vasael.ir

کد خبر: ۷۰۳۹
تاریخ انتشار: ۱۹ آذر ۱۳۹۶ - ۱۹:۱۲ - 10 December 2017
درس خارج ولایت فقیه آیت الله مقتدایی/ جلسه 79

فقاهت و اجتهاد از شروط زعیم مسلمین است

وسائل ـ آیت الله مقتدایی در بررسی شرط چهارم برای ولایت فقیه گفت: در اینکه اصل علم و عالم بودن و فقاهت شرط لازم برای کسی است که ولایت امر به عهده او قرار می‌گیرد اتفاق نظر وجود دارد و کسی ادعا نکرده است که عالم بودن در ولی فقیه شرط نیست، بلکه با ادله عقلی و نقلی این شرط ثابت است.

به گزارش خبرنگار پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، آیت الله مقتدایی، در جلسه هفتاد و نهمین درس خارج ولایت فقیه که سه شنبه 3 اسفند 95 در مدرسه مبارکه دارالشفاء برگزار گردید، به بررسی شرط چهارم برای ولی فقیه یعنی علم، فقاهت و اجتهاد پرداخت.

خلاصه درس گذشته

آیت الله مقتدایی در بررسی ادله روایی شرطیت عدالت برای ولی فقیه معتبره حبیب سجستانی را بیان کرد و گفت: این روایت که امام باقر علیه السلام به عنوان حدیث قدسی نقل کرده اند نشان می دهد هر امتی از اسلام که تحت زعامت و امامت امام عادل قرار بگیرند اگرچه آن امت نسبت به اعمال خودشان ظالم هستند و معصیت می‌کنند ولی همین تحت زعامت بودن امام عادل باعث گشایش در کار و عفو و بخشش آنان می‌شود.

وی به روایت مرحوم صدوق در کتاب خصال اشاره کرد و افزود: طبق فرمایش امام صادق علیه السلام گناهان انواع زیادی دارد یکی از آن‌ موارد منافعی است که به دست شخصی از طرف ولات ظلمه برسد زیرا این والی، والی من الله نیست و آنچه که به دست می‌آورد حرام است.

وی در ادامه بیان داشت: خطبه ای از امیرالمؤمنین علیه السلام است که در آن حضرت برای شخصی که می‌خواهد ولایت امر را به دست بگیرد صفاتی را بیان کردند که از مجموع آن صفات مشخص میشود کسی که ولایت امر جامعه را به دست می‌گیرد باید عادل باشد. 

وی افزود: البته در مورد صفات والی که حضرت فرمودند «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا یَنْبَغِی» در اینجا معنای لغوی مراد است که هم در قرآن و هم در روایات آمده که به معنای «حتما» و «جدّاً» و «نباید» می‌باشد و معنای اصطلاحی در جایی استفاده می‌شود که مستحبات و مکروهات باشد.   

خلاصه درس حاضر

آیت الله مقتدایی در بررسی شرط چهارم برای ولی فقیه بیان داشت: چهارمین شرط علم و فقاهت است، که اولاً عقل حکم می‌کند ولی فقیه باید عالم به دین و اسلام باشد. ثانیاً علاوه بر حکم عقل، بناء عقلاء بر این است که شخصی که عهده‌دار اداره امور مسلمین می‌شود باید عالم باشد. بدیهی است در بحث ولایت فقیه چون ولایت امر اسلامی است کسی که عهده دار مسئولیت می‌شود باید فقیه و عالم دین باشد.

وی برای اثبات شرطیت علم از طریق آیات قرآن گفت: آیه 35 سوره یونس یک قاعده کلی به دست می‌دهد که آن که هدایت به حق می‌کند قابلیت پرستش دارد. خود آیه در مقام عبودیت و پرستش خداوند است و از آیه استفاده می شود آنکه نمی‌تواند هدایت کند صلاحیت تبعیت ندارد لذا می‌گوییم کسی که زعامت امر امت را بدست می‌گیرد در تمام شئونی که در اداره اجتماع باید اعمال ولایت نماید می بایست عالم باشد، پس باید مجتهد باشد و علم اسلامی داشته باشد.

این استاد حوزه افزود: بنا به فرموده امام صادق علیه السلام در قضیه‌ای حضرت علی علیه السلام قضاوتی کردند که هیچ شخصی تا آن زمان به این صورت قضاوت نکرده بود و ابوبکر خلیفه آن زمان در قضاوت آن درمانده بود که قضاوت را به نزد امام علی علیه السلام بردند. بعد از قضاوت حضرت خطاب به سلمان فرمودند من می‌خواستم مصداق آیه 35 سوره یونس را در مورد خودم و آنان، مجدداً روشن نمایم و تأکید نمایم که آیا کسی که هدایت به حق می‌کند احق به خلافت است یا کسی که هدایت به حق نمی‌کند. این نشان می‌دهد که از دیدگاه روایات نیز علم و فقاهت برای ولی فقیه شرط است و جاهلی چون ابوبکر نمی‌تواند خلیفه و زعیم مسلمین باشد.

تقریر درس

شرط علم و فقاهت برای ولی فقیه

در مورد شرایطی که برای ولی فقیه مطرح است؛ عقل، ایمان و اسلام و عدالت بیان شد.

 اکنون چهارمین شرط یعنی علم، فقاهت و اجتهاد را مورد بررسی قرار می‌دهیم تا بعد به بحث لزوم یا عدم لزوم اعلمیت بپردازیم.

در اینکه اصل علم و عالم بودن و فقاهت شرط لازم برای کسی است که ولایت امر به عهده او قرار می‌گیرد متفق علیه است. یعنی کسی ادعا نکرده است که عالم بودن در ولی فقیه شرط نیست و لذا به بررسی ادله آن می‌پردازیم.

دلیل شرطیت علم و فقاهت جهت زعامت

1- عقل و بناء

اولاً شکی نیست که عقل حکم می‌کند کسی که زمام امور کشور و امور مسلمین را به عهده می‌گیرد باید عالم به دین و اسلام باشد.

ثانیاً علاوه بر حکم عقل، بناء عقلاء بر این است که شخصی که عهده‌دار اداره امور مسلمین می‌شود باید عالم باشد. حتی مردم اگر برای مؤسسه‌ای خواسته باشند رئیس انتخاب کنند ملاحظه می‌کنند که از علم و آگاهی لازم برخوردار باشد. بدیهی است در بحث ولایت فقیه چون ولایت امر اسلامی است کسی که عهده دار مسئولیت می‌شود باید فقیه و عالم دین باشد.

2- آیات

یک مورد از قرآن را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

﴿قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ‌ مَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى‌ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی‌ مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ﴾ سوره مبارکه یونس آیه 35 و 36

خداوند در آیه 35 سوره یونس به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امر می‌کند که از مشرکینی که در مکه بتکده دارند و بت‌ها را زینت می‌کنند و بر آن‌ها سجده می‌کنند بپرس؛ آیا از افرادی که شریک خدا قرار دادید کسی هست که بتواند شما را به سوی حق و رشد و هدایت راهنمایی کند؟

این پرسش بدیهی است که پاسخ آن قطعاً منفی است و خود مشرکین می‌دانند این بت‌ها نه می‌شنوند و نه می‌بینند و نه نفعی دارند و نه ضرری دارد و هیچ تحرکی ندارند.

یکی از آزمایشاتی که در قضیه حضرت ابراهیم علیه السلام اتفاق افتاد همین بود که وقتی اهالی شهر برای تفریح و مراسم خاصی به خارج شهر رفتند، غروب؛ وقت برگشتن دیدند بتها خرد شده و فقط بت بزرگ در حالی‌که تبر بر دوش او بود سالم مانده است و مانده بودند که چه کسی این‌کار را کرده است؟

برخی گفتند جوانی به نام ابراهیم هست که معمولا بت‌ها را مذمت می‌کرد و امروز نیز برای تفریح به خارج شهر نیامد، شاید او انجام داده باشد.

نزد ابراهیم علیه السلام آمدند و او را در محضر قوم در بتخانه حاضر کردند. و گفتند چه کسی اینکار را کرد؟ آیا تو این کار را انجام داده ای؟

آن حضرت پاسخ داد: خیر بت بزرگ اینکار را کرده و بروید از او بپرسید می‌بینید که تبر بر دوش اوست شاید بت‌های کوچک بد کرده‌اند و بت بزرگ آن‌ها را تنبیه کرده است!

در این صورت بود که آنان به فکر فرو رفتند و خودشان به هم گفتند شما گمراه هستید بعد در حالی که سر به زیر و خجل بودند خطاب به ابراهیم علیه السلام گفتند: تو که می‌دانی این‌ها سخن نمی گویند تا ما از او بپرسیم.

در این حال آن حضرت فرمودند: چیزی که برای شما نفع و ضرری ندارد را چگونه می‌پرستید؟

همین جریان باعث شد تمام جمعیت شهر که این پاسخ را از ابراهیم علیه السلام شنیدند منفعل شدند و به فکر فرو رفتند که چه کار غلطی را در پیش گرفتند و بت‌ها را می‌پرستیدند؟

به هر حال در آیه 35 سوره یونس خداوند بعد از طرح سؤال؛ که آیا این بت‌ها می‌توانند راهنما باشند در پاسخ این سؤال می‌فرماید:

«اما به مشرکین بگو که خداوند که خدای من است می‌تواند این کار را انجام دهد و راهنمای مردم در طریق حق باشد.»

در ادامه قرآن کریم خطاب به مشرکان آنان را به وجدان خودشان ارجاع می‌دهد و می‌پرسد که خودتان فکر کنید و وجدان خود را حاکم کنید. آیا کسی که هدایت به حق می‌کند و مردم را به رشد و سعادت می‌رساند قابلیت پرستش دارد یا آن کسی که این کار را نمی‌تواند انجام دهد؟ و حتی هدایت شدن خودش هم در اختیار خداوند است؟ پس بگویید چه خواهید کرد و چگونه اندیشه و تصمیم‌گیری می‌کنید؟

در آخر می‌فرماید اکثر این مشرکین از وهم و خیال و گمان خود پیروی می‌کنند در حالی که وهم و خیال نمی‌تواند انسان را از حق بی‌نیاز کند.

کیفیت استدلال

اینجا یک قاعده کلی به دست می‌دهد که آن که هدایت به حق می‌کند قابلیت پرستش دارد.

خود آیه در مقام عبودیت و پرستش خداوند است و از آیه استفاده شد آنکه نمی‌تواند هدایت کند جاهل است و صلاحیت تبعیت ندارد لذا در اینجا می‌گوییم ولی فقیه یعنی کسی که زعامت امر امت را بدست می‌گیرد؛ پس باید عالم باشد.

و احق در اینجا به معنی تفضیل نیست مانند آیه اولی الارحام که در قرآن نیز آمده بلکه به این معنی است که باید این‌گونه باشد زیرا در ارث تا طبقه قبل باشد به طبقه بعد هیچ ارثی نمی‌رسد نه اینکه به طبقه بعد ارث می‌رسد اما بهتر است فقط به طبقه قبل بدهند. در اینجا نیز أحقّ است یعنی اگر علم نداشته باشد صلاحیت ندارد و نمی‌تواند راهنمایی کند چون هدایت‌گر باید عالم باشد.

نتیجه

بنابراین جاهل که هدایت نشده قابل پیروی نیست و ولی فقیه نیز که اطاعتش واجب است باید عالم باشد چون از جاهل نمی‌توان پیروی کرد.

در مرحله بعد اکنون سوال این است که باید به چه مواردی عالم باشد؟

در پاسخ می‌گوییم عالم به امری باشد که بر عهده‌اش گذاشته شده است یعنی در تمام شئونی که در اداره اجتماع باید اعمال ولایت نماید می بایست عالم باشد، پس باید مجتهد باشد و علم اسلامی داشته باشد یعنی در همه بخش‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی و غیره باید به اموری که در اسلام حکم دارد عالم باشد و در این موارد اجتهاد لازم است و تقلید کافی نیست بلکه باید «یهدی» را به این شخص انتساب دهند بلکه باید هدایت کننده باشد و فقیه ولایتی که پیدا می‌کند از طریق فقه است.

بنابراین از آیه استفاده می‌کنیم که قرآن می‌فرماید آن کسی که راهنمایی می‌کند سزاوارتر است یعنی کسی که عالم است و می‌تواند ولایت را بر عهده بگیرد و باید از این شخص اطاعت شود و از نظر مقدار علمی دارا بودن علم تمام امور فقهی و تمام شؤون اسلامی است یعنی مجتهدی مطلق و کامل باشد.

3- بررسی روایات

 در روایات نیز شرطیت علم و فقاهت برای فقیه آمده است و حتی به همین آیه شریفه 35 سوره یونس استناد شد و در ذیل موردی را بررسی می‌کنیم.

«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَقَدْ قَضَى أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِقَضِیَّةٍ مَا قَضَى بِهَا أَحَدٌ کَانَ‌ قَبْلَهُ‌ وَ کَانَتْ أَوَّلَ قَضِیَّةٍ قَضَى بِهَا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ ذَلِکَ أَنَّهُ ‌لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ أَفْضَى الْأَمْرُ إِلَى أَبِی بَکْرٍ أُتِیَ بِرَجُلٍ قَدْ شَرِبَ الْخَمْرَ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکْرٍ أَ شَرِبْتَ الْخَمْرَ فَقَالَ الرَّجُلُ نَعَمْ فَقَالَ وَ لِمَ شَرِبْتَهَا وَ هِیَ مُحَرَّمَةٌ فَقَالَ إِنَّنِی لَمَّا أَسْلَمْتُ وَ مَنْزِلِی بَیْنَ ظَهْرَانَیْ قَوْمٍ یَشْرَبُونَ الْخَمْرَ وَ یَسْتَحِلُّونَهَا وَ لَوْ أَعْلَمُ أَنَّهَا حَرَامٌ فَأَجْتَنِبُهَا قَالَ فَالْتَفَتَ أَبُو بَکْرٍ إِلَى عُمَرَ فَقَالَ مَا تَقُولُ یَا أَبَا حَفْصٍ فِی أَمْرِ هَذَا الرَّجُلِ فَقَالَ مُعْضِلَةٌ وَ أَبُو الْحَسَنِ لَهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ یَا غُلَامُ ادْعُ لَنَا عَلِیّاً قَالَ عُمَرُ بَلْ یُؤْتَى الْحَکَمُ فِی مَنْزِلِهِ فَأَتَوْهُ وَ مَعَهُ سَلْمَانُ الْفَارِسِیُّ فَأَخْبَرَهُ بِقِصَّةِ الرَّجُلِ فَاقْتَصَّ عَلَیْهِ قِصَّتَهُ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام لِأَبِی بَکْرٍ ابْعَثْ مَعَهُ مَنْ یَدُورُ بِهِ عَلَى مَجَالِسِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ فَمَنْ کَانَ تَلَا عَلَیْهِ آیَةَ التَّحْرِیمِ فَلْیَشْهَدْ عَلَیْهِ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ تَلَا عَلَیْهِ آیَةَ التَّحْرِیمِ فَلَا شَیْ‌ءَ عَلَیْهِ فَفَعَلَ أَبُو بَکْرٍ بِالرَّجُلِ مَا قَالَ عَلِیّ علیه السلام فَلَمْ یَشْهَدْ عَلَیْهِ أَحَدٌ فَخَلَّى سَبِیلَهُ فَقَالَ سَلْمَانُ لِعَلِیٍّ علیه السلام لَقَدْ أَرْشَدْتَهُمْ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام إِنَّمَا أَرَدْتُ أَنْ أُجَدِّدَ تَأْکِیدَ هَذِهِ الْآیَةِ فِیَّ وَ فِیهِمْ‌ ﴿أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى‌ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ﴾ الکافی، کلینی، ج7، ص249، اسلامیة/ مرآة العقول ج 4 ص 379

امام صادق علیه السلام فرمودند در قضیه‌ای حضرت علی علیه السلام قضاوتی کردند که هیچ شخصی تا آن زمان به این صورت قضاوت نکرده بود.

این اول قضیه‌ای بود که آن حضرت در آن زمان بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قضاوت می‌کردند.

جریان این است که وقتی ابابکر خلافت را به دست گرفت شخصی را نزد ابوبکر آوردند که شراب خورده بود و باید حد جاری می‌شد.

ابابکر پرسید آیا تو بودی که شراب خوردی؟

آن مرد گفت: آری.

ابوبکر گفت چرا شراب خوردی؟

گفت: من وقتی مسلمان شدم همسایه‌های من همه می‌خوردند و حلال می‌دانستند و من نمی‌دانستم که حرام است و الاّ اگر می‌دانستم حرام است قطعاً اجتناب می‌کردم.

ابابکر نگاه به عمر کرد و گفت: چه می‌گویی؟

عمر گفت: معضله‌ای است شراب خورده و مدعی جاهل بود آیا جهل به حکم مانع اجرای حد می‌شود یا نه؟ فقط ابوالحسن علیه السلام می‌تواند آن را حل کند. (همواره اینگونه بود که وقتی گیر می‌کرد به حضرت علی علیه السلام مراجعه می‌کردند. حتی گفته‌اند عمر هفتاد بار در حضور جمع و یا در جای دیگر گفت «لَوْ لَا عَلِیٌّ لَهَلَکَ‌ عُمَرُ»)

ابوبکر به غلامش اشاره کرد برو به دنبال علی علیه السلام و او را به مسجد بیاور.

عمر گفت: خیر، اکنون حاکم اوست و ما باید برای فصل خصومت نزد او برویم هر دو به همراه شخص شراب خورده به منزل حضرت علی علیه السلام رفتند.

سلمان فارسی خدمت حضرت علی علیه السلام عرض کرد که قضیه چیست و شخص شارب هم قضیه را تعریف کرد.

حضرت علی علیه السلام به ابابکر فرمودند: شخصی را همراه ایشان بفرست تا در جمع مسلمانان از مهاجرین و انصار بپرسند که آیا کسی آیه حرمت شرب خمر را برای این شخص خوانده است یا خیر؟ اگر کسی شهادت دهد که آیه را خواندم حد را جاری نما و اگر آیه تحریم شراب برای ایشان خوانده نشده حد ندارد.

چنین کردند و در شهر هیچ کسی ادعا نکرد که من برای شخص تازه مسلمان آیه حرمت شراب را خواندم. در نتیجه ابوبکر او را رها کرد.

بعد از جریان در اینجا سلمان به حضرت گفت: شما ارشادشان کردی و خلیفه مسلمانان را هدایت کردی. کنایه از این که او که خلیفه است جاهل بود و حکم را نمی‌دانست.

حضرت فرمودند من می‌خواستم مصداق این آیه را در مورد خودم و آنان، برای آنان مجدداً روشن نمایم و تأکید نمایم که آیا کسی که هدایت به حق می‌کند احق به خلافت است یا کسی که هدایت به حق نمی‌کند؟ (شاید به خود بیایند که نباید حق مرا غصب کنند)

امیرالمؤمنین نیز به آیه شریفه 35 سوره مبارکه یونس به این صورت استدلال کردند.

این نشان می‌دهد که از دیدگاه روایات نیز علم و فقاهت برای ولی فقیه شرط است و جاهلی چون ابوبکر نمی‌تواند خلیفه و زعیم مسلمین باشد.

                                                                                                تقریر: محسن جوادی صدر

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶