vasael.ir

کد خبر: ۶۰۳۸
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۴:۴۲ - 17 August 2017
خارج فقه جهاد/ آیت الله کعبی/ جلسه 32

تبیین سیره عملی معصومین برای تشکیل حکومت

وسائل - برای تشکیل حکومت عناصری لازم است. عنصر اول اندیشه الاهی است. که نزد امام وجود داشت. عنصر دوم، رهبری الهی و عنصر سوم، حضور مردم در صحنه برای نصرت دین الهی است. عنصر چهارم، احتمال پیروزی است. یعنی اگر اتمام حجت شود به وجود مردمی که به ائمه(ع) کمک نمایند برای تشکیل حکومت امام دریغ نمی کرد.

به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ آیت الله عباس کعبی، صبح دوشنبه ، پانزدهم آذر ماه 1395 در جلسه سی و دوم درس خارج فقه جهاد در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ،در ادامه بررسی ادله منع ملازمه بین اقامه دولت و ریاست دولت، و سعی در اقامه حکم اسلامی به تبیین پنج نکته در این زمینه پرداخت.

 

یک: دولت در اسلام وجود دارد. ادله دولت نیز اربعه است: کتاب، سنت، عقل و اجماع.

دوم: در راس دولت باید ولی فقیه باشد.

سوم: همه باید تلاش کنند تا حکومت اسلامی تشکیل شود.

چهارم: حفظ این دولت اسلامی واجب است.

پنجم: اینکه توسعه دولت اسلامی و حاکمیت دین واجب دیگری است.

استاد عالی حوزه علمیه قم در ادامه به بررسی سیره ائمه در ارتباط با تشکیل حکومت برای پاسخ به این شبهه که امامان معصوم(ع) اقدامی برای تشکیل دولت ننمودند پرداخت.

بخش از سیره ائمه(ع) است که اگر خوب دقت شود، معلوم می شود که ائمه(ع) بدون استثناء، برای تشکیل حکومت تلاش کردند اما شرایط سیاسی و اجتماعی فراهم نبود و با تشکیل حکومت تناسب نداشت. تلاش ائمه(ع) نیز الزاما به معنای قیام مسلحانه نیست. چون اقدام برای تشکیل حکومت، منحصر به اقدام مسلحانه نیست.

عضو عالی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در انتها به بررسی تحلیلی و تفکیکی سیره ائمه در این زمینه پرداخت.

 
مشروح این جلسه درس خارج فقه آیت الله کعبی را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بررسی ادله منع ملازمه بین اقامه دولت و ریاست دولت، و سعی در اقامه حکم اسلامی

بررسی سیره ائمه(ع)

بحث درباره اقسام جهاد و نوع التمکین لاقامه الدین بود. یعنی جهاد کسب قدرت و اقتدار برای اجرای احکام شرع. و گفته شد از آنچه تمکین و قدرت ایجاد می کند، تلاش برای اقامه حکم الله است. در این خصوص بحث مفصل درباره ولایت فقیه و حکومت دینی مطرح نکردیم. بلکه گفتیم ملازمه ای بین وجود دوله اسلامی و ولایت فقیه، و لزوم سعی برای اقامه حکم الله وجود دارد که پنج مساله مترتب بر یکدیگر است:

یکی اینکه دولت در اسلام وجود دارد. ادله دولت نیز اربعه است: کتاب، سنت، عقل و اجماع.

دوم اینکه: در راس دولت باید ولی فقیه باشد.

سوم اینکه: همه باید تلاش کنند تا حکومت اسلامی تشکیل شود.

چهارم اینکه: حفظ این دولت اسلامی واجب است.

پنجم اینکه توسعه دولت اسلامی و حاکمیت دین واجب دیگری است.

از طریق پنج مساله، قدرت برای اسلام تولید می شود. به نظر آمد اطلاقات و عمومات جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، این پنج مساله را به نحو احسن بیان می کند و لازم نیست تفصیل دهیم.

همچنین گفتیم از جمله مواردی که مانع این ملازمه است، روایات ناهی از قیام[1] است. چون نهی از تشکیل دولت است. و گفتیم این روایات ناهیه از قیام[2] اولا دلالت بر عدم جواز مبارزه ندارد. ثانیا اجنبی از بحث ماست. ثالثا نمی تواند با عمومات و اطلاقات آیات جهاد و امر به معروف و نهی از منکر مقابله کند.

بیان اشکال

از جمله موارد منع قاعده ملازمه بود، سیره ائمه(ع) است. با این بیان که ائمه(ع) تلاش نکردند برای تشکیل حکومت و اگر سیره شان را بررسی کنیم، چیزی به عنوان تلاش آنان برای تشکیل حکومت نمی بینیم. استدلال هم این است که حضرت امیر(ع) در دوران خلفا که حرکتی نکردند، و بعد از بیست و پنج سال، فشار آوردند و نهایتا فرمودند: «أَنَا لَکُمْ وَزِیراً خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أَمِیراً»[3] من وزیر شما باشم، بهتر از اینکه امر شما باشم. امام حسن(ع) نیز در نهایت وادار به صلح شد و برای تشکیل حکومت تلاش نکرد. امام حسین(ع) نیز تکلیف و سری از اسرار الهی بود و علم به شهادت داشت و برای تشکیل دولت قیام نکرد. همچنین سایر ائمه(ع).

حال که ائمه(ع) خود برای حکومت قیام نکردند، به طریق اولی در عصر غیبت، نمی خواهند شیعه را به تشکیل حکومت مکلف کنند. و آن عده از شیعیان که خیلی برای تشکیل حکومت تلاش می کنند، تندرو و کاسه داغ تر از آش هستند و جزو مارقین هستند: «المتقدم لهم مارق»[4] چون خلاف سیره اهل بیت(ع) عمل کرده اند. بلکه بالاتر، ائمه(ع) به علم غیب می دانستندکه شیعه در عصر غیبت هیچگاه موفق به تشکیل حکومت شرعی نمی شود. لذا اجازه نداده اند به شیعه که اقدامی انجام دهد و خود آنان نیز نمی توانستند. چون می دانستند بی فایده است، پس تلاشی هم نکردند.

عبارت صاحب جواهر(ره)

مرحوم صاحب جواهر(ره) نیز در این راستا می فرماید: «نعم لم یأذنوا لهم فی زمن الغیبة ببعض الأمور التی یعلمون عدم حاجتهم إلیها»[5]  یعنی اصلا ائمه(ع) به بعضی از کارها اذن نداده اند و می دانند شیعه احتیاج به این کارها ندارد. اذن در چه چیز؟ : «کجهاد الدعوة المحتاج إلى سلطان و جیوش و أمراء و نحو ذلک مما یعلمون قصور الید فیها عن ذلک و نحوه و إلا لظهرت دولة الحق کما أومأ إلیه‌ الصادق علیه السلام بقوله: "لو أن لی عدد هذه الشویهات و کانت أربعین لخرجت"» که همان جهاد ابتدایی است و ما نامش را جهاد الفتح گذاشتیم. چون جهاد دعوت نیاز به قدرت و اقتدار و ارتش و فرماندهان و مانند آن( از جمله حکومت) و می دانند که دست شیعه از اینگونه کارها کوتاه است.

به چه دلیل؟ چون ائمه(ع) می دیدند دست خودشان هم کوتاه است. والا اگر دست شیعه باز می شد و شیعه می توانست، دولت حق ظاهر می شد همچنانکه امام صادق(ع) به آن اشاره فرموده اند: «اگر به اندازه این چهل گوسفند یاور واقعی داشتم، خروج می کردم».

بنابراین یک شاهد هم آقایان اضافه می کنند بر بحث علم غیب ائمه(ع) و واقعیت زندگی آنان و اینکه این قیام، جایز نیست به گونه ای که باید بگوییم موافق و مخالف، همه می دانستند که شیعه اهل قیام و تشکیل حکومت نیست. همچنانکه نسبت به بعضی احکام می گفتند شیعه نماز جمعه و جهاد و امثال آن را تعطیل کرده است. چون روش ائمه(ع) و مشی آنان، مشی تشکیل حکومت نبود.

علاوه بر همه این مسائل، یکی از احکام ائمه(ع)، «تقیه» است که از دیدگاه اهل بیت(ع) برای حفظ تشیع بوده است. به نحوی بود که حتی امامت خود را که معین من الله هستند، و منصبشان نصب الهی است، آن را هم اعلام نمی کردند، وگرنه دشمنان متوجه می شدند در مقابل شیعه می ایستادند و آنان را دچار زحمت و خطر می کردند. پس تقیه می کردند. از جمله تقیه در اعلام منصب، چه برسد به تشکیل حکومت و اقدام برای آن.

بررسی سیره ائمه(ع) در تشکیل حکومت

پاسخ اینکه این سخنان درباره سیره ائمه(ع) تمام نیست. همانطور که در جلسه گذشته گفته شد،  بخش دیگری از سیره ائمه(ع) است که اگر خوب دقت شود، معلوم می شود که ائمه(ع) بدون استثناء، برای تشکیل حکومت تلاش کردند اما شرایط سیاسی و اجتماعی فراهم نبود و با تشکیل حکومت تناسب نداشت. تلاش ائمه(ع) نیز الزاما به معنای قیام مسلحانه نیست. چون اقدام برای تشکیل حکومت، منحصر به اقدام مسلحانه نیست.

سیره امیرالمومنین(ع) برای تشکیل حکومت

حضرت امیرالمومنین(ع) بعد از غصب ولایت و تشکیل حکومت سقیفه، آیا تسلیم شد؟ فرمود فایده ندارد و کناره گیری کرد؟ خیر؛ مجموعه روایات باب را مطالعه بفرمایید. مرحوم علامه امینی(ره) در الغدیر جلد نخست، این روایات را جمع اوری کرده است که حضرت دست حسن و حسین(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) را می گرفت و منزل انصار و مهاجرین می رفت و سوال می کرد که مگر شما حجه الوداع نبودید؟ مگر نشنیدید که رسول اکرم(ص) فرمود «من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟ این مجموعه احادیث به «احادیث المناشده» معروف است. با این واژه شروع می شود: «ناشدتکم بالله...»[6] شما را را به خدا قسم می دهم.

بنابراین امام، ولایت را مطالبه می کرد. خب عده ای می گفتند: «دیر آمدید! اگر در سقیفه بودید، با شما بیعت می کردیم. حالا تمام شده و به آنها قول داده ایم!» عده ای دیگر قبول می کردند. امام هم می فرمود پس در میدان بیاید با من باشید. در روایت است چهل نفر قول می دادند، چهار نفر بیشتر نمی آمدند! و امام یار و یاور نداشت.  تصریح می فرمود که افضل و اولی به ولایت است. خطبه شقشقیه نیز معروف است: « أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْر»[7] و به حکومت و دستگاه خلافت اعتراض می فرمود و نسبت به حقانیت خود لحظه ای کوتاه نیامد. بعد از آن حضرت فاطمه(س) به عنوان مدافع ولایت وارد میدان شدند.

البته بله، امیرالمومنین(ع) دست رد به ابوسفیان زد چون ابوسفیان به جنگ مسلحانه دعوت کرده بود تا ولایت و حکومت را به دست بیاورد؛ و حضرت رد فرمود. چون اختلاف و نفاق در جامعه اسلامی می شد و اصل اسلام از بین می رفت و این جمله امام معروف است که می فرماید: « لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَ فَضْلِهِ وَ زُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ»[8]

امور مسلمین مهم بود و راضی بود که تنها به یک نفر و شخص ایشان ظلم شود اما امور مسلمانان معطل نماند. و تا زمانی که حضرت فاطمه(س) در قید حیات بودند، حضرت حکومت خلفا را نپذیرفت. بعد از شهادت حضرت فاطمه(س)، مضطر به بیعت شد. منظور از بیعت یعنی تحت عنوان معارض و تلاش برای براندازی حکومت اقدامی نمی کنند. نه اینکه حخکومت خلفا را به عنوان حکومت مشروع قبول کرده باشد. و بین این دو تفاوت است: حکومت امر واقع و حکومت مشروع. یعنی حکومت خلفا تثبیت شده بود و امام نیز اتمام حجت کرده بودند و کسی نیز به دعوت امام گوش نمی کرد. نه اینکه امام تلاش نکرد. بلکه تلاش صورت گرفت، ولی به سرانجام نرسید.

در دوران خلفا نیز امام چند کار بزرگ کرد. از جمله: تدوین قرآن، تدوین سنت پیامبر(ص)، مشاور عالی حکومت. اگر چه حکومت زود منحرف شد، اما حضرت بی تفاوت کنار ننشست. بلکه در حکومت منحرف نیز وجود داشت و تلاش می کرد از طریق مشاوره حکومت را تصحیح کند. بعضی صبر آن حضرت را اشتباه تفسیر می کنند. صبر ایشان به معنای انزوا و حاشیه نشینی و سکوت نیست. بلکه صبر به معنای این است که برای براندازی تلاشی نکردند. وگرنه حضرت امیر در متن صحنه حضور داشتند. مشاور ارشد و قاضی اعلا بود. لذا احترام و وجاهت خاصی هم داشت. البته برای تضعیف حکومت تلاش نمی کرد چون فایده ای نداشت. لذا در جریانی که علیه عثمان شورش شد، امام کمکی نکردند. حتی قبول نمی کرد که امیر چنین مردمی شود که از اسلام فاصله گرفتند.

اینجا بود که فرمود «من وزیر شما باشم بهتر از اینکه امیر شما باشم». وزیر یعنی کمک و پشتیبان حکومت اسلام. امیر یعنی حاکم مسلمین. وزیر شما باشم، یعنی کمک کنم. امیر شما نباشم، چون لیاقت حکومت ندارید. لذا در جایی می فرماید: «فَأَمْسَکْتُ یَدِی حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَیْنِ مُحَمَّدٍ ص فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَکُونُ الْمُصِیبَةُ بِهِ عَلَیَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَایَتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أَیَّامٍ قَلَائِلَ یَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ کَمَا یَزُولُ السَّرَابُ أَوْ کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَابُ فَنَهَضْتُ فِی تِلْکَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّینُ وَ تَنَهْنَهَ»[9] یعنی دست بیعت ندادم تا اینکه دیدم مردم رجعت دوباره به سمت جاهلیت کرده اند و تلاش می کردند که دین پیامبر(ص) نابود شود. پس ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، ضربه و نابودی بر اسلام وارد شود که مصیبت آن بیش از فوت حکومت من است که چند سباحی بیش نیست.

به ضمیمه این فرمایش حضرت که فرمود: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز»[10]

یعنی برای تشکیل حکومت عناصری لازم است. عنصر اول اندیشه الاهی است. که نزد امام وجود داشت. عنصر دوم، رهبری الهی و عنصر سوم، حضور مردم در صحنه برای نصرت دین الهی است. عنصر چهارم، احتمال پیروزی است. می فرماید: ««لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ». یعنی اگر اتمام حجت شود به وجود مردمی که به ائمه(ع) کمک برای تشکیل حکومت شود، امام دریغ نمی فرمود.

پس رهبران الهی وظیفه دارند تلاش کنند به شرطی که مقتضی موجود و مانع مفقود باشد. اگر مانع باشد، مردم هم نباشند، رهبران الهی نمی توانند حکومت تشکیل دهند. نه اینکه نمی خواهند. بین این دو تفاوت است. امام (ع) از همان لحظه اول می خواست اما مردم فاصله گرفته بودند: «قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ».

این قیام حضرت امیر(ع) با خصوصیاتی که بیان شد. پس نمی توان گفت حضزرت دنبال حخکومت نبود و با خلفا بیعت کرد و ساکت شد و کنار کشید. بلکه با صدای رسا اعلام کرد که من افضلم. در دوران جنگهای سه گانه ناکثین و قاسطین و مارقین با مخالفان برای حفظ حکومت جنگید و برای اصل حکومت موجود مبارزه کرد. بنابراین سیره حضرت امیر(ع) به ما می گوید: باید برای تشکیل حکومت تلاش کرد اما شرایط مهیا نشد. نه اینکه حضرت تلاشی نداشتندو.

سیره امام حسن(ع) در تشکیل حکومت

درباره امام حسن(ع) نیز باید گفت شش ماهی که حضرت حکومت کرد و قبل از آن حضرت امیر(ع) مردم را برای حفظ حکومت آماده می کرد، با اینجال امام حسن(ع) ناچار شد. اگر صلح به معنای آتش بس را با آن شرایط قبول نمی کرد، آن اتفاقی که در دوران امام حسین(ع) افتاد، در دوران معاویه رخ می داد.  آن موقع، تاثیر و ضربه اش برای اسلام، شدیدتر بود . به گونه ای که معاویه ظاهر اسلام را حفظ می کرد و امام حسن(ع) نیز محکوم به تبلیغات مسموم می شد و نتیجه خون امام حسین(ع) هم گرفته نمی شد. لذا امام حسین(ع) نیز ده سال بعد از امام حسن(ع) همان صلح نامه را پذیرفت.

سیره امام حسین(ع) در تشکیل حکومت

در دوران امام حسین(ع) نیز باید به چند نکته کلی توجه کرد:

نکته اول: عدم تسلمی به ظلم و ستم یزید: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه‏»[11]

نکته دوم: امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت.

نکته سوم: پاسخ به دعوت اهل کوفه برای زمینه سازی تشکیل حکومت.

نکته چهارم: فداکاری در راه اسلام در حد شهادت. یعنی اگر امر دائر شود بین جان معصوم(ع) و اسیر شدن اهل بیتش، و حفظ و کمک اسلام، حفظ اسلام مقدم بر جان معصوم است. همه این را می دانیم.

اما، نکته حائر اهمیت که از اینجا بحث جدید درباره تشکیل حکومت شروع می شود، این است که آیا امام حسین(ع) فقط تکلیف باطنی داشت؟ و همانگونه که مرحوم صاحب جواهر(ره) در بحث صلح و هدنه، می گوید نهضت امام حسین(ع) از اسرار باطنی است و ما نمی توانیم از آن الگو بگیریم. اما به نظر ما قابل احتجاج است و یکی از جلوه های امام حسین(ع)، قیام برای تشکیل حکومت است.

یا آنگونه که بعضی از فقها به خوبی بیان کردند که در نهضت سید الشهداء(ع) تکلیف ظاهری و باطنی، با هم جمع شده بود. یعنی هم امام علم به شهادت داشت و باید می رفت که شهید شود، و هم اگر شرایط فراهم می شد، باید تشکیل حکومت می داد. اما آن خیانت اهل کوفه باعث شد حکوکت تشکیل نشود. مرحوم عبد الرزاق موسوی مقرم(ره) صاحب کتاب «مقتل الحسین(ع)» و از شاگردان مرحوم محقق خوئی(ره) می گوید: در نهضت امام حسین(ع) هم تکلیف ظاهری و هم تکلیف باطنی با هم جمع شده است.

عبارت مرحوم صاحب جواهر(ره) چنین است: «و ما وقع من الحسین علیه السلام مع أنه من الأسرار الربانیة و العلم المخزون یمکن أن یکون لانحصار الطریق فی ذلک، علما منه علیه السلام أنهم عازمون على قتله على کل حال کما هو الظاهر من أفعالهم و أحوالهم و کفرهم و عنادهم، و لعل النفر العشرة کذلک أیضا، مضافا إلى ما ترتب علیه من حفظ دین جده صلى اللّٰه علیه و آله و شریعته و بیان کفرهم لدى المخالف و المؤالف، على أنه له تکلیف خاص قد قدم علیه و بادر إلى إجابته، و معصوم من الخطأ لا یعترض على فعله و لا قوله»[12] می فرماید: چرا امام مداهنه نکرد، از بابا حفظ نفس و حفظ خانواتده اش، چون اسرار الهی بود. امام راهی جز این نداشت. اول و آخر او را شهید می کردند و می فرماید: یکی از اسرار، حفظ دین و شرعت نبوی بود. امام تکلیف شخصی داشت و به آن دلیل اقدام کرد و معصوم هم هست و نمی توانیم بگوییم چرا قیام کرد؟

 مهم این عبارت است: «فلا یقاس علیه من کان تکلیفه ظاهر الأدلة و الأخذ بعمومها و إطلاقها مرجحا بینها بالمرجحات الظنیة التی لا ریب فی کونها هنا».[13] یعنی نمی توان بر اساس عمومات و امثال آن برای خود تکالیف مشخص کنیم. چون آن حضرت تکلیف خاص داشت. یعنی ما نمی توانیم بگوییم قیام کنیم و حکومت تشکیل دهیم ولو آنکه شهید شویم.

بحث این است که آیا می توان از آن حضرت الگو گرفت یا اینکه نه به فرمایش صاحب جواهر(ره) آن حضرت تکلیف شخصی داشت.

پایان جلسه سی و دوم

***

 


[1] . در بیان استاد «نهی از قتال» آمده که به نظر سهو لسان باشد.

[2] . همان.

[3] . نهج البلاغه، خطبه 92

[4] . فرازی از صلوات شعبانیه.

[5] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 397.

[6] . ناشدتکم الله هل تعلمون معاشر المهاجرین و الأنصار أن جبرئیل أتى النبی ص فقال یا محمد لا سیف إلا ذو الفقار و لا فتى إلا علی هل تعلمون کان هذا قالوا اللهم نعم قال فأنشدکم الله هل تعلمون أن جبرئیل ع نزل على النبی ص فقال یا محمد إن الله تبارک و تعالى یأمرک أن تحب علیا و تحب من یحبه فإن الله یحب علیا و یحب من یحب علیا قالوا اللهم نعم قال فأنشدکم الله هل تعلمون .... الطرائف، ج2 ، ص413.

[7] . نهج البلاغه، خطبه 3.

[8] . نهج البلاغه، خطبه 74.

[9] نهج البلاغه، خطبه 62.

[10] نهج البلاغه، خطبه3.

[11] . اللهوف، ص 22 – بحارالأنوار، ج44 ، ص324.

[12] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 295.

[13] . همان: ادامه عبارت: «على القول بالوجوب على أن النهی عن الإلقاء لا یفید الإباحة، بل یفید التحریم المقتصر فی الخروج منه على المتیقن، و هو حیث لا تکون مصلحة فی الهدنة، و حب لقاء اللّٰه تعالى و إن کان مستحسنا و لکن حیث یکون مشروعا، و الکلام فیه فی الفرض الذی هو حال الضرورة، و المصلحة التی قد ترجح على القتل و لو شهیدا الذی قد یؤدی إلى ذهاب بیضة الإسلام و کفر الذریة و نحو ذلک، و لعله لذا ربما فصل بین الضرورة و المصلحة، فأوجبها فی الأول، و جوزها فی الثانی، و لا بأس به، فإن دعوى الوجوب على کل حال کدعوى الجواز کذلک فی غایة البعد، فالتحقیق انقسامها إلى الأحکام الخمسة.

120/904/د

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۴ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۹:۳۲
طلوع افتاب
۰۶:۱۳:۳۶
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۵۰
غروب آفتاب
۱۹:۵۳:۲۲
اذان مغرب
۲۰:۱۱:۳۰