به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه تخصصی وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح سه شنبه هفدهم اسفند ماه 1395 در جلسه 171 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم؛ به بررسی امکان عدم وجوب امر به معروف در مورد کسی که قصد انجام منکر را دارد ولی هنوز مرتکب نشده است پرداخت.
خلاصه درس گذشته
در شرط سوم (اصرار) قسم دوم (کسی که هنوز مرتکب گناه نشده) گفتیم: حضرت امام اگرچه قائل به وجوب نهیازمنکرِ چنین کسی (که هنوز مرتکب گناه نشده ولی قصد دارد گناه کند) شده، ولی از ظاهر فرمایش ایشان (که میفرماید: «ظاهر، وجوب است.») میفهمیم که خلاف ظاهر، عدم وجوب است. پس عدم وجوب هم باید وجهی داشته باشد اگرچه خلاف ظاهر باشد.
در وجه عدم وجوب گفتیم بیش از بیست روایت هست که موضوع نهیازمنکر را جایی قرارداده که منکری واقع شدهاست، پس نهیازمنکر وقتی واجب است که منکری انجام شدهباشد و ما باید مرتکب معصیت را از استمرار معصیتش و یا تکرار آن در آینده نهی کنیم. اما پاسخ از این روایات (به نحوی که این برداشت خلاف ظاهر باشد) چیست؟ پاسخ به این روایات، بحث امروز ماست.
پاسخ به این روایات
اولاً اطلاقاتی داریم
جواب این است که اولاً در کنار این ادله، کتاباً و سنتاً ادلهی دیگری هم داریم که اطلاق دارد؛ مثلاً فرموده: «مُروا بالمعروف، و النهَوا عن المنکر»[1] .
اشکال: آیا نباید مطلق را حمل بر مقید کنیم؟
پاسخ: در مُثبِتین، مطلق را حمل بر مقید نمیکنیم؛ هر کدام بخشی را گفتهاند.
ثانیاً عرف تعمیم میدهد
ثانیاً بر فرض اگر تمام ادله همینطور باشد که در فرضی است که گناهی انجام شده، به همان دو بیانی که قبلاً گفته شد، گفته میشود که اگرچه مدلول مطابقی این است که حرام واقع شده، اما به دلالت التزامیه دلالت میکند بر این که آن صورتی که فعلاً فقط قصدکرده را هم شامل میشود؛ چون فرض این است که از خود این ادله میفهمیم که نسبت به گناهی که قبلاً محقق شده نمیخواهدبگوید، بلکه نسبت به استمرار یا تکرار در آینده است. در نهی از «منکری که در آینده اتفاق میافتد»، عرف فرقی بین «کسی که مرتکب شده» با «کسی که میخواهد مرتکب بشود» نمیبیند.
بنابراین، از همان ادلهای که دلالت میکند بر «وجوب نهیازمنکرِ کسی که گناهی را مرتکب شده نسبت به گناهی که در آینده میخواهد مرتکب بشود»، عرف، هم به تنقیح مناط، هم به الغاء خصوصیت عرفیه، و هم با توجه به اغراضی که در خود روایات ذکرشده که «بها تُقام الفرائض» و امثال ذلک میفهمیم که این صورت هم واجب است و فرقی نمیکند.
بنابراین وجوب امر به معروف مقید نیست به این که فاعل منکر حتماً باید قبلاً منکر را مرتکب شدهباشد. اما جای طرح این سؤال هست که: چرا در اکثر موارد موضوع را اینطور قرارداده که منکر انجام شده؟ چون آن مواردی که احرازمیشود قصد انجام گناه در آینده را دارد، معمولاً در مواردی است که قبلاً آن گناه را مرتکب شدهاست، به خلاف آن جایی که هنوز گناهی مرتکب نشده؛ اینجا احراز این که «عزم جدی بر گناه دارد» مشکل است، لذا اکثر روایات دربارهی آن جایی بود که عموماً احرازمیشود.
ثالثاً علت معمِّم است
ثالثاً آن روایت فضیلبنعیاض دلالت میکند بر این که نهیازمنکر کسی که هنوز مرتکب نشده ولی عزم جدی دارد که مرتکب بشود هم واجب است؛ چون آنجا «علت» را ذکرفرمودهاند، و گفتیم که: «علت، معمِّم است.»، بنابراین اگرچه موضوعش «رأی منکراً» بود، ولی چون معلَّل به علتی شدهبود که آن علت در مواردی که «منکری ندیده ولی میداند میخواهد مرتکب بشود» هم شامل میشود. پس این روایات، به خاطر روایت معتبرهی فضیلبنعیاض که وجه جعل و تعلیلش را بیان فرموده، میفهمیم که این حکم، حکمی است که در غیر مورد معلَّل هم وجود دارد.[2]
نتیجه: تأیید فرمایش حضرت امام
بنابراین فرمایش حضرت امام که «واجب است»، فرمایش متینی است. بنابراین اقوی همان وجه اول است که «واجب است».
بررسی قید «قدرت»
لکن یک قیدی دارد؛ تارتاً میدانیم قصد جدی دارد ولی میدانیم که قدرت این کار را ندارد، اگرچه خودش نمیداند قدرت نخواهدداشت (و درنتیجه میتواند قصدکند). اینجا آیا واجب است؟
تحریر محل نزاع
اگر بگوییم: «قصد حرام، حرام است»، واضح است که باید او را از «قصد حرام» نهی کنیم. اگر گفتیم: «قصد حرام، حرام نیست.»، یا اگر گفتیم: «حرام است»، آیا نسبت به مقصود باید او را نهیازمنکر کنیم؟
فتوای حضرت امام
مرحوم امام در مسألهی دیگری این را طرح کردهاند؛ در مسألهی 8 فرمودهاند: «لو علم عجزَه أو قام الطریق المعتبر على عجزه عن الإصرار واقعا و علم أن من نیته الإصرار لجهله بعجزه، لایجب النهی بالنسبة إلى الفعل غیر المقدور، و إن وجب بالنسبة إلى ترک التوبة و العزم على المعصیة لو قلنا بحرمته.»[3] ؛ پس نهیازمنکر نسبت به آن عمل، در این فرض (که حجت داریم بر این که قدرت نخواهدداشت) واجب نیست.
نتیجه: تقیید «وجوب در قسم دوم» به «عدم قیام حجت بر عجز»
پس قسم دوم (کسی که هنوز مرتکب گناه نشده) به قرینهی این مسأله مقید میشود؛ نهیازمنکرِ کسی که هنوز مرتکب گناه نشده و تنها قصد گناه را دارد، به شرطی واجب است که حجت بر عجزش قائم نشدهباشد.
فروعات
این فرعها، فرعهای مهمی است. بعد از این فروع، باید برگردیم ببینیم: «اصرار به کدام معناست؟ و آیا شرط است یا نیست؟».
فرع اول: اگر خودش هم میداند عاجز است ولی قصد تقدیری دارد
در مسألهی نهم این فرع را مطرح فرمودهاند که: «لو کان عاجزا عن ارتکاب حرام و کان عازما علیه لو صار قادرا»: الآن هم ما میدانیم و هم خودش میداند که در آینده نمیتواند، اما یک قضیهی شرطیهای و یک قصد تعلیقیای در ذهنش وجود دارد که: «اگر توانایی پیداکردم، این کار را خواهم کرد.»، آیا اینجا واجب است؟
«فلو عَلم و لو بطریقٍ معتبر[4] حصولَ القدرة له، فالظاهر وجوب إنکاره. و إلا، فلا.»؛ میفرمایند: اینجا دو صورت است:
اگر بفهمیم قدرت پیداخواهدکرد
یک صورت این است که هم خودش میداند عاجز است و هم ما میدانیم، ولی ما به یک طریق معتبری میفهمیم که قدرت پیداخواهدکرد ولو خودش نمیداند، این صورت را ایشان میفرمایند که واجب است نهیازمنکر کنیم.
اگر نفهمیم قدرت پیداخواهدکرد
اما اگر چنین علمی برای ما پیدانشد، قهراً نهی از «مقصود» واجب نیست. «إلا على عزمه على القول بحرمته»[5] ؛ اگر گفتیم: «قصد حرام، حرام است.»، چون این شخص هم قصد حرام دارد، باید از این قصد نهیاش کنیم. در اینجا باید به نکتهای توجه کنیم؛ که
صورت اول: قصد بالفعل دارد
تارتاً شخصی بالفعل قصد دارد که در زمانی که قدرت پیداکرد، این منکر را انجام بدهد. مثلاً میگوید: «الآن قدرت ندارم، ولی اگر سلام کرد، جوابش را نمیدهم.»، پس میخواهد ترک واجب کند.
صورت دوم: قصد تقدیری دارد
تارتاً این شخص، از چنین قصدی غافل است، لکن آدمی است که اگر بفهمد قدرت دارد، قصدمیکند. پس الآن در صفحهی نفسش قصدی نیست؛ چون شرط قصد نیست.
ظهور فرمایش امام در صورت اول است
ظاهر فرمایش امام که فرمودند: «و کان عازما علیه لو صار قادرا» این است که الآن قصد در نفسش موجود است؛ عازم بر این است اگر قدرت پیداکند. این، در مقابل کسی است که الآن عزم ندارد ولی حالش اینجور حالی است که اگر بفهمد قدرت دارد، عزم خواهدکرد.
دومی (که الآن در صفحهی نفسش قصدی نیست) با ذیل عبارت حضرت امام (حرمت عزم) جوردرنمیآید؛ چون عزمی نیست؛ چون شرطش نیست. پس هم به قرینهی صدر، و هم به قرینهی ذیل، مقصود حضرت امام این است که الآن «عزم فعلی» در نفسش وجود دارد.
پس در این صورت که «الآن عاجز است اما حجت قائم شده بر این که بعداً قدرت پیداخواهدکرد»، ایشان میفرمایند: اینجا نهیازمنکر بر ما واجب است. دلیلش همان ادلهای است که گفتیم؛ هم از نظر «ملاک»؛ چون شارع میخواهد این عمل در خارج واقع نشود. اگر بقیهی شرایط هست، برای این که این عملِ فاسد در خارج محقق نشود، باید الآن نهیازمنکر کنیم.
زمان نهیازمنکر
لکن کی باید بگوییم؟ همین الآن که قدرت ندارد باید بگوییم؟ یا میتوانیم صبرکنیم وقتی قدرت پیداکرد بگوییم؟ موارد، مختلف است و جا به جا فرق میکند:
مورد اول: اگر بعداً قدرت نهی نداریم
اگر میدانیم آن زمانی که قدرت پیدامیکند، ما نیستیم که آن موقع نهیاش کنیم و فقط الآن میتوانیم نهیاش کنیم، پس واجب است که الآن نهیاش کنیم.
مورد دوم: اگر بعداً قدرت نهی داریم
اگر میدانیم آن وقتی که قدرت پیداکرد، بین قدرت پیداکردن و عملکردنش فاصلهای هست که ما در آن فاصله میتوانیم او را نهی کنیم، اینجا میتوانیم از الآن به تأخیر بیندازیم و آن موقع نهیاش کنیم.
مورد سوم: اگر میدانیم بعداً احتمال اثر نمیدهیم
اگر میدانیم: «آن موقع که قدرت پیدامیکند، به نحوی او را اعجاب میگیرد که به حرف کسی گوش نمیدهد و درنتیجه تأثیر ندارد. ولی اگر الآن بگوییم، تأثیر دارد.»، در این مورد واجب است الآن نهی کنیم تا این منکر در خارج واقع نشود.
فرع دوم: اگر اعتقاد دارد به عدم قدرت
فرع دوم، مسألهی دهمی است که ایشان طرح فرموده: «لو اعتقد العجز عن الاستمرار و کان قادرا واقعا و عُلم بارتکابه مع علمه بقدرته»[6] . یک آدمی خودش میگوید: «من این کار را نمیتوانم بکنم»؛ معتقد به عجز است، ولی ما میدانیم که عاجز نیست، یعنی جهلش «جهل مرکب» است. و از طرف دیگر هم میدانیم که: «اگر قدت پیداکند، انجام میدهد.»؛ یعنی اگر الآن قصد ندارد حتی قصد تقدیری هم ندارد، به این خاطر است که فکرمیکند قدرت ندارد. اما ما میدانیم: «اشتباه میکند و قدرت خواهدداشت»، و میدانیم که: «وقتی قدرت پیداکند، این گناه را خواهدکرد.»، آیا نهیازمنکر اینجا واجب است یا واجب نیست؟ این دو صورت دارد:
صورت اول: اعتقادش به عجز برطرف خواهدشد
تارتاً میدانیم که اعتقاد به عجز کمکم برطرف خواهدشد و خودش خواهدفهمید که عاجز نیست، حضرت امام در این صورت میفرمایند: «فان علم بزوال اعتقاده فالظاهر وجوب الإنکار بنحو لایعلمه بخطئه.»[7] ، باید نهیازمنکر کند؛ چون از طرفی علم داریم که وقتی بفهمد قدرت دارد»، چنین قصدی خواهدکرد، و از طرف دیگر هم علم داریم که بعداً خواهدفهمید که قدرت دارد، پس الآن علم داریم و حجت داریم بر این که ایشان در آینده قصد فلان منکر را خواهدکرد. در این صورت واجب است؛ به دلیل همان ادلهی ماضیه. به عبارت دیگر: دفع منکری که میدانیم واقع خواهدشد، واجب است، ولو الآن قصد ندارد.
اینجا فقط یک نکتهای وجود دارد؛ ایشان میفرماید: «فالظاهر وجوب الإنکار بنحو لایُعلمه بخطئه.»[8] ؛ طرف چون معتقد است قدرت ندارد، قصد این کارها را هم ندارد. ولی ما که اطلاع پیداکردیم قدرت پیدا خواهدکرد، نباید طوری به او بگوییم که متوجه بشود قدرت پیداخواهدکرد و درنتیجه قصد کند؛ چون اعانهی بر اثم میشود.
صورت دوم: اعتقادش به عجز برطرف نخواهدشد
اما اگر میدانی که این اعتقاد برایش پیدانخواهدشد و این اعتقاد به عدم قدرت زائل نخواهدشد و جهل مرکبش باقی خواهدماند، در این صورت میفرمایند: «واجب نیست».
علی ضوء ما ذکرنا، فرمایش ایشان در این فرع هم تمام است؛ چون همان ادله اینجا هم میآید، هم وجه وجوب در صورت سابق میآید، و هم وجه عدم وجوب در صورت دوم میآید.
اینها اهمّ مسائلی بود که مرحوم امام قدِّس سرُّه در ذیل این شرط بیان فرمودند. دو مسألهی دیگر هم باقی ماند، که إنشاءالله شنبه.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعنة الله علی اعدائم اجمعین.
بحث در وجه ثانی بود که وجه ثانی و عدم وجوب امر به معروف و نهی از منکر در مواردی که شخص قبلاً منکری را انجام نداده معروفی را ترک نکرده ولی میدانیم قاصد جدّی است که منکری را انجام بدهد یا معروفی را ترک کند وجه عدم وجوب این بود که وقتی در ادله استقراء میکنیم میبینیم معظم ادله موضوع در آن صورتی است که رأی منکراً و آن شخص فاعل منکر بود یا تارک معروف بوده بنابراین معلوم میشود شارع در این صورت واجب فرموده است و اما در صورتی که هنوز فعل منکری از او صادر نشده یا ترک معروفی از او صادر نشده فقط مجرد قصد است و قصد هم که خودش حرام نیست یا اگر هم حرام باشد از آن قصد باید نهی بشود نه آن امر مقصود و بگوییم مثلاً اگر قصد دارد نماز نخواند بگوییم که صلّ، یا اگر قصد دارد که غیبت کند بگوییم لاتغتب، باید بگوییم از قصدت دست بردار. نه نسبت به او. این وجه برای عدم وجوب.
جواب از این وجه این است که اولاً: ما در کنار این ادلهای که موضوع فرض شده مرتکب حرام یا تارک واجب، ادلهی دیگری هم داریم که آنها اطلاق دارد مُروا بالمعروف و انهوا عن المنکر و کتاباً و سنّتاً ادلهی دیگری هم وجود دارد که در آنها چنین فرضی نیست.
و ثانیاً: همان ادله فرض کنید تمام ادله همین را داشته باشد یعنی فرض کرده باشد این جهت را. باز به آن دو بیانی که قبلاً گفته شد گفته میشود که بله مدلول مطابقی این ادله همان فرضی است که آن فعلَ الحرام یا ترکَ الواجب، اما این به دلالت التزامیه دلالت میکند بر این که آن صورتی هم که قصد دارد و نمیخواهد انجام بدهد آن صورت را هم شامل میشود چرا؟ چون فرض این است که از خود این ادله می فهمیم که میگوید آقا نهیش بکن بخصوص با آن توجیهی که داشتیم و توضیحی که میدادیم که نسبت به محقق شده که نمیخواهد بگوید نسبت به ادامه دادن بعد است یا نسبت به تکرار بعد است آیا در نظر عرف بلکه در نظر عقل، آیا تفاوتی است بین کسی که حالا یک بار مرتکب شده و میخواهد ادامه بدهد یعنی قصد ادامه دادن و تکرار را دارد این مسبوق به انجام یک بار دخالت دارد در این؟ یا این که نه، اگر مسبوق هم نیست و الان قصد جدی دارد مَا الفرق بین این آدم و آن آدمی که یک بار انجام داده؟ آن هم قصد تکرار و قصد استمرار دارد و نهی و امر به لحاظ ما یأتی است نه ما تقدّم. او مسبوق به انجام است این مسبوق به انجام نیست اما حالش با او فرقی نمیکند که این قصد انجام در آتیه دارد؟ بنابراین مقنّنی که در آنجا فرموده است که نهی کن، امر کن، جلوی این تحقق را در آتیه بگیر، آیا نمیگوید در این صورت جلوی این تحقق را در آتیه بگیر؟ چون این فارق در نظر عرف، حداقل، اگر نگوییم حتی در نظر عقل، این فارق، فارقیتی در آن هدف که میخواهد آن مفسده واقع نشود آن منکر واقع نشود آن مصلحت ملزمه در واجبات از دست نرود این فرقی نمیکند بنابراین از همان ادله عرف هم به تنقیح مناط و هم به القای خصوصیت عرفیه و هم با توجه به آن اغراضی که در خود روایات ذکر شده که بِها تُقام الفرائض و امثال ذلک میفهمیم که این صورت هم لازم و واجب است و فرقی نمیکند.
این نکته را هم اضافه بکنم که این که میبینیم در روایات هم خیلی از آنها فرض شده که إذا رأیتَ یا امثال اینها، این برای این است معمولاً مواردی که انسان احراز میکند که این دارد حرامی را انجام میدهد یا میخواهد انجام بدهد همان مواردی است که اِرتکبَ، اما این که هیچ، قبلاً کاری را انجام نداده و میداند که این قصد دارد بعداً انجام بدهد اینها موارد نادری است که با شخص آشنا است از قبل با او بوده است اما معمولاً از کجا میداند که این میخواهد استمرار بدهد میخواهد بعداً باشد؟ کسی که تلبّس کرده دارد میبیند بیحجاب آمده بیرون، میبینید این را، میبیند انگشتر طلا دستش است این میخواهد ادامه بدهد و امثال اینها که قرائن و شواهدی که همراه کارش هست نشان میدهد که این میخواهد ادامه بدهد یا میخواهد تکرار بکند اما جایی که اصلاً قبلاً هیچ این کارها را نکرده آن مواردی که قبلاً مسبوق نباشد چون احرازش کمتر است و نادر است فلذا در روایات معمولاً به حسب غالب چون اینچنینی است موضوع را این قرار دادند نه این که میخواهد بگوید که موضوع منحصر در این هست.
و ثالثاً این است که آن روایت فضیل بن عیاض که خواندیم آن روایت دلالت میکند بر این مسئله که چون علتی را در آنجا ذکر کرد و علت گفتیم که چه هست؟ معمّم است بنابراین در آن مواردی که رأی منکراً با این که موضوعش همانجا هم رأی منکراً بود ولی معلّل به علّتی شده بود که آن علت گفتیم در مواردی که لم یرَی منکراً ولی میداند میخاهد انجام بدهد را میگیرد پس بنابراین ولو موضوع در این روایات این هست اما این روایت بخاطر روایت معتبرهی فضیل بن عیاض که تعلیلش را بیان فرموده وجه جعلش را در آنجا بیان فرموده در آن روایت، بنابراین میفهمیم که این حکم، حکمی است که حتی در غیر این مورد معلّل هم وجود دارد پس بنابراین فرمایش امام که فرموده است که الظاهر که واجب است فرمایش قوی و متینی است.
پس بنابراین این دو وجهی که گفته شد اقوا همان وجه اول است که بگوییم که واجب است منتها یک قید اینجا باید به آن بزنیم و آن این است که تارةً میدانیم این قصد دارد قصد جدی هم دارد اما قامت الحجة بر این که این توان این کار را ندارد خودش خبر ندارد خودش خبر ندارد که نمیتواند قصد جدّی کرده قصد الجدّی، شمشیرش را هم برداشته برود فلانی را بکشد ولی ما میدانیم قدرت این کار را ندارد آیا اینجا واجب است امر و نهی کردن؟ در این صورت اگر ما بگوییم قصد حرام، حرام است ، چون منکری الان محقق شده اما اگر بگوییم قصد حرام، حرام نیست یا اگر گفتیم حرام است نسبت به آن مقصود، نسبت به آن مقصود الان باید نهی کنیم؟ لاتقتُلهُ، یا نه؟ بر اساس آنچه که قبلاً گفتیم نه، اینجا نهی از منکر واجب نیست مرحوم امام قدس سره اینجا تقیید نکردند در این مسئله، گفتم ایشان این مسائل را منتشر کردند جدا جدا کردند اینها را از همدیگر. در یک مسئلهِی دیگری این را طرح کردند و آن جا فرمودند که نه واجب نیست آن هم مسئلهِی هشت است «لو عَلمَ عجزاً أو قام الطریق المعتبر علی عجزه عن الاصرار واقعاً» عالم شده یا طریق معتبر قائم شده بر این که این اصرار نمیتواند یعنی بعداً نمیتواند انجام بدهد «و علمَ أنّ من نیته الاصرار لجهلهِ بعجزه» اما میداند این نیتش این است که انجام بدهد چون خودش خبر ندارد که عاجز است «لا یجب النهی بالنسبة الی الفعل غیر المقدور» نسبت به آن کار، نه نهی لازم نیست «و إن وجبَ بالنسبة الی ترک التوبة و العزم علی المعصیة لو قلنا بحرمة» عزم بر معصیت آن یک واجب دیگری است پس نسبت به آن عمل، اینجا لازم نیست پس در همان مسئله به قرینهی این مسئله، آن تقیید میشود که در صورتی این واجب است وقتی نیت میدانیم کرده و قصد کرده که حجت بر عجز او قائم نشده باشد.
این مسئله هم تمام شد حالا یک چند تا فرع هم اینجا هست که این فرعها را هم که امام طرح کردند طرحهای مهم آن را عرض بکنیم بعد برگردیم ببینیم نتیجهی استقرائی که کردیم در این صور این میشود که اصرار را باید چهجور معنا کنیم؟
در مسئلهی نهم این فرع را مطرح میفرمایند که اینها مکمّل این بحث و این شرط است در حقیقت، «لو کان عاجزاً عن ارتکاب حراماً و کان عازماً علیه لو صارَ قادراً» الان هم ما میدانیمو هم خودش میداند که نمیتواند اما یک قضیهی شرطیهای یک قصد تعلیقیای توی ذهنش وجود دارد که اگر من توانایی پیدا کردم آن را خواهم کشت. الان میداند توانایی ندارد ما هم میدانیم توانایی ندارد اما این جهت توی ذهنش، این نیت را دارد به نحو تعلیق. که زمانی که من قدرت پیدا کنم این کار را خواهم کرد. آیا اینجا واجب هست امر و نهی یا نه؟ «فلو عُلمَ ولو بطریقٍ معتبرٍ حصول القدرة له فالظاهر وجوب انکاره و إلا فلا» میفرمایند یک وقت هست اینجا دو صورت پیدا میکند، یک وقت هست که الان عاجز است آن خودش میداند عاجز است ما هم میدانیم که عاجز است ولی ما علم پیدا میکنیم یا یک طریق معتبری قائم میشود بر این که این قدرت پیدا خواهد کرد ولو خودش نمیداند این صورت را ایشان میفرمایند که واجب است که امر یا نهی بکند و اما اگر که نه، چنین علمی برای ما پیدا نشد قهراً واجب نیست.
«و الا فلا إلا علی عزمه علی القول بحرمته» اگر گفتیم عزم به حرام حرام است، قصد حرام حرام است این هم قصد تعلیقی را دارد که اگر قدرت پیدا کردم آن کار را خواهم کرد. این جا عبارت امام قدس سره البته دارد «فلو عَلِم ولو بطریقٍ معتبرٍ» أولی این بود که فلو علِم أو قام طریقٌ معتبرٌ، علِم ولو بطریقٍ معتبرٍ، طریق معتبر که علم نمیآورد که، فلو علِمَ أو قام طریقٌ معتبر غیر العلم، اینجا که قدرت برایش پیدا خواهد شد.
در اینجا یک نکتهای را باید به آن توجه کنیم که باز در عبارت... یک وقت هست که شخص بالفعل قصد دارد که الان قصد میکند که در زمانی که قدرت پیدا کرد این فعل را انجام بدهد یا آن واجب را ترک کند مثلاً میگوید میخواهم بکشم آن را، یا میگوید این آدم من اصلاً جواب سلامش را نمیدهم ولو قدرت داشته باشم الان قدرت ندارم چون الان، ولی اگر یک وقت سلام کرد جوابش را نخواهم داد، پس بنابراین میخواهد ترک واجب کند. یک وقت است اینجوری هست که الان قصد دارد که حین القدرة آن کار را انجام بدهد یا ندهد؟ یک وقت نه، این آدمی است که اگر بفهمد قدرت دارد آن وقت قصد میکند پس الان در صفحهی نفسش قصدی نیست چون شرط قصد نیست، این دو تا را با همدیگر باید فرق بگذاریم. ظاهر فرمایش امام این است که نه الان واقعاً قصد در نفسش موجود است «و کان عازماً علیه لو صار قادراً» عازم بر این است اگر قدرت پیدا کرد پس الان عزم وجود دارد، این در مقابل آن است که الان عزم وجود ندارد ولی حالش اینجور حالی است که اگر بفهمد قدرت دارد یعزمُ و یقصُدُ. آن دومی اگر باشد این با ذیل عبارت جور درنمیآید که بر حرمت عزم و اینها، چون عزمی وجود ندارد چون شرطش وجود ندارد پس هم به قرینهی آن و هم به قرینهِی صدر مقصود این است که نه، الان عزم فعلی در نفسش وجود دارد پس الان عاجز است ولی ما بالاخره قامت الحجة بر این که بعداً قدرت پیدا خواهد کرد، ایشان میفرماید اینجا بر ما واجب است که امرش کنیم و نهیاش کنیم، دلیلش چه هست؟ همان ادلهای که آنجا بود آن ادله اینجا هم میآید هم از نظر ملاک، چون شارع میخواهد این عمل واقع نشود در خارج، ما هم که میدانیم این چنین قصدی دارد بعداً هم که میدانیم قدرت پیدا خواهد کرد پس از این سر خواهد زد اگر بقیهی شرایط وجود دارد احتمال تأثیر میدهیم و شرایط دیگری هم هست برای این که این عمل فاسد، این حرام یا این ترک واجب در خارج محقق نشود باید الان بگوییم منتها کی باید بگوییم؟ همین حالا که قدرت ندارد بگوییم؟ یا میتوانیم صبر بکنیم وقتی قدرت پیدا کرد بگوییم؟ این موارد مختلف است و جا به جا فرق میکند یک وقت است که ما میدانیم آن زمانی که قدرت پیدا میکند دیگر ما نیستیم که آن وقت بخواهیم نهی بکنیم و الان است که ما میتوانیم نهی بکنیم این باید الان بگوییم اگر نه، میداند همان زمانی که قدرت پیدا میکند بین بین قدرت پیدا کردنش و عمل کردنش فاصلهای هست که ما میتوانیم نهی بکنیم این میتواند تأخیر بیاندازد آن موقع نهی بکند یا یک وقت نه، میداند آن موقعی که قدرت پیدا کرد دیگر آنجور، به خدمت شما عرض شود که اعجاب او را خواهد گرفت که به حرف کسی گوش نمیکند تأثیر نمیکند ولی اگر الان بگوییم بله تأثیر میکند این دیگر به حسب موارد و شایط فرق میکند پس وجوب هست به آن ادلهی ماضیه و نسبت به این که کی باید اقدام بکند به حسب شرایط و موارد مختلف.
این یک مسئله. پس مسئلهی دهم که ایشان باز طرح فرموده این است که «لو اعتقد العجز عن الاستمرار و کان قادراً واقعاً و علمَ بارتکابهِ مع علمهِ بقدرته» یک آدمی خودش میگوید من چنین کاری را نمیتوانم بکنم معتقد به عجز است ولی قامت الحجة که ما میدانیم این عاجز نیست این جهلش، جهل مرکب است بیخود میگوید من قدرت ندارم این عقیده بیخود برایش پیدا شده و از آن طرف هم باز میدانیم که اگر قدرت پیدا بکند انجام میدهد و عُلمَ بارتکابه مع علمه بقدرته، یعنی الان هم در نفسش چون قائل به عدم قدرت است اصلاً قصد هم ندارد مثل آن قبلی هم نیست که میگفت اگر من قدرت، قصد دارد الان که وقتی پیدا کردم انجام میدهم اگر قدرت پیدا کردم انجام میدهم نه، این آدم چون قائل است به عدم قدرت، این قصد هم ندارد حتی قصد تعلیقی هم الان بالفعل در نفسش وجود ندارد اما ما میدانیم قدرت دارد وقتی هم قدرت پیدا کرد این قصد را خواهد کرد و این عمل را انجام خواهد داد آیا در اینجا بر ما واجب است یا واجب نیست؟ این دو صورت دارد یک وقت است که میدانیم که این اعتقاد به عجز برطرف خواهد شد الان درست است که معتقد است که عاجز است ولی میدانیم که کم کم خودش خواهد فهمید که نه عاجز نیست در این صورت میفرمایند فالظاهر وجوب الامر و النهی، اینجا باید امر و نهی بشود چرا؟ چون علم داشتیم که اگر بدون قدرت هست این قصد را خواهد کرد دیگر. از این طرف هم میدانیم بعداً این علم به قدرت خودش پیدا خواهد کرد پس الان علم داریم که و حجت داریم بر این که ایشان در آتیه قصد انجام فلان محرم را خواهد کرد یا قصد ترک فلان واجب را خواهد کرد و قهراً آن واجب را انجام نمیدهد و آن محرم را انجام خواهد داد. در این صورت میفرماید واجب است چرا؟ به همان ادلهی ماضیه. همان ادلهِی ماضیه اینجا هم میگوید باید بکنی و به عبارةٍ أخری خلاصه دفع منکر، منکری که ما میدانیم میخواهد واقع بشود اصلاً ادلهی امر به معروف برای دفع منکر است بالدقّة، ولو قصد نشده ولی میدانیم این قصد پیدا خواهد شد ما باید وقتی میدانیم این قصد پیدا خواهد شد و انجام خواهد داد اگر میدانیم قامت الحجة، که این قصد پیدا خواهد شد و انجام خواهد داد باید جلوی آنرا بگیریم از حالا، از حالا به او میگوییم یک وقت نکند چنین کاری را بکنی جهنم دارد و احتمال تأثیر و شرایط دیگر هم وجود داشته باشد.
این صورت اول، و اما اگر نه، میدانی این اعتقاد برایش پیدا نخواهد شد و این اعتقاد به عدم قدرت این زائل نخواهد شد این جهل مرکبش همینطور باقی هست پس چون این چنینی است انجام هم نخواهد داد قصد هم نخواهد کرد فلایجب، آنجا واجب نیست که ما نهی از منکرش کنیم یا امر به معروفش کنیم پس این هم به خدمت شما عرض شود که علی ضوء ما ذکرنا این فرمایش ایشان در اینجا هم تمام شد آن ادله میآید هم ادلهِی وجه وجوب و هم ادلهی وجه بعدم وجوب، اینها در همهی اینها شریک هستند اینها هم میآید.
اینها اهم مسائلی بود که مرحوم امام قدس سره در ذیل این شرط بیان فرمودند. حالا دو تا مسئلهِی دیگر هم باقی مانده که انشاالله شنبه.
و صلی الله علی محمد و آل محمد.
پایان.
120/907/د