به گزارش سرویس حقوق پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، یکی از فعالیتهای جاری پژوهشکده شورای نگهبان، شرح اصول قانون اساسی است که تحت نظارت علمی دکتر عباسعلی کدخدایی انجام می پذیرد. شرح اصل پنجم قانون اساسی توسط حامد نیکونهاد صورت پذیرفته است که بخش چهارم و پایانی آن در ذیل تقدیم می گردد.
4ـ مفاد اصل 5 در نظام حقوق اساسی ایران
اصل 5 در حقیقت برگردان قانونی و راهکار اجرایی اصل امامت و شکل عینی تداوم آن در قالب ولایت فقها و امامت نیابی فقیه عادل است که بیشترِ مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند. در حکومت اسلامی هرگاه ولایت و حاکمیت شرعی در اختیار غیرفقیه یا فقیهی فاقد شرایط یادشده باشد، این نظام مشروعیت نداشته و بر پایه اصل امامت و تداوم آن از طریق امامت فقیهان واجد شرایط، استوار نخواهد بود. از این رو محتوای اصل 5، نه در عرض سایر اصول بلکه به یک معنا، مبنای قانون اساسی و نظریه سیاسی زیربنای قانون اساسی محسوب میشود، چرا که جامعه اسلامی نمیتواند بدون رهبر باشد و امامت در واقع ادامه مدیریت صحیح اجتماع بشری است.
مفاد اصل 5 در فصل هشتم قانون اساسی بسط یافته و به شیوه انتخاب رهبر، شرایط لازم برای تصدی مقام رهبری، صلاحیتهای رهبری و کیفیت برکناری وی اشاره شده است. البته در برخی دیگر از اصول قانون اساسی مانند اصول 57، 60، 113، 176 و 177 در مورد مقام رهبری احکامی آمده است که تبیین آنها در این مجال نمیگنجد. از این رو در این بخش پس از اشارهای به موضوع اصل 5 (مقوله ولایت امر و امامت امت) در مقدمه قانون اساسی، نکاتی پیرامون اصل 5 در قانون اساسی و رویه شورای نگهبان بیان میشود.
4ـ1 .ولایت امر و امامت امت در مقدمه قانون اساسی
اغلب برای مقدمه قانون اساسی ارزش سیاسی و تاریخی قائل شده و آن را دارای ارزش حقوقی، همچون متن قانون اساسی ندانسته و آن را تنها زمینهساز اصول مندرج در قانون اساسی مییابند. با این حال، مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی، با تبیین شاخصههای بنیادین نظام سیاسی نوین و ارائه گفتمانی نو از مفاهیم متعدد سیاسی، ترسیم کننده نمای کلی نظام حقوق اساسی جمهوری اسلامی است که در اصول قانون اساسی بازتاب یافته است. از این رو منبع شایستهای برای شناسایی اهداف مدنظر قانونگذار اساسی بوده و افزون بر آن میتواند یاریگر مفسّر قانون اساسی برای نیل به برداشت مطلوب از منظومه قانون اساسی گردد.
در عبارات متعدد مقدمه قانون اساسی میتوان شواهدی را یافت که بیانگر مبانی اسلامی حکومت و یادآور نظام امت و امامت است. به عنوان نمونه در بخشی از مقدمه قانون اساسی و ذیل عنوان «شیوه حکومت در اسلام» در مورد ساخت کلی دولت اسلامی و ارزشهای حاکم بر حکومت برآمده از مکتب اسلام و اهداف موردنظر چنین نظامی آمده است:
«حکومت از دیدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتی و سلطهگری فردی یا گروهی نیست بلکه تبلور آرمان سیاسی ملتی هم کیش و هم فکر است که به خود سازمان میدهد تا در روند تحول فکری و عقیدتی راه خود را به سوی هدف نهایی (حرکت به سوی الله) بگشاید. ... با توجه به ماهیت این نهضت بزرگ، قانون اساسی تضمینگر نفی هرگونه استبداد فکری و اجتماعی و انحصار اقتصادی میباشد و در خط گسستن از سیستم استبدادی، و سپردن سرنوشت مردم به دست خودشان تلاش میکند. (ویضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم). در ایجاد نهادها و بنیادهای سیاسی که خود پایه تشکیل جامعه است بر اساس تلقی مکتبی، صالحان عهدهدار حکومت و اداره مملکت میگردند. (ان الارض یرثها عبادی الصالحون) ... هدف از حکومت، رشد دادن انسان در حرکت به سوی نظام الهی است (و إلی الله المصیر) تا زمینه بروز و شکوفایی استعدادها به منظور تجلی ابعاد خدا گونگی انسان فراهم آید (تخلقوا باخلاق الله) و این جز در گرو مشارکت فعال و گسترده تمامی عناصر اجتماع در روند تحول جامعه نمیتواند باشد....»
در این فراز از مقدمه قانون اساسی که به بخشی از آن اشاره شد، مشروعیت هرگونه حکومت طبقاتی و سلطه فردی و گروهی عمیقاً و صریحاً نفی شده و قانون اساسی نفی هرگونه استبداد فکری و اجتماعی را تضمین نموده است. افزون بر این، حکومت انعکاس خواست مؤمنانِ متشکل و به هم پیوسته در یک سرزمین، و نه اجتماع ملیگراهای دارای منفعت مشترک، تعریف شده که هدف آن تربیت انسانهای متخلق به اخلاق الهی و رشد انسان در حرکت به سوی نظام الهی، و نه صرفاً اداره جامعه برای با محور منافع جمعی، است. البته این رشد و تکامل، نه جبری و تحمیلی، بلکه بر اساس حق تعیین سرنوشت و مشروط به مشارکت فعال و گسترده تمامی عناصر اجتماع در روند تحول جامعه و در تمام مراحل تصمیمگیریهای سیاسی و سرنوشتساز برای همه افراد دانسته شده است. همچنین بر آموزههای اصیل اسلامی به عنوان مبنای حکومت اشاره میشود و معیار و مناط عهدهداری مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی، برای تحقق آن اهداف و آرمانها، «صالح بودن» تعیین میشود. در نهایت نیز با اشاره به ماهیت مکتبی و فراملی و فرامرزی نهضت اسلامی، آرمان امت واحده را یادآوری میکند. همه موارد یادشده مختصات نظام برآمده از اندیشه امامت در مکتب تشیع را ترسیم مینماید که در اصل 5 قانون اساسی با عنوان «امامت امت» پیش نهاده شده است.
به علاوه عنوان «ولایت فقیه» در مقدمه قانون اساسی، با اشاره به حدیثی از امام حسین علیه السلام ثمره اعتقاد به اصل مستمر امامت در اسلام و بروز خارجی و عملی آن در عرصه اجتماع را به تصویر میکشد و در عبارتی کوتاه، که تقریباً همان مفاد اصل 5 قانون اساسی 58 است، مبنا و هدف امامت و شیوه تحقق آن در جامعه را تبیین میکند.
«بر اساس ولایت امر و امامت مستمر، قانون اساسی زمینه تحقق رهبری فقیه جامع الشرایطی را که از طرف مردم به عنوان رهبر شناخته میشود (مجاری الامور، بیدالعلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه) آماده میکند تا ضامن عدم انحراف سازمانهای مختلف از وظایف اصیل اسلامی خود باشند.»
طرفه آنکه، مقدمه قانون اساسی با توجه تام به این مبنای نظری، الگوی حکومت مبتنی بر اندیشه امامت را بنیان نهاده و منظومه حقوق اساسی جمهوری اسلامی را در پرتو این اصل بنیادین سامان بخشیده است.
4ـ2 .کاربرد امت در قانون اساسی جمهوری اسلامی
در صورت مشروح مذاکرات مربوط به اصل 107 قانون اساسی در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی سال 58 نکتهای قابل توجه در مورد طیف امت وجود دارد که حائز اهمیت است. نائب رئیس مجلس در پاسخ به پرسش نماینده اقلیت مذهبی مجلس مبنی بر رابطه ولایت امر و امامت امت با اقلیتهای دینی کشور، امامت امت را به معنای رهبری ملت دانسته و همه کسانی را که در زمره ملت ایران به شمار میروند را مشمول این رهبری تلقی نمودند. به نظر میرسد واژه «امت» در اصل 5 قانون اساسی، متناظر و یا دستکم بسیار نزدیک به مفهوم «ملت» در ادبیات رایج حقوق اساسی است؛ با این توضیح که محور بنیادین وحدت در این اجتماع سیاسی سازمان یافته که آن را از جوامع دیگر متمایز میکند، عنصر ایمان و اعتقاد مذهبی است. به عبارت دیگر افراد جامعه اسلامی با وجود سایر پیوندها و عناصر مشترک طبیعی و تاریخی و مانند آن، بر مبنای عنصر ایمان مذهبی گرد هم آمدهاند. عبارت «در جمهوری اسلامی ایران» در صدر اصل نیز مؤیدی بر این برداشت است؛ با این توضیح که مخاطب اصل 5 آن جامعه سیاسی است که در فضای جمهوری اسلامی ایران تعریف میشود و آن جامعه سیاسی که مشمول ولایت و امامت قرار دارد، امت ایران به معنای یاشده است. به علاوه، عباراتی از مقدمه قانون اساسی مؤید این ادعا است.
توجه به این نکته مهم به نظر میرسد که منطقاً ضرورتی ندارد الفاظ استفاده شده در متن واحد، در همه موارد در یک معنا به کار رفته باشد. در قانون اساسی واژه امت در شمار این موارد بوده و همچون برخی دیگر از واژگان مانند «دولت» و «مسئولیت»، در همه موارد به یک معنا به کار نرفته است. توضیح آنکه واژه امت در اصل 11 و بند 2 اصل 109 به معنای اجتماعی از همه مسلمانان جهان آمده است که به دین واحد معتقدند و از پیروان سایر ادیان متمایز هستند. اما برگزیدن معنای بالا (ملت مسلمان ایران) برای کلیدواژه «امت» در اصل 5، نافی مسئولیتهای جهانی و فراملی برآمده از اندیشه مکتبی دولت و جامعه اسلامی نسبت به سایر مسلمانان و مستضعفان و یا به معنای تقدم منافع ملی بر مصالح امت اسلامی نیست. بلکه مراد آن است که مردم ایران بر اساس ایمان به مکتب اسلام و به رهبری پیشوایی شیعی، تصمیم گرفتهاند روابط سیاسی- اجتماعی خود را، چه در داخل مرزها و چه فراتر از آن، در چارچوب مکتب پذیرفته خویش سامان دهند.
4ـ3 .اصل 5 در قانون اساسی
«ولایت فقیه، جایگاه مهندسی نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگیری از انحراف به چپ و راست است؛ این اساسیترین و محوریترین مفهوم و معنای ولایت فقیه است. بنابراین ولایت فقیه نه یک امر نمادین و تشریفاتی محض و احیاناً نصیحت کننده است - آنطوری که بعضی از اول انقلاب این را میخواستند و ترویج میکردند - نه نقش حاکمیت اجرایی در ارکان حکومت دارد؛ چون کشور مسئولان اجرایی، قضایی و تقنینی دارد و همه باید بر اساس مسؤولیتِ خود کارهایشان را انجام دهند و پاسخگوی مسئولیتهای خود باشند. نقش ولایت فقیه این است که در این مجموعه پیچیده و در هم تنیده تلاشهای گوناگون نباید حرکت نظام، انحراف از هدفها و ارزشها باشد؛ نباید به چپ و راست انحراف پیدا شود. پاسداری و دیدهبانی حرکت کلّی نظام به سمت هدفهای آرمانی و عالیاش، مهمترین و اساسیترین نقش ولایت فقیه است.» (بیانات مقام رهبری در مراسم پانزدهمین سالگرد ارتحال امام خمینی 14/3/83) «مدیریت انقلاب - که همان رهبری باشد – مسئولیت حفظ جهتگیری انقلاب و نظام را دارد؛ باید مواظب باشد انقلاب و نظام از آرمانها منحرف و منصرف نشود؛ فریب دشمن را نخورد و راه را عوضی نرود؛ اینها مسئولیتهای رهبری است.» (بیانات مقام رهبری در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی 22/02/1382).
از این بیانات استنباط میشود که به عقیده ایشان، ولایت فقیه به مفهوم مَسند مهندسی و مدیریت انقلاب و نظام است و حافظ خط و جهت نظام و ضامن عدم انحراف مسئولان و خطمشیها از آرمانها و اهداف اسلامی امّت میباشد و هماهنگ نمودن مسئولیتهای مقامات مملکتی و تعیین سیاستهای کلّی و چارچوبهای کلان مدیریت جامعه، مهمترین وظایف رهبر به شمار میآیند.
4ـ4 .نظرات شورای نگهبان راجع به اصل پنجم
بر اساس منابع موجود، شورای نگهبان تاکنون تفسیر رسمی از اصل 5 در چارچوب اصل 98 قانون اساسی ارائه نداده است و بر اساس تتبع صورت گرفته، تنها یکبار در بررسی مصوبات مجلس صریحاً به اصل 5 استناد نموده است. این شورا در نظر شماره 1295/30/81 مورخ 20/5/1381 در مورد طرح تشکیل هیأت منصفه مصوب 30/4/1381 مجلس (اصلاحیه مرحله سوم) (مرکز تحقیقات شورای نگهبان، چنین اظهارنظر نمود که در ماده 1 عبارت «دادگاه صالح» شامل دادگاه ویژه روحانیت میشود و این شمول از دو جهت اشکال دارد:
افزون بر این، شورای نگهبان در بند 4 نظریه شماره 4594 مورخ 4/3/61 در خصوص اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مصوب مورخ 14/2/61 مجلس با این استدلال که اختیارات تقنینی مجلس در چارچوب قانون اساسی است، صلاحیت مجلس در تعیین نماینده برای رهبر در نهادهای مختلف را نفی نموده و اعلام نمود: «...مقام رهبری بر حسب اختیارات ولایت میتواند در هر یک از سازمانها و نهادها که لازم بداند نمایندهای را با اختیاراتی تعیین نماید....».
اگرچه شورای نگهبان در این اظهار نظر صریحاً به اصل 5 استناد نکرده است، اما استناد به «اختیارات ولایت» در مورد مقام رهبری، نشان از همان مضمون اصول 5 و 107 قانون اساسی دارد. مورد مشابه در این خصوص، نظریه شماره 2572/30/81 مورخ 6/12/1381 شورای نگهبان در مورد لایحه بودجه سال 1382 کل کشور مصوب 17/11/1381 است، که شورای نگهبان اعلام نمود از آنجا که بند «ص» تبصره 3 این لایحه خلاف مفاد اساسنامهای است که به تأیید ولی امر مسلمین رسیده است، لذا خلاف موازین شرع و مغایر اصل 57 قانون اساسی شناخته شد.
به علاوه به نظر میرسد در همه مواردی که شورای نگهبان با استناد به عبارت «ولایت مطلقه امر و امامت امت» مندرج در اصل 57 مصوبات مجلس را مغایر با موازین شرع و اصل 57 اعلام مینماید، به دلیل وحدت مضمون اصول 5 و 57 در این خصوص، موارد مغایر اعلام شده همزمان مغایر اصل 5 نیز خواهند بود و از این رو استناد به اصل 5 نیز در این موارد موجه به نظر میرسد. به این قبیل موارد، میتوان موردی را افزود که شورای نگهبان بیآنکه به اصلی از قانون اساسی اشاره نماید یا به واژگان ولایت امر، ولایت فقیه و یا رهبر و مانند آن تصریح نماید، مصوبهای را به دلیل مغایرت یا نقض فرمان رهبر، خلاف شرع اعلام نماید. به عنوان نمونه این شورا در بند یکم از اظهارنظر شماره 2383/21/80 مورخ 15/10/61 با اعلام مغایرت طرح گزینش کشور مصوب 1/7/80 با حکم مورخ 15/10/61 حضرت امام ناظر به انحلال هیأتهای گزینش در سراسر کشور و تأسیس هیأتهای دارای صلاحیت چنین استدلال نمود:
«فرمان حضرت امام «ره» حکم حکومتی است و به قوت خود باقی است و همین فرمان منشأ تصویب قانون گزینش معلمان و قانون تسرّی آن به سایر دستگاهها شده است و عمل به همه محتوای آن شرعاً واجب و تخلف از آن جایز نیست. در این مصوبه با توجه به ماده 8 علاوه بر حذف عبارتهای «بر اساس فرمان مورخ 15/10/1361 حضرت امام «ره»» و «به منظور اجرای کامل فرمان حضرت امام«ره»» از ماده 1 قانون گزینش مصوب 20/1/1374 و صدر ماده واحده قانون تسری مصوب 5/2/1375، در موارد متعددی رعایت آن فرمان نشده است، لذا حذف ابتنای طرح بر عمل به فرمان حضرت امام به مفهوم بیاعتنایی بلکه اعراض از فرمان آن حضرت و خلاف شرع میباشد.»
از آنجا که فرمان یادشده از سوی امام بی تردید در مقام ولایت امر و امامت امت صادر شده، و این جایگاه ازجمله در اصل 5 قانون اساسی منعکس شده است، میتوان فرمان یادشده را در اجرا و راستای اصل یادشده ارزیابی نمود. از این رو به نظر میرسد استناد به اصل 5 نیز، برای اعلام مغایرت این مصوبه با قانون اساسی موجه بوده است.
ذکر یک نکته در پایان ضروری به نظر میرسد. این نکته که مجلس مکلف به رعایت مفاد اصل 5 به عنوان یکی از حدود مقرر در قانون اساسی است، به معنای نفی کلی صلاحیت مجلس برای ورود به این حوزه نیست و به نظر میرسد مجلس میتواند ضوابط و چارچوبهایی برای اِعمال این صلاحیت ترسیم نماید؛ البته به نحوی که تضاد و منافاتی با جایگاه و صلاحیتهای ولی امر و امام امت نداشته باشد. به عنوان نمونه تصویب برخی قوانین و احکام در مورد خدمت نظام وظیفه یا نیروهای مسلح به معنای ورود به حوزه فرماندهی کل قوا مندرج در بند 4 اصل 110 است که منوط به تأیید رهبر است و یا تعیین تکلیف برای برخی نهادهای زیر نظر رهبری مانند بنیاد مستضعفان (از طریق حاکم کردن مقررات ناظر به نهادهای عمومی غیردولتی بر آنها) یا بنیاد شهید (از طریق تصویب اساسنامه) و مواردی از این دست، به نوعی ورود به حوزه اِعمال ولایت ولی فقیه است. بر اساس رویه شورای نگهبان، این شورا در مواردی نفس ورود تقنینی مجلس به برخی امور را – که شرعاً بر عهده ولی امر است - منوط به کسب اذن قبلی از مقام رهبری شمرده و در مواردی نیز رعایت حدود ولایت در مصوبه، مانند کسب تأیید یا موافقت ولی فقیه یا مسلوب الاختیار نکردن ولی فقیه را کافی دانسته است.
سرانجام