به گزارش سرویس فرهنگ و هنر پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، کتاب "فرهنگ و زندگی روزمره" نوشته ی "دیوید انگلیس" با ترجمه علیرضا مرادی در 239 صفحه توسط انتشارات تیسا به چالپ رسیده است.
مقدمه
در این بخش مفاهیم اساسی کتاب تعریف می شوند، مانند: امر روزمره، فرهنگ، جامعه و دیگر مفاهیمی که شاکلهی اصلی کتاب را تشکیل میدهند.
نویسنده امر روزمره را با اهمییت میشمرد و برای ادعایش استدلال میکند. از نظر دیوید انگلیس امر روزمره متاثر از ساختارهای کلانتر جامعه و فرهنگ است، در واقع ما می توانیم نمود ساختارهای کلان جامعه و سطوح مختلف فرهنگ را حتی در عواطف و کارهای روزمرهامان که بیش از اندازه پیشپا افتاده به نظرمیرسند را ببینیم. (جرج زیمل: حتی پیامدهای بسیار پیشپا افتاده زندگی، تجلی نظم فرهنگی و اجتماعی وسیعی است.)
شاید امرروزمره خیلی عام و واضح به نظر برسد، اما اگر با دقت بیشتری به موضوع بنگریم، به خاص بودن و مبهم بودن امرروزمره می توانیم پی ببریم، برای مثال مشکل بتوان گفت که دلیل کارهای روزمرهامان چیست، منشاش کجاست، هدفش چیست و ......
درک زندگی روزمره افراد بسیار مشکل است و روشهای خاص خود را می طلبد، یکی از این روشها آشنایی زدایی از امر آشنا است. ((برای فهم تاثیر عوامل فرهنگی و اجتماعی در زندگی روزمره باید از آنچه امری معمولی و بسیار آشناست، آشنایی زدایی شود و درعوض به امر معمولی و عادی به مثابه موضوعی عجیب وخاص توجه شود.))(ص42)
فصل یکم: فرهنگ، طبیعت و زندگی روزمره
فصل حاضر در پی توضیح تاثیر فرهنگ بر کالبد انسانی و غرایز انسانی است، چگونه فرهنگ غرایز طبیعی ما را کنترل میکند، یا به سخن دیگر ما را از توحش( بی هنجاری عام) به مدنیت( هنجارمندی اجتماعی) می رساند؟ ، چگونه فرهنگ زندگی روزمره ما را کنترل می کند و به آن شکل میدهد؟
مسئله دیگری که عنوان میشود بدن فرهنگی است. درواقع فرهنگ است که بدن را شکل میدهد،بیولوژی به شدت از عوامل فرهنگی تاثیر میپذیرد.
برای فهم حضور نیروهای فرهنگی نیازی نیست فقط به مسائل کلان توجه کرد، تحلیل و بررسی فرهنگ توالت یا حتی طرح دستمال توالت میتواند به راحتی، حضور نیروهای فرهنگی که در زندگی رزومره افراد دخالت میکند را نشان دهد. با یک بررسی تاریخی به راحتی میتوانیم به این موضوع پی ببریم که چگونه فرهنگ مدرن حس انزجار از مسائل مقعدی و جنسی را بیش از پیش با روش های گوناگون را در ما نهادینه و پایدار تر ساخته است. در نتیجه حضور فرهنگ و دخالتش که به مدیریت و کنترل جامعه منتهی میشود را می توانیم در سادهترین و به اصطلاح پیش پا افتادهترین اعمال روزمره امان مشاهده کنیم.
((هم رابطه ی جنسی و هم مواد دفعی به کل مربوط به مدرنیته اولیه بود(1500-1800) که به شکل ترقی خواهانه ای به پشت انظار حیات اجتماعی همگانی انسانی رانده شد و با احساس شرم همراه شد..........قواعد کل حیات غریزی و نفسانی توسط جریان خودداری پایدارتر و پایدارتر شد به طوری که در همه جا پذیرفته شد.))(الیاس 1995:443) (ص 63)
درواقع بدن ما فرهنگی شده است، سبک های زندگی توسط شرایط اجتماعی گروه شکل می گیرد، برای مثال تکنیک های بدنی: هریک از ما با نیروهای خاص و مشخص غریزی به دنیا میآییم. اما ظرف ها و سازمانهای فرهنگی و اجتماعی حوزهی اختیار زیادی برای این نیروها باقی نمیگذارند. افراد در جوامع مختلف روشهای متفاوتی را برای استفاده از بدنشان به کار میگیرند که مارسل موس آن را تکنیک های بدنی می نامد. حتی افرادی که دریک جامعه یا گروه اجتماعی هستند به واسطهی جنسیتشان تکنیکهای بدنی متفاوتی را اتخاذ میکنند، تکنیکهایی که جامعه و گروههای اجتماعی که درآن، جامعه پذیر و فرهنگ پذیر میشوند به آنها تحمیل می کنند.
شکل گیری شیوههای مردانه و زنانه نتیجهی فرایندهای جامعه پذیری است، محصول تلقین انتظارات فرهنگی ویژهای هستند که هرچه بیشتر سعی در توجیه بازتولید خودشان دارند.
متغیر دیگری که می تواند برروی تکنیک های بدنی تاثیر بگذارد طبقه اجتماعی است.
از نظر بوردیو، هر طبقه، ریخت بدنی و از این رو مجموعه متفاوتی از تکنیکهای بدنی خودش را داراست. هرکدام از طبقات اجتماعی در غرب شکل خاصی از بدن ها و اشکال بدنی و احساس زیبا شناختی را در افراد شکل می دهند.
نتیجه گیری: اگرچه این نوع طبقه بندی که بوردیو ارائه می دهد، امروزه دیگر قابل قبول نیست اما با کمک آن می توانیم بفهمیم که شیوههایی که افراد بدن هایشان را در زندگی روزمره مورد استفاده قرار می دهند یا نمایش می دهند، می فهمند، به هیچ وجه به سطح بیولوژیک تقلیل پذیر نیستند، بلکه به میزان بسیار بالایی مقید و تحت تاثیر نیروهای فرهنگی اند.
فصل دوم: فرهنگ مدرن و زندگی روزمره
برخی روشهایی که مبنای عملکرد روزانه ما هستند، عینا تحت تاثیر نیروهای فرهنگی قرار دارند که مخصوص جوامع مدرن هستند.
درگام اول باید بفهمیم که کدام جوامع را می توانیم مدرن بنامیم و ویژگی هایشان از نظر متفکرانی که آن ها را بررسی نموده اند چیست؟ به نظر وبر در جوامع مدرن زندگی روزمره به شدت عقلانی شده است. افراد برمبنای قواعد فرمول بندی شده فکر و عمل می کنند که شامل محاسبه مناسب ترین ابزار و روش برای دستیابی به اهداف یا نتیجه ی خاصی می شود که به آن عقلانیت ابزاری می گویند. مسئله دیگر آن که زندگی روزمره مدرن از عقلانیت ارزشی تهی است یا نسبت به ارزشهای عقلانی و اخلاقی بی علاقه است و به کنش عقلانی، صرف نظر از پیامدهای اخلاقی آن نگریسته می شود. تنها امرالزام آور مرتبط، پی گیری عقلانی سود است.
در جوامع مدرن اقتدار سنتی و مدرن جای خود را به اقتدار قانونی و عقلانی می دهد، بوروکراسی در آن جوامع حاکم است نه اداره ی دلبخواهی حاکمان و مستبدان.
از دیگر ویژگی های جوامع مدرن منظم بودن در عین بی نظمی است.
فرهنگ مدرن علرغم تعریف کردن و آفریدن نقش های مشخص و منظم و قاعده مندکردن بیش از حد زندگی روزمره بسیار بی ثبات است. به طوری که عدم قطعیت اصلی ترین ویژگی فرهنگ مدرن است.
جامعه مدرنیته و سرمایه داری به هیچ وجه نمی تواند برای مدتی طولانی پایدار و ثابت بماند و دائم درحال دگرگونی است. فرهنگ مدرن را می توان به مثابه امری در نظر گرفت که متشکل از آرایههای آشفته از پتانسیلها و احتمالات متفاوت است و همیشه درحال تغییر است.
اساس جامعه سرمایه داری مدرن: تغییرات بنیادین مداوم در تولید، باعث آشفتگی بیوقفه در همه روابط اجتماعی، جاودانه کردن عدم قطعیت و سراسیمگی و غیره می شود. همه روابط به سرعت ثابت و سازگار شده ............دور ریخته می شوند، همه چیزهای تازه شکل گرفته، پیش از آن که بتوانند جای بگیرند، کاملا منسوخ میشوند. هر آنچه سخت و استوار است دود می شود و به هوا می رود.(کارل مارکس)(ص113)
فصل سوم: فرهنگ ((والا))، ((عامه)) و(( پست)) در زندگی روزمره
آیا فرهنگ والا واقعا وجود دارد؟ یا ساخته و پرداخته گروههای خاصی است که برای آنها نفع دارد؟
فرهنگ والا: یکی از تعاریف فرهنگ والا این تعریف است که فرهنگ والا شامل اموری است که در ورای امور پیش پا افتاده زندگی است. این ایدئولوژی از هنرمندان به عنوان افرادی کاملا خالص و تنها یاد می کند. اما بررسی ها نشان می دهد که هنرمندان درست مانند، خواهران و برادرانشان که فرهنگ عامه را به وجود آورده اند، با امر روزمره و روابط پیش پا افتاده درگیر هستند.
دیدگاهی دیگر در مورد فرهنگ والا: استمرار شهرت متعلق به یک اثر خاص، به استمرار برچسبی بستگی دارد که عاملان قدرت به آن می زنند، در مورد این تقسیم بندی ها و برچسب ها که فرهنگ والا و پست و عامه نامیده می شوند می توان به اولین تقسیم بندی و جداسازی این مفاهیم اشاره کرد که طراحان آن طبقات مرفه بوستون بودند که برای نخستین بار دست به این تقسیم بندی زدند: موزه های هنری تشکیل دادند، قوانینی وضع کردند که بر جداسازی محصولات هنری در طبقه بندی والا و پست منتهی شد و در نهایت به معیاری برای هنری بودن و هنری نبودن(در زمان و مکان خودشان) تبدیل شد.
کارل مانهایم: در جوامعی که قوانین سیاسی و اجتماعی اساسی آن برپایه تمایز موجود میان گونه های والاتر و پست تر بشری به وجود می آیند، تمایز مشابهی در میان موضوعات علمی یا لذت زیباشناسی بین هنر والاتر و پست تر نیز به وجود می آید.
در جنبش بوستون هنر والا تقدس می یابد و هنرعامه یا فرهنگ عامه نامقدس و معمولی می شود به گونه ای که هنر مدرن و مذهب سنتی بسیار به هم شبیه می شوند، هر دوی آن ها به موضوعاتی والاتر معتقدند به گونه ای که در ورا و فراتر از امور پیش پا افتاده قرار دارند، اما می توان اظهار نمود که مقوله های خاص هنری یک ساختار قرار دادی هستند و همبستگی بالایی با پیشینه اجتماعی دارند. از دیدگاه بوردیو: چگونگی تاثیر یک اثر هنری به شما متاثر از این است که شما چه کسی هستید، چه پیش زمینه ای دارید و از چه مقدار سرمایه فرهنگی برخوردار هستید.
فصل چهارم: جهانی شدن، فرهنگ و زندگی روزمره
واژه ی جهانی شدن بیشتر جنبه ی اقتصادی آن را در ذهن متداعی می کند. اما در این فصل بیشتر جنبه های فرهنگی آن و تاثیر آن بر امر روزمره در نظر گرفته می شود.
همچنین نظریات گوناگونی که متفکرین در مورد رابطه ی امرروزمره با امر جهانی شدن، تاثیرات و ویژگی های نظریاتی که هرکدام مطرح کرده اند مورد بررسی قرار می گیرند: 1. نابودی فعالیت های روزمره و غالب شدن امپریالیست فرهنگ حاضر2. باقی ماندن و مقاومت کردن فرهنگ های روزمره 3. دورگه شدن فعالیت ها (پراکتیس ها ) و فرهنگ های روزمره.
متفکرین یکی از دیدگاهها معتقداند که فرهنگ واحدی در حال جهانی شدن است، این فرایند ما را به سویی می برد که زندگی فردیمان را کاملا مرتبط و وابسته به رویدادها و اموری می بینیم که هرکسی و هرچیزی را روی این سیاره در بر میگیرد. در واقع جهانی شدن منطقه زدایی می کند، شیوه ای که در آن نیروهای جهانی می توانند اهمییت موقعییت های جغرافیای و اجتماعی را در خلق تجربه ی پدیدههای فرهنگی از بین ببرند، تجربه های فرهنگی ما دیگر چندان ریشه در مکان هایی که در آن جا زندگی می کنیم ندارند. شیوع پدیده های فرهنگی ویژگی کلیدی جهان در حال جهانی شدن است. و در نهایت مزایا و معایب و محدودیت ها و فرصت هایی که جهانی شدن در اختیار ما قرار می دهد و ما را از آن ها محروم می کند مورد نقد و بررسی قرار می گیرند./924/ص