vasael.ir

کد خبر: ۶۰۲۷
تاریخ انتشار: ۰۵ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۵ - 27 September 2017
فقه سیاسی/ استاد ایزدهی/ جلسه 80

عدم اطاعت از حاکم از موارد نقض بیعت است

وسائل ـ حجت الاسلام والمسلمین ایزدهی عدم اطاعت از حاکم را برای تحقق نقض بیعت کافی خواند و گفت: نقض بیعت با عدم اطاعت از حاکم در مواقع لزوم اطاعت محقق می‌شود و چنین نیست که تنها محاربین و خروج کنندگان بر علیه حکومت ناقضین بیعت باشند؛ اما جنگ هایی که حاکمان اسلامی در صدر اسلام با پیمان شکنان داشته‌اند، هیچیک به صرف نقض بیعت نبود؛ بلکه زمانی که ناقضین بیعت اقدام به خروج علیه حاکمیت می کردند حاکم اسلامی به تقابل و قتال با آنها می پرداخت.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت‌الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی روز یکشنبه نوزدهم اردیبهشت 1395 در هشتادمین جلسه درس خارج فقه سیاسی در مدرسه عالی فیضیه قم با طرح روایت دیگری بحث جواز نقض بیعت حاکم مشروع را ادامه داد و در این زمینه مطالب مختصری بیان کرد که گزیده ای از آن تحت سه نکته تقدیم می شود:

1. امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن خطبه‌ای و در پاسخ به سؤال شخصی که از او درباره علت جنگ با طلحه و زبیر را می‌پرسد قبایح مرتکب شده توسط آنها را برشمرده و به عنوان علل قتال بیان می‌فرماید؛ از جمله این علل نقض بیعت است؛ اگرچه از ظاهر این کلام شریف ممکن است دلالت بر مشروط بودن بیعت و جواز نقض بیعت حاکم درصورت عدم وفای او به مقتضای بیعت برداشت شود، لیکن با تأمل بیشتر می‌توان دریافت که حضرت تنها درصدد شرح ماوقع و پیمان شکنی طلحه و زبیر بوده است و کلام حضرت دلالتی بر جواز نقض بیعت و یا عدم آن ندارد.

2. نقض بیعت با عدم اطاعت از حاکم در مواقع لزوم اطاعت محقق می‌شود و چنین نیست که تنها محاربین و خروج کنندگان بر علیه حکومت ناقضین بیعت باشند.

3. جنگ‎هایی که حاکمان اسلامی در صدر اسلام با پیمان شکنان داشته‌اند، هیچیک به صرف نقض بیعت نبود؛ بلکه تنها زمانی که ناقضین بیعت اقدام به خروج علیه حاکمیت می کردند حاکم اسلامی به تقابل و قتال با آنها می پرداخت.

تقریر هشتادمین جلسه فقه سیاسی استاد ایزدهی در ادامه تقدیم می‌گردد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الصلاة والسلام علی اشرف الانبیاء والمرسلین حبیب الهنا و طبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد؛ اللهم صلّ علی محمد و آل محمد.

 

مقدمه

بحث در جواز نقض بیعت با حاکم بود؛ اینکه آیا می توان بیعت با حاکم را در صورت عدم رعایت مقتضای بیعت توسط او نقض کرد یا اینکه اطاعت از حاکم مطلق است؟ همچنانکه این بحث در صورت سلب اوصاف حاکم نیز وجود دارد، تاکنون هفت روایت در این زمینه مطرح شد و از حیث دلالی مورد بررسی قرار گرفت؛ در ادامه روایات دیگری را مطرح می کنیم.

 

روایت هشتم

امیرالمؤمنین علیه السلام در حیـن ایراد خطبه طـولانی در تعریف اسلام، کفر و نفاق با سوال مردی مواجه می شود که برمی خیزد و از سبب قتال با طلحه و زبیر می پرسد، حضرت می‌فرماید: «قاتلتهم على نقضهم بیعتی و قتلهم شیعتی من المؤمنین: حکیم بن جبلة العبدی من عبد القیس، و السبابجة و الأساورة بلا حقٍّ إستوجبوه منهما و لا کان ذلک لهما دون الإمام، و لو أنّهما فعلا ذلک بأبی بکر و عمر لقاتلاهما، و لقد علم من هاهنا من أصحاب النبی صلّى اللّه علیه و آله أنّ أبابکر و عمر لم یرضیا ممّن امتنع من بیعة أبی بکر حین بایع و هو کاره و لم یکونوا بایعوه بعد الأنصار، فما بالی و قد بایعانی طائعین غیر مکرهین و لکنّهما طمعا منّی فی ولایة البصرة و الیمن، فلمّا لم أولّهما و جاءهما الّذی غلب من حبّهما الدنیا و حرصهما علیها لما خفت أن یتخذا عباد اللّه خولاً و مال المسلمین لأنفسهما دولاً فلمّا زویت ذلک عنهما و ذلک بعد أن جرّبتهما و إحتججت علیهما».[1]

ترجمه (مضمونی): با آنان به این خاطر قتال کردم که بیعت مرا نقض کردند و شیعیان مؤمن مرا به قتل رساندند؛ حکیم بن جبلة العبدی و سبابجه و اساوره را به ناحق کشتند و به این خاطر که پیرو امام خود بود؛ اگر طلحه و زبیر در زمان ابوبکر و عمر نیز چنین رفتاری می کردند با آنها مقاتله می کردند.

اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله  که در اینجا حاضرند می دانند که ابوبکر و عمر راضی نمی شدند کسی از بیعت با ابوبکر امتناع کند و از او او با اکراه بیعت می گرفتند و گرنه بعد انصار کسی با او بیعت نمی کرد؛ حال آنکه آن دو با رغـبت و بـدون اکراه بـا من بیعت کردند.

طلحه و زبیر چشم طمع به ولایت بصره و یمن داشتند؛ من به آنها ولایت ندادم و فردی که از آنها دنیادوست تر و حریص‌تر به دنیا بود به سراغشان آمد و من خوف آن داشتم انفس و اموال مسلمین را به چپاول ببرند و رفتارهای ناصواب یکی پس از دیگری از آن دو سرزد بعد از آنکه آنها را آزمودم و بر علیه آنها احتجاج کردم.

 

دلالت بر مشروط بودن بیعت

امیرالمؤمنین علیه السلام اموری را برای توجیه قتال با طلحه و زبیر برمی شمرد و رفتارهای ناصواب آنها را ذکر می فرماید. این طرز بیان آن حضرت دلیل آن است که از دیدگاه عرف صرف نقض بیعت نمی توانسته است مجوّز قتال باشد؛ به عبارتی دیگر درمی یابیم که از دیدگاه عمومی مردم که مخاطب کلام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند.

در صورتی که نقض بیعت مجوّز داشته باشد رواست و طلحه و زبیر نیز اگر تنها نقض بیعت کرده باشند قتال با آنها روانیست؛ چون چه بسا در نقض بیعت خود محقّ بوده باشند. حضرت در صدد آن است که با بر شمردن قبایحی که از طلحه و زبیر سرزده است به مردم اعلام کند که این دو فقط  نقض بیعت نکرده اند بلکه علاوه بر آن مرتکب قتل نفس و مفاسد دیگری شده اند.

خلاصه اینکه کلام امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت بر مشروط بودن بیعت دارد؛ به این معنا که اطاعت از حاکم مشروط به عدم خروج او از مقتضای بیعت است و در غیر این صورت نقض بیعت او جایز است.

 

اشکال بر دلالت

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در این کلام در مقام بیان ملاک و دلیل جنگ است و بیان می فرماید که چگونه ناگزیر از جنگ با طلحه و زبیر شد؛ اینکه چه اتفاقی افتاد و شرح ماوقع چه بود، حضرت در مقام رد تمام آن چیزی است که کسی در دفاع از طلحه وزبیر و توجیه عمل آنها ممکن است بیان کند؛ آنچه حضرت در صدد بیان آن است همین موضوع است و اصلاً در مقام بیان چگونگی جواز نقض بیعت نیست؛ بنابراین از این کلام حضرت نمی‌توان مشروط بودن بیعت را نتیجه گرفت.

توضیح اینکه چنانکه گفته شد حضرت امور مختلفی را برای تصمیم به جنگ با طلحه و زبیر برمی شمرد؛ مانند: نقض بیعت، قتل نفوس مسلمین، خروج بر حکومت و از بین بردن اموال مسلمین؛ در تاریخ خلافت حضرت نیز بسیاری از افراد نقض بیعت کردند، ولی بر علیه آنها جنگ نشد؛ مثل وقتی که مردم از حضور در جنگ بر علیه قاسطین امتناع کردند.

همچنین امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد جنگ با این افراد فرموده است ابوبکر و عمر هم اگر با آنها چنین رفتار می شد وارد جنگ می شدند؛ به این معنا که هر حکومت مستقری در صورت مواجهه با چنین رفتاری بر علیه محاربین وارد جنگ می شود و تنها آن حضرت نیست که نسبت به خروج کنندگان علیه حاکمیت وارد جنگ شده است.

 

اشکال و جواب؛ دلالت بر مشروط بودن؛ توجیه دوم

اشکال؛ شما می گویید طلحه و زبیر به طمع ولایت بصره و یمن بیعت کردند و چون به مقصود نرسیدند طغیان و نقض بیعت کردند و نقض بیعت آنها به دلیل انحراف حاکم از مقتضای بیعت نبوده است.

آیا این بیان، دلیل و یا لااقل اشعار به این معنا نیست که اگر حاکم از مقتضای بیعت انحراف داشته باشد نقض بیعت او جایز است؟ در واقع، بیان شما تعبیری دیگر از همین معناست؛ یعنی وفای به بیعت با حاکم مشروط به عدم انحراف او از مقتضای بیعت است.

جواب؛ چنانکه گفتیم امیرالمؤمنین علیه السلام در صدد بیان این معنا نیست و چنین معنایی از ظاهر کلام نیز برداشت نمی شود؛ مگر اینکه از سایر عبارات و یا از خارج دانسته شود.

 

اشکال و جواب؛ نقض بیعت در صورت عدم اطاعت

اشکال؛ ادعا این است که قتال با طلحه و زبیر صرفاً به خاطر نقض بیعت آنها نبود، بلکه امور مختلفی مسبب آن بود، اشکال این است که نقض بیعت بالاخره سبب لازم دارد؛ چون تا فعلی انجام نشود نمی‌توان گفت نقض بیعت واقع شده است، آنچه طلحه و زبیر انجام دادند؛ در واقع نقض بیعت بوده است و امور دیگر همچون قتل نفس و خروج بر حکومت مصادیق این نقض بیعت و موارد آن است.

جواب؛ با طرح پرسشی به اشکال وارده جواب می‌دهیم، آیا نقض بیعت با معارضه و خروج بر حاکم محقق می‌شود و یا صرف عدم اطاعت از حاکم نقض بیعت اوست؟ آیا در زمانی که اطاعت از حاکم لازم است – مثل وقتی که حاکم برای دفاع از کشور فرمان حضور در جنگ صادر می کند – اگر شخص ساکت بماند نقض بیعت کرده است یا نقض بیعت وقتی است که علیه حاکم قیام کند؟

در جواب می گوییم نقض بیعت با صرف عدم اطاعت حاصل می شود و اما طلحه و زبیر نه تنها از امیرالمؤمنین اطاعت نکردند؛ بلکه بر علیه آن حضرت خروج کردند و باغی شدند، علت قتال، نقض بیعت نیست و امیرالمؤمنین علیه السلام در مقام بیان عدم جواز نقض بیعت نیست؛ بلکه علت ورود به قتال با طلحه و زبیر را بیان می فرماید.

خوارج نیز با حضرت نقض بیعت کردند، ولی امیرالمؤمنین علیه السلام با آنها وارد جنگ نشد؛ بلکه تنها وقتی که خوارج شمشیر کشیده و علیه حضرت قیام کردند با آنها وارد جنگ شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز که با یهود وارد جنگ شد، نه به این خاطر بود که آنان نقض بیعت کردند، بلکه به این دلیل بود که به حضرت خبر دادند یهود مهیای جنگ با مسلمین هستند، همچنین یهود مدینه نیز علاوه بر نقض بیعت با دشمنان همکاری کردند و آنان را پناه دادند.

خلاصه اینکه هیچگاه به صرف نقض بیعت جنگ رخ نداد و جنگ امیرالمؤمنین علیه السلام با طلحه و زبیر نیز به خاطر بغی و خروج آنها علیه حاکم بود؛ اگرچه خروج و بغی آنها از لوازم نقض بیعت آنهاست؛ یعنی تا نقض بیعتی واقع نشود خروج و قیامی در پی آن نخواهد بود.

 

نقض بیعت، نتیجه قتال بر نقض بیعت!

اگر قرار بر این بود که صرفاً با نقض بیعت، امیرالمؤمنین با پیمان شکنان وارد جنگ شود با عدم اطاعت اصحاب خود مواجه می‌شد؛ چنانکه نقل شده است حضرت در نخیله به اصحاب فرمود برای جنگ با معاویه فردا روز حاضر شوند؛ ولی جز تعداد اندکی تمکین نکردند و حاضر نشدند.

عدم اطاعت اصحاب در چنین موقعیتی نیز خود، نقض بیعت است، چون بیعت به معنی اعلام وفاداری نسبت به حاکم و تعهد به حمایت از او در موقع لازم در برابر دشمنان است؛ از همین روست که حضرت به اصحاب سست عهد «یا اشباه الرجال و لا رجال» خطاب می فرماید و گله می کند که در تابستان شما را به جنگ خواندم، گرمای هوا را بهانه کردید و در زمستان، سرمای هوا را؛ شما که از گرما و سرما چنین در واهمه اید با شمشیر دشمن چه خواهید کرد؟ «لا رأی لمن لایطاع»؛ آنکه اطاعت نمی شود را رأیی نیست.

 

نکته ای از تاریخ؛ غنیمت جنگی، پاداش جنگاوران

سؤال؛ چرا به جنگاوران حقوق و دستمزدی پرداخت نمی‌شد تا مشوّق آنها برای شرکت در جنگ باشد؟

جواب؛ معاویه به افراد جنگی پول می داد، اما امیرالمؤمنین علیه السلام چنین نبود. رسم جنگ چنین بود که افراد شرکت کننده در جنگ از غنائم جنگی بهره مند می شدند؛ کسانی که در جنگ‌ها حاضر می شدند با هزینه خود و با اسب و زره و شمشیر خودشان در جنگ شرکت می کردند و حقوق و پاداش آنها تنها از محل تقسیم غنائم بود. تقسیم غنائم نیز طبق قاعده خاصی بود و مثلاً اسب سواران سهم بیشتری نسبت به افراد پیاده می بردند.

در جنگ جمل به عنوان نخستین رویارویی دو گروه مسلمان، امیرالمؤمنین علیه السلام پس از پیروزی غنیمتی نگرفت چون طرف دیگر جنگ مسلمان بودند؛ مگر می شد عایشه را به عنوان غنیمت جنگی تصـرف کرد! از سوی دیگر حضـرت نمـی خواست اخـذ غنیمـت از مسلمـان رایـج شـود؛ گـویـا حضـرت می دانسـت پس از این زمانـی می رسـد که اولاد طـاهرین حضـرت با غدّاران مسلمـان نمـا وارد جنـگ خواهند شد و به ظـاهر مغلوب جنگ می شوند.

وصلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد/223/907/م

تقریر: جلال الدین زنگنه


[1] سید صادق موسوی، تمام نهج البلاغة، خطبة 13، صفحه 187

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶