به گزارش خبرنگار پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، آیت الله مقتدایی، در جلسه پنجاه و سوم درس خارج ولایت فقیه که شنبه 18 دی 95 در مدرسه مبارکه دارالشفاء برگزار گردید، به بررسی روایت ابوحمزه بطائنی و شبهه وارد شده بر آن پرداخت.
خلاصه درس گذشته
آیت الله مقتدایی در ابتدای درس بعد از بیان خاطرات و مناقبی از مرحوم آیت الله شرعی به ادامه بحث اخلاقی سبک زندگی پرداخت و پیرامون نمّامی و آثار آن مطالبی را متذکر شد.
وی در ادامه بررسی روایت تحف العقول افزود: مرحوم حرانی صاحب کتاب تحف العقول، فقیه، عالم، فاضل و محدث بلند مرتبهای است که معاصر با شیخ صدوق بوده و روایاتی که در این کتاب است مرسله است ولی این ارسال را خود مولف برای سبک کردن کتاب انجام داده بلکه روایات صحیح السند بوده و میگوید: روایاتی که در این کتاب است ثقات از ائمه علیهم السلام نقل میکنند و این خود شهادتی است از چنین عالمی که این راویان ثقه هستند.
این استاد حوزه در بررسی دلالت روایت گفت: دلالت روایت بر مقصود نیز کامل است، لذا میتوان گفت: جمله «أنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ» نظیر عبارتی است که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره امام علی علیه السلام فرمودند «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» پس نباید این روایت را دست کم گرفت و نباید بگوییم مرسله است بلکه مسند است که خود مرحوم حرانی اسنادش را حذف کرد و راویانی که نقل کرده اند ثقه بوده اند، در نتیجه روایت تحف العقول یکی از روایاتی است که دلیل متقن و محکمی بر ولایت فقیه است.
خلاصه درس حاضر
آیت الله مقتدایی در ابتدای درس روایت ابوحمزه بطائنی که از امام کاظم علیه السلام نقل کرده است را بیان کرد و گفت: نکته ای که این روایت دارد این است که مؤمنین فقیه، حصن اسلام هستند و هر چند در صدر روایت «مات المؤمن» بیان شده است اما ظاهراً باید حذفی داشته باشد چون قرائنی داریم که نشان میدهد صدر روایت «اذا مات المؤمن الفقیه» بوده است که از همه مهمتر قرینه ای است که امام فرمودند ثلمهای در اسلام وارد میشود که با هیچ چیزی قابل پر شدن نیست و در اینجا تناسب حکم و موضوع اقتضاء میکند و همچنین در ذیل همین روایت امام تعلیل میآورند و مؤمنین فقیه را حصن میدانند پس از ابتدا نیز مؤمن فقیه مراد بوده است و همین تعلیل قرینه است.
وی در پاسخ به شبهه ای که میگوید هیچ قرینهای بر حذف لفظ فقیه در آن نداریم گفت: ممکن است لفظ «فقیه» در اصل بوده و راوی اشتباها حذف کرده است پس امر دائر است بین اینکه بوده و حذف شده و یا اصلاً نبوده است. اینکه بگوییم بوده و حذف شده اولی است و این از نظر عقلا قابل قبول است. علاوه بر همه اینها، قید «الفقیه» که در ذیل آمده است نشان میدهد در صدر نیز کلمه «الفقیه» بوده است و این همان تناسب حکم و موضوع است.
این استاد حوزه در بررسی سند روایت ابوحمزه گفت: هیچکدام از افراد شبههای ندارند مگر نفر آخر یعنی ابو حمزه بطائنی که از ارکان واقفیه محسوب می شود و امامت امام رضا را قبول نکرده است، منتهی در قبل از واقفیه شدن از اصحاب امام ششم و امام هفتم علیهما السلام است و کتابهای فراوانی نوشته است لذا علمای کثیری به روایات او عمل میکنند.
تقریر درس
خلاصه ای از مباحث گذشته
بحث در روایت تحف العقول بود. امام(ره) فرمودند سند روایت ضعیف است ولی به عنوان مؤید آوردند. ما گفتیم انصاف این است که از دلایل قطعی میتواند باشد نه اینکه مؤید باشد. قبلاً نقل کردیم که صاحب وسائل در خاتمه چهارم درباره این کتاب و مؤلف تحف العقول تعبیر «الشیخ الصدوق» دارد. و در تراجمی که برای علما مینویسند در ریاض العلما و روضات الجنات نسبت به ایشان میفرمایند «إنه عالم فاضل فقیه محدث جلیل و توفی فی سنة 381 هـ .ق.» حرانی فقیه، عالم، فاضل و محدث بلند مرتبهای است که معاصر با شیخ صدوق بوده و در سنه 381 متوفی شده و روایاتی که در این کتاب است مرسله است ولی این ارسال را خود مولف انجام داده بلکه روایات سند داشته و صحیح السند بوده و در ابتدای کتاب میفرماید:
«و أسقطت الأسانید تخفیفاً و إیجازاً و إن کان أکثره لی سماعا ... فتأملوا معاشر شیعة المؤمنین ما قالته أئمتکم علیهم السلام و ندبوا إلیه و حضوا علیه ... خذوا ما ورد إلیکم عمن فرض الله طاعته علیکم و تلقوا (قبول کنید) ما نقله الثقات عن السادات»
برای اینکه کتاب سبک شود اسناد آن را حذف نموده حتی بعضی را از خود راویان شنیدم و میگوید: ای شیعیان! این کلمات را اخذ کنید که از ائمه علیهم السلام شما رسیده و کلمات کسانی است که واجب الاطاعه هستند و تلقی به قبول کنید روایاتی که ثقات از ائمه علیهم السلام نقل میکنند. این خود شهادتی است از چنین عالمی که این راویان ثقه هستند و اگر مثل این بزرگوار شهادت بدهد مورد قبول است.
باید توجه داشت که دلالت روایت بر مقصود نیز کامل است، لذا میتوان گفت: جمله «أنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ» نظیر عبارتی است که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره امیرالمومنین علیه السلام فرمودند «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»
حضرت فرمودند که امام علی علیه السلام جانشین من است. پس نباید این روایت را دست کم گرفت و نباید بگوییم مرسله است بلکه مسند است که خود مرحوم حرانی اسنادش را حذف کرد و راویانی که نقل کرده اند ثقه بوده اند. پس روایت تحف العقول یکی از روایاتی است که دلیل متقن و محکمی بر ولایت فقیه است.
بررسی روایت حصون الاسلام در اثبات ولایت فقیه
از جمله روایاتی که بدان استدلال شده است و هم مرحوم امام و هم اعاظم دیگر به عنوان دلیل برای اثبات ولایت فقیه ذکر کردهاند؛ روایت علی بن ابی حمزه بطائنی است.
مرحوم کلینی در کافی آورده است: «عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ وَ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَیْهَا وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِی کَانَ یُصْعَدُ فِیهَا بِأَعْمَالِهِ وَ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْءٌ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِینَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ کَحِصْنِ سُورِ الْمَدِینَةِ لَهَا.» الکافی، کلینی، ج1، ص38، کتاب فضل العلم، باب فقد العلما، ح3، اسلامیة
در روایت چهار مطلب و یک علت در رابطه با مرگ مؤمن بیان شده است. ابوحمزه بطائنی گفت از حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که میگفت؛ اگر
1- مومنی از دنیا برود ملائکه برای او گریه میکنند.
2- و نیز در مرگ او قطعاتی از زمین که این مومن در آن عبادت کرده است گریه میکنند.
3- و نیز آن ابواب آسمان که ملائکه اعمال شب و روز او را از آن طریق بالا میبردند بر او گریه میکنند.
4- ثُلمهای (رخنه و سوراخی) در اسلام پیدا میشود که هیچ چیز نمیتواند آن را پر نماید.
دلیل نکات
دلیل این چهار نکته این است؛ مؤمنینی که فقیه هستند حصن اسلام هستند مانند دیواری که دور شهرها میکشیدند و شهر را از هر شر دشمن محفوظ نگه میدارد. یعنی مؤمنین فقهاء در برابر هجوم دشمنانی که بخواهد به دین و جان و مال و ناموس مردم تعرض کنند مقابله میکنند و مردم را از خطرات حفظ میکنند چنانچه حضرت امام فرمودند و دیگران نیز ذکر کردند.
هر چند در صدر روایت «مات المؤمن» بیان شده است اما ظاهراً باید اینجا حذفی داشته باشد یعنی در اصل «مؤمن الفقیه» بوده است یعنی هر مؤمنی که از دنیا برود این مطالب پیش نمیآید چون قرائن داریم که نشان میدهد صدر روایت «اذا مات المؤمن الفقیه» بوده است.
قرینه اول
همینکه امام میفرماید «بکاء ملائکة» قرینه است که مؤمن فقیه مراد است زیرا ملائکه برای هر مؤمنی گریه نمیکنند بلکه باید فقیه باشد در غیر این صورت اگر بنا باشد ملائکه برای مرگ هر مؤمنی گریه کنند باید همواره شب و روز در حال گریه باشند زیرا هر دم مؤمنی در زمین میمیرد.
قرینه دوم
بقاع الارض برای هر مؤمنی که در آن زمین عبادت میکرد و از دنیا رفت گریه میکنند. بدیهی است هر مؤمنی عبادت دارد ولی مؤمنی که هر رکعت عبادت آن برابر هزار رکعت مؤمن معمولی است یعنی عالم فقیه است که بقاع ارض به خاطر مرگ او گریه میکنند.
قرینه سوم
ابواب السماء بر مرگ هر مؤمنی گریه نمیکنند بلکه بر مرگ مؤمن فقیه است که ابواب سماء گریه میکنند.
قرینه چهارم
از همه مهمتر قرینه چهارم است فرمود ثلمهای در اسلام وارد میشود که با هیچ چیزی قابل پر شدن نیست. تناسب حکم و موضوع اقتضاء میکند یعنی موضوع مرگ مؤمن آیا تناسب دارد که بگوئیم برای مرگ هر مؤمن ملائکه و بقاء ارض گریه میکنند و چنانکه ثلمهای به وجود میآید؟ یا این مرگ مؤمن فقیه است که چنین آثاری دارد؟ پس اگر با مرگ هر مؤمنی رخنهای ایجاد شود مناسب نیست و از باب تناسب حکم و موضوع باید مؤمن فقیه باشد. تا اینجا قرائن موجوده است.
قرینه پنجم
در ذیل همین روایت امام تعلیل میآورند و میفرمایند: «لأن المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام» مؤمنین فقیه را حصن میداند پس معلوم میشود که از ابتدا نیز مؤمن فقیه مراد بوده است و همین تعلیل قرینه است.
در تعلیلی که امام میآورد فرمود هر مؤمنی نمیتواند حصن باشد و مؤمن فقیه است که حصن است مانند حصن شهرها و بدیهی است که هر مؤمنی حصن اسلام نیست بلکه مؤمن فقیه حصن اسلام است.
قرینه ششم
علاوه بر تمام این موارد روایت دیگری نقل شده که مرحوم کلینی در کافی در همین باب فقد العلماء آورده است:
«عن عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِه عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ الْفَقِیهُ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْءٌ.»
در سند روایت گرچه عن بعض اصحابه آمده است ولی مُرسِل ابن ابی عمیر است بنابراین در حکم مسند است.
در این روایت قید مؤمن الفقیه آمده است. امام صادق علیه السلام فرمود اگر مؤمن فقیه از دنیا برود ثلمهای در اسلام پیدا میشود که با هیچ چیز قابل جبران نیست.
اینکه در این روایت مؤمن الفقیه آمده است نشان میدهد در روایت قبلی نیز مؤمن الفقیه مراد است چون موضوع هر دو روایت به وجود آمدن ثلمه در اسلام است.
قرینه هفتم
علاوه بر این که برداشت ما از این قرائن این است که این قید در عبارت روایت بوده و حذف شده است؛ میگوییم مرحوم کلینی با آن تخصصی که دارد این روایات را در بابی جمع کرده و عنوان باب را «فقد العلما» گذاشته است و در رابطه با فقد و یا موت مومنین سخن نگفته است.
نتیجه
بنابراین حاصل این قرائن این است که اعتماد پیدا کنیم که لفظ «فقیه» در صدر روایت بوده و با این عنوان به روایت تمسک میکنیم لذا ما میگوییم با این قرائن قطع حاصل میشود کلمه «فقیه» در صدر روایت بود.
بررسی یک شبهه
ممکن است گفته شود گرچه در نقل کلینی در کافی قرینه داریم که لفظ فقیه بوده و حذف شده است اما همین روایت در فروع کافی توسط کلینی نقل شده و هیچ قرینهای هم بر حذف لفظ فقیه در آن نداریم.
پاسخ شبهه
البته اینکه میبینیم مرحوم کلینی این روایت را در فروع کافی در خاتمه بحث جنائز بدون لفظ «فقیه» آورده ممکن است لفظ «فقیه» در اصل بوده و راوی اشتباها حذف کرده است پس امر دائر است بین اینکه بوده و حذف شده و یا اصلاً نبوده است. اینکه بگوییم بوده و حذف شده اولی است.
خلاصه
دوران به اینگونه است که دوران امر است بین اینکه کلمه فقیه در اصل بود و راوی حذف کرده است و یا از اصل کلمه فقیه در لسان امام نبوده است.
بررسی دوران نبودن لفظ «فقیه» در روایت و یا حذف آن
به خاطر دارم همان اوائل که در درس مرحوم آقای بروجردی در مسجد بالاسر شرکت میکردیم در مورد آب کرّ روایتی داشتیم که میگفت آب اگر سه وجب در سه وجب در سه وجب باشد کر است که در جمع 27 وجب باشد و روایت دیگر بود که مقدار آن را سه وجب و نیم میدانست و در جمع حدود 43 وجب میشد و امر دائر بین این دو بود؛ مرحوم آقای بروجردی روایت سه وجب و نیم را صحیح میدانست و میفرمود اذا دار الامر بین الزیادة و النقصان اینجا عقلا نمیپذیرند که این آقا از روی اشتباه چیزی اضافه کرد بلکه اگر بگوییم اشتباهاً حذف کرده باشد قابل قبول است.
بنابراین ترجیح با حذف است و قید «الفقیه» در عبارت بوده و حذف شد. علاوه بر این اصل عدم زیاده است. یعنی در کلام امام بوده و راوی فراموش کرد بیاورد و این راوی اضافه نکرده است علاوه بر همه اینها در ذیل روایت که تعلیل کرده است قید «الفقیه» آمده است ظاهر این است که در صدر نیز کلمه «الفقیه» بوده است تا برای آن تعلیل بیاورند و این همان تناسب حکم و موضوع است که از پیش بیان کردیم.
بررسی سند روایت
در روایتی که خواندیم هیچکدام از افراد شبههای ندارند مگر نفر آخر یعنی علی بن ابی حمزه بطائنی که سخن در مورد او زیاد است.
یکی اینکه از واقفیه است و از ارکان واقفیه نیز محسوب می شود.
در روایتی آمده است «عن یونس بن عبد الرحمن، قال: مات أبو الحسن علیه السّلام و لیس من قوامه أحد الا و عنده المال الکثیر، و کان ذلک سبب وقفهم و جهودهم موته، و کان عند زیاد القندی سبعون الف دینار و کان عند علی بن أبی حمزة ثلاثون ألف دینار قال فلما رأیت ... دعوت الناس الیه فبعثنا الیّ و قالا ما تدعوا ان کنت ترید المال فنحن نغنیک فضمنا لی عشرة آلاف درهم فقلت لهما اما روینا اذا ظهر البدع فعلی العالم ان یظهر علمه... ثم اظهر الی العداوة.» رجال الکشی، کشی، ج2، ص405
یونس بن عبدالرحمن گوید وقتی امام موسی کاظم علیه السلام در زندان شهید شدند پول کلانی نزد وکلای امام باقی مانده بود که این باعث وقف آنها شد و ادعا کردند که امام شهید نشد و ما هنوز نماینده همان امام قبلی هستیم و امام معرفی شده بعدی (امام رضا علیه السلام) را نمیپذیریم و نزد زیاد قندی هفتاد هزار دینار از مال امام بود و نزد علی بن ابی حمزه سی هزار دینار بود. یونس بن عبدالرحمن گوید و من وقتی حق برای من روشن شد، بین مردم رفتم و دعوت کردم که امام رضا علیه السلام امام بعدی است.
در آن ایام دو نفر از آن نمایندگان یعنی زیاد قندی و علی بن ابی حمزه نزد من آمدند و پیام دادند که چرا به امام رضا علیه السلام مردم را دعوت میکنی. اگر نیازت مال است ما تو را بی نیاز میکنیم و حاضر شدند ده هزار دینار حق السکوت به من بدهند.
من گفتم آیا از امام صادق علیه السلام نقل نکردیم که اگر بدعتی ظاهر شد عالم باید آن را ظاهر کند؟!
نهایتاً آنان دشمن من شدند و این جهت وقفشان بود.
نقلی از حضرت امام رضا علیه السلام
از حضرت امام هشتم علیه السلام نقل میکنند که فرمود وقتی این علی بن ابی حمزه از دنیا رفت نکیرین آمدند و ائمه علیهم السلام را از او سوال کردند.
یکی یکی گفت تا به من رسید و نتوانست بگوید و ضربهای به سر او زدند که قبر او پر از آتش شد.
بنابراین این فرد چنین آدمی است، منتهی در قبل از واقفیه شدن از اصحاب امام صادق علیه السلام و امام موسی علیه السلام است و کتابهای فراوانی نوشته است لذا علمای کثیری نیز به روایات او عمل میکنند.
ادامه بحث در مورد علی بن ابی حمزه بطائنی که روایاتی از ایشان نقل شده و به کدام یک عمل شده است را در جلسه آتی بیان خواهیم کرد./904/926/ر
تقریر: محسن جوادی صدر