مگر در جامعه آمریکایی مردم به جبهه و جنگ فرستاده نمیشوند، خوب این ولایت بر اموال و انفس است.
هیچ حکومتی به اندازه حکومت آمریکا کشته نداده است و این معنای واقعی اعمال ولایت بر نفوس است و ما در مقابل آمریکا آنطور که باید و شاید در حکومتهایمان ولایت بر انفس نداشتهایم. بر اساس همین ولایت است که مردم هم میثاق طاعت و نصرت را با آن ولایت داشتهاند به این شکل که هم مالیات میدهند و هم کشته در جنگها.
فرق ما با ولایات مثل حکومت آمریکا این است که ما ولیّ را بر اساس دستور خدا میدانیم و معتقدیم که ولیّ کسی است که بر اساس انتخاب خدا بر مبنای بهترینها (تقوای برتر، دانش برتر و ...) از طرف خدا معرفی شده است و جز چنین شخصی با چنین صفاتی کسی چنین حقّی نسبت به ولایت بر مردم ندارد.
در حکومت اسلامی یک جامعه واحد وجود دارد که این جامعه واحد فقهاش فقهی است که ناظر بر همه افراد جامعه است و مکلّف در این فقه با مکلّف در فقه موضوعات تفاوت دارد و ما این تفاوت را در اصول فقه نظام آوردهایم.
در اصول فقه نظام که توسّط ما تدوین شده است یکی از امارات اینکه بدانیم یک حکم مربوط به فقه جمعی است یا فردی، این است که جایی که تکلیف ذاتاً با اراده جمعی صورت میپذیرد و عملاً توسّط فرد قابل اجرا نیست، این تکلیف به نوعی تکلیف اجتماعی است. مثل تشکل و تأسیس حکومت که جز با اراده جمعی قابل تحقّق نیست.
طبق آیه شریفه قرآن حضرت نوح 950 سال مردم را دعوت به فرمانروایی خود کرد و دعوت به برقراری حکومت الهی کرد و بعد از طوفان حضرت نوح به مدّت پانصد سال بر سراسر کره زمین حکمفرمایی کرد و حکومت الهی برقرار کرد.
اینکه میگویند که حکومت الهی و ولایی در کجای تاریخ عملی شده است؟ نمونهاش در حکومت حضرت نوح است یا حکومت حضرت داود و یا حکومت حضرت سلیمان که اینها مسلّم نزد ادیان توحیدی در دنیا است.
بنی اسرائیل صدها سال انبیاء بر آنها حکومت کردهاند ولی اخیراً در تلویزیون در مصاحبههای برخی از اساتید دانشگاه دیدم که تحت عنوان گستره شریعت، این مطلب را میگفتند که انبیاء اعم از موسی و عیسی و ... هیچیک حکومت نداشتهاند. در جواب اینگونه از سخنان باید گفت مگر شما نخواندهاید قرآن را که میفرماید: «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیم» یا در جای دیگر میفرماید: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدىً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی ثَمَناً قَلیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ» این آیات صریح در حکومت انبیاء هستند.
روایت متواتر در منابع شیعه و سنی داریم که میفرماید: « کانت بنو اسرائیلی تسوسهم الانبیاء کلما هلک نبی خلفه نبی و انه لانبی بعدی»
خفاء و غیبت مربوط به حکّام است و نه انبیاء، انبیاء بما هم انبیاء نیازی به غیبت نداشتهاند و این رسل و حکّام بودهاند که غائب میشدهاند.
ائمه اطهار که بنا نداشتند قیام کنند، هیچیک غیبت نداشتهاند و امامی که میخواهد بیاید و حکومت برپا کند غائب میشود.
بسیاری از رُسل که در زمانی بودهاند که امکان برپایی حکومت نداشتهاند یا نقش نبی را ایفاء میکردند و یا غائب میشدند و نقش نبیّ را کس دیگری به نمایندگی از او انجام میدادهاند.
حضرت موسی در بسیار از دورانها از رسالتش، غائب بوده است که یا غیبت مکانی داشته یا غیبت زمانی و انبیائی که از طرف او نازل میشدند وظیفه برپایی دین را بر عهده داشتهاند و این اصلاً سیستمی است که در تاریخ انبیاء این سیستم برقرار بوده است.
پس علی ایّ حال معنای جامعه این است که حاکم با یک سیستم حکومتی واحد بر مردم حکم میراند و با این سیستم حکومتی واحد جامعه به یک جامعه واحد تبدیل میشود و جامعه وقتی که واحد شد دارای شخصیت واحد میشود که یک اراده واحد بر آن حاکم است و اراده واحد وقتی بر جامعه حاکم است که فرمانروای واحد بر جامعه حاکم باشد.
آنوقت آن تکالیفی که خطابش متوجّه اینها میشود، ما از آنها به تکالیف اجتماعی و به تعبیری تکالیف مربوط به فقه کلان تعبیر میکنیم.
سیاستهای عمومی هم باید تعریف شود. وقتی سخن از سیاستها به میان میآید به این معناست که ما یک حاکمیّتی داریم که برای مدیریت جامعه و برای برقراری نظم در جامعه به منظور رسیدن به یک هدف مشخص سیاساتی را تدوین و اعمال میکند.
هم در تنظیم استراتژی و هم در سیاستگذاریهای عموم ما نیاز به فقه کلان داریم و اگر فقه کلان نداشته باشیم، نمیتوانیم استراتژی اسلامی داشته باشیم و سیاستهای عمومی جامعه را تدوین کنیم.
ما در عرصه سیاست فقه کلان داریم به این معنا که سائس چگونه باید جامعه را مدیریت کند و به چه سمت و سویی باید جامعه را رهبری کند و برای اجرای برنامههایش چگونه با جامعه مواجه شود؟ اینها مباحثی است که ما در درسهای خودمان اینها را بحث کردهایم.
یکی از موضوعاتی که در این فقه مطرح میشود، روش ورود فقه در اعمال حاکمیّت است؛ ما یک بسته فقهی داریم که اگر بخواهیم همه آن را به یکجا وارد حاکمیّت کنیم امکان ندارد و باید این بسته را فازبندی کنیم و در فازهای مختلف این بسته را اجرائی کنیم تا به اجرای کلّ و هدف کلان منتهی شود.
گاهی چون ما با نگاه فقه کلان به مسائل نمینگریستیم، بستههایی که پیشنهاد میدادیم برای اعمال در حاکمیّت، بستههایی بوده که کارآمدی نداشتهاند.
رسول اکرم حکم حرمت شرب خمر را به تدریج اجرا کرد. بنده خارج که بودیم گفتیم این آقایانی که میخواهند مسلمان شوند روز اول به اینها نگویید که روزی پنج نوبت باید نماز بخوانید و اگر خانم هستند بگوییم که باید حجابت را رعایت کنید و همه حسابهای مالیتان را صاف کنید و اگر خمس و زکات دارید اینها را پرداخت کنید.
ما به اینها میگفتیم شما بیا روز یکشنبه یک سری به ما بزن و برو، چون ما در اینروز برنامههایی برای مسلمانان داریم شما هم بیا و شرکت کن و اینها که دو سه هفته که میآمدند خودشان رغبت پیدا میکردند که نماز را یاد بگیرند و چادر بپوشند و بقیه مناسک را اجرا کنند. این تدریج یکی از شیوههای اصلی ورود فقه در عرصه سیاستگذاری است.
ما یک روایتی داریم در تفسیر سوره یاسین که این روایت را بنده از ابوی به یاد دارم. در این روایت آمده است که روش امر به معروف و نهی از منکر اینگونه بوده است.
در ذیل آیه: « إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ» حضرت عیسی دو تن از حوّاریون را فرستادند به بلاد کفر و از اول که وارد شدند گفتند این بتها چیست که شما میپرستید؟ این شرک است و این کفر است و اینها را باید کنار بگذارید و با این شیوه نهی از منکر اینها را گرفتند و دستگیر کردند و زندان انداختند و کاری هم از پیش نرفت. حضرت سومی را فرستاد برای تبلیغ، این نفر سوم آمد و ابتدا رفت و با شاه اجازه ملاقات گرفت و گفت که من خیلی دلم میخواهد که خدای تو را بپرستم، و دوست دارم که در معبد خاصّ تو زندگی کنم و خدای تو را بپرستم. شاه خوشش آمد و گفت که یک جایی در معبد به این شخص بدهید که خدای ما را بپرستد. به تدریج با این شیوه به شاه نزدیک شد، و حرف این دو پیامبری که در زندان بودند را پیش کشید و گفت که اینها برای چه در زندان هستند؟ شاه گفت اینها حرفها مزخرف میزدند. مبلّغ به شاه گفت: اینها چه میگویند، گفت اینها میگویند ما مرده زنده میکنیم، مبلغ گفت: خوب اگر اینها مرده زنده میکنند بگو بیایند و بچه تو را که مدّتی است از دنیا رفته است زنده کنند و اگر بچه تو را زنده کردند که حق با اینهاست و اگر نتوانستند زنده کنند تو هر چه میخواهی با اینها بکن.
آندو را احضار کرد و گفت که اگر تو راست میگویی و میتوانی مرده را زنده کنی اینکار را بکن و آن دو ایستادند و دعا کردند و گفتند که بچه تو زنده شده بگو بروند سر گورش و او را بیاورند. مبلغ سوم به شاه گفت: این کافی نیست شاید این را خدای تو زنده کرده باشد، تو به پسرت بگو که چگونه زنده شدهای؟ پسر گفت دو نفر آمدند و گفتند که به خواست ما و به اذن الهی قرار است که زنده شوی. مبلغ سوم به شاه گفت که دو پیامبر را با جمعیّت مخلوط کن و به آنها بگو در جمعیّت زیادی وارد شوند و آنوقت به پسرت بگو از بین جمعیّت بگردد و ببیند که آیا آن دو نفر را در بین جمعیّت پیدا میکند؟ اینکار انجام شد و پسر آن دو پیامبر را تشخیص داد و شاه موحّد شد و همه جمعیّت هم موحّد میشوند.
گاهی شیوه کار اگر حکیمانه نباشد کار را خرابتر میکند امّا شیوه حکیمانه میتواند ما را به هدف برساند.
لازم است ما باید بسته احکام را در عرصه های گوناگون آماده کنیم و بدانیم که مثلاً بسته احکام ما در عرصه اقتصاد یا سیاست چیست؟
ما معتقدیم که میشود سیاستهای عمومی جامعه را بر مبنای فقه کلان تدوین کرد و فقه کلان را باید استنباط کرد و بخش عظیمی از آن استخراج شده و میتوان از برآیند آن در عرصه فرهنگ و اقتصاد و سیاست بهره برد.
تهیه و تنظیم : محرم آتش افروز