به گزارش سرویس حقوق پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، حضرت آیت الله عبدالله جوادی آملی صبح چهارشنبه 15دی ماه 1395در چهل و دومین جلسه درس خارج فقه در مسجد اعظم، آمیزش حرام و انواع آن را با توجه به کلام محقق مورد بررسی قرار داد.
خلاصه درس امروز
حضرت آیت الله جوادی آملی در ابتدای جلسه پس از ردّ عمومیت تنزیلِ «آمیزش نامشروع» منزله «آمیزش مشروع» به تقسیم آمیزش حرام در کلام محقّق اشاره کرد و گفت: محقّق در متن شرایع آورده است، آمیزش حرام یا قبل از عقد انجام میشود یا بعد از عقد اگر بعد از عقد باشد که حرمت را منتشر نمیکند و اگر قبل از عقد باشد، اجمالاً انتشار حرمت میکند اما این انتشار تفصیلی دارد که بعداً خواهد آمد.
وی افزود: برای اثبات مسئله عدم انتشار حرمت با زنای بعد العقد به چهار دلیل «اصالة الحِل»، «استصحاب»، «اجماع » و آیه ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾، تمسّک کردهاند که هر چهار دلیل مخدوش است، چون با وجود آیه و روایت نوبت به «اصالة الحِل» و «استصحاب» که اصل عملی هستند نمیرسد و همچنین اجماع نیز با وجود ادله روایی به علّت مدرکی بودن غیر معتبر است، اما آیه نیز مخدوش است چون اجمالاً میدانیم عمومیّت آن با روایات از بین رفته است.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم بیان داشت: هر چند اجماع در اینجا به علّت مدرکی بودن کاربردی ندارد، امّا یک فایده دارد و آن این است که در بین روایات اگر روایتی بود که مخالف اجماع بود، میتوان گفت همانطور که از اجماع بر میآید کسی به این روایت مخالف عمل نکرده، پس در زمره روایات شذوذ قرار گرفته و طرد خواهد شد.
وی در ادامه بررسی روایات، که در جلسه گذشته به برخی از آنها اشاره کرده بود، روایت هفتم از باب هشتم را عنوان کرد و در تبیین آن گفت: در این روایت از امام سؤال شده است: آیا شخصی که با زنی زنا کرده است میتواند با دختر او ازدواج کند؟ امام فرمودند: نه؛ امّا اگر قبلاً همسری دارد که بعد از عقد او با دخترش یا با خواهرش زنا کند، این آمیزش باعث حرام بعدی نخواهد شد که این روایت به اطلاقش هم شامل موردی میشود که بعد از عقد آمیزش داشته با همسرش یا آمیزش نداشته باشد.
رئیس بنیاد وحیانی اسراء در تشریح روایت هشتم، نسبت به بحث سندی آن بیان داشت: همانطور که مرحوم سید طباطبایی؛ صاحب ریاض، و به استناد ایشان صاحب جواهر تصریح کردهاند: این روایت ضعیف و شذوذ و خلاف اجماع است.
وی در تبیین محتوای این روایت افزود: در روایت هشتم آمده است: اگر مردی با زنی زنا کند، دخترش هرگز بر او حلال نخواهد بود، اما اگر قبل از زنا، با دختر او ازدواج کرده باشد و دخول نکرده باشد، تزویجشان باطل است ولی اگر دخول کرده باشد آن زنای بعدی مبطل عقد و تزویج نخواهد بود.
حضرت آیت الله جوادی آملی ضمن اینکه روایت هشتم را مخالف سایر روایات باب دانست، خاطر نشان کرد: این روایت نمیتواند با هفت روایت دیگر باب مقابله کند، خصوصاً که روایت هشتم از جهت سندی نیز ضعیف است و اجماع نیز بر قول مشهور منعقد شده است.
وی در پایان بررسی روایات به بیان روایت دوم از باب چهارم پرداخت و گفت: این روایت به اضافه بقیه روایات باب چهارم و همچنین روایات باب سوم، بی ربط به بحث ما است و موضوعشان با موضوع مسئله ما متفاوت است.
استاد درس خارج حوزه علمیّه قم سپس طبق روال هر چهارشنبه به بیان مباحث اخلاقی و معنوی پرداخت و افزود: امروز جهان غرب به دو غدّۀ «انکار معاد» و «نفی تجرد روح» مبتلاء هستند و به جای اینکه به فکر بیماریهای روحی و معنوی خود باشند تمام همّت خود را به آزمایشگاههای طبیعی و حیوانی معطوف کردهاند که متأسفانه امراض قلبی با این آزمایشگاهها قابل درمان نیست.
وی بیان داشت: غربیها مرض را تشخیص دادهاند، دارو را تشخیص دادهاند، امّا مریض را نشناختهاند لذا همانطور که همایشهای زیادی در رابطه با بیماریها و اشتراکات مشترک بین انسان و حیوان گرفته میشود، میطلبد تا به همین مقدار و یا بیشتر، همایش در رابطه با اشتراکات انسان و فرشته برگزار شود تا این مشترکات و فضائل نیز در زندگی انسانها برجسته شود.
رئیس بنیاد وحیانی اسراء گفت: در آیات و روایات هر جا سخن از نیازهای طبیعی و مادّی انسان باشد او را با حیوانات مقایسه کردهاند و هر کجا که سخن از کمالاتی مثل «توحید» و «علم» و «معرفت» باشد انسان را با ملائکه مقایسه کردهاند که یکی از این کمالات که میتواند بین انسان و فرشته مشترک باشد، مقام «مکرمین» است.
وی ضمن بیان این مطلب که، راههای زیادی برای رسیدن به مقام فرشتگان وجود دارد، گفت: مرحوم کلینی در جلد دوم اصول کافی در بحث «ایمان و کفر» در باب «قرب نوافل» به بسیاری از این راهها اشاره کرده است و که از مجموع این روایات بر میآید: با رعایت این راهکارها انسان آنقدر میتواند بالا برود که محبوب خدا بشود به طوری که در یکی از این روایات حضرت حقّ میفرماید: «با قرب نوافل و انجام آنها بنده من به جایی میرسد که دست من، چشم من، و گوش من، میشود» و بندهای که به این مقام برسد طبعاً هیچ اشتباهی نخواهد داشت.
حضرت آیت الله جوادی آملی بیان داشت: اگر کسی به جای اینکه این جنبه معنوی و فرشتهخویی خود را تقویت کند، سراغ جنبه حیوانی برود و شیطان را ملاک در زندگی خود قرار دهد، همانطور که حضرت امیر در نهج البلاغه آوردهاند: چنین شخصی دچار مغالطات و وسوسهها خواهد شد و شیطان در قلب و دل او تخمگذاری خواهد کرد و این بیضهها و تخمها کمکم جوجه میشوند و جوجهها از آن لانه در میآیند سائر اطراف نفس را هم میگیرند و در تمام بخشهای متنوّع نفس شروع به پر و بال زدن و گشت و گزار میکنند طوریکه تمام فضای دل را خواهند گرفت و نتیجۀ آن این خواهد شد که انسان هر کاری که بخواهد بکند، از شرّ وساوس و مغالطات شیطان محفوظ نخواهد بود.
وی خاطر نشان کرد: انسانی که کارش به اینجا بکشد ارادهاش با اراده شیطان جایگزین خواهد شد و همانطور که انسان با قرب نوافل به جایی میرسید که دست و چشم و أذن خدا میشد، در اینجا دست و پا و چشم و أذن شیطان خواهد شد و دیگر از خود هیچ ارادهای نخواهد داشت.
استاد درس خارج حوزه علمیّه قم در تفسیر آیه شریفه ﴿وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد﴾ عنوان داشت: اینکه شیطان با انسان در اموال مشارکت میکند مشخص است، کسی که اهل «ربا» و «رشا» و «اختلاس» و «حقوقهای نجومی» است، قطعاً شیطان در اموال او شراکت کرده اما شریک در جان هم این است که انسان با نقشه شیطان فکر میکند؛ اگر حوزوی و دانشگاهی گرفتار مغالطه میشود و اگر سیاستمدار به دام سیاست و نیرنگ میافتد یا بد میاندیشد یا بد میکند اینها نشان از این دارد که شیطان در جان و اراده او شریک است لذا اینکه گفتهاند مطالعه «لله» باشد، برای رضای خدا باشد، از ذات أقدس الهی بخواهید «وَ اعْصِمْنِی مِنَ ... ضَّلالَة» همین است که ـ إنشاءالله ـ امیدواریم بهره همه ما بشود.
تقریر درس
بررسی عمومیّتِ تنزیل «آمیزش نامشروع» منزله «آمیزش مشروع»
یکی از ملحقات مبحث «مصاهره» این است که آیا آمیزش حرام کار آمیزش حلال را میکند یا نه؟ آمیزش حلال گاهی به «عقد دائم» است، گاهی به «عقد منقطع»، گاهی به «مِلک یمین»، گاهی به «تحلیل منفعت»، گاهی به «تحلیل انتفاع»، به «أحد أنحای خمسه» است و آمیزش حرام به صورت «زنا» است، آیا آمیزش حرام به منزله آمیزش حلال است در بعضی از آثار که آثار مصاهره را داشته باشد یا نه؟
تقسیم آمیزش حرام در کلام محقّق
مرحوم محقق در متن شرائع فرمودند آمیزش حرام دو قسم است: یک وقت است قبل از عقد است، یک وقت بعد از عقد است؛ اگر قبل از عقد بود، محرِّم است و نمیتواند بعداً عقد کند و اگر بعد از عقد بود، عقد واقع قبلی را که صحیحاً واقع شد حرام نمیکند. «و أما الزنی فإن کان طارئاً لم ینشر الحرمة کمن تزوج بإمرأة» همسری را عقد کرد، «ثم زنی بأمها أو إبنتها أو لاط بأخیها أو إبنها أو أبیها» که این کار هم به منزله زناست. «أو زنی بمملوکة أبیه الموطوءة أو إبنه فإن ذلک کله لا یحرم السابقة»؛ آن زوجیت سابقه که «وقعت حلالاً» با این آمیزش حرام، حرام نمیشود. اما «و إن کان الزنی سابقاً علی العقد فالمشهور تحریم بنت العمة و الخالة إذا زنی بأمهما أما الزنی بغیرهما هل ینشر حرمة المصاهرة کالوطئ الصحیح فیه روایتان إحداهما ینشر الحرمة و هی أوضحهما طریقاً و الأخری لا ینشر»[1] که حالا این فرع ذیل میماند برای بحث بعد. آنچه محور بحث بود تاکنون این است که آمیزش حرام اگر قبل از عقد باشد، مانع انعقاد عقد بعدی است و اگر این آمیزش بعد از عقد واقع شده باشد، مانع بقاء و صحت آن نمیشود.
بررسی چهار دلیل «اصالة الحِل»، «استصحاب»، «اجماع » و آیه ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾ در مسئله
در استدلال گاهی به «اصالة الحِل» که «کُلُّ شَیْءٍ هُوَ لَکَ حَلَال»،[2] اگر ما شک داریم که این حلال است یا حرام به آن تمسک میشود؛ گاهی به «استصحاب حلیّت» تمسک میشود؛ گاهی به «اجماع منعقد بر حلیّت و بقای عقد سابق بر حلیّت» تمسک میشود که هیچ کدام از این سه دلیل در اینجا جا ندارد. «اصالة الحل» که اصل عملی است راه ندارد، برای اینکه آیه که أماره است دارد که ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾،[3] با بودن یک عام یا مطلق روایی، دیگر جا برای «اصالة الحل» نیست. «استصحاب حلیّت» هم جا ندارد؛ چون روایات صحیح و معتبر فراوانی است که میگوید آمیزش حرام بعدی، عقد صحیح قبلی را فاسد نمیکند، پس ما شک نداریم تا استصحاب کنیم. «اجماع» هم مجالی برای آن نیست، چون با بودن این همه روایات ما مطمئن هستیم که این اجماع، اجماع مدرکی است اجماع تعبدی نیست.
مطلب چهارم این است که همین اجماع با اینکه دلیل نیست یک راهنمای خوبی است و آن این است که در بین این روایات که سیزده روایت است، بعضی از این روایات فرق گذاشته گفته به اینکه اگر عقدی صحیحاً واقع شد و آمیزش صورت گرفت، حرام بعدی به «أم الزوجه» یا «بنت الزوجه» و مانند آن، باعث فساد عقد قبلی نمیشود؛ اما روایاتی که در بحث قبل قرائت شد مطلق است، میگوید اگر عقدی صحیحاً واقع شد، آمیزش حرام بعدی محرِّم عقد قبلی نیست. این تحریم هم به معنای «فساد» است، چون وقتی میگویند این کار واقع شده حرام نمیشود؛ یعنی فاسد نمیشود، وگرنه حرمت تکلیفی فعل مکلف است، باید گفت این فعل مکلف حرام است یا حلال؟ همان که صحیحاً انجام داد. به قرینه داخلی که گفته شد این آمیزش حرام، عقد صحیح قبلی را حرام نمیکند؛ یعنی به «کان ناقصه» او؛ یعنی فاسد نمیکند. قرینه دوم تصریح خود روایات طایفه دیگر است که دارد «لا یُفْسِدُ»؛ معلوم میشود با امر وضعی کار دارد. آن روایات مطلق بود که اگر کسی عقد صحیح انجام داد؛ چه آمیزش کرده باشد و چه آمیزش واقع نشده باشد، اگر آمیزش حرامی با یکی از بستگان او صورت گرفت، این باعث فساد عقل قبلی نمیشود. اما بعضی از روایات مثل «أبی الصباح کنانی» و مانند آن میگوید که اگر عقدی صحیحاً واقع شد و برابر آن عقد آمیزشی صورت پذیرفت، اگر یک آمیزش حرامی بعداً رخ داد، آن عقد قبلی فاسد نمیشود. اگر روایت او معتبر بود و همتای سایر روایات بود، از باب «اطلاق و تقیید» و «عام و خاص» میتوانست مقدّم بر آنها باشد «بالتخصیص أو تقیید». اما این «اجماع» در اینجا کمک کرده روایات طایفه اُولی را که چه در بین اقدمین، چه در بین قدما و چه در بین متأخرین «جُلّ لولا الکل» به این روایت عمل نکردند؛ معلوم میشود یک شذوذی است که باعث طرد این روایت خواهد بود.
بررسی روایات
این روایتی که بنا بود امروز بخوانیم همین است که حالا روایت هشتم است، ما به روایت هفتم رسیدیم. وسائل، جلد بیستم، صفحه 430 روایت هفت باب هشتم؛
روایت هفتم باب هشتم/ روایت محمد بن مسلم
مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیهِما السَّلام». این «علاء»؛ چه تصریح بشود به اینکه «علاء بن رزین» است، چه تصریح نشود به دلیل اینکه مروی عنه او «محمد بن مسلم» است، این «علاء بن رزین» است و موثق، چون چندین «علاء» هست که برخی از آنها مجهول است. «عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیهِما السَّلام أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ یَفْجُرُ بِالْمَرْأَةِ أَ یَتَزَوَّجُ إبْنَتَهَا»؛ یک آمیزش حرامی با یک زنی انجام میدهد، آیا میتواند با دختر او ازدواج کند؟ «قَالَ لَا»؛ یعنی این ازدواج باطل است. «وَ لَکِنْ إِنْ کَانَ عِنْدَهُ إمْرَأَةٌ»؛ اگر قبلاً همسری دارد، «ثُمَّ فَجَرَ بِإبْنَتِهَا أَوْ أُخْتِهَا لَمْ تَحْرُمْ عَلَیْهِ الَّتِی عِنْدَهُ»؛ اگر قبلاً یک همسر حلالی دارد، بعد با یکی از بستگان او آمیزش حرام انجام داد، این آمیزش حرام بعدی باعث فساد عقد قبلی نمیشود. این روایت هفت همانند سایر روایات ششگانه قبلی که میگوید اگر عقدی صحیحاً واقع شد و بعد از این عقد آمیزش حرامی صورت پذیرفت، باعث فساد عقد قبلی نمیشود. این روایات به اطلاق شامل میشود، چه اینکه آن عقد قبلی با آمیزش باشد یا با آمیزش نباشد. اما تمام محذور در روایت هشتم است.
بررسی سندی روایت هشتم از باب هشتم
روایت هشتم که مرحوم شیخ طوسی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ» که تصریح مرحوم سید طباطبایی(رضوان الله علیه) صاحب ریاض و به استناد او هم مرحوم صاحب جواهر تصریح میکند. مرحوم سید طباطبایی در ریاض میگوید که این ضعیف است و شذوذ است و اجماع بر خلاف اوست.[4] اینجا اجماع گرچه دلیل نیست بر صحت این مطلب؛ لکن باعث تقویت آن هفت روایت قبلی است. همان مطلب را مرحوم صاحب جواهر ذکر کرده است.
ضرورت خواندن ریاض قبل از ورود به مکاسب
خدا رحمت کند بعضی از مشایخ ما در آمل گفتند وقتی که شرح لمعه شما تمام شد، قبل از اینکه مکاسب بخوانید یک مقدار ریاض بخوانید؛ برای اینکه مرحوم شیخ انصاری کاملاً به ریاض توجه دارد؛ حرفهای صاحب ریاض را حالا یا تصریح میکند یا نمیکند. این بود که ما بعد از شرح لمعه یک مقدار ریاض خواندیم پیش بعضی از اساتید که خدا آنها را رحمت کند. صاحب ریاض مورد اعتماد است؛ چون به هر حال المختصر النافع مرحوم محقق آن عصاره شرائع است؛ لذا هم صاحب جواهر به او عنایت دارد و «بالصراحه» نقل میکند[5] و هم مرحوم شیخ عنایت دارد؛ حالا گاهی اسم میبرد، گاهی اسم نمیبرد. مرحوم صاحب ریاض «بالصراحه» میگوید این اجماع بر خلاف اوست. همین حرفی که صاحب ریاض در ریاض تصریح میکند، این را صاحب جواهر هم نقل میکند.
بررسی محتوایی روایت هشتم
«عَنْ أَبِی الصَّبَّاحِ الْکِنَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام قَالَ إِذَا فَجَرَ الرَّجُلُ بِالْمَرْأَةِ لَمْ تَحِلَّ لَهُ إبْنَتُهَا أَبَداً»؛ اگر مردی با یک زنی آمیزش کرد «بالمرأة»؛ یعنی معلوم میشود بیگانه است این زن، دختر او بر او حلال نمیشود؛ یعنی آمیزش حرام قبلی، مانع انعقاد عقد بعدی است. این حرفی است که روایات هفتگانه قبلی هم همین مطلب را داشتند. اما«وَ إن کانَ قَدْ تَزَوَّجَ إبْنَتَهَا قَبْلَ ذَلِکَ»؛ قبل از اینکه با این زن آمیزش حرام داشته باشد، دختر او را عقد کرد، «وَ لَمْ یَدْخُلْ بِهَا»؛ اگر دخول نکرد، بعد با مادر آمیزش حرام انجام داد،«فَقَدْ بَطَلَ تَزْوِیجُهُ». این برخلاف همه آن روایتهای هفتگانه فرق گذاشته که اگر عقد قبلی با آمیزش همراه بود، نشر حرمت نمیکند و اگر با آمیزش همراه نبود، نشر حرمت میکند. «وَ إن کانَ قَدْ تَزَوَّجَ إبْنَتَهَا قَبْلَ ذَلِکَ وَ لَمْ یَدْخُلْ بِهَا»، با آمیزش بعدی این نکاح قبلی حرام میشود؛ پس «إن الحرام یفسد الحلال فی الجمله». آن روایات قبلی این بود که حرام بعدی حلال قبلی را فاسد نمیکند مطلقا؛ چه آمیزش شده باشد با همسر قبلی و چه آمیزش نشده باشد. «وَ إِنْ هُوَ تَزَوَّجَ إبْنَتَهَا وَ دَخَلَ بِهَا ثُمَّ فَجَرَ بِأُمِّهَا بَعْدَ مَا دَخَلَ بِإبْنَتِهَا» ـ اصرار دارد که عنوان آمیزش محقق شده باشد! ـ «فَلَیْسَ یُفْسِدُ فُجُورُهُ بِأُمِّهَا نِکَاحَ إبْنَتِهَا إِذَا هُوَ دَخَلَ بِهَا». این تصریح چند باره که اگر عقدی صحیحاً واقع شد، یک؛ و دخول انجام گرفت، دو؛ آمیزش حرام بعدی او را حرام نمیکند و اگر عقدی صحیحاً واقع شد و آمیزش نشد، آمیزش حرام بعدی مایه فساد این عقد خواهد بود ـ این بر خلاف همه روایتهای هفتگانه قبلی است ـ. «وَ إِنْ هُوَ تَزَوَّجَ إبْنَتَهَا وَ دَخَلَ بِهَا ثُمَّ فَجَرَ بِأُمِّهَا بَعْدَ مَا دَخَلَ بِإبْنَتِهَا فَلَیْسَ یُفْسِدُ فُجُورُهُ بِأُمِّهَانِکَاحَ إبْنَتِهَا إِذَا هُوَ دَخَلَ» به آن إبنه، و این همان است که فرمود: «لَا یُفْسِدُ الْحَرَامُ الْحَلَالَ إِذَا کَانَ هَکَذَا».[6] این سبک روایت هم نیست «وَ هُوَ قَوْلُه»، این کیست و امام از قول چه کسی میخواهد نقل بکند؟ «وَ هُوَ قَوْلُه لَا یُفْسِدُ الْحَرَامُ الْحَلَالَ إِذَا کَانَ هَکَذَا»؛ یعنی درست است که حرام بعدی حلال قبلی را فاسد نمیکند؛ اما در صورتی که «هکذا» باشد، اینطور باشد؛ یعنی با آمیزش قبلی همراه باشد.
جمعبندی روایات
بنابراین این روایات هشتگانه به استثنای روایت اخیر، دلالت دارد بر فرق بین آمیزش قبل از نکاح و آمیزش بعد از نکاح؛ اگر نکاحی صحیحاً واقع شد، آمیزش حرام بعدی باعث فساد آن نخواهد شد و اگر نکاحی قبلاً واقع نشد، آمیزش حرام قبلی مانع انعقاد نکاح بعدی است و این همان است که معروف بین اصحاب است و مشکلی ندارد. از نظر فنّی هم وقتی هفت روایت روشن و شفاف یک طرف است و روایت دیگری آن هم با پیچیدگی و ابهامی که در آن هست و سند آن هم همچنان معتبر نیست، یقیناً آن یکی میشود مقدم.
«فتحصّل» که «اصالة الحل» جا ندارد، با بود ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾و «استصحاب حلیّت» جا ندارد، با بودن أمارات و «اجماع تعبدی» در کار نیست، با بودن همه مدارک؛ اما این «اجماع» از أقدمین و قدماء و متأخرین و متأخر متأخرین گرچه دلیل تعبدی نیست، ولی مایه تأیید آن روایتهای هفتگانه و رها کردن این روایت هشتم است که فرق گذاشته است.
روایت دوم این باب که آن را مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) «عَنْ أَحْمَدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَی الْکَاهِلِی» نقل کرد این است که «سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَی جَارِیَةً وَ لَمْ یَمَسَّهَا فَأَمَرَتِ إمْرَأَتُهُ إبْنَهُ وَ هُوَ إبْنُ عَشْرِ سِنِینَ أَنْ یَقَعَ عَلَیْهَا فَوَقَعَ عَلَیْهَا فَمَا تَرَی فِیهِ فَقَالَ أَثِمَ الْغُلَامُ وَ أَثِمَتْ أُمُّهُ وَ لَا أَرَی لِلْأَبِ إِذَا قَرِبَهَا الِإبْنُ أَنْ یَقَعَ عَلَیْهَا».[9] ظاهر روایت این است که این شخص «عبد الله بن یحیای کاهلی» میگوید که من در محضر امام صادق(سلام الله علیه) بودم، یک کسی از حضرت این مسئله را سؤال کرد: «سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام وَ أَنَا عِنْدَهُ» و آن سؤال این است که مردی کنیزی را خرید و با او آمیزش نکرد، همسر این مرد به پسر خود گفت که دَه سال بود «أَنْ یَقَعَ عَلَیْهَا» بر این جاریه؛ این پسر دَه ساله «وقع علی الجاریة»، آمیزش حرام انجام داد، نظر شما چیست؟ حضرت فرمود: هم آن پسر گناه کرد، «أَثِمَ الْغُلَامُ»؛ چون ولو اینکه اگر بالغ نباشد «رُفِعَ الْقَلَمُ ...حَتَّی یَحْتَلِم»؛[10] لکن بعضی از گناهان است که عقل وقتی بالاستقلال به قبح آن نظر داد، آن شخص مؤاخذه میشود. «أَثِمَ الْغُلَامُ وَ أَثِمَتْ أُمُّهُ» که وادارش کرده به این آمیزش حرام؛ اما «وَ لَا أَرَی لِلْأَبِ إِذَا قَرِبَهَا الِإبْنُ أَنْ یَقَعَ عَلَیْهَا»؛ پدر دیگر نمیتواند این پسر که بر جاریه او واقع شده است، با آن جاریه ازدواج کند. این آمیزش شخص ثالث است چکار به بحث ما دارد؟! این پسر فجور کرده؛ آن زنا چه سابق باشد و چه لاحق باشد، اگر بیگانه زنا کرده، چرا بر این حرام باشد؟! پسر بیگانه است نسبت به پدر، آمده با این جاریه پدر به اغوای مادرش آمیزش حرام انجام داده، چرا بر پدر حرام باشد؟! به هر تقدیر هم باب سه و هم باب چهار، بعضی از روایاتی است که خیلی مربوط به بحث ما نیست.
بیان مسائل اخلاقی و معنوی
اما آنچه که مربوط به بحث روز چهارشنبه است این است که این حرف تازه، تازه است؛ یعنی تازه است! برای اینکه به گوش خیلی از غربیها نرسیده. الآن غالب متفکران غرب به همین دو غدّه مبتلا هستند: یکی انکار «معاد»، یکی انکار «تجرّد روح». حالا گاهی انسانهای مسلمان آنجا میروند یا مسیحیهایی که موحّدانه به سر میبرند مستثنا هستند؛
آلودگی فضای غرب به دو غدّۀ انکار «معاد» و نفی «تجرّد روح»
اما فضای غرب با این دو غدّه آلوده است: یکی انکار «معاد»، یکی نفی «تجرّد روح». انسان همین است که «وَ هُوَ یَأْکُلُ وَ یَشْرَبُ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْوَاق»[11] و در حدّ حیات حیوانی است، یک حیوانی است که حرف میزند. فتوای طبی اینها را هم باید آزمایشگاه موش بدهد، همین! از جای دیگر مسائل عقلی و اخلاقی؛ مثلاً در سوره مبارکه «احزاب» دارد: مردی که به نامحرم طمع میکند: ﴿فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾،[12] برای درمان این مرض که از آزمایشگاه موش فتوا نمیگیرند!
درمان نشدنِ امراض معنوی با آزمایشگاههای طبیعی
بسیاری از امراضی که ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَض﴾،[13] اینها از آزمایشگاه موش در نمیآید! اینها آن مقام والای طب را پایین آوردند در حدّ بیطاری رساندند؛ چون انسان را از بالا آوردند پایین در حدّ حیوان آوردند و ابدیت را هم نفی کردند و چاردیواری برای انسان کشیدند که انسان تا گور است و بس. با این فکر که نمیشود «سعادت» و «تمدن» و «فرهنگ» و اینها را بحث کرد! اما دین آمده گذشته از اینکه «مبدأ» را ثابت کرده، «معاد» را ثابت کرده، برای انسان «تجرّد روح» قائل شده، طب را محترم شمرده، طب کجا، بیطاری کجا؛ انسان کجا، حیوان کجا! اینها مرض را تشخیص دادند، دارو را تشخیص دادند؛ اما مریض را نشناختند؛ لذا چندین همایش مشترک؛ چه در داخل و چه در خارج، برای تشخیص بیماریهای مشترک بین انسان و دام دارند. این درست است، این هم باید داشته باشند و حتماً هم باید داشته باشند؛ اما همایشهایی که برای تشخیص فضائل مشترک بین انسان و فرشته است آن را هم باید داشته باشند. ما از نظر بدن خیلی از امور بین ما و حیوان مشترک است، بله و درست است! این مشترکات را هم قرآن لحاظ کرده، فرمود ما باران فرستادیم، گیاهان را فرستادیم، میوهها را فرستادیم، کشاورزی و دامداری؛ یک قدری خودتان بخورید و یک قدری به دامهایتان بدهید؛ منتها اینها باید بفهمند که چرا خدا اینها را کنار هم ذکر کرده است، فرمود: ﴿مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُم﴾؛[14] ﴿کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُم﴾؛[15]
بیان مشترکات بین انسان و فرشته
اما بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) این است که وقتی فضایل علمی مطرح است، انسان با فرشته مشترک است. این اوائل سوره مبارکه «آل عمران» که دارد: ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ﴾[16] همین است؛ یعنی همین است! فرمود: وقتی «توحید» و «علم» و «معرفت» است، خدا فرشتهها را با علما، علما را با ملائکه یک جا ذکر میکند. در آن روایت این نیست که انسانی که گرفتار طبیعت است در حدّ دام است؛ ولی این آیات این را میفهماند ضمناً، که یک قدری خودتان بخورید و یک قدری به دامهایتان بدهید.
مقام «مکرمین» مقام مشترک بین فرشتگان، و برخی از انسانها
ما یک مشترکاتی با دام داریم که نظر آزمایشگاه موش راهنماست، ولی این برای بدن است؛ اما بسیاری از امور بین ما و ملائکه مشترک است، چرا آنها را بیان نکنیم؟! تنها این آیه سوره «آل عمران» نیست که علما را با ملائکه یکجا ذکر میکند، شهدا را هم با اوصاف ملائکه میستاید؛ ما درباره شهدا چه میگوییم؟ میگوییم: «فَیَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُم»[17] و این آروزی ماست! اما «شهید» سوره «یس» حرف سائر شهدا را هم به ما منتقل میکند، میگوید شما در زیارت شهدا میگویید: «فَیَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُم»؛ اما آنها هم میگویند «یا لیتکم کنتم معنا»؛ ای کاش شما با ما بودید میدیدید اینجا چه خبر است! در سوره مبارکه «یس» دارد که وقتی این شهید وارد بهشت برزخی شد: ﴿قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ﴾،[18] از آنجا «شهید» سوره «یس» پیام میدهد: ﴿یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُون ٭ بِما غَفَرَ لی رَبِّی﴾[19] این یک؛ ﴿وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمین﴾[20] «مکرمین» در اصطلاح قرآن چه کسانی هستند؟ غیر از ملائکه، ذات أقدس الهی «بالقول المطلق» از کسی به عنوان «مُکرَم» یاد میکند؟ اولیای الهی و ائمه(علیهم السلام) که بالاتر از این گروهاند این در زیارت نورانی جامعه وجود مبارک امام هادی، درباره اهل بیت(علیهم السلام) هم دارد که «﴿عِبادٌ مُکْرَمُون ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ﴾». همان وصفی که خدا در سوره «انبیاء» برای ملائکه ذکر میکند که ﴿عِبادٌ مُکْرَمُون ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُون﴾،[21] وجود مبارک امام هادی(سلام الله علیه) در زیارت جامعه کبیر برای اهل بیت ذکر میکند[22] این درست است. اما «شهید» سوره «یس» هم «یا لیتنا» دارد. ما به شهدا میگوییم: «فَیَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُم»شهدا هم میگویند: «یا لیتکم کنتم معنا»؛ ای کاش با ما بودید میدیدید اینجا چه خبر است؟!
راهکارهای رسیدن به مقام فرشتگان در کتاب «ایمان و کفر» اصولی کافی
بنابراین ما دو راه داریم: یا تقویت جنبه دامی ما، یا تقویت جنبه فرشتهخویی ما. تقویت جنبه فرشتهخویی ما را مرحوم کلینی در جلد دوم کافی؛ آن هم جزء اصول است در بحث «ایمان و کفر» آنجا در باب «قرب نوافل» و اینها ذکر میکند؛ البته نه تنها مرحوم کلینی، سایر محدثان ما هم نقل میکنند[23] و نه تنها محدثان ما، بسیاری از محدثان عالیرتبه اهل سنت هم این حدیث را از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکنند که انسان آنقدر میتواند بالا برود که محبوب خدا بشود؛ «قرب نوافل»، «قرب فرائض» که معروف است همین است.
رسیدن به مقام «فعل، فیض، ظهور و تجلّی حق با رعایت حدیث «قرب نوافل»
آنکه مرحوم کلینی نقل میکند این است که «مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَی»؛ مرتّب این بنده من کارهای قربی انجام میدهد تا اینکه به من نزدیک میشود و محبوب من بشود، از محبّ بودن به محبوب بودن منتقل میشود که من دوست او باشم. «فَإِذَا أَحْبَبْتُه»؛ وقتی من دوست او شدم، دیگر حالا «کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا»[24] و مانند آن. همه این فضائلی که میشود در فصل سوم از فصول «معرفت الهی» است. آن فصل اول که «مقام ذات» است منطقه ممنوعه است، فصل دوم که «صفات ذات» است که عین ذات است در منطقه ممنوعه است و أحدی راه ندارد، این فصل سوم «فعل حق»، «فیض حق»، «ظهور حق» و «تجلّی حق» است که انسانها راه دارند. در این فصل سوم ذات أقدس الهی میفرماید به اینکه من زبان او میشوم؛ لذا این زبان هرگز اشتباه نمیکند، میشود ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی﴾.[25] من دست او میشوم؛ لذا میفرماید: ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی﴾؛[26] این درباره آن جهت مشترک بین ما و فرشتهها که بحث خاص خود را دارد.
بیان عواقب تقویت جنبه حیوانی در نهج البلاغه
اما اگر کسی ـ خدایی ناکرده ـ این جنبه بدن را تقویت کرد، جنبه مشترک بین خود و بین دام را تقویت کرد، آن را هم ائمه(علیهم السلام) مبسوطاً بیان کردند. در نهج البلاغه وجود مبارک حضرت امیر؛
رعایت جوانب وحدت بین شیعه و سنّی در تدوین نهج البلاغه
البته این را مرحوم سید رضی خدا با انبیاء و اولیاء او را محشور کند، خیلی عاقلانه و خردمندانه نهج البلاغه را تنظیم کرد، چون در بعضی از فرمایشات حضرت امیر آبرویی برای این سقفیها نگذاشت. اگر آنها را مرحوم سید رضی با همان تُند و تیزی نقل میکرد، هرگز ما وحدتی نداشتیم، هرگز نهج البلاغه کتابی نبود که هشتاد درصد شروح آن از اهل سنّت باشد، بیست درصد آن از ماهاست؛ یعنی اگر صدتا شرح برای نهج البلاغه است، هشتادتا از آنهاست. طرزی نهج البلاغه را تنظیم کرد، آن جملههای تُند و تیز را یا اصلاً ذکر نکرد یا پراکنده ذکر کرد که معلوم نباشد کی به کی است، چی به چی است! الآن این خطبه ششم دارد که «وَ مِنْ خُطْبَتِهِ عَلَیه السَّلام» که اتباع شیطان را مذمت میکند؛ نه حمد دارد، نه صلوات دارد، هیچ چیزی ندارد، این چند جمله است از یک وسطهای یک خطبه دیگر؛ غالب اینطور است، هفتم همینطور است، هشتم همینطور است، ششم همینطور است. این را با چه زیرکی تقطیع کرد! همان خطبهای که هفته قبل خوانده شد آن خطبه همّام[27] تقریباً بیست صفحه است که مرحوم سید رضی هفت ـ هشت صفحه آن را نقل کرده و بقیه را پراکنده کرده در سایر خطبهها که اصلاً معلوم نیست چی به چی است و کی به کی است! لذا نه کسی را میشوراند، نه کسی را اغوا میکند و نه وحدت را به هم میزند.
شرح فرازی از خطبه هفتم نهج البلاغه
در این خطبه هفتم وجود مبارک حضرت امیر فرمود که «اتَّخَذُوا»، کی؟ ذکر نکردند! اینقدر میدانیم که مردان منحرف حالا هر کس هستند، «اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً»، اینها در شبهات علمی که ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُم﴾[28] گرفتار مغالطه و دام مغالطه هستند؛ چون هر جا مغالطه است در اثر وسوسه شیطان است که انسان آن حق را نمیفهمد. چه کسی در وهم دست اندازی میکند مثلاً موضوعی را جابجا میکند، محمولی را جابجا میکند، فرمود: ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُم﴾، همه ما که در معرض اشتباه هستیم همین است، به استثنای معصومین(سلام الله علیهم). «اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً»؛ اینها شیطان را ملاک کار خودشان قرار دادند و شیطان هم اینها را دام خود قرار داد، اینها را صید کرد و وقتی صید کرد «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ»،
بررسی یکی از عوامل وسوسه و عدم حضور قلب
اینکه میبینید بعضیها میگویند ما از وسوسه نجات پیدا نمیکنیم، هر چه میخواهیم خودمان را جمع و جور کنیم؛ چه در نماز و چه در غیر نماز، برای ما سخت است؛ برای اینکه این یک سلسله چیزهایی در این صحنه نفس است، یک؛ اینها معدوم نیستند، دو؛ از بیرون آمدند، سه؛ دست اینها را روی کار آورد، چهار؛ ما که از اینها بدمان میآید، اینها حواس ما را پرت میکنند؛ بخواهیم مطالعه بکنیم، اینها حضور دارند؛ بخواهیم نماز بخوانیم، اینها حضور دارند؛ هر جا میرویم، اینها مزاحم ما هستند. این وسوسههای نفسانی را چه کسی راه انداخت؟ فرمود به اینکه شیطان با دام، اینها را میگیرد و وقتی گرفت، تلاش و کوشش میکند که وارد کعبه دل بشود، این است که فرمود مردان باتقوا کسانیاند که درِ دل آنها بسته است و کلید دست خود آنها است. مردان الهی کسانیاند که ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذاهُمْ مُبْصِرُون﴾.[29] این حرامی است وارد حرم شد، لباس احرام پوشید و دارد طواف میکند که وارد کعبه دل بشود، مردان متقی فوراً این حرامی را میشناسند و با «اعوذ بالله» و مانند آن طرد میکنند: ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون﴾، اینها نجات پیدا میکنند. اما کسی که غافل است، این حرامی جامه احرام در بر کرده و دور کعبه دل طواف میکند؛ آن هم گاهی در کعبه بسته است و گاهی در کعبه باز است، وقتی که باز بود اینها وارد دل میشوند،
چگونگی راهیابی و تخمگذاری شیطان در دل
وارد صحنه دل که شدند اینجا شروع میکنند به تخمگذاری، «فَبَاضَ» بیضه و تخمگذاری میکنند ـ تشبیه معقول به محسوس است ـ این بیضهها و تخمها را کمکم به صورت جوجه در میآورند «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ». در نصاب خواندید که «فرخ و فرّخ است جوجه»،[30] جوجه را میگویند «فرخ». درباره نوهها که میگویند اینها «فرخ» من هستند؛ یعنی جوجه من هستند، «فرخ و فرّخ است جوجه». «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ»؛ تخمگذاری میکند، این تخم را به صورت جوجه در میآورد، این جوجه مرتّب راه میرود. انسان مرتّب احساس میکند که وسوسه است و هر چه میخواهد نجات پیدا کند نمیتواند؛ به هر حال اینها هستند و از جای دیگر آمدند، ما که دعوت نکردیم و نخواستیم بیایند. این وسوسه مرتّب هست، خیالات عاطل و باطل هست، ولو ضرر نداشته باشد ولی جلوی خیر را میگیرد؛ در نماز و غیر نماز آن حضور قلب را میگیرد. فرمود این «فَبَاضَ»، یک؛ «وَ فَرَّخَ»، دو؛ هر دو «فِی صُدُورِهِم» انجام میگیرد.
فراگیری قلب توسّط جوجهها و مولودات شیطان
حالا وقتی که جوجه شد، این جوجه «دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ»؛ جوجه از آن لانه در میآید سائر اطراف نفس را هم میگیرد و در تمام بخشهای متنوّع نفس هم اینها شروع میکنند به پر و بال زدن و گشت و گزار داشتن. «دَبیْب»،[31] «دابّه» را چرا «دابّه» میگویند؟ یعنی «جنبش». «دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ»؛ در دامن نفس اینها مرتّب راه میروند؛ بخواهند مطلبی را فکر بکنند، اینها هست؛ یک چیزی را تصمیم بگیرند، اینها هست؛ چیزی را تصویر داشته باشند، اینها هست «فِی حُجُورِهِمْ».
جایگزینی اراده شیطان با اراده شخص
آنگاه ما با اراده و نفس و اینها کار میکنیم؛ وقتی همه جا اینها حضور دارند، ما وقتی که بخواهیم نگاه بکنیم فرمان را از درون میگیریم، این فرمان از درون شروع میشود و خود اینها میآیند با چشم ما نگاه میکنند، با زبان ما حرف میزنند. آن حرفی که آن شخص به وجود مبارک حضرت امیر گفت که اگر موعظه اثر میکند در شما چرا اثر نکرد؟ فرمود: «نطق الشیطان بلسانک»؛ شیطان با زبان تو حرف زد! در آن «قرب نوافل» داریم که ذات أقدس الهی با زبان ولیّ خود سخن میگوید: «کنت لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ»؛ اینجا شیطان «یکون لسان الزید الذی یتکلّم به». فرمود: «فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطَانُ فِی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَی لِسَانِه»،[32]
تبیین چگونگی مشارکت شیطان با انسان در اموال و اولاد
اصل آن در قرآن کریم است فرمود: ﴿وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد﴾. شیطان شریک مال است یعنی چه؟ شریک در مال است قابل فهم است؛ این «ربا» و «رشا» و «اختلاس» و «نجومی»، اینها مشخص است؛ یعنی او شریک در مال است؛ اما شریک در جان همین است که انسان با نقشه شیطان فکر میکند؛ اگر حوزوی و دانشگاهی است، گرفتار مغالطه میشود و اگر به دام سیاست و به دام کارهای دیگر است، با نیرنگها همراه است؛ یا بد میاندیشد یا بد میکند. اینکه ما گرفتار مغالطه میشویم بداندیشی و کجاندیشی، همه جا «بالقول المطلق» به دخالت شیطان است. اینکه گفتند مطالعه «لله» باشد، برای رضای خدا باشد، از ذات أقدس الهی بخواهید «وَ اعْصِمْنِی مِنَ ... ضَّلالَة»[33] همین است که ـ إنشاءالله ـ امیدواریم بهره همه ما بشود./ف
پی نوشت:
[1] شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام)ط-اسماعیلیان)، المحقق الحلی، ج2، ص233.
[2] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج5، ص313.
[3] نساء/سوره4، آیه24.
[4] ریاض المسائل، السیدعلی الطباطبائی، ج11، ص195.
[5] جواهر الکلام، الشیخ محمدحسن النجفی، ج29، ص369.
[6] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص430، باب ان من تزوج امراة ثم زنی بامها او بنتها او اختها لم تحرم علیه زوجته، ط آل البیت.
[7] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص430، باب ان من تزوج امراة ثم زنی بامها او بنتها او اختها لم تحرم علیه زوجته، ط آل البیت.
[8] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص419، باب ان من زنی بجاریة ابیه ان یطاها الاب و لوقبل البلوغ حرمت علی الاب و ان کان بعد وطء الاب لم تحرم و کذااذا فعل مادون الوط، ط آل البیت.
[9] وسائل الشیعة، العلامه الشیخ الحرّالعاملی، ج20، ص419 و 420، باب ان من زنی بجاریة ابیه ان یطاها الاب و لوقبل البلوغ حرمت علی الاب و ان کان بعد وطء الاب لم تحرم و کذااذا فعل مادون الوط، ط آل البیت.
[10] دعائم الاسلام، قاضی نعمان مغربی، ج1، ص194.
[11] الإختصاص، الشیخ المفید، ص94.
[12] احزاب/سوره33، آیه32.
[13] بقره/سوره2، آیه10.
[14] نازعات/سوره79، آیه33.
[15] طه/سوره20، آیه54.
[16] آل عمران/سوره3، آیه18.
[17] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج1، ص723.
[18] یس/سوره36، آیه26.
[19] یس/سوره36، آیه26 و 27.
[20] یس/سوره36، آیه27.
[21] انبیاء/سوره21، آیه26 و 27.
[22] المزار الکبیر، محمدبن المشهدی، ص525.
[23] المحاسن، احمدبن محمدبن خالدالبرقی، ج1، ص291.
[24] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، ص352.
[25] نجم/سوره53، آیه3 و 4.
[26] انفال/سوره8، آیه17.
[27] نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه193.
[28] انعام/سوره6، آیه121.
[29] اعراف/سوره7، آیه201.
[30] نصاب الصبیان، ص16؛ «فرخ و فرُّوجست جوجه بیضه تخم مرغ و خود ٭٭٭ چون عنب انگور و تین انجیر و کمّئری مرود».
[31] لسان العرب، ابن منظور، ج1، ص369.
[32] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص228.
[33] البلد الأمین و الدرع الحصین، ابراهیم الکفعمی العاملی، ص348