به گزارش خبرنگار پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، آیت الله مقتدایی، در جلسه شصت و دوم درس خارج ولایت فقیه که دوشنبه 4 بهمن 95 در مدرسه مبارکه دارالشفاء برگزار گردید، به بررسی شرائط ولایت فقیه و ادله عقلی و نقلی آن پرداخت.
خلاصه درس گذشته
آیت الله مقتدایی در بررسی شرایط عامه ولی فقیه گفت: از روایات بدست آمد که زعامت به عهده فقیه گذاشته شده و فقیهی که میخواهد تصدی و زعامت کند چون باید امور دنیوی و اخروی مردم را تدبیر کند و این ولایت مهم، بیبدیل و عقلاً نیازمند شرائطی است که ولی فقیه باید داشته باشد. در کتب فقهی علما و فقها متعرض این شرایط نشدند و شاید سِرّ آن نیز این باشد که محل ابتلا برایشان نبوده است. البته در علم کلام شرایط امامت را ذکر کردهاند ولی آن شرایط امام معصوم است که اعتقاد به او واجب باشد.
وی ادامه داد: مرحوم علامه حلی در تذکره در مجموع همه شرائط فقیه جامع شرائط افتاء را برای ولی فقیه میپذیرد، که یکی از آنها عقل است که هم عقلاً و هم شرعاً لازم است. عقلاً برای اینکه عقلاء حکم میکنند در امر پایینتر از ولایت امر اگر بخواهند به کسی مسئولیتی تفویض کنند باید عاقل باشد و اما شرعاً هم جهات فراوانی داریم از جمله در قرآن میفرماید: اموال خود را تحت اختیار کم عقلها قرار ندهید و این نشان میدهد که کمال عقل لازم است زیرا ولی امر زمام امور اموال عمومی و شخصی مردم در دست اوست.
این استاد حوزه ادامه داد: دومین شرط ولی فقیه، اسلام و ایمان است و باید عمل صالح داشته باشد و شیعه هم باشد. چون در مقبوله فرمود: «یَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ کَانَ مِنْکُمْ» که از «مِنکُمْ» شیعه بودن به دست میآید. این شرط هم دلائل مفصلی دارد و آیات زیادی دال بر آن است از جمله آیه قرآن که می فرماید: مؤمنین نباید مؤمنین را رها کنند و کفار را ولیّ خود قرار دهند و این آیات نشان میدهد که غیر مسلمان و غیر مؤمن نمیتواند ولیّ مسلمین باشد.
خلاصه درس حاضر
آیت الله مقتدایی در ادامه بررسی شرایط اسلام و ایمان در خصوص ولی فقیه گفت: از نظر عقلی استدلال این است که چون ولایت، امری مبتنی بر اعتقاد است بنابراین کسی که بناست ولایت داشته باشد از نظر عقلا باید خودش هم اعتقاد داشته باشد. از نظر نقلی هم روایات زیادی است از جمله اینکه پیامبر(ص) فرمودند: اسلام برتری دارد و هیچ دین دیگری برتری بر اسلام پیدا نخواهد کرد. پس اگر غیر مسلمان را والی قرار دهیم بر مسلمین، ولایتی که پیدا میکند اطاعت از او بر مسلمین واجب میشود و این یک برتری برای کافر بر مسلمان میشود و این صحیح نیست.
وی افزود: در روایت دیگری که ذریح بن یزید می گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم ائمه بعد از پیامبر چه کسانی هستند؟ امام یکی یکی ائمه علیهم السلام را شمردند تا به امام پنجم رسیدند و در ادامه فرمودند کسی که این امامان را منکر شود مانند کسی است که خداوند را منکر شده است.» از این روایت استدلال می شود که معرفت ائمه، معرفت خدا و رسول است چه این ائمهای که شمرده شده و چه ائمهای که شمرده نشده. و همچنین از این روایت استفاده میکنیم که معرفت امام لازم است و اگر کسی معرفت نداشته باشد کافر است.
آیت الله مقتدایی با قرائت آیه: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بعضهم اولیاء بعض﴾، گفت: اولیاء جمع ولیّ است و ولیّ به معنای سرپرست است. ممکن است گفته شود مراد از اولیاء ولیّ به معنای محبّ و دوست است. میگوییم چنین معنایی گرچه ممکن است از آیه به دست آید که بگوید با کفار دوستی نکنید ولی منافات ندارد بلکه به اولویت استفاده میکنیم وقتی صریحاًً میگوید حتی ارتباط دوستی با کفار نداشته باشید به طریق اولی پذیرش سرپرستی کفار ممنوع است. پس اگر ولیّ به معنای سرپرست باشد آیه صریح در منع سرپرستی کفار است و اگر ولیّ به معنای محبّ و دوست باشد از طریق اولویت پذیرش سرپرستی کفار ممنوع است.
عضو شورای عالی افزود: برای اعتقاد به امامت و شرطیت اسلام به معنای اخصّ برای ولی فقیه، میتوان به ادله دیگری نیز تمسک کرد؛ از جمله روایاتی که دلالت بر عدالت میکند؛ از آنجا که در عدالت، ایمان معتبر است، استفاده میکنیم که اگر کسی بر خلاف ایمان(یعنی اسلام به اضافه اعتقاد به امامت)، و بر خلاف تشیع اعتقاد داشته باشد، مرتکب معصیت است و اگر والی مسلمان نباشد و اعتقاد به مذهب دیگری داشته باشد، ترک واجب کرده و دچار معصیت شده و فاسق است و عادل نیست، در نتیجه لیاقت برای داشتن ولایت امر ندارد.
تقریر درس
مقدمه
در کتب فقهی علماء و فقهاء متعرض این شرایط نشدند و شاید سرّ آن نیز این باشد که محل ابتلا برایشان نبوده چون نداشتند و حتی چه بسا احتمال نمیدادند که فقیهی بتواند زمام امور امت اسلام را به دست بگیرد و امور کشوری و لشگری در اختیارش باشد. چون بعد از دوران پنج ساله امیرالمؤمنین و چند ماهه امام حسن علیه السلام و شهادت امام حسین علیه السلام و محصور شدن امامان معصوم و بعد غیبت امام زمان، حتی اجازه فکر و بحث کردن در اصل ولایت و شرائط را ندادند.
آری به عنوان مثال ولایت بر صغار و مجانین و «من لا ولیّ له» را بحث کردند و حتی در بحث ولایت فقیه به روایاتی نظیر مقبوله عمر بن حنظله که برمیخوردند میگفتند که فقیه چنین شأنی دارد ولی به طور تفصیل شرایط و وظایف و اختیارات را بحث نکردند. البته در علم کلام شرایط امامت را ذکر کردهاند ولی آن شرایط امام معصوم است که اعتقاد به او واجب باشد.
بحث کلامی مربوط به وجوب اعتقاد است ولی اینجا ولایت فقیه حکم فقهی است و باید در فقه بحث شود گرچه ولایت فقیه ادامه امامت است ولی این ولایت آن ولایتی که امام و پیامبر علیهم السلام داشتند نیست. معصومین دو ولایت داشتند یکی تکوینی بود که برای فقها نیست. ولایت دیگر به معنای زمام امور است یعنی ولایت فقیه همان ولایتی است که امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمودند اگر این جمعیت نبودند رها میکردند. این همان حکومت یعنی زمام امور و ولایت اعتباری است.
بنابراین لازم است مطرح شود که شرایط عامه و عمومی ولی فقیه چیست؟ مرحوم علامه حلی در تذکره در مورد شروط ولی فقیه آورده است: علامه قید خاصی در شرائط نمیآورد اما در مجموع همه شرائط فقیه جامع شرائط افتاء را برای ولی فقیه میپذیرد. که یکی از آنها عقل است. پس ولی فقیه باید عاقل باشد.
اما عقلاً برای اینکه عقلاء حکم میکنند در امر پایینتر از ولایت امر، اگر بخواهند به کسی تفویض کنند حکم میکنند که باید عاقل باشد و اما شرعاً هم جهات فراوانی داریم از جمله در قرآن میفرماید: ﴿وَ لاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیَاماً﴾ اموال خود را تحت اختیار سفیهان و کم عقلها قرار ندهید و این نشان میدهد که کمال عقل لازم است. اموال اطلاق دارد یعنی چه اموال عمومی و چه اموال شخصی و آن کسی که ولی امر میشود زمام امور اموال عمومی و شخصی مردم در دست اوست. از طرف دیگر کسی که سفیه است و عاقل نیست مولی علیه است یعنی ولی برای او تعیین شده است که تحت ولایت پدر یا جد و یا ولیّ است و کسی که مولّی علیه است نمیتواند ولیّ دیگران باشد.
روایتی در کنزالعمال آمده است: اگر خداوند اراده خیری به قومی دارد آنانی که دارای حلم و صبر و بردباری هستند بر آنان مسلط میکند و در بین آنان آنها که عالم هستند قضاوت میکنند و خداوند اموال آن قوم را در اختیار کسانی که سخاوت دارند قرار میدهد که تنگ نظری نداشته باشند و مردم از آنان بهره ببرند و اگر نسبت به قومی نظر لطف و مرحمت نداشته باشد آنانی که سفیه و جاهل هستند را بر آنان مسلط میکند و اموال آنان به دست افراد بخیل خواهد افتاد.
بخشی از کلمات امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه نامه 62 «وَ لَکِنَّنِی آسَى» است. در بخشی از نامهای که امیرالمؤمنین علیه السلام به مالک اشتر نوشتند موقعی که او را والی مصر قرار دادند نامه ای به خود مالک به عنوان دستورالعمل نوشتند و نامهای نیز خطاب به مردم مصر نوشتند در ابتدا امام فرمودند: «به فکرم نمیرسید که مردم بعد از پیامبر اینگونه عمل کنند و حکومت را غصب کنند و معین شده خدا و رسول را کنار بزنند ولیکن در آن زمان من لازم دیدم که برای حفظ اسلام نصرت کنم چون اگر بر سر حفظ حکومت خودم بعد از پیامبر استقامت میکردم و مبارزه میکردم مصیبتی که بر من وارد میشد از مصیبت از دست رفتن حکومت من بعد از پیامبر بزرگتر بود زیرا در آن صورت اسلام از بین میرفت بنابراین در آن زمان لازم دیدم اسلام حفظ شود.
آن نگرانی که من دارم این است که ولایت امر به دست افراد سفیه، کم عقل و فاجران قرار گیرد و آنان بیت المال را دولت خود قرار دهند و بندگان خدا را بردگان خود قرار دهند و با صالحین بجنگند و فاسقان را عضو حزب خودشان قرار دهند. اینگونه افراد که صلاحیت ندارند ولایت مردم را بر عهده بگیرند و اموال مردم را غارت نمایند و مومنین تحقیر بشوند برای من موجب نگرانی است.
دومین شرط ولی فقیه، اسلام و ایمان است و باید عمل صالح داشته باشد و شیعه هم باشد. چون در مقبوله فرمود: «یَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ کَانَ مِنْکُمْ»
در آیات قرآن نیز میفرماید: ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾؛ هرگز خداوند به نفع کافر بر مسلمان راهی قرار نداده است و اگر کافر حاکم شود سبیل بر مؤمن پیدا کرده و این خلاف است. آیه دیگر می فرماید: ﴿لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ﴾؛ مؤمنین نباید مؤمنین را رها کنند و کفار را ولیّ خود قرار دهند. یا در آیه دیگر می فرماید: ای مؤمنین! هرگز یهود و نصاری را اولیاء خود قرار ندهید و بر فرض گفته شود اولیاء به معنای دوستی است میگوییم اگر دوستی قبول نباشد به طریق اولی ولایت قبول نیست. این آیات نشان میدهد که غیر مسلمان و غیر مؤمن نمیتواند ولیّ مسلمین باشد.
شرایط ولی فقیه
بحث در شرایطی بود که برای ولی فقیه ثابت است و کسی میتواند ولایت امر را بر عهده گیرد که دارای این شرایط باشد.
شرط اول عقل است که هم دلیل عقلی و هم دلیل نقلی بحث شد.
شرط دوم اینکه باید دارای اسلام باشد؛ اگر غیر مسلمان باشد ولو در حد اعلای علم و فقاهت باشد نمیتواند والی بر مسلمین باشد دلیل مطلب هم عقل و هم نقل است.
بلا شک اگر عاقلان بخواهند به کسی حکمی دهند که مبنی بر اعتقاد است حکم میکنند که باید معتقد بر این امر باشد و ولایت نیز امری مبتنی بر اعتقاد است بنابراین کسی که بناست ولایت داشته باشد باید خودش اعتقاد داشته باشد.
در دلیل نقلی نیز به برخی از آیات و روایات اشاره کردیم؛ ﴿وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً﴾؛ خداوند برای کفار سبیلی بر مسلمین جعل نکرده است که با «لَن» آمده است که هرگز چنین تسلطی خداوند قرار نداده است و چون ولایت بر مسلمین، سبیل بر مسلمین است، اسلام و ایمان شرط شده است.
﴿لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ﴾: نهی میکند که مؤمنین از کفار اولیاء نگیرید و این نهی صریح است و ظهور در حرمت دارد.
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بعضهم اولیاء بعض﴾: اولیاء جمع ولیّ است و ولیّ به معنای سرپرست است.
ممکن است گفته شود مراد از اولیاء ولیّ به معنای محبّ و دوست است. میگوییم چنین معنایی گرچه ممکن است از آیه به دست آید که بگوید با کفار دوستی نکنید ولی منافات ندارد بلکه به اولویت استفاده میکنیم وقتی صریحاًً میگوید حتی ارتباط دوستی با کفار نداشته باشید به طریق اولی پذیرش سرپرستی کفار ممنوع است.
پس اگر ولیّ به معنای سرپرست باشد آیه صریح در منع سرپرستی کفار است و اگر ولیّ به معنای محبّ و دوست باشد از طریق اولویت پذیرش سرپرستی کفار ممنوع است.
بررسی روایات
1- «قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله و سلم: الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى علیه؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج39، ص47
اسلام برتری دارد و هیچ دین دیگری برتری بر اسلام پیدا نخواهد کرد.
بیان استدلال
اگر غیر مسلمان را والی قرار دهیم بر مسلمین، ولایتی که پیدا میکند اطاعت از او بر مسلمین واجب میشود و اگر اطاعت این کافر واجب باشد، این یک عُلوّی برای کافر بر مسلمان میشود و این صحیح نیست.
استدلال به روایت با این بیان روشن است.
بررسی سند روایت
این روایت را در مجامع روایی ما از کتب اربعه فقط مرحوم صدوق در من لایحضر ذکر کرده است و در کتب عامه ذکر شده است و مرسله نیز هست. منتهی مرحوم صدوق در بحث میراث ملل این روایت را نقل میکند و بلافاصله بر طبق آن فتوی میدهند و میفرماید: «فان المسلم یرث الکافر و الکافر لا یرث المسلم» من لا یحضره الفقیه، صدوق، ج4، ص334
مسلمان از کافر ارث میبرد ولی کافر از مسلمان ارث نمیبرد؛ زیرا خود اسلام ارتباط و فضیلتی است که باعث ارث میشود و الا اگر فضیلت نباشد ارث هم نمیبرد.
نکته ای قابل ملاحظه است که مرحوم صدوق در ابتدای این کتاب میفرماید: «ان الاخبار التی اَرویها فیه تکون حجة بینی و بین الله» من لا یحضره الفقیه، صدوق، ج1، ص3 : روایاتی که در این کتاب نقل میکنم روایاتی است که بین من و خدا حجت است یعنی از نظر سند برای ایشان مهم است. علماء مرسلات مرحوم صدوق را کمتر از مرسلات ابن ابی عمیر نمیدانند. سند روایت نبوی است ولی صدوق واسطه را نقل نکرده ولی اعتماد کرده است.
روایات دیگری نیز در این بحث داریم؛ از جمله روایتی که یکی از شرایط عدالت را ایمان میداند. برای اعتقاد به امامت و شرطیت اسلام به معنای اخصّ برای ولی فقیه، میتوان به ادله دیگری نیز تمسک کرد؛ از جمله روایاتی که دلالت بر عدالت میکند؛ از آنجا که در عدالت، ایمان معتبر است، استفاده میکنیم که اگر کسی بر خلاف ایمان(یعنی اسلام به اضافه اعتقاد به امامت)، و بر خلاف تشیع اعتقاد داشته باشد، مرتکب معصیت است و اگر والی مسلمان نباشد و اعتقاد به مذهب دیگری داشته باشد، ترک واجب کرده و دچار معصیت شده و فاسق است و عادل نیست، در نتیجه لیاقت برای داشتن ولایت امر ندارد.
روایات آن را در باب عدالت میخوانیم که اگر کسی اعتقاد بر خلاف مذهب تشیع داشته باشد در نتیجه لیاقت برای ولی امر شدن و داشتن ولایت امر ندارد.
روایت ذریح بن یزید
«عَنْ ذَرِیحٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ علیه السلام عَنِ الْأَئِمَّةِ بَعْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و اله و سلم فَقَالَ کَانَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِین علیه السلام إِمَاماً ثُمَّ کَانَ الْحَسَنُ علیه السلام إِمَاماً ثُمَّ کَانَ الْحُسَیْنُ علیه السلام إِمَاماً ثُمَّ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام إِمَاماً ثُمَّ کَانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام إِمَاماً» الکافی، کلینی، ج1، ص181
ذریح بن یزید گفت از امام صادق علیه السلام پرسیدم ائمه بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه کسانی هستند؟
امام یکی یکی ائمه علیهم السلام را شمردند تا به امام پنجم رسیدند و در ادامه فرمودند: «مَنْ أَنْکَرَ ذَلِکَ کَانَ کَمَنْ أَنْکَرَ مَعْرِفَةَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ مَعْرِفَةَ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله وسلم»
کسی که این امامان را منکر شود مانند کسی است که خداوند را منکر شده است: «ثُمَّ قَالَ قُلْتُ ثُمَّ أَنْتَ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَعَدْتُهَا عَلَیْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَالَ لِی إِنِّی إِنَّمَا حَدَّثْتُکَ لِتَکُونَ مِنْ شُهَدَاءِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی أَرْضِهِ.»
راوی میگوید پرسیدم بعد از امام باقر علیه السلام شما هستید و سه مرتبه تکرار کردم و امام فرمودند اینان را شمردم برای اینکه ایمان تو مورد قبول خداوند واقع شود.
معرفت اینها معرفت خدا و رسول است چه این ائمهای که شمرده شده و چه ائمهای که شمرده نشده و از این استفاده میکنیم که معرفت امام لازم است و اگر کسی معرفت نداشته باشد کافر است.
اینکه امام صریحا اسم خودشان را بیان نکردند شاید موردی از تقیه وجود داشته که نام از خودش تبعاتی داشت که مصلحت اسلام در آن تبعات نبود و این در همه اعصار باید مراعات شود. برای نمونهای از تقیه مداراتی نکتهای است که برای خودم پیش آمد. اوائل انقلاب در قصر فیروزه در ماه صفر جلسهای داشتند از ما دو شب دعوت کردند با موضوع جهاد در اسلام و به آیه ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ تمسک کردیم.
امام علی علیه السلام فرمود: من به این آیه عمل کردم و این را علامه در المیزان نقل میکند. هفته وحدت که شد این سخنرانی ما را در رادیو پخش کردند و آقای رسولی تماس گرفتند و گفتند امام فرمودند سخنرانی خوبی بود ولی به فلانی بگویید مگر شما نمیدانید در ایران الان شش میلیون سنی زندگی میکنند و دستور دادند که آن سرپرست رادیو را توبیخ کردند که چرا این سخنرانی را پخش کردند و بعد آن آقای سرپرست رادیو به مناسبت به من گفت به خاطر آن سخنرانی شما که پخش کردیم از دفتر امام ما را توبیخ کردند. من گفتم حق هم بود که توبیخ شوید!
بالاخره باید ملاحظه کرد که برخی سخنان تقیه و برای حفظ نظام است. پس ولیّ کسی است که از شما باشد و دارای اسلام و ایمان باشد.
نتیجه
یکی دیگر از شرائط ولی فقیه، اسلام و ایمان است یعنی اسلام خاصّی که تشیّع است و اعتقاد به ائمه علیهم السلام داشته باشد./904/926/ر
تقریر: محسن جوادی ص