به گزارش سرویس حقوق پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، حجت الاسلام محمدرضا سالاری فر، عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در گفت و گویی به بررسی مسأله قانون گریزی در ایران و علل و جنبه های آن پرداخت.
سؤال: با توجه به اینکه قانون گریزی در ایران علل وجنبه های مختلفی اعم از علل فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، روانی، حقوقی، سیاسی و مدیریتی دارد به نظر حضرتعالی کدام جنبه تأثیر بیشتری در بروز قانونگریزی بین مردم دارد، ممنون میشوم اگر این مساله را به صورت مبسوط بیان کنید.
همانطور که از سؤال مشخص است قانونگریزی موضوعی است که چندین عامل میتواند در بروز آن دخیل باشد و اگر صادقانه بخواهیم به موضوع نگاه کنیم نمیتوان یک بعد از این ابعاد را موثرتر دانست. همانطوری در سؤال مشخص است، ابعاد سیاسی و فرهنگی و تاریخی و روانشناختی و غیره وجود دارد وهمه همین ابعاد میتوانند تأثیرگذار باشند اما نگاهی که من به این موضوع دارم بیشتر تحت عنوان نگاه روانشناسی اجتماعی است و تحلیلی که ارائه میکنم بر اساس این مبنا است. من با نگاه روانشناسی اجتماعی به موضوع نگاه میکنم و بر این اساس تحلیل میکنم که چه اتفاقی می اُفتد که ما مشاهده میکنیم افراد با وجود اطلاع از قانون مصوب از قانون فرار میکند و یک راه گریزی برای قانون پیدا میکند. در روانشناسی و علوم اجتماعی ما میتوانیم بگوییم که در نگاه جامعهشناختی و درواقع رواشناسی اجتماعی و عمومی و بحث روانی فردی مورد تحلیل قرار میگیرد.
ببینید اگر میخواهیم قضاوت داشته باشیم در مورد این که کدام یک از عوامل تاریخی و اقتصادی و روانی و اجتماعی در قانونگریزی تأثیر میگذارد باید یک تحقیق قوی گسترده در این خصوص انجام شود و هر کدام از این عوامل به صورت مجزا مورد تحلیل قرار گیرد و شاخصهایش را تعیین کنیم و یعد از آن بیایم در این موضوع از باب نظرسنجی و نگرشسنجی وارد موضوع شویم، یعنی در بعد اقتصادی بیایم موارد را بشماریم و بعد به متخصص بگوییم که از نظر شما دو عامل مهمتر که باعث قانونگریزی میشود از بین این عوامل اقتصادی کدام است و در مورد هر یک از عوامل باید این تحقیق گسترده انجام شود.
حالا به روش تحقیق دلفی بیایید این کار را انجام بدهیم و از متخصصین یا این که واقعاً تحقیق عمیقتر کیفی انجام بدهیم و از موارد بارز قانونگریزی شروع کنیم و موضوع را ریشهیابی کنیم و ببینیم که چرا قانونگریزی اتفاق میاُفتد بنابراین اگر من بخواهم این را قضاوت کنم در مورد این که آیا مسائل اقتصادی هستند که موجب میشوند قانونگریز شویم یا مسائل دیگر نمیتوانم قضاوتی داشته باشم ولی چیزی که من اینجا ادعا میکنم که بله نیاز به پژوهش دارد که ما آخرین پلی که میرسد به قانونگریزی در سلسله علل چه اتفاقاتی میاُفتد تا فرد در موقعیتی قرار میگیرد که از قانون فرار میکند. آخرین علتی که هست و به بعد فردی انسان برمیگردد و اینکه از نظر روانشناختی؛ آیا فرد خود نظارتی و خود کنترلی قوی دارد یا ندارد؟ ببینید ما همگی یک سری ارزشها را قبول داریم و این سبب میشود نوع قانونگریزی و شدت قانونگریزی افراد هم فرق میکند و این سبب میشود که من قانونی را قبول دارم ولی از اجرای آن گریزان هستم، اینجا جنبه روانی و آخرین پله بروز قانونگریزی است و به نظر میرسد که اگر جنبه روانی مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد و آموزش داده شود، میتواند ابعاد دیگر را تحتتأثیر قرار دهد. یعنی اینجا شما به عنوان مثال یک عامل اقتصادی را در نظر بگیرید این عامل اقتصادی باعث میشود که در یک موقعیتی یک فرد قانونگریزی کند، به عنوان مثال فرض کنید قانون مالیات خوب قانون مالیات شامل این فرد میشود اما چرا این جا این فرد از قانون فرار میکند و سعی میکند مالیات ندهد و قانونگریزی میکند چون یک سری منافع اقتصادی برایش مطرح است، میگوید اگر من این قانون را عمل کنم از لحاظ اقتصادی به ضررم میشود و من این کار را انجام نمیدهم چون به نفعم نیست. اینجا بحث اقتصادی و منفعت اقتصادی مطرح است، من در آخرین گام منفعت اقتصادی را در نظر میگیرم و از قانون فرار میکنم، آخرین پایگاه پایبندی به قانون جنبه فردی است که خود کنترلی افراد است. وقتی ما در دین صحبت از تقوا میکنیم و میگوییم مثلاً فردی که تقوا داشته باشد حتی در خلوت هم از قانون هم تبعیت میکند، از هنجارها تبعیت میکند. البته ممکن است بخشی از قانونگریزی به این دلیل باشد که فرد این قانون را قبول ندارد، یعنی قوانین را عادلانه نمیداند و این یک نکته کلیدی در بحث است.
در واقع قانونگریزی این است که ما بگوییم که انسان یک نیاز فطری به عدالت دارد و دوست دارد که عدالت حاکم باشد و اگر در موقعیتی فرد احساس کند که یک قانون ناعادلانه است برای مقابله با بی عدالتی به قانون عمل نمیکند، چون قانون را قبول ندارد. حالا ما از عقب به جلو حرکت میکنیم، یعنی از ریشه روانشناختی که به جلو حرکت میکنیم میگوییم خوب من قانون را قبول دارم یا ندارم؟ اگرمن قانون را قبول دارم میزان خود کنترلی من و تقوای من چقدر است؟ اگر قانون را قبول ندارم، چرا قبول ندارم؟ آیا اینجا کسانی که قانون را بهخاطر بیعدالتی و اینکه قانون عادلانه نیست قبول ندارند و از قانون فرار میکنند با کسانی که وضعیت ضداجتماعی دارند بادی یکسان تلقی کرد. یعنی فرد قانونگریز اصولا پایبند به قانون نیست که ما اصطلاحا میگوییم شخصیت ضد اجتماعی دارد یعنی فرد به قانون عمل نمیکند نه به خاطر اینکه آنرا ناعادلانه میداند بلکه اصولا قوانین اجتماعی را قبول ندارد، بنابراین در خصوص عوامل مختلف که ذکر کردید من هیچ قضاوتی ندارم اما نکته کلیدی من این است که اگر ما بخواهیم در حوزه قانونگریزی کاری انجام بدهیم باید عوامل روانی و روانشناسی اجتماعی را در اولویت قرار دهیم و به نظر من باید بگوییم که قویترین و مؤثرترین عامل قانونگریزی بحث مسائل روانشناسی و روانشناختی اجتماعی است.
سؤال: استاد برخی اعتقاد دارند که قانونگریزی در ایران جنبههای تاریخی و مذهبی دارد می خواستم ببینیم که تأثیر این جنبهها را چقدر مهم ارزیابی میکنید.
اینکه ما از لحاظ تاریخی ببینیم که مثلاً یک ملتی مثلاً از نظر تاریخی زمینههای قانونگریزی دارد، بحثی است که به روانشناسی اجتماعی یک ملت بستگی دارد و من اگر بخواهم به عنوان کسیکه روانشناسی اجتماعی کار کردم و مطالعات تاریخی داشتم اعتقاد من این نیست که ملت ایران از نظر تاریخی، قانونگریز باشند و زمینههای تاریخی باعث این مسئله شده است. ولی در زمینههای دینی میتوان به چیزهایی اشاره کرد که باعث میشود برخی مواقع قانون را دور بزنند که تعبیر کلاه شرعی را بر آن گذاشتهاند. و چیزهایی مثل توریه، مثل تقیه و کلاه شرعی و مانند اینها مطرح می شود که که میتوان برخی از قانونگریزها را به این ریشه متصل کرد. نکتهای که اینجا وجود دارد این استکه در کشورمان از لحاظ تاریخی در سده اخیر خصوصا در حدود هفتاد تا هشتاد سال اخیر بین قوانین رسمی و دینی تفاوتهایی بوده است که البته ما نمیگوییم تناقض داشته است ولی تفاوتهایی بوده است، این تفاوتها میتواند یکی از علل قانونگریزی باشد، پس زمینه دینی و مذهبی را میتوانیم به عنوان یک عامل موثر قانون گریزی معرفی کنیم.
سؤال: حاج آقا با توجه به فرمایشات حضرتعالی اگر اشتباه نکنم باید بگوییم هر فردی بخواهد قانونگریزی کند باید یک توجیهی در نفسش داشته باشد باید توجیه کند آن کاری که میخواهد انجام بدهد بعدا منجر به آرامش ذهنی شود، حالا در حوزه فردی وقتی میآید به منطقهای که دارد از قانون فرار میکند به در درون خودش یک تناقضی دچار میشود؛ هم میداند که قانون خوب است و باید اجرا شود و هم میداند که دوست ندارد این را اجرا کند، از طرفی اگر به قانون عمل کند خلاف میلش عمل کرده و اگر مطابق میلش عمل کند، خلاف قانون عمل کرده است؛ پس اینجاست که یک تعارض درونی اتفاق افتاده است، این تضاد چگونه حل می شود؟ یا میآید به سمت پایبندی به قانون یا میآید به سمت قانونگریزی. اگر طرف بیاید به قانون پایبند شود خوب یک سری علل و زمینههایی لازم دارد، اگر بخواهد راحتتر از قانون فرار کند و میل فردیاش را تابع باشد این جا ما باید چهکار کنیم؟
مسئله این است که ما پایبندی افراد به ارزشهای خود پذیرفته را بیشتر کنیم یعنی ما بهگونهای فرهنگ را بسازیم که خود افراد آنرا قبول داشته باشند و به آن پایبند باشند، ترویج این نگاه یکی از عوال جلوگیری از قانونگریزی است. از نظر نگاه روانشناختی، خود کنترلی و خود نظارتی و پایبندی به تقوای شرعی مطرح میشود. حالا در رواشناسی ما میگوییم که فرد آیا به ارزشهای خود پایبند است یا نه؟ سعی میکند پایبندیاش را نشان دهد یا نه؟ ما این را تقویت میکنیم. به عنوان مثال ما پشت چراغ قرمز ایستادهایم خب ساعت دوازده شب است اگر دوربین باشد و ما بدانیم که دوربین هست و کار میکند، از چراغ قرمز رد نمیشویم چون با منفعت دیگر ما تعارض دارد اگر دوربین نباشد و ما بدانیم که اینجا کسی ما را جریمه نمیکند چطور میشود که ما از چراغ قرمز رد میشویم و چطور میشود پشت چراغ قرمز میایستیم؟ از نظر روانشناختی من یک بحث کاربردی در این جا مطرح کنم، ببینید ما اعتقادمان این است که در حوزه فردی افراد را حتی به موارد بسیار جزئی پایبند کنیم و بیایم در فرهنگمان این را جا بیندازیم که شما خلاف جزئی هم نکن و این را میتوانیم از ارزش دینی بهدست بیاوریم؛ در متون دینی تاکید شده که از گناهانی که شما کوچک میشمارید یا از گناههای کوچک هم پرهیز کنید اِتَّبِعوا مِن مُحَقَراتِ مِنَ الذُّنوب یعنی از گناههایی که کوچک میشماری دوری کن؛ یعنی چه؟ یعنی اینکه ما بیایم از کوچکی تربیت فرزندانمان را به گونهای انجام دهیم که حتی موارد کوچک را هم بگوییم تو پایبند باش. چرا این کار را بکنیم؟ برای اینکه همانطور که در بحث گناه داریم کسی که در واقع گناه کوچکی دارد و میگوید این گناه برای من است، جبرانش نمیکند، خلافهای کوچک چیه جبران نمیشود، طرف مرتباً این خلاف را مرتکب میشود، اینجا یک اصل رواشناسی هم وجود دارد که میگوید شما حساسیت زدایی منظم میکنید. به عنوان مثال الان به من گفته شود که یک موضوع خلاف قانونی که خیلی مسلم و روشن است را انجام بدهم مثلا بخشی از بیت المال را غصب کنم، خب من این کاررا اصلاً انجام نمیدهم چون این گناه خیلی بزرگی است، کی میشود من به اینجا برسم همان مثالی که مردم دارند و میگویند تخم مرغ دزد، شتر دزد میشود؛ وقتی به این حد میرسم که گام به گام به خلافهای کوچک عادت کنم تا به مرور زمان به گناههای درجه بعد بپردازم و در نتیجه میبینیم که فرد راحت یک خلاف بزرگ انجام میدهد، پس ما اگر بخواهیم پیشگیری کنیم یک اصل تربیتی خیلی بزرگی را باید در جامعه جا بیندازیم که آقا حتی اگر یک خلاف کوچک هم بود انجام نده.
سؤال: به نظر شما قانون گریزی چه آسیب هایی در پی دارد و این آسیب ها در چه زمینه هایی شدیدتر هستند؟
به نظر من اولین تأثیری که قانونگریزی دارد، تاثیر منفی بر روی افراد است چون افراد دچار احساس گناه میشوند و به تدریج ضعف پایبندی و ضعف خود کنترلی در آنها بیشتر میشود تا اینکه دچار خطاهای بزرگتر هم خواهند شد. پس آسیب اول این است که اخلاق فردی را در تکتک افراد جامعهای که قانونگریز در آن رایج است متزلزل میشود و کسیکه اخلاق نداشته باشد هر چیزی از او انتظار میرود. آسیب بعدی نوع تربیتی و آموزشی است که به نسل بعدی منتقل میشود، ببینید در هر صورت قانونگریز یک پدر است یا مادر است و این پدر و مادر بچه را هم قانونگریز پرورش میدهند، یعنی این موضوع به صورت عادت از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود، پس تربیت قانونگریزی و ضعف پایبندی در جامعه شیوع پیدا میکند.
آسیب دیگری که قانونگریزی دارد این است که خود این قانونگریزی جلوههای مبارزه با قانون را بالا میبرد وقتی قانونگریزی زیاد شد طبیعتاً مخالفت با قانون هم بیشتر خواهد شد و این مساله قانون را متزلزل میکند. آسیب دیگری که ما درباره قانونگریزی میتوانیم بگوییم این است که وقتی قانونگریزی در یک موضوع اتفاق میاُفتد این مساله به موضوعات دیگر هم سرایت میکند و به تعبیری وقتی به موضوعات دیگر هم منتقل شد جامعه آن نظم و انسجام درونی خود را از دست می دهد و به تعبیری سنگ روی سنگ بند نمیشود؛ یعنی کل جامعه دچار یک نوع آشوب و آشفتگی اجتماعی میشود و ما در همه حوزهها شاهد قانونگریزی خواهیم بود، وقتی این وضعیت در جامعه ایجاد شد، ما به سمت جامعه آنارشیست و جامعه بینظم و آشوبزده تبدیل میشویم و جامعهای که آشوب زده باشد دوامی هم نخواهد داشت. جامعهای که مردم به قوانین و هنجارهایش پایبند نباشند، جامعه رو به فروپاشی است. یعنی ملاحظه میشود که تأثیرات این مساله از فردی شروع میشود و به تاثیرات و آسیبهای اجتماعی ختم میشود.
سؤال: استاد برخی اعتقاد دارند که قانون گریزی از مسئولان سیستم اداره کشور به مردم سرایت می کند تأثیر این عامل را چقدر ارزیابی می کنید؟
ببینید الان اگر یک بحث دوباره روانشناسی اجتماعی اینجا داشته باشیم در رابطه با این که عوامل تأثیرگذار روی قانون چیست، یک عامل موقعیتی است و یک عامل هم، عامل اجتماعی و فرهنگی است. در ضرب المثلهای ما هم هست که
اگر ز باغ رعیت مَلِک خورد سیبی برآورند غلامان درختان را ز بیخ
یا عبارت «اَلناس علی دینِ مُلوکِهِم» به نظر میرسد که ما این جا یک بحثی قبلاً مطرح کردیم که پایبندی به قانون و به اصطلاح مبارزه با قانونگریزی از مردم شروع میشود، طبق نگاه روانشناختی که من عرض کردم، ما باید این فرهنگ را درست کنیم اما این در یک بستر سالمی باید اتفاق بیفتد یعنی این مساله از خانوادهها آغاز میشود البته خانوادهها نباید احساس کنند که ما داریم خلاف آب شنا میکنیم در این صورت اکثریت جامعه با این مساله همراهی نخواهند کرد. پس مساله اصلی این است که ساختار نظام اجتماعی یک ساختار قانونمند باشد و این نکته کلیدی است، حالا این ساختار نظام اجتماعی به این شکل میشود که ما مسئولان یک نظام را به عنوان الگو و این که درواقع بر مردم تأثیرگذار هستند را پایبند به قانون ببینیم و این به نظرم تحلیل کاملا درستی است. از نظر فرهنگی بخش از قانونگریزی به مسئولین برمیگردد که بحث مهمی است.
حالا این که تاثیر قانونگریزی مسئولین بر مردم چقدر است بحث مستقلی است که باید مورد بررسی دقیق قرار گیرد؛ اما اگر انسان را یک موجود اجتماعی و به شدت متأثر از فرهنگ اجتماعی ببینیم، این یک واقعیتی است که مسئولین به عنوان کسانی که جامعه را اداره میکنند و زندگی آنها و بستگان آنها زیر ذرهبین مردم و رسانهها قرار دارد و تاثیر ایشان بر مردم زیاد است، بنابراین این حرف درستی است که قانونگریزی مسئولان تأثیر بسیار زیادی روی قانونگریزی مردم میگذارد. نکتهای که برای مسئولین ما در حال حاضر اهمیت دارد و میتواند تاثیر مثبتی بر قانونگرایی مردم داشته باشد این است که مسئولین با شفافیت کامل با مردم برخورد کنند، یعنی از مسئولین بخواهیم که طبق مواد قانون اساسی و طبق مواد قانونی موجود، کاملاً در چارچوب قانون عمل کنند و به هیچ وجه از قانون فرار نکنند و نهادهای نظارتی را خیلی تقویت کنیم، ما در قانون اساسی نهادهای نظارتی خیلی قوی داریم مثل مجلس خبرگان برای رهبری، مجلس شورای اسلامی برای دولت و ... ما اگر بیایم و طبق قانون اساسی مترقیای که داریم رفتار کنیم، مثلا مسئولین نظام ثروتهایشان را اعلام کنند و حسابهایشان شفاف باشد.
ما در سطح کلان بیایم نظارت را تقویت کنیم اگر نظارت در سطح بالا تقویت شود مطمئناً در سطوح پایین هم تأثیر خودش را میگذارد ولی اگر نظارت در سطوح بالا تضعیف شد در سطوح پایین ضعیف خواهد شد تا جایی که به تعطیلی نظارت در سطوح پایینتر میانجامد که عملا در جامعه ملموس است. پس به نظر میرسد این تفکیک قوایی که در قانون اساسی وجود دارد و در حکومت حضرت علی(ع) هم به چشم می خورد مثلا وقتی که ایشان با یک یهودی مشکل پیدا میکند پیش قاضی میرود و مانند یک شهروند عادی شکایت خود را مطرح میکند و قاضی هم بدون در نظر گرفتن شان حکومتی ایشان حکم صادر میکند، یعنی قاضی باید مستقل باشد یعنی این استقلال که در حقوق غرب گفته شده و در ریشههای فرهنگی ما هم وجود دارد را تقویت کنیم و نظارت سطح کلانِ جامعه را افزایش بدهیم تا کار راه بیفتد. ببینید یک نگاه در جلوگیری از قانونگریزی این است که شما بیاید و تقوا و کنترل دُرونی را زیاد کنید و نگاه دیگر که در غرب وجود دارد، کنترل بیرونی است، یعنی اَهرمهای کنترلی بیرونی زیاد است مثلاً چراغ قرمزها دوربین دارد و با نصب دوربین در نقاط مختلف شهرها مردم را کنترل میکنند؛ به نظر من باید از هر دو روش استفاده کنیم.
اگر ما به کنترل دُرونی اکتفا کنیم اتفاقی که الان در ایران شاهد آن هستیم میافتد؛ چرا ما در جامعه قانونگریزی داریم؟ یک تحلیل روانشناسی اجتماعی این است که جامعه ما به خاطر اینکه یک جامعه مذهبی و دینی است مردم برای این که بتوانند با حکومت کار بکنند، ارزشهای حکومت را در ظاهر نشان میدهند که بتوانند زندگی کنند و کار کنند ولی در باطن فرق ارزش دیگری را بروز میدهند، در واقع مشکل جامعه کنونی ما افزایش ریاکاری در آن است حال ما باید چکار کنیم که مساله ریاکاری و ظاهرسازی در جامعه کمرنگ شود به نظر من ما اگر کنترل های بیرونی را قویتر کنیم، ریاکاری خیلی ضعیفتر خواهد شد البته برداشت من این است که یک فرآیندی است که باید روی آن خیلی کار کرد. یعنی اولاً بیایم بر روی ارزشهای اجتماعی خودمان بیشتر سرمایهگذاری کنیم به عنوان مثال بر روی قیافه ظاهری و شمایل افراد کمتر تمرکز کنیم البته نه این که بها ندهیم بلکه ارزش کمتری قائل شویم و ارزشهای دُرونی را در جامعه بیشتر تقویت کنیم، چیزهایی که نمیشود در آنها ریا کرد آنها را تقویت کنیم، این میتواند یک فرآیند باشد. ولی به نظر من در هر صورت کلید مبارزه با قانونگریزی در این شرایط نظارت اجتماعی وسیع و خیلی سنگین است که این کلید کوتاه مدتی است که باید انجام شود و از طرف دیگر تربیت و فرهنگسازی و تقویت مسائل دُرونی است.
توضیحی که باید بدهم این است که بستر اجتماعی باید بستری باشد که قانون اطاعت شود و مورد احترام قرار گیرد. اگر در جامعه ای بیعدالتی باشد شما نباید توقع پایبندی به قانون داشته باشید، جامعهای که در آن تبعیض وجود دارد، جامعهای که در آن ثروتها درست تقسیم نمیشود جامعهای که بر اساس روابط و رانتها یک سری امتیازها تقسیم میشود، در این جامعه ما باید انتظار هر گونه خلاف و قانونگریزی را داشته باشیم. پس ببینید بُعد اقتصادی جامعه هم میتواند روی قانونگریزی تأثیر بگذارد. یعنی ببینید من غیر از این که میگویم در غرب کنترل بیرونی قوی است در کنار آن شرایط اقتصادی هم شرایط عادلانهای است و گرنه چرا کسی مرتکب قانونگریزی شود وقتی که میبیند یک نوع عدالت برپاست پس من که به این قانون عمل میکنم به نفعم است ولی وقتی ما میبینیم در جامعه ما یک عده به قانون عمل نمیکنند و من هم اگر به قانون عمل کنم ممکن است ضرر کنم پس به قانون عمل نمیکنم؛ یعنی بحث عدالت قضایی و عدالت اقتصادی نیز در قانونگریزی بسیار کلیدی است، بنابراین راه ما این استکه مسئولان ما اولاً به دنبال عدالت اقتصادی باشند و بعد عدالت قضایی اگر تساوی در برخورد بین مردم وجود داشته باشد، قانونگریزی هم کمتر اتفاق میافتد.
از بُعد اجتماعی موضوع اگر مردم در مقابل قانون مساوی باشند طبیعتاً قانونگریزی هم کم میشود، چون وقتی میبینم من به این قانون عمل میکنم دیگری هم عمل میکند، پس من هم عمل میکنم و به نفع همه هم است ولی ما باید از خودمان شروع کنیم یعنی اولاً این عدالت باید از مسئولان شروع شود، اگر یادتان باشد امام در زمان جنگ به خاطر دلایلی مجمع تشخیص مصلحت نظام را تشکیل دادند عدهای از نمایندهها نامهای به امام نوشتند و گفتند شما خلاف قانون عمل کردهاید، امام با آن جایگاه و عظمت مورد خطاب قرار میگیرند که شما خلاف قانون عمل کردید، جالب است که امام گفتند حق با شماست، من خلاف قانون عمل کردم ولی مجبور بودم؛ یعنی امام میآید جواب میدهد و میپذیرد که اشتباه کرده است و استدلال میکند که من در شرایط جنگی به چنین سازگاریای دست پیدا کردم و بعدا در دوره اصلاح قانون اساسی، مجمع تشخیص مصلحت نظام قانونی میشود. به نظر من نکته کلیدی در قانونگریزی مسئولان هستند و راه اصلاح هم یک نظارت خیلی قوی اعم از نظارت مردمی، نظارت قانونی و .... است.
سؤال: راهکارهای افزایش احترام به قانون از نظر شما چطوری می شود این احترام را نهادینه کرد در جامعه و چه عواملی سبب تقویت قانون گرایی کشور می شود؟
در پاسخ سؤالاتی که مطرح شد به این موضوع اشاراتی کردم. ببینید در قانونگریز عوامل اجتماعی و فردی دخیل هستند. اول از عوامل اجتماعی شروع میکنم، به نظر من اولین نکته نظارت قوی در سطح حکومت است حال این نظارت قانونی است که تمام راهکارهای قانون اعمال شود، همانگونه که رهبری در دیدار با خبرگان فرمودند شما حق دارید بر من نظارت داشته باشید، وقتی بالاترین شخصیت مملکت این را میفرماید، باید رئیس جمهور هم همینگونه باشد، وزیر هم همین طور باشد، قوه قضائیه هم همینطور باشد، همه باید تحت نظارت نظارت صددرصدی باشند و هیچکس خودش را فوق سؤال نداند؛ یعنی همه میگویند ما مسئولیم و باید از ما سؤال بشود، مسئول یعنی همین دیگه، یعنی کسی که باید از او سؤال شود، چون تعهد دارد پس باید پاسخگو هم باشد. دوم این که به نظارت عمومی بها بدهیم، بیایم رسانهها، مطبوعات، سایتهای منتقد را همه را آزاد بگذاریم تا در چارچوب قانون انتقاد کنند؛ کسی حق توهین کردن ندارد، کسی حق تهمت زدن ندارد، با کسانی که توهین میکنند و تهمت میزنند باید به شدت برخورد کرد اما در مقابل همه باید کاملاً آزاد باشند تا انتقاد کنند، از همه چی انتقاد کنند. پس یکی شد نهاد قانونی یکی شد نهاد مردمی.
ما باید نظارت مردمی را خیلی قوی کنیم ممکن است ضررهایی داشته باشد ولی منافعش خیلی زیاد است، باید آحاد مردم ناظر باشند که این نماینده چه کار کرد، چی گرفت، چی گفت، وابستگی سیاسی و اقتصادیاش چیست، تبلت گرفت، ماشین گرفت یا خرید همه باید شفاف و تحت نظارت مردم باشد و مردم بدانند که این ماشین و تبلت را از چه کسی گرفت و یا با کدام پول خرید در این صورت کسی که مسئولیتی قبول کرد در ضمن قبول میکند که تحت نظارت مردم نیز باشد چرا که به عنوان خدمت به مردم دارد حقوق و مزایا میگیرد. باید نظارت مردمی باشد ما نباید دهان مردم را ببندیم باید رسانه ها را آزاد بگذاریم تا منتقدین در چارچوب قانون انتقادات سازنده خودشان را بگویند. این یک راهکار است که باید به موازات آن یک راهکار دیگر که بلندمدت است اجرا شود. ما میتوانیم در عرض دو سال تا سه سال کاملاً همه نهادها را به قانون پایبند کنیم اما در بلندمدت باید پایبندی به قانون را آموزش بدهیم، در بلندمدت باید به گونهای دروس مدارس و روش تربیت کودکان و نوجوانان را برنامهریزی کنیم که بچهها نسبت به قوانین کوچک هم احساس مسئولیت کنند و بالتبع وقتی از کوچکی عمل به قوانین کوچک سرمشق تربیت و زندگی آنها قرار گرفت وقتی بزرگتر میشوند نسبت به قانونهای بزرگ هم حساسیت نشان میدهند و احساس مسئولیت میکنند. ما باید آموزش پایبندی به قانون و احترام به قانون را به عنوان یک اصل مهم که زیربنای جامعه است از خانوادهها و دبستان شروع کنیم در اینصورت میتوانیم تاثیرات مثبت این رویکرد را در بلندمدت مشاهده کنیم./ف