vasael.ir

کد خبر: ۶۱۸۳
تاریخ انتشار: ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۷:۰۵ - 03 September 2017
درس خارج ولایت فقیه آیت الله مقتدایی / جلسه 54

لازمه حصن بودن فقیه این است که حکومت در دست او باشد

وسائل ـ آیت الله مقتدایی در بررسی دلالت روایت ابوحمزه در اثبات ولایت فقیه گفت: حصن بودن علما یعنی جمیع کسانی که در این شهر هستند از جهات مختلف در امن باشند، یعنی علماء دستور دفاع و جنگ می‌دهند؛ ایجاد امنیت می‌کنند؛ نزاع را اصلاح می‌کنند؛ قضاوت و تدبیر امور می‌کنند، پس مقتضای حصن بودن این است که فقیه در تمام جهات، اختیارات داشته باشد و حکومت دست او باشد.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله مقتدایی، در جلسه پنجاه و چهارم درس خارج ولایت فقیه که یکشنبه 19 دی 95 در مدرسه مبارکه دارالشفاء برگزار گردید، به ادامه بررسی سند و دلالت روایت علی بن حمزه بطائنی در مورد اثبات ولایت فقیه پرداخت.

 

خلاصه درس گذشته

آیت الله مقتدایی در ابتدای درس روایت ابوحمزه بطائنی که از امام کاظم علیه السلام نقل کرده است را بیان کرد و گفت: نکته ای که این روایت دارد این است که مؤمنین فقیه، حصن اسلام هستند و هر چند در صدر روایت «مات المؤمن» بیان شده است اما ظاهراً باید حذفی داشته باشد چون قرائنی داریم که نشان می‌دهد صدر روایت «اذا مات المؤمن الفقیه» بوده است که از همه مهم‌تر قرینه ای است که امام فرمودند ثلمه‌ای در اسلام وارد می‌شود که با هیچ چیزی قابل پر شدن نیست و در اینجا تناسب حکم و موضوع اقتضاء می‌کند و همچنین در ذیل همین روایت امام تعلیل می‌آورند و مؤمنین فقیه را حصن می‌دانند پس از ابتدا نیز مؤمن فقیه مراد بوده است و همین تعلیل قرینه است.

وی در پاسخ به شبهه ای که میگوید هیچ قرینه‌ای بر حذف لفظ فقیه در آن نداریم گفت: ممکن است لفظ «فقیه» در اصل بوده و راوی اشتباها حذف کرده است پس امر دائر است بین اینکه بوده و حذف شده و یا اصلاً نبوده است. اینکه بگوییم بوده و حذف شده اولی است و این از نظر عقلا قابل قبول است. علاوه بر همه اینها قید «الفقیه» که در ذیل آمده است نشان میدهد در صدر نیز کلمه «الفقیه» بوده است و این همان تناسب حکم و موضوع است.

این استاد حوزه در بررسی سند روایت ابوحمزه گفت: هیچکدام از افراد شبهه‌ای ندارند مگر نفر آخر یعنی ابو حمزه بطائنی که از ارکان واقفیه محسوب می شود و امامت امام رضا را قبول نکرده است، منتهی در قبل از واقفیه شدن از اصحاب امام ششم و امام هفتم علیهما السلام است و کتاب‌های فراوانی نوشته است لذا علمای کثیری به روایات او عمل می‌کنند.

 

خلاصه درس حاضر

آیت الله مقتدایی در بررسی روایتی که مرحوم کلینی در کافی آورده است افزود: می‌ توان احتمال قریب داد که روایت ابوحمزه با این روایت یکی است و متن هر دو روایت نیز یکی است، با این تفاوت که در صدر روایت ابوحمزه لفظ فقیه نیامده منتها در ذیل آن آمده است، ولی در روایت کافی لفظ فقیه نه در صدر آمده و نه در ذیل. در مورد صدر روایت کافی همان قرائن که در روایت ابوحمزه بود در این روایت نیز وجود دارد و قرینه می‌شود که در صدر لفظ فقیه بوده است و در مورد ذیل روایت نیز گفتیم احتمال سهو کردن و حذف، از سهو کردن و اضافه اولی است؛ در نتیجه در ذیل نیز لفظ فقها بوده است.

وی در بررسی سند روایت ابوحمزه گفت: حضرت امام(ره) میفرمایند: گرچه وثاقت ابوحمزه بطائنی اثبات نمی شود با اینکه بزرگان او را تضعیف کردند اما می‌گوییم منافاتی بین ضعف راوی و عمل به روایت راوی نیست، چون مرحوم شیخ شهادت می‌دهد که علما به روایت او عمل کردند و عمل اصحاب جبران کننده ضعف است، پس این روایت معتبر است و بین ضعف ایشان و مقبولیت روایت نباید خلط شود.

آیت الله مقتدایی افزود: در مورد دلالت روایت به این قسمت تمسک می‌شود که فرمودند: علما حصن اسلام برای شهر هستند. حصن بودن علما یعنی جمیع کسانی که در این شهر هستند از جهات مختلف در امن باشند، اگر دشمن حمله کرد علماء دستور دفاع و جنگ می‌دهند؛ ایجاد امنیت می‌کنند؛ نزاع را اصلاح می‌کنند؛ قضاوت، فصل خصومت و تدبیر امور می‌کنند. پس مقتضای حصن بودن این است که فقیه در تمام جهات اختیارات داشته باشد و حکومت دست او باشد.

 

تقریر درس

مقدمه

از جمله روایاتی که بدان استدلال شده است و هم مرحوم امام و هم اعاظم دیگر به عنوان دلیل برای اثبات ولایت فقیه ذکر کرده‌اند؛ روایت علی بن ابی حمزه بطائنی است. مرحوم کلینی در کافی آورده است: «عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ‌ إِذَا مَاتَ‌ الْمُؤْمِنُ‌ بَکَتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِی کَانَ یُصْعَدُ فِیهَا بِأَعْمَالِهِ وَ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْ‌ءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِینَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ کَحِصْنِ سُورِ الْمَدِینَةِ لَهَا.»

هر چند در صدر روایت «مات المؤمن» بیان شده است اما ظاهراً باید اینجا حذفی داشته باشد یعنی در اصل «مؤمن الفقیه» بوده است یعنی هر مؤمنی که از دنیا برود این مطالب پیش نمی‌آید چون قرائن داریم که نشان می‌دهد صدر روایت «اذا مات المؤمن الفقیه» بوده است. همین‌که امام می‌فرماید «بکاء ملائکة» قرینه است که مؤمن فقیه مراد است زیرا ملائکه برای هر مؤمنی گریه نمی‌کنند بلکه باید فقیه باشد در غیر این صورت اگر بنا باشد ملائکه برای مرگ هر مؤمنی گریه کنند باید همواره شب و روز در حال گریه باشند زیرا هر دم مؤمنی در زمین می‌میرد.

بقاع الارض برای هر مؤمنی که در آن زمین عبادت می‌کرد و از دنیا رفت گریه می‌کنند. بدیهی است هر مؤمنی عبادت دارد ولی مؤمنی که هر رکعت عبادت آن برابر هزار رکعت مؤمن معمولی است یعنی عالم فقیه است که بقاع ارض به خاطر مرگ او گریه می‌کنند. ابواب السماء بر مرگ هر مؤمنی گریه نمی‌کنند بلکه بر مرگ مؤمن فقیه است که ابواب سماء گریه می‌کنند. از همه مهم‌تر قرینه چهارم است فرمود ثلمه‌ای در اسلام وارد می‌شود که با هیچ چیزی قابل پر شدن نیست. تناسب حکم و موضوع اقتضاء می‌کند یعنی موضوع مرگ مؤمن آیا تناسب دارد که بگوئیم برای مرگ هر مؤمن ملائکه و بقاء ارض گریه می‌کنند و چنانکه ثلمه‌ای به وجود می‌آید؟ یا این مرگ مؤمن فقیه است که چنین آثاری دارد؟ پس اگر با مرگ هر مؤمنی رخنه‌ای ایجاد شود مناسب نیست و از باب تناسب حکم و موضوع باید مؤمن فقیه باشد. تا اینجا قرائن موجوده است.

در ذیل همین روایت امام تعلیل می‌آورند و می‌فرمایند: «لأن المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام» مؤمنین فقیه را حصن می‌داند پس معلوم می‌شود که از ابتدا نیز مؤمن فقیه مراد بوده است و همین تعلیل قرینه است. در تعلیلی که امام می‌آورد فرمود هر مؤمنی نمی‌تواند حصن باشد و مؤمن فقیه است که حصن است مانند حصن شهرها و بدیهی است که هر مؤمنی حصن اسلام نیست بلکه مؤمن فقیه حصن اسلام است.

علاوه بر تمام این موارد روایت دیگری نقل شده که مرحوم کلینی در کافی در همین باب فقد العلماء آورده است: «عن عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِه عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا مَاتَ‌ الْمُؤْمِنُ‌ الْفَقِیهُ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْ‌ءٌ.» در سند روایت گرچه عن بعض اصحابه آمده است ولی مُرسِل ابن ابی عمیر است بنابراین در حکم مسند است. در این روایت قید مؤمن الفقیه آمده است. امام صادق علیه السلام فرمود اگر مؤمن فقیه از دنیا برود ثلمه‌ای در اسلام پیدا می‌شود که با هیچ چیز قابل جبران نیست. علاوه بر این که برداشت ما از این قرائن این است که این قید در عبارت روایت بوده و حذف شده است؛ می‌گوییم مرحوم کلینی با آن تخصصی که دارد این روایات را در بابی جمع کرده و عنوان باب را «فقد العلما» گذاشته است و در رابطه با فقد و یا موت مومنین سخن نگفته است.

بنابراین حاصل این قرائن این است که اعتماد پیدا کنیم که لفظ «فقیه» در صدر روایت بوده و با این عنوان به روایت تمسک می‌کنیم لذا ما می‌گوییم با این قرائن قطع حاصل می‌شود کلمه «فقیه» در صدر روایت بود. ممکن است گفته شود گرچه در نقل کلینی در کافی قرینه داریم که لفظ فقیه بوده و حذف شده است اما همین روایت در فروع کافی توسط کلینی نقل شده و هیچ قرینه‌ای هم بر حذف لفظ فقیه در آن نداریم.

البته اینکه می‌بینیم مرحوم کلینی این روایت را در فروع کافی در خاتمه بحث جنائز بدون لفظ «فقیه» آورده ممکن است لفظ «فقیه» در اصل بوده و راوی اشتباها حذف کرده است پس امر دائر است بین اینکه بوده و حذف شده و یا اصلاً نبوده است. اینکه بگوییم بوده و حذف شده اولی است. دوران به اینگونه است که دوران امر است بین اینکه کلمه فقیه در اصل بود و راوی حذف کرده است و یا از اصل کلمه فقیه در لسان امام نبوده است.

بنابراین ترجیح با حذف است و قید «الفقیه» در عبارت بوده و حذف شد. علاوه بر این اصل عدم زیاده است. یعنی در کلام امام بوده و راوی فراموش کرد بیاورد و این راوی اضافه نکرده است علاوه بر همه اینها در ذیل روایت که تعلیل کرده است قید «الفقیه» آمده است ظاهر این است که در صدر نیز کلمه «الفقیه» بوده است تا برای آن تعلیل بیاورند و این همان تناسب حکم و موضوع است که از پیش بیان کردیم.

در روایتی که خواندیم هیچکدام از افراد شبهه‌ای ندارند مگر نفر آخر یعنی علی بن ابی حمزه بطائنی که سخن در مورد او زیاد است. یکی اینکه از واقفیه است و از ارکان واقفیه نیز محسوب می شود.

 

روایت علی بن ابی حمزه بطائنی

در مورد روایت علی بن ابی حمزه از امام موسی کاظم علیه السلام گفتیم، گرچه در عبارت متن آمده است ‌«إِذَا مَاتَ‌ الْمُؤْمِنُ‌ بَکَتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِی کَانَ یُصْعَدُ فِیهَا بِأَعْمَالِهِ وَ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْ‌ءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِینَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ کَحِصْنِ سُورِ الْمَدِینَةِ لَهَا.»

ولی ظاهر این است که لفظ «فقیه» حذف شده باشد و با قرائنی که گفته شد گفتیم تناسب حکم و موضوع اقتضاء می‌کند که در اصل «اذا مات المؤمن الفقیه» بود.

در تعلیلی که امام می‌آورد می‌فرماید: «لان المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام» دلیل گریه کردن زمین و بقاع ارض و ملائکه آسمان‌ها در مرگ مؤمن و پیدایش ثلمه در اسلام، این است که مؤمنین فقهاء حصون اسلام هستند. و این مساله نشان می‌دهد در صدر روایت کلمه «الفقیه» بوده است که امام در تعلیل کلمه «الفقیه» را بیان کرده است.

در ادامه به روایت دیگری از حضرت امام صادق علیه السلام اشاره کردیم که در آن در صدر آمده بود «اذا مات المؤمن» و با توجه به قرینه‌های موجود بر وجود کلمه «الفقیه» در صدر روایت قبلی از همان قرائن در این روایت نیز بر وجود کلمه «الفقیه» استفاده می‌کنیم البته دیروز تمام روایت را نخواندیم و اکنون قرائت می‌کنیم.

«سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ علیه السلام یَقُولُ إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِی کَانَ یُصْعَدُ أَعْمَالُهُ فِیهَا وَ ثُلِمَ ثُلْمَةٌ فِی الْإِسْلَامِ لَا یَسُدُّهَا شَیْ‌ءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِینَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ کَحُصُونِ سُورِ الْمَدِینَةِ لَهَا.» کافی، شیخ کلینی، ج3، ص254، باب النوادر، ح13

این روایت نیز عین روایت قبلی است و سند هر دو روایت به ابن محبوب می‌رسد، منتهی یکی را از ابی حمزه نقل می‌کند و دیگری را از علی بن رئاب نقل می‌کند و هر دو را از امام موسی کاظم علیه السلام نقل می‌کنند. تقریباً می‌ توان احتمال قریب داد که یک روایت است و متن هر دو روایت نیز یکی است منتهی گفتیم اینکه ابوحمزه نقل می‌کند در اول بحث لفظ «فقیه» ندارد و در تعلیل مؤمنین فقها را بیان می‌فرماید. پس لفظ فقها را می‌خواهیم تا کلام ناقص نباشد اما در روایت دوم که در کافی نقل شد نه در صدر لفظ فقهاء دارد و نه در تعلیل این لفظ را دارد.

در مورد صدر روایت کافی همان حرفی که در مورد روایت قبلی گفتیم اینجا نیز مطرح می‌کنیم چون همان قرائن در این روایت نیز وجود دارد و قرینه می‌شود که در صدر لفظ فقهاء بوده است ضمن اینکه امر دائر بین زیاده و نقصان است که گفتیم بین عقلا ترجیح با نقصان است پس می‌گوییم در اینجا نیز لفظ فقهاء بوده است.

در ذیل روایت علی بن ابی حمزه لفظ «الفقهاء» دارد اما در روایت علی بن رئاب لفظ «الفقهاء» نیامده است.

در این مورد گفتیم احتمال است که یک روایت باشد در این صورت یا باید بگوییم ابوحمزه لفظ «الفقهاء» را زیاد کرده است و یا بگوییم علی بن رئاب لفظ «الفقهاء» را کم کرده است اینجاست که دوران بین احتمال زیاده و نقصان می‌شود و گفتیم احتمال سهو کردن و حذف از سهو کردن و اضافه اولی است؛ در نتیجه روایت در صدر «اذا مات المؤمن الفقیه» می‌شود و در ذیل «لان المؤمنین الفقهاء» می‌شود و بنابراین می‌گوییم بعید نیست دو روایت نیز یکی باشد.

 

سند روایات علی بن ابی حمزه قبل از وقف

در مورد علی بن ابوحمزه بطائنی قبل از واقفی شدن می‌گوییم در سند روایت تا ابن محبوب حرفی نیست فقط در علی بن ابی حمزه بطائنی بحث است.

مرحوم شیخ در کتاب عدّه می‌فرماید: «رَوَی عن ابی الحسن الموسی و عن ابی عبداله ثم وقف و هو احد عمد الواقفیه و صنف کتبا منها کتاب الصلاة و کتاب الزکاة و کتاب التفسیر»

نماینده دو امام بوده و از آن دو بزرگوار روایت می‌کرد و سپس واقفی شد، ضمن اینکه از ارکان واقفیه شده بود و قبل از وقف کتاب‌هایی تالیف کرده است؛ از جمله کتاب الصلاه و الزکاه و تفسیر و غیره از او نقل شده است.

مرحوم شیخ طوسی در جای دیگر آورده است «ان الطائفة عملت بما رواه بنوفضال –الی ان قال- و علی بن ابی حمزه»

علمای امامیه به روایاتی که بنوفضال و دیگران نقل کرده‌اند و نیز به روایاتی که علی بن ابوحمزه بطائنی آورده است عمل کرده‌اند.

از مرحوم محقق در معتبر در بحث نزح من البول نقل می‌شود: «یُعطی ان روایه علی بن ابی حمزه عن الصادق علیه السلام معتبره لوقوعها قبل الوقف»

روایتی که علی بن ابی حمزه از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند معتبره است زیرا قبل از وقف نقل کرده است.

مرحوم علامه در منتهی می‌فرماید: «العمل بروایته الی الاصحاب»

عمل به روایات ابی حمزه بطائنی را به اصحاب نسبت می‌دهد و می‌فرماید «و الظاهر انهم انما عملو بروایاته لعلمهم بأن اصله قد صنف فی زمان الصادق و هم ینقلون من اصله فلا یضر وقفه بعد ذلک و کلام النجاشی یشیر الی ذلک»

اصحاب به روایات علی بن ابی حمزه بطائنی عمل می‌کردند و ظاهر این است که دلیل عمل کردن به روایات ابی حمزه این است که علم داشتند که کتاب خویش را قبل از وقف و در زمان امام صادق علیه السلام تالیف کرده است.

در ادامه می‌فرماید کلام نجاشی به این مطلب اشاره دارد.

 

سند روایات ابوحمزه بطائنی بعد از وقف

مرحوم شیخ وجه دیگری برای تأیید روایت علی بن ابی حمزه بعد از واقفی شدن می‌آورد «اذا کان الراوی من فرق الشیعة مثل الفطحیة، و الواقفة، و الناووسیة و غیرهم نظر فیما یرویه و إن کان ما رووه لیس هناک ما یخالفه، و لا یعرف من الطائفة العمل بخلافه، وجب أیضا العمل به إذا کان متحرجا فی روایته موثوقا فی أمانته، و إن کان مخطئا فی أصل الاعتقاد و لأجل ما ذکرنا عملت الطائفه باخبار الفطحیه و اخبار الواقفیه» العدة فی اصول الفقه، شیخ طوسی، ج1، ص150

اگر راوی از فرقه‌های شیعه که محل اختلاف باشد در روایت او دقت می‌کنیم. اگر آن روایتی که آنان نقل کردند معارضی ندارد و از آن هم اعراض نشده و مخالف آن فتوی داده نشده با این دو شرط باید به آن عمل شود:

  1. به شرط اینکه اهل احتیاط باشد
  2. انسانی باشد که اعتماد به او وجود دارد ولو اینکه در اعتقادش به خطا رفته است

به همین جهت اصحاب به اخبار فطحیه و واقفی‌ها نیز عمل کرده‌اند.

بنابراین مرحوم شیخ تصریح می‌کند که علی بن ابی حمزه متحرج، احتیاط کار، موثوق به و امانتدار است و لذا علما به روایات ایشان عمل کرده‌­اند.

 

دیدگاه امام خمینی درباره علی بن ابی حمزه

مرحوم امام از راه سوم وارد می‌شوند و می‌فرمایند:

«و هذه الامور و ان لم تثبت وثاقته مع تضعیف علماء الرجال و غیرهم ایّاه لکن لا منافاة بین ضعفه و العمل بروایاته ؛ اتکالًا على قول شیخ الطائفة، و شهادته بعمل الطائفة بروایاته، و عمل الأصحاب جابر للضعف من ناحیته. و لروایة کثیر من المشایخ و أصحاب الإجماع عنه، کابن أبی عمیر، و صفوان بن یحیى، و الحسن بن محبوب، و أحمد بن محمّد بن أبی نصر، و یونس بن عبد الرحمن، و أبان بن عثمان، و أبی بصیر، و حمّاد بن عیسى، و الحسن بن علیّ الوشّاء، و الحسین بن سعید، و عثمان بن عیسى، و غیرهم ممّن یبلغون خمسین‌ رجلًا، فالروایة معتمدة.» کتاب البیع، امام خمینی، ج2، ص471

گرچه این امور وثاقت ابوحمزه بطائنی را اثبات نمی‌کند با اینکه بزرگان او را تضعیف کردند اما می‌گوییم منافاتی بین ضعف راوی و عمل به روایت راوی نیست.

چون مرحوم شیخ شهادت می‌دهد که علما به روایت او عمل کردند و عمل اصحاب جبران کننده ضعف است چون کثیری از بزرگان و مشایخ و اصحاب اجماع روایات او را نقل کردند.

صفوان بن یحیی، حسن بن محبوب، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی، یونس بن عبدالرحمن و ابی بصیر از او نقل کردند و به او اعتماد کردند.

در ادامه می‌فرماید «ممن یبلغون خمسین رجل» راویان از ابوحمزه به پنجاه نفر می‌رسند. امام در آخر می‌فرمایند «فالروایه معتمدة.»

پس این روایت معتبر است و بین ضعف ایشان و مقبولیت روایت نباید خلط شود.

 

بررسی دلالت روایت ابوحمزه بطائنی

در مورد دلالت روایت به این قسمت تمسک می‌شود که فرمود «أَنَّ الْمُؤْمِنِینَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ کَحِصْنِ سُورِ الْمَدِینَةِ لَهَا.»

علما حصن اسلام برای شهر هستند یعنی حافظ شهر می باشند و از باب تشبیه معقول به محسوس است. محسوس این است که در گذشته دور شهر برای حفظ شهر از آفات و حمله دشمنان دیواری می‌کشیدند و کسانی که در شهر بودند شبها با آسایش می‌خوابیدند.

امام معقول را به این محسوس تشبیه می‌کند که اسلام به منزله شهر و فقهاء به منزله دیوار دور آن هستند.

حصن بودن علما یعنی جمیع کسانی که در این شهر هستند از جهات مختلف در امن باشند و فقیه باید مراقب باشد اگر دشمن حمله کرد علماء دستور دفاع و جنگ می‌دهند و اگر در شهر ناامنی پیدا شد علماء ایجاد امنیت می‌کنند و نزاع را اصلاح می‌کنند. قضاوت، فصل خصومت و تدبیر امور می‌کنند و استاندار و فرماندار تعیین می‌کنند. پس مقتضای حصن بودن این است در تمام جهات اختیارات داشته باشد و حکومت دست او باشد.

تفصیل بحث دلالت را در جلسه آتی عرض خواهیم کرد./904/926/ر

                                                                                    تقریر: محسن جوادی صدر

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۴:۲۱
طلوع افتاب
۰۶:۰۹:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۳۲
غروب آفتاب
۱۹:۵۶:۳۳
اذان مغرب
۲۰:۱۴:۵۲