vasael.ir

کد خبر: ۷۷۷۱
تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۹:۴۱ - 21 February 2018

بررسی ایده اسلامی‌سازی علوم اجتماعی

وسائل - تلاش‌های جدید، اما نادری در بررسی تمام عناصر علوم اجتماعی و بومی سازی و یا محیطی کردن آن انجام شده است. من استفاده از مفاهیم بومی سازی و محیطی کردن را ترجیح می‌دهم؛ زیرا اشاره به منظومه ارزش‌ها و فرهنگ اسلامی دارد.

به گزارش سرویس جامعه پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، دکتر ساری حنفی استاد جامعه‌شناسی دانشگاه آمریکائی بیروت و سردبیر نشریه‌ی «اضافات» نشریه‌ای تخصصی در علوم اجتماعی است. وی همچنین عضو کمیته اجرایی انجمن بین‌المللی جامعه‌شناسی نیز می‌باشد. ایشان که اصالتاً فلسطینی است دردوران کودکی و نوجوانی در سوریه و در اردوگاه‌های فلسطینی‌ها رشد کرده است. مدرک دکترای خود را از کشور فرانسه اخذ کرده و سال‌ها در مراکز تخصصی در فرانسه، فلسطین از جمله رام الله و بیت‌المقدس مشغول به تحقیق و فعالیت بوده است. پروژه علمی فعلی ایشان بر تحقیق و بررسی "خداشناسی علمی و تولید دانش در جهان عرب "بنا نهاده شده است. در گفتگوی پیش رو که در دانشگاه آمریکایی بیروت انجام شد به بررسی نظریات ایشان در جامعه‌شناسی اسلامی و طرح و نقد ایده‌های مختلفی که برای اسلامی شدن این علم از سوی اندیشمندان مسلمان ارائه شده، پرداخته‌ایم.

مدتی است تلاش‌هایی برای دستیابی به ساختارهای جدید در جامعه -ازجمله علوم- با نگاه اسلامی در میان مسلمانان شکل گرفته است. جنابعالی تلاش‌های صورتگرفته در میان مسلمانان را برای دستیابی به این امر مهم (بهویژه علوم اجتماعی جدید)، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

پاسخ: چند دهه پیش گفتوگوهای بسیاری درباره علوم اجتماعی اسلامی به منظور ترجمه و بومیسازی این علم شکل گرفت؛ زیرا برخی از محققان روح این علوم را غربی می‌دانستند. لذا این موضوع، محتوای بسیاری از کتاب‌ها، مقالات و پایاننامه‌های دکتری را که از آغاز دهه نود با حجم فراوانی شروع به رشد کرده بود، در بر گرفت و واکنش‌های متفاوت مثبت و منفی از سوی محققان جامعهشناسی را در پی داشت.

بهعنوان یک محقق در جامعهشناسی، حساسیتی به استفاده از تعبیر جامعهشناسی اسلامی، عربی، لبنانی یا الجزایری ندارم، و اینکه این علم برخی از مفاهیمش را از میراث گذشته الهام گرفته باشد و یا اینکه نظریه‌ای با الهام از وحیِ واقع در جامعه شکل گرفته باشد؛ اما با تجزیه‌وتحلیل محتوای بیش از ۵۲ کتاب و سه تز در این موضوع و مصاحبه با برخی از حامیان این موضوع، برای بنده روشن شده که اضافه کردن خصوصیات جغرافیایی یا مذهبی به جامعهشناسی، مشکلات واقعی ایجاد کرده است که مهم‌ترین این مشکلات، ایجاد ادبیات تقلیلی شدید در درک جامعهشناسی یا علوم اجتماعی است؛ به‌گونه‌ای که این علم، که شامل عناصر و ابعادی مختلف است، در جامعهشناسی اسلامی محدود به «فلسفه اجتماعی» می‌شود و ابعاد دیگر نادیده گرفته می‌شوند.

 

چه ملاحظاتی را درباره روش‌های اسلامی‌سازی علوم انسانی در میان مسلمانان مدنظر دارید؟

پاسخ: ماهیت علوم اجتماعی محصولی از پنج عنصر است:

۱. فلسفه اجتماعی و هستیشناختی مفاهیم؛

۲. ابزار روشی؛

۳. اطلاعات ساختاری (درباره هدف اجتماعی ساخت)؛

۴. اطلاعات شناختی از فرد و گروه؛

۵. ارائه راهحل‌های مداخله روانی و اجتماعی، که با در نظر گرفتن پتانسیل‌های فیزیکی و آگاهی فردی و جمعی و معضلات مرتبط با منافع و مضرات و … ارائه می‌شود و این راهحل‌ها، بر خیر یا شر مطلق یا حلال و حرام صرف تکیه نمی‌کند.

 

اغلب وقتی درباره جامعهشناسی گفتوگو می‌کنیم، درباره دو عنصر اول و آخر گفتوگو می‌شود، که در مقایسه با عناصر دیگر استانداردترین عناصر هستند؛ لذا ما نمی‌توانیم بگوییم که جامعهشناسی اسلامی وجود دارد، مگر به این معنا که یک فلسفه اجتماعی اسلامی وجود دارد که عنصر اول را در بر می‌گیرد، اما با عناصر دیگر بی‌ارتباط است.

 

تکوین علوم اجتماعی سنتِ گذشته ما به سوی علم یا شاخه‌ای از دانش با ویژگی‌های علوم اجتماعی مدرن، چه مسیری را پیموده است؟

پاسخ: تلاش برای یافتن دیدگاه اسلامی در علوم اجتماعی را متفکرانی آغاز کردند که بسیاری از آنها عرب نیستند؛ برای مثال، «اکبر احمد» از پاکستان و «علی شریعتی» و «شیخ مرتضی مطهری» از ایران و «مریل وین دیویس» انگلیسی، که همهشان به‌جز مطهری، بزرگشده فکری غرب هستند و ایده‌هایشان در این زمینه توسعه یافته است. برای نمونه اکبر احمد، انسانشناسی اسلامی را بهعنوان مطالعهای تخصصی مطرح کرد.

پس از این اشخاص، تلاش‌هایی در عالم عرب صورت گرفت که شاید مهم‌ترین تلاش‌ها در جهان عرب، تلاشهای «سیدمحمدباقر صدر»، بهویژه در خلال تفسیر موضوعی قرآن بود.

می‌توان تأسیس انجمن دانشمندان علوم اجتماعی مسلمان توسط اتحادیه دانشجویان مسلمان ایالات متحده امریکا و کانادا را در سال ۱۹۷۲ رویدادی مهم درباره تفکر در زمینه ارتباط علوم اجتماعی با ارزش‌های اسلامی به شمار آورد. آنان کنفرانس‌ها و انجمن‌هایی را راهاندازی کردند که منجر به تشکیل مؤسسه بینالمللی اندیشه اسلامی در واشنگتن در سال ۱۹۸۱ شد. این مؤسسه، پروژه «اسلامی کردن علوم» را به رهبری «إسماعیل الفاروقی» بر عهده گرفت. مجموعه اهداف این برنامه عبارت بودند از:

۱. تسلط بر علوم مدرن؛

۲. تسلط بر میراث اسلامی؛

۳. ایجاد ارتباط مناسب میان تصور اسلامی و جنبه‌های مختلف دانش مدرن؛

۴. ارتباط خلاق میان میراث اسلامی و دانش مدرن؛

۵. شروع به تفکر اسلامی در راهی که منجر به دستیابی به قوانین خدا بر روی زمین می‌شود.

پس از آغاز پروژه، اندیشمندان مشارکتکننده به چهار گروه تقسیم شدند:

گروه اول حول مؤسسه بینالمللی اندیشه اسلامی شکل گرفتند (عمادالدین خلیل، جابر العلوانی، حاج حمد ابوالقاسم و…)؛

گروه دوم در ارتباط با «دانشگاه جهان اسلام» در مالزی شکل گرفتند (به سرپرستی سیدمحمد نقیب العطاس) که پروژه‌اش اسلامی کردن معرفت بشری بود نه همۀ دانشها؛

گروه سوم مرتبط با دانشگاههای عربستان -به‌ویژه دانشگاه محمد بن سعود- بودند؛

و گروه آخر، گروه محمد عماره و عبدالوهاب مسیری بودند.

پس از آن، تلاش گسترده فکری (عمدتاً به شکل مطالعات غیرپژوهشی) در تمام کشورهای عربی شکل گرفت (محمود الذوادی در تونس، بلقاسم الغالی و علیان بوزیان در الجزایر و …).

 

نظر شما درباره طبقهبندی علوم اسلامی چیست؟ آیا می‌توان برخی علوم را مبنای علوم دیگر قرار داد؟ آیا می‌توان نسبت به روش‌های اسلامی‌سازی علوم انسانی در رشته‌های مختلف، تفکیکی قائل شد؟

 

پاسخ: بنده این تقسیم‌بندی و دستهبندی را قبول ندارم. به نظر بنده نمی‌توان یک پدیده اجتماعی را بدون توجه به اقتصاد سیاسی و علوم سیاسی بررسی کرد. هر کدام به دیگری مرتبط است. علم اقتصاد معلوماتی می‌دهد؛ علم سیاست معلومات دیگری می‌دهد؛ روانشناسی نیز معلوماتی می‌دهد و… . لذا یک پدیده، بدون همه اینها به وجود نمی‌آید.

مثلاً وقتی می‌خواهیم یک مشکل روانی را بررسی کنیم، ظاهراً امروزه روانشناسی بدون مساعدتِ علوم دیگر وجود ندارد؛ بلکه گونهای دیالکتیک میان علوم برقرار است. حتی بنده موضوع علوم نقلی و وحی را اینگونه می‌بینم. به نظر بنده اینجا نیز تقسیم کار بین علوم وجود دارد؛ بدین معنا که من به تهران می‌روم و می‌خواهم پدیده طلاق را در این جامعه بررسی کنم. می‌بینم که کودکان طلاق مشکلات خاصی دارند. فرض کنید اینجا توقف کنم و توصیه کنم که دولت درباره طلاق سختی‌هایی را اعمال کند. اینجا نمی‌توانیم فقط به فتاوی درباره طلاق بدون توجه به اصول علم جدید بسنده کنیم.

 اینجا من باید این مطلب را که چگونه دارالافتاء و قوانین ایران به کمک یکدیگر در حل مشکلات طلاق نقش بازی می‌کنند، بررسی کنم. اینجا اهمیت دموکراسی و تعدد افکار و زندگی با افراد دیگر خود را نشان می‌دهد. شما علوم دینی خوانده‌اید و معلوماتی به دست آورده‌اید که متفاوت با آن دروسی است که من خواندم و تخصص‌هایی که به دست آورده‌ام. باید این افکار با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و بین آنها تضارب برقرار شود تا نظر اصلح- بدون استفاده از مسلسل و اسلحه – به دست بیاید. من به این روش ایمان دارم!

 

نزد ما ارزش‌های مشترک انسانی وجود دارد و از سوی دیگر، شرایط اجتماعی و فرهنگی خاصی نیز در مکان‌های مختلف وجود دارد که بر فهم و معرفت تأثیر می‌گذارد. چگونه می‌توان میان ارزش‌های انسانی مشترک و شرایط خاص اجتماعی و فرهنگی، ارتباط مناسب برقرار کرد؟

نظر فعلی من این است که میان علوم اجتماعی و علوم دینی فاصله افتاده و بنده اهتمام فراوانی به این مسئله دارم. بنده با اسلامی‌سازی علوم مشکلی ندارم؛ همان‌طور که با لبنانیسازی یا ایرانیسازی و مسیحیسازی علوم مشکلی ندارم؛ بلکه تمام اهتمامم بر این است که به روش و طریقی دست یابم که بتوانم به پاسخ این مسئله مهم (ارتباط بین علوم اجتماعی و علوم دینی) برسم؛ اما وقتی نتایج اسلامیسازی معرفت اجتماعی را بررسی می‌کنم، می‌بینم یافته‌هایی که به دست می‌آید بسیار ضعیف است و می‌بینم که بسیاری از افراد فقط بر دو یا سه نقطه فلسفی و کلی ایستاده‌اند که مثلاً آیا اولویت با جامعه است یا فرد؟ و… درحالیکه این مقدار برای اسلامیسازی علوم کافی نیست. بنده احساس می‌کنم شعار اسلامی‌سازی علوم، خطری برای نظریه جهانی اسلام محسوب می‌شود، نه‌فقط برای علوم اجتماعی.

 بنده به صورت ابتدایی مخالف اسلامی‌سازی علوم نیستم، بلکه می‌خواهم آن را کامل کنم. یکی از علما در حوزه علمیه کتابی نوشته به نام «اسلام و محیط [زیست]» که اگر کلمه اسلام را پاک کنیم و به جای آن کلمه مسیحیت یا یهودیت را بگذاریم، هیچ تفاوتی ایجاد نمی‌شود. اسلام عدم اسراف را می‌پسندد. در این موارد به نظر من در اینجا ضعف تولیدات معرفتی داریم. یا در اقتصاد اسلامی، درباره بانک‌های اسلامی (اسلامیک فاینانس) به نتایج معرفتی مهمی رسیده‌ایم؛ اما در اقتصاد سیاسی نسبت به این اقتصاد ضعف بسیاری داریم. اقتصاد سیاسی بر پایه‌هایی بسیار ساده و ابتدایی بنا شده است؛ مانند اینکه خداوند ملکیت فردی را قبول دارد و…

خانم دکتر سارا شریعتی – بنده پروژه‌ای دارم که ایشان هم در آن، با ما مشارکت میکند – در یکی از مقالاتی که برای بنده فرستاد، میگوید حوزه‌های علمیه قم سابقاً در علوم اجتماعی و بهویژه فلسفه بسیار باز عمل می‌کردند – در تاریخ فکر شیعی، بر خلاف تفکر اهل سنت، همیشه ارتباط میان تعالیم شیعه و فلسفه برقرار بوده است – اما با نهایت تأسف از دوره‌ای به بعد، ورود و بحث آزاد در علوم اجتماعی را منع کردند! این گزارش خانم شریعتی در شش سال قبل است.

هنگامی که دو سال پیش ایشان را در تهران ملاقات کردم، گفتند که الآن اجازه فعالیت در این علوم را دادهاند، اما باید بهصورت حلال باشد و رشته‌ای ایجاد کردهاند و نام آن را جامعهشناسی اسلامی گشتهاند. این امر مرا مقداری نگران می‌کند؛ زیرا به نظر من برای رسیدن به علوم اجتماعی اسلامی باید ارتباط بین پژوهشگر در علوم اجتماعی و پژوهشگر در علوم دینی وجود داشته باشد . ما چگونه می‌خواهیم مشکل طلاق یا تعدد زوجات را در جامعه حل کنیم؟ این فقط به عهده فقیه نیست، بلکه این موضوعات به بسترهای خارجی و واقعی نیاز دارند که متأسفانه این بسترها وجود ندارد؛ لذا می‌بینیم که بسیاری از نخبگان -چه دینی و چه غیردینی- با همدیگر هیچ‌گونه گفتوگویی انجام نمی‌دهند و گاهی بین آنها جنگ‌های داخلی و سرد شدید وجود دارد.

 

برخی میگویند با توجه به تفاوت دیدگاه‌ها در کشورها و ملت‌ها، در تولیدات علوم انسانی نیز تفاوت وجود دارد. علوم انسانی مجموعه‌ای است منسجم. مثلاً در غرب جامعه‌شناسی و اقتصاد و علوم تربیت و روانشناسی، همگی انسان را به‌گونه‌ای می‌بینند و همگی منظومه‌ای منسجم هستند برای انسان با تعریف خاص. لذا اگر فقط برخی از علوم انسانی را از آنها فرا بگیریم، نمی‌توانیم از آن کمال استفاده را ببریم. مثلاً علم اقتصاد با جامعهشناسی و روانشناسی متقوم است؛ لذا بانک جهانی قواعد خاصی دارد و ممکن است شخصی که در فضای غربی درس خوانده، در آن بانک کاملاً موفق عمل کند؛ اما هنگامی که به کشور اسلامی می‌آید و در یک بانک اسلامی کار می‌کند، شکست می‌خورد؟ آیا این امر را تأیید می‌کنید؟ به نظر شما چگونه باید گام برداریم تا به بومی‌سازی علوم برسیم؟

پاسخ: البته بنده این مطلب را قبول ندارم! به نظر من مشکل علوم اجتماعی در منطقه ما این است که کماکان مشکل هویت در آن تأثیر اساسی دارد و مانع می‌شود که خروجی‌های این علوم، آنطور که باید، به بار بنشینند؛ درحالی‌که این علوم ابعاد همگانی و جهانی دارند. بنده عقیده دارم که در غرب یک مفهوم واحد در جامعهشناسی برای فرد و اجتماع وجود ندارد. پارادایم مارکس درباره فرد و جامعه، کاملاً و بتمامه متفاوت با پارادایم پارسونز است. لذا من به علوم را به این شکل، به علوم غربی یا علوم شرقی تقسیم نمی‌کنم؛ بلکه می‌بینم که بعضی از نظریات برای ما مناسب است و بعضی از نظریات مناسب نیست. چرا برای ما مناسب نیست؟ برای اینکه تمرکز و مسیر آنها بر قضایایی استوار است که برای من سودمند نیستند.

برای مثال هنگامی که جامعهشناسی را برای خانواده در نظر بگیریم، می‌بینیم که مسائل مختلف را باید مورد لحاظ قرار دهیم؛ حتی روانشناسی یا تاریخ و… . در غرب، خانواده به‌گونه‌ای کاملاً متفاوت با شرق وجود دارد و البته این به سبب تفاوت جغرافیایی نیست، بلکه امری پارادایمیکال است. باید ببینیم که کدامیک از دو پارادایم‌ برای ما مناسب است.

پس بومی‌سازی در علوم، پرسش همیشگی است که ما باید همیشه آن را بپرسیم که علوم چه زمانی برای ما سودمندند و چه زمانی سودمند نیستند.

 

درباره ماهیت علوم اجتماعی چه نظری دارید؟ برخی علوم اجتماعی را نه علم، بلکه ادراک و فهمی تاریخی می‌دانند.

پاسخ: این قضیه مانند قضیه تخممرغ و مرغ است! به نظر من آنچه از تجارب عالم را که می‌تواند مورد استفاده ما قرار گیرد، می‌شود علم نامید. علم آن چیزی است که در میان ما وجود دارد. چنین نیست که هرگاه می‌گوییم علم، لازم باشد قاعده‌ای مانند قانون جاذبه وجود داشته باشد؛ مثل آنچه مارکس در موضوع طبقات اجتماعی آورده است [اینها هم علم هستند]. به نظر من بسیاری از بحثها و مناقشات درباره علمی بودن مطالعات اجتماعی و انسانی یا عدم علمی بودن آنها، بیفایده است.

 

در نهایت به نظر شما تلاشهای اسلامیسازی علوم در ممالک اسلامی را چگونه می‌توان از هم تشخیص داد؟

پاسخ: به نظر بنده تلاش‌ها برای اسلامیسازی و اصیل کردن معرفت را در چند دسته می‌توان تقسیم کرد:

1-  فلسفه اجتماعی: نظریهپردازی‌های بسیاری درباره نیاز به وجود علم جامعهشناسی اسلامی، روانشناسی اسلامی یا سیاست اسلامی وجود دارد؛ اما هنگامی که با دقت در بسیاری از این تلاش‌ها می‌نگریم، متوجه می‌شویم که ما فراتر از یک فلسفه اجتماعی، روانی و یا سیاسی اسلامی قدمی بر نداشته‌ایم؛ مثل گفتوگو از اهمیت جامعه در مقابل فرد، یا ضرورت استفاده از ادبیات اسلامی و متفکران اسلامی گذشته علوم اجتماعی یا اصلاح روش‌های علمی تحقیق در علوم اجتماعی با توجه به اضافه شدن منبع وحی بهعنوان مصدر دانش؛

2-  تلاش‌های جدید برای بومیسازی معرفت: تلاش‌های جدید، اما نادری در بررسی تمام عناصر علوم اجتماعی و بومیسازی و یا محیطی کردن آن انجام شده است. من استفاده از مفاهیم بومیسازی و محیطی کردن را ترجیح می‌دهم؛ زیرا اشاره به منظومه ارزش‌ها و فرهنگ اسلامی دارد. این نزدیک‌ترین تخصصی است که می‌تواند در یک کشور عربی یا اسلامی، جامعهشناسی نامیده شود و چهبسا اینگونه بتوان جامعهشناسی را اسلامی کرد؛

3-  تلاش‌های مصنوعی: اگرچه تلاش‌های جدی بسیار کم است، اما متأسفانه تلاش‌های مصنوعی بسیار فراوان است. این تلاش‌ها در اغلب موارد مبتنی بر روش‌های خیالی است، بدون اعمال ابزارهای روشی برای رسیدن به جنبه تحقق؛ یعنی اطلاعات ریشه‌ای و یا شناختی و انطباعی از فرد و گروه برای درک واقعیت وجود ندارد.

برخی دیگر بر علوم اجتماعی لباس دینی می‌پوشانند و آن را با آیات و احادیث مذهبی تزئین می‌کنند و برخی دیگر صفت اسلامی را بر اخلاقیات جهانشمول مذهبی یا مسیحی یا یهودی اطلاق می‌کنند که این روش را در برخی از حوزههای مباحث محیطزیست مشاهده می‌کنیم.

منبع: فصلنامه صدرا/ شماره 21

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۳ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۴۰:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۱۴:۳۶
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۵۶
غروب آفتاب
۱۹:۵۲:۳۴
اذان مغرب
۲۰:۱۰:۳۹