به گزارش خبرنگار سرویس جامعه پایگاه فقه حکومتی وسائل، نشست تخصّصی سیاستگذاری فرهنگی و مبانی اسلامی سیاستگذاری تخصّصی، در راستای اولین کنفرانس حکمرانی و سیاستگذاری عمومی، چهارشنبه 25 بهمنماه از ساعت 14 تا 18 در شهر قم در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد؛ در این نشست ابتدا مجری برنامه، حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسیننژاد، به معرفی جلسه و سین برنامه این نشست پرداخت و پس از آن دکتر حاجیلوئی به عنوان دبیر جلسه، گزارشی از محتوای جلسات برگزار شده ارائه داد و سپس آیت الله میرباقری، سخنران علمی جلسه با موضوع رابطه تفقه دینی و سیاستگذاری عمومی (با تأکید بر فقه سرپرستی) مطالب خود را ایراد که در ذیل مشروح بخش دوم از سخنرانی ایشان آمده است.
بعید نیست که ما بپذیریم به دانش خطمشیگذاری و سیاستگذاری عمومی احتیاج داریم ولی نکته این است که آیا واقعاً این دانش یک دانش ایدئولوژیک هست یا نه؟ الآن ادامه جریانهای مارکستیستی در جهان با اینکه بر اساس مکتب سرمایهداری دانشهایی شکل بگیرد مخالفند و کاملاً این دانشها را ایدئولوژیک میدانند و معتقدند که اعتقاد بر اینکه این نوع از دانشها غیرایدئولوژیک هستند خیالی باطل است.
طرفداران این دانشها میگویند ما برای اینکه فضای کلان جامعه جهانی را به سمت توسعه عقلانی ببریم و از ایدئولوژیک بودن پرهیز کنیم باید به سمت دانشهایی نظیر خطمشیگذاری برویم، در حالی که جنبشهای مارکسیستی این سخن را مغالطه میدانند.
یک نزاع جدّی که الآن وجود دارد و در کشور ما نیز بعد از انقلاب مطرح است این است که آیا علوم جنبه ایدئولوژیک بودن دارند یا نه؟ و در ادامه این بحث به این بحث میرسیم که ما آیا علم دینی داریم یا نه؟
برخی چون علم را معطوف به واقع میدانند و معتقدند که علم به معنای کشف واقع است، قائلند که علم دینی و غیر دینی نداریم ولذا خصلت ایدئولوژیک نیز نخواهد داشت و مدّعیاند که ما برای اینکه بتوانیم تصمیمگیریها را غیرایدئولوژیک کنیم در جامعه جهانی تا مورد وفاق جامعه جهانی باشد، باید به شدّت تصمیمات را از دین رها کنیم و تصمیمات را جهانی کنیم.
مخالفین علم دینی میگویند علم ذاتا خصلت ایدئولوژیک ندارد و معطوف به واقع است و اتفاقا ما باید تلاش کنیم که تدابیر در جامعه جهانی کاملاً علمی بشود و ما باید به جای تصمیمات ایدئولوژیک تصمیمات علمی بگیریم و کاری کنیم که عقلانیت اجتماعی توسعه پیدا کند و تصمیمات بر اساس عقلانیت باشد. این یک ادعاست و معتقدند که مدیریت علمی یک مدیریتی است که در مقیاس جهانی میتواند مورد وفاق جامعه جهانی قرار بگیرد.
نقطه مقابل این قول این است که هیچ علمی خالی از خصلتهای ایدئولوژیک نیست و به تعبیر همه علوم جهتدار هستند و یک قول دیگری هم این است که ما در حوزه علوم انسانی میتوانیم ادعا کنیم که علوم انسانی خصلت ایدئولوژیک دارند.
ما باید مشخص کنیم که در طبقهبندی علوم دانشهایی مانند سیاستگذاری عمومی چه جایگاهی دارند؟ اگر ما بخواهیم طبقهبندی کنیم باید به شکل دیگری طبقهبندی کنیم.
طبقهبندی علوم در دنیای مدرن به این شکل است که علوم پایه (فلفسه فیزیک و ریاضی و حیات)، علوم فرادستی و اصلی هستند، علوم تجربی علوم فرعی و علوم انسانی علوم تابع هستند.
در این طبقهبندی اگر انسانشناسی بخواهد مورد مطالعه قرار بگیرد باید ذیل فلسفه فیزیک و علوم تجربی قرار بگیرد به این معنا که قواعد فیزیک حاکم بر انسانشناسی و علوم دینی است.
ما در انسانشناسی اسلامی حتماً باید این طبقهبندی را بهم بزنیم و علوم انسانی را در طبقه فوقانی قرار دهیم.
اگر ما بخواهیم طبقهبندی را از نو طراحی کنیم حتما جایگاه علوم انسانی بالاتر از علوم پایه و تجربی خواهد بود و طبیعتاً علمی با نام خطمشیگذاری در جایگاه فرادستی علوم تجربی و پایه قرار خواهد گرفت.در طبقهبندی موجود، علم خطمشیگذاری در جایگاه زیردستی علوم تجربی و پایه قرار دارد.
نکته دوم این است که اگر ما علوم را تقسیم کنیم به علومی که ناظر به فهم معادلات هستند و علوم که ناظر به مدلهای برنامهریزی هستند، قاعدتاً علم خطمشیگذاری ذیل دسته دوم قرار خواهد گرفت و جزء علومی است که ناظر به مدلهای حاکم بر برنامه است و از این جنس است تا از جنس نوع اول هر چند میتواند هم از علوم میانرشتهای باشد که از همه علوم استفاده کند.
علی ایّ حال، سؤال این است که آیا این علم خصلت ایدئولوژیک دارد یا ندارد؟ این مسئله مورد وفاق نحلههای مختلف نیست و برخی قائلند که مؤلفههای ایدئولوژیک سرمایهداری بر آن حاکم است.
رویکرد فرهنگستان علوم این است که مطلق علم خصلت ایدئولوژیک دارند؛ یک بحث جدّی وجود دارد در همه علوم مثل حوزه معرفتشناسی که قبل از قرار گرفتن در در طبقهبندی علوم، میشود دینی و غیر دینی باشد.
حتی در علوم دینی میتوان فرض غیردینی داشت، مثل مطالعاتی که مستشرقین در حوزه اسلام دارند که این اسلامشناسی غیردینی است.
ما اگر در معرفتشناسی، معرفت بشری را به دینی و غیردینی تقسیم نکنیم نمیتوانیم در ذیل آن علومی مثل علوم انسانی را به دینی و غیردینی تقسیم کنیم.
ما به طور عام معتقدیم که معرفت بشری به دینی و غیردینی تقسیم میشود، چون فرایند فرد را فرایندی میدانیم که اختیار در آن حضور دارد و اختیار فرد را در کیف فهم و تلقّی او در عالم دخیل میدانیم و به عبارتی این امکان وجود دارد که عالَم مؤمنانه فهم شود و یا غیر مؤمنانه!
علم نه ذاتاً دینی است (آنطور که حضرت آیت الله جوادی این چنین قولی دارند) و نه ذاتاً سکولار است، بلکه علم میتواند دینی و غیر دینی باشد و بر همین اساس هم است که علوم عقلی محض (مثل فلسفه) یا علوم شهود (مثل عرفان) را ما زیرمجموعه تفقّه دینی قرار میدهیم که تفقّه دینی شامل عرفان و حکمت، اخلاق و فقه و احکام میشود.
حالا اگر ما به علم خطمشیگذاری به چشم یک عقلانیت پیچیده نگرستیم و سهمی از علم برای آن قائل شدیم، طبق رویکرد فرهنگستان، این علم میتواند تصوّر دینی داشته باشد و میتواند نداشته باشد.
نکته دیگر این است که ما در علوم انسانی و از جمله خطمشیگذاری، بخشهایی داریم که برخی از آن بخشها مربوط به علوم تجربی است، مثل روانشناسی که بخشهایی از آن مربوط به علوم تجربی است و اساتیدی که در روانشناسی قائل به روانشناسی اسلامی هستند قائلند که این اسلامی بودن در بخش غیرتجربی آن است و نه در بخشهای تجربی. امّا بر مبنای ما مطلق علوم بشری دینی و غیری دینی دارد و حتّی فلسفه هم که عقلی محض است دینی و غیردینی دارد.
فلسفه دینی، فلسفهای است که به لحاظ روش تعهّد به وحی دارد. به عقیده ما فلسفه به جهت محتوا به شدّت تحت تأثیر اسلام قرار گرفته ولی به جهت ساختار سکولار باقی مانده است و روشش، یک روش خارج از دین است.
به هر حال ما چون معتقدیم مطلق علوم تحت تأثیر اراده انسان هستند، میتوانند به دینی و غیر دینی تقسیم شوند؛ به همین خاطر خطمشیگذاری اگر یک دانش محسوب شود، این دانش حتماً دینی و غیر دینی خواهد داشت. در خطمشیگذاری چه در مرحله شناخت مسئله، چه در مسئله راهحل و چه در مسئله تصمیمسازی و اجراء و چه در مرحله ارزیابی میتواند دینی و غیر دینی باشد به این معنا که در همه این مراحل میتوان از دین تبعیّت کرد و میتوان تبعیّت نکرد.
ما گمانمان این است که خطمشیگذاری یک دانش میانرشتهای است که چه در طبقهبندیهای رسمی و چه در طبقهبندی مطلوب، یک دانش میانرشتهای و فرارشتهای است که مثل سایر دانشها قابلیّت این را دارد که تحت تأثیر دین قرار گیرد، به همین خاطر حتماً میتواند تحت تأثیر تفقّه دینی نیز قرار گیرد.
ما معتقدیم در هر حوزه سه لایه از دانش باید با هم پیوند بخورند و به یک پیوستار تبدیل شوند که آن سه لایه عبارتند از مکتب، معادله و اجراء که سهلایهای را تشکیل میدهند که در حوزههای مختلف مثل اقتصاد میتوانند یک دانش را تشکیل دهند. مکتب اقتصادی با معادلات اقتصادی و با تنظیمات و اجرائات اقتصادی باید با هم به شکل یک بسته واحد دیده شوند و مکتب متغیّر اصلی این منظومه است و در هر رشته علمی ما باید بین تفقّه دینی و آن رشته ارتباط برقرار کنیم و آن رشته را به صورت شبکه با تفقّه دینی مورد مطالعه قرار بگیرد.
هر دانشی که یک دانش اثر گذار است در تکامل اجتماعی و برنامهسازی اجتماعی، مثل خطمشیگذاری، از این قاعده مستثنی نیست که از سه لایه تشکیل شده و حتماً یک مکتب معطوف به خطمشیگذاری در آن لحاظ شده است و اگر قرار باشد که این علم اسلامی شود باید حتماً یک مکتب معطوف به خطمشیگذاری در آن لحاظ شده باشد که مستند به دین باشد و بعد اینها با معارف نظری و تجربی و مطالعات اجرائی باید با هم درون یک شبکه قرار بگیرند و به صورت یک پیوستار در آیند که این بستهای دیدن یک علم لوازمی دارد از جمله اینکه حتماً باید روش تحقیق در سه لایه باید حتماً به صورت روشهای هماهنگ باشد.
ما نمیتوانیم روش تحقیق در حوزه تفقّه دینی و در حوزه علمی که قرار است تحت آن واقع شود را مستقل طراحی کنیم و از آن توقّع خروجی هماهنگ داشته باشیم. خروجی وقتی هماهنگ میشود که در فرایند تحقیق اینها به هم پیوست داشته باشند.
پس بنابر این بر اساس نگاه ما حتماً دانشی مثل خطمشیگذاری مستثی از قاعده کلّی نیست و طبیعتاً باید مورد مطالعه منظومهای قرار بگیرد و مکتب و معادله و اجراء باید به صورت پیوستار دیده شود و این مهم وقتی به وقوع میپیوندد که روش تحقیق در مکت و معادله و مدل و اجراء مستقل از هم نباشد و با هم مرتبط باشند.
نکته پایانی هم که لازم است مورد توجّه قرار بگیرد این است که این میزان اثر گذاری فقه بر عرصههای مختلفی که باید تحت تأثیر فقه دینی قرار بگیرد، تابع سطح استنباط است، اگر استنباط در سطح فقه موضوعات باشد حتماً میشود از همین سطح از فقه نیز یک اصول حاکم بر دانشی مثل خطمشیگذاری به دست آورد ولی اگر مقیاس استنباط از فقه موضوعات به فقه سرپرستی ارتقاء یافت، به طوری که تفقه دینی ناظر به سرپرستی تکامل اجتماعی بود، طبیعتاً تأثیرگذاری تفقّه دینی بر دانشها از جمله دانش خطمشیگذاری افزایش پیدا میکند.
خطمشیگذاری حتی اگر تحت تأثیر تفقّه دینی نیز نباشد، حتماً ایدئولوژیک خواهد بود و مفاهیم حاکم بر تعیین شاخصها را از مکتب مادّی اخذ میکند و نمیشود تحت تأثیر مفاهیم فرادستی قرار نگیرد و حتماً خصلت ایدئولوژیک پیدا میکند.
الآن حوزه و دانشگاه به صورت سازمانهای مستقلّ عمل میکنند در حالیکه باید یک سازمان واحد و منسجم شکل بگیرد که مطالعاتی را که در عرصه تفقّه دینی و تولید معادلات علمی و مدلهای اجرایی اتّفاق میافتد را درون یک شبکه واحد مدیریت کنند.
نکته دیگر این است که مقصود از مکتب مجموعه مفاهیم توصیفی، ارزشی و تکلیفی است که در دین در مقیاس با یک موضوعی که در علم مورد تحقیق قرار میگیرد مورد استفاده قرار میگیرد. مکتب شامل مفاهیمی است که میتوانند اثر گذار بر علم باشند و این مفاهیم است که باید از دین استنباط شود و بعد مطالعات علمی تحت تأثیر این مفاهیم قرار بگیرد و این روش صحیح در دینیسازی یک دین است.
برخی فکر میکنند برای اینکه یک علم را دینی کنند باید یک جلدی به آن علم اضافه کنند و مفاهیمی را که در دین از یک علم خاصّ وجود دارد در آن جلد بیان کنند. مثلاً در تدوین اقتصاد اسلامی، همین اقتصاد مدرن فرض میشود و یک جلد به آن ضمیمه میشود و مفاهیم اخلاقی و احکام فقهی که در حوزه اقتصاد وجود دارد در آن آورده میشود که این روش ناصحیح در دینی کردن یک علم است.
برای دینی کردن یک علم، باید مفاهیم یک علم در دین فرآوری شوند، یعنی مطالعات علمی اثرپذیر از مفاهیم باشند. البته ممکن است یک وقت روش تحقیق در یک علم، اجازه فرآوری آن علم در دین را ندهند، اگر روش تحقیق به این شکل باشد (مثل روشهای پوزیتیویستی) نمیتوان مفاهیم دینی را در حاصل علم دید و باید روش مطالعات علمی در این علوم عوض شوند تا به حاصل دینی برسیم.
مثلاً در فلسفه ساختار و روش غیردینی است و نمیتواند حاصل دینی داشته باشد. امروز در فلسفه گفته میشود موضوع فلسفه موجود بما هو موجود است که این حیثیت شناخت، هیچ دخالتی در فرآیند شناخت علمی نمیکند.
وقتی که مثلا ما در طب رفتار بدن انسان را با گرایش طب سلولی مورد شناسایی قرار میدهیم که فیزیک و زیستشناسی مدرن در آن حاکم است و با این روش ما میخواهیم بیماریها را تشخیص دهیم، این موجود در این نگاه تحت تأثیر فلسفه نیست، چون فلسفه موجود را مورد مطالعه قرار میدهد اما از حیث اینکه موجود بما هو موجود است.
پس علوم از حیثیات مختلف یک موضوع را مورد مطالعه قرار میدهند و این حیثیات هم ربطی به هم ندارند، علامه طباطبائی تأکید میکنند که فلسفه با ساختار کنونی اثرگذار بر علوم نیست و تنها کاری که میکند اثبات موضوع است. همچنین علم هم در مفاهیم فلسفی اثرگذار نیست (اگر هم باشد در برخی از صغریات). مثلاً اگر ما در علوم طبیعی به این نتیجه رسیدیم که سلولهای بدن انسان مرتّب در حال نوسازی هستند این کمک میکند به بحث معاد ولی اصل فلسفی با علوم تجربی اثبات نمیشود و علوم تجربی هم با فلسفه بیگانه هستند و دخالتی در آن ندارند.
از این مطالب به این نتیجه میرسیم که علم، تحت تأثیر فلسفه اسلامی قرار نمیگیرد و در کل علم، دینی و غیردینی ندارد.
رویکرد دیگر این است که ما فلسفه مضاف به علوم داریم و فلسفه مضاف در علوم اثرگذار است؛ و در این رویکرد ضروری است که روش تحقیق به نحوی باشد که امکان دخالت دین و فرآوری موضوعات آن در دین وجود داشته باشد.
دانشهای سکولار هرچند ادعا دارند که ایدئولوژیک نیستند، ولی اگر در آنها واکاوی شود در مبداء به یک مکتب مادّی خواهیم رسید کما اینکه دانشهای الهی به یک مکتب الهی متصل هستند.
تهیه و تنظیم : محرم آتش افروز
ادامه نشست را در شماره 3 دنبال کنید