مهمترین کاری که علما در عرصه سیاسی در دولت صفویه کرده اند، نهادسازی هایی است که انجام دادهاند؛ نهاد نماز جمعه در صدر آن است؛ علمای صفویه، سنگ بناهایی گذاشتند که این سنگ بناها فوق العاده بود؛ عالم شیعه چقدر حرص خورده است؟ شما در آن موقع مدرسه، تلویزیون، ماهواره، روزنامه و کتاب نداشتید و تمام مردم بی سواد بودند؛ یک عده کمی از اینها با سوادند که آنها خودشان عالم و در حوزه علمیه هستند؛ مدرسه و دانشگاه و مدارس نوین که نبوده است؛ یا مردم بی سواد بودند و یا با سوادها، آخوند بودند؛ در این وضعیت، طرف آمده است سیستم نماز جمعه را راه انداخته است؛ یک دفعه می بینید در صد شهر ایران، پایگاه نماز جمعه دارد؛ پایگاه نماز جمعه در صد شهر یعنی صد تریبون هدایت، سخن، بسط دادن، ارتقاء دادن، گفتگو کردن با مردم، پایگاه اجتماعی ساختن، امت سازی.
در ادامه بررسی مکاتب فقهی، خبرنگار سرویس سیاست پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، گفتوگوی تفصیلی درباره مکتب اصفهان با حجتالاسلام احمد رهدار، عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) و رییس مؤسسه فتوح اندیشه داشته است که متن تفصیلی آن تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
وسائل ـ در جلسات قبل، بحث «الگوهای فقهی ورود علما در سیاست حکومتها» به مکاتب بغداد، حله، جبل عامل پرداختیم و وارد مکتب اصفهان شدیم؛ با توجه به اهمیت مکتب اصفهان و ابعاد آن، میخواهیم این جلسه را هم به این مکتب اختصاص دهیم؛ برای تکمیل بحث قبلی و شروع گفتگو اگر مقدمهای دارید بفرمایید؟
در ادامه مکتب فقه سیاسی اصفهان چند نکته به ذهنم می آید که باید عرض کنم؛ یکی اینکه نشاط اجتماعی مکتب فقه سیاسی اصفهان بالا است؛ مکتب اصفهان، از این حیث، با همه مکاتب قبل از خودش تفاوت دارد؛ و آن هم این است که مدیریت اجتماع عصر صفوی، به دست فقیهان افتاده است.
در حالیکه قبل از مکتب اصفهان، مدیریت اجتماعی، نظراً برای فقها بود نه عملاً؛ یعنی فقها فقط یک طرفه می گفتند آقا اجتماع برای ماست؛ کسی به آنها اجتماع را تحویل نمیداد؛ در اصفهان، اجتماع به آنها تحویل داده شد؛ به همین علت، نفس اینکه شما موردی برای اندیشه هایتان دارید، فرصت امتحان کردن اندیشه را می دهد؛
ما از این موهبت در دوره جمهوری اسلامی نیز بهرهمند هستیم؛ یعنی سال ها و قرن ها ممکن است که فقیهی یک ایده ای را بپروراند و بعداً به این علت که هیچ جایی و هیچ مکان و زمانی را به او نداده اند که آن ایده را آزمایش کند، کاستی های آن نظریه را متوجه نشده است؛ مثلاً همین که ما به حضرت امام ره مجال دادیم که ایده ولایت فقیهش را آزمایش کند، نقاط ضعف این تئوری، خودش را نشان داد؛
مثلاً یکی از نقاط ضعف ولایت فقیه این است که قالبش زیادی ایرانی است؛ هرچند محتوایش می تواند جهان اسلامی است؛ یعنی شما این قالب را برای شیعه لبنانی نمیتوانید ببرید.
یعنی یک جایی که شیعه در اکثریت نیست و دولت هم دستش نیست، آنجا قالب دیگری می خواهد؛ مثلاً در لبنان یک مجال خوبی است و آقا سید حسن گفته است بسم الله بیایید، رفته ایم اما دیده ایم این قالب را نمی توانیم ببریم؛ چون در آنجا دولت از ما نیست، مجلس از ما نیست، اکثریت جامعه از ما نیست، به همین علت همان محتوا یک قالب بندی دیگری را میخواهد.
وسائل ـ آیا با توجه به این مطلب، میتوان بحث تعدد ولایت فقیه را مطرح کرد؟
تعدد ولایت فقیه الآن بحثی است که طرح، مکتوب و چاپ شده است؛ آیت الله مصباح بزرگوار هم این را طرح کرده اند نه ضد انقلاب ها؛ بزرگوارانی طرح کرده اند که مسأله برون مرزی را کاملاً جدی دیده اند.
وقتی به شما فرصت امتحان کردن نظریه را می دهند، این یکی از پیامدهایش این است که شما می توانید نظریه تان را امتحان کنید؛ یکی از پیامدهای دیگر آن، نشاط اجتماعی است که معمولاً از بستر گفتگوها، دعواها، نقد و نظرها و حتی تکفیرها رد می شود؛ یعنی شما در دوره صفویه بیش از هر دوره ای می بینید که عالمان و فقهاء یک عصر دارند همدیگر را تکفیر می کنند.
ما در آن دوران، چهار، پنج جریان داریم؛ عارف داریم، فقیه داریم، فیلسوف داریم، صوفی داریم ( که برای اولین بار بود که در تاریخ اسلام و در عصر صفوی، صوفی و عارف دو چیز شدند، قبل از آن صوفی و عارف یک چیز بودند)؛ اتفاقاً اینها به جان هم افتادهاند؛ عارف، صوفی را نقد کرده است، صوفی، فقیه را نقد کرده است، فقیه، فیلسوف را نقد کرده است، فیلسوف، فقه را نقد کرده است؛ فضا، فضای تندی است و همدیگر را تکفیر کرده اند، اما تکفیرها، تکفیرهای فقهی نیست.
تکفیر فقهی یعنی اینکه وقتی شما مسلمان زاده را تکفیر می کنید، او مرتد است؛ یعنی نجس و واجب القتل است و توبه او هم پذیرفته نمی شود؛ اما منظور این نیست؛ ما نمونه هایی را در تاریخ علمای شیعه داریم که یک فقیهی، فقیه دیگر را تکفیر کرده است، اما آن فقیه مکفًّر، این فقیه تکفیر کننده را به عنوان وصی خودش تعیین کرده است؛ مثلاً مرحوم میرزای قمی، مرحوم صاحب ریاض را بر سر یک مسألهای تکفیر می کند، اما صاحب ریاض، میرزای قمی را وصی خودش معرفی میکند؛ این تکفیر ها، تکفیرهای علمی است.
ما نمونه آن را در همین دوره جمهوری اسلامی ایران در کشور خودمان داریم می بینیم؛ یعنی برنامهای که حضرت امام(قدس سره) برای فقه تدبیر کردند، باعث شد که خیلی از حرفها از مجرای معمول گذشته خودش خارج شود؛ شما می بینید که فلان شاگرد حضرت امام، کاملاً دارد ضد امام حرف می زند؛ نه اینکه زاویه دار حرف بزند؛ طبیعی قضیه هم هست.
اینها بدین جهت است که شما عرصه اجراء دارید و تمام دعواهای سطح کارشناسی میآید؛ کارشناسان ادارات عرفی چقدر می توانند با هم اختلاف داشته باشند؟ بسیار زیاد؛ همه آنها سر فقه می آید؛ وقتی فقه بیاید برنامه اداره، اجراء و عمل شود، فرق نمیکند همان مشکلات بر سرش بار می شود؛ البته مشکلات میمونی است؛ یعنی همین خودش استنطاق حداکثری از فقه را درپی دارد و فقه، زایش دارد.
به همین دلیل شما در مکتب عصر صفوی می بینید که بسیاری از موسوعات فکری ما در آن زمان دارد نوشته می شود؛ موسوعه یعنی کتابهای چند ده جلدی؛ مثلاً وافی، وسائل، بحار و خیلی از کتابهای در این سطح، در آن زمان دارد نوشته می شود و از این برداشت می شود که ظاهراً فضا آماده است.
یعنی شما در فضای تقیه و فراری و ناامن، شما مجال موسوعه نوشتن پیدا نخواهید کرد؛ یعنی اگر شما در یک دوره تاریخی دیدید که حوزه شما رونقی دارد، ظاهراً حکومت با آن راه آمده است که این حوزه با آرامشی دارد به دعواهای خودش می پردازد.
نکته دیگر اینکه در اواسط مکتب صفویه، یک جریانی از دل نجف شروع شد و بعد به حوزه ایران کشیده شد و در نهایت در حوزه بحرین استقرار پیدا کرد؛ این جریان، جریانی بود به نام اخباری گری؛ سردمداران جریان اخباری گری، آدم های موجهی بودند و موجه هم اگر نبودند، ذی نفوذ بودند.
یعنی مثلاً در مورد سید کاظم رشتی می گویند که ایشان ده متری قبر امام حسین علیه السلام دفن است؛ او جانشین شیخ احمد احسائی است که فرقه بابیه از دل آن دارد در می آید؛ مثل جریان شیرازی ها که ما الآن کلی با آنها در اینجا زاویه داریم، اما قلب کربلا و خود حرم امام حسین علیه السلام در اختیار جریان شیرازیها است؛ آن موقع هم این مدلی ها بوده است.
یک جریانی از نجف پا می گیرد و می آید که همان جریان اخباری گری است که در نجف، آدم هایی که در آغاز طرف دار آن بودند، آدم های موجهی بودند و این اندازه هم زاویه دار نبودند.
کم کم قضیه شاخ و برگ پیدا کرده است و اوج این جریان ملا محمد امین استرآبادی شده است؛ ملا محمد امین استرآبادی یک فقیه ضد فقاهت است؛ ایشان تصریح میکند که اجتهاد برای فهم دین مضر است؛ دین یک ظرافتی میخواهد؛ اجتهاد تورم داده های بشری است و تورم دادههای بشری حجاب فهم دادهها ی وحیانی می شود.
لذا میگوید که وجود دهاتیها و بی سوادها برای مواجهه با دین، نسبت به فقیه استدلالی مناسبتر است؛ البته با قرائتی که به صورت پسینی از جریان اخباری گری میشود، موافق نیستم.
وسائل ـ به نظر شما آیا در زمان ما به طور افراطی با جریان اخباریگری برخورد نمی شود؛ در واقع به گونهای بسیار بد جلوه داده میشود و گاهی اوقات از بعضی وجوه این جریان و روش آنها به صورت کامل بحث نمیشود؟
بعضی از فقهای ما بر این عقیده هستند که توسط اصولیون در حق اخباریها جفا صورت گرفته است؛ مرحوم آقای معرفت می گفت که بی تقوایی سیاسی در حق آقایان اخباریگری صورت گرفته است.
استاد بزرگوار ما مرحوم آقای منذر تحلیل دیگری از ظهور جریان اخباریگری و چرایی ظهور آن داشت؛ ایشان تحلیلش این بود که از زمان مرحوم یوسفی آبی و محقق حلی و .. در مکتب حله، یک توصیف و تقریر از حدیث صحیح شد که اگر اخباریون وسط نمیآمدند، آن تقریر می توانست در ادامه برای جهان اسلام خطرناک باشد.
تا زمان مرحوم محقق حلی، روایت صحیحه به روایتی می گفتند که تمام راویانش ثقه باشند؛ یعنی مثلاً ده تا راوی دارد و در مورد هر دهتای آنها می توانیم قسم حضرت عباس بخوریم که راستگو هستند؛ از زمان محقق حلی و اینها، مبنای دیگری آمد و گفتند روایتی صحیح است که راویانش ثقه امامی باشند؛ یعنی هم ثقه و هم شیعه اثنی عشری باشند.
اگر با این مبنا جلو می آمدیم ، باعث می شد که بین چند صد هزار روایت ما، مثلاً فرض کنید که پانصد تا روایت می شدند روایت صحیحه؛ حالا شما در نظر بگیرید که در چنین فضایی، فقیهی بیاید و نظرش این باشد که خبر واحد حجیت ندارد، از همین پانصد تا روایت، ده، بیست و یا پنجاه تا روایت میماند؛ و بعد شما با این تعداد میتوانستید جامه ای را راه ببرید؛ با این مبنا به مرحله انسداد باب علم می رسیدید؛ درست در برابر این افراط گویی که تفریطی دارد صورت می گیرد.
یعنی در برابر این روشی که برای از میدان به در کردن روایات استفاده می شود، جریان اخباری گری دارد شکل می گیرد که به عکس آن، همه روایات را دارد وسط می آورد؛ یکی از بزرگواران معاصر ما - آقای نصیری - به من می گفت: یعنی روایات ضعیف به اندازه حرفهای ضعیف عرفی و کارشناسی ما هم اعتبار ندارد؟ آخرش این است که این روایت، ضعیفه است؛ یعنی شما نمی توانید به نام دین از آن حرف بزنید، هرچند که محتوای آن، محتوای معقولی باشد.
چون ما در بحث های رجالی و درایی مبناهای متعددی داریم؛ بعضی ها می گویند که روایتی برای ما حجیت دارد که قطعی الصدور باشد، اما بعضی دیگر می گویند روایتی برای ما حجیت دارد که قطعی السند باشد؛ ممکن است که شما روایتی داشته باشید که شخصاً قسم حضرت عباس بخورید که این کلام معصوم است، یعنی قطعی الصدور است، اما سندهایی که این روایت دارد، دو راوی آن ضعیف هستند؛ آیا من این روایت را می توانم برای منبع فقهم استفاده کنم یا خیر؟ بعضی آقایان آمده اند گفته اند که باید قطعی السند باشد، حالا اگر قطعی الصدور باشد هم فنعم المطلوب؛ حساب ویژه ای برای قطعی السند بودن باز کرده اند.
شما مجموعه اینها را که کنار هم می گذارید، واقعاً با این روند، چیزی از روایات دیگر وسط نمیماند؛ اخباریون آمده اند گفته اند این چه فرمایشی است؟ آمده اند و بحارالأنوار نوشته اند؛ بعد هم این نگاه به بحارالأنوار است که علامه مجلسی روایات را جمع کرده که اینها از بین نروند و این با صریح مقدمه بحارالأنوار مناسبت ندارد؛ اصلاً این گونه نیست که علامه مجلسی گفته است که فعلاً جمع کنید؛ در روایات اظهار نظر و تحلیل کرده است؛ خود علامه مجلسی در بعضی از روایات گفته است که این روایت، ضعیف است؛ یعنی فقط جمع آوری و کتاب حدیث نیست.
بنابراین جریان اخباری گری، اتفاقاً یک جریان پرکاری است؛ به لحاظ منهج، یک منهج در برابر آن جریان افراطی اصولی است.
وسائل ـ آیا جریان اخباری گری در آن موقع، یک جریان عادی و طبیعی بوده است؟
بله؛ البته تعجب نکنید که می گویم جریان اخباری گری یک جریان طبیعی بوده است؛ ما مسلمان بودیم و این روایتهای ما بوده است؛ اتفاقاً حرف اخباریون راحت تر از حرف اصولیون در اجتماع فهمیده می شود؛ تناسب حرف اخباریون با واقعیت اجتماعی ما، یک تناسب خیلی طبیعی است.
می گویند اینها روایات اهل بیت علیهم السلام است و با روایت هم می آمدند میگفتند؛ خیلی از این روایت های ضعیفی که داریم، این طور نیست که با عقل جور نیاید؛ روایت های ضعیف خلاف عقل، روایت های ابوهریره ای و کعب الأحباری و .. است؛ همه روایت ها که این گونه نیست.
فرض کنید که الآن دارالحدیث آمده و گفته که ما سیزده هزار روایت در باب نظام سلامت داریم و مدعی شده است که از این تعداد، حدود هشتصد تای آنها سند دارد؛ از این هشتصد تا، صد تای آنها سند صحیحه دارد؛ یعنی طب روایی و سنتی را متلاشی کرده است؛ یعنی وقتی بخواهید به سند بچسبید این گونه می شود؛ باید بروید دنبال همین دکترهایی که هر روز بیشتر می کشند.
بالأخره امثال آقای تبریزیان می گوید من با همین روایات بی سند، همین آدم هایی را که پیش پزشکان رفته و مداوا نشده اند را مداوا میکنم؛ مشکل آنها را با ضرر و هزینه کمتر حل میکنم.
یعنی می خواهم بگویم حرف اخباریون، آنقدر که جریان اصول گرایی در قضیه دمیده است، حرف های پرتی نیست؛ بله واقعاً ملا محمد امین استرآبادی قابل دفاع نیست؛ اما شما یک مقدار پایینتر بیایید می بینید که اصلاً مستندات اصلی جریان اصول گرایی ما را اخباریون تأمین کرده اند.
الان کدام یک از درس های خارج ما، وسائل جزو منابع اصلیش نیست؛ مگر به وافی کم استناد می شود؟ ملا محسن فیض کاشانی واقعاً بحث های جدی فقهی دارد؛ مجلسیین را – حالا با شدت و ضعف – در دسته اخباریون قرار می دهند.
به نظرم جریان اخباری گری در تاریخ، توسط اصولیین مورد بی مهری قرار گرفته است و همین هم باعث شده است که قاطبه مردم، بلکه قاطبه طلاب با روایات اهل بیت علیهم السلام سرو کار ندارند.
یعنی شما از صد تا منبری داخل کشور می بینید که دو تا منبری ما منبری روایی اند؛ یعنی پای منبرش که می نشینی می بینی که پنجاه تا روایت می شنوی؛ من خودم را دارم می گویم؛ ممکن است که در ده تا منبر من، دوتا، چهار تا روایت بشنوید؛ این باعث شده است که ما از روایات اهل بیت علیهم السلام دور بیفتیم؛ اتفاقاً وقتی می رویم میخوانیم، می بینیم که چقدر گنجینه غنی ای است؛ بنابراین در کوبیدن جریان اخباریگری افراط شده است.
ببینید اخباریون، اتفاقاً از آنجایی که اخباری بودند، از اصولیون اجتماعی تر بودند؛ اصولیون عقل هستند و اگر کمی با عقل دست و پنجه نرم کنید تخصصی می شود و وقتی تخصصی شد به انزوا می رود.
همه مردم متخصص نیستند؛ اما اخباریون از آنجایی که دارند اخبار را می گویند و اخبار در متن یک جامعه ای و به تناسب گفته شده است؛ فردی حرف زشتی زده، پیامبر صلی الله علیه و آله روایت گفته است، رفتار بد کرده است، پیامبر صلی اللله علیه و اله روایت گفته است؛ لذا رویکرد شما وقتی اخباری گری می شود، در کف جامعه می آیید.
یکی از دلایلی که طول کشید تا اصولیون، اخباریون را از میدان به در کنند، این است که اخباریون، به شدت علمای اجتماعی دارند؛ محبوبیت اجتماعی داشتند، خودشان اجتماعی بودند و حتی موضوعاتشان هم اجتماعی بوده است.
من الآن بالای منبر که می روم، در مورد مسائلی حرف می زنم که دو جلسه باید به طرف بگویم به خدا این مطلبی که می گویم می تواند برایت مفید باشد؛ یعنی او را باید راضی کنم که مطالبی را که به تو می گویم مهم است یا در آینده به دردت می خورد؛ اما اخباری نیازی ندارد التماس کند که بیا به دردت می خورد؛ خود روایت بیانگر و درمانگر است.
اگر قلم های علمای اخباری ما را در دوره دویست ساله غلبه اجتماعی آنها ببینید، میبینید که قلمها، خیلی اجتماعی است؛ دویست سال قبل از اینکه قلم اصولیون ما در مکتب نجف آن هم به یک ضرورت بیرونی تحمیلی، اجتماعی شود - که بعد از این خواهم گفت – قلم علمای اخباری ما کاملاً اجتماعی شده بود.
یعنی مثلاً ببینید عالم اجتماعی ما در دوره صفویه درباره تریاک رساله نوشته است و تقریباً دویست سال بعد در نهضت تنباکو، اصولیون راجع به تنباکو رساله نوشتند؛ یعنی شما ببینید که در صفویه دارد راجع به تریاک صحبت می کند؛ تریاک یک چیزی بوده که دم دست مردم بوده ومی کشیدند.
اتفاقاً برای من و شما که امروز دغدغه حکومت و تولید فقه اجتماعی داریم، ضرورت دارد که به هماهنگی رویکرد اصولی و اخباری بیندیشیم؛ چون اگر اصولی بشویم، خروجی آن علمایی است که از اجتماع به دور هستند و حتی شاگردانشان هم نمیتوانند با آنها ارتباط بگیرند.
ما الآن اساتیدمان را نمی توانیم پیدا کنیم؛ با تلفن نمیتوانیم، با تلگرام نمی توانیم ...؛ اما شما الآن سراغ قَدَرترین عالم اخباری بروید، همان روز که اراده کنید با شخص عالم – نه با دم و دستگاه و دفتر – می توانید ارتباط برقرار کنید؛ واقعاً اجتماعی اند؛ اگر ما رویکرد و نهج اخباری را جدی نگیریم، صحنه اجتماع را از دست می دهیم.
من به این کشورهای خارجی که می روم، کارتی که دارم، رویش نوشته است دکترای علوم سیاسی و پژوهشگر علوم دینی؛ بابت آن دکترای علوم سیاسی که کسی تحویلم نمیگیرد؛ میگویند ما در کشورمان، مشکل دکتر علوم سیاسی نداریم.
تازه رویشان نشده و اصل قضیه این است که میتوانند به من بگویند که اصلاً آن کتابهایی که شما خواندید و دکتر شدید ما نوشتیم و برایتان فرستادیم، خودتان که تولید نکردید؛ برای آن قسمت اسلام چه دارید؟ برای آن است که تحویل می گیرند.
الآن ما اساتید و علمایی را تربیت کرده ایم که خروجی آنها این است که عقل دارند؛ خوب دانشگاه می گوید مگر من بی عقل هستم؛ اگر عقل است من هم که دارم؛ یعنی اتفاقاً مزیت نسبی حوزه اخبار و روایات است که نسبت به آن کم لطفی میشود.
یعنی مزیت نسبی عالم دینی ما دستش نیست؛ یکی از دلایل افول پایگاه اجتماعی ما اتفاقاً همین است؛ وقتی ما با مردم مواجه می شویم مثلاً فرض کنید مناظره دانشگاهی داریم می رویم، پی در پی طرف استدلال می آورد من هم استدلال می آورم؛ می دانید صحنه کجا به هم می خورد؟ آنجایی که طرف استدلال می آورد و من روایت بخوانم؛ برای من هم که نیست؛ متعلق به امام صادق علیه السلام است؛ اگر من وارد بودم و به ازای هرچیزی که او می گفت، جلویش روایت می گذاشتم، با من میتواند مخالفت کند اما با روایت که نمی تواند؛ ما مزیت نسبیمان را ازدست دادیم که این پیامدهایی را به دنبال دارد.
البته این نیاز به پژوهش دارد و بنده پژوهش آن را انجام ندادهام؛ چون ما در دوره صفویه، هم فقیه اخباری داریم که شیخ الإسلام بودهاند و هم فقیه اصولی داریم که شیخ الإسلام بودهاند و لاأقل شاخص از هر دوی آنها، موفق بودند؛ یعنی هم شیخ بهاء به عنوان یک فقیه اصولی که شیخ الإسلام هم بوده، در اداره اجتماع درخشیده است و هم علامه مجلسی که به عنوان فقیه اخباری، شیخ الإسلام بوده در اداره اجتماع درخشیده است.
ولی فراتر از این باید برویم و نگاه کنیم که چند درصد از شیخ الإسلامهای صفوی اصولی بودند و کارنامه مدیریت اجتماعی آنها چه شده است؟؛ چند درصد از فقهای اخباری، شیخ الإسلام بوده اند و کارنامه مدیریت اجتماعی آنها چه شده است؟ پژوهشی به نظر می آید و می توان در پایان نامه های دانشجویی وارد کرد؛ اما در هر حال جریان اخباری گری تا دوره قاجار کشیده شد و در دوره قاجار به تدریج، کم رونق شد؛ البته جریان اجتماعی را سخت است که بگوییم از بین رفت.
بنابراین می گوییم کم رونق شد و با ظهور مرحوم علامه بهبهانی – که متعلق به قبل از دوران قاجار است – این گونه شد؛ شاگردان و مکتب ایشان – که مکتب ایشان جریان اخباری گری را کنار زد – مربوط به دوران اوایل قاجار است؛ علامه وحید بهبهانی در بستر إعمال تقوای اجتماعی قَدَرترین عالم اخباری آن وقت ظهور کرد.
شاید تعجب کنید که این محدث بحرانی است که خودش عالم اخباری قَدَر با پایگاه اجتماعی فوق العاده است؛ محدث بحرانی کرسی درسش را به وحید بهبانی داد و گفت تو بیا و به جای من درس بده و بعد هم گفت که من جلوی تو را نمی گیرم؛ گفت اگر شما فکر می کنید که رویکرد و منهج شما بیشتر به دین کمک می کند من پاسخی نمیدهم.
علامه وحید بهبهانی روی پایگاه اجتماعی محدث بحرانی توانست کرسی خودش را رونق بدهد و رونق هم گرفت؛ البته این به این معنا نیست که علامه وحید بهبهانی خودش ظرفیت نداشته است؛ اما می خواهم بگویم تقوای اجتماعی محدث بحرانی را واقعاً ببینیم؛ به هرحال علامه وحید بهبهانی فضایی را آورد و شاگردانی را تربیت کرد که جداً کارآمد بودند.
بد نیست که بگویم، یکی از کلیدواژه هایی که سنجش بین اخباری گری و اصولی گری را می تواند برای ما رقم بزند، همین مفهوم کارآمدی است؛ یعنی جریان اصولی به صورت خیلی واضح، نسبت به جریان اخباری در عرصه مدیریت اجتماعی ، لاأقل از دوره مکتب نجف به این سو که داریم می بینیم، کارآمدتر است؛ چون اخباریون در اینجا نیستند که بخواهیم بررسی تطبیقی داشته باشیم.
وسائل ـ از فرمایش حضرتعالی برداشت شد که اگر رویکرد به روایات اهل بیت علیهم السلام بیشتر باشد، در عرصه اجتماعی بازدهی بیشتری خواهد داشت، اما الآن میفرمایید، اصولیون از اخباریون در عرصه مدیریت اجتماعی – لاأقل از مکتب نجف به این سو - کارآمدتر بوده اند، این مطلب با صحبتهای قبلی منافات ندارد؟
ببینید یک وقتی است که می خواهید با مردم صحبت کنید و یک وقت است که از دل روایت و مانند آن می خواهید نهاد بزنید؛ اداره اجتماع، دوسطح دارد؛ یک سطح کفی دارد که در ساحت ارتباطات اجتماعی رقم می خورد و به درد جوامع بسیط و این مدلی میخورد؛ اما یک وقتی است که شما نیاز دارید تا از دل منظومه فکریتان نهادسازی و نظام سازی کنید؛ جریان اخباری گری برای نظام سازی، ظرفیتش حداقلی است.
ولی در عین حال جمع بندی من این است که ما الآن که داعیه حکومت داریم، اساساً این اشتباه استراتژیک است که ظرفیت منهج اخباریگری را به کار نگیریم؛ یعنی خیلی به نفع ماست که با اینها به یک الگوی تعاملی و تلفیقی برسیم تا اینکه این جریان را یک جریان مقابل، مطرود و تعطیل شده تلقی کنیم و هیچ هم از ظرفیتش استفاده نکنیم.
وسائل ـ آیا در حال حاضر اصلاً جریانی - از اخباری گری - باقی مانده است تا ما بخواهیم با آنها تعامل کنیم؟
بله، الآن جریان مکتب مشهد این مدلی است؛ مکتب تفکیک، معروف به مکتب نو اخباری است که اگر فرصتی شد و آمدیم جلو، صحبت خواهیم کرد؛ جریان یا جریانهای ضد فلسفه به اصطلاح در کشور ما، عمدتاً به دلیل رویکرد اخباری ای که دارند ضد فلسفه هستند؛ نه اینکه از خواستگاه خود فلسفه به ضد فلسفه رسیده باشند.(ادامه دارد...)
بخش اول
/403/825/م