به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه تخصصی وسائل؛ حجتالاسلام و المسلمین الهی خراسانی در جلسه چهل و نه وپنجاهم سلسله دروس فقه با موضوع «امر به معروف و نهی از منکر با رویکرد تربیتی ـ حکومتی» به بررسی روایات امر به معروف پرداخت و اقوال مطرح پیرامون معنای ویل که در برخی روایات به کار رفته است را مورد توجه قرار داد.
موضوع: بررسی روایات دال بر وجوب امر به معروف ونهی از منکر
روایت پنجم: دسته ای از روایات که در آنها تعبیر ویل نسبت به تارکین امر به معروف ونهی از منکر آمده است:
1-مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِی بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکانَ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الزُّهْرِی[1]: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ[2] أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهما السلام، قَالَ: «وَیلٌ لِقَوْمٍ لَایدِینُونَ اللَّهَ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ[3]».[4]
2- المجالس للمفید عَنْ أَحْمَدَ الْوَلِیدِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ ابْنِ مَهْزِیار[5] عَنْ عَلِی بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْکانَ عَنِ ابْنِ فَرْقَدٍ عَنِ الزُّهْرِی عَنْ أَحَدِهِمَا ع أَنَّهُ قَالَ: وَیلٌ لِقَوْمٍ لَا یدِینُونَ اللَّهَ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ وَ قَالَ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فَلَنْ یلِجَ مَلَکوتَ السَّمَاءِ حَتَّی یتِمَّ قَوْلَهُ بِعَمَلٍ صَالِحٍ وَ لَا دِینَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِطَاعَةِ الظَّالِمِ ثُمَّ قَالَ وَ کلُّ الْقَوْمِ أَلْهَاهُمُ التَّکاثُرُ حَتَّی زَارُوا الْمَقَابِرَ.[6]
3- عَلِی بْنُ النُّعْمَانِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ أَبِی یزِیدَ عَنْ أَبِی شَیبَةَ الزُّهْرِی عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: وَیلٌ لِقَوْمٍ لَا یدِینُونَ اللَّهَ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ[7].
4- عُثْمَانُ بْنُ عِیسَی عَنْ فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: وَیلٌ لِمَنْ یأْمُرُ بِالْمُنْکرِ وَ ینْهَی عَنِ الْمَعْرُوفِ[8].[9]
روایتی که درجلسه سابق مطرح شد با عبارت: لا دین لمن لایدین الله بالامر بالمعروف والنهی عن المنکر بود و در سلسله سند آن روایت افرادی وجود دارند که مشترکاند با افرادی که در اسناد این روایات مورد بحث وجود دارند یعنی عَنْ عَلِی بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکانَ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الزُّهْرِی با این تفاوت که در سند روایات مورد بحث در روایت 2 أَحْمَدَ الْوَلِیدِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ ابْنِ مَهْزِیار عَنْ عَلِی بْنِ النُّعْمَانِ .... وجود دارند لذا درواقع سند از علی بن نعمان یکی میباشد و در سند روایت 3 به جای عَنْ َ ابْنِ فَرْقَدٍدر سند دَاوُدَ بْنِ أَبِی یزِیدَ ذکر شده است که احتمال دارد اشتباه شده باشد لذا یادر سند داود بن فرقد مراد است ویا داود بن ابی یزید که باید بحث شود.
بررسی سند روایت 2: عَنْ أَحْمَدَ الْوَلِیدِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ ابْنِ مَهْزِیار[10] عَنْ عَلِی بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْکانَ عَنِ ابْنِ فَرْقَدٍ عَنِ الزُّهْرِی عَنْ أَحَدِهِمَا ع
أَحْمَدَ الْوَلِیدِ: در رجال شخصی به نام احمد الولید وجود ندارد بلکه احمد بن ولید وجود دارد و او از ابان بن عثمان روایت نقل میکند فلذا از لحاظ طبقه روات با صفار و...تناسب ندارد.
البته با توجه به اینکه احمد الولید از ابیه روایت را نقل کرده است وپدر اواز صفار نقل روایت کرده است لذا باید از روات صفار واز قمیون باشد چرا که صفار قمی است. و به لحاظ طبقه باید در طبقه شیخ مفید و یا یک طبقه پائین تر از شیخ صدوق باشد به علت اینکه بین شیخ صدوق و صفار یک واسطه وجود دارد.
باتوجه به مختصات فوق مراد از احمد الولید در سند روایت، احمدبن محمدبن حسن بن احمد بن الولید میباشد که پدر او محمدبن حسن بن احمدبن ولید می باشد، چرا که مشخصههای فوق در این پدر و پسر وجود دارد، پدر که محمد بن حسن باشد ثقه است و از مشایخ صدوق نیز میباشد و در اسناد کامل الزیارات نیز قرار دارد وپسر که احمدبن محمدبن ...باشد از مشایخ شیخ مفید است واز صفار نیز روایت نقل کرده است و در اسناد به نام احمد بن محمدین حسن بن ولید واقع شده است.
البته مراد از احمد الولید، احمد ابن الولید که پدر بزرگ استاد صدوق میباشد نیست، چرا که او نمیتواند از صفار نقل روایت کرده باشد به لحاظ تفاوت طبقه و... و لذا کما اینکه پسر ایشان در افهام به ابن الولید معروف شده بود بعید نیست که در اینجا مراد از احمد الولید، احمدبن محمدبن حسن (که محمدبن الحسن معروف به ابن الولیداست) باشد. لذا سند تا صفار مشکلی ندارد و از حیث صفار نیز سند اشکالی ندارد.
ابْنِ مَعْرُوفٍ: علی بن معروف می باشدکه به او ابن معروف نیز گفته شده است وجزو روات علی بن مهزیار است
ابْنِ مَهْزِیار: مراد علی بن مهزیار است.
ولی با توجه به وجود احمد الولید وابن معروف وزهری مشکلاتی در سند میباشد مگر اینکه بتوان سند کتاب زهد را تصحیح نمود تا مشکل این روایات مرتفع شود.
بررسی دلالی:
در این دسته از روایات کلمه ویل به کار رفته است که باید مراد از آن بررسی شود؛ درفارسی به وای ترجمه میشود و برخی گفتهاند ویل حالت عسف باری است در فرد که باید به آن حالت عسف خورد یا گریه کرد.
لذا در شرایطی که ویل وجود دارد عسف وناراحتی هم وجود دارد، البته برخی می گویند ویل نام چاهی در جهنم است وبه همین سبب تاویل ویل در قرآن اشاره به عذاب واهل جهنم بودن میباشد، لذا ویل ل یعنی وعده به عذاب مانند ویل للکافرین، وجالب است که در اکثر مواردی که ویل در قرآن به کاررفته به همراه آن لعن نیز وجود دارد که بیانگر دوری از رحمت خداوند میباشد.
در نتیجه ویل اشاره دارد به کسانی که از رحمت خداوند دور هستند و اهل عذاباند وباتوجه به اینکه نسبت به ترک امر به معروف ونهی از منکر ایراد شده است دلالت بر وجوب امر ونهی دارد چرا که تارک آن مستحق عقاب میباشد.
اشکال: ممکن است لایدینون در روایت ناظر به اعتقادباشد نه فعل، یعنی آنچه که مراد است التزام باشد نه عمل به علت اینکه دین به معنای لزوم میباشد ولذا به کسی که بر عهده او چیزی قرار گرفته است مدیون گفته میشود. بنابراین لایدینون یعنی لایلتزمون به معنی اینکه اعتقاد به این عمل ندارند. مثل ولایت که اعتقاد به مولیت اهل البت بر ما میباشد وارتباطی به عمل ندارد. یا مثل من دان الله به غیر حجة که در آنها بحث حجة بودن از عمل نیست بلکه مراد ازحجة امری اعتقادی است یعنی اطاعت و.. او از روی حجة باشد.
پاسخ: لایدینون در اینجا به معنای اطاعت و عبودیت میباشد ولی باء در اینجا به معنای معیت میباشد، ومتعلق آن یعنی هر چیزی که معیت با یدین را لازم دارد، لذا ملازمت ومعیت هیچ ربطی به معنای یدین ندارد بلکه از باء به دست میآید، زیرا در عبارت نیامده است لایدین الامر بالمعروف تا بحث از عدم التزام واعتقاد به امر به معروف ونهی از منکر باشد بلکه یدین به الله برگشته یعنی به سبب عمل نکردن به امر به معروف ونهی از منکر اعتقاد والتزامی وتبعیت واطاعت وعبادت نسبت به خداوند در آنها وجود ندارد و از آنجا که متعلق به باء امر به معروف و...است که از مقوله افعال است نه اعتقادیات لذا به این معنی میشود که اطاعت خداوند ندارند به علت ترک امر به معروف ونهی از منکر
بلکه حتی میتوان ادعا کرد ظهور این عبارت در ترک عملی بیشتر است چرا که دان با یک مرتبه امر به معروف ونهی از منکرتحقق نمییابد چرا که دان الله فعل مستمر باید باشد فلذا عبارت با فعل مضارع آمده لایدینون که دلالت براستمرار امر به معروف ونهی از منکر دارد واینکه با این عبارت التزام وملازمه مستمر به این صفت یعنی امر به معروف ونهی از منکر را نیز طلب کردهاند.
جلسه پنجاهم
بررسی سند روایات ویل:
این روایات با اسناد مختلفی به مارسیده اند که در جلسه قبل چند سند بررسی شد ودر این جلسه سند کافی بررسی میشود؛
مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِی بْنِ النُّعْمَانِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکانَ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ، عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الزُّهْرِی[11]: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ[12] أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهما السلام، قَالَ: «وَیلٌ لِقَوْمٍ لَایدِینُونَ اللَّهَ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ[13]».[14]
مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی: محمد بن یحیی ملقب به ابو جعفر العطار میباشد، وثاقت ایشان جای اشکال ندارد واز روات کامل الزیارات و مشایخ با واسطه شیخ صدوق هستند.
أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ: از آنجا که محمدبن یحیی از دو نفر با نام احمد بن محمد روایت کردهاند لذا احتمال دارد مراد از احمدبن محمد در این روایت، احمدبن محمد خالد (برقی) یااحمدبن محمدبن عیسی باشد که در هرصورت اشکالی وارد نمیشود به علت اینکه هر دو بزرگوار ثقه هستند.
لذا سند روایت مشکلی ندارد به غیر از أَبِی سَعِیدٍ الزُّهْرِی که در جلسات سابق مطرح شد که ایشان مردد بین دو نفر هستند که یکی از آنها مجهول ودیگری مهمل میباشد لذا به سبب ایشان سند روایت دچار مشکل میشود.
روایت ششم:
عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ، عَنْ جَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا[15]: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: «مَا قُدِّسَتْ أُمَّةٌ لَمْ یؤْخَذْ[16] لِضَعِیفِهَا مِنْ قَوِیهَا به حقّه[17] غَیرَ مُتَعْتَعٍ[18]».[19]
بررسی سندی:
تمامی افراد در سلسله سند از اجلاء وموثق هستند لذا سند روایت صحیح میباشد.
بررسی دلالی:
مَا قُدِّسَتْ أُمَّةٌ: امتی که نتواند بدون لکنت وناتوانی حق ضعیف را از قوی بگیرند، یابدون اینکه ناراحتی یا فشاری بر آنها وارد شود حق را به او برگرداند، این امت تقدیس نشدهاند، ومورد توجه خداوند نیستند.
تقدیس از واژههایی است که در انجیل مکرر آمده است وتقدیس شدن یعنی مورد برکت ویا مورد تحسین و توجه ذات باری تعالی قرار گرفتن وتلقی به رضایت کردن میباشد.
تقریب استدلال:
مرحوم کلینی این روایت را در کتاب امر به معروف ونهی از منکر آورده است چراکه ظلم قوی به ضعیف منکر میباشد وباید نهی از منکر نمود. البته نهی از منکر در این مورد عملی میباشد یعنی اینکه باید حق ضعیف را از قوی گرفت و آن را به صاحب حق برگرداند.
اشکال: ممکن است کسی ادعا کند این روایت ربطی به امر به معروف ونهی از منکر ندارد بلکه دال بر این است که ضعیف باید حق خود را از قوی بگیرد وجامعه ای که در آن ضعیف نتواند حق خود را بگیرد، جامعه ای فاسد است.
پاسخ: اگر روایت در مقام بیان این مطلب میبود باید در در عبارت میفرمود لم یاخذ ضعیفها یعنی ضعیف نتواند حق خود رابگیرد ولی در روایت فرمودهاند که حق ضعیف را نمیتوانند بگیرند، لذا فاعل اخذ خود ضعیف نیست بلکه سایر افراد هستند وبه همین جهت مصداق نهی از منکر میباشد.
تعین نقش غَیرَ مُتَعْتَعٍ در کلام:
در این که نقش آن حال میباشد اختلاف نیست ولی محل بحث این است که حال از چه کلمه ای میباشد؛4 احتمال وجود دارد:
1-حال از فاعل محذوف برای یوخذ میباشد؛ یعنی افرادی که موظفاند حق ضعیف را اخذ کنند.
2-حال برای ضعیف؛ این صحیح نیست، به علت اینکه معنا ندارد بگوئیم به گونه ای مطالبه حق شود که بر شخص ضعیف فشاری وارد نشود.
3-حال برای قوی؛ این نیز بی معناست، به علت اینکه فشاری بر فرد قوی وارد نمیشود چرا که او در مسند قدرت است.
4-حال برای اخذ؛ یعنی اخذ در شرایطی انجام بگیرد که اخذ بدون اصابه اذیت باشد ونهی از منکر با ید یا لسان برای اعاده حق بدون هیچ فشاری بر آمر یا ناهی باشد.
با توجه به این تقریبی که بیان شد روایت دال بر وجوب میباشد زیرا:
1- خطاب متوجه امت است و امتی را که تارک این عمل باشند را نکوهیده است.
2-مورد بحث روایت، عمل وفعلی واجب است، و آن عبارت است از برگرداندن حق ضعیف ومظلوم، که نهی از منکر در این فرض ومساله واجب میباشد.
اشکال به دلالت روایت بر وجوب:
دو احتمال دیگر نسبت به روایت وجود دارد که با وجود آنها دلالت بر وجوب ثابت نمیگردد.
1-این روایت ناظر به مورد خاصی در نهی از منکر میباشد، یعنی مربوط به بحث حق الناس و اعاده حق ضعیف به او میباشد و در مقام بیان حکم کلی نمیباشد ولذا ارتباطیبا بحث نهی از منکر ندارد.
2- این روایت در مقام بیان این حکم از جهت اغاثه ملهوف میباشد و در ردیف روایاتی است که بیان میکند اگر کسی صدای مسلمانی را بشنود که کمک میخواهد و به او یاری نرساند مسلمان نیست، در نتیجه ربطی به امر به معروف ونهی از منکر ندارد.
خلاصه اشکال: روایت یا مربوط به قسم خاصی از امر به معروف ونهی از منکر میباشد و در نتیجه به اصل بحث امر به معروف ونهی از منکربرنمی گردد، و یا اینکه بگوئیم مساله ربطی به امر به معروف ونهی از منکر ندارد بلکه در ارتباط با اغاثه ملهوف و رد ظلم و... میباشد.
نتیجه: این روایت مفید در اثبات وجوب امر به معروف و نهی از منکر نمیباشد.
[1]. روی الحسین بن سعید فی الزهد، ص 190، ح 292 الخبر بهعین الألفاظ، عن علی بن النعمان عن داود بن أبی یزید- و هو داود بن فرقد- عن أبی شیبة الزهری عن أحدهما علیهما السلام. و الظاهر سقوط الواسطة بین علی بن النعمان و بین داود بن أبی یزید؛ فقد وردت فی الزهد، ص 79، ح 42 روایة علی بن النعمان عن ابن مسکان عن داود بن فرقد عن أبی شیبة الزهری عن أحدهما علیهما السلام أنّه قال: ویل لمن لا یدین اللَّه بالأمر بالمعروف و النهی عن المنکر، الخبر.
هذا. و قد تقدّم فی الکافی، ذیل ح 4766 أنّ أبا سعید الزهری و أبا شیبة الزهری متّحدان، و أنّ أحد العنوانین مصحّف.
[2]. الظاهر ممّا تقدّم من الزهد أنّ الصواب «أو» بدل «و»، کما یرشد إلی هذا لفظة «قال».
[3]. التهذیب، ج 6، ص 176، ح 353، معلّقاً عن أحمد بن محمّد. الزهد، ص 79، صدر ح 42، عن علی بن النعمان، عن ابن مسکان، عن داود بن فرقد، عن أبی شیبة الزهری، عن أحدهما علیهما السلام؛ و فیه، ص 190، ح 292، عن علی بن النعمان، عن داود بن أبی یزید، عن أبی شیبة الزهری، عن أحدهما علیهما السلام. الأمالی للمفید، ص 184، المجلس 23، صدر ح 7، بسنده عن علی بن النعمان، عن ابن مسکان، عن داود بن فرقد، عن أبی سعید الزهری، عن أحدهما علیهما السلام الوافی، ج 15، ص 172، ح 14853؛ الوسائل، ج 16، ص 117، ح 21127.
[4] کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - دارالحدیث)؛ ج 9؛ ص 485
[5] مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)،؛ ج 75؛ ص 152
[6] مجالس المفید ص 9
[7] البحار 100/ 87 و الوسائل 11/ 393 و هذا سنده: علی بن النعمان عن عبد اللّه بن مسکان عن داود بن فرقد عن أبی سعید الزهری عن أبی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السّلام، الظاهر: (أو أبی عبد اللّه) و عدم صحة: أبی سعید، و فی ن 2 و 3 عن أبی یزید و کذا فی ط ط و تقدم نظیر السند و المتن فی صدر الحدیث المرقم 41 و تقدم السند وحده فی الرقم (5) راجع التعلیق المرقم (218).
[8] البحار 100/ 87 و الوسائل 11/ 397.
[9] کوفی اهوازی، حسین بن سعید، الزهد؛ النص؛ ص 106.
[10] مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)،؛ ج 75؛ ص 152
[11]. روی الحسین بن سعید فی الزهد، ص 190، ح 292 الخبر بهعین الألفاظ، عن علی بن النعمان عن داود بن أبی یزید- و هو داود بن فرقد- عن أبی شیبة الزهری عن أحدهما علیهما السلام. و الظاهر سقوط الواسطة بین علی بن النعمان و بین داود بن أبی یزید؛ فقد وردت فی الزهد، ص 79، ح 42 روایة علی بن النعمان عن ابن مسکان عن داود بن فرقد عن أبی شیبة الزهری عن أحدهما علیهما السلام أنّه قال: ویل لمن لا یدین اللَّه بالأمر بالمعروف و النهی عن المنکر، الخبر.
هذا. و قد تقدّم فی الکافی، ذیل ح 4766 أنّ أبا سعید الزهری و أبا شیبة الزهری متّحدان، و أنّ أحد العنوانین مصحّف.
[12]. الظاهر ممّا تقدّم من الزهد أنّ الصواب «أو» بدل «و»، کما یرشد إلی هذا لفظة «قال» فی صدر الروایة وایضا یدل علی هذا عبارة احدهما فی مجالس المفید وکتاب الزهد.
[13]. التهذیب، ج 6، ص 176، ح 353، معلّقاً عن أحمد بن محمّد. الزهد، ص 79، صدر ح 42، عن علی بن النعمان، عن ابن مسکان، عن داود بن فرقد، عن أبی شیبة الزهری، عن أحدهما علیهما السلام؛ و فیه، ص 190، ح 292، عن علی بن النعمان، عن داود بن أبی یزید، عن أبی شیبة الزهری، عن أحدهما علیهما السلام. الأمالی للمفید، ص 184، المجلس 23، صدر ح 7، بسنده عن علی بن النعمان، عن ابن مسکان، عن داود بن فرقد، عن أبی سعید الزهری، عن أحدهما علیهما السلام الوافی، ج 15، ص 172، ح 14853؛ الوسائل، ج 16، ص 117، ح 21127.
[14] کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - دارالحدیث)؛ ج 9؛ ص 485
[15] کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - دارالحدیث)، ج 9 / 484 / 28 - باب الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر
[16] فی الوافی: «لم تؤخذ».
[17] فی الوسائل:-«به حقّه».
[18] فی التهذیب: «متّضع». و «غیر مَتَعْتَع»، به فتح التاء، أی من غیر أن یصیبه أذی یقلعه و یزعجه. النهایة، ج 1، ص 190(تعتع).
[19] التهذیب، ج 6، ص 180، ح 371، معلّقاً عن علی بن إبراهیم، عن ابن أبی عمیر، عن جماعة من أصحابنا. و فی نهج البلاغة، ص 439، ضمن الرسالة 53؛ و تحف العقول، ص 142، عن أمیر المؤمنین علیه السلام عن رسول اللَّه صلی الله علیه و آله، مع اختلاف یسیر الوافی، ج 15، ص 171، ح 14851؛ الوسائل، ج 16، ص 120، ح 21135.
والسلام.
120/907/د