به گزارش خبرنگارسرویس حقوق پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، حضرت آیت الله عبدالله جوادی آملی صبح چهارشنبه22دی ماه 1395در چهل وپنجمین جلسه درس خارج فقه در مسجد اعظم، به جمع بندی دو طایفه روایات درباره نشر حرمت با بستگان مزنی بها در زنای سابق و لاحق پرداخت.
خلاصه درس امروز
حضرت آیت الله جوادی آملی در ابتدای این جلسه از درس خارج نکاح پس از مروری بر مباحث گذشته به چند حکم خاص در رابطه با زنای با محارم اشاره کرد و افزود: زنای با محارم چند حکم فقهی دارد که یکی مسئله «اعدام» است و همچنین زنای با عمه یا خاله باعث حرمت ازدواج با دخترخاله و دخترعمه خواهد شد.
وی شیوه نگارش و نوع چینش این فروعات را در شرایع صحیح ندانست و بیان داشت: مرحوم محقّق میبایست عبارت فروعات فقهی را طبق لسان روایت میآوردند در حالیکه در فرع مورد نظر لفظ موجود در روایت «عمته» و «خالته» است ولی در کلام محقّق عمه و خاله بالقول المطلق آورده شده، و این نقصی است که بر خلاف شرائع و المختصر النافع، در کلام علمای بعد از ایشان مثل علّامه در منتهی و تذکرة، کمتر دیده میشود.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم در بیان نکات و برخی از اشکالات موجود در روایت مورد بحث گفت: برخی از فقهاء به متن روایتی که در آن لفظ «عمته» و «خالته» آمده اشکال کردهاند به اینکه، در این روایت پرده از اسرار مردم برداشته شده، در حالیکه این سبک حرف زدن با سبک ائمه سازگار نیست، همچنین فقهاء از این روایت حکم عمه و خاله را استنباط کردهاند که چنین استنباطی مخالف اصالة الحل و عموم آیه ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾ است چون این روایت نسبت به خاله صادر گردیده و در رابطه با حکم عمّه ساکت است.
وی در پاسخ به اشکال اخیر به جواب صاحب ریاض اشاره کرد و افزود: مرحوم صاحب ریاض و بعضی از فقهای دیگر قائلند، از آنجایی که فقهاء حکم خاله را به عمه نیز تسرّی دادهاند معلوم میشود، مستند اینها همان اجماعی است که در جلسات گذشته مطرح کردیم و الّا اگر اجماع به انضمام قول عدم فصل وجود نداشت با صِرفِ روایات نمیشد حکم خاله را به عمه تسری داد.
رئیس بنیاد وحیانی اسراء بیان داشت: مرحوم محقّق در تتمّه مسئلهای که در باب ششم که مربوط به زنای سابق بر عقد بود، بعد از روشن شدن حکم زنا با عمه و خاله، آوردهاند: اگر زنا به غیر از این دو از بستگان دیگر بود چه حکمی دارد؟ در پاسخ به این سوال گفتهاند: «فیه روایتان إحداهما ینشر الحرمة و هی أوضحهما طریقاً و الأخری لا ینشر»
وی افزود: حالا که در این مسئله دو طائفه از روایات وجود دارد و ما این روایات طائفه اوّل را در جلسات قبل مطرح کردیم، باید ببینیم آیا میشود بین این دو طائفه روایات جمع سندی یا دلالی کرد یا اینکه باید برای یکی از دو طائفه سراغ محاملی مثل تقیّه و ... برویم.
حضرت آیت الله جوادی آملی قبل از ورد به مرحله جمعبندی روایات طائفه دوم مبنی بر عدم نشر حرمت را از باب ششم ابواب ما یحرم بالمصاهره از کتاب وسائل، متذکّر شد و عنوان داشت: در روایت ششم این باب امام در جواب کسی که از ازدواج مردی با دختر زنی که با او زنا کرده بود سوال کرده بود فرمودند: این ازدواج جایز است چون حرام حلال را فاسد نمیکند.
وی بیان داشت: شیخ طوسی و سائر بزرگانی که قائل به نشر حرمت نسبت به زنای سابق هستند این روایت را حمل بر موردی کردهاند که کار به زنا نرسیده و صرف ملاعبه و لمس بوده. همچنین صاحب وسائل هم این روایت را حمل بر تقیّه کردهاند.
استاد درس خارج حوزه علمیّه قم در ادامه روایت هفتم باب ششم را عنوان کرد و در تشریح آن گفت: در این روایت نه تنها ازدواج با مزنی بها اجازه داده شده بلکه اجازه ازدواج با دختر و مادر او هم صادر شده است که قائلین به نشر حرمت، این روایت را هم حمل بر محامل یاد شده میکنند.
وی روایات هشتم و دهم این باب را مربوط به طائفه اول دانست و در شرح روایات نهم و یازدهم و دوازدهم بیان داشت: در هر سه روایت اجازه ازدواج با بستگان مزنی بها برای زانی صادر شده و از عباراتی مثل «مَا حَرَّمَ حَرَامٌ حَلَالًا قَطُّ» و «اِنَّ الْحَرَامَ لَا یُحَرِّمُ الْحَلَالَ» و «لَا یُحَرِّمُ الْحَرَامُ الْحَلَالَ» در استدلال بر این حکم استفاده شده است که چون در مقام بیان یک اصل جامع میباشند لذا حمل آنها بر مقام تقیّه بسیار دشوار است.
رئیس بنیاد وحیانی اسراء در رابطه با حمل روایات بر تقیّه و دشواری این امر افزود: اصرار آقای بروجردی بر این بود که حمل بر تقیّه کار آسانی نیست، چون باید زمان و زمین را بشناسی؛ بدانید که امام در سفر این فتوا را گفته یا در حضر، در مدینه بوده یا غیر مدینه، در آن جایی که امام این فتوا را گفته فتوای کدام یکی از فقهای ذی نفوذ در آن منقطه رایج بود و شناسایی همه این محامل کار آسانی نیست! لذا اگر ندانیم این روایت کجا صادر شده؟! در کدام شهر صادر شده؟! در چه زمانی صادر شده؟! و فتوای رایج آن شخص که موافق این است کجا بوده و چه کسی بوده؟! حمل بر تقیّه کار آسانی نیست! لذا برخی از فقها در اشکال به حمل روایات طائفه دوم بر تقیّه گفتهاند همه اهل سنّت قائل به حلّیت نیستند تا شما طائفه ثانیه را حمل بر تقیّه کنید.
وی پس از فراغت از بیان دو طائفه روایات، وارد مقام جمعبندی شد و در بیان چهارچوب این بحث گفت: مقام ثالث باید از سه جهت بحث کرد: یکی ترجیح سندی، یکی جمع سندی، یکی جمع جهت صدور؛ هر چند در اینجا جمع سندی راه ندارد چون جمع سندی در جایی است که یکی از طائفتین از جهت حجّیت مشکل داشته باشند در حالیکه در اینجا ما دو طائفه روایت داریم که هر دو حجتاند. و از حیث کثرت هم نمیتوان بین دو روایت ترجیح داد چون کثرت روایت دلیل بر ترجیح سندی نیست. نکته دیگر اینکه همانطور که گفتیم جمع جهت صدور نیز در اینجا مشکل است چون حمل بر تقیّه سند میخواهد که دستمان خالی است لذا میماند جمع دلالی که بهترین راه آن این است که حمل بر حزازت یا کراهت و مانند آن بشود. هر چند احتیاط استحبابی نیز در اینجا جا دارد.
حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه طبق روال هر چهارشنبه به تبیین مسائل معنوی و اخلاقی پرداخت و در شرح فرازی از خطبه چهاردهم افزود: در آغاز این خطبه با نصیحت شروع میکند که همه راهها به مقصد منتهی نمیشود لذا برخی خیال نکنند که هدف وسیله را توجیه میکند و همانطور که حضرت سید الشهداء که از حضرت رسول نقل کردند کسی که بخواهد با گناه به هدف برسد زودتر از همه هدف را از دست خواهد داد.
وی افزود: برخی دوست دارد وجود مبارک حضرت حجّت را ببینند، اما این دیدن مشکلی را حل نمیکند بلکه آنکه قابلیّت حل مشکل دارد این است که ما خودمان را در محضر امام ببینیم و الّا اینهمه مردم پیامبر و امام را زیارت کردند و در بهترین نقطه دنیا پشت سر بهترین امام جماعت دنیا نماز خواندند اما مشکل آنها حلّ نشد.
استاد درس خارج حوزه علمیّه قم گفت: امام دو نوع نگاه میتواند به انسان داشته باشد، یکی نگاه عادی که چون خلیفة الله است و ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصیر﴾ است همه را نگاه میکند و یک نگاه هم نگاه تشریفی است که ﴿لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَة﴾ که انسان باید بکوشد که این نوع نگاه شامل حالش شود.
وی در بیان چگونگی شمول نگاه تشریفی به انسان به کلام امیرالمومنین در نهج البلاغه اشاره کرد و بیان داشت: من برادری داشتم که کوچکی دنیا در چشم او، او را در چشم من بزرگ کرده بود، و اگر ما هم این خصوصیّت را داشته باشیم چنین نگاهی از حضرت شامل حالمان خواهد شد و نشانه شمول این نگاه هم این است که انسان طعم مناجات و خلوت با خدا در دلش لذید خواهد شد و نتیجه آن هم رسید به مقام مقعد صدق ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر﴾ خواهد بود.
رئیس بنیاد وحیانی اسراء در ادامه مباحث اخلاقی به یکی از آثار عقل یعنی حیاء اشاره کرد و افزود: اولین چیزی که خدا در آیات نازله بر پیامبر به مردم نسبت به آن تنبّه داد، مسئله حیا بود در جایی که فرمود: ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری﴾
وی در تفسیر فراز «إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُه» از خطبه متّقین گفت: ما در بهشت زندگی نمیکنیم بلکه در عالمی زندگی میکنیم که عدهای چهار روز با ما هستند، چهار روز با ما نیستند، یک روز تحسین و اقبال، یک روز تقبیح و ادبار، اما مهم این است که اوضاع ما نسبت به دینمان عوض نشود و بنشینیم غصه بخوریم و دست از کار اصلی برداریم! ما تا اینجا هستیم همین است؛ فحش است، بیمِهری است، قهر است و اصلاً اینجا جای این حرفهاست. اینکه فرمود: اگر ساکت شد غمگین نمیشود؛ یعنی اگر او راساکت کردند، اگر اوضاع طوری شد که او نتوانست حرف بزند، عزا نمیگیرد و از درس و بحث و زندگی فاصله نمیگیرد و اگر حرف بزند صدای او بلند نخواهد بود و مانند آن.
حضرت آیت الله جوادی آملی در پایان این جلسه از درس خارج ضمن مروری کلی بر سایر صفات متّقین و شیعیان در خطبه متّقین، خاطر نشان کرد: اگر این صفات رعایت شود، انسان محبوب امام زمان میشود. اینکه تلاش بکنیم حضرت را ببینیم، این مقام نیست! تلاش بکنیم حضرت ما را ببیند و اگر خواستیم ببینیم که رضای حضرت چیست و برنامه حضرت چیست، برنامه حضرت قرآن است و نهج البلاغه، اینها یک نور هستند.
تقریر درس
مروری بر مباحث گذشته
اسباب تحریم از «نَسَب» شروع شده به «رضاع» رسید و اکنون بحث درباره «مصاهره» است. برخی از اسباب تحریم نظیر «استیفای عدد»، «لعان»، «کفر»، اینها ـ به خواست خدا ـ بعداً خواهد آمد. در بحث «مصاهره» فرمودند اگر آن آمیزش مشروع باشد، احکام مصاهره بار است؛ یعنی ﴿أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ﴾ بار است، ﴿حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ﴾[1] بار است و مانند آن و آمیزش مشروع هم به همین پنج راه حاصل میشود: یا «نکاح دائم» یا «نکاح منقطع» یا «مِلک یمین» یا «تحلیل منفعت» و یا «تحلیل انتفاع». اگر به یکی از أنحای پنجگانه آمیزش مشروع صورت نپذیرفت، یا نامشروع است یا شبهه است و یا اصلاً آمیزش نیست، بلکه نظر و لمس است. در آمیزش نامشروع فرمودند اگر چنانچه این آمیزش بعد از عقد باشد نشر حرمت نمیکند «إِنَّ الْحَرَامَ لَا یُحَرِّمُ الْحَلَالَ»[2] و اگر قبل از عقد باشد باعث نشر حرمت میشود؛ اما در خصوص زنای با عمه خود زانی یا خاله خود زانی که اگر کسی با عمه خود یا خاله خود زنا کرد، نمیتواند با دخترعمه ازدواج کند یا با دخترخاله ازدواج کند. این زنای سابق نشر حرمت میکند در خصوص زنای با عمه و خاله. این نشر حرمت کردن به وسیله نصوص خاصهای است که کلاً بحث شد.
برخی از احکام فقهیِ مربوط به زنایِ با محارم
در زنای با محارم چندتا حکم فقهی خاص دارد؛ یکی مسئله «اعدام» است که در مسئله «حدود» مطرح است که حکم زنای با محارم اعدام است. یک سلسله احکام خاص درباره نکاح دارد که زنای با عمه یا زنای با خاله باعث حرمت ازدواج با دخترخاله و دخترعمه است. مرحوم محقق چه در شرائع و چه در المختصر النافع آن نظم طبیعی و صناعی را رعایت نکرده. یک بحث در این بود که در احکام «مصاهره» جمع بین أختین حرام است، این روشن است. یک بحث این بود که اگر با عمه ازدواج کرد نمیتواند با برادرزاده ازدواج کند مگر به اذن عمه، یا اگر با خاله ازدواج کند نمیتواند ازدواج کند مگر به اذن خاله؛
اشکال به شیوه نگارش مرحوم محقّق
آنجا سخن از عمه و خاله «بالقول المطلق» بود. در چنین فضایی اگر بخواهد حرف بزند باید حرف درست بزند! باید بگوید «عمته»، «خالته»؛ روایات هم همینطور حرف زدند. آن محققینی که دقیقاً بحث میکنند همینطور حرف زدند، دیگر نمیگوید با عمه و خاله. همین مطلب را روایت گفته، فقهای دقیقتر و حسابیتر گفتند، «عمته»؛ شما همینطور میگویید عمه و خاله! این نقص نوشتن است؛ چه در شرائع و چه در المختصر النافع.[3] اینکه میبینید کتابهای علامه از یک جهتی رشد بیشتری پیدا کرده برای این است که او دهان باز کرده مثل روایت حرف زده است. فضای بحث در این است که اگر با عمه ازدواج کرده نمیتواند با برادرزاده ازدواج کند؛ یعنی عمه مطلق است. وقتی با خاله ازدواج کرده نمیتواند با خواهرزاده ازدواج کند؛ این عمه و خاله مطلق هستند. در چنین فضایی میگویید اگر با عمه زنا کرده، این کدام عمه؟! بگو «عمته»! روایت که یادت داده چگونه حرف بزنی. تمام روایات را خواندیم که گفت «عمته»، گرچه روایت عمه نداشت، «خالته»؛ همانطوری که آن راوی حرف زده شما حرف بزن! همانطوری که امام جواب داده شما حرف بزن! همینطوری میگویی: «بالعمة و الخالة» زنای با عمه این است، زنای با خاله آن است! در حالی که قبل آن بحث در این بود که اگر ازدواج کردی با عمه، با برادرزاده اگر بخواهی ازدواج بکنی اذن عمه میخواهد، با خاله ازدواج کردی بخواهی با خواهرزاده ازدواج کنی اذن خاله میخواهد، در چنین فضایی میگویید زنای با عمه این است، زنای با خاله این است، این ضعف در حرف زدن است!
جبرانِ نقصِ محقّق در کلام علامه
این نقص را مرحوم علامه متوجه شد؛ هم در تحریر و هم در تذکرة، در هر دو جا این نقص را جبران کرد. فرمایش مرحوم علامه در تذکره این است: «من زنا بعمته أو خالته حرمت علیه بنتاهما أبدا»،[4] او برابر روایت حرف زده است. در تحریر هم جلد سوم، صفحه 465 دارد: «من زنی بعمّته أو خالته». شما یک جا میگویید اگر کسی «بالعمة و الخالة» ازدواج بکند نمیتواند با خواهرزاده و برادرزاده ازدواج بکند مگر به اذن آنها، بعد باز میگویید اگر کسی «بالعمة و الخالة» زنا کرد نمیتواند. این «الف» و «لام» جای آن همه جا نیست، جای ضمیر را نمیگیرد، این یک؛ همه یعنی همه آن روایاتی که در باب دَه خواندیم «عمته»، «خالته»؛ گرچه عمه نداشت. آن سائل از ضمیر استفاده کرد «خالته»، حضرت هم «خالته» در جواب داد. آن روایات که همه آن روایات خوانده شد و بحث آن گذشت که اگر کسی با خاله خود یا با عمه خود زنا کند دختران آنها بر او حراماند تمام آن روایات خوانده شد. در آنجا به این صورت بود: وسائل، جلد بیستم، صفحه 432 «بَابُ أَنَّ مَنْ زَنَی بِخَالَتِهِ»؛ اما در آن بحث جمع بین خاله و خواهرزاده، عمه و برادرزاده آنجا که جای ضمیر نیست، آنجا جای «الف» و «لام» است، آنجا دارد: «بالعمة»، «بالخالة»؛ اینجا جای ضمیر است. «مَنْ زَنَی بِخَالَتِهِ أَوْ عَمَّتِهِ حَرُمَتْ عَلَیْهِ إبْنَتُهُمَا»؛ البته «إبن» قرینه است؛ اما حرف را انسان باید بجا بزند. آن روایت اول این بود که «محمد بن مسلم» میگوید: «سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام وَ أَنَا جَالِسٌ عَنْ رَجُلٍ نَالَ مِنْ خَالَتِهِ فِی شَبَابِهِ». روایت دوم هم این است که خود «محمد بن مسلم» سؤال میکند: «سَأَلَهُ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ أَنَا جَالِسٌ عَنْ رَجُلٍ نَالَ مِنْ خَالَتِهِ».[5]
مروری بر اشکالات و نکات روایت زنا با عمه و خاله
«فتحصّل» که «خالته» غیر از «الخالة» است. حرف را برابر تذکره و تحریر باید زد، نه برابر شرائع و المختصر النافع؛ منتها در آنجا اشاره شد که اصلاً سخن از عمه نبود. ما در روایات اصلاً عمه نداشتیم فقط همان خاله بود. آیا سند فقهی همین روایت است که برخیها اشکال کردند که این سبک حرف زدن روایت با سبک ائمه(علیهم السلام) سازگار نیست که ایشان از اسرار مردم پردهبرداری میکند. آنجا این مطلب جواب داده شد؛ لکن برخیها خواستند بگویند صاحب ریاض این فرمایش را دارد، دیگران هم دارند که در این روایات باب دَه، از عمه هیچ سخنی به میان نیامده، حکم هم بر خلاف قاعده است، نه «اصل»؛ «اصالة الحل» جای آن اینجا نیست، «استصحاب حلّیت سابق» جای آن اینجا نیست؛ برای اینکه ما یک أماره قاطع داریم که میفرماید: ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾،[6] با بودن این أماره، جا برای اصل استصحاب نیست.
برداشت حکم عمّه از روایات مربوط به خاله
در قبال این ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾ ما باید بگوییم که عمه حرام میشود، این دلیل میخواهد. درباره خاله نص خاص داریم، بله؛ حالا آن نقض و نقص مختصر قابل حل است. مرحوم صاحب ریاض و بعضی از فقهای دیگر(رضوان الله علیهم) دارند که از اینجا معلوم میشود که سند برخی از فقها همان اجماعی است که ادّعا کردند، برای اینکه ما هیچ دلیلی بر حکم عمه نداریم، تنها روایات باب دَه وسائل، حکم خاله را ذکر میکند. حکم هم برخلاف قاعده است؛ شما از خاله به عمه تعدّی میکنید، هیچ دلیلی نیست مگر به اجماع و قول عدم فصل. چون در مسئله گرچه برخی مخالف اجماع بودند از نظر طبقهبندی عصری، لکن کسی تفصیل نداد بین عمه و خاله؛ یا درباره هر دو فتوا به حرمت دادند یا درباره هر دو فتوا به جواز دادند، قائل به تفصیل نشدند. از اینجا معلوم میشود که مدرک بعضیها همان اجماع است نه روایت. این فرمایش مرحوم صاحب ریاض است.
اگر چنانچه یک روایت یا دو روایت باشد حکم برخلاف قاعده است، یک؛ مخصوص خاله است، دو؛ در حالی که اینها حکم عمه را هم مثل خاله میدانند. بنابراین یا انسان میگوید هر دو جائز است، عمه برابر قاعده جائز است، روایت برابر اضطرابی که در متن هست که مثلاً حضرت پردهبرداری کرده؛ یا نه، هر دو حرام است که «کما هو المعروف».
«فتحصّل» آنجا که سخن از «العمة»، «الخالة» است مطلق است و مربوط به مصاهره است؛ اینجا که مربوط به زناست «عمته» و «خالته» است، آن هم در خصوص خاله است و درباره عمه هیچ روایتی نداریم مگر اینکه به اجماع مرکّب تمسک بشود و برخلاف قاعده هم فتوا داده بشود.
حکم ازدواج با بستگان مزنی بها
حالا در تتمه مسئلهای که از باب شش شروع شده است. باب شش آن مسئله این است که «مَنْ زَنَی بِإمْرَأَةٍ حَرُمَتْ عَلَیْهِ بِنْتُهَا وَ أُمُّهَا وَ إِنْ کَانَ مِنْهُ مَا دُونَ الْجِمَاعِ لَمْ تَحْرُمَا»؛[7] اگر زنا سابق بود. عبارت مرحوم محقق در متن شرائع این است: «أما الزنی بغیرهما»؛ یعنی به غیر عمه و خاله، «هل ینشر حرمة المصاهرة کالوطئ الصحیح فیه روایتان إحداهما ینشر الحرمة و هی أوضحهما طریقاً و الأخری لا ینشر».[8] در المختصر النافع هم به همین وضع، مرحوم صاحب ریاض[9] هم به همین وضع، خیلی شفاف «أحد الحکمین» را نپذیرفتند تصریح نکردند. گرچه اینکه فرمود طریق روایت اُولی أوضح است، اشعاری دارد به اینکه ایشان میلی دارد به نشر حرمت؛ اما این را نمیشود به ایشان اسناد داد صِرف همین تعبیر «أوضحهما طریقاً». آیا زنای سابق باعث نشر حرمت میشود یا نه؟ اگر با زنی آمیزش نامشروع داشت، میتواند با مادر او یا با دختر او ازدواج کند یا نه؟ اینکه ایشان فرمودند: «فیه روایتان»، منظور یک روایت نیست، تقریباً جنس مراد است؛ یعنی دو طایفه از روایات وارد شده است که قبلاً بحث این بود که ما در سه مقام باید بحث بکنیم: یکی بیان روایتهایی که دلیل بر حرمت است، یکی هم بیان روایاتی که دلیل بر عدم حرمت است، مقام سوم جمع «بین الطائفتین».
بررسی امکانِ جمع، بین دو طائفه روایات مربوط به نشر حرمت با زنا
حالا ببینیم جمع دلالی میشود، جمع سندی میشود؟ جمع سندی میشود که یکی اکثر است و یکی أقل «کما ذهب الیه بعض»؛ یا حمل بر تقیّه میشود «کما ذهب الیه» مرحوم آقا شیخ حسن پسر کاشف الغطاء، «و مال إلیه فی الجواهر» ـ اینکه صاحب جواهر دارد «أحسن المحامل» است مسبوق به فرمایش مرحوم آقا شیخ حسن پسر مرحوم آقا شیخ جعفر کاشف الغطاء است ـ پس جمع سندی است یا جمع دلالی است. در جمع سندی یکی را تقویت بکنیم، یا در جهت صدور یکی را بر دیگری مقدم بداریم ـ حمل بر تقیّه، ناظر به جهت صدور است؛ ترجیح یکی به کثرت روایت، ناظر به سند است ـ یا نه، حمل بر کراهت بکنیم که جمع دلالی است. به هر حال اینها را باید در مقام ثالث بحث کرد. در مقام اول بسیاری از این روایات خوانده شد شاید یکی ـ دو روایت مانده باشد در این مقام اول که زنای سابق نشر حرمت میکند.
بررسی روایات عدم نشر حرمت با زنا
حالا برسیم به مقام ثانی که دلالت میکند که آمیزش حرام اگر قبلاً اتفاق افتاد مثل بعدی است؛ یعنی همانطوری که زنای لاحق نشر حرمت نمیکند، زنای سابق هم نشر حرمت نمیکند. بسیاری از این روایات خوانده شد و این نقص که برخیها خیال کردند در روایت پنجم[10] هست، این نقص نیست و آن این است که ثابت شده که علم غیب برتر و بالاتر و اشرف از آن است که مصرف اصولی و فقهی داشته باشد، آن برای کلام است و علم غیب است و حرفهای دیگر. در امور فقهی، علم غیب اشرف از آن است. اصول باید این را توجه کند و ثابت کند که «قطع» حجت هست؛ اما یک سقفی دارد. قطع ملکوتی، قطع علم غیبی، اشرف از آن است که کاربرد فقهی داشته باشد، این فقط درباره قطعهای عادی است که کاربرد فقهی دارد. این از حرفهای بلند مرحوم کاشف الغطای بزرگ است و فقط ایشان در کشف الغطاء دارند.
اگر چنانچه امام(سلام الله علیه) گاهی پرده بر میدارد، این گاهی یا اعجاز یا کرامت یا خصیصههای دیگر ایجاب میکند که بردارد. اینطور نیست که دست امام بسته باشد و حق ندارد. در قضا و داوریهای حضرت امیر هم همینطور است؛ در بعضی از امور حضرت حکم میکرد در حالی که با این ظواهر فقهی هماهنگ نبود، با آن علم غیب خود حکم میکرد؛ وگرنه اصل اولی این است که حضرت فرمود: «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَان».[11]
روایت ششم باب ششم/ روایت سعید بن یسار
روایت ششم این است وسائل، جلد بیستم، صفحه 425 که مرحوم شیخ طوسی نقل میکند: «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی وَ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ جَمِیعاً عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام عَنْ رَجُلٍ فَجَرَ بِإمْرَأَةٍ یَتَزَوَّجُ إبْنَتَهَا قَالَ نَعَمْ یَا سَعِیدُ إِنَّ الْحَرَامَ لَا یُفْسِدُ الْحَلَالَ». این روایت دیگر در مقام ثانی قرار گرفته است. گرچه برخی از روایات مقام اول خوانده نشده؛ ولی آن مقداری که خوانده شد کافی بود. شاید در خلال نقل روایات مقام ثانی، بعضی از آنها هم اشاره بشود. مرحوم شیخ طوسی و سائر بزرگانی که قائل به نشر حرمتاند که زنای سابق نشر حرمت میکند، این روایت را که دلیل است که زنای سابق مثل زنای لاحق نشر حرمت نمیکند، این را حمل کردند «عَلَی مَا دُونَ الْجِمَاعِ لِمَا تَقَدَّمَ التَّصْرِیحُ بِهِ وَ جَوَّزَ الْحَمْلَ عَلَی اسْتِدَامَةِ التَّزْوِیجِ دُونَ ابْتِدَائِه»؛[12] این را یا حمل کرده بر زنای لاحق یا حمل کرده بر «مادون الزنا». مرحوم صاحب وسائل میفرماید که اینها جمع دلالی است؛ یک جمع جهت صدور دارد، نه جمع اصل صدور. جمع جهت صدور دارد و آن «وَ یَحْتَمِلُ الْحَمْلُ عَلَی التَّقِیَّة». این فرمایش خود صاحب وسائل است[13] که اینها به مقام ثالث ما مرتبط میشود.
روایت هفتم باب ششم/ روایت هشام بن المثنی
مرحوم شیخ طوسی روایت هفتم را به این صورت نقل میکند: «عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْمُثَنَّی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ یَأْتِی الْمَرْأَةَ حَرَاماً أَ یَتَزَوَّجُهَا»؛ با کسی زنا کرده، بعد میتواند با همان ازدواج کند یا نه؟ حضرت فرمود: نه تنها میتواند با او ازدواج کند، با مادر او با خواهر او میتواند ازدواج کند، نه جمعاً، هیچ کدام حرمت عینی نمیآورد «قَالَ نَعَمْ وَ أُمَّهَا وَ إبْنَتَهَا».[14] مرحوم صاحب وسائل میفرماید که این روایت هم نظیر روایت ششم بر آن محامل یاد شده حمل میشود.[15]
روایت هشتم باب ششم/ روایت منصور بن حازم
روایت هشتم که مرحوم شیخ طوسی «عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حُکَیْمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام» نقل کرده است این است که «سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ فَجَرَ بِإمْرَأَةٍ أَ یَتَزَوَّجُ إبْنَتَهَا قَالَ إِنْ کَانَ قُبْلَةً أَوْ شِبْهَهَا فَلَا بَأْسَ وَ إِنْ کَانَ زِنًا فَلَا».[16] این روایت هشتم هم در مقام اول است؛ یعنی در مقام اول که چند روایت خواندیم و بنا شد بعضی از روایات هم خوانده بشود، این جزء طایفه اُولی است که دلالت میکند بر اینکه زنای سابق نشر حرمت میکند.
روایت نهم باب ششم/ روایت زراره
روایت نهم را که باز مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِه عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ حکَیْمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَمَّنْ رَوَاهُ» ـ که این مرسله است؛ منتها چون چندین روایت هست نقصی ایجاد نمیکند ـ «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِما السَّلام» وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) «رَجُلٌ فَجَرَ بِإمْرَأَةٍ هَلْ یَجُوزُ لَهُ أَنْ یَتَزَوَّجَ إبْنَتَهَا قَالَ مَا حَرَّمَ حَرَامٌ حَلَالًا قَطُّ»؛[17] یعنی زنای سابق مثل زنای لاحق نشر حرمت نمیکند، هیچ حرامی حلال را حرام نمیکند «مَا حَرَّمَ حَرَامٌ حَلَالًا قَطُّ»؛ نه حرام سابق حلال لاحق را و نه حرام لاحق حلال سابق را. چون مرحوم صاحب وسائل مایل به حرمت است، این روایت نُه را مثل روایت شش بر آن محامل یاد شده حمل میکنند.
روایت دهم باب ششم/ روایت هشام بن المثنی
روایت دَه که باز مرحوم شیخ طوسی «عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْمُثَنَّی» نقل کرد ـ که قبلاً این سند ذکر شده بود ـ «قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ رَجُلٌ فَجَرَ بِإمْرَأَةٍ أَتَحِلُّ لَهُ إبْنَتُهَا قَالَ نَعَمْ إِنَّ الْحَرَامَ لَا یُفْسِدُ الْحَلَالَ»[18] که این جزء طایفه ثانیه نیست که باز مرحوم صاحب وسائل موافق با این نیست میفرماید «تَقَدَّمَ الْوَجْهُ عَلَی ذَلِک».[19]
روایت یازدهم باب ششم/ روایت حنان بن سدیر
روایت یازده این باب که مرحوم شیخ طوسی «عَنِ الْحُسَیْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ» نقل میکند ـ این روایات بعضی «صحیح» است، بعضی «حَسَن» و بعضی اگر «ضعف» داشته باشد با همراهی آنها حل میشود ـ «قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام إِذْ سَأَلَهُ سَعِیدٌ عَنْ رَجُلٍ تَزَوَّجَ إمْرَأَةً سِفَاحاً». «سفاح» در برابر «نکاح» است. «هَلْ تَحِلُّ لَهُ إبْنَتُهَا»؛ آیا دختر این زن برای این مرد زانی حلال است؟ «قَالَ نَعَمْ إِنَّ الْحَرَامَ لَا یُحَرِّمُ الْحَلَالَ»؛[20] که این هم جزء طایفه ثانیه است که در مقام ثانی بحث است که زنای سابق مثل زنای لاحق نشر حرمت نمیکند.
«حمیری» این را هم از «مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ وَ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً» از «حنّان» نقل کردند. مرحوم صاحب وسائل چون با این طایفه مشکلی دارد باز هم گفت: «قَدْ عَرَفْتَ وَجْهَه».[21]
روایت دوازده باب ششم/ روایت صَفْوَانَ
روایت دوازده این باب که مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ عَنْ صَفْوَانَ» نقل میکند، «قَالَ سَأَلَهُ»؛ این دیگر مضمره است از این جهت، «الْمَرْزُبَانُ عَنْ رَجُلٍ یَفْجُرُ بِالْمَرْأَةِ وَ هِیَ جَارِیَةُ قَوْمٍ آخَرِینَ» این کنیز است، «ثُمَّ اشْتَرَی إبْنَتَهَا»؛ اول با این کنیز آمیزش نامشروع داشت، بعد دختر این کنیز را خرید، آیا این برای او حلال است یا نه؟ حضرت فرمود: «لَا یُحَرِّمُ الْحَرَامُ الْحَلَالَ وَ رَجُلٍ فَجَرَ بِإمْرَأَةٍ حَرَاماً أَ یَتَزَوَّجُ بِإبْنَتِهَا قَالَ لَا یُحَرِّمُ الْحَرَامُ الْحَلَالَ»؛[22] یعنی عبد و أمه فرقی ندارد، حُرّ و أمه فرق ندارد. حرام، حلال را حرام نمیکند؛ چه سابق و چه لاحق. در خصوص زنای با محارم که «عمته» یا «خالته» باشد یک حکم جدایی دارد، اگر از محارم دیگر هم سؤال میکرد همین حکم را میفرمود؛ اما زنای با غیر محارم چه سابق و چه لاحق.
توضیحی در رابطه با روایات طائفه دوم
پس مقام اول بحث روایات فراوانی داشت که ـ به تعبیر مرحوم محقق دارد: «أوضحهما طریقاً»؛ راویان آنها شفافترند ـ دلالت میکرد بر اینکه زنای سابق نشر حرمت میکند. طایفه ثانیه روایاتی هستند که آنها هم حجتاند دلالت دارد بر اینکه زنای سابق نشر حرمت نمیکند. این تعبیر «إِنَّ الْحَرَامَ لَا یُحَرِّمُ الْحَلَالَ» این یک اصل جامعی است آبی از تخصیص است، این لسان آبی از تخصیص است؛ حمل بر تقیه دشوار است، چون روشن نیست که همه عامه قائل به جواز باشند
تصریح به دشواریِ حمل روایات بر تقیّه در کلام مرحوم بروجردی
خدا مرحوم آقای بروجردی(رضوان الله علیه) را غریق رحمت کند! اصرار ایشان این بود که حمل بر تقیّه کار آسانی نیست، چون باید زمان و زمین را بشناسی؛ بدانید که امام(سلام الله علیه) در سفر این فتوا را گفته یا در حضر، در مدینه بوده یا غیر مدینه، در آن جایی که امام(سلام الله علیه) این فتوا را گفته فتوای کدام یکی از فقهای ذی نفوذ در آن منقطه رایج بود، کار آسانی نیست! اگر کسی که جهت خلاف فتوا میدهد در یک شهر دیگری است اینجا اصلاً نفوذ ندارد، اینجا مقلّد ندارد، چرا حمل بر تقیّه بکنیم؟! حمل بر تقیّه در جایی است که آن کسی که در این شهر هست و صاحب نفوذ است فتوای مخالف دارد، اینجا بله آدم میتواند بگوید در صورتی که شواهد باشد حمل بر تقیّه بکنیم؛ اما نمیدانیم اصلاً این روایت کجا صادر شده؟! در کدام شهر صادر شده؟! در چه زمانی صادر شده؟! فتوای رایج آن شخص که موافق این است کجا بوده و چه کسی بوده؟! حمل بر تقیّه کار آسانی نیست! لذا برخی از فقها گفتند همه آنها اصلاً فتوا به حلیّت نمیدهند تا شما فوراً حمل بر تقیّه بکنید.
چار چوب بحث در مقام سوم، مقام جمعبندی بین دو طائفه
بنابراین در مقام ثالث باید از سه جهت بحث کرد: یکی ترجیح سندی، یکی جمع سندی، یکی جمع جهت صدور؛ اول صدور، دوم جهت صدور، سوم جمع دلالی، جمع سندی راه ندارد، برای اینکه آنها حجتاند و اینها هم حجتاند، حالا یکی بیشتر باشد یکی کمتر؛ کثرت روایت یکی از مرجّحات نیست، حالا آنجا دَهتا روایت است، اینجا پنجتا روایت؛ اگر هم اکثر باشد کثرت روایت دلیل بر ترجیح سندی نیست. دوم ترجیح جهت صدور، حمل بر تقیّه هم سند میخواهد شما دستتان خالی است. میماند جمع دلالی، جمع دلالی بهترین راه آن این است که یا حمل حزازت بشود یا کراهت بشود و مانند آن. بله آنجا که دارد حمل بر احتیاط میکند؛ در نفوس و فروج و مانند آن بنا بر احتیاط است، البته احتیاط میکنیم، یک احوط استحبابی است.
بنابراین شما بخواهید فتوا به حرمت بدهید دستتان خالی است. بگویید مستحب است، جمع دلالی کردید. بگویید احوط استحبابی این است، جمع دلالی کردید. جمع سندی مقدور نیست، ترجیح جهت صدور مقدور نیست، میماند جمع دلالی؛ حالا یکی «أوضح طریقة» باشد؛ ولی معیار حجت است. بنابراین همانطوری که زنای لاحق نشر حرمت نمیکند، احکام مصاهره بر آن بار نیست؛ چون مصاهره بخشی مربوط به «حرمت» است و بخشی مربوط به «مَحرمیت»؛ البته هر جا مَحرمیت باشد حرمت نکاح را هم به همراه دارد، این احکام مصاهره بر آن بار نیست؛ نه سابق و نه لاحق.
بیان مباحث معنوی و اخلاقی
حالا چون روز چهارشنبه است یک مقداری بحثی که در هفته قبل درباره خطبه نورانی حضرت امیر درباره «همّام» شد آن را اشاره کنیم که خود شما آقایان تتمه آن را به عهده بگیرید. خطبه 193 نهج البلاغه همان خطبهای است که وجود مبارک حضرت امیر طبق درخواست «همّام» که «کان رجلاً عابداً» به حضرت امیر عرض کرد «صف لی المتقین کأنی انظر الیهم» این خطبه را حضرت صادر کردند.
توضیحی در رابطه با خطبه «همّام»
این خطبهای که مرحوم سید رضی به عنوان خطبه 193 نهج البلاغه نقل کرد، تقریباً سه صفحه و نصف است. اصل خطبه تقریباً پانزده ـ شانزده صفحه است. گوشههایی از این مقداری که نقل نکردند، در برخی از خطب دیگر نقل کردند که امروز همان خطبه دویست و اندی خوانده شد که «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِیلُهُ وَ لَطُفَ غَلِیظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْق»[23] این جزء همین خطبه است. این خطبه نورانی که تقریباً پانزده ـ شانزده صفحه است در این کتاب شریف تمام نهج البلاغة به صورت خطبه چهاردهم در آمده است ـ این کتاب شریف تمام نهج البلاغه که یکجا چاپ شد، غیر از آن هشت جلدی است؛ آن هشت جلدی همین هست، منتها با نقل مدارک و منابع. این تمام نهج البلاغة است که مختصری زیرنویس درباره منابع و مدارک دارد
شرح فرازی از خطبه چهاردهم
در خطبه چهاردهم وجود مبارک حضرت امیر چند صفحه درباره حمد خدا و بیان اوصاف الهی دارد، تقریباً پنج ـ شش صفحه این وزیری است، بعد از این چهار ـ پنج صفحه دارد: «أَمَا بَعْد». در نهج البلاغه فعلی از همین «أَمَا بَعْد» شروع میشود. آن خطبه که خیلی مطالب دقیق را به همراه دارد در این نهج البلاغه نیست؛ البته ممکن است گوشههایی از این را در برخی از خطبهها نقل کرده باشد؛ ولی این پنج ـ شش صفحه است که به عنوان خطبه است از «اما بعد» شروع میشود. وجود مبارک حضرت امیر در همین خطبه میفرماید به اینکه «وَ أَمَازَ سُبْحَانَهُ بِعَدْلِ حُکْمِهِ وَ حِکْمَتِهِ بَیْنَ الْمُوجِفِ مِنْ أَنَامِهِ إِلَی مَرْضَاتِهِ وَ مَحَبَّتِهِ وَ بَیْنَ الْمُبْطِئِ عَنْهَا وَ الْمُسْتَظْهِرِ عَلَی نِعْمَتِهِ مِنْهُمْ بِمَعْصِیَتِهِ فَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ﴾[24] »؛[25]
به مقصد نرسیدن بعضی از راهها مثل راه معصیت
در آغاز نصیحت فرمود برخیها خیال میکنند که هر راهی را بروند یکسان است و پیش خدا یکسان است و هر دو به مقصد میرسد! اینها هم که احیاناً میگویند هدف وسیله را توجیه میکند به همین بیراهه رفتند. اینها خیال میکنند که از هر راهی میشود به مقصد رسید. این بیان نورانی حضرت سید الشهداء که از حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند تخطئه این مطلب است که اگر کسی خیال کرد از راه معصیت به هدف برسد، این به بدترین وضع مبتلا خواهد شد و قبل از دیگران مقصد را از دست میدهد؛ هرگز هدف وسیله را توجیه نمیکند. اگر کسی خواست از راه گناه به چیزی دست یابد یا به مقامی برسد، اگر کسی توسل بکند از راه وسیله حرام به مقصد برسد «کَانَ أَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِیءِ مَا یَحْذَر»؛ یعنی زودتر از همه مقصد را از دست میدهد و بدتر از همه گرفتارتر خواهد شد. متن حدیث این است «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیَةِ اللَّه کَانَ أَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِیءِ مَا یَحْذَر»، بعد «متّقین» را شروع کردند به معنا کردن.
تأکید بر اینکه صرف دیدن امام مشکلی را حلّ نخواهد کرد
همه ما دلمان میخواهد که وجود مبارک حضرت ولیّ عصر(ارواحنا) را ببینیم؛ اما مستحضرید دیدن ما یک امر عاطفی است و مشکل را حل نمیکند، عمده آن است که امام ما را ببیند و ما امام را زیارت بکنیم. این همه مردم پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، حضرت امیر، امام حسن و امام حسین(سلام الله علیهم) را زیارت میکردند. گاهی نماز پنج وقت را در بهترین مسجد بعد از مسجد الحرام، پشت سر بهترین امام جماعت دنیا و آخرت؛ یعنی پیغمبر میخواندند، اما مشکل آنها حل نشد. ما حضرت را ببینیم؛ البته یک ادبی است، یک عاطفه است؛ عمده این است که حضرت ما را ببیند. حضرت هم سهجور میبیند: یک جور براساس «علم غیب» است که از این جهت بین وجود مبارک ولیّ عصر و سائر ائمه فرقی نیست، آنها هم که رحلت کردند. اینکه در اذن دخول حضرت امام رضا (سلام الله علیه) عرض میکنیم: «أَشْهَدُ أَنَّکَ تَسْمَعُ کَلَامِی وَ تَشْهَدُ مَقَامِی»؛ إلا اینکه بین من و شما حجابی است و من نمیشنوم، این همان است.
بررسی دو نوع نگاه «عادی» و «تشریفی» امام به امت
از این جهت که علم غیب است وجود مبارک حضرت حجّت با ائمه دیگر فرقی ندارند. دوم «نظر عادی» است؛ همینطور که ما یکدیگر را میبینیم، حضرت هم اینجور همه ما را میبیند؛ حالا کجا هستند یا چهجور هستند که روشن نیست. این مخصوص حضرت است؛ همانطور که ما میبینیم، حضرت همینطور شهوداً میبیند. سوم «نگاه تشریفی» است؛ این نگاه تشریفی را چون خلیفه خدای سبحاناند، خدای سبحان ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصیر﴾[26] است؛ اما یک عده را نگاه نمیکند. خدایی که ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصیر﴾ است، فرمود یک عده را نگاه نمیکند: ﴿لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَة﴾؛[27] خدا یک عده را نگاه نمیکند، این نگاه تشریفی است؛ با اینکه ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصیر﴾ است، با اینکه در سوره مبارکه «یونس» دارد که هیچ کاری نیست که شما همین که بخواهید وارد بشوید در مشهد ما هستید ﴿وَ ما تَکُونُ فی شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفیضُونَ فیه﴾؛[28] همین که بخواهید وارد کار بشوید مشهود ما هستید، مشهد ما هستید، در حضور ما هستید؛ اما همین خدا میفرماید یک عده را ما نگاه نمیکنیم: ﴿لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَة﴾ این نگاه، نگاه تشریفی است. عمده آن است که وجود مبارک حضرت ما را نگاه کند نگاه تشریفی. ما اگر خواستیم ببینیم حضرت ما را نگاه میکند یا نه، از بیانات حضرت امیر میتوانیم کمک بگیریم؛ چون اینها یک نور هستند، فرقی که بین اینها نیست.
بیانِ ملاکِ نگاهِ تشریفی امام به امّت در کلام حضرت امیر
حضرت امیر فرمود: من یک دوستی داشتم، برادری داشتم که در چشمان من خیلی بزرگ بود، من او را بزرگ میدیدم؛ او نه امام بود و نه امامزاده؛ نه پیغمبر بود و نه پیغمبرزاده. همین حرف در بخشهایی از خطبهها در کلمات قصار و اینها هست: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم»،[29] بعد در آن کلمه قصار دارد که «کَانَ لِی أَخٌ فِی عَیْنِی عَظِیمٌ وَ کَانَ الَّذِی عَظَّمَهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ»؛[30] این در چشمان من بزرگ بود، من وقتی که او را میدیدم یک مرد باعظمت و بزرگی را میدیدم. چرا او در چشمان من بزرگ بود؟ چون دنیا در چشم او کوچک بود، این حرف حضرت حجت هم هست. اگر ما اینجور باشیم نه تنها ما را میبیند، بلکه ما را به عظمت میبیند، پس این راه دارد. پس ما حضرت را ببینیم یک نگاه تشریفی است، یک زیارتی است، یک ثوابی هم ممکن است داشته باشد؛ اما این مهم نیست، مهم آن است که حضرت ما را ببیند، آن هم نگاه تشریفی و نگاه کرامتی.
بی اهمیّتی به دنیا، یکی از ملاکهای شمول نگاه تشریفی امام
آن نگاه کرامتی در بیانات نورانی حضرت امیر هست که من او را به عظمت میدیدم، با بزرگی میدیدم. در بخشهای دیگری از این خطبه که ظاهراً در نهج البلاغه نیامده است، فرمود: «قَدْ حَلا فی أَفْوَاهِهِمْ وَ حَلا فی قُلُوبِهِمْ طَعْمُ مُنَاجَاتِهِ، وَ لَذیذُ الْخَلْوَةِ بِهِ»؛ حلیه و زیبایی و زیوری هم در دهان اینها و هم در دل اینها، آن طعم مناجات در دلهای اینها لذیذ است.
بیان برخی از آثار نگاه تشریفی امام
اینها وقتی با خدای سبحان مناجات میکنند مثل اینکه عسل میل کردند، این نشانه تقواست. یک وقتی آدم این الفاظ را ذکر میکند و میخواند برای اینکه ثواب ببرد؛ یک وقتی با طرزی این الفاظ را قرائت میکند که لذت میبرد. طعم مناجات در دل اینها از یک سو، در دهان اینها از سوی دیگر لذیذ است. «قَدْ أَقْسَمَ اللَّهُ عَلى نَفْسِهِ بِجَلَالِ عِزَّتِهِ لَیُوَرِّثَنَّهُمُ الْمَقَامَ الأَعْلى فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَه»،[31] این قسم را باید از قرآن یافت؛ فرمود: ذات أقدس الهی قسم یاد کرد که اینها در پیشگاه و بارگاه ملکوتی من هستند: «قَدْ أَقْسَمَ اللَّهُ عَلی نَفْسِهِ بِجَلَالِ عِزَّتِهِ لَیُوَرِّثَنَّهُمُ الْمَقَامَ الأَعْلی فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَه»؛ یعنی ﴿عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر﴾.[32]
حیاء یکی از آثار عقل
در بخشهای دیگری از معرفت شناسی سخن به میان آورده، فرمود به اینکه مردان عاقل «عَقَلَ فَاسْتَحْیَا وَ قَنِعَ فَاسْتَغْنَی»؛[33] عاقل شد، با حیا زندگی کرد؛ قانع شد، بینیازمندانه به سر برد. عقل آدم را با حیا میکند. قبلاً هم به عرض شما رسید این سوره مبارکه «علق» اولین سورهای است که بر پیغمبر نازل شد «علی ما هو المشهور»، این چند آیه اول آن، در بخش پایانی سوره «علق» یعنی «إقرأ» ما را به حیا دعوت کرده: ﴿أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری﴾،[34] بعدها سخن از بگیر و ببند و جهنم و اینها شروع شد،
تنبّه انسان به حیاء در اوّلین آیات نازل شده بر پیامبر
وگرنه اول سخن از جهنم نبود. فرمود آیا انسان نمیداند خدا او را میبیند؟ اینجا هم دارد که اهل حیا خواهد بود: «إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُه»؛[35] اگر آرام باشد غمگین نمیشود؛
تفسیر فراز «إِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُه» از خطبه متّقین
به هر حال روزگار است، اینجا که ما در بهشت زندگی نمیکنیم. یکی از بهترین تعلیمهای انبیاء(علیهم السلام) این است که چیزی را که به ما معرفی کردند و آموختند که در هیچ جا نیست. شما ببینید علوم حوزوی و دانشگاهی همهاش درباره این است که زمین چیست، آسمان چیست، نجوم چیست، هیئت چیست، دریا چیست، صحرا چیست، اینهاست؛ اما دنیا چیست، دنیا را از کجا بفهمیم، اصلاً دنیا چه هست ؟ اصرار قرآن و روایات این است که دنیا را به ما معرفی بکند؛ دنیا زمین نیست، آسمان نیست، آب نیست، هوا نیست. آنچه ما را از خدا مشغول میکند دنیای ماست. به هر حال ما در چنین عالمی داریم زندگی میکنیم؛ چهار روز با ما هستند، چهار روز با ما نیستند، حالا اوضاع ما عوض بشود، رابطه ما مثلاً با دینمان ـ معاذالله ـ قطع بشود یا بنشینیم غصه بخوریم و دست از کار اصلی برداریم، نه! ما تا اینجا هستیم همین است؛ چهارتا فحش است، چهارتا بیمِهری است، چهارتا قهر است؛ اینجا جای این حرفهاست. اینکه فرمود: اگر ساکت شد غمگین نمیشود؛ یعنی اگر او راساکت کردند، اگر اوضاع طوری شد که او نتوانست حرف بزند، حالا بنشیند عزا بگیرد و از درس و بحث و زندگی فاصله بگیرد، نه اینطور نیست! غمگین نمیشود و اگر حرف بزند صدای او بلند نخواهد بود و مانند آن. همه اینها نور است آدم کدام آن را بخواند! کدام آن را نخواند!
تبیین برخی دیگر از صفات متّقین
در بخش دیگر این خطبه فرمود: «نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ مُکَادَحَتُهُ أَحْلَى مِنَ الشَّهْد»؛[36] فرمود این از هر صخره سختی سنگتر است. درباره مالک اشتر دارد که اگر سنگ مستحکم بود نفسش از او هست و در پیشگاه خدا از هر بردهای ذلیلتر است. «نَاصِرٌ لِلدِّینِ مُحَامٍ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ کَهْفٌ لِلْمُسْلِمِین»؛ از جامعه جدا نمیشود و تا آنجا که ممکن است مشکل دیگران را حل میکند، وقتی مقدورش نیست آنوقت محذور است. بعد در پایان فرمود: «أُولَئِکَ شِیعَتُنَا وَ أَحِبَّتُنَا وَ مِنَّا وَ مَعَنَا»،[37] در پایان این خطبه این چهار تعبیر را فرمود، شیعیان ما اینها هستند: «أُولَئِکَ شِیعَتُنَا وَ أَحِبَّتُنَا وَ مِنَّا وَ مَعَنَا»؛ آدم میشود محبوب امام زمان. تلاش بکنیم حضرت را ببینیم، این مقام نیست! تلاش بکنیم حضرت ما را ببیند و اگر خواستیم ببینیم که رضای حضرت چیست و برنامه حضرت چیست، برنامه حضرت قرآن است و نهج البلاغه، اینها یک نور هستند. فرمود: «أُولَئِکَ شِیعَتُنَا وَ أَحِبَّتُنَا وَ مِنَّا وَ مَعَنَا».
پی نوشت:
[1] نساء/سوره4، آیه23.
[2] تهذیب الأحکام، شیخ الطائفة، ج7، ص328.
[3] المختصر النافع فی فقه الإمامیة، المحقق الحلی، ج1، ص176 و 177.
[4] تذکرة الفقهاء-ط.ق، العلامه الحلی، ج2، ص633.
[5] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص432، أبواب ما یحرم بالمصاهرة ونحوها، باب10، ط آل البیت.
[6] نساء/سوره4، آیه24.
[7] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص423، أبواب ما یحرم بالمصاهرة ونحوها، باب10، ط آل البیت.
[8] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام(ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص233.
[9] ریاض المسائل، السیدعلی السیستانی، ج11، ص193 و 194.
[10] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص424 و 425، أبواب ما یحرم بالمصاهرة ونحوها، باب6، ط آل البیت.
[11] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج7، ص414.
[12] تهذیب الأحکام، شیخ الطائفة، ج7، ص328.
[13] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص425، أبواب ما یحرم بالمصاهرة ونحوها، باب6، ط آل البیت.
[14] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص425، أبواب ما یحرم بالمصاهرة ونحوها، باب6، ط آل البیت.
[15] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص425، أبواب ما یحرم بالمصاهرة ونحوها، باب6، ط آل البیت.
[16] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص425 و 426، أبواب ما یحرم بالمصاهرة ونحوها، باب6، ط آل البیت.
[17] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص426، أبواب ما یحرم بالمصاهرة ونحوها، باب6، ط آل البیت.
[18] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص426، أبواب ما یحرم بالمصاهرة ونحوها، باب6، ط آل البیت.
[19] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص426، أبواب ما یحرم بالمصاهرة ونحوها، باب6، ط آل البیت.
[20] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص426، أبواب ما یحرم بالمصاهرة ونحوها، باب6، ط آل البیت.
[21] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص426 و 427، أبواب ما یحرم بالمصاهرة ونحوها، باب6، ط آل البیت.
[22] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص427، أبواب ما یحرم بالمصاهرة ونحوها، باب6، ط آل البیت.
[23] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج11، ص127.
[24] جاثیه/سوره45، آیه21.
[25] الامثل فی تفسیرکتاب الله المنزل، ناصرمکارم شیرازی، ج16، ص210.
[26] ملک/سوره67، آیه19.
[27] آل عمران/سوره3، آیه77.
[28] یونس/سوره10، آیه61.
[29] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج10، ص133.
[30] کشف الغمة فی معرفة الأئمة، المحدث الاربلی، ج2، ص673.
[31] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج20، ص277.
[32] قمر/سوره54، آیه55.
[33] الکافی-ط دار الحدیث، الشیخ الکلینی، ج3، ص580.
[34] علق/سوره96، آیه14.
[35] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج10، ص149.
[36] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، ص227.
[37] کنز الفوائد، ج2، ص92.