vasael.ir

کد خبر: ۶۵۵۴
تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۹۶ - ۱۳:۱۷ - 21 October 2017
درس خارج فقه، آیت الله جوادی آملی/ جلسه 60

عمل فقها در صورت عدم مطابقت با قاعده، جابر ضعف سند است

وسائل – حضرت آیت الله جوادی آملی در خصوص جبران ضعف سند گفت: اگر عمل فقها به روایت ضعیف مطابق اصل و قاعده باشد، احتمال داده می شود عمل فقها مستند به اصل بوده نه روایت، اما اگر عمل فقها بر خلاف اصل باشد، معلوم می شود گرچه روایت ضعیف بوده امّا نزد عاملین محفوف به قرینه معتبره بوده و به آن عمل کرده اند لذا فقهای دیگر نیز می توانند به آن روایت استناد کنند.

به گزارش سرویس حقوق پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، حضرت آیت الله عبدالله جوادی آملی صبح چهارشنبه 13 بهمن ماه 1395در شصتمین جلسه درس خارج فقه در مسجد اعظم به بررسی مسأله ازدواج با فاطمتین پرداخت.

 

خلاصه درس امروز

حضرت آیت الله جوادی آملی در این جلسه از درس خارج مبحث جمع بین فاطمتین را مطرح کرد و در تشریح موضوعی این مسئله بیان داشت: همانطور که در جلسات گذشته مبحث حرمت جمع بین أختین را مطرح شد، برخی از اخباریون قائلند همان حرمت در جمع بین دو زوجه که هر دو سیّده و از اولاد حضرت فاطمه زهرا باشند جاری است و حدوثاً و بقائاً نمیتوان در نکاح بین دو فاطمتین جمع کرد.

وی افزود: اخباریون برای این فتوا به روایتی استناد کردهاند که این روایت با دو نقل از شیخ طوسی و شیخ صدوق به ما رسیده که نقل هر یک با اشکالاتی مواجه است که در ادامه به بیان آن خواهیم پرداخت.

استاد درس خارج حوزه علمیّه قم در بررسی نقل او روایت با سند شیخ طوسی گفت: در این روایت آمده است: یک مردی می‌گوید من شنیدم که گفته است، جائز نیست کسی دو همسر داشته باشد که هر دو سیده باشند؛ زیرا این به وجود مبارک حضرت صدیقه کبری می‌رسد و برای او مشقّت است که این دو سیده هووی یکدیگر باشند، راوی می‌گوید من سؤال کردم آیا به این حضرت می‌رسد؟ فرمود: «إِی وَ اللَّهِ».

وی در بیان اشکالات این نقل خاطر نشان کرد: این نقل به خاطر وجود شخصی به نام «السِّنْدِیِّ بْنِ الرَّبِیعِ» که مردود به ضعف است دچار اشکال است، همچنین چون در آخر سند این روایت «عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا» آمده است این روایت مرسله میباشد و به خاطر وجود عبارت «قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ» در ابتدای این روایت، مضمره نیز هست و این چند مشکل سندی را دارد.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء سپس نقل دوم روایت با سند شیخ صدوق را مورد نقد قرار داد و گفت: این نقل به  خاطر وجود «مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی مَاجِیْلَوِیَّة» در سلسله سند آن، دچار ضعف است و قابل استناد نیست.

وی به مناسبت بحث سندی این روایت بحثی را در رابطه با چگونگی جبران ضعف سند با عمل فقهاء مطرح کرد و افزود: اگر در جایی فقهاء به روایت ضعیفی عمل کرده باشند که عمل آنها مطابق اصل و قاعده نیز باشد، احتمال میدهیم که عمل فقهاء شاید به خاطر اصل و قاعده است و ربطی به روایت ندارد، اما اگر عمل فقهاء به روایت ضعیف در جایی باشد که اصل و قاعده بر خلاف مضمون روایت است، در اینجا معلوم میشود که هر چند روایت ضعیف است امّا به خاطر اینکه نزد عاملین به آن محفوف به قرینه معتبره است به آن عمل کردهاند لذا با در نظر گرفتن مبنای آنها فقهای دیگر نیز میتوانند به آن روایت استناد کنند.

حضرت آیت الله جوادی آملی گفت: در جمع بین فاطمتین روایتی که وجود دارد ضعیف است و مضمون آن خلاف مقتضای اصل و قاعده و عمومات در مسئله است، و از طرفی نیز فقط أخباریون به این روایت عمل کردهاند و أحدی از فقهاء ملتزم به آن نشده‌اند، لذا اصول و قواعدی مثل «اصالة الحل» و «استصحاب حلّیت» و همچنین عموماتی مثل ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُم‌﴾، در این مسئله محکّماند و دلیلی بر حرمت جمع بین فاطمتین وجود ندارد.

وی سپس به تبیین برخی از فروعات جمع بین فاطمتین پرداخت و بیان داشت: اگر مثل اخباریون قول به حرمت جمع بین فاطمتین را بپذیریم در این قول فرقی بین سادات أمی و أبی وجود ندارد چون هر چند أحکام فقهی مثل خمس و زکات و ... در سادات أمی جریان ندارد، امّا لسان دلیل در این مسئله با عبارت «لَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَجْمَعَ بَیْنَ ثِنْتَیْنِ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ» کلّیه فرزندان حضرت فاطمه را در بر می‏گیرد چون فرزندان دختری حضرت نیز «وُلد» ایشان محسوب میشوند؛. بله، اگر در روایت سخن از «إبن» بود، جایی برای این توسعه وجود نداشت، امّا چون در روایت « وُلْدِ فَاطِمَةَ» مطرح شده است، شامل فرزندان دختری ایشان نیز میشود.

استاد درس خارج حوزه علمیّه قم در ادامه به یک نمونه از استدلالات ائمه نسبت به اثبات نَسَب از طریق أم اشاره کرد و در بیان آن گفت: وقتی که هارون و امام کاظم در کنار قبر پیامبر بودند، هارون با تعبیر «السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ عَمّ» به پیامبر سلام داد ولی حضرت با تعبیر  «یَا أَبَه» شرافت نَسَب خود را به هارون أفهام کردند، هارون که از این نوع سلام از حضرت پرسش کرد، حضرت فرمودند: ما فرزندان زهراییم، فرزندان زهرا فرزندان پیغمبرند؛ آنوقت جریان عیسی و آیه مباهله را نیز در تأیید قول خود در استدلال به هارون آوردند و او را ساکت کردند.

وی اضافه کرد: درست است که از جهت کرامت و شرافت، فرقی بین أولاد أمی و أبی حضرت زهرا وجود ندارد، امّا جریانی برخی از أحکام فقهی مثل عادت ماهانه و خمس و زکات و ... فقط در اولاد أبی وجود دارد، امّا در همان أحکام فقهی نیز اگر در روایتی مثل ما نحن فیه از عبارت «وُلد فاطمه» استفاده شده بود، می‏توان آن حکم فقهی را در أولاد أمی نیز توسعه داد.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء استدلال صاحب حدائق به روایت را عنوان کرد و در تشریح آن افزود: صاحب حدائق گفتهاند طبق روایت اگر کسی دو زن سیده بگیرد، این دو زن هووی یکدیگر میشوند و به علّت ناراحتی و پرخاشی که میکنند آزرده میشوند و این آزردگی به حضرت زهرا می‏رسد و ایشان به خاطر این آزردگی اذیّت می‏شوند و اگر کسی فاطمه زهرا را اذیّت و آزار کند طبق روایت «مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی‌» موجب آزار حضرت رسول شده است پس کسی که دو زن سیده را با هم بگیرد مثل این است که حضرت رسول را آزرده است.

وی پس از بیان این استدلال، اشکال شیخ حسن، فرزند کاشف الغطاء را مطرح کرد و گفت: ایشان قائلاند اصلاً در این مسئله قول اخباریون نباید به عنوان یک قول مطرح شود بلکه اگر مسئله مطرح شد باید یکسره بگویند جایز است و تمام! چون اولاً این قول با آیه شریفه  ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾، در کتاب الله مخالف است و ثانیاً با سنت و روایاتهایی که به نحو عموم ماعدای محرّمات مطرح شده در قرآن را جایز می‏داند مخالف است و ثالثاً با اجماع محصل و منقول مخالف است و رابعاً با سیره قطعیّه از زمان ائمه تا حال مخالف است چون خیلی از مردم خصوصاً رجال فاطمی خود دو همسر دارند که هر دو سیّده هستند. و همچنین اگر این کار حرام و حتّی مکروه بود حتماً قیل و قال اختلاف آن در قالب استفتاء یا شببه، تا کنون باید به ما میرسید در حالیکه چنین اختلافی تا کنون به ما نرسیده است.

حضرت آیت الله جوادی آملی بیان داشت: اینکه می‏گویند حضرت زهرا نسبت به فرزندانش دلسوز است و اگر جمع بین فاطمتین شود ایشان آزارده می‏شوند، دلسوزی حضرت که مختصّ به اولاد نَسَبی ایشان نیست بلکه هر کسی که از شیعیان ایشان باشد حضرت دلسوز او هستند و با آزرده شدن او آزرده می‏گردند.

وی سپس طبق روال هر چهارشنبه به بیان مسائل معنوی و اخلاقی پرداخت و به مناسبت ایّام سوگواری حضرت زهرا بحث معنوی را اختصاص به ذکر فضائل ایشان داد و گفت: در جلد اول کافی در «کتاب الحجة» «بَابُ مَوْلِدِ الزَّهْرَاءِ فَاطِمَةَ سَلَامُ الله عَلَیهَا» می‌فرماید: «فاطمه پنج سال پس از بعثت به دنیا آمد و هیجده سال و 75 روز زندگی کرد و رحلت ایشان نیز هفتاد و پنج روز پس از رحلت پدر بزرگوارشان بوده است» در ذیل این روایت نیز آمده است: «فاطمه در اثر رحلت پدر بسیار محزون بود به همین خاطر جبرئیل مستمرّاً بر او نازل میشد و بر او تعزیت می‏گفت و نفس و جان او را طیّب می‏کرد و از جایگاه پدرش و همچنین از أخبار ذریهاش بعد از او به او خبر میداد و اینها را به حضرت علی املاء می‏کرد و ایشان نیز آنها را کتابت میفرمود»

استاد درس خارج حوزه علمیّه قم با استفاده از این روایت در بیان مقام حضرت زهرا، افزود: اینکه جبرئیل بر کسی نازل شود کم مقامی نیست، چون جبرئیل برای هر پیغمبری نازل نمی‌شد، برای امام هم در شرائط خاص نازل میشد؛ حالا حضرت زهرا چه مقامی داشته که جبرئیل در این ایّام مستمرّاً بر ایشان نازل میشده است؟!

وی به مناسبت اینکه سخن از وحی به میان آمد در بیان انواع آن گفت: چند نوع وحی وجود دارد یکی وحی تشریعی و دینی و یکی هم وحی تسدیدی و أخبار از غیب که وحی تشریعی طبق فرموده حضرت علی در نهج البلاغه «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ» بعد از پیامبر قطع شده و دیگر تشریعی در کار نیست اما وحی تسدیدی و إخبار از غیب و آینده ادامه دارد کما اینکه بعد از پیامبر جبرئیل به جهت تعزیت و أخبار از آینده خدمت حضرت زهرا میرسیده است.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء به یکی دیگر از فضائل حضرت زهرا اشاره کرد و گفت: تواضع حضرت رسول در مقابل دخترشان حضرت فاطمه زهرا نیز یکی دیگر از فضائل این بزرگوار است؛ در روایات آمده است وقتی که حضرت زهرا وارد میشدند پیامبر «یَقُومُ إِلَیْهَا» و این غیر از «یَقُومُ لها» است، عبارت «یَقُومُ لها» فقط تواضع را می‏رساند اما عبارت «یَقُومُ إِلَیْهَا» به این معناست که علاوه بر تواضع حضرت به استقبال دخترشان میرفتند که این احترام از جانب پیامبر فقط نسبت به حضرت زهرا نقل شده است.

 

متن درس

بررسی جمع بین فاطمتین

بنا شد بعد از فراغ از مقصد اول که شش مسئله را داشت، درباره جمع بین أختین فاطمیتین بحث بشود؛ یعنی اگر کسی بخواهد دو همسر داشته باشد هر دو سیده باشند و از اولاد فاطمه(سلام الله علیها) باشند، آیا این جائز است یا جائز نیست؟ غالب فقها(رضوان الله علیهم أجمعین) چون فتوا به جواز می‌دادند و به این روایت عمل نکردند؛ لذا مسئله جمع بین فاطمیتین را ذکر نکردند. برخی از اخباری‌ها به استناد این روایتی که وارد شده است فتوا دادند؛ مثل مرحوم صاحب حدائق[1] و اینها فتوا به حرمت دادند.

 

تطبیق دو فرض موجود در مسئله جمع بین اختین بر جمع بین فاطمتین

مستحضرید که جمع بین أختین دو‌ فرض داشت: یکی اینکه در عقد واحد بین این دو جمع بکند، این در حقیقت جمع محرَّم است؛ یکی در طول هم باشند که اوّل با یکی از اینها عقد ازدواج برقرار کرد، مرحله بعد با خواهرش که این دوّمی عقد او باطل است وضعاً و حرام است تکلیفاً. جمع بین أختین، خود جمع «بما أنه جمع» حرام است و در صورتی که طولی باشد جمع نیست، بقائاً جمع است نه حدوثاً.  در جریان جمع بین فاطمیتین هم همین دو فرض هست: یکی اینکه در عقد واحد دو دخترخانم سیده را بخواهد عقد کند، این می‌شود جمع بین فاطمیتین. فرض دوم آن است که با یکی از این سادات ازدواج کرد در مرحله بعدی با عقد بعدی با یک دخترخانم سیده‌ای بخواهد ازدواج کند.

 

مستندات قائلین به حرمت جمع بین فاطمتین

برخی از اخباریون که فتوا به حرمت دادند به استناد روایتی است که با دو سند نقل شده است. سندی که مرحوم شیخ طوسی نقل کرده است مرسله است؛ سندی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل کرد ضعیف است. حالا ما این دو روایت را می‌خوانیم، بعد تحلیل فقهی‌آن عمل می‌آید، آن‌گاه نظر بعضی از فقها(رضوان الله علیهم) را در طرح این مسئله می‌خوانیم.

 

بررسی نقل اول روایت با سند شیخ طوسی

روایت را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در کتاب شریف وسائل، جلد بیستم، صفحه 503 باب چهل از ابواب «مَا یَحرم بالمصاهره» ذکر کردند. در آن روایت دارد که «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ السِّنْدِیِّ بْنِ الرَّبِیعِ» که این بی‌مسئله نیست «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا» که مرسله است؛ هم درباره سِندی سخن است، او غیر از آن علی بن سندی است که خودش هم به ضعف مردود بود و هم در ارسال این «رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا» که این دو مشکل را، سندی که شیخ طوسی(رضوان الله علیه) نقل کرده است[2] دارد. «قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ»؛ یک مردی می‌گوید من شنیدم که گفته است؛ این مضمره است و روشن نیست که مرجَع کیست! «عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ لَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَجْمَعَ بَیْنَ ثِنْتَیْنِ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ عَلَیهَا السَّلام إِنَّ ذَلِکَ یَبْلُغُهَا فَیَشُقُّ عَلَیْهَا قُلْتُ یَبْلُغُهَا قَالَ إِی وَ اللَّهِ». متن روایت این است که حلال نیست، جائز نیست کسی دو همسر داشته باشد که هر دو سیده باشند؛ زیرا این به وجود مبارک حضرت صدیقه کبری(سلام الله علیها) می‌رسد، برای او مشقّت است که این دو سیده هووی یکدیگر باشند، «هما ذرّتان»؛ هووی یکدیگر باشند، به یکدیگر پرخاش بکنند، از یکدیگر می‌رنجند؛ این بر وجود مبارک حضرت می‌رسد و رنج می‌برد و مشقّت دارد. راوی می‌گوید من سؤال کردم آیا به این حضرت می‌رسد؟ فرمود: «إِی وَ اللَّهِ».

 

اشکالات نقلِ اولِ روایت

 این سند روایت است. این سند را مرحوم شیخ طوسی با رجالی که یکی سندی بن ربیع است، بعد از محمد بن أبی عمیر «رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا» است که می‌شود مرسل. با اضمار ذکر کرد «قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ»، معلوم نیست که چه کسی گفته! اگر این شخص مثل سماعه بود معلوم بود، چون سماعه و امثال سماعه اینها می‌رفتند خدمت امام کاغذ دستشان بود، قلم دستشان بود، اوّل می‌گفتند: «سئلت أبا جعفر علیه السلام» یا «سألت أبا عبدالله علیه السلام»؛ اوّل نام مبارک حضرت را می‌بردند، بعد هشت ـ دَه مسئله‌ای را که سؤال می‌کردند می‌گفتند «سألته»، «سألته»؛ لذا از موثقه سماعه به مضمره یاد نمی‌شود، برای اینکه اوّل آن مسند است، روشن است، ضمیر این «سألته» «سألته» معلوم است که به چه کسی بر می‌گردد. مضمره آن روایتی است که از همان آغاز بگوید «سألته»، یا «سمعته»؛ وگرنه اول تصریح بکند که از وجود مبارک حضرت سؤال کردم و در همان مجلس واحد باشد و این امور را پشت سر هم سؤال بکند، معلوم می‌شود مضمره نیست. اما این‌جا چنین چیزی نیست؛ چون «رجل» گمنام است و نظیر سماعه و امثال سماعه نیست، اعتباری به آن نیست، مضمره بودن آن هم بر وهن آن می‌افزاید. پس متناً این مشکل را دارد، سنداً هم مبتلا به آن دو ـ سه مشکل هست.

 

بررسی نقل دوم روایت با سند شیخ صدوق

همین روایت را که مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) نقل کرد، مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) هم در کتاب علل «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی مَاجِیْلَوِیَّة» که این مشکل سندی دارد و توثیق نشده، «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حَمَّادٍ»[3] که اینها مشکلی ندارند؛ اما آن «مَاجِیْلَوِیَّة» مشکل دارد. «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِالله عَلَیه السَّلام یَقُولُ». این اشکال اضمار را ندارد، اشکال ارسال را ندارد و اما در خود این سند جریان «ماجیلویه» است که توثیق نشده است. پس چه به سند مرحوم شیخ صدوق، چه به سند مرحوم شیخ طوسی، این روایت مشکل است.

 

جبران ضعف سند با عمل به روایت توسّط فقهاء

یک وقت است که روایت اشکال سندی دارد؛ ولی مورد عمل اصحاب است، این به تعبیر لطیف مرحوم حاج آقای رضای همدانی می‌فرماید وقتی که خود این بزرگان به ما می‌گویند روایت غیر معتبر حجت نیست، روایت ضعیف حجت نیست، بعد همه این بزرگوارها به این روایت عمل می‌کنند، معلوم می‌شود این «نوع تبیّن»، معلوم می‌شود محفوف به قرینه صدور است؛ برای اینکه ما از همین بزرگان یاد گرفتیم روایتی که سندش ضعیف است حجت نیست، خود اینها در رجال، در درایه‌، در فقه‌شان این را بیان کردند؛ اما همه این بزرگان به این روایت دارند عمل می‌کنند. فرمایش مرحوم حاج آقا رضا در کتاب زکات ایشان این است که ما مأمور به تبیّن هستیم.[4] در قرآن فرمود: ﴿إِنْ جَاءَکُمْ﴾ کذا کذا ﴿فَتَبَیَّنُوا﴾،[5] و همین عمل فقها «نوع تبیّن» است، ما دیگر بیش از این چه می‌خواهیم؟!

در این‌گونه از موارد مطلب برخلاف قاعده است، یک؛ برخلاف اصل است، دو؛ خود روایت ضعیف است، سه؛ اصحاب به آن عمل کردند، چهار. اگر مطابق با قاعده باشد، احتمال می‌دهیم که عمل اصحاب به استناد قاعده باشد. اگر مطابق اصل باشد احتمال می‌دهیم عمل اصحاب مطابق با اصل باشد. اگر چنانچه مضمون روایتی مخالف اصل است، مخالف قاعده است، هیچ دلیلی هم در مسئله وجود ندارد، سند آن هم ضعیف است، ولی همه به آن عمل کردند؛ معلوم می‌شود محفوف به قرینه معتبره است.

 

عمل اخباریون به روایت و کنار گذاشتن آن توسّط فقهاء

در آن مجلس چند نفر نشسته بودند آنها در حواشی دیگر تأیید کردند، حالا این آقا که سؤال کرده آدم ناشناسی است. فرمایش ایشان این است که اگر چنین چیزی بود «هذا نوع تبیّن» ما بیش از تبیّن نمی‌خواهیم، این هم تبیّن است. در این‌گونه از موارد تبیّنی هم در کار نیست، اصحاب هم به آن عمل نکردند، سنداً و متناً این مشکل را دارد. به هر حال اگر مشکل سندی دارد و اصحاب هم به آن عمل نکردند و برخلاف عمومات اوّلیه هم هست که فرمود: ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُم‌﴾،[6] ما چه دلیلی داریم بر این؟! این اصل کلی، این عام قرآنی دارد که محرَّمات مصاهره آنها هستند، بقیه برای شما حلال است. ما تنها «اصالة الحل» نداریم، تنها «استصحاب حلّیت» ثابت شده نداریم، عام قرآنی است که فرمود: ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُم‌﴾، دیگر از این دلیل معتبرتر چه می‌خواهیم؟! در قبال ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُم‌﴾ بیاییم به چیزی که متن آن متزلزل است، سند آن غیر معتبر است عمل بکنیم! لذا فقها نوعاً این را تعرّض نکردند، اخباری‌ها به آن تعرّض کردند.

 

تبیین برخی از فروعات جمع بین فاطمتین

 البته آنها حالا بحث دامنه‌داری داشتند که آیا این دخترخانم که سیده هستند باید «فاطمتین من الجانبین» باشند؛ یعنی از طرف پدر و مادر فاطمی باشند، یا «فاطمیتین من الأب» باشند، یا نه، «فاطمیتین من الأم» هم کافی است؟ اگر دو نفر مادرشان سیده است، پدرشان سید نیست، آیا هست یا نه؟ در مسئله خمس و امثال خمس فرمودند که به استناد ﴿ادْعُوهُمْ لِآبائِهِم‌﴾[7] و مانند آن، خمس به کسی که از طرف مادر سیده است نمی‌رسد؛ گرچه برخی از علما گفتند می‌رسد، ولی معروف بین فقها(رضوان الله علیهم) این است که گفتند ﴿ادْعُوهُمْ لِآبائِهِم‌﴾، معیار پدر است، سیادت به لحاظ پدر است.

 

جریان تمامی أحکام سیادت بر سادات أمّی به جز أحکام فقهی

بین حکم کلامی و بین حکم فقهی فرق است؛ از نظر احترام، از نظر کرامت، بله فرقی نیست؛ کسی که از طرف مادر سید باشد یا از طرف پدر سید باشد، هر حرمتی که برای سید است یا احترامی که برای سید است یا کرامتی که برای سید است، برای این ثابت است، چون اولاد زهرا(سلام الله علیها) هستند؛ اما از نظر حکم فقهی مسئله ایام عادت که خمسین است یا ستّین؟ مسئله سهم سادات که می‌رسد یا نه؟ زکات حرام است یا نه؟ زکات فطر سید به سید می‌رسد، زکات مال سید به سید می‌رسد، این‌گونه از احکام برای کسی است که از طرف پدر سید باشد.

 

بررسی جریان أحکام جمع بین فاطمتین در سادات أمّی

این‌جا برخی‌ها می‌گویند نه، از طرف مادر هم سید باشد در صورتی که ما به این روایت عمل بکنیم اگر از طرف مادر سید باشد هم کافی است، چرا؟ چون یک وقت است که حکم درباره فاطمی است، می‌گویند این شناسنامه و این نسبت به لحاظ پدر است؛ اما آنچه که در این روایت دارد این است که اولاد فاطمه، اولاد فاطمه شامل نوه دختری هم می‌شود. آنچه که در این روایت است این است که «لَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَجْمَعَ بَیْنَ ثِنْتَیْنِ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ»؛ اینکه نوه دختری حضرت زهرا(سلام الله علیها) هم وُلد اوست. ممکن است به او خمس نرسد، زکات بر او حرام نباشد؛ اما وُلد فاطمه هست. بله، اگر سخن از «إبن» بود بله، إبن و مانند آن هست. استدلال فراوانی که ائمه(علیهم السلام) کردند؛

 

برخی از إستدلالات ائمه بر اثبات نَسَب از طریق أمّ

مثلاً خود موسی بن جعفر(سلام الله علیه) در برابر هارون که هارون رفته بود مدینه در کنار حرم مطهر حضرت ـ همین بنی العباس با بنی ‌أبی‌طالب و عبد المطلب و اینها پسرعمو بودند ـ خواست اظهار تقرّب به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حرم مطهر نبوی بکند، تعبیر «السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ عَمّ» را کرد. وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) هم حضور داشت، بعد نوبت به او رسید جلوتر رفت و گفت: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَه»، هارون دیگر جا زد! بعد گفت چطور شما می‌گویید «یَا أَبَه» شما هم بگویید «یَابْنَ عَمّ»؟! فرمود ما فرزندان زهراییم، فرزندان زهرا فرزندان پیغمبرند.[8] آن‌وقت جریان حضرت عیسی را استدلال کرد که قرآن کریم وقتی که فرزندان حضرت ابراهیم و اینها را می‌شمارد، اولاد ابراهیم و اینها را می‌شمارد، انبیای قبلی هستند یکی هم عیسی(سلام الله علیه) است، عیسی که از راه مادر فرزند آنهاست، از راه پدر که فرزند آنها نیست؛ دیگر هارون را ساکت کرد. این عوام‌فریبی هارون را در همان‌جا گرفت. استدلال فراوانی کردند، بعد به آیه مباهله هم استدلال کردند که فرمود: ﴿نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ﴾،[9] فرمود حسنین(سلام الله علیهما) فرزندان پیغمبرند. اگر آیه مباهله حسنین(سلام الله علیهما) را فرزندان پیغمبر می‌شمارند؛ پس معلوم می‌شود که نوه دختری هم فرزند انسان است. آن شعر جاهلی را ابطال کردند. در جاهلیت این شعار رسمی با این شعر بیان می‌شد که: «بَنُونَا بَنُو أَبْنَائِنَا وَ بَنَاتُنَا بَنُوهُنَّ أَبْنَاءُ الرِّجَالِ الْأَبَاعِدِ»[10] این شعر رسمی، مدرک شناسنامه آنها بود؛ می‌گفتند فرزندان ما همان بچه‌های نوه‌های پسری ما هستند؛ اما نوه‌های دختری فرزندان مردان دیگر هستند «بَنُونَا بَنُو أَبْنَائِنَا»، اما «وَ بَنَاتُنَا بَنُوهُنَّ أَبْنَاءُ الرِّجَالِ الْأَبَاعِدِ». این شعر، قانون رسمی آنها بود و اسلام آمده این را ابطال کرده است.

 

وجهِ الحاق سادات أمی در مسئله جمع بین فاطمتین

اگر یک وقتی خود همین اسلام بین احکام فرق بگذارد بفرماید از نظر کرامت کسی نوه دختری یا پسری حضرت زهرا(سلام الله علیها) باشد کرامت او محفوظ است؛ اما حکم فقهی‌ او از نظر عادت ماهانه خمسین است یا ستّین؟ زکات می‌رسد یا نه؟ چه زکات مال و چه زکات فطر، خمس می‌رسد یا نه؟ این را فقه باید مشخص بکند. فقه طبق روایات ما گفتند که به اینها نمی‌رسد؛ اما اگر یک جا متن روایت این بود که «وُلد فاطمه»، «وُلد فاطمه» شامل اینها هم می‌شود، نفرمود «فاطمی» تا ما بگوییم این نَسَب به اعتبار پدر است.

 

اشکالات وارد بر روایت مورد استناد اخباریون

عمده آن است که این متن روایت مضطرب است، برای اینکه مضمره است و معلوم نیست چه کسی گفته است و سند آن هم معتبر نیست؛ لذا برخی از فقها فرمودند که نباید این‌گونه از مسائل را مطرح کرد.

 

اشکال پسر مرحوم کاشف الغطاء به قول اخباریون

مرحوم آقا شیخ حسن پسر مرحوم کاشف الغطاء که او چند سال قبل از مرحوم صاحب جواهر رحلت کرده است، تقریباً معاصر هم بودند، ایشان در کتاب شریف أنوار الفقاهة، جزء هشتم، صفحه 176 این مسئله را مطرح می‌کنند، می‌فرماید: «فائدة: قد یحرم بعض المتأخرین من الإخباریین الجمع بین الفاطمیتین لما ورد عن ابن أبی عمیر عن أبان بن عثمان عن حماد قال سمعت أباعبدالله علیه السلام» این نقل مرحوم صدوق را ذکر می‌کند «یقول لا یحل لأحد أن یجمع بین ثنتین من وُلد فاطمه علیها السلام إن ذلک یبلغها فیشقّ علیها»؛ ابان می‌گوید به حضرت عرض کردم «قلت یبلغها قال إی والله». «الی یوم القیامة» این حکم هست؛ اینها باخبر می‌شوند که یک مردی با دوتا دخترخانم سیده ازدواج کرده است، حالا در عقد واحد یا در دو عقد، جمع بین فاطمیتین است و این مطلب را تأیید کرد که «إن للشقة نوع إیذاء لها» ـ این تعبیر با آن روایتی که در وسائل خواندیم نبود ـ حالا به حضرت سخت می‌گذرد فرمود نه، تنها مشقّت نیست، بر او شاقّ نیست، این مشقّت ایذاء است و وقتی ایذاء شد مشمول نفرین پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی‌»[11] صغرا را با این درست می‌کند، می‌فرماید «إی والله و أیده أن للمشقّة نوع إیذاء لها و إیذائها کإیذاء رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)». ما این را مضمون در وسائل نداشتیم. این مضمون را بحرانی در حدائق نقل کرده است. این روایت مسند نیست. آن روایتی که مرحوم صدوق نقل کرد اینها را نداشت، آنکه شیخ طوسی نقل کرد اینها را نداشت. در این‌جا سندی که نشان دادند این است که مرحوم بحرانی در حدائق نقل کرده است. مرحوم آقا شیخ حسن پسر کاشف الغطاء که این أنوار الفقاهة را مرقوم فرمود ـ کتابی است متقن، و تقریباً یک چند سالی قبل از مرحوم صاحب جواهر رحلت کرده است ـ بعد از نقل این گزارش می‌فرماید: «و هو ضعیف جداً لا یکاد أن یعدّ فی الأقوال»؛ این را نباید جزء اقوال مسئله شمرد. اگر مسئله مطرح شد یکسره بگویند که این جائز است، این حلال است، همین! این را نباید جزء اقوال شمرد.

 

ادلّه شیخ حسن کاشف الغطاء در اشکال بر اخباریون

«لمخالفته الکتاب»؛ برای اینکه قرآن فرمود: ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾، این چه حرمتی است که شما ذکر می‌کنید! این مخالف قرآن است! «و السنة» روایت‌هایی که به نحو عموم بعد از آن محرّمات مصاهره می‌فرماید که ماعدای اینها حلال است این روایت با آنها مخالف است. «و الإجماع بقسمیه» اجماع محصّل و اجماع منقول. چهارم: «و السیرة القطعیة من زمن الأئمة (علیهم السلام) إلی یومنا هذا»، خیلی‌ها از افراد هستند که دو‌تا همسر دارند و هر دو هم سیده هستند و افتخار هم می‌کنند که ما داماد حضرت هستیم؛ این سیره مؤمنین است، سیره علما است. به این چهار دلیل این مطلب ضعیف است. «و السیرة القطعیة من زمن الأئمة علیهم السلام إلی یومنا هذا سیّما لرجال الفاطمیین»، خود سادات این کار را دارند می‌کنند، خیلی از اولاد فاطمه دو همسر دارند و هر دو هم سیده هستند.

«و السیرة القطعیة من زمن الأئمه (علیهم السلام) إلی یومنا هذا سیما لرجال الفاطمیین بأنفسهم و لو حرّم ذلک»، خدا این را تحریم کرده بود یا «حَرُم ذلک بل لو کان مکروهاً لحصر فیه الاختلاف»، این کار کراهت هم ندارد. «و تساءلت عنه الرجال»، اگر یک شبهه‌ای بود، به هر حال مردم از مراجع سؤال می‌کردند، اصلاً چنین چیزی را سؤال نمی‌کنند، کسی هم احتمال حرمت نمی‌دهد. «و تساءلت عنه الرجال و کثر فیه القیل و القال و کل ذلک دلیل خلوّه من الإشکال»،[12] دلیل است که جمع بین فاطمیتین محذوری ندارد. این خلاصه فرمایش مرحوم آقا شیخ محمد حسن پسر بزرگ مرحوم کاشف الغطاء است.

 

دلسوزی حضرت فاطمه نسبت به همه امّت

وجود مبارک فاطمه زهرا(سلام الله علیها) برای همه مؤمنین مادر هست و اگر کسی این سفارش پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را قبول کرده باشد که «أَنَا وَ عَلیٌّ أَبَوَا هَذَهِ الاُمَّة»[13] آن شیعیان خاص آمدند قبول کردند ابوّت حضرت امیر را؛ اگر ابوّت حضرت امیر را قبول کردند، مادر آنها می‌شود صدیقه کبری(سلام الله علیهما). آن‌وقت چه فرقی است بین شیعیانی که او را به عنوان مادری قبول کردند یا فرزندان نسبی او؟ برای آنها قصه بخورد، برای اینها قصه نخورد؟!

 

بیان مباحث اخلاقی و معنوی

حالا روز چهار شنبه است یک مقدار تبرّکاً چون نام مبارک حضرت فاطمه(سلام الله علیها) مطرح شد و ایام فاطمیه هم در پیش است، این روایت نورانی را که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در جلد اول کافی در «کتاب الحجة» در «بَابُ مَوْلِدِ الزَّهْرَاءِ فَاطِمَةَ سَلَامُ الله عَلَیهَا» نقل کردند این را تبرّکاً بخوانیم.

 

روایت کافی از روز تولّد و روز رحلت حضرت زهرا

جلد اوّل، صفحه 458 البته کافی چاپ‌های فراوانی دارد؛ اما جلد اول «کتاب الحجة» «بَابُ مَوْلِدِ الزَّهْرَاءِ فَاطِمَةَ سَلَامُ الله عَلَیهَا» می‌فرماید: «وُلِدَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا وَ عَلَى بَعْلِهَا السَّلَامُ بَعْدَ مَبْعَثِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم بِخَمْسِ سِنِینَ» پنج سال بعد از مبعث به دنیا آمده است. «وَ تُوُفِّیَتْ عَلَیهَا السَّلام وَ لَهَا ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ خَمْسَةٌ وَ سَبْعُونَ یَوْماً» هیجده سال و 75 روز. «وَ لَهَا ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ خَمْسَةٌ وَ سَبْعُونَ یَوْماً وَ بَقِیَتْ بَعْدَ أَبِیهَا صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً» همین 75 روز است. ـ حالا اینکه اختلاف است «سبعون» بود یا «تسعین» بود؛ 75 روز است یا 95 روز، برای اینکه در آن خط‌های کوفی و غیر کوفی بین «سبعین» و «تسعین» گاهی اختلاف و اشتباه پیش می‌آمد ـ این مولد آن حضرت، آن هم رحلت آن حضرت.

 

نزول جبرئیل بر حضرت زهرا در ایّام سوگواری بر پدر

اوّلین روایت که مرحوم کلینی از «مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام» نقل می‌کند این است؛ حالا این روایت را نگاه کنید تا عظمت آن حضرت مشخص بشود که او چه مقامی داشت! وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ عَلَیهَا السَّلام مَکَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً» 75 روز حضرت زنده بودند. «وَ کَانَ» این حضرت «دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِیدٌ عَلَى أَبِیهَا» در اثر رحلت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بسیار محزون بود «وَ کَانَ یَأْتِیهَا جَبْرَئِیلُ فَیُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَی أَبِیهَا وَ یُطَیِّبُ نَفْسَهَا وَ یُخْبِرُهَا عَنْ أَبِیهَا وَ مَکَانِهِ وَ یُخْبِرُهَا بِمَا یَکُونُ بَعْدَهَا فِی ذُرِّیَّتِهَا وَ کَانَ عَلِیٌّ عَلَیه السَّلام یَکْتُبُ ذَلِکَ». این روایت را چطور می‌شود معنا کرد؟! درباره ائمه ما چنین مقامی نداریم! نگاه بفرمایید؛ فرمود بسیار غمگین می‌شد اینها درست است.

 

قطع وحی تشریعی و ادامه وحی تسدید و إخبار غیب بعد از پیامبر

امام(رضوان الله علیه) یک وقتی این را مطرح کرد، جبرئیل برای هر پیغمبری هم نازل نمی‌شد، برای امام مگر جبرئیل نازل می‌شد؟! حالا یک وقتی یک کرامتی ویژه‌ای مثلاً باشد. جبرئیل نازل بشود! اخبار غیبیه‌ای که بر ذریه او «إلی یوم القیامة» وارد می‌شود همه اینها را شرح بدهد! بعد این حفظ بکند! بعد به وجود مبارک حضرت امیر املاء بکند! حضرت امیر کاتب این وحی باشد! آن وحی تشریعی تمام شده؛ اما وحی‌های تسدیدی و اِخبار غیب و اینها که «إلی یوم القیامة» هست. آن وحی‌ایی که وجود مبارک حضرت امیر در نهج البلاغه بعد از رحلت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد می‌فرماید: «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ»،[14] این وحی دین و تشریعی است، بله دین تمام شد؛ حکم جدیدی بیاید حلالی، حرامی، طهارتی اینها نیست. در نهج البلاغه دارد که با رحلت شما چیزی قطع شده است که با رحلت هیچ پیغمبری قطع نمی‌شد؛ برای اینکه بعد از موسی عیسی بود، بعد از عیسی شمائید.

 

تبیین معنای کلمه ﴿تَتْرا﴾ در آیه شریفه ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا﴾

این ﴿لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْل‌﴾[15] یعنی همین! ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا﴾[16] یعنی همین! این ﴿تَتْرا﴾ یعنی «وترا» یعنی «متواتر». «وَتَرَ» وقتی خواستیم بگوییم متواتر است می‌گوییم ﴿تَتْرا﴾؛ مثل «تقوا»، «تاء» تقوا که جزء کلمه نیست، اصل آن «وقی» است؛ این هم اصل آن «وَتَرَ» است. در این آیه که خدا می‌فرماید انبیاء ﴿تَتْرا﴾ هستند؛ یعنی متواترند. پس ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا﴾ یعنی «متواتر». قبلی رحلت کرده، بعدی هست. با موت قبلی وحی منقطع نمی‌شود، برای اینکه پیامبر بعدی هست؛ اما درباره آخرین پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وجود مبارک حضرت امیر دارد «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ» دیگر شریعتی نیست. این وحی فقهی، شریعتی، دینی که در متن دین باشد، حلال و حرامی باشد شریعتی باشد، بله قطع شد؛ اما وحی‌های تسدیدی، علم به غیب اینها که مرتّب برای انبیاء مخصوصاً الآن برای وجود مبارک حضرت هست. یک مطلب این است که وحی تسدیدی و علم غیب و اینها قطع نشد،

 

نزول مستمرّ جبرئیل بر وجود مبارک حضرت زهرا

یکی اینکه آورنده این وحی جبرئیل(سلام الله علیه) است! چه مقامی هست این؟! این به تعبیر خود مرحوم کلینی که فرمود: «وَ کَانَ یَأْتِیهَا» این «کان» برای استمرار است. اصلاً «کان» برای چه می‌آورند؟ یک وقتی می‌گویند «أتاها»؛ یعنی آمد و گزارش داد؛ اما « کَانَ یَأْتِیهَا» برای مفید استمرار است؛ اصلاً این «کان» را در این‌گونه موارد برای افاده استمرار می‌آورند. یک وقتی می‌گویند فلان امام این را گفت، فلان امام این کار را انجام داد، این اصل جواز از آن استفاده می‌شود؛ اما اگر بگویند «کان یفعل کذا» استحباب استفاده می‌شود؛ خیلی یعنی خیلی فرق است! اگر این «کان» نباشد، اصل جواز این عمل ثابت می‌شود که امام این کار را کرد؛ اما وقتی بگویند مستمرّاً این کار را انجام می‌داد یعنی حداقل مستحب است. «و کان یفعل» غیر از «فَعَلَ» است؛ این‌جا هم فرمود «کَانَ یَأْتِیهَا»؛ یعنی مستمرّاً جبرئیل می‌آمد مدام گزارش می‌داد. «وَ کَانَ یَأْتِیهَا جَبْرَئِیلُ فَیُحْسِنُ عَزَاءَهَا» عزای آن حضرت(سلام الله علیها) را، تعزیت و تسلیت آنها را به نیکی انجام می‌داد؛ مکرّر می‌آمد عرض تسلیت می‌کرد، عرض تعزیت می‌کرد «فَیُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى أَبِیهَا وَ یُطَیِّبُ نَفْسَهَا». عمده این است «وَ یُخْبِرُهَا عَنْ أَبِیهَا وَ مَکَانِه‌»؛ پیغمبر الآن در چه شرائط است، در کدام قسمت بهشت است، چه کسانی با او ارتباط دارند! این گزارش وضع روزانه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بهشت را به وجود مبارک زهرا می‌داد «وَ یُخْبِرُهَا».

 

تواضع پیامبر نسبت به حضرت زهرا

دارد حضرت که وارد می‌شد پیغمبر «یَقُومُ إِلَیْهَا»، نه «یَقُومُ لها»! یک وقت است انسان به احترام کسی پا می‌شود؛ اما نه، چند قدم جلو می‌رود. این «یَقُومُ لها» غیر از «یَقُومُ إِلَیْهَا» است. آن‌جا که احترام حضرت را می‌کند دارد که «یَقُومُ إِلَیْهَا»؛ یعنی به استقبال او می‌رفت. اگر در روایت این بود که هر وقت زهرا(سلام الله علیها) وارد می‌شد پیغمبر «یَقُومُ لها»، این اصل تواضع است؛ یعنی به احترام او پا می‌شد؛ اما «یَقُومُ إِلَیْهَا»؛ یعنی به استقبال او می‌رفت. ـ البته در این روایت این تعبیر نیست ـ فرمود: «وَ یُخْبِرُهَا عَنْ أَبِیهَا وَ مَکَانِهِ وَ یُخْبِرُهَا بِمَا یَکُونُ بَعْدَهَا فِی ذُرِّیَّتِهَا»، این چه مقامی است؟! به ذراری شما چه می‌رسد، در عصر حضرت چه می‌آید، اینها را به وجود مبارک حضرت زهرا می‌گفت. آن‌وقت وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) اینها را که از جبرئیل تحویل می‌گرفت «وَ کَانَ عَلِیٌّ عَلَیه السَّلام یَکْتُبُ ذَلِکَ»،[17] این هم «کان» است؛ یک قضیه «فی واقعة» نبود، نه در طی این 75 روز مرتّب می‌آمدند و گزارش می‌دادند و این گزارش‌ها را وجود مبارک حضرت زهرا(سلام الله علیها) املاء می‌فرمود و حضرت امیر(سلام الله علیه) می‌نوشت این می‌شد مصحف فاطمه(سلام الله علیهم أجمعین)./ف

 

پی نوشت:

[1] الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، الشیخ یوسف البحرانی، ج‌23، ص109.

[2] تهذیب لأحکام، شیخ الطائفه، ج7، ص462.

[3] علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج2، ص590.

[4] مصباح الفقیه، آقارضاالهمدانی، ج1، ص13.

[5] حجرات/سوره49، آیه6.

[6] نساء/سوره4، آیه24.

[7] احزاب/سوره33، آیه5.

[8] الکافی، الشیخ الکلینی، ج4، ص533، ط الإسلامیة.

[9] آل عمران/سوره3، آیه61.

[10] المغنی لابن قدامه، المقدسی، موفق الدین، ج‌6، ص17.

[11] من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج‌4، ص125.

[12] أنوار الفقاهة( کتاب النکاح)، الشیخ حسن کاشف الغطاء، ص114.

[13] معانی الاخبار، الشیخ الصدوق، ص52.

[14] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج13، ص24.

[15] قصص/سوره28، آیه51.

[16] مؤمنون/سوره23، آیه44.

[17] الکافی، الشیخ الکلینی، ج‌1، ص458، ط الإسلامیة.

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۳ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۸:۱۹
طلوع افتاب
۰۶:۰۵:۳۰
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۰:۲۹
اذان مغرب
۲۰:۱۹:۰۲