به گزارش خبرنگار پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، آیت الله مقتدایی، در جلسه پنجاه و نهم درس خارج ولایت فقیه که چهارشنبه 29 دی 95 در مدرسه مبارکه دارالشفاء برگزار گردید، به بررسی اجمالی مباحث مطرح شده در اثبات ولایت فقیه پرداخت.
خلاصه درس گذشته
آیت الله مقتدایی در ادامه بررسی روایت سکونی در پاسخ به شبهه ای گفت: بعضی استدلال میکنند «أُمَنَاءُ الرُّسُلِ» دلالت بر ولایت امر و ولایت فقیه ندارد و با توجه به معنی امین فقهاء امانتدار علم پیامبران هستند که در پاسخ میگوییم امین در روایت به صورت مطلق است و چون قیدی نیامده نشان میدهد که فقیه در همه شؤون بعد از پیامبر ولایت دارد.
این استاد حوزه گفت: بعد از اینکه مرحوم امام استدلال به روایت سکونی را تمام میدانند برای روایتی که در علل الشرایع نقل شده است تأکیدی میآورند که از علت جعل اولی الامر از طرف خداوند سؤال میشود که از روایت فضل بن شاذان استفاده میشود علت جعل اولی الامر این است که خداوند بر مردم قیّم و امینی قرار دهد تا احکام اجراء شود و کم و زیاد نشود.
وی در موکّد بودن روایت فضل بن شاذان برای روایت سکونی گفت: خداوند اولی الامر یعنی پیامبران و امام معصوم علیه السلام را به عنوان قیم و امین فرستاد، در روایت سکونی هم که فقهاء امین رسول هستند یعنی به همان جهت ولی قرار داده شدند و امین مردم دانستنِ فقهاء، بقاءِ دین و عدم تغییر دین است و به علت عصمت پیامبران جانشینی فقهاء برای رسل را در درجه ای پایینتر با عدالت فقهاء جبران میکنیم.
خلاصه درس حاضر
آیت الله مقتدایی در ابتدای درس در ادامه بحث اخلاقی سبک زندگی پیرامون نمّامی مطالبی را بیان کردند و وظیفه استماع کننده نمّامی را با توجه به روایات توضیح دادند.
وی به طور اجمالی به مباحث گذشته در اثبات ولایت فقیه پرداخت و گفت: با توجه به مباحث مطرح شده در درجه اول ثابت شد که ولایت کلی، اختصاص به خداوند دارد و هم عقلاً و هم نقلاً برای خداوند ثابت است و گفتیم از طرف خداوند این ولایت تفویض شده است به پیامبران منتهی با این فرق که ولایت خداوند ذاتی است و ولایت انبیاء عَرَضی است و همچنین همین سنخ ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله را ائمه علیهم السلام نیز دارند و با توجه به آیه 96 سوره نساء گفتیم چون امر به طور مطلق بر اطاعت از اولی الأمر شد پس اولی الأمر باید حتما معصوم باشند.
این استاد حوزه ادامه داد: برای اثبات اینکه آیا این ولایت برای فقیه نیز ثابت است یا خیر، گفتیم صاحب جواهر و بعضی از فقها استدلال به اجماع کردند که به اجماع فقهاء این ولایت برای فقیه هم ثابت است. همچنین 9 روایت مطرح شد که همه از نظر سند معتبر و از نظر دلالت نیز محکم بودند و دلالت بر اثبات ولایت برای فقیه داشتند، منتهی در مورد فقیه گفتیم چون معصوم نیست اگر خطا کند میگوییم جبران میکند و اما در مورد معصومین چون منصوب خداوند هستند اگر اشتباه کنند مانند این است که خداوند امر کند که اشتباه را بپذیر، پس باید معصوم باشند و اشتباه نکنند.
آیت الله مقتدایی در پایان گفت: نتیجه بحث این شد که سنخ ولایت پیامبر، امامان علیهم السلام و فقهاء یکی است و لذا میبینیم که امام خمینی(ره) فرمودند ولایت فقیه ادامه ولایت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است.
تقریر درس
مقدمه
بعضی استدلال میکنند که امین کسی است که چیزی را به امانت به او بسپارند و همانطور برگرداند و وقتی میگویند «أُمَنَاءُ الرُّسُلِ» باید ببینیم چه چیزی به امانت داده شده است؟ و مسلماً علمشان است که به امانت سپرده شده و باید آن را نشر دهند و بیان کنند در نتیجه میگویند «أُمَنَاءُ الرُّسُلِ» دلالت بر ولایت امر و ولایت فقیه ندارد. این استدلال همان اطلاق روایت است میگوییم شما این قید بیان احکام را از کدام قسمت روایت استفاده میکنید؟ در حالی که روایت مطلق است بنابراین وقتی میگوئید فقهاء امناء رسول هستند مثل این است که گفتید فقهاء امناء رسولالله صلی الله علیه و آله هستند و تمام شئونی که رسولالله داشت فقهاء نیز دارند. رسول گرامی اسلام شئون مختلف داشتند و تنها شأن علمی و بیان احکام نبود.
عبدالواحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری عطار میگوید علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری گفت وقتی این علت احکام را از فضل بن شاذان شنیدم از او پرسیدم آیا این علل احکامی که گفتی از استنباط و نتایج بررسی عقلی خودت بود یا آنها را شنیدی و از امام روایت کردی؟ فضل بن شاذان گفت من که نمیدانم خداوند قصدش از این احکام چه بود و فلسفه دستورات پیامبر را نمیشناسم و این فلسفه احکام را از پیش خودم نیز اختراع نکردم بلکه از مولایم امام هشتم علیه السلام در دفعات گوناگون و موارد مختلف و مکانهای متعدد شنیدم و برای شما دستهبندی کرده و بیان میکنم. راوی میگوید من هم مطمئن شدم از پیش خودش نمیگوید.
آن جملهای که امام(ره) بعنوان تأکید استفاده میکنند دو نکته است که از یک عبارت بدست میآید؛ اگر کسی بگوید برای چه خداوند اولی الامر را جعل نمود و اطاعت از آنها را واجب نمود؛ در پاسخ میگوئیم برای علتهای زیادی اطاعت از اولی الامر جعل شده است. خداوند مردم را خلق کرد و احکامی هم برای آنها قرار داده و مامور کرده است در این حدودی که معین کردم عمل کنید و از آن تجاوز نکنید چه ضمانتی دارد که مردم عمل کنند و تجاوز نکنند مگر اینکه خداوند بر مردم قیم و امینی قرار دهد که اینها را بازخواست کند و احکام الهی همانطور که خداوند خواسته از واجبات و محرمات اجرا شود، قیم و امینی را قرار داده است و این اگر ضمانت اجرائی نداشته باشد ممکن است کسی برای رسیدن به منفعت و لذت خودش امور دیگران را فاسد کند و به دیگران ضرر بزند پس باید قیمی باشد که حدود را اجراء کند و مانع فساد در بین مردم شود.
اگر خداوند در هر زمانی امین و قیم قرار نمیداد ملتها منقرض میشدند؛ مثلاً بدعت و تحریف ایجاد میکردند و مذهب، سنت و دین از بین میرفت و احکام را تغییر میدادند و دین را عوض میکردند و مردم را به شبهه میانداختند زیرا وقتی مردم را که دقت میکنیم میبینیم نقصی در آنها وجود دارد و اختلافاتی نیز ممکن است در آنها باشد و اگر بنا بود احکام تغییر کند و کم و زیاد شود فساد کلی در بین مردم ایجاد میشد پس خداوند قیم و امین فرستاد برای اینکه احکام تغییر پیدا نکند.
بنابراین اینجا که فقهاء امین رسول هستند یعنی به همان جهت ولی قرار داده شدند پیامبر و ائمه و این فقهاء هم مصداق همان هستند و در اینجا که فقهاء معصوم نیستند شرط عدالت را قرار میدهیم و بدیهی است توقعی که از پیامبر از باب عصمت انتظار است از غیر معصوم امکان ندارد بلکه جانشینی فقهاء برای رسل را با عدالت فقهاء جبران میکنیم و اگر کسی عادل باشد اگر خطایی نیز کرد چون به عنوان امین قرار داده شد معذور است.
البته در شروط جانشینی پیامبر، معلوم میشود که هر فقیهی نمیتواند جانشین ایشان باشد. آن کسی که دارای شرائط باشد امین و جانشین پیامبر است و از تعبیر امین یا ولی یا قیم و غیره جانشینی مراد است. از دیدگاه امام روایت علل الشرایع مؤکد روایت سکونی و دیگر روایات است. آن روایات میگویند فقهاء امین رسولان هستند این روایت علل الشرایع میگوید علل امین مردم دانستن فقها، بقاء دین و عدم تغییر دین است.
وظیفه استماع کننده نمّامی
در بحث اخلاقی راجع به نمّامی و گناه بزرگ نمّام و اینکه گناه نمّامی شر عظیم و خطر بالایی است صحبت کردیم. گفتیم در مقابل نمّام که سخنی را به قصد افساد برای شما نقل میکند، طبق نظر مرحوم شهید، سامع چندین وظیفه داشت که ابتدا شنونده وظیفه دارد به این کلام ترتیب اثر ندهد و کلام موثقی نداند.
نمّامی باید سعی کند نمّام را تشویق نکند چه اینکه اگر مثلاً بگوید مرحبا که این سخن را به من رساندی خطر ادامه نمّامی خطر عظیمتری است و در این زمینه نیز روایاتی داریم.
1- مرحوم مجلسی از امالی صدوق نقل میکند که «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام لَا تَقْبَلْ فِی ذِی رَحِمِکَ وَ أَهْلِ الرِّعَایَةِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ قَوْلَ مَنْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ وَ جَعَلَ مَأْوَاهُ النَّارَ فَإِنَّ النَّمَّامَ شَاهِدُ زُورٍ وَ شَرِیکُ إِبْلِیسَ فِی الْإِغْرَاءِ بَیْنَ النَّاس وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا﴾ سوره مبارکه حجرات آیه6
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند قول کسی را که خداوند بهشت را بر او حرام کرده است در مورد بستگان و دوستان خویش قبول نکن زیرا خدا آتش جهنم را جایگاه او قرار داده است؛ زیرا نمّام شهادت به ناحق میدهد و در گمراه کردن مردم شریک شیطان است.
خداوند فرموده اگر فاسقی حرفی برای شما نقل کرد تحقیق و تبیّن کنید.
2- مرحوم مجلسی در بحار نقل میکند: «قَدْ رُوِیَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّ رَجُلاً أَتَاهُ یَسْعَى إِلَیْهِ بِرَجُلٍ فَقَالَ یَا هَذَا نَحْنُ نَسْأَلُ عَمَّا قُلْتَ فَإِنْ کُنْتَ صَادِقاً مَقَتْنَاکَ وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً عَاقَبْنَاکَ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ نُقِیلَکَ أَقَلْنَاکَ قَالَ أَقِلْنِی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ.» بحار الانوار، علامه مجلسی، ج72، ص270و ص266
شخصی نزد امیرالمومنین علیه السلام آمد تا سعایت شخص دیگری را کند. امام فرمودند ای شخص ما سؤال میکنیم ببینیم راست میگویی یا خیر؟ اگر بعد از تحقیق دیدیم انسان راستگویی هستی و این حرفی که نقل کردی واقعیت داشت با تو دشمن میشویم و اگر دیدیم دروغ میگویی کیفر خواهی شد و اگر دوست داری که ما اغماض کنیم و چشم پوشی کنیم عذرت را میپذیریم.
آن شخص گفت: عذر مرا بپذیرید و هم اکنون من توبه کردم!
امیرالمؤمنین علیه السلام سه راه پیش پای کسی که در حضورش به سعایت از دیگران و نمّامی پرداخت قرار داد؛
پس بر فرض نمّام راست بگوید نتیجهاش دشمنی علی علیه السلام با اوست و پناه بر خدا از اینکه علی بن ابیطالب علیه السلام با کسی دشمن شود.
2. اگر آنچه نقل کرد دروغ باشد مجازاتش بر عهده علی علیه السلام است.
و پناه بر خدا اگر علی علیه السلام بخواهد عدالت را اجراء کند که ذرهای خطا ندارد.
3. شخص نمّام در جا از کردهاش پشیمان شود و توبه کند که در این مورد علی علیه السلام فرمودند پشیمانی او را تأیید میکند و خوشا به حال کسی که توبه کند در پیشگاه خدا و علی علیه السلام توبهاش را تأیید کند.
از یکی از بزرگان نیز مرحوم مجلسی کلامی نقل میکند که کلام خوبی است به اینکه میفرماید: «وَ قَالَ الْحَسَنُ مَنْ نَمَّ إِلَیْکَ نَمَّ عَلَیْکَ.» بحار الانوار، علامه مجلسی، ج72، ص270
کسی که به سوی شما میآید و نمّامی میکند بدانید که علیه شما هم نمّامی میکند چگونه انسان با چنین نمّامی برخورد نکند و منفک از کذب، خیانت، حسد، نفاق، افساد و خدعه نیست بنابراین چنین انسانی قابلیت اینکه انسان قول او را قبول کند ندارد.
مرحوم مجلسی در آخر میفرماید این سخن خوبی است و هشدار است که باید نمّام را مبغوض بدانید و میفرماید: «کیف لا یبغض و هو لا ینفک من الکذب و الغیبة و الغدر و الخیانة و الغل و الحسد و النفاق و الإفساد بین الناس و الخدیعة و هو ممن سعى فی قطع ما أمر الله تعالى به أن یوصل« بحار الانوار، علامه مجلسی، ج72، ص270، ط بیروت
و متاسفانه در کشور ما امروزه این عمل زیاد انجام میشود و رواج پیدا کرده و بعد نیز میآیند تکذیب میکنند ولی فایدهای ندارد.
بررسی اجمالی مباحث گذشته در ولایت فقیه
برای اثبات ولایت فقیه تقریبا 9 روایت خواندیم و مناسب است که دوره کنیم تا نتیجه بگیریم.
ولایت ذاتی خدا
از ابتدا وارد در معنای ولایت در قرآن و روایات شدیم و گفتیم که مراد از ولایت تصدی امور و زعامت امر و حکومت کردن است و این معنی ولایت کلی اختصاص به خداوند دارد و هم عقلاً و هم نقلاً برای خداوند ثابت است.
عقلاً به این دلیل است که خداوند خالق و مالک است و همه موجودات معلول و در ظل پروردگار هستند و میتواند امر و نهی کند و تکلیف کند و اداره کند و بعد از ولایت بر ایجاد، در بقاء نیز خداوند مالک است و هستی نیازمند فیض الهی است. پس این ولایت عقلاً از آن خداست.
شرعاً نیز از قرآن کریم آیاتی خواندیم که ولایت را مختص خداوند میداند.
ولایت پیامبران
و گفتیم خداوند میتواند این ولایت را تفویض کند و بیان کردیم که به بعضی از انبیاء داده شد از جمله به داود علیه السلام فرمود:
﴿یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ﴾ سوره مبارکه ص آیه13
و به حضرت ابراهیم فرمود ﴿إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً﴾ سوره مبارکه بقره آیه124
این ولایت تفویض شده است و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: ﴿النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ سوره مبارکه احزاب آیه6
منتهی فرقی که بین این ولایتها وجود دارد این است که ولایت خداوند ذاتی است و ولایت انبیاء عرضی است.
ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام
در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام قرآن کریم فرمود: ﴿إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا﴾ سوره مبارکه مائده آیه55
که دلالت میکرد این ولایت به امیرالمؤمنین علیه السلام نیز تفویض شده است و گفتیم از روایات استفاده میشود ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام با ولایت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم از سنخ واحدی است.
ولایت ائمه علیهم السلام
و نسبت به دیگر ائمه علیهم السلام هم روایات داشتیم که همین سنخ ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام را دارند.
و در مورد آیه 96 سوره مبارکه نساء ﴿أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم﴾ گفتیم چون امر به طور مطلق بر اطاعت از اولی الأمر شد پس اولی الأمر باید حتما معصوم باشند و عدالت تنها شرط نیست چون ممکن است خطا نماید.
ولایت فقیه
بعد از این بحث گفتیم آیا این ولایت برای فقیه نیز ثابت است یا خیر؟
اینجا صاحب جواهر و بعضی استدلال به اجماع هم کردند که به اجماع فقهاء این ولایت برای فقیه هم ثابت است و نقل هم میکند که چه افرادی قائل به این قول هستند حتی بعد از نقل قول محقق کرکی که عموم ولایت را قبول دارد عبارت خوبی داشت و میفرمود:
«فمن الغریب وسوسة بعض الناس فی ذلک، بل کأنه ما ذاق من طعم الفقه شیئا، و لا فهم من لحن قولهم و رموزهم أمرا، و لا تأمل المراد من قولهم (إنی جعلته علیکم حاکما) و قاضیا و حجة و خلیفة و نحو ذلک مما یظهر منه إرادة نظم زمان الغیبة لشیعتهم فی کثیر من الأمور الراجعة إلیهم، و لذا جزم فیما سمعته من المراسم بتفویضهم علیهم السلام لهم فی ذلک، نعم لم یأذنوا لهم فی زمن الغیبة ببعض الأمور التی یعلمون عدم حاجتهم إلیها، کجهاد الدعوة المحتاج إلى سلطان و جیوش و أمراء و نحو ذلک مما یعلمون قصور الید فیها عن ذلک و نحوه» الکافی، کلینی، ج7، ص412، ط اسلامیة
عجیب است که برخی از افراد در مورد ردّ ولایت فقیه به وسوسه میپردازند بلکه گویا این افرادی که مخالفت میکنند مثل این است که طعم فقه را نچشیدهاند و لوازم فرمایشات ائمه و رموز آن را نفهمیدهاند و تأمل در قول ائمه علیهم السلام نکردهاند که مراد از «فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِما» یا «قاضیا» و یا «حجة» و یا «خلیفة» و غیر این کلمات چیست؟
در حالی که از این تعبیرات به دست میآید که مقصود امام معصوم علیهم السلام ایجاد نظم امور شیعیان در زمان غیبت است و فقهاء در زمان غیبت باید زمامدار امور شیعیان باشند. صاحب جواهر در ادامه میفرماید آنگونه که به من رسیده است سلار در المراسم همین شؤون پیامبر و امام معصوم را برای فقیهان پذیرفته است.
البته این نکته را میپذیریم که در زمان غیبت فقهاء برای برخی از شؤون مثل جهاد ابتدائی که احتیاج به لشگر دارد مجاز نیستند و این عدم اجازه از بابت قصور ید و عدم بسط ید فقیه است وگرنه از جهت اقلّ شؤون؛ فقیه همه شؤون اجتماعی پیامبر را دارد.
و استدلال به روایات هم شده بود و مرحوم امام هم یکی یکی نقل کردند که؛
1. روایت اول توقیع مبارک بود که فرمود رجوع کنید به روات «فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِم» وسائل الشیعة، حر عاملی، ج27، ص140، کتاب القضاء، ابواب صفات قاضی، باب11، ح9
2. روایت دوم مقبوله عمر بن حنظله بود که فرمود مراجعه کنند به کسی که «قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَارْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً» وسائل الشیعة، حر عاملی، ج27، ص136، کتاب القضاء، ابواب صفات قاضی، باب11، ح1، ط آل البیت
3. روایت سوم مشهوره ابی خدیجه بود که فرمود «فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ قَاضِیاً» تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج6، ص303، ح846، ط اسلامیة
4. روایت چهارم صحیحه قداح که فرمود «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ» الکافی، کلینی، ج1، ص34، ح1، ط اسلامیة
5. روایت پنجم موثقه ابوالبختری که گفتند «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ» وسائل الشیعة، حر عاملی، ج27، ص78، کتاب القضاء، ابواب صفات قاضی، باب8، ح2
6. روایت ششم روایت فقه الرضوی که فرمود «مَنْزِلَةُ الْفَقِیهِ فِی هَذَا الْوَقْتِ کَمَنْزِلَةِ الْأَنْبِیَاءِ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ» الفقه المنسوب للامام الرضا علیه السلام، ص338، ط آل البیت
و گفتیم یکی از انبیاء بنی اسرائیل حضرت موسی علیه السلام بود که حکومت و ولایت داشت.
7. روایت هفتم روایت تحف العقول که فرمود «أَنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّه» تحف العقول، حرانی، ص238، ط جامعه مدرسین
8. روایت هشتم روایت «إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ ... ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ ... لِأَنَّ الْمُؤْمِنِینَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ...» الکافی، کلینی، ج1، ص38، ح3، ط اسلامیة
9. روایت نهم موثقه سکونی بود که فرمود «الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ» الکافی، کلینی، ج1، ص46، ح5، ط اسلامیة
ملاحظه میفرمایید که در مجموع 9 روایت خواندیم که همه از نظر سند معتبر بودند و از نظر دلالت نیز محکم بودند و دلالت بر اثبات ولایت برای فقیه داشتند منتهی در مورد فقیه گفتیم چون معصوم نیستند اگر خطا کند میگوییم جبران میکند و اما در مورد معصومین چون منصوب خداوند هستند اگر اشتباه کند مانند این است که خداوند امر کند که اشتباه را بپذیر، پس باید معصوم باشند و اشتباه نکنند.
نتیجه
از مجموع روایات استفاده شد سنخ ولایت پیامبر، امامان علیهم السلام و فقهاء یکی است و لذا میبینیم که امام خمینی (ره) فرمودند ولایت فقیه ادامه ولایت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است.
بحث بعدی در مورد شرائط ولایت فقیه است که در جلسات آتی بدان می پردازیم./904/926/ر
تقریر: محسن جوادی صدر