به گزارش سرویس مبانی پایگاه تخصصی وسائل، حجتالاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، مدرس حوزه علمیه خراسان شمالی، در جلسه شصت و هفتم درس گفتار فقه که دوم اردیبهشتماه 96 با حضور طلاب و روحانیون سطح چهار حوزه علمیه استان در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی (ره) بجنورد برگزار شد، در ادامه مبحث تعلق خمس بر غنائم دارالحرب، به تبیین تعلق خمس به اموال ناصبی پرداخت.
وی اظهار کرد: یکی از محورهای این بحث که امام راحل هم در تحریرالوسیله به آن اشاره کردهاند این است که گاهی با مشرک و کافر میجنگیم گاهی با محارب، به عبارت دیگر با ناصب میجنگیم، اگر با ناصب جنگیدیم آیا همان احکامی که بر مشرک و کافر حربی در بحث تعلق خمس بر غنائم بار میشود بر ناصبی هم همین حکم بار میشود یا نه؟ این هم مورد اختلاف و گفتوگو است.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی ادامه داد: ظاهر فتوای حضرت امام این است که قول قویتر این است که ناصب هم مثل کافر حربی است، در این که آنچه از او غنیمت گرفته میشود مباح است و خمس هم به آن تعلق میگیرد.
وی اضافه کرد: امام یک مسئله دیگر را هم میفرمایند که ظاهر این است که میتوان مال ناصب را هر جا که دیدی بگیری؛ یعنی لازم نیست حتماً صحنه جنگ باشد، جنگی هم نبود اما به مال آدم ناصبی دسترسی پیدا کردی، به زور، قهر و صلح که باشد میتوانی بگیری.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی تصریح کرد: بنابراین از ناصبی چه در دارالحرب مالی گیر کسی بیاید چه در غیر دارالحرب، گرفتن آن جایز و خمس دادن آن واجب است.
وی با اشاره به معنای نصب، گفت: یک نوع برآمدگی و برجستگی و علامت بودن و از دور دیده شدن را نصب میگویند، نصب معنی دومی هم دارد که «النصب المعادات و العداوة»، شاید ارتباطش با معنای اول این است که همان جور که یک چیزی برجستگی آن از دور دیده میشود و امتیازی دارد آدمی هم که با کسی دشمنی دارد بهنوعی مشخص و پیداست، از حرکات، سکنات و برخوردهای او پیداست که با این موضعی دارد.
استاد درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی افزود: نصب یعنی دشمنی کردن، «نَصَبَ فلانٌ لفلان نَصْباً»؛ وقتی میگویند فلانی با فلانی یک نوع نصبی دارد؛ یعنی دشمنی دارد، از این معنای لغوی یک معنای اصطلاحی استنباط شده به نام ناصب، ناصب یعنی کسی که بغض امیرالمؤمنین و ائمه (ع) را در دلش نصب کرده است، با بقیه یک برجستگی، جدایی و تمایز دارد، با بقیه مخالفان فرقی دارد که این در درون دل خود عداوت ائمه (ع) را نصب کرده است.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی گفت: پس بر ناصبیها احکام کافر بار میشود و گرفتن اموال آنها اشکال ندارد و وقتی که اموال آنها را گرفتیم خمس آن واجب میشود و باید بپردازیم.
تقریر درس:
در ادامه بحث خمس که عرض کردیم که خمس بر هفت چیز واجب میشود و متعلق خمس است، ازجمله غنائم دارالحرب. گفتیم غنائم دارالحرب آنجایی است که مسلمانها با مشرکان و کافران میجنگند و به آنچه در صحنه نبرد جمعآوری کرده و همراه خود میآورند غنائم میگویند.
گفتیم غنائم ظاهراً اراضی و مساکن و اینگونه موارد را شامل نمیشود، اگرچه در این زمینه اختلاف فقهی وجود دارد. بحث دوم این بود که جنگ با اذن امام باشد یا بدون اذن امام؟ این را هم مطرح کردیم.
محور سوم که امام راحل هم در تحریرالوسیله به آن اشاره کردهاند این است که گاهی با مشرک و کافر میجنگیم گاهی با محارب، به عبارت دیگر با ناصب میجنگیم، اگر با ناصب جنگیدیم آیا همان احکامی که بر مشرک و کافر حربی در بحث تعلق خمس بر غنائم بار میشود بر ناصبی هم همین حکم بار میشود یا نه؟ این هم مورد اختلاف و گفتوگو است.
اول مسئله را بخوانیم، فرع را از تحریرالوسیله حضرت امام بخوانیم، ایشان میفرمایند: «والاقوی الحاق الناصب باهل الحرب فی اباحه ما اغتنم منهم و تعلق الخمس به بل الظاهر جواز اخذ ماله أین وُجد بأیّ نحو کان و وجوب اخراج خمسه»[1]
ظاهر فتوای حضرت امام این است که «والاقوی» -معلوم میشود اختلافی هم در اینجا هست- یعنی قول قویتر این است که ناصب هم مثل کافر حربی است، در چه جهت؟ در این که آنچه از او غنیمت گرفته میشود مباح است و خمس هم به آن تعلق میگیرد. این یک مسئله.
امام یک مسئله دیگر را هم میفرمایند، بلکه ظاهر این است که میتوان مال ناصب را هر جا که دیدی بگیری؛ یعنی لازم نیست حتماً صحنه جنگ باشد، جنگی هم نبود اما به مال آدم ناصبی دسترسی پیدا کردی، به زور، قهر و صلح که باشد میتوانی بگیری.
از ناصبی چه در دارالحرب مالی گیر کسی بیاید چه در غیر دارالحرب، گرفتن آن جایز و خمس دادن آن واجب است، این اصل مسئله.
اولاً کلمه ناصب را معنا کنیم؛ زیرا در زبان ما بسیار به کار میرود، چرا به فردی ناصب و ناصبی میگویند؟ اصل نصب در لغت «نَصَبَ الشَّیْ ءَ: وَضَعَهُ وَضْعاً»؛ وقتی میگویند فلان چیز را نصب کردند یعنی آن را نهادند، نهادن و نصب کردن یک چیز را میگویند، در فارسی هم میگوییم فلانی را نصب و منصوب کرد.
نصب یک معنای برجستگی دارد، مثلاً سنگی را بالای بلندی بگذارند بهگونهای که از دور دیده شود این منصوب کردن است، علائم راهنمایی و رانندگی را در عربی اناصیب میگویند، چون از دور دیده میشود و یک نوع برجستگی دارد.
پایه دیگ که کمی از زمین بالا آمده است، قدیمها سهپایهای درست میکردند و دیگ را روی آن میگذاشتند، عربها به سهپایه منصب میگویند؛ یعنی مقداری بالا آمده است.
مقامهای بالا و بزرگ را منصب میگویند، صاحبمنصبان، قرآن هم به بتهایی که با سنگ درست میکردند که از دور دیده میشد نُصُب میگوید که جمع نصب است، قرآن در آیه 43 سوره معارج میفرماید: «کأَنَّهُمْ إِلی نُصُبٍ یوفِضُونَ»؛ گویا این کافرها به سمت بتهای خود میدوند یا میرفتند و به پای بتهای خود قربانی میکردند و گوسفند میکشتند، قرآن در آیه 3 سوره مائده به این هم اشاره کرده است «ما ذبح علی النصب»؛ چیزهایی که در کنار بتها ذبح میشود حرام است.
پس بنابراین اصل معنای نصب این است، نصب کردن که در فارسی هم معنای آن را میفهمیم؛ یعنی یک نوع برآمدگی و برجستگی و علامت بودن و از دور دیده شدن را نصب میگویند.
نصب معنی دومی هم دارد که «النصب المعادات و العداوة»، شاید ارتباطش با معنای اول این است که همان جور که یک چیزی برجستگی آن از دور دیده میشود و امتیازی دارد آدمی هم که با کسی دشمنی دارد بهنوعی مشخص و پیداست، از حرکات، سکنات و برخوردهای او پیداست که با این موضعی دارد، از همان لحن برخورد و حرف زدنش میفهمیم که این یک جور دیگر بوده و با افراد دیگر فرق میکند.
نصب یعنی دشمنی کردن، «نَصَبَ فلانٌ لفلان نَصْباً»؛ وقتی میگویند فلانی با فلانی یک نوع نصبی دارد؛ یعنی دشمنی دارد.
خُب، از این معنای لغوی یک معنای اصطلاحی استنباط شده به نام ناصب، ناصب یعنی کسی که بغض امیرالمؤمنین و ائمه (ع) را در دلش نصب کرده است، با بقیه یک برجستگی، جدایی و تمایز دارد، با بقیه مخالفان فرقی دارد که این در درون دل خود عداوت ائمه (ع) را نصب کرده است.
در قاموس که یکی از کتابهای مهم لغت است آمده که «النواصب والناصبة وأهل النصب المتدینون بِبُغض علی رضی الله عنه؛ لأنهم نصبوا له، أی عادوه»؛ یعنی اینها خودشان را به بغض علی (ع) موظف میدانند چون اینها این دشمنی علیه اهل بیت را در درون خود نصب کردهاند. تدین در اینجا به معنای دین مثبت نیست؛ یعنی اینها خودشان را مقید و موظف میدانند که دشمنی علی (ع) را آشکار کنند. دین به معنای روش و برنامه است.
حالا اینجا سؤالی هست که اینها اهل بیت را دشمن میدارند یا طرفداران اهل بیت را؟ البته میشود گفت که هر دو لازم و ملزوم یکدیگر هستند؛ یعنی کسی که پیروان اهل بیت را دشمن داشته باشد یعنی اهل بیت را دشمن میداند.
حدیثی داریم که دومی را میگوید، در مجمع البحرین مرحوم طریحی در ذیل همین واژه این حدیث هم نقل شده است. امام صادق (ع) فرمود: «لیس الناصب من نصب لنا أهل البیت لأنک لا تجد أحدا یقول: أنا أبغض محمدا وآل محمد، ولکن الناصب من نصب لکم وهو یعلم أنکم تتولونا أو تتبرؤون من أعدائنا»
امام صادق (ع) فرمود: ناصب کسی نیست که با ما عداوت دارد، کسی را پیدا نمیکنید که مستقیم بگوید ما پیغمبر و آل پیغمبر را دشمن میدانیم؛ یعنی فطرتاً اینطور است، کسی را پیدا نمیکنید که بگوید مغبوض من پیغمبر و آل پیغمبر است، ناصبی کسی است که با شما شیعیان عداوت دارد ولی چون شما ما را دوست دارید آنها نسبت به شما دشمنی میورزند، چون شما از شیعیان ما هستید آنها با شما عداوت دارند. خُب، این معنای نصب و ناصبی و ریشهیابی این واژه است.
ادله فقها پیرامون حکم اموال ناصبی
اما ادله فقهایی که میفرمایند ناصبی حکم کافر حربی را دارد چیست؛ یعنی چه در صحنه جنگ اموال او گرفته و اخذ شود مثل کافر حربی است و فرقی نمیکند و حتی در غیر حرب میتوان اموال او را گرفت.
این امتیاز و فرقی است، اگر کافر را در غیر صحنه جنگ گیر بیاوریم و از او پول و مالی بگیریم اینجور نیست که اگر خمس آن را بدهیم حلال میشود، حالا بعد خواهیم گفت که فرق میکند، مال او محترم است، اهل ذمه باشد یا غیر ذمه فرق نمیکند؛ ولی برای ناصبی فتوا دادهاند و مشهور فقها گفتهاند حتی اگر در غیر جنگ هم توانستی از اموال او بگیری حلال است غیر از همسرش که حالا خواهیم گفت.
در اینجا سه روایت داریم؛ دو تا صحیحه و یک مرسله، اینها را بخوانیم ببینیم از اینها چه درمیآید. منبع حکم و فتوا همین است، آنهایی که مطلب بالا را میفرمایند آن را از این روایات اخذ کردهاند.
صحیحه حفص بن البختری عن أبی عبدالله (علیه السلام)، امام صادق (ع) فرمودند: «قال: خذ مال الناصب حیثما وجدته وادفع إلینا الخمس»
هر جا ناصب را پیدا کردید مباح است که مال او را بگیرید، خمس آن را به ما برگردانید. وسائل الشیعه، جلد 15، صفحه 99، ابواب جهادالعدو.
عین همین با یک کلمه تغییر در صحیحه معلی بن خنیس دارد که «خذ مال الناصب حیث ما وجدت وابعث إلینا بالخمس» جلد 9 وسائل، صفحه 487.
خُب، این دو روایت هر دو صحیحه بوده و از نظر سندی مشکلی ندارد و از نظر دلالی هم روشن است، مطلق هست و قید میدان جنگ هم در آن نیست. «خذ مال الناصب»؛ میتوانی مال ناصب را بگیری، مباح است، اینکه امام فرمود حتی در غیر حرب میتوان مال ناصب را گرفت از همین روایات استفاده کرده است. اقوی این است که میشود مال ناصب را گرفت، خمس هم به آن تعلق میگیرد بلکه در غیر صحنه جنگ هم میشود گرفت.
خُب، اطلاق این دو روایت همین است قیدی ندارد که مثلاً خذ مال الناصب فی دارالحرب یا فی الجهاد، اطلاق آن دلالت میکند که چه در غیر جهاد و چه در جنگ شارع این اجازه را داده که مال ناصبی را بگیری خمس آن را به اهل خمس بدهی و مابقی آن برای خودت مباح است.
یک روایت مرسله داریم که از اسحاق بن عمار نقل شده است، «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مَالُ النَّاصِبِ وَ کلُ شَیءٍ یمْلِکهُ حَلَالٌ إِلَّا امْرَأَتَهُ»[2]
این روایت مقداری واضحتر بیان کرده است، مال شخص ناصب و هر چیزی که در تملک اوست حلال است مگر همسرش، این نکتهای که اسلام در اینجا مطرح کرده است، در کفار بحث دیگری داریم و میشود آنها را اسیر کرد و گرفت «فَإِنَّ نِکاحَ أَهْلِ الشِّرْک جَائِزٌ»؛ نکاح با زن اهل شرک جایز است. وسائل، جلد 15، صفحه 80.
آخر روایت این است که «وَ لَکنَّ ذَلِک إِلَی الْإِمَام»؛ اگر بر جان شما نمیترسیدم؛ زیرا جان شما هزار برابر جان یکی از آنها است، حیف است که بگویم با آنها درگیر شوید، بعد میفرماید: کشتن اینها مربوط به اذن امام میشود ولی اگر از صدر تا آخر روایت خوانده شود نتیجه این است که جمله اول آن کافی است «مَالُ النَّاصِبِ وَ کلُ شَیءٍ یمْلِکهُ حَلَالٌ إِلَّا امْرَأَتَهُ».
در این روایت قید استثنا آمده است که تملک همسر ناصبی جایز نیست ولی بقیه اموال او حلال است.
ما از سه روایت که یکی مرسله و دو تا صحیحه بود اجمالاً میتوانیم استنباط کنیم که مال ناصبی چه در صحنه جنگ و چه در غیر صحنه جنگ گیر رزمندهها بیفتد، گرفتن آن مباح بوده و اشکالی ندارد؛ ولی تعلق خمس واجب است یعنی خمس آن متعلق و واجب میشود.
حالا فرعی در اینجا به دنیا آمده و آن این است که آیا خمس مال ناصب بعد از زیادی از مؤونه و خرج است یا به مجرد گرفتن است؟ بعضی از فقها این را مطرح کردهاند که آیا این هم مثل خمس مال اهل کفار است؟ در آنجا نمیگفت یک سال بگردد میگفت همین که در جنگ شرکت کردید غنائم گرفتید فوراً خمس آن را بدهید مابقی چهارپنجم آن متعلق به شما است. آیا مال ناصبی هم همین جوری است؟ همین که گرفتیم میتوانیم آن را تأنیس کرده و بعد تصرف کنیم؟ یا باید یک سال بگذرد و مثلاً جزء سود سالانه حساب شود «بعد المؤونه» است.
در اینجا بعضی از فقها فرعی را مطرح کردهاند که دو قول هست؛ ولی از ظاهر این دو صحیحه که خواندیم که هیچ کدام از این دو نگفتند که بعد السنه یا بعد الاخراج المؤونه، چنین تعبیری نداشتند، اطلاق داشت.
از اطلاق این دو صحیحه میشود گفت که قیدی ندارد، چون «الخمس بعد المؤونه» مخصوص ارباح مکاسب است که بعداً خواهیم گفت. آن روایاتی که میگوید «الخمس بعد المؤونه»؛ خمس بعد از مخارج سال است ویژه ارباح مکاسب است، در کنز و گنج و معدن و این موارد نمیآید.
پس معلوم میشود در این هفت مورد که متعلق خمس است فقط یک چیز قید «بعد المؤونه» دارد و آن ارباح المکاسب است. اگر سود سالانه شما از خرج زیاد بود باید خمس آن را بدهید؛ ولی در شش چیز دیگر این قید وجود ندارد. پس اصل این است که این قید مخصوص همان مورد بوده و شامل بقیه موارد نمیشود؛ چون از این طرف اطلاق داریم که شامل مواردی میشود که انسان گنجی به دست بیاورد، معدنی کشف کند، مال ناصبی به دست او بیاید و همه اینها را شامل میشود.
ولی باید گفت که «الخمس بعد المؤونه» اختصاص به ارباح مکاسب دارد و شامل موارد دیگر نمیشود.
بعضی از علما خواستهاند بگویند که حکم ناصبی حکم کافر حربی نیست؛ یعنی قول غیر مشهور، در این مسئله قول غیر مشهور این است که گفتهاند نه نمیشود مال ناصبی را مثل مال کافر حربی گرفت، این مسلمان است، مگر روایت نداریم که جان و مال و آبرو و ناموس مسلم در امان است.
صاحب مدارک از ابن ادریس نقل کرده است، ابن ادریس در سرائر گفته است، یکی از کسانی که بعد از شیخ طوسی جرأت کرده علیه جد و پدربزرگ خود فتوا دهد ابن ادریس است، ابن ادریس فقیه جسور و قدرتمندی بوده که جرأت داشته علیه شیخ طوسی فتوا دهد؛ لذا کتاب سرائر فتواهای شاذ ایشان علیه شیخ طوسی است. شیخ طوسی در فقه خیلی هیمنه داشته است بعد از او تا سالها کسی جرأت نمیکرد از لحاظ علمی با ایشان دربیفتد، اولین کسی که درافتاده ابن ادریس است؛ کسی که نوه شیخ طوسی است.
ابن ادریس در کتاب سرائر گفته است: کلمه ناصب در اینجا یعنی کسانی که «ینصبون الحرب»؛ جنگ راه میاندازند، این ناصب به معنای اصطلاحی نیست، «خذ مال الناصب» در این روایات یعنی کسی که جنگ راه میاندازد و جنگافروزی میکند به معنای ناصب اصطلاحی که در ذهن ما هست نیست.
«لانهم ینصبون الحرب للمسلمین»؛ چون کسانی که علیه مسلمین جنگ راه میاندازند آنها ناصب حساب میشوند «والا فلا یجوز اخذ مال المسلم، ولا ذمی علی وجه من الوجوه»؛ والا اسلام به هیچ وجهی از وجوه گرفتن مال مسلمانی حتی اهل ذمه را اجازه نمیدهد و حلال نمیداند.
خُب، ایشان از مخالفان سرسخت است، آمده هم موضوع را توجیه و هم مخالفت کرده است؛ توجیهش این است که این ناصب به معنای «الذین ینصبون الحرب للمسلمین» است و ثانیاً از سوی دیگر روایات میگویند که تصرف مال مسلمان حلال نیست. اینها هم که ظاهرشان مسلمان است.
الان تکفیریها مصداق روشن ناصبی هستند، در صورتی که مطمئن شویم فرد ناصبی است این حکم جاری است، اگر شک کردیم فرض عدم تعمیم است باز برمیگردیم به اصول عملیه، این در صورتی است که محرز شود.
صاحب حدائق گفته که از ابن ادریس صاحب سرائر که انسان ملأ و نحریر و ماهری است این فتوا دادن عجیب است، عبارتی دارد که خیلی قشنگ است میگوید: «ما هذا إلا غفلة من هذا النحریر و سهو وقع فی هذا التحریر» [3]؛ میگوید اینجور حرف زدن از این آدم ملأ خیلی عجیب است، غفلتی است از این نحریر و سهوی است که در تحریر واقع شده است.
مرحوم صاحب حدائق میگوید: اولاً توجیه ابن ادریس قابل قبول نیست چرا؟ چون نه لغتا، نه عرفا و نه شرعاً کسی ناصب را اینجوری معنا نکرده است. ناصبی که ایشان اینجوری معنا کرده است نه ردپایی در لغت دارد، نه در عرف و نه در شرع. این یک اشکال.
«الذین ینصبون الحرب للمسلمین»، این تعریف برای ناصب را کسی نه در لغت گفته، نه عرف این را میفهمد و نه شرع این را گفته است؛ پس صاحب سرائر از کجا این معنا را آورده است.
اشکال دوم این است که میدانید اگر چیزی تبادر را به ذهن نزد حجیت ندارد، اینکه ناصب به معنای «ینصبون الحرب للمسلمین» باشد حتی تبادر به ذهن نمیزند. تبادر در عرف جامعه دینی همین گروه ضاله مضله هستند.
علاوه بر این ما از آن طرف روایات داریم، ازجمله روایت داریم که «الناس أنجس من الکلب»- البته این را ایشان نمیگوید این روایت در ذهن من بود- بعد ایشان میگوید علاوه بر اینکه اطلاق مسلمان بر ناصب جایز نیست. شما گفتید «لا یحل مال امرئ مسلم الا عن طیب نفسه» مال مسلمان حلال نیست مگر از روی رضایت خاطر وی. اول قوم و خویشی خود را ثابت کن بعد ارث بگیر. اول ثابت کن که این مسلمان است بعد بگو اخذ مال او جایز نیست. ناصب «أنجس من الکلب» است چطوری شما او را مسلمان حساب میکنید؟ مگر میشود کسی نجستر از سگ باشد باز اسم او را مسلمان بگذاریم.
بله آقای ابن ادریس! نمیشود مال مسلمان را گرفت؛ ولی این مسلمان نیست، اصلاً کافر است، کافر شناخته میشود نه مسلمان، اطلاق کلمه مسلم بر ناصب جایز نیست تا شما بخواهید این حکم فقهی را استنباط کنید.
ایشان میگوید بالاتر از این در غیر ناصبی و بقیه هم خیلی از علما حکم کفر آنها را دادهاند شما آمدهاید در مورد ناصبی این حرفها را میزنید، خلفا و سلفا طایفه محقه اینها را مسلمان نمیدانند. چطوری شما این احکام را بر آن بار میکنید؟ یعنی بعضی از فقها حتی برای بقیه افراد این گروهها هم حکم به کفر دادهاند در آن اختلاف وجود دارد بعد شما چطور میگویید که ناصبی مسلمان است؟
بنابراین دو اشکال وجود دارد؛ یکی اینکه شرعاً، عرفا و لغتا کسی ناصب را اینگونه معنا نکرده است ثانیاً مشهور بین فقهای امامیه است که اصلاً اینها مسلمان نیستند کافر هستند؛ پس بنابراین آن روایتی که شما گفتید «لا یحل مال امرئ مسلم» شامل اینها نمیشود.
پس بر اینها احکام کافر را بار میکنیم و گرفتن اموال آنها اشکال ندارد و وقتی که اموال آنها را گرفتیم خمس آن واجب میشود و باید بپردازیم./236/
مقرر: هادی رحیمی کوهستان
منابع:
[1]. تحریرالوسیلة، امام خمینی، ج 1، ص 352، دارالکتب العلمیة.
[2]. وسائل الشیعة؛ شیخ حر عاملی، ج 15، ص 80؛ ابواب جهاد العدو، ب 26، ح 2.
[3]. حدائق الناضره، یوسف بن احمد بحرانی، ج 12، ص 324، جامعه مدرسین.
323/902/ع