به گزارش سرویس سیاست پایگاه تخصصی وسائل به تصریح کتاب «مکاتب فقه امامی ایران پس از شیخ طوسی تا پایگیری مکتب حله»؛ آنچه در تحقیق حاضر دنبال میشود، بازسازی تصویر تاریخی محافل گوناگون فقه امامی در ایران به خصوص محافل پیرو مکتب متکلمان است که نقش آنان به فراموشی سپرده شده است؛ این محافل در مراکز فرهنگی گوناگون ایران به خصوص در ری و قزوین از نواحی مرکزی ایران و نیز در خراسان و طبرستان وجود داشته، شخصیتهایی موثر را به جهان فقه و اصول عرضه داشته است.
نقد در محافل اصولیه ایران
در نگاه سنتی از زمان درگذشت شیخ طوسی تا روزگار ابنادریس، زمانی افزون بر یک سده گذشته است تا فقه شیخ طوسی از سوی عالمی امامی، مورد نقد قرار گیرد مبانی آن بازبینی گردد و فروع آن یکایک به بحث نهاده شود؛ اما در نگرشی عمیقتر به ریشهها، نباید این دوره را به یکباره دورهای از فترت و رکود تلقی کرد.
تقابل دو مکتب شیخ طوسی و متکلمان در عرصه شرق و غرب جهان تشیع خود زمینهای را برای گفتوگو فراهم آورده بود که دیدگاههای مبنایی هر دو مکت بره سوی گونهای از تعدیل سوق میداد.
گسترش دیدگاههای مبنایی ابنبراج به عنوان فردی از مکتب متکلمانی و در عین حال با فتاوایی به نسبت هماهنگ با شیخ طوسی، به شدت مکاتب متکلمان و تا حدی پیروان مکتب طوسی را تحت تأثیر خود نهاده بود و در نیمه نخست سده ششم، نشانههایی از زبان گفتار ابنبراج، در نوشتههای ایرانیان نیز دیده میشد.
در ارزیابی جریان نقد که گاه از آن به «دوره نقد» تعبیر شده است، فارغ از انتقادات گسترده ابنادریس حلی بر شیخ طوسی در فروع، باید گفت تحولات مهمی در این دوره درباره مبانی و اصول صورت پذیرفته است؛ تجدیدنظرهایی محدود درباره دلیل کتاب و آوردن دلیل عقل، گامهایی بود که در مرحله پسین زمینهساز اندیشهةای عالمان حله چون محقق حلی و علامه حلی بوده است؛ اما حرکت منتقدان در جهت نقد حجیت خبر واحد و بازگشت به دیدگاههای متکلمان، گردشی موقت بود که در دوره عالمان حله مورد استقبال آنان قرار نگرفته است.
در اینجا مناسب است سخنی از اجماع به میان آید که در عصر حلیان به نقدی جدی گرفته شد و این در حالی است که در آثار برجای مانده از منتقدان سده ششم هجری، تزلزلی در جایگاه اجماع، به دشواری حس میگردد.
آنچه در شرح حال دو شخصیت بارز منتقد، یعنی قطبالدین راوندی و سدیدالدین حمصی دیده میشود، ارتباطی است که هر دو از نظر روابط تعلیم و تعلم با رجال دو حزوه حله و حلب داشتهاند.
با توجه به اینکه در حوزههای بیرون از ایران، شاخصهای نقد، ابن ادریس حلی و ابن زهره حلبی، از این دو حوزه برخاستهاند، میتوان دریافت که تا چه اندازه این ارتباط میتوانسته است تحولی فرامنطقهای در فقه امامیه را رقم زند.
1.قطبالدین راوندی
قطبالدین ابوالحسین سعید بن هبهالله بن حسن راوندی از مشاهیر فقهای امامیه در سده ششم هجری است که تبحر او در علوم گوناگون مورد توجه محققان سدههای پسین قرار گرفته است.
راوندی از جمله فقیهانی است که به دشواری میتوان درباره تعلق او به مکتبی خاص سخن آورد؛ با توجه به تأثیری که بهرهگیریها راوندی در «فقه القرآن» از «الوسیله» ابن حمزه و الهام گرفتن از وی در نامگذاری کتابش «الرائع فی الشرائع»، باید اذعان داشت که عماد الدین ابن حمزه، از نمایندگان برجسته مکتب شیخ طوسی در خراسان، بر شکلگیری شخصیت علمی راوندی اثری قابل اعتنا داشته است، هرچند ممکن است این اثرپذیری صرفاً از طریق آثار مکتوب بوده باشد.
راوندی و اندیشه فقهی
مدرسی طباطبایی، با وجود آنکه راوندی را در سیاهه پیروان مکتب شیخ طوسی جای داده و فهرست منتقدان را از نام او خالی نهاده است، اما تردید خود در این باره را در پینوشتی نشان داده است؛ وی یادآور شده است که برخی از رجال نامبرده در زمره پیروان شیخ طوسی، به اعتبار دیدگاهشان در باب خبر واحد ممکن است در زمره منتقدان طبقهبندی گردند و در این میان از راوندی نیز سخن آورده است.(مدرسی طباطبایی، مقدمهای بر فقه شیعه، 50-51)
باید به توجه خاص راوندی به تعالیم اصولی و فقهی سید مرتضی اشاره کرد که از دیگر ویژگیهای مشترک در منتقدن این دوره بوده است؛ در راستای همین توجه است که وی نسبت به تبیین و بسط مبانی اصولی سید مرتضی در «الذریعه» اهتمام ورزیده و کتاب «المستقصی فی شرح الذریعه» را در 3 جلد تألیف کرده است، از این کتاب نسخهای یافت نشده است.
در بررسی دستگاه ادله فقهی نزد راوندی، باید گفت وی دستگاهی مرکب از عقل، کتاب، سنت و اجماع را عرضه داشته که در حد شناخت ما، نخستین مطرح کننده این دستگاه چهارگانه در تاریخ فقه امامیه ست.(راوندی، فقه القرآن، 1/6)
درباره اجماع وی به ظاهر جایگاه سنتی اجماع در آن روزگار، به عنوان دلیلی قاطع و در مقام کاربرد داری اهمیتی پیشینی است و بارها آن را پیش از تمامی ادله جای داده است.
اندیشه راوندی در باب دلیل کتاب
کتاب «فقه القرآن» راوندی، نخستین نوشته مستقل امامیه در باب احکام القرآن است که به تصریح مؤلف در مقدمه آن، وی تا روزگار خود کتابی از امامیه در اینباره نمیشناخته و اکنون نیز شناخته نشده است.
راوندی در مقدمه مختصر «فقه القرآن» باور سنتی برجای مانده از عصر فقیهان برجسته بغداد را دیگر بار بازگو کرده است که دلیل اصلی در استدلالات امامیه اجماع طایفه است و افزودن دلیلی دیگر از کتاب یا جز آن، فضیلت و دلیلی افزون بیش نیست.(راوندی، فقه القرآن، 1/4)
وی در اثنای کتاب نیز بارها ادامه را بر چهار دانسته و در آنجا کتاب را پیش از سنت و اجماع برشمرده است.(راوندی، همان، 1/6)
در داوری تاریخی باید گفت پیرویاو از این ترتیب سنتی جز از روی میانهروی در برخورد با روش مشهور نزد امامیان نبوده و او را عمل، با تألیف «فقه القرآن» راهی دگر را پیموده است.
وی به مباحث ناسخ و منسوخ در احکام فقهی قرآن، توجهی ویژه مبذل کرده و در این زمینه که میتوان گفت مدتها کمتر مورد توجه امامیان قرار داشته، دیگر بار به تألیف پرداخته است.(آقابزرگ، الذریعه، 24/14)
راوندی در مسیر اهمیت دادن به جایگاه ظواهر کتاب، بارها بحث از حجیت قرائات را نیز مطرح کره و این مبنا را مطرح ساخته است که دو قرائت در صورت صحت، همچون دو آیهاند که عمل به مضمون آنها واجب خواهد بود.(نک: راوندی، همان1/55، 310)
راوندی چنانکه بارها اشاره کرده، عمومات کتاب را حجت و قابل استناد میداند، مگر آنکه دلیلی برای تخصیص وارد شده باشد؛ این مخصص در دیدگاه او افزون بر آیات مخصص، تنها میتواند دلیلی قاطع چون سنت یا اجماع طایفه باشد؛ اما وی ترک ظاهر قرآن و از جمله تخصیص آن بر پایه اخبار آحاد را به شدت انکار کرده است، مباحث طرح شده در «فقه القرآن» راوندی درباره وجوه تفسیر قرآن و نیز درباره نسخ کتاب به سنت نیز حائز اهمیت است.(راوندی، همان، 2/370)
برخورد راوندی با اخبار
راوندی را باید از جمله شخصیتهایی شمرد که زبان به انتقاد از حجیت خبر واحد گشوده و این مبنای مهم در فقه شیخ طوسی را به مناقشه گرفته است؛ وی افزون بر تعبیر تلویحآمیزی که در مقدمه کتاب داشته، در جای جای کتاب «فقه القرآن» به صراحت و به تکرار در انکار حجیت خبر واحد سخن آورده است.(راوندی، همان، 1/25، 2/106، 360، 428)
جایگاه عقل در فقه راوندی
راوندی عقل را پیشاپیش ادله سمعی جای داده است؛ وی خود از «حجه العقل مورد نظرش تعریفی به دست نداده و با همین دو واژه از بحث گذشته است؛ اما بر پایه آنچه از مباحث استدلالی او در «فقه القرآن» دریافت میشود، احتمالاً عقل در حد کوششی ذهنی برای دستیابی به رابطههای مفهومی میان نصوص پراکنده مورد نظر او بوده است.
وی پس از تأکید بر لزوم آگاهی یافتن بر صحت صدور اخبار، وارد بحث از فهم نصوص شده و کاربرد عقل در فقه خود را در قالب مثالی نمایان ساخته است؛ او در این مثال و در چند جمله آمیخته به ابهام و احتیاط آمیز که به عنوان نتیجهگیری آورده، بر ضرروت به کارگیری عقل در فهم نصوص و برداشت از آنها تأکید کرده و برخی از پیشینیان را به سسب سکوت در «عقلیات» و بسنده کردن به «شرعیات» تخطئه کرده است؛ نمونهای از استدلال شبهقیاس از سوی راوندی نیز در خور تأمل است که متضمن تکیه بر حکمت تشریع است.(راوندی، فقه القرآن، 2/377)
آثار فقهی راوندی
عمده اثر بازمانده از راوندی در فقه، کتاب «فقه القرآن» اوست و بازمانده دیگر، متنی مختصر با عنوان «مسائل» به فارسی است که به عنوان نوشتهای از راوندی در مجموعه فرهنگ ایران زمین به چاپ رسیده است؛ این اثر به عنوان قدیمیترین گونه پرسش و پاسخ از رسالههای عملی شناخته است.
آثار یافت نشده راوندی در فقه که در «الفهرست» منتجب الدین از آنها سخن آمده است، از این قرارند: احکام الاحکام، الانجاز فی شرح الایجاز، بیان الانفرادات، حل المعقود من الجمل و العقود، الرائع فی الشرائع، المغنی فی شرح النهایه که حجم آن برابر 10 مجلد بوده است و...
2. سدید الدین حمصی
سدید الدین محمود بن علی بن حسن حمصی رازی، عالم برجسته امامی در اواخر سده ششم هجری که نام او در صدر منتقدان عصر خویش جای گرفته است.
سدید الدین محمود بن علی بن حسن حمصی رازی، عالم برجسته امامی در اواخر سده ششم هجری که نام او در صدر منتقدان عصر خویش جای گرفته است.
فخر رازی وی را آموزگار اثناعشریان در ری معرفی کرده است، ابن ادریس حلی در معرفی کوتاه، او را «متکلم رازی» خوانده است.
حمصی و نقد اصولی
منتجب الدین از شاگردان خاص حمصی، در سخن از زمینه تخصصی او، حمصی را «علامه زمانش در اصولین» خوانده، در کنا ردانش کلامزع بر چیرگی او در اوص فقه نیز تأکید کرده است.(منتج الدین، الفهرست، 164)
در زمینه اصول فقه، تنها اثر شناخته شده از حمصی، «المصادر فی اصول الفقه» است که منتجب الدین از آن یاد کرده است؛ این اثر مورد توجه ابنادریس حلی قرار داشته و ضمن ستایش از مؤلف آن، بخشی کوتاه از مضامین کتاب در رد نظریه شیخ طوسی در حجیت خبر واحد را نقل کرده است.(ابنادریس، السرائر، 409،410)
در سدههای بعد، نشانی از «المصادر» حمصی دیده نمیشود و اکنون نیز اثری یافت نشده است.
بر پایه نقلیات، حمصی مبنای شیخ طوسی در محدود کردن پذیرش حجیت خبر واحد به اخبار رسیده از طریق راویان طایفه امامیه، تاخته و با تکیه بر آنکه این تفاوت بین راوی امامی و غیر امامی قابل دفاع نیست، اساس گشودن باب حجیت خبر واحد را به انکار گرفته است.(ابنادریس، همانجا)
حمصی در ستیز با تقلید
در کنار جریان اخباریه که همچنان از رقابت با اصولیه برکنار نبود، عامل نگرانکننده دیگر در محافل امامی سده ششم هجری، نقل و پیروی بیاندیشه از آراء و آثار پیشینیان است که حوزهها کلامی و فقهی را در آن روزگار روی به ضعف برده و دایره تحقیق و نواندیشی را محدود کرده بود.
در این میان به طورخاص گروهی از پیروان مکتب فقهی شیخ طوسی برای نواندیشان هدف انتقاد بودند که بدون کوششی در جهت فهم عمیق تعالیم شیخ طوسی، به نقل و تدریس سطحی آثار او اهتمام داشته و گاه دایره علم و عمل ایشان از «النهایه» شیخ طوسی فراتر نمیرفته است، این مقلدان «النهایه» که شاید شمار آنان نیز در آن روزگار اندک نبوده، بارها در آثار منتقدان سده ششم هجری مورد انتقاد و نکوهش قرار گرفتهاند.
در چنین شرایطی، حمصی ستیز با تقلید را شعار فعالیتهای علمی خود نهاده و این ستیز او صورتی حماسی به خود گرفته است؛ وی حتی در عقاید بسیاری از معاصران خود را مقلد تعالیم پیشینیان میدانسته و با همین اندیشه «تعلیق عراقی» خود را «المنقد من التقلید» یا رهاییبخش از تقلید نام نهاده است.
حمصی به سبب نکوهشی که نسبت به فقیهان عصر در باب تقلید از پیشینیان داشته در تاریخ فقه امامیه، شهرتی ویژه یافته است؛ مبنای این شهرت حمصی، جملهای کوتاه، اما پرمعنا و اندیشه برانگیز است که ورام بن ابیفراس از او نقل کرده است؛ وی در نقلی شفاهی از استادش حمصی چنین آورده است: «اکنون برای امامیه، صاحب فتوایی اهل تحقیق برجای نمانده است، بلکه همگی اهل نقلند.»(ابنطاووس، کشف المحجه، 127)
به هر حال فارغ از بازگوییهای مجدد این گفتار در منابع پسین، باید بر این نکته تکیه کرد که روی خطاب در نقد حمصی با عالمان عصر خود بوده و تقلید نکوهیده در زبان حمصی، منحصر به پیروان شیخ طوسی نبوده است.
اما در بازگویهای پسین از خاطر رفتن نمایندگان مکتب متکلمان در نسلهای پس از شیخ طوسی و فقیهان صاحب نظر در مکتب شیخ طوسی، در کنار شهرت گرفتن این تصور که پس از شیخ طوسی تا اواخر سده ششمع فقه شیخ طوسی بر تمامی محافل امامیه سایه افکنده بوده، موجب شده است تا نقد سدید الدین حمصی به نقد پیروی از شیخ طوسی تفسیر گردد./205/م