به گزارش خبرنگار سرویس جامعه پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل ، کتاب جامعه شناسی خانواده با نگاهی به منابع اسلامی بر پایة مطالعهای میانرشتهای با تلفیق رویکردهای دینی و جامعهشناختی تدوین شده و دو هدف اساسی را دنبال میکند: نخست، تثبیت اندیشة علوم انسانی اسلامی در مجامع علمی که ضرورت آن در سالهای اخیر بیش از هر زمان دیگری احساس میشود؛ دوم، بومیسازی علوم انسانی که در مقایسه با هدف نخست، موافقان بیشتری دارد؛ چرا که کاستیهای علوم انسانی غیر بومی امروزه آشکارتر شده است.
مباحث کتاب در قالب پنج بخش تنظیم شده است؛ بخش نخست به بررسی موضوع ازدواج میپردازد؛ در بخش دوم، ساختار خانواده و در بخش سوم، کارکردهای خانواده بررسی شده است؛ بخش چهارم به مباحث خشونت خانگی، طلاق و راهکارهای تحکیم خانواده اختصاص دارد و سرانجام بخش پنجم به پارهای مباحث نظری در حوزة جامعهشناسی خانواده میپردازد.
شیوه طرح مباحث در این کتاب بدینگونه است که در ذیل هر موضوع، ابتدا چشمانداز کلی بحث را از منظر جامعهشناختی و با اشاره به دیدگاههای نظری و یافتههای تجربی موجود، ترسیم و سپس گزارهها و نکات قابل استفاده از متون اصلی اسلام، یعنی قرآن کریم و روایات نقلشده از پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) را در ارتباط با آن بحث ارائه کرده است.
نگارنده پس از ذکر پیشگفتار و معرفی اثر وارد مباحث اصلى میشود و مطالب مورد نظر را در ضمن پنج بخش ارائه میدهد
مؤلف در ابتدای این بخش پس از بررسی و کنکاش در تعاریف مختلفی که از ازدواج ارائه شده، به تعریف ذیل میرسد:
«ازدواج قراردادی مشروع است که دو فرد ناهمجنس و معمولا بالغ را به هم پیوند می دهد و برقراری ارتباط جنسی دائم یا موقت میان آنان را مجاز می گرداند.»
در این بخش پس از مقدّمه، به سه مبحثِ سن ازدواج، قواعد همسرگزیزی و الگوها و آداب و رسوم ازدواج پرداخته شده است.
فصل اوّل به مباحث پیرامون سن ازدواج اختصاص یافته که با هدف آشنایی با ابعاد جامعهشناختی سنّ ازدواج و دیدگاه کلی اسلامی در این زمینه، به طرح مباحثی همچون مفهوم سنّ ازدواج و بررسی عوامل افزایش سن ازدواج پرداخته است و در پایان اشارهای نیز به هنجار فاصله سنّی میان همسران و ریشههای آن دارد، ضمن آنکه دیدگاه اسلام را نیز در ارتباط با این دو موضوع بیان میکند.
در بحث عوامل افزایش سن ازدواج به موضوعاتی همچون: مشکلات اقتصادی، تحصیلات عالی، آزادیهای جنسی و تغییر ارزشها و آداب و رسوم اشاره شده است؛ همچنین برای حل معضل بالا رفتن سّن ازدواج برخی از راهکارهای اقتصادی و فرهنگی را چاره این مشکل دانسته است.
فصل دوم به قواعد همسرگزینی اختصاص یافته که با هدف آشنایی با تحلیل جامعهشناختی قواعد همسرگزینی و دیدگاه اسلام در آن، به طرح مباحثی پیرامون محرمیّت، برونهمسری و درونهمسر و همسانهمسری پرداخته است.
نگارنده در این فصل بر آن است که قواعد همسرگزینی در همه ملل و نحل (با تفاوت در شدّت و غلظت) وجود دارد.
در بخش مربوط به محرمیّت، ضمن بیان نظریههای موجود در تبیین قاعده محرمیت در ادیان مختلف، به این برآیند میرسد که مجموعهای پیچیده از عوامل زیستی، روانی، اجتماعی و دینی در ممنوعیت ازدواج با بستگان نزدیک دخیل بوده است.
در بخش دیگر این فصل که پیرامون مبحث همسانهمسری مباحثی مطرح شده، در تعریف همسانهمسری آمده است: همسانهمسری به مجموعهای از همسانیهای سنّی، جغرافیای، دینی، نژادی، قومی، طبقهای، تحصیلی، ذهنی و جسمی گفته میشود که در انتخاب همسر تأثیرگذار هستند.
اسلام کلّیت قاعده همسانهمسری را قبول دارد و بر پایه مبانی ارزشی خود تعریفی خاصّ از این قاعده ارائه داده است.
فصل دوم به الگوها و آداب و رسوم ازدواج اختصاص یافته که با هدف آشنایی با الگوهای همسرگزینی و آداب و رسوم ازدواج از دیدگاه جامعهشناسی و اسلام به طرح مباحثی پیرامون الگوهای همسرگزینی، پیشنهاد ازدواج، عقد ازدواج، جشن عروسی، مهریه و جهیزیه پرداخته است.
از نظر تاریخی سه الگوی عمده در باب همسرگزینی وجود داشته است: الگوی مبتنی بر تسلط، الگوی ازدواج ترتیبیافته و الگوی ازدواج مبتنی بر گزینش آزاد. از بین این سه الگو جوامع جمعگرا گرایش به نوع دوم و جوامع فردگرا، گرایش به نوع سوم از این سه الگو دارند.
الگوی همسرگزینی در اسلام مبتنی بر ازدواج ترتیبیافته است امّا تأکید بالایی نیز بر آزادی دختر و پسر در همسرگزینی دارد، پس میتوان الگوی اسلامی را حتّی با مقتضیات جوامع جدید نیز سازگار دانست.
هر چند به خاطر حفظ شأن زن، در اکثر جوامع پیشنهاد ازدواج از طرف مرد انجام میگرفته ولی در اسلام پشنهاد ازدواج از سوی زن ناهنجاری تلقّی نمیشود و اگر این شیوه با سازوکار واسطهگری که در اسلام بر آن تأکید شده تلفیق گردد، به اینصورت که زن پیشنهاد ازدواج را که به وسیله برخی نزدیکان خود به اطلاع مرد مورد نظر برساند، شائبه مغایرت با حیثیت و احترام زن نیز در کار نخواهد بود.
دین، عرف و قانون سه منبع مشروعیّت روابط زناشویی هستند که همگی در عقد جمعاند و در بیشتر جوامع این نهاد به صورتهای مختلف وجود دارد.
نکته قابل توجّه در رابطه با جشن عروسی در این بخش این است که: هر چقدر روابط جنسی قبل از ازدواج در یک جامعه کمرنگتر باشد، جشن عروسی مفصّلتر و با شکوهتر خواهد بود.
در اکثر جوامعه که جهیزیه یک سنّت عرفی محسوب میشود، گرانبهاتر بودن جهیزیه نشانه احترام دختر در نزد خانواده پدری اوست اما از دیدگاه اسلام برخلاف مهریه که بسیار به آن اهتمام شده، رسم جهیزیه کمتر مورد تأکید است و حداکثر به عنوان یک رسم عرفی در جهت تقویت بنیه اقتصادی خانواده تازهتأسیس، تجویز شده است، بی آنکه الزام و تعهدی برای خانواده عروس در پی داشته باشد.
امروز مهریه سنگین و جهیزیه گرانقیمت، در بسیاری از جوامع مثل ایران به عنوان یک عامل بالارفتن سن ازدواج و از موانع آن به حساب میآید.
مؤلف در ابتدای این بخش پس از بررسی و کنکاش در تعاریف مختلفی که از ازدواج ارائه شده، به تعریف ذیل میرسد:
«ازدواج قراردادی مشروع است که دو فرد ناهمجنس و معمولا بالغ را به هم پیوند می دهد و برقراری ارتباط جنسی دائم یا موقت میان آنان را مجاز می گرداند.»
در این بخش پس از مقدّمه، به سه مبحثِ سن ازدواج، قواعد همسرگزیزی و الگوها و آداب و رسوم ازدواج پرداخته شده است.
فصل اوّل به مباحث پیرامون انواع خانواده اختصاص یافته که با هدف آشنایی با مهمترین الگوهای خانواده و الگوهای جایگزین خانواده در دوران معاصر، به طرح مباحثی همچون خانواده هستهای، خانواده پدرسالار، خانواده و مکان سکونت، خانواده چندهمسر، خانواده تکوالدی، خانواده ناتنی و الگوهای جایگزین خانواده پرداخته است.
در این فصل در ابتدا خانواده هستهای و خانواده گسترده را تعریف کرده و آورده است: خانواده هستهای خانوادهای است متشکل از پدر، مادر و فرزندان که جدا از دیگر اعضای طائفه زندگی میکنند بر خلاف خانواده گسترده که در آن بیش از دو نسل از خویشاوندان در یک خانوار زندگی میکنند.
در بخش دوم این فصل خانوادههای پدرسالار و مادرسالار را توصیف کرده و معتقد است در جوامع جدید خانوادهها به سمت تعدیل قدرت بین ارکان خانواده پیش میروند.
بخش دیگر این فصل به توضیحاتی پیرامون چند همسری اختصاص یافته و چند همسری را در بین ادیان ابراهیمی مختصّ به آیین اسلام و یهود میداند.
توضیحاتی پیرامون خانوادههای تک والدی که یکی از والدین به علّتی در جمع خانواده نیستند و همچنین خانوادههای ناتنی که در یکی از والدین جایگزینی صورت گرفته، دو بخش دیگر این فصل را تشکیل دادهاند.
بخش پایان این فصل که شاید از اهمّیت بیشتری نسبت به بخشهای دیگر برخوردار باشد به مسئله الگوهای جایگزین خانواده اختصاص یافته است و در ذیل آن از نهادهای جدیدی که در اثر گسترش آزادیهای روابط جنسی در سراسر دنیا در حال رواج است، بحث کرده است. نهادهایی مانند همخانگی (زندگی مشترک بدون ازدواج)، کمون (همزیستی گروهی عدهای از مردان و زنان با نفی حسّ مالکیّت و رقابت) و ازدواج زوجهای همجنسگرا از مواردی هستند که در این بخش از آنها و علل شکلگیری آنها بحث شده است.
فصل دوم به مباحث پیرامون تقسیم کار در خانواده اختصاص یافته که با هدف آشنایی با نظریههای تقسیم کار جنسیّتی در خانواده و دیدگاه اسلام در این زمینه، به طرح مباحثی همچون توصیف تقسیم کار در خانواده، نظریههای تقسیم کار در خانواده پرداخته است و در پایان به دیدگاه اسلام در این زمینه اشاره کرده است.
نگارنده معتقد است تقسیم کار خانگی همواره و در همه جوامع بر حسب جنسیت شکل گرفته است و به عقیده صاحبنظران، تقسیم کار جنسیّتی ریشه در تفاوتهای جنسی طبیعی آنان دارد.
در بخشی از این فصل به تلاش برخی از فعّالان فیمینست به تبیین شکلگیری کار جنسیتی بر حسب شخصیت متفاوت دختر و پسر که در خلال فرایند جامعهپذیری شکل گرفته است، اشاره دارد. فیمینیست رادیکال نیز ریشه کار جنسیتی را بهرهای میدانند که مردان از کار جنسیتی زنان میبرند.
بر خلاف گروههای تعصّبگرا به جنسیّت، برخی از جامعهشناسان سرشناس مثل پارسونر بر این عقیدهاند که کار جنسیتی میان زن و مرد به بهترین شکل، زمینه ایفای کارکردهای اصلی خانواده در زمینه تثیت شخصیت بزرگسالان و جامعهپذیری کودکان را فراهم میکند و این امر در ثبات و یکپارچگی خانواده و به تبع آن، در یکپارچگی اجتماعی نقش مؤثری دارد.
در پایان این بخش نظریه اسلام در رابطه با کار جنسیتی به این شکل عنوان شده است: در تبیین اسلامی وجود برخی از پیشزمینههای فطری و در عین حال غیر جبری برای تقسیم کار جنسیتی مفروض است. تقسیم کار جنسیتی با فراهم کردن زمینه مناسب برای محجوب بودن زنان به جهت کاهش اختلاط آنان با نامحرمان، نقش انکارناپذیری در تأمین سلامت معنوی جامعه دارد.
فصل سوم از این بخش به مباحث پیرامون توزیع قدرت در خانواده اختصاص یافته که با هدف آشنایی با نظریههای توزیع قدرت در خانواده و دیدگاه اسلامی در این زمینه، پس از مفهومشناسی و ارائه توصیفی مختصر درباره الگوهای توزیع قدرت در خانواده، به بررسی نظریههای مختلف زیستشناختی، روانشناختی و جامعهشناختی درباره این موضوع پرداخته است و در ادامه دیدگاه اسلام را در این زمینه در دو بعد تبیینی و هنجاری بیان کرده است و در نهایت ارزیابی کوتاهی در باره الگوی خانواده دموکراتیک دارد.
نگارنده در بخش اول این فصل آورده است: برتری قدرت مردان نسبت به زنان از پدیدههای اجتماعی عام و جهانی به شمار آمده و نظریههای زیستشناختی در تبیین سلطه مردان بر نقش عواملی همچون هورمونهای جنسی و قدرت بدنی تأکید میکنند، همچنین نظریههای روانشناسی اجتماعی نیز عواملی همچون هوش مدیریتی، مهارتهای تعامل بینشخصی، انگیزش سلطه، بلندپروازی و حس ماجراجویی را در این سلطه دخیل میدانند.
در بین نظریات موجود، نظریه مارکسیستی، سلطه مردان را برگرفته شده از مالکیّت ثروت و قدرت توسّط مردان میداند.
نظریه اسلام در این فصل به شرح ذیل تبیین شده است: از دیدگاه اسلام میتوان تبیینی کارکردگرایانه از اقتدار مردان به دست داد که برتری ظاهری مرد بر زن را در بعضی از زمینههای زندگی مشترک و آن هم در چارچوب تعیین شده از سوی شرع، برای سعادت فردی و اجتماعی سودمند و دارای کارکردهای مثبت معرفی میکند.
خانواده در الگوهای متعدد آن، همواره کارکردهای متعددی را ایفا کرده است، از نگاه جامعهشناسی، مهمترین کارکردهای خاواده عباتند از: تولید مثل، حمایت و مراقبت، جامعهپذیری، تنظیم رفتار جنسی، عطوفت و همراهی، تأمین پایگاه اجتماعی، آموزش و تربیت دینی، تأمین پدر مشروع، کنترل اجتماعی، تأمین نیازهای اقتصادی، انتقال کالاهای مادی، پر کردن اوقات فراغت، رشد و تثبیت شخصیت، استمرار فاصله طبقاتی، استمرار تضادهای اجتماعی و ایجاد تغییرات اجتماعی که در این بخش بررسی ابعاد مهمی از کارکردهای خانواده در دستور کار قرار گرفته است.
فصل اوّل از این بخش به مباحث پیرامون کارکردهای زیستی و اجتماعی خانواده اختصاص یافته که با هدف آشنایی با کارکردهای زیستشناختی خانواده و دیدگاه اسلام در این زمینه به طرح مباحثی همچون تنظیم رفتار جنسی، تولید مثل و مراقبت از فرزندان و سالمندان پرداخته است.
در بخش اول از این فصل ذیل سرفصل تنظیم رفتار جنسی، تنظیم رفتار جنسی را یکی از کارکردهای مهم خانواده تلقّی کرده و آن را مانع از هرج و مرج جنسی در جامعه میداند.
در بخش دوم از این فصل تولید مثل را یکی دیگر از کارکرهای اجتماعی خانواده قلمداد میکند و آثار دیگرهمچون مشروعیتبخشی به فرزندان و تعیین پایگاه اجتماعی آنان را نیز از دیگر کارکردهای اجتماعی ان میداند.
مسئولیت قانونی و اخلاقی مراقبت از فرزندان دیگر کارکردی است که در این فصل به آن پرداخته شده و پس از بیان نظریات فیمینیستی پیرامون این موضوع، نظر اسلام مبنی بر نقش اساسی مادران طبیعی در مراقبت از فرزندان مورد توجه قرار گرفته است.
نهاد خانواده انواعی از حمایتها را برای اعضای خود فراهم میآورد که مهمترین آنها عبارتند از: حمایت عاطفی و حمایت معیشتی. هر یک از این انواع نیز بسته به اینکه در روابط میان همسران، روابط والدین و فرزندان، یا روابط میان خویشاوندان تحقق یابند، به چند قسم قابل تقسیماند. در این فصل به بررسی اجمالی انواع سهگانه حمایت در خانواده پرداخته است.
نگارنده معتقد است، گسترش آزادیهای جنسی، بحران معنا و ضعف ایمان و اخلاق، سه مانع مهم مهرهمند شدن زن و شوهر از حمایت عاطفی یکدیگرند، لذا ارضای نیازهای عاطفی، مهمترین کارکردی است که میتواند بقای خانواده را در جوامع صنعتی معاصر تبیین کند.
در بخش حمایت معیشتی خانواده به این نکته مهم اشاره شده که خانواده به عنوان کوچکترین واحد اجماعی در همه جوامع، کارکردهایی را برای جامعه ایفا میکند، اما این امر به تنهایی نمیتواند مبیّن وجود ارتباط علّی میان نوع جامعه و کارکردهای خانواده باشد، به تعبیر وشنتر نمیتوان انکار کرد که خانواده هستهای در جوامع صنعتی به نظام سرمایهداری خدمت میکند، ولی نباید از این واقعیت نتیجه بگیریم که سرمایهداری این کارکردها را در جهت اهداف خود بر خانواده تحمیل کرده است، چرا که خانواده در نظامهایی معایر با نظام سرمایهداری نیز همین کارکردها را ایفا میکند.
در این فصل، کارکردهای تربیتی و کنترلی خانواده بررسی شده و در این راستا به کارکردهایی مانند جامعهپذیری و کنترل اجتماعی و نظر جامعهشناسان و اسلام به این دو موضوع پرداخته است.
در بخش اول که کارکرد جامعهپذیری مورد نظر نگارنده قرار گرفته است، جامعهپذیری به فرایندی تعریف شده که از راه آن افراد نگرشها و ارزشها و کنشهای مناسب هر فرد به عنوان عضوی از یک فرهنگ خاص را میآموزند که این کارکردها به دو کارکرد تعارض هنجاری در خانواده و تکثّر فرهنگی در جامعه منجر میشود.
در بخش دوم این فصل کنترل اجتماعی یکی از کارکردهای مهم خانواده تلقّی شده که از دو راه نظارت مستقیم خانواده بر اعضاء و نظارت غیر مستقیم به صورت پیامد کارکردهایی چن ارضای نیازهای جنسی و عاطفی، حمایت، مراقبت و جامعهپذیری صورت میگیرد.
جایگاه محوری خانواده در نظام اجتماعی اقتضای میکند که همه متخصصان و هم افراد و سازمانهای دستاندرکار امور خانواده همواره نسبت به مسائل آن حساس باشند و آسیبهای بالفعل یا بالقوه آن را رصد کنند تا زمینه اتخاذ رویکرهای عالمانه در جهت رفع آسیبهای خانواده و تحکمی آن فراهم شود، در این بخش پس از بررسی دو آسیب عمده نهاد خانواده، یعنی خشونت خانگی و طلاق، به راهکارهای تحکیم خانواده پرداخته شده است.
در این فصل پس از توصیفی اجمالی از وضعیت خشونت خانگی در جوامع مختلف به بیان دیدگاههای گوناگون راجع به عوامل و دلایل برز این پدیده با تفکیک سه رویکرد تبیین علّی خُردنگر، تبن علّی کلاننگر و تبیین غایتشناختی پرداخته شده و در پایان به دیدگاه اسلام دراین زمینه اشاره شده است.
خشونت خانگی به معنای بدرفتاری جسمی، کلامی یا عاطفی یک عضو از خانواده علیه عضوی دیگر است و پدیدهای است که در همه جوامع دیده میشود.
نگارنده در بخش تبیین علّی خُردنگر نسبت به خشونت در خانواده، مواردی همچون مسائل زیستی، یادگیری، ضعف کنترل فردی، مصرف الکل، خصومت ناشی از وابستگی مرد به همسر، نگرانی بیش از حد مرد نسبت به رفتار همسر، جرقه عصبانیت و خدمت نظامی مرد در گذشته یا حال را به عنوان عوامل خشونت در خانواده برمیشمارد.
در بخش تبیین علل با نگاه کلان نیز مواردی همچون پذیرش فرهنگی و قانونی خشونت خانگی و عوامل اقتصادی از عوامل خشونت برشمرده شدهاند.
خشونت مردان بر حسب میل تسلّط بر زنان نیز به عنوان علّت غایتشناختی فیمینیستی در این بخش مطرح شده است.
در برابر همه این نظریّات اسلام قائل است: مهمترین عامل خشونت خانگی علیه زنان، پایبند نبودن به موازین اخلاقی و ضعف کنترل اجتماعی است و برای رفع این پدیده بیش از هر چیز به راهبردهای تربیتی با محوریّت اخلاق و راهبردهای فرهنگی و حکومتی با محوریّت امر به معروف نیاز داریم.
در این فصل با هدف آشنایی با عوامل اجتماعی رشد میزان طلاق و دیدگاه اسلام در این موضوع، پس از اشارهای به تعریف طلاق و برخی آمارهای آن، به بررسی مهمترین عومال افزایش طلاق در دهههای اخیر پرداخته شده که عبارتند از: تغییر نگرشها نسبت به ازدواج، قبحزدایی از طلاق، تغییر ساختار خانواده، تغییر نقشهای جنسیتی، استقلال اقتصادی زنان، رفاه اقتصادی، آزادی روابط جنسی و تغییر قوانین طلاق و تغییرات جمعیتی. در ادامه نیز دیدگاه ارزشی اسلام در موضوع طلاق و راهکارهای آن در جهت کاهش طلاق بیان شده است.
نگارنده معتقد است با قطع نظر از مواردی همچون بیدینی و انحرافات اخلاقی و دینی شوهر و عدم توجّه شوهر به پرداخت نفقه که از مستثنیات هستند، اسلام طلاق را امری بسیار ناپسند میداند و میکوشد افراد را از آن پرهیز دهد و در این راستا بیشتر به راهبردهای اخلاقی و تربیتی و آموزشی تأکید کرده و کمتر به ایجاد موانع قانونی توسّل جسته است.
در این فصل با هدف آشنایی با راهکارهای اسلامی تحکیم خانواده، به معرفی راهکارهای درونی و بیرونی تحکیم خانواده بر اساس آموزههای دینی و یافتههای علوم بشری پرداخته شده است که این راهکارها بر محورهای هشتگانه ذیل مورد بررسی قرار گرفتهاند: اصلاح فرایند همسرگزینی، آموزش همسران، اصلاح نگرها، تنظیم امور جنسی، فرزندآوری، حمایت اجتماعی، نظارت اجتماعی و تربیت دینی – اخلاقی.
نگارنده معتقد است تنظیم امور جنسی در سه محور ارضای نیاز جنسی، منحصر کردن ارضای عریزه جنسی به رباطه زناشویی و محدودسازی اختلاط زنان و مردان در محیطهای عمومی، میتواند در تحکیم خانواده نقشی جدّی ایفا کن.
امروزه نظریه، جایگاه مهمی در تحقیقات رشتههای گوناگون از جمله علوم انسانی دارد و این به دلیل کارکردهای مهم آن، به ویژه نظم و انسجام یخشیدن به دادههای متنوع و پراکنده، فراهم کردن امکان تبیین و پیشبینی پدیدهها و رفتارهای انسانی و کمک به اتخاذ روشهای صحیحتر در مقام سیاستپردازی و برنامهریزی اجتماعی است.
نظریههای اجتماعی در حوزه خانواده هر چند پیشرفتهای ارزشمندی در زمینه توضیح چگونگی فرآیندها و کنشهای متقابل خانوادگی داشتهاند، اما با توجه به ضعف مبانی فلسفی و غلبه بینش تجربهگرایانه بر محافل علمی غرب که به ناتوانی آنها از ارائه تبیینهایی جامعه در باب علل شکلگیری، استمرار و فروپاشی خانواده انجامیده است، نمیتوانند در مطالعات اسلامی خانواده مفروض گرفته شوند.
در این بخش پس از بررسی شمار از نظریههای مهم و معروف چامعهشناسی خانواده، تامّلی درباره مبانی فلسفی و ایدئولوژیک جامعهشناسی خانواده شده است و در پایان بر پایه آموزههای اسلامی و با تکیه بر اندیشه متفکران مسلمان به ارائه چارچوبی نظری در باب خانواده پرداخته است.
در این فصل که فصل اول در بخش چشماندازهای نظری به حساب میآید با هدف آشنایی به نظریههای اصلی جامعهشناسی به بررسی اجمالی چند نظریه مهم در حوزه جامعهشناسی خانواده شامل نظریههای مبادله اجتماعی، کارکردگرایی، کنش متقابل نمادین، ستیز اجتماعی و فیمینیستی پرداخته است.
نگارنده در بخش اول این فصل، اصل بنیادین نظریه مبادله اجتماعی را گزینش رفتار انسانها در موقعیتهای اجتماعی گوناگون برای به دستآوری منافع شخصی در آن موقعیّتها عنوان میکند.
در بخش دوم نظریه کاردگرایی مورد بررسی قرار گرفته که این نظریه برای نهاد خانواده کارکردهایی مانند تولدی مثل، حمایت، جامعهپذیری، تنظیم رفتار جنسی، عطوفت و همراهی و تأمین پایگاه اجتماعی را متصوّر شده است.
نظریه کنش متقابل نمادین در بخش سوم از این فصل مورد کنکاش واقع شده که با استفاده از مفاهیمی مانند، خود، خودپنداره، هویّت، نقش، کنش متقابل، اجتماعی شدن، خودِ آیینهسان، گروه نخستین، گروه مرجع، دیگرانِ مهم، و ارتباط نمادین به تبیین روابط خانوادگی میپردازد.
بخش چهارم از این فصل به تبیین نظریه ستیز اجتماعی اختصاص یافته که خانوادهها را نظام قدرت قلمداد میکند که بر قشربندی جنسیتی و سنّی بنا نهاده شدهاند.
بخش پایانی این فصل نیز نظریههای فیمینیستی را که جنسیت را ویژگی برجسته زندگی خانوادگی و منبع انقیاد یا ستم در خانوادهها تلقِی میکنند، مورد بررسی قرار داده است.
در این فصل، با هدف آشنایی با پارهای انتقادهای اساسی به مباحث جامعهشناسی خانواده، به بررسی کوتاهی پیرامون مباحث جامعهشناسی خانواده از چشماندازی فلسفی پرداخته شده است و در خلال آن به نقد پارهای از مفروضات انسانشناختی و معرفتشناختی صاحبنظران این حوزه اشاراتی داشته است.
محورهای اصلی در این بخش عبارتند از: نادیده گرفتن عنصر فطرت، کمتوجهی به تفاوتهای زن و مرد، بینش سکولاریستی و نسبیتگرایی ارزشی.
نگارنده در بخش اول این فصل تحت عنوان نادیده گرفتن عنصر فطرت، به این نتیجه میرسد که نظریههای جامعهشناسی به علت نادیده گرفتن عامل فطرت در تبیین تداوم روابط زناشوییِ توأم با عشق و محبت در بسیاری از خانوادهها بهرغم نابرابری قدرت میان زن و شوهر و آگاهی زنان از این نابرابری دچار مشکل شدهاند.
در بخش دوم به این نکته اشاره دارد که در میان جامعهشناسان خانواده، گرایش آشاکار به انکار یا کماهمّیت جلوه دادن تفاوتهای جنسی طبیعی مشاهده میشود لذا دخالت دادن دو عامل فطرت و تفاوتهای جنسی طبیعی در تحلیلهای جامعهشناسی میتواند در غنیتر شدن این تحلیلها و نیز در نتایج عملی این حوزه، تأثیر برجستهای ایفاء کند.
بخش سوم به بینش سکولاریستی موجود در نظریههای جامعهشناسی پرداخته و خاطرنشان ساخته که بهرهگیری از عنصر دین و ایمان در جامعهشناسی خانواده این توانایی را به نظریهپردازن خواهد بخشید که چارچوبهای نظری خود را در تبیین مسائل این حوزه بسیار نیرومندتر و کارآمدتر سازند.
در بخش چهارم از این فصل مسئله نسبیتگرایی ارزشی مطرح شده و یکی از پیامدهای نسبیتگرایی ارزشی را تبدیل شدن جامعهشناسی خانواده به عرصه جنگ ایدئولوژی دانسته و راه رهایی از این ستیز را بازگشت حوزه جامعهشناسی و سایر حوزههای علمی به آموزههای اصیل اسلامی میداند.
در این فصل با الهام از آرای مرحوم علامه طباطبایی و استاد شهید مطهری که دیدگاه آنان تا حدود بسیار معرف دیدگاههای متفکران مسلمان است، نظریهای در باب خانواده ساخته و پرداخته شده است. نام این نظریه به دلیل ابتنای آن بر اصل بنیادین فطرت، نظریه پیوند فطری نامیده شده که حاصل بازخوانی و تنسیق مجدد آرای این دو دانشمند گرانقدر است.
بر حسب نظریه پیوند فطری، ویژگیها و تفاوتهای طبیعی جسمی و روانی زن و مرد، که اموری فطری قلمداد میشوند، نقشی اصلی را در پیدایش و استحکام نهاد خانواده بر عهده دارند و دیگر عوامل تأثیرگذار، نقش مکمّل را ایفا میکنند.
در ادامه این فصل، پس از بیان مفروضات نظریه پیوند فطری، عناصر اصلی نظریه فطری را بررسی میکند و به تبیین علل بیثباتی خانواده در دوران معاصر میپردازد و آنها را در سه سطح عوامل اولیّه (ویژگیهای فردی)، عوامل ثانویه (کنشهای زن و شوهر) و برخی عوامل پشتیبان (آگاهیبخشی و حقوق) مورد کنکاش قرار میدهد.
تهیه و تنظیم : محرم آتش افروز