به گزارش خبرنگار پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، آیت الله مقتدایی، در جلسه هشتاد و دومین درس خارج ولایت فقیه که یکشنبه 8 اسفند 95 در مدرسه مبارکه دارالشفاء برگزار گردید، به بررسی ادله شرطیت علم و فقاهت در کلام اهل بیت علیهم السلام پرداخت.
خلاصه درس گذشته
آیت الله مقتدایی در بررسی شرطیت علم برای ولی فقیه به بیان ادله قرآنی در اثبات آن پرداخت و گفت: با توجه به آیات سوره بقره به خواست بنی اسرائیل خداوند طالوت را برای پادشاهی آنان انتخاب کرد زیرا او دارای علم و توانایی جسمی بود. استدلال ما به همین جمله است که در مقابل ضعفهایی که بنی اسرائیل برای طالوت برشمردند، خداوند توانایی جسمی و علم او را ملاک برتری دانست، پس میزان در اعطاء ملک، علم است و اساس حکومت داشتن بر مردم آگاهی و علم است.
وی افزود: حضرت علی علیه السلام با تمسک به آیات سوره بقره و یادآور شدن جریان طالوت فرمودند: خداوند با انتخاب و برگزیدن طالوت و آن زیادی علم و قدرت و توانایی جسم که به او داد او را بر آن جماعت برتری داد و مقدم داشت. اکنون از شما میپرسم آیا چنین مییابید که خداوند بنیامیه را بر بنیهاشم و معاویه را بر من برتری داده است؟
این استاد حوزه گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام به چند نکته اساسی اشاره کردند اینکه ایشان برگزیده خدا به عنوان خلیفه است و بسط در علم و قدرت جسمی دارد، پس کسی که شایسته زعامت امور مسلمین است حضرت علی علیه السلام است نه معاویه و بنی امیه.
خلاصه درس حاضر
آیت الله مقتدایی در بیان ادله روایی برای اثبات شرط علمیت ولی فقیه گفت: در روایتی از امام باقر علیه السلام که از جدشان پیامبر(ص) نقل میکنند آمده است که: صلاحیت ندارد کسی تصدی امامت را بر عهده گیرد مگر اینکه سه وصف ورع، حلم و حسن ولایت را دارا باشد. بلا شک مراد از امامت در اینجا همان ولایت امر است و شاهد آن نیز وصف سوم است که میفرمایند «حسن الولایة»، و ما نیز به این وصف سوم استدلال میکنیم که حاکم باید دارای حسن ولایت باشد و این حسن ولایت امکان ندارد مگر احکام را بداند و عالم باشد.
این استاد حوزه افزود: امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبهای ابتدا در مقام ردّ خلافت معاویه مطالبی بیان کردند و در ادامه مواردی فرمودند از جمله کسی که والی میشود نباید جاهل باشد زیرا اگر جاهل باشد مردم را با نادانی خود گمراه میکند. پس از دید امیرالمؤمنین علیه السلام جهل مانع لیاقت برای ولایت است. بحثی اینجا هست که حضرت امیر علیه السلام در ابتدا میفرمایند «قد علمتم انه لاینبغی»، در اینجا مراد از «لایبنغی» اولویت جدی و قطعی میباشد، یعنی حتی اگر یکی از طبقه اول باقی باشد نوبت به طبقه دوم و سوم نمیرسد نه اینکه بگوییم کراهت دارد و بهتر است طبقه اول مقدم باشد..
وی در مقام پاسخ به مناقشه وارد شده به فرمایش حضرت علی علیه السلام، مبنی بر این که با توجه به «أحق» در خطبه، خلفای سه گانه قبل از حضرت علی علیه السلام خلیفه هستند و مفضول یعنی ابوبکر و عمر و عثمان بر فاضل یعنی علی علیه السلام مقدم شدند گفت: همین کلام امیرالمؤمنین علیه السلام که میفرمایند «فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ» با او که از أحق پیروی نکند مقاتله میشود، نشان میدهد که أحق در این عبارت به معنای افعل تفضیل نیست بلکه به معنای افعل التعیین است، یعنی دیگران در برابرش صاحب هیچ حقی نیستند نه اینکه صاحب حق کمتری باشند. بنابراین تا فاضل باشد مفضول هیچ لیاقتی ندارد تا او را بر فاضل مقدم بداریم.
تقریر درس
شرطیت علم در ولی فقیه
برای اشتراط علم در ولی امر به آیاتی تمسک شد. دو آیه را به تفصیل بررسی کردیم و گفتیم آیات دیگری نیز وجود دارد ولی از بررسی آن آیات میگذریم و در روایات وارد میشویم که روایات تفصیلی در این باره وجود دارد.
1- «حَنَان عَن اَبِیهِ ؟؟؟؟علیه السلام عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ وَ حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَایَةِ عَلَى مَنْ یَلِی حَتَّى یَکُونَ لَهُمْ کَالْوَالِدِ الرَّحِیمِ.» الکافی، کلینی، ج1، ص407
حنان از پدرش نقل کرده است که گفت از امام باقر علیه السلام جدشان پیامبر(ص) نقل میکنند که فرمودند: صلاحیت ندارد کسی تصدی امامت را بر عهده گیرد مگر اینکه این سه وصف در او باشد گرچه در این روایت کلمه امامت مطرح شد امّا بلا شک مراد از امامت در اینجا همان ولایت امر است و شاهد آن نیز در خود روایت است که وصف سوم را که میفرماید «حسن الولایة» یعنی کسانی که تحت ولایت او هستند را باید به خوبی اداره نماید
وصف اول
ورع؛ کسی که ولایت را بر عهده میگیرد باید با تقوی باشد که در شرط عدالت این روایت را ذکر کردیم و از این مورد استفاده کردیم که باید تقوی داشته باشد.
وصف دوم
حلم؛ کسی که ولایت امر را عهدهدار میشود باید کظم غیظ کند. یعنی باید دارای حلمی باشد که مالک غضبش بشود زیرا زمام امر است و افراد مختلف هستند و اگر بخواهد همواره با خشونت برخورد کند مردم متفرق میشوند.
وصف سوم
حسن الولایة؛ کسی که ولایت را عهدهدار میشود باید دارای حسن ولایت باشد یعنی به نحو نیک اداره نماید.
و در ادامه میفرمایند باید برای مردم مانند پدر مهربان باشد. مرحوم کلینی در کافی همین روایت را نقل میکند و در ذیل میفرماید:
«وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى حَتَّى یَکُونَ لِلرَّعِیَّةِ کَالْأَبِ الرَّحِیمِ» که یک تغییر کوتاه در ذیل را نشان میدهد و به جای «لهم» «للرعیة» آمده است و به جای «کالوالد» «کالأب» آمده است.
کیفیت استدلال
به این وصف سوم استدلال میکنیم که حاکم باید دارای حسن ولایت باشد یعنی تکلیفی که برای اداره بر عهدهاش هست بر طبق همان انجام دهد. این حسن ولایت امکان ندارد مگر احکام را بداند و عالم باشد.
البته توجه بیشتر بر ورع و تقوی است ولی حسن ولایت بر این دلالت دارد که چگونه بر طبق وظیفهاش عمل کند وگرنه لازم است هر سه خصلت را داشته باشد و اگر یکی نباشد کفایت نمیکند.
2- امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبهای که چند روز قبل از شهادتشان خواندند البته این خطبه زوائدی دارد که در آن کتاب تمام نهجالبلاغة بطور کامل آمده است. امام میفرمایند «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ الْوَالِی عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْکَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِینَ الْبَخِیلُ فَتَکُونَ فِی أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ وَ لَا الْجَاهِلُ فَیُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ وَ لَا الْجَافِی فَیَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ» نهج البلاغه خطبه 131
امیرالمؤمنین علیه السلام ابتدا در مقام ردّ خلافت معاویه مطالبی بیان کردند. اکنون در ادامه آن گفتار که فرموده بودند ایها الناس معاویه نمیتواند امین خون مردم باشد و نمیتواند امین احکام الهی باشد، میفرمایند شما دانستید سزاوار نیست کسی که والی میشود و زمام امور مردم به دست او میافتد و مسؤول فروج و دماء میشود و اموال و غنائم در اختیارش قرار گیرد و مسؤول احکام دینی مردم میشود نباید بخیل باشد زیرا طمع او را فرا میگیرد و تصرف او در اموال برخلافت موازین میشود و جایز نیست و نیز نباید جاهل باشد زیرا اگر جاهل باشد مردم را با نادانی خود گمراه میکند.
بررسی کیفیت استدلال
از دید امیرالمؤمنین علیه السلام جهل مانع لیاقت برای ولایت است منتهی بحثی که اینجا هست این است که حضرت امیر علیه السلام در ابتدا میفرمایند «قد علمتم انه لاینبغی» این «لایبنغی» اگر معنای متعارف آن باشد یعنی مناسب نیست و کراهت دارد در حالی که مراد اولویت جدی و قطعی میباشد بلکه به گونهای است که چنانچه قبلاً نیز بیان شد شبیه «أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ» است که سزاوار بودن استحبابی نیست بلکه به صراحت طبقات ارث را بیان می کند و مراد این است که بعض اولی است یعنی تا طبقه اول باشد نوبت به طبقه دوم و سوم نمیرسد نه اینکه بگوییم بهتر است طبقه اول مقدم باشد بلکه تقدم طبقه اول حتی اگر یکی باقی باشد مقدم است.
به هر صورت کلام امیرالمؤمنین علیه السلام است و در بیان احکام فقهی به سند نهجالبلاغه اعتماد بسیار زیادی صورت گرفته است و بر اساس روایت از نهجالبلاغه فتوی دادند.
برداشتی غلط از این خطبه
برخی خلاف این استفاده ما از روایت نهجالبلاغه استظهار دیگری کردهاند مانند شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی که در ذیل همین خطبه 173 از این خطبه سوء استفاده کرده و برای توجیه برخی تخلفات برخی افراد در صدر اسلام میگوید «و هذا لا ینافی مذهب اصحابنا البغدادیین فی صحة إمامة المفضول»
این کلام منافاتی با اعتقاد اصحاب ما از بغدادیها ندارد که خلفای سه گانه قبل از علی علیه السلام خلیفه هستند و مفضول یعنی ابوبکر و عمر و عثمان بر فاضل یعنی علی مقدم شدند. «لأنه ما قال أن إمامة غیر الأقوی فاسد و اصحابنا لا ینکرون أحق بالإمامة ممن تقدمه مع قولهم بصحة امامة المتقدمین» البته مناقشه در کلام ابن ابی الحدید را پس از بیان خطبه 173 و استدلال به آن بیان میکنیم. زیرا امیرالمؤمنین علیه السلام نفرمودند امامت غیر اقوی صلاحیت ندارد و اصحاب ما هم منکر این نیستند که او از کسانی که بر او مقدم شدهاند أحق بوده است اما در عین حال قائلند که آن سه نفر نیز امامتشان صحیح است.
3- خطبه 173 «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِیهِ فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ»
ایها الناس سزاوارترین مردم به این امر که خلیفه مسلمین باشد آن است که قدرت بیشتر برای اداره امور و علم بیشتر داشته باشد که اگر فتنهای ایجاد شد بتواند جلوی آن را بگیرد و اگر ابا کرد و به فتنهگری ادامه داد با او بجنگد.
البته بیان نکته ای در خطبه 173 قابل توجه است که به همراه دیگر روایات مورد بررسی قرار میگیرد که تعبیر اعلم بودن آمده است و جای خودش بحث میکنیم که آن کسی صلاحیت خلافت دارد که اعلم باشد.
حداقل اعلم بودن میزان علم داشتن است و اعلمیت باید در جای خودش بحث شود.
پاسخ به مناقشه
در پاسخ میگوییم همین کلام امیرالمؤمنین علیه السلام که میفرمایند «فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ» استفاده میشود اگر کسی مقابل شخص احق ایستاد، اول سعی میشود او به حق بازگردد و پیروی از أحق را بپذیرد و اگر تسلیم نشد با او مقاتله میشود.
نکته اینجاست وقتی میفرمایند با او که از أحق پیروی نکند مقاتله میشود نشان میدهد که أحق در این عبارت همانند برخی دیگر از عبارات قرآن در مورد ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ﴾ به معنای افعل تفضیل نیست بلکه به معنای افعل التعیین است یعنی دیگران در برابرش صاحب هیچ حقی نیستند نه اینکه صاحب حق کمتری باشند بنابراین تا فاضل باشد مفضول هیچ لیاقتی ندارد تا او را بر فاضل مقدم بداریم.
نتیجه
تاکنون سه روایت خواندیم که دلالت دارد ولی امر مسلمین باید عالم باشد و در ولی امر علم شرطیت دارد./926/
تقریر: محسن جوادی صدر