به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه تخصصی وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح یکشنبه ، یکم اسفند ماه 1395 در جلسه 162 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم؛ به بررسی عنوان تاخیر در انجام گناه و مطلوبیت آن از منظر شارع پرداخته و در ادامه برخی مناقشات موجود در عدم مطلوبیت این امر را ذکر و بررسی نمود.
خلاصه مباحث گذشته:
در تنبیه هفتم (تأخیر تأثیر) در صورت دوم (که بعداً هم توانایی انجام دارد) دلیل پنجم بر وجوب امربهمعروف را اینطور گفتیم که اگرچه تأثیر در ترک ندارد، ولی تأثیر در تأخیر دارد. اشکال کردیم به این که اولاً نمیتوانیم بگوییم: «تأخیر همیشه واجب است»؛ چون اگر تأخیر باعث بشود که اقبح انجام بشود، اینجا نمیشود گفت: «تأخیر معصیت مطلوب شارع است». ثانیاً دلیلی نداریم بر این که «تأخیر، مطلوب شارع است.».
بررسی مطلوبیت تأخیر گناه
دو روایت
بعضی از دوستان دو حیث پیداکردهاند مبنی بر این که: «تأخیر معصیت هم مطلوب شارع است». این دو روایت را باید بخوانیم و مورد بررسی قراردهیم. ظاهراً غیر از این دو روایت هم روایت دیگری نباشد؛ در نرمافزارها که جستجوکردیم، فقط همین دو روایت را پیداکردیم.
حدیث اول در کافی است: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى رَفَعَهُ قَالَ: إِنَّ مُوسَى ع نَاجَاهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فَقَالَ لَهُ فِی مُنَاجَاتِهِ یَا مُوسَى ... عَجِّلِ التَّوْبَةَ وَ أَخِّرِ الذَّنْبَ».[1]
حدیث بعدی در «مکارم الاخلاق» است صفحة446: «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ خَمْسَةُ رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِنَا یَوْماً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ أَصَابَتْنَا مَجَاعَةٌ شَدِیدَةٌ وَ لَمْ یَکُنْ رِزْقُنَا مُنْذُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ إِلَّا الْمَاءَ وَ اللَّبَنَ وَ وَرَقَ الشَّجَرِ.»؛ چهار ماه غیر از آب و شیر و ورق اشجار، چیز دیگری در دسترس نبود. ناصرخسرو در سفرنامه اش میگوید: به عربی برخوردم هفتادساله بود، گفت: غیر از شیر، چیز دیگری نخوردهاست. سپس میپرسند: «فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِلَى مَتَى نَحْنُ عَلَى هَذِهِ الْمَجَاعَةِ الشَّدِیدَةِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَزَالُونَ فِیهَا مَا عِشْتُمْ.»، روایت مفصل است، چند صفحه است، تا به این قسمت میرسد که: «یَا ابْنَ مَسْعُودٍ لَا تُقَدِّمِ الذَّنْبَ وَ لَا تُؤَخِّرِ التَّوْبَةَ وَ لَکِنْ قَدِّمِ التَّوْبَةَ وَ أَخِّرِ الذَّنْبَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ». پس معلوم میشود گناه را به تأخیر انداختن، مطلوب شارع است.
دو یا سه مناقشه بر این دو روایت داریم:
مناقشهی اول: تقدیم توبه
مناقشهی اول این است که ظاهر این حدیث این نیست که «مطلوب است معصیت را به تأخیر بیندازی»، بلکه یک راهکاری است برای این که معصیت نکنی؛ حضرت میخواهد بفرماید: انسان اینجوری است که دلش میخواهد در تمام زمان مستقبل تا آخر عمرش فجور انجام دهد؛ چون مطابق فجورات نفسانی است. انسانی که به حسب طبعش اینجوری است، حضرت دارند راهکاری به این انسانی که هر روز از این اشتهاها در نفسش ایجاد میشود نشان میدهند.
آن راهکار این است که: توبه «تصمیم بر عدم» است، همیشه این «تصمیم به عدم» را قبل از انجام عمل قراردهید؛ وقتی نفست اشتهای به گناه پیداکرد، تصمیم بر عدم بگیر و بگو فعلاً انجام نمیدهم. دفعهی بعدی که باز اشتهای به گناه پیداکردی، باز تصمیم بر عدم بگیر و بگو فعلاً انجام نمیدهم. اگر کسی همیشه به این دستورالعمل حضرت عمل کند و توبه را همیشه قبل از عمل قراربدهد، نتیجهاش این میشود که این گناه هیچوقت از او صادرنمیشود.
مناقشهی دوم: عدم ظهور در معنای مورد نظر مستدل
لااقل این است که این معنایی هم که ما میگوییم، محتمل است. پس این روایت، بین معنای مورد نظر مستدل (که تأخیر ذنب، مطلوب شارع است.) با معنایی که ما گفتیم (که توبه را مقدم کن) اجمال دارد.
بنابراین از این روایت استفاده نمیشود که: «اگر کسی الا و لا بد میخواهد کاری را انجام بدهد، اینجا اگر به تأخیر بیندازد، نفس این به تأخیر انداختن مطلوب شارع است.».
پس نمیتوان در مانحنفیه به آن استنادکرد
و این، فرق دارد با بحث «تحریر» که میدانیم این گناه را در آینده هم انجام خواهدداد؛ از این روایت استفاده نمیشود که این به تأخیر انداختن هم مطلوب است؛ خصوصاً بعضی ظلمه که میدانیم اینها دست از ظلمشان برنمیدارند.
اشکال: از این ستون تا آن ستون فرج است؛ ممکن است نتواند این ظلم را در آینده انجام دهد.
پاسخ: مواردی هست که میدانیم گناهش را در آینده هم مرتکب خواهدشد؛ مثلاً مردی یا زنی میگوید که یقین دارد اخلاق همسرش عوض نخواهدشد. اینها منافاتی ندارد با این که ممکن است معجزهای پیش بیاید و تغییرکنند. ولی عقلا طبق این احتمال (معجزه) برنامهریزی نمیکنند.
مناقشات سندی
اشکال سوم این است که روایت اول مرفوعه است، و مرفوعه هم قسمی از مرسلات است؛ مرسلی که در عبارتش آمده که: «رفعَه» اسمش مرفوعه است. به علاوهی این که این مطلب را معصوم نقل نکرده؛ راوی گفته: «قال»، راوی این «قال» را به معصوم اتصال نداده و درنتیجه موقوفه است. و لذا مرحوم مجلسی در مرآةالعقول دربارهی این حدیث فرموده: «مرفوع مجهول موقوف».
اگر کسی آن مبنای ما را پذیرفته باشد که آنچه در کافی است، مشمول شهادت مرحوم کلینی است، همهی این اشکالات برطرف میشود؛ چون مرحم کلینی در مقدمه شهادت داده که این کتاب را از معصوم نقل میکند. البته این روایت در روضه است و اسناد روضهی کافی به مرحوم کلینی به قطعیتِ سایر قسمتهای کافی نیست، ولی شهادت ایشان شاملش میشود؛ چون اگرچه بعضی آن را به شهید ثانی نسبت دادهاند[2] ولی بزرگان زیادی هم شهادت دادهاند که روضه هم از کافی است.
حدیث ثانی (که فقط در «مکارم الاخلاق» است) اشکالش این است که اصلاً سند ندارد؛ این حدیث ظاهراً در مکارمالاخلاق است و مرحوم طبرسی مال قرن ششم است و واسطههایش تا «ابنمسعود» را نقل نکردهاست.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعنة الله علی اعدائم اجمعین.
در یکی از فروع شرط قبل این فرع مطرح بود که اگر کسی یقین دارد و میداند امر او یا نهی او اینجور نیست که مؤثر باشد بالمرة، فقط در تأخیر مؤثّر است آیا در اینجا واجب است امر بکند یا نه؟ که ما اختیار کردیم البته به این که واجب است در مقام استدلال بر این، وجوهی بود یکی از وجوه این بود که خود تأخیر معصت مطلوب شارع است پس بنابراین ولو میتواند تأثیر ندارد در ترک بالمرة، ولی چون میداند باعث تأخیر میشود این تأخیر مطلوب شارع است پس بنابراین واجب است اشکال کردیم به این که اولاً همیشه نمیتوانیم بگوییم تأخیر واجب است برای این که اگر این تأخیر باعث این بشود که اشدّ و اقبح و اشنع انجام بشود مثل این که الان مثلاً قتل نفس در غیر ماه حرام است، تأخیر در ماه حرام میشود و هکذا موارد اینچنینی. اینجا نمیشود گفت مطلقاً پس اگر کسی میخواهد بگوید باید تقیید بکند که ما این تقیید را هم قبول داریم و گفتیم باید مقید بکند اشکال دوم این بود که این که تأخیر معصیت، یعنی معصیتی حتماً بنا است که واقع بشود حالا تأخیر امروز واقع بشود یا ده روز دیگر واقع بشود ما دلیلی نداریم بر این که تأخیر مطلوب شارع است گفتیم دلیلی پی نکردیم بعضی از دوستان لطف کردند و تقدیر میکنیم از ایشان که تتبع کردند دو حدیث را پیدا کردند که میفرمایند که اینها دلالت میکند بر این که تأخیر معصیت مطلوب شارع است حالا باید این دو روایت را بخوانیم و مورد بررسی قرار بدهیم ببینیم آیا از این دو روایت این مطلب استفاده میشود یا نه؟ ظاهراً غیر از این دو روایت هم روایت دیگری نباشد چون در این نرم افزارها که زدیم چیزی جای دیگری غیر همین دو حدیثی که این برادر بزرگوار آوردند حدیث دیگری در این باب پیدا نشد حدیث اول حدیثی است که در کافی شریف در جلد هشتم یعنی روضه، صفحهی 42 از چاپ اسلامیه حدیث موسی علی نبینا و آله و علیه السلام «علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن عمرو بن عثمان، عن علیّ بن عیسى، رفعه قال: إنّ موسى علیه السّلام ناجاه اللّه تبارک و تعالى فقال له فی مناجاته» این حدیث مفصل است این مناجات مفصل است الی أن قال فی چهار پنج صفحه بعد از آن «یَا مُوسَى عَجِّلِ التَّوْبَةَ وَ أَخِّرِ الذَّنْبَ وَ تَأَنَّ فِی الْمَکْثِ بَیْنَ یَدَیَّ فِی الصَّلَاة» نماز که میخوانی با تأنّی در پیشگاه من انجام بدهد هُل هُلکی و تند و اینها نباشد «وَ لَا تَرْجُ غَیْرِی» هیچ امیدی هم به غیر من نداشته باش. « اتَّخِذْنِی جُنَّةً لِلشَّدَائِدِ وَ حِصْناً لِمُلِمَّاتِ الْأُمُور» من را سپر شدائد قرار بده و به من پناه ببر و همچنین دژ محکم قرار بده برای ملمّات امور، یعنی مشکلاتی که برای انسان نازل میشود إی نوازلُها به قول مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی علیه. بسیار مطالب درست و مهمی است که هر کسی اهل توحید باشد و خداشناس باشد این نتیجهاش همین مطالبی است که خدای متعال به حسب این نقل به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام فرموده است حالا جملهی محل استدلال «ِعَجِّلِ التَّوْبَةَ وَ أَخِّرِ الذَّنْبَ» این یک حدیث، حالا برمیگردیم حدیث بعدی را هم بخوانیم حدیث بعد در منابع ما یک کتابی است مدینة البلاغة که کلمات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را جمع کردند مرحوم آشیخ موسی زنجانی رضوان الله علیه، جلد یک صفحهی 488، و همچنین در کتاب شریف مکارم الاخلاق که ایشان از مکارم الاخلاق نقل میکند تحت عنوان وصیته صلی الله علیه و آله لابن مسعود، در مکارم الاخلاق هم این است مکارم الاخلاق «عن عبد الله بن مسعود قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ خَمْسَةُ رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِنَا یَوْماً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ قَدْ أَصَابَتْنَا مَجَاعَةٌ شَدِیدَةٌ وَ لَمْ یَکُنْ رِزْقُنَا مُنْذُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ إِلَّا الْمَاءَ وَ اللَّبَنَ وَ وَرَقَ الشَّجَر» چهار ماه غیر از آب و شیر و ورق اشجار چیز دیگری در دسترس نبود. این ناصر خسرو در آن سفرنامهاش میگوید به یک عربی برخوردم هفتاد ساله هشتاد ساله بود گفت که من هفتاد سال است که غیر از شیر چیز دیگری اصلاً نخوردم «فَقُلْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِلَى مَتَى نَحْنُ عَلَى هَذِهِ الْمَجَاعَةِ الشَّدِیدَة» تا چه زمانی بناست که اینجور باشد؟ باز حضرت جواب این را دادند تا میرسد به این که خیلی روایت مفصل است چندین صفحه است «ِیَا ابْنَ مَسْعُودٍ لَا تُقَدِّمِ الذَّنْبَ وَ لَا تُؤَخِّرِ التَّوْبَةَ وَ لَکِنْ قَدِّمِ التَّوْبَةَ وَ أَخِّرِ الذَّنْبَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَه» کتاب مکارم الاخلاق طبع اعلمی صفحهی 454، تقریب استدلال به این روایت همین است که و أخّر الذنب، امر میکند که گناه را تأخیر بیانداز، پس معلوم میشود که این مطلوب شارع است تأخیر انداختن گناه مطلوب شارع است این تقریب استدلال به این روایت است دو مناقشه در این باب وجود دارد یا سه مناقشه. مناقشهی اول این است که ظاهر این، مناقشهی دلالی است که ظاهر این حدیث این نیست که مطلوب ما این است عقاب را تأخیر بیاندازد یعنی معصیت میخواهی بکنی اما مطلوب من این است که حالا زود معصیت نکنی آن را عقب بیانداز، تأخیر بیانداز. نه، این یک راهکاری هست که اسلام دارد نشان میدهد برای این که انسان معصیت نکند و آن راهکار چه است؟ توبه یعنی چه؟ یعنی تصمیم به عدم گرفتن. توبه یعنی تصمیم به عدم گرفتن. میفرماید که شما همیشه این تصمیم به عدم را قبل از انجام عمل قرار بدهد تا این که دائم این معصیت را عقب بیاندازی عقب بیاندازی تا پایان عمرت که دیگر معصیت هم نکردی. هر وقت در ذهنت میآیی که مثلاً یک کسی در ذهنش میآید فلان گناه را انجام بده این چکار کند؟ این قبل از این که آن کار را انجام بدهد این توبه را، این توبه، توبهی قبل است قبلش تصمیم به عدم بگیر. و بگو حالا انجام نمیدهم تا دوبارهی نفست، دوباره اشتهای نفس میآید هوای نفس میآید دوباره میخواهی انجام بدهی دوباره توبه بکنم تصمیم به عدم بگیر. دو مرتبه پیش میآید تصمیم به عدم بگیر. این یک راهکاری است که انسان دائم در معرض این است بخصوص آن روایت بعدی که حضرت میفرماید به آیه تمسک میفرماید که «فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَه» «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (3) بَلى قادِرینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ (4) بَلْ یُریدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ (5) یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ (6)» (قیامة) به این آیه استدلال کردند یعنی میخواهد حضرت بفرمایند که انسان اینجوری هست أمام اسم مکان است ولی أستُعیر بالزمان المستقبل، انسان دلش میخواهد در تمام زمان مستقبل، تا آخر عمرش فجور انجام بدهد چون فجورات این مطابق شهوات نفسانی هست انسان اینجوری هست حالا این انسانی که به حسب طبعش اینجوری هست یک راهکار دارد به او نشان میدهد که بتواند خلاص بشود از این مطلبی که دائم هر روز هر آن هر وقت دائم در نفسش پیدا میشود و آن این است که تا این فکر به ذهنت آمد تصمیم بر عدم و توبه، این را مقدم بدار. این کاری که مقدم داشتی باعث میشود که فعلاً این را انجام ندهی دوباره که این هوا و هوس به ذهنت آمد دو مرتبه همین کار را بکن پس همیشه توبه را، یعنی تصمیم به عدم را مقدم بر گناه قرار بدهد و گناه را تأخیر بیانداز، تأخیر بیانداز تا پایان که بمیری و دیگر انجام ندادی. پس از این روایت استفاده نمیشود که بله اگر کسی مسلّماً الا و لابد میخواهد یک کاری را انجام بدهد اینجا این است که بله تأخیر بیاندازد مطلوب شارع است حالا امروز انجام بده یا فردا انجام بدهد این مطلوب شارع است فی نفسه از این روایت این مطلب استفاده نمیشود این پس در دلالت این است و بخصوص آن روایت ثانیه که به آیهِی شریفه هم استدلال در آن شده که انسان طبعش این جوری هست و اینجور هست این مدلول روایت ظاهراً این باشد که عرض کردیم حالا اگر کسی دوباره در ذهنش میآید که حالا بروم انجام بدهم چون انسان «لِیَفْجُرَ أَمامَهُ» در تمام امورش دائم دلش میخواهد گناه انجام بدهد حالا امروز در ذهنش آمد که بروم دزدی کنم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید چه؟ میفرمایند قبل از این که این ذنب را انجام بدهی. قدّم التوبة، قبل از انجام این، توبه را مقدم بدار. یعنی چکار کن؟ یعنی تصمیم بر عدم بگیر. تصمیم بر عدم گرفتی حالا نمیکنم دو مرتبه شیطان به سراغت میآید هوای نفس به سراغت میآید دوباره بعد از پنج سال، دو سال، یک هفته میآید میگوید انجام بده. باز میگوید پیامبر به من فرموده چه؟ قدّم التوبه. دو مرتبه تصمیم بر عدم میگیرد دو مرتبه یک خرده میگذرد شیطان به سراغش میآید رفیق بد به سراغش میآید هوی نفس به سراغش میآید میگوید برو این قدر استفاده دارد فلان دارد دوباره حضرت میگوید یادش میآید حضرت فرمود چه؟ قدّم التوبه.
پس این به خدمت شما عرض کنم که ظاهر است. اشکال دوم این است که حالا اگر کسی در استظهار معنای اول هم تردید داشته باشد که آیا حتماً این ظهور در این دارد؟ یا همینی که مستدل میخواهد بگوید؟ عرض میکنیم به این که اجمال دارد این جمله، آن که مستدل میخواهد بگوید ظهور در او ندارد لااقل او محتمل است این معنایی هم که ما میگوییم محتمل است و أخّر الذنب، اگر معنایش یؤید حالا قبلی را، و یا این که این اجماع را، این که شارع تشجیع کند به این که أخّر الذنب، یعنی دستور دارم میدهم، ذنب را باید الان انجام ندهد این که تأخیرش بیانداز. قدّم التوبه و أخّر الذنب، این ذاتاً اصلاً یک چیزی نیست که بیایند امر به آن بکنند بگویند مثلاً حالا تأخیر بیانداز زنا کردن را نعوذ بالله. تأخیر بیانداز قتل نفس را. این چیزی نیست که باز امر بخواهد به آن بشود. باید بگوید آقا این کار را نکن. این جا روشن است این که قدم التوبه و أخّر الذنب، روشن است که این دو تا با هم رابطه دارند یعنی با مقدم داشتن توبه و حالت این که به خدا میخواهی برگردی و میخواهی ترک بکنی تصمیم بر ترک میگیری همیشه این را قبل از انجام ذنب قرار بده. نتیجهی آن چه میشود؟ نتیجهی آن میشود این که کسی که این کار را بکند تا پایان سالم میماند. این تأخیرها که دائم قبل از گناه توبه بکنی نتیجهی آن چه میشود؟ نتیجهاش این میشود که این گناه در صفحهی روزگار، از تو سر نخواهد زد تا بمیری. چون همیشه وقتی به این نصیحت پیامبر گوش بکنی و قبل از انجام ذنب توبهات را قرار بدهی نتیجهِی آن این میشود که این ذنب از تو سر نخواهد زد و این یک راهکار بسیار خوبی است که برای تذهیب نفس در همهی امور همین است که حضرت میفرماید هر وقت که سراغت آمد توبه را قبل قرار بده. قبل آن ذنب قرار بده، حالا بگو الان انجام نمیدهم حالا فعلاً نه درست نیست یک وقت یک کسی میگوید تا آخر عمر نمیخواهم انجام بدهم یک وقت نه، دائم اینجوری پیش میآید هر دفعه سراغش میآید تصمیم میگیرد فعلاً انجام ندهد دو مرتبه به سراغش میآید تصمیم میگیرد انجام ندهد این نتیجهاش این میشود که لالنهایة انجام نخواهد شد.
إذا عزمتَ یعنی وقتی که میخواهید نه عزمتَ آنجا اشراب در آن، تضمین شده که هر وقت اراده کردی یک کاری را انجام بدهی حضرت میفرمایند چه کار کن آنجاها هم؟ قبلش عاقبت آن را ببین چهجوری هست. عاقبتش را فکر کن ببین چهجوری است به چه نتیجهای انجام خواهد شد آن وقت اگر دیدی درست است آن کار را انجام بده و الا فلا. این را همیشه مقدم بدار بر کارهایت. که این کار، این نصیحت هم نتیجهی آن این میشود که آدم هیچ وقت کاری که نتیجهاش غیر مطلوب است غیر صحیح است مرتکب نخواهد شد مگر یک جایی اشتباه کرده باشد در محاسبه.
حرف ما این است که آیا خود تأخیر از این روایت استفاده میشود که مطلوب شارع است یا نه، این روایت این را نمیگوید که تأخیر گناه مطلوب من هست این یک راهکاری دارد یاد میدهد برای این که گناه انجام نشود نه مؤخّراً انجام بشود مؤخّراً انجام شدن، نه دارد راهکاری را نشان میدهد برای این که این کار انجام نشود به این میگوید آقا چکار کن؟ هر وقت فکر گناه به ذهنت آمد قبل از این که گناه کنی توبه را مقدم بدار. پس توبه را که مقدم داشتی این گناه الان انجام نمیشود تأخیر میافتد دوباره اگر به سراغت آمد دوباره توبه را مقدم بدار. همینجور هر وقت به سراغت میآید توبه را مقدم بداری قهراً نتیجهی آن این میشود که الی آخر الامر این گناه از تو سر نمیزند و این که میفرمایند که فرض این که کسی میدانیم بعداً انجام خواهد داد که این فرعی بود که در تحریر فرض شده بود که میدانیم اثری جز این ندارد که تأخیر بیاندازد، انسان با خیلیها میداند که این حتماً این کار را خواهد کرد مثلاً شما اینهایی که طالمان، جائرین، دست از حکومتش برنمیدارد دست از این پول برنمیدارد میداند برنمیدارد فقط حالا ممکن است تأخیر بیاندازد حتماً الا و لابد میدانیم فلانی را اعدام خواهد کرد که دست از این برنخواهد داشت حالا حرف بزنی ممکن است یک خرده ممکن است تأخیر بیاندازد.
اشکال سومی که در این جا وجود دارد این است که روایت اولی بود « رَفَعَهُ قَالَ: إِنَّ مُوسَى ع نَاجَاهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى» این علی بن عیسی رفعهُ، یعنی یک افرادی بودند که نام نبرد این سند را رساند حالا این قبلی آنها را دیگر حذف کرده نگفته بالاخره مرفوعه هست پس مرفوعه هم یک قسمی از مرسلات است اگر مرسلی در عبارت بیاید رفعه، اسمش مرفوعه است پس مرفوعه یک قسمی از مرسلات است پس یکی این که ارسال دارد اینجا. دو: اشکال این است که از معصومی نقل نکرده قال ان موسی علیه السلام ناجاه الله. چه کسی گفت این مطب را؟ نگفته قال الصادق علیه السلام، قال النبی صلی الله علیه و آله، هیچ، قال ان موسی علیه السلام ناجاه الله تبارک و تعالی فقال له. پس بنابراین مشکل دیگرش هم این است که این موقوفه است یعنی متوقف شده و به امام معصوم اتصال پیدا نکرده یا به معصوم اتصال پیدا نکرده فلذا است مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی علیه در مرآة العقول جلد 25 صفحهِی 91 فرموده الحدیث الثامن که همین حدیث در کافی حدیث ثامن میشود مرفوعٌ مجهولٌ موقوفٌ. یعنی افرادی هم، بعضی از افراد که در اینجا هستند مثلاً اینها مجهول هستند ما نمیشناسیم حالا من چون وقت نکردم دیگر سند را بروم رجالش را نگاه کنم الان راجع به آن عرضی نمیکنم اگر کسی آن مبنایی که ما عرض میکردیم پذیرفته باشد که آنچه که در کافی است مشمول شهادت کلینی قدس سره میشود این اشکالها همه برطرف میشود یعنی ایشان دارد شهادت میدهد به این که این روایت از معصوم صادر شده چون اول کتاب این حرف را زده بنابراین بخاطر شهادت ایشان که این صدَرَ من المعصوم علیه السلام میشود معتبر باشد.
در خود روضه هم یک إن قلتُ قلت هایی وجود دارد کتاب روضهی کافی مثل بقیهی مجلدات کافی نیست آنها اسنادش به کلینی قطعی است تواترش مسلم است اتقان بالایی دارد اما روضهِی کافی بعضیها حتی تشکیک کردند که برای مرحوم کلینی باشد بعضیها میگویند تصنیف شهید ثانی است که این حتماً باطل است تصنیف شهید ثانی نیست و ظاهر مطلب این است که این هم برای مرحوم کلینی باشد اما روایات روضه به آن اتقان سایر مجلدات از نظر سند و خصوصیات و مجموعهی چیزهایی وجود دارد نیست ولی در عین حال شهادت ایشان شامل میشود به خاطر این که بزرگان زیادی شهادت دادند که روضه هم از کافی است. ولی به آن محکمی آنجا نیست این به خاطر ذمّ شهادت دیگران است نه بخاطر خود این تواتر او.
و اما حدیث ثانی: حدیث ثانی اشکالش این است که اصلاً سند ندارد این حدیث به این، در مجامع ما ظاهراً فقط در مکارم الاخلاق است.
در مجامع قبلی ما هیچ کدام از اعلام ثلاثه محمدین ثلاثة این را نقل نکردند در کتابهایشان. نه شیخ طوسی و نه صدوق و نه کلینی. در کتابهایی که از آنها به ما رسیده وجود ندارد. از قدمای ما برای قرن هفتم که صاحب مکارم الاخلاق باشد ایشان نقل کرده بعدیها مستندشان همین مکارم الاخلاق است در مکارم الاخلاق هم عبارت را خواندیم عبارت آن این بود که «عن عبد الله بن مسعود» یعنی نقل شده از عبد الله بن مسعود که ایشان گفته، سند این آقا تا عبدالله بن مسعود چه کسانی هستند چه کسانی اینها را گفتند؟ ایشان سند را ذکر نکرده پس میشود مرسل، بعد دیگر در کافی هم که نیست ما بگوییم شهادت داده بنابراین روایت دوم حجیت سندی ندارد
اگر ایشان سند معتبری داشت اشکالی نداشت البته خیلی روایت بزرگی است طویلی است چندین صفحه است این روایت که حالا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در یک مجلس این را فرمودن در مجالس متعدد فرمودند یا بعضی وقتها آدم اینجاها را که شک میکند این است که تا وثاقت افراد روشن نشود گاهی بعضیها کج سلیقه هستند دیگر. مثل بعضی از خواصی که برای آیات ذکر شده یا نه؛ خود آن گویندگانش گفتند ما دیدیم مردم کم قرآن میخوانند آمدیم یک خواصی را جعل کردیم مردم تشجیع بشوند بر این که قرآن زیاد بخوانند. فلذا تا سند تمام نباشد اینجا هم ممکن است حالا یک آقایی دیده که بله این چیزهای خوبی هست این حکمتهای خوبی هست گفته بگوییم که مردم عمل بکنند حالا به پیغمبر هم نسبت داده فلذا باید سند صحیح باشد اسلام را بر مبناهای درست و صحیح و قویم باید انسان قرار بدهد نه این که هر چیزی هر روایت یا هر کسی و هر چیزی گفت.
این به خدمت شما عرض شود که راجع به این حدیث. پس بنابراین فتحصّل ممّا ذکرنا که آن عرضی که قبلاً میکردیم به قوت خود باقی است اگر چه این تکمیلش به این است که این روایات هم مورد بحث قرار بگیرد شکر الله سعی آن برادر محترمی که این را تذکر دادند و راهنمایی فرمودند. انشاالله فردا دنبالهی بحث شرط سوم.
و صلی الله علی محمد و آله و سلم.
پایان.
120/907/د