vasael.ir

کد خبر: ۶۳۵۶
تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۶ - ۱۳:۵۲ - 25 September 2017
آشنایی با مفاهیم حقوق عمومی/ مفهوم قدرت سیاسی (بخش 1)

قدرت سیاسی منشأ حاکمیت در بستر جامعه است

وسائل- قدرت سیاسی به معنای قدرتی که زایش یافته در خلال تشکیل جامعه سیاسی و در جهت اعمال فرمانروایی در راستای تنظیم امر حکومت باشد.

به گزارش سرویس حقوق پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، در تحقیق و تتبع پیرامون هر گرایش علمی، گام اول آشنایی با مفاهیم پایه ای آن علم است. حقوق عمومی به عنوان شاخه و گرایشی از علم حقوق از این قاعده مستثنا نیست و آشنایی با مفاهیم حقوق عمومی درگاهی برای ورود و اظهارنظر در موضوعات مرتبط با آن می باشد.

هدف از این امر آشنایی با تعاریف مفاهیم، تاریخچه، اقسام و انواع، بررسی مبانی آن در حقوق موضوعه و مطالعه تطبیقی با مبانی اسلامی و بررسی موضوع در قوانین و سازوکارهای حقوقی نظام جمهوری اسلامی ایران و ارائه نقد و تحلیلی اجمالی از آن است تا به این واسطه گام نخست در عرصه نظام سازی اسلامی برداشته شود.

متن ذیل پژوهشی پیرامون مفهوم «قدرت سیاسی» است که به همت اسماعیل آجرلو و دانیال طاهری با نظارت علمی علی بهادری جهرمی؛ استاد دانشگاه به رشته تحریر درآمده که بخش اول آن تقدیم می گردد.

 

«قدرت سیاسی، السلطه السیاسه، Power Political»

چکیده

قدرت سیاسی به دلیل رابطه تنگاتنگی که با مفاهیم بنیادین حقوق عمومی و حقوق اساسی دارد، نقشی کلیدی در فهم آنها ایفا می نماید؛ لذا بررسی ماهیت قدرت سیاسی در ادبیات حقوقی معاصر و آشنایی با مبانی آن در اندیشه اسلامی و نظام حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، مسئله محوری این نوشتار را تشکیل می دهد. اصولاً قدرت سیاسی به آن قدرتی اطلاق می گردد که لازمه هر حکومتی جهت به انقیاد درآوردن افراد تحت امر خود در جامعه سیاسی است. قدرت سیاسی در اندیشه اسلامی حول مفهوم «ولایت» و نگاه کمال گونه به قدرت شکل می گیرد و در نظریات

اندیشمندان غربی با مفهوم استکباری قدرت و تلقی شر یا مایل به شر از قدرت درک می گردد. در بستر همین نگاه نظریه تفکیک قوا با تقسیم قدرت سیاسی به سه گونه قدرت تقنینی، اجرایی و قضایی در سده های اخیر ظاهر می شود. در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز قدرت سیاسی با کارکردی ابزاری جهت سعادتمندی انسان در سطح عالم تبیین شده است. همچنین بروز قدرت سیاسی در قالب قدرتهای تقنینی، اجرایی و قضایی در قانون اساسی با مکانیزم استقلال قوا از یکدیگر مستقل بوده و ذیل نظارت ولایت مطلقه فقیه اعمال می گردند.

 

درآمد

یکی از کلیدی ترین و اصلی ترین مفاهیم مورد استفاده در ادبیات رایج حقوق عمومی مفهوم "قدرت سیاسی" است. علت این امر از آن جا نشات می گیرد که حقوق عمومی وظیفه نهایی خود را تعیین قواعد و اصولی لازم الاجرا جهت تحدید قدرت فرمانروایان، تضمین آزادیهای فردی و ترسیم مرزهای روابط میان قوای حکومتی قرار داده است. به عبارت دقیق حقوق ابزار حقانی سازی قدرت است و همچنین سدی در برابر افسارگسیختگی قدرت محسوب می گردد. حقوق و قدرت سیاسی دارای پیوندی تفکیک ناپذیر هستند. از همین رو شناخت حدود تعریف و جایگاه مفهوم قدرت سیاسی که واژه دقیق تری در نظامهای حقوقی-سیاسی معاصر تلقی می شود، در حوزه حقوق عمومی امری ضروری و لازم به شمار می آید تا جایی که حقوق عمومی بدون قدرت سیاسی غیر قابل فهم خواهد بود.

از لحاظ تاریخی با تشکیل آغازین جوامع سیاسی و لزوم ایجاد نظم در اجتماع، انسانها به سوی ایجاد حکومت متمایل می شوند. از این زمان قدرت سیاسی به مثابه روح نهفته در حکومت ظاهر می شود. در واقع اساس و شالوده مفاهیمی چون حکومت، حاکمیت و دولت-کشور بر پایه قدرت سیاسی استوار گشته است. این مفهوم مرکز ثقل نظریه مشهور تفکیک قوا است و در نظامهای مختلف حقوقی در قالب قدرتهای تقنینی، اجرایی و قضایی بروز می یابد. حال این پرسش مطرح می گردد که تعریف و ماهیت این قدرت چیست و ارتباط مفهومی آن در چارچوب نظامهای مختلف حقوق اساسی به ویژه در نظام های حقوقی اسلام و غرب چگونه تبیین می شود؟ در بحث پیرامون این سوال به عنوان مسأله محوری نوشتار، مفروض اصلی آن است که قدرت سیاسی مفهوم پایه ای در ظهور و عملکرد هر نوع نظام حقوقی-سیاسی و هر حکومتی از جمله نظام حکومتی اسلام است. از طرفی با عنایت به تفاوتهای چشمگیر مبانی و پایه های نظام های حکومتی و مکاتب حقوقی-سیاسی مختلف به ویژه تفاوت دیدگاه های الهی و اسلامی با دیدگاه های سکولار غربی می توان به عنوان مدعای خود گفت که مبانی قدرت سیاسی در بین نظام های حقوقی بسته به درک متفاوت آنها از مفهوم قدرت و کارکرد آن و همچنین آبشخورهای نظری گوناگون متمایز می گردد؛ به گونه ای که قدرت سیاسی در اندیشه اسلامی حول مفهوم «ولایت» و نگاه کمال گونه و وسیله ای به قدرت و در نظر غرب بر مدار مفهوم استکباری قدرت و تلقی شر یا مایل به شر از آن درک می گردد. در واقع نقطه آغاز افتراق نظام حقوق عمومی در اسلام از حقوق عمومی غربی را می توان مبانی متمایز این دو نظام در باب قدرت سیاسی دانست.

این نوشتار در راستای آشنایی با مفهوم قدرت سیاسی و تبیین فرضیه خود و در بخش های پیاپی ابتدا به واژه شناسی و مفهوم شناسی قدرت سیاسی و سپس آشنایی با مفاهیم مشابه آن نظیر کشور، حکومت و حاکمیت و تفکیک قوا و همچنین سیر تاریخی نگرش به قدرت سیاسی و مبانی فقهی و حقوقی قدرت سیاسی می پردازد. در نهایت نیز مختصات قدرت سیاسی در حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران بیان می شود.

 

1 .مفهوم شناسی

برای آشنایی با مفهوم قدرت سیاسی لازم است علاوه بر ارائه تعاریف مختلفی که از آن شده است، ابتدا مفهوم «قدرت» را که محمل اصطلاح قدرت سیاسی تلقی می شود به خوبی روشن سازیم و آنگاه به تعریف اصطلاح قدرت سیاسی بپردازیم.

 

1ـ1 .مفهوم قدرت

واژه قدرت در اصل از ماده «قدر» در زبان عربی به معنای «ظرفیت و حد نهایی کامل هرچیزی گرفته شده است» و در فارسی قدرت را در معنی مصدری در مفهوم توانایی داشتن و توانستن و به عنوان اسم مصدر در مفهوم توانایی معنا نموده اند. (دهخدا،36:1373 ) راغب اصفهانی در بیان مفهوم قدرت می گوید: «قدرت هرگاه در توصیف انسان به کار رود به معنی حالتی است که با آن انسان به انجام کاری موفق می شود، ولی اگر به عنوان وصفی برای خداوند به کار رود به این معناست که او از انجام هیچ کاری عاجز نیست». (راغب اصفهانی، 1412 ق، لغه القدره) مهمترین واژگان مترادف با «قدرت» در زبان عربی «سلطه» و «اقتدار» است که به زبان فارسی نیز راه یافته است. در ادبیات انگلیسی power به معنای قدرت و در فرهنگ های لغت انگلیسی زبان نیز واژههایی مثل force و Authority به عنوان معادل کلمه Power به کار رفته است که به معنی زور، استعداد و توانایی انجام کار و آنچه که دارای کنترل یا تأثیر است می باشد.

قدرت در معنای اصطلاحی آن عبارت است از هر عاملی که بتواند کنترل شخصی بر شخص دیگر را به وجود آورد، حفظ کند و شامل شود. این عامل می تواند کلیه روابط اجتماعی ـ از خشونت تا روابط دقیق و ظریف روانی ـ را در بر گیرد که به کمک آنها، فردی فرد دیگر را کنترل میکند (9, 1973, Morgenthau ) به تعبیری دیگر، قدرت، توانایی وادار کردن فردی به انجام چیزی است که آن چیز یا آن کار را جهت انجام دادن انتخاب نمی کند. (221, 1998, Robertson ) واژه قدرت طیف وسیعی از تعاریف را شامل می شود. در واقع قدرت مفهوم چند بعدی، جدال برانگیز و گسترده ای است که دامنه آن از علوم طبیعی تا علوم اجتماعی را شامل شده است. از این رو مفهوم قدرت مفهومی میان رشته ای می باشد. (اشرف نظری،124:1386) مهمترین وجه مشترک در بازنمایی ویژگی های قدرت، تعبیر قدرت به"مطلق تأثیرگذاری" است. یعنی قدرت را با حس خوشایند "امکان موثر بودن" میتوان شناخت. تأثیرگزاری و قدرتی که نوعی انگاره درونی استوار، هویت مستقل و پایدار بودن غیرقابل انکار را به انسان تلقین می نماید. (کوشکی، آجرلو، 324:1389)

ماهیت قدرت به تعبیر سخت آن باز می گردد به تعریف «قدرت به آمریت»،  پذیرش اصل گسست بین عامل و موضوع قدرت و مرتبه بندی بازیگران بر اساس میزان توانمندیشان در قالب سازمان ها (وبر، 94:1374 ) در این تصویر از قدرت که از سوی اندیشمندانی چون هابز و ماکیاولی ارائه می شود در واقع قدرت به توان اعمال سلطه از سوی یک بازیگر به دیگر بازیگران برای تمکین از خواست وی تعبیر شده است. (لوکس1-29:1370) اما قدرت در تعابیر جدید (قدرت نرم) با عنصر «اقناع» تعریف می شود و لذا گسستهای متعارف بین عامل و موضوع قدرت معنا ندارد و قدرت در فضای ارتباط متقابل پدید می آید که اصل در آن تأثیر عامل و موضوع بر یکدیگر می باشد. (افتخاری،9:1387 ) قدرت به تعبیر وبر «امکان تحمیل اراده خود بر دیگری» (آرون،598:1370) و از نگاه راسل «پدید آوردن آثار مطلوب» می باشد. (راسل،55:1367 ) اما در منظر اسلامی می توان از منبعی فرا انسانی، فرا مادی و فرا اجتماعی برای تولید قدرت و مفهوم سازی آن نام برد که از آن به «معنا بخشی الهی قدرت» تعبیر می نماییم و مفهومی اعم از قدرت نرم و سخت را در بر می گیرد. در این تعریف اولین و مهمترین مولفه مفهوم ساز قدرت "خداوند" است. از این رو قدرت در بعد فردی و جمعی دارای وجهی انسانی و از طرفی مرتبط با سنن الهی تلقی می شود. از دقت در مفاهیم مرتبط با قدرت الهی در نصوص معتبر می توان این مقدمه را مفروض خود قرار داد که از منظر اسلام یکی از رموز موفقیت جامعه در کسب قدرت، تبدیل شدن آن به مجرایی است جهت جاری شدن قدرت الهی در زمین. (کوشکی، آجرلو، 326:1389 ) از این منظر است که تحلیلگران سیاسی مسلمان حضور خدا در زندگی سیاسی انسان را به عنوان عامل موثر قلمداد می نمایند که تقویت قدرت و توفیق روزافزون وی را در پی دارد" (عمید زنجانی، بی تا: 57-71) در مجموع قدرت را در حوزه علوم اجتماعی می توان در رابطه افراد با یکدیگر در صحنه اجتماع و تاثیری که یک فرد بر دیگری به گونه ای خودآگاه می گذارد، تلقی نمود. رابطه ای که موجب چیرگی فرد بر دیگری می شود.

 

1ـ2 . مفهوم قدرت سیاسی

اگرچه قدرت مختص به قدرت سیاسی نمی گردد و دامنه آن به قدرت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و...کشیده می شود ولی قدرت سیاسی آشکارترین نمود قدرت است. با تشکیل جامعه انسانی و حرکت به سمت تشکیل جامعه سیاسی، قدرت سیاسی اجباراً تولید می گردد. ویژگی اجتماعی بودن انسان به واسطه مدنی الطبع بودن یا انتخاب عقلانی، او را در کنار همنوعان خود جمع می کند. با تکامل و ارگانیک شدن روابط انسان در اجتماع، تصادم حقوق افراد با یکدیگر نمایان می شود. در این مرحله است که لزوم وجود قدرت فائقه ای که تنظیم کننده روابط افراد باشد، احساس می گردد و قدرت سیاسی به عنوان امری ناگزیر در چارچوب حکومت به منصه ظهور می رسد و منجر به تقسیم جامعه به فرمانروایان و فرمانبرداران می گردد. در معنای دیگر قدرت سیاسی مولود ظهور جامعه سیاسی است. جامعه سیاسی که با تکامل سازمانبندی اجتماعی و استقرار نظم هنجارین حقوقی همزمان با احساس تعلق افراد نسبت به آن، کلیت متمایزی نسبت به خارج به خود می گیرد و با سه ویژگی فراگیر و کلی بودن، خصلت الزامی داشتن و قاهرانه عمل نمودن قدرت در آن از سایر جوامع تشخیص داده می شود. از این رو جامعه سیاسی را میتوان مَرکب قدرت سیاسی دانست و هدف چنین قدرتی اعمال نوعی ویژه از قدرت نظیر حکومت و تمشیت امور سیاسی است. (قاضی شریعت پناهی، 16-15 ) فوکو در تعریف قدرت سیاسی بحث قدرت با الگوی حاکمیت را مطرح می کند. (فوکو، 329:1370 ) بنابراین در مقام جمع بندی می توان گفت: قدرت سیاسی توانایی تحمیل اراده ای است که دارای خصلت سیاسی می باشد و متناسب با اندیشه پذیرفته شده در نظام حقوقی عمل می نماید. از همین رو اقتدار و استیلا جزء تفکیک ناپذیر این مفهوم محسوب می گردد. چنین برداشتی ملهم از دو مفهوم جامعه سیاسی و قدرت است و در مجموع به قدرتی اشاره دارد که زایش یافته در خلال تشکیل جامعه سیاسی و در جهت اعمال فرمانروایی در راستای تنظیم امر حکومت باشد.

 

2 .مفاهیم مشابه

قدرت سیاسی ارتباط معنایی نزدیکی با مفاهیمی چون دولت-کشور و حاکمیت و حکومت برقرار می کند که تفحص در این معانی به فهم دقیقتری از قدرت سیاسی منجر می شود.

2ـ1 . دولت-کشور

دولت-کشور به عنوان واحد سیاسی و حکومتی مستقل و دارای حاکمیت در نظام حقوق اساسی و بین الملل امروز تحت نام کشور به رسمیت شناخته شده است. دولت-کشور جامعه ی سیاسی سازمان یافته و نهاد بندی شده ای است که از سایر جوامع ممتاز بوده و شخصیت مشخص و متمایزی از عناصر ترکیبی خود دارد و سایر نهادهای سیاسی از آن ناشی می شود. اما این دولت برای رسمیت یافتن نیازمند شرایطی است که وجود آنها برای تحقق دولت اجتناب ناپذیر است. در معروفترین تعبیر از دولت-کشور گفته می شود: جماعتی انسانی و مستقر در سرزمین مخصوص با سازمانی که برای گروه مورد نظر و در رابطه با اعضا دارای نیروی برتر فرماندهی و اجبار است. بنابراین سه عامل در تکمیل مفهوم دولت ـ کشور جایگاه اساسی دارد: گروه انسانی یا جمعیت، سرزمین و قدرت عالی یا نیروی فرمانروایی. (کاره دومالبر، به نقل از: مدنی، 126:1387)

قدرت سیاسی از اساسی ترین شرایط موجودیت دولت-کشور است و عاملی است که به عناصر دیگر برای دستیابی به اهداف مدنظر انسجام و سازمان می دهد.

یکی از تعاریف دولت ـ کشور در ارتباط با قدرت و اقتدار سیاسی است؛ در این رویکرد، دولت-کشور سازمانی است واجد یک قدرت هنجاری که می تواند وسایل انحصاری بکار گرفتن اجبار فیزیکی را حقاً در اختیار داشته باشد (قاضی، 1382:

217-216 ) تا بتواند صلح و امنیت را در جامعه مدنی برقرار کرده و حقوق اعضای جامعه خود را در برابر تهدیدهای داخلی و جنگ های خارجی حفظ کند.

2ـ2 . حاکمیت و حکومت

حاکمیت و حکومت دو مفهوم بسیار نزدیک به قدرت سیاسی هستند و در واقع می توان گفت که قدرت سیاسی به معنای قدرت عالی که مقوم دولت-کشور و پایه اساسی مفاهیم حقوق اساسی است، در قالب دو اصطلاح حاکمیت و حکومت بروز و ظهور می یابد. بدین ترتیب قدرت سیاسی را باید منشأ حاکمیت و حکومت در بستر جامعه سیاسی دانست. قدرت سیاسی در این تعبیر همپایه و همزمان با شکل گیری اولین زمینه های حکمرانی و همبستگی مبتنی بر ایجاد دولت-کشور، ایجاد می شود. اما همین قدرت سیاسی پس از شکل گیری کامل دولت-کشور و قوام خود، برای اعمال شدن و بروز و ظهور یافتن در بستر جامعه سیاسی تشکیل شده، به شکل حاکمیتی در درون دولت-کشور و سازوکارهای حکومتی آن خود را نمایان می سازد.

حاکمیت مفهومی انتزاعی است که به صلاحیت تام و مستقل یک قدرت در اعلان و اعمال یک حکم دلالت دارد. حاکمیت عبارت است از قدرت برتر فرماندهی در درون جامعه و قدرت استقلال و نفی وابستگی در بیرون آن که متعلق به بالاترین مرجع اقتدار است. (قاضی، 1382 :230 ) به عبارت دیگر حاکمیت امکان اعمال اراده ای فوق اراده های دیگر است و برای دولت ها هنگامی مصداق دارد که آنها در برابر اعمال اراده و اجرای اقتدارشان با مانعی روبه رو نشوند و از هیچ قدرت دیگری تبعیت نکنند. سخن و دستور دولت حاکم آخرین سخن است و هیچ اراده و نیرویی خارج از حاکمیت را توان مقابله و ایستادگی در برابر این قدرت برتر نیست. حاکمیت به عنوان تجلی قدرت سیاسی به دو شکل نمایان می شود: حاکمیت بیرونی (استقلال و عدم وابستگی آن در ارتباط با سایر دولت-کشورها) و حاکمیت درونی یا حاکمیت در دولت (برتری قدرت یک دولت کشور نسبت به اعضای جامعه خود). (قاضی، 1380 :72)

حکومت نیز به توان اجرایی و مجموعه ی اداری و سازمانی یک قدرت گفته می شود. حکومت که در واقع پدیدار شدن عینی حاکمیت در ارکان سیاسی یک دولت است، به مجموعه اشخاص و نهادهای یک حاکمیت که در قالب قوانین بنیادین و قانون اساسی به انجام کارویژه های خود می پردازند، گفته می شود. لذا می توان ادعا نمود که هیچ حاکمیتی در عمل کارا نیست، مگر حکومت کارایی را طراحی کرده باشد. (غمامی، 72:1390 ) بدین ترتیب حکومت در معنای سازمانی دارای تشکیلات و نهادهای سیاسی است که بیشتر جنبه ساختاری دولت ها و رژیم سیاسی را مد نظر دارد. (عمید زنجانی،265:1383) به تعبیری قدرت سیاسی در قالب حکومت ترسیم می گردد.

 

3 . پیشینه مفهوم قدرت سیاسی

با تعاریف پیشگفته میتوان پی برد که قدرت سیاسی با تشکیل نخستین جوامع سیاسی بر محمل حکومت ها نمایان گشته است؛ با نگاهی به تاریخ مکاتب حقوقی-سیاسی و نظرات اندیشمندان می توان سیر نگرشهای مختلف به قدرت سیاسی را بررسی نمود.

3-1 :ایران باستان: تاریخ ایران باستان در اکثر مقاطع خود با یکتاپرستی و اعتقاد به قدرت الهی همراه بوده است. هر چند باید اذعان نمود که اعتقاد به منشأ ماورایی برای قدرت در این دوران به اشکال مختلفی بروز یافته است و گاهی نیز منجر به برداشتها یا عملکردهای ناصحیح گشته است، اما به هرحال ویژگی مشترک این دوره به لحاظ حقوقی و سیاسی آن است که قدرت سیاسی همواره ملهم از انگارههای ماورایی بوده است. در این دوره اندیشه حقوقی-سیاسی به ویژه در زمان ساسانی تحت تأثیر دین زرتشتی، قدرت سیاسی را معطوف به تشکیل حکومت جهت استقرار عدالت در جامعه می دانست و قدرت سیاسی موهبتی از سوی خداوند تصور می شد که جهت پاسداشت دین زرتشتی در سرزمین ایران به پادشاه اعطا می گردید. لذا قدرت سیاسی صبغه ای مذهبی داشت. (جاوید، جمالی، 114:1388)

3-2 : یونان باستان: در این زمان قدرت سیاسی امری جدا از جامعه تصور نمی شد و بین دولت و جامعه فرقی گذاشته نمی شد. هرچند باید اذعان نمود که جامعه یونانی در آن دوره در مقایسه با جوامع شرقی گرایش های ماورایی و الهی کمتری داشته است. افلاطون از زبان سقراط با تمایز بین هدف «قدرت» و «قدرت طلبی» سعادت را منوط به عدالت و قدرت را در خدمت استقرار عدالت درونی و در نهایت سعادت می دانست؛ لذا افلاطون به قدرت سیاسی به دید ابزاری در جهت عدالت می نگریست. ارسطو نیز قدرت را از آن روی که یاریگر در اجرابخشی به بهترین و ارجمندترین کارها به انسان است، برترین فضیلت برمی شمرد. (منوچهری، 122:1376 ) به هرحال مفهوم قدرت سیاسی در دوره یونان باستان تلفیقی از دیدگاه های بشری و دیدگاه های انتزاعی و ماورایی را شامل می شده است.

3-3 : قرون وسطا و عالم مسیحی: از زمان ظهور حضرت مسیح (ع) تا اوایل قرون وسطی، بر اساس برداشتهای گوناگون از آموزههای مسیحیت در غرب، نگرش به قدرت سیاسی غالباً با موضعی منفی مواجه می شود؛ چنانکه تحت تاثیر اندیشه های سنت آگوستین سیاست امری شرگونه تلقی می گردد و قدرت سیاسی نیز که متکی بر زور و اجبار است، منشا و مقصدش منفی معرفی می شود. به باور این دوره تنها راه رستگاری ایمان می باشد که منجر به تبلیغ رهبانیت و دوری از قدرت سیاسی می شود. (نویمان، 402:1386 ) هرچند این برداشت از آیین مسیحیت همچنان در دوره های بعد نیز باقی بود، اما پس از قدرت یابی علمای مسیحی و حاکمیت کلیسا در اروپا که عملاً قدرت پادشاهان را نیز تحت سیطره خود داشت، این برداشت در عمل تعدیل گشت و مفهوم قدرت سیاسی و لزوم کسب و استفاده از آن در قالب حاکمیت ارباب کلیسا، مبتنی بر آموزه های الهی تعبیر گردید و قدرت سیاسی ابزاری در اختیار گسترش دین مسیحیت قرار گرفت.

3-4 . عصر مدرن: عصر مدرن غرب که با زایش انسان شناسی جدید اومانیستی همراه است، حاوی نگرشهای متفاوتی نسبت به قدرت سیاسی است. در این دوران اصحاب قرارداد اجتماعی همچون هابز، روسو و جان لاک تشکیل قدرت سیاسی بر مبنای قرارداد اجتماعی را مطرح میکنند. قدرتی که از دل جامعه مدنی خودخواسته انسانها و پس از عبور از زندگی طبیعی، مبتنی بر قراردادی نانوشته ایجاد می شود. دولت و نهادهای اعمال کننده این قدرت سیاسی نیز به همین ترتیب ایجاد می شوند. قدرت سیاسی در نگاه لیبرالها امری غیر قابل اعتماد می باشد که با حکومت قانون می بایست لگام زده شود. (نویمان،1368 :403-402 ) قدرت سیاسی از عصر مدرن غرب به بعد در کالبد حکومتهای مشروطه و متکی بر قانون اساسی مکتوب استقرار می یابد. (الوندی،94:1390) با این وجود قدرت سیاسی در عصر پست مدرن در برخی از جوامع سیاسی غربی دیگر از آن انحصار گذشته برخوردار نیست و تکیه آن برخلاف گذشته بر قدرت سخت و منابع مادی(زور و زر) کاهش یافته و بیشتر بر قدرت تبلیغات و اقناع پذیری(تزویر) استوار است. (جاوید،14:1392)/ف

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۱ / ۰۳ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۱۸:۵۸
طلوع افتاب
۰۵:۵۹:۱۵
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۰
غروب آفتاب
۲۰:۰۷:۱۶
اذان مغرب
۲۰:۲۶:۱۳