vasael.ir

کد خبر: ۶۰۲۳
تاریخ انتشار: ۲۳ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۸ - 14 September 2017
فقه سیاسی/ استاد ایزدهی/ جلسه 76

التزام به بیعت امری دو سویه برای حاکم و مردم است

وسائل ـ حجت‌الاسلام والمسلمین ایزدهی التزام به بیعت را امری دو سویه برای حاکم و مردم دانست به نحوی که در صورت عدم پایبندی هر یک از طرفین، حق نقض بیعت برای طرف دیگر محفوظ است؛ بنابراین مردم در صورتی می‌توانند به خاطر نقض مفاد بیعت توسط حاکم از بیعت خود رجوع کنند که نقض مفاد توسط حاکم نقض بیّن باشد؛ مانند اینکه برخلاف نصّ بیّن رفتار کند؛ و نه آن نقض که عندالناس قابل توجیه است.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام و المسلمین سید سجاد ایزدهی روز شنبه یازدهم اردیبهشت 1395 در هفتاد و ششمین جلسه درس خارج فقه سیاسی در مدرسه عالی فیضیه قم در ادامه بحث جواز نقض بیعت با طرح و بررسی دلالی دو روایت شریفه، به بیان مطالبی در این زمینه پرداخت که ذیلاً گزیده ای از آن تقدیم می شود.  

1. بحث در این است که آیا بیعت در میان اعراب صدر اسلام همواره به نحو مطلق منعقد می‌شد و یا بیعت مشروط نیز در میان آنان متداول بود؟ تاریخ صدر اسلام که بررسی و تتبع شود نمونه‌های غیر معدودی از بیعت مشروط می توان یافت؛ علاوه بر آن در میان خطابات امیرالمؤمنین علیه السلام نیز شواهدی محکم دالّ بر وجود و صحت بیعت مشروط یافت می شود.

2. باید توجه داشت جایگاه روایات در این بحث فراتر از یک ابزار نموداری نیست، توضیح اینکه بیعت یک سنّت متداول در عرف عرب بوده است و قواعد انجام و سرانجام آن نیز مبتنی بر عرف بود؛ بنابراین چون بیعت امری برخاسته از شرع نیست، نمی‌توان از منظر روایات شریفه ماهیت، ضوابط و حدود و صغور آن را به دست آورد.

در این میان تحلیل دلالی روایات تنها از این حیث که نمودار وقایع آن عهد و چگونگی تعامل حاکم وقت اسلامی با مردم است، می‌تواند کمک کار ما در فهم ارتکاز عرفی عرب آن دوره و بالتبع شناخت ماهیت بیعت و اقسام احتمالی آن باشد؛ غور در کلام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از این منظر قابل توجیه است.

3. امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن خطبه‌ای که برای اصحاب خود در هنگام عزیمت برای جنگ با معاویه ایراد می فرماید پایبندی خود به کتاب و سنت در شیوه حکومت‌داری و برخی فضائل منحصربه فرد خویش را به مردم گوشزد و یادآوری می فرماید و آنان را بر سستی در وفای به بیعت خود مواخذه کرده و مورد سوال قرار می دهد.

شیوه استدلال و بیان حضرت صحّت و امکان بیعت مشروط در آن دوره زمانی را ثابت می‌کند؛ چون عدم انحراف از کتاب و سنّت به معنای پایبندی به مفاد بیعت است و توبیخ بیعت گذار پس از یادآوری این التزام و پایبندی، به معنی انجام شرط بیعت از سوی حاکم و انتظار وفای به عهد از بیعتگذار در مقابل چنین التزامی است.

4. بر مبنای صحت بیعت مشروط، اگرچه در صورت عدم التزام حاکم مشروع به مقتضای بیعت، مردم مجاز به نقض بیعت خود هستند؛ لکن باید دانست عدم پایبندی حاکم تنها اگر بیّن بوده و قابل توجیه نباشد مجوّز چنین نقضی می تواند باشد؛ همچنین حق نقض بیعت در مقابل عهد شکنی طرف دیگر نه فقط برای مردم بلکه برای حاکم نیز وجود دارد؛ همچنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از نقض عهد یهود با آنان وارد جنگ شد و ذلت و قتل و اسارت را به آنان چشاند.

 

تقریر هفتاد و ششمین جلسه فقه سیاسی استاد ایزدهی در ادامه تقدیم می‌گردد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الصلاة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد. اللهم صلّ علی محمد و آل محمد.

 

مقدمه

بحث درباره جواز نقض بیعت حاکم مشروع بود. با بررسی روایات و وقایع صدر اسلام در پی آن بودیم تا بدانیم آیا می توان با حاکم عادل به نحو مشروط بیعت کرد یا اینکه بیعت همواره مطلق است و اعلام وفاداری نسبت به حاکم به نحو مطلق است.

دانستیم که برخی روایات دلالت بر اطاعت مطلق دارد ولی ظاهر دسته ای دیگر از روایات به گونه ای است که می توان از آن چنین برداشت کرد که اطاعت از حاکم و پایبندی بر بیعت مشروط به حسن حکومتداری و انجام شرط ارتکازی بیعت از سوی حاکم است و در صورتی که رفتار حاکم بر خلاف آن باشد نقض بیعت جایز است.

پیش از این روایتی را خواندیم که حقوق و تکالیف متقابل حاکم و مردم را بیان می کرد. چنانکه گفتیم از آن روایت نمی توانستیم به صراحت مشروط بودن بیعت را نتیجه بگیریم و ظاهر آن بیان حقوق حاکم و مردم به نحو مستقل بود؛ اگرچه شاید مشروط بودن این تکالیف و حقوق نسبت به یکدیگر نیز قابل برداشت باشد.

در ادامه روایتی را می خوانیم که دلالت بهتری بر امکان مشروط بودن بیعت دارد.

 

روایت دوم

این روایت کلام امیرالمؤمنین علیه السلام در وقتی است که برای جنگ با معاویه علیه الهاویه عازم شام بود. روایت طولانی است و در اینجا تنها بخش قابل استناد و مربوط به بحث مانحن فیه را ذکر می کنیم.

«اتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ أَطِیعُوهُ وَ أَطِیعُوا إِمَامَکُمْ فَإِنَّ الرَّعِیةَ الصَّالِحَةَ تَنْجُو بِالْإِمَامِ الْعَادِلِ أَلَا وَ إِنَّ الرَّعِیةَ الْفَاجِرَةَ تُهْلَکُ بِالْإِمَامِ الْفَاجِرِ وَ قَدْ أَصْبَحَ مُعَاوِیةُ غَاصِباً لِمَا فِی یدَیهِ مِنْ حَقِّی نَاکِثاً لِبَیعَتِی طَاعِناً فِی دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ... فَبَسَطْتُ لَکُمْ یدِی فَبَایعْتُمُونِی یا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ وَ فِیکُمُ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ وَ التَّابِعُونَ بِإِحْسَانٍ فَأَخَذْتُ عَلَیکُمْ عَهْدَ بَیعَتِی وَ وَاجِبَ صَفْقَتِی عَهْدَ اللَّهِ وَ مِیثَاقَهُ وَ أَشَدَّ مَا أُخِذَ عَلَى النَّبِیینَ مِنْ عَهْدٍ وَ مِیثَاقٍ لَتَفُنَّ لِی وَ لَتَسْمَعُنَّ لِأَمْرِی وَ لَتُطِیعُونِّی وَ تُنَاصِحُونِّی وَ تُقَاتِلُونَ مَعِی کُلَّ بَاغٍ عَلَی أَوْ مَارِقٍ إِنْ مَرَقَ فَأَنْعَمْتُمْ‏ لِی بِذَلِکَ جَمِیعاً فَأَخَذْتُ عَلَیکُمْ عَهْدَ اللَّهِ وَ مِیثَاقَهُ وَ ذِمَّةَ اللَّهِ وَ ذِمَّةَ رَسُولِهِ فَأَجَبْتُمُونِی إِلَى ذَلِکَ وَ أَشْهَدْتُ اللَّهَ عَلَیکُمْ وَ أَشْهَدْتُ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ فَقُمْتُ فِیکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیهِ ص... یا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ جَمَاعَةَ مَنْ سَمِعَ کَلَامِی أَمَا أَوْجَبْتُمْ لِی عَلَى أَنْفُسِکُمُ الطَّاعَةَ أَمَا بَایعْتُمُونِی عَلَى الرَّغْبَةِ أَ مَا أَخَذْتُ عَلَیکُمُ‏ الْعَهْدَ بِالْقَبُولِ‏ لِقَوْلِی أَمَا کَانَتْ بَیعَتِی لَکُمْ یوْمَئِذٍ أَوْکَدَ مِنْ بَیعَةِ أَبِی بَکْرٍ وَ عُمَرَ فَمَا بَالُ مَنْ خَالَفَنِی لَمْ ینْقُضْ عَلَیهِمَا حَتَّى مَضَیا وَ نَقَضَ عَلَی وَ لَمْ یفِ لِی أَمَا یجِبُ عَلَیکُمْ نُصْحِی وَ یلْزَمُکُمْ أَمْرِی أَ مَا تَعْلَمُونَ أَنَّ بَیعَتِی تَلْزَمُ الشَّاهِدَ مِنْکُمْ وَ الْغَائِبَ فَمَا بَالُ مُعَاوِیةَ وَ أَصْحَابِهِ طَاعِنِینَ فِی بَیعَتِی وَ لِمَ لَمْ یفُوا بِهَا لِی وَ أَنَا فِی قَرَابَتِی وَ سَابِقَتِی وَ صِهْرِی أَوْلَى بِالْأَمْرِ مِمَّنْ تَقَدَّمَنِی».[1]

ای بندگان خدا تقوای الهی پیشه کنید و خدای متعال و امام خود را اطاعت کنید چرا که رعیت صالح با امام عادل نجات می یابد و رعیت فاجر با امام فاجر هلاک می شود. معاویه غاصب حق من شد و بیعت من را شکست و در دین خدا طعن وارد کرد. شما ای مسلمین با من بیعت کردید و در میان شما مهاجرین و انصار و تابعین وجود دارد. عهد بیعت من و عهد و میثاق خدای متعال بر شماست ... می بایست به عهد با من وفادار باشید و امر مرا بشنوید، از من اطاعت کنید و خیرخواه من باشید و در کنار من با هر باغی یا پیمان شکنی قتال کنید...عهد و میثاق خدا و رسول بر عهده شماست.  من خدا را بر شما و بعض از شما را نیز بر بعض دیگر بر این گواه گرفتم که در میان شما به کتاب خدا و سنّت رسولش اقامه حکم کردم. ای مهاجرین و انصار و هر آنکه کلام مرا می شنود آیا طاعت مرا بر خود واجب نکردید؟ آیا با من با رغبت بیعت نکردید؟... آیا امروز بیعت من موکّدتر از بیعت ابوبکر و عمر نیست؟... آیا خیرخواهی من بر شما واجب نیست؟ آیا نمی دانید بیعت من بر شاهد و غائب الزامی است؟ پس معاویه و اصحاب او از چه رو بر بیعت من طعن می کنند  و چگونه است که از وفای به بیعت من سرباز می زنند؟ حال آنکه من از پیشینیان خودم در این امر اولی هستم به خاطر قرابت و دامادی رسول خدا – صلی الله علیه و آله – و سابقه ای که دارم.

 

روایت را می توان سه بخش دانست:

1. بخشی از روایت اشاره می فرماید که چون مردم بیعت کرده اند می بایست مقتضای بیعت را رعایت کنند.

2. بخش دیگر از روایت چنین می فرماید که چون حضرت بر اساس کتاب و سنّت رفتار کرده است مردم نیز می بایست اطاعت کنند؛ یعنی اطاعت مردم به دلیل رفتار مطابق کتاب و سنت لازم شده است.

3. در بخش دیگر روایت، حضرت وجوب وفای مردم به خلیفه اول و دوم را بیان می کند  این بیان مطلقاً به معنای حقانیت خلافت آن دو از دیدگاه حضرت نیست بلکه بیان مطلب طبق دیدگاه مخاطب است –  و مهمتر اینکه حضرت صحت خروج مردم بر خلیفه سوم را نیز بیان و تثبیت می فرماید.

تفاوت خلیفه سوم با دو خلیفه دیگر آن بود که خلیفه اول و دوم به حسب ظاهر با مفاد بیعتی که با آنان شد مخالفت جدی نکردند؛ از همین روست که اکنون سیره شیخین را معتبر می دانند و ادعا چنین است که آن دو به سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله وفادار بودند؛ حال آنکه خلیفه سوم چنین نبود.

از بیان و تثبیت خروج مردم علیه عثمان می توان چنین نتیجه گرفت که از دیدگاه حضرت و عرف مردم در آن زمان بیعت مشروط امر مقبولی بوده است به گونه ای که با عمل نکردن خلیفه وقت طبق مقتضای بیعت و بلکه عمل بر خلاف مقتضای آن، بیعت خود را با او پس گرفته و او را به قتل رساندند.

حضرت خطاب به مردم چنین تذکر می دهد که خلیفه اول و دوم مطابق شرط ارتکازی بیعت عمل کردند و (به گمان باطل شما) آن دو طبق سنت پیامبر عمل کردند و شما بیعت آنها را نقض نکردید پس چرا بیعت با من را با وجودیکه همچون آن دو پایبند سنت هستم نقض می کنید؟ شما بیعت با عثمان را به خاطر تخطی او از کتاب و سنت نقض کردید ولی من که چنین کاری نکردم پس چرا بیعت خود را نقض می کنید؟

حضرت برخی فضائل خود همچون سابقه در اسلام و دامادی پیامبر را ذکر می فرماید و علاوه بر آن به پایبندی بر کتاب و سنت اشاره می فرماید و سپس مردم را بر نقض بیعت خود توبیخ و مواخذه می کند؛ این شیوه بیان و استدلال حضرت ما را به این نکته رهنمون می کند که انعقاد بیعت به نحو مشروط امر مسبوق به سابقه ای در صدر اسلام بوده است و برای عموم شناخته شده بوده است. شرط مورد اشاره در استدلال حضرت نیز شرط ارتکازی بیعت و بلکه شرط زائد است.

 

اشکال و جواب؛ عدم دلالت روایت بر مطلق بودن بیعت

اشکال؛ می دانیم دو خلیفه اول و دوم مطابق سیره واقعی رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتار نکردند؛ پس اگر امیرالمؤمنین علیه السلام به وفای مردم نسبت به خلفای سابق استدلال می فرماید دلیل بر مطلق بودن بیعت است؛ یعنی به مردم می فرماید آن دو با اینکه خلاف سیره عمل کردند شما بیعت خود را نقض نکردید و مطلقاً اطاعت کردید پس چرا اکنون نقض بیعت می کنید حال آنکه من اصلاً خلاف مقتضای بیعت رفتار نکرده ام.

بنابراین روایت بر مطلق بودن بیعت دلالت دارد و چنین بیان می کند که بیعت با فرد صالح برای این منصب ضرورت دارد و نقض بیعت او جایز نیست؛ اگرچه پس از بیعت مردم به وظایف خود عمل نکند و از حق منحرف شود.

 

جواب؛ کلام امیرالمؤمنین علیه السلام را می بایست با لحاظ شرایط زمانی معنا کرد. حضرت در حال عزیمت برای جنگ است و در مقام تحریص مردم نسبت به وفای با خود و مشارکت در جنگ و مقابله با مخالفین است؛ در چنین مقامی سخن راندن از جواز نقض بیعت اصلاً روا نیست؛ یعنی صحیح نیست خطاب به مردم گفته شود که اگر من خلافی مرتکب شده ام باز هم شما باید اطاعت کنید – چنانکه معنی بیعت مطلق همین است – و یا گفته شود همچنانکه از آن دو با وجود خلافکاری اطاعت کردید از من هم اطاعت کنید.

از آنجا که حضرت در مقام تحریص مردم است آنچه مناسب این مقام است بیان می فرماید؛ همچون اشاره به فضل خود نسبت به دیگران و عدم رغبت به حکومت و رجوع و هجوم مردم برای بیعت با خود.

همچنین روایت اطلاقی ندارد که بتوان از آن امکان نقض بیعت در صورت عدم وفاء به وظایف را نتیجه گرفت.

 

اشکال و جواب؛ عرفی بودن بیعت

اشکال؛ کلام و سخن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک کلام خطابی و جدلی است و نه کلام استدلالی؛ به عبارت دیگر حضرت در مقام آن است که با هر بیان ممکن به مخاطب خود بفهماند که التزام به بیعت بر آنان واجب است و آنان را بر جنگ با معاویه و پیمان شکنان تحریص و ترغیب کند، بر این اساس حضرت از دیدگاه خود مردم و بنا به آنچه مردم صحیح می دانستند با آنها سخن می گوید و بنابراین از این کلام در مورد بیعت مشروط و مطلق و صحت یکی از این دو نمی توان نتیجه ای گرفت و به آن استدلال کرد.

 

جواب؛ بحث بیعت یک بحث تعبدی نیست بلکه چنانکه گفتیم بیعت در میان عرب یک امر عرفی بوده است. ما در اینجا درصدد آنیم که مقتضای بیعت را بشناسیم و اینکه آیا در آن زمان انعقاد بیعت به نحو مشروط نیز واقع می شده است یا خیر. اگر حاکم در آن زمان خلاف مقتضای بیعت رفتار می کرد آیا مردم بیعت خود را با او نقض می کردند یا در هر حال خود را ملزم به بیعت می دانستند؟

از این رو اگر از اطلاق یا عدم اطلاق روایت هم سخن به میان می آید مراد، شناخت همان امر عرفی ارتکازی است. مردم چرا نسبت به خلیفه اول و دوم نقض بیعت نکردند؟ چون از دید آنها – بر خلاف  برخی خواص اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله همچون سلمان و ابوذر و غیره –  خلاف فاحشی در سیره این دو با سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله وجود نداشت و این دو نیز رفتار و احکام خود را با اجتهاد به رأی توجیه می کردند. بیعت مردم با آنها مبتنی بر این بود که حاکم یک فرد دیندار باشد و طبق مصالح اسلام رفتار کند و آنچه آن دو خلیفه انجام می دادند را در همین جهت می دیدند و می دانستند.

از سوی دیگر ارتکاز همین مردم نسبت به خلیفه سوم چنین بود که وی به مقتضای بیعت عمل نمی کند و به بیعت وفادار نماند و بر اساس همین ارتکاز با او مخالفت کردند. خلاصه اینکه همان ارتکاز عرفی که عمل خلیفتین را تصحیح می کند رفتار خلیفه سوم را منافی با مقتضای بیعت می بیند.

بنابراین اگر کلام امیرالمؤمنین علیه السلام را نقل می کنیم قصد آن نیست که به استدلال جنبه تعبدی داده شود بلکه از کلام حضرت به دلالت التزامی ار تکاز عرفی مردم را درمی یابیم.

 

نکته ای تفریعی

با دقت در تفاوت عملکرد خلیفه سوم با خلیفتین و تفاوت واکنش مردم نسبت به آنها می توان گفت چه بسا میان معاویه و یزید – لعنة الله علیهما – نیز چنین تفاوتی بود؛ به این معنا که معاویه ظاهرسازی می کرد ولی یزید چنین نبود و صراحتاً نبوت را انکار می کرد و می گفت: «فلاخبر جاء و لا وحی نزل».

 

نکته؛ انحصار جواز نقض بیعت در نقض بیّن مفاد

دانستیم که حاکم موظف است طبق مقتضای بیعت رفتار کند و در غیر این صورت مردم مجاز به نقض بیعت خود با او هستند؛ نکته این است که مردم در صورتی می‌توانند به خاطر نقض مفاد بیعت توسط حاکم از بیعت خود رجوع کنند که نقض مفاد توسط حاکم نقض بیّن باشد؛ مانند اینکه برخلاف نصّ بیّن رفتار کند؛ و نه آن نقض که عندالناس قابل توجیه است.

 

روایت سوم

قَالَ امیرالمؤمنین علیه السلام: «أَوَلَمْ یبَایعْنِی بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ لَا حَاجَةَ لِی فِی بَیعَتِهِ إِنَّهَا کَفٌّ یهُودِیةٌ لَوْ بَایعَنِی بِکَفِّهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِه‏.»[2]

مروان بن حکم در جنگ جمل اسیر می شود. پس از به حضرت عرض می کنند او با شما بیعت می کند. حضرت می فرمایند آیا پس از قتل عثمان با من بیعت نکرد؟ من به بیعت او نیاز ندارم، دست او دست یهودی است و اگر بیعت کند در نهان بیعت خود را نقض می کند.

امیرالمؤمنین علیه السلام مروان را به سبب پیمان شکنی مذمت می فرماید و از این حیث او را به یهود تشبیه می فرماید؛ چون یهودیان با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقض بیعت می کردند و معروف به پیمان شکنی بودند.

 

نقد و اشکال بر دلالت

روایت به بحث مانحن فیه دخلی ندارد و حضرت علیه السلام در اینجا تنها در مقام مذمت ناقضین بیعت و بیان لزوم وفای به بیعت است؛ به عبارت  دیگر در اینجا چنین نیست که از سوی حاکم رفتاری خلاف مقتضای بیعت سرزده باشد و بیعتگذار متقابلاً بیعت خود را نقض کرده باشد و به خاطر این نقض بیعت مورد شماتت حاکم قرار گرفته باشد.

بنابراین روایت را نمی توان برای بحث فعلی – یعنی جواز عدم وفاء به بیعت در صورت رفتار خلاف مقتضای بیعت و نقض آن از طرف حاکم – مورد استناد قرار داد؛ چون می دانیم حضرت در اداره امور حاکمیتی مستقیم بود و بلکه او خود، صراط مستقیم بوده و هست.

روایت اطلاق نیز ندارد؛ یعنی دلالت ندارد بر اینکه وفاء به بیعت از سوی بیعتگذار مطلقاً لازم است خواه حاکم در رفتار خود مستقیم باشد یا غیر مستقیم.

 

نقض بیعت از سوی بیعتگذار

یهود با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردند ولی پس از مدتی پیمان خود را شکستند و رسول خدا صلی الله علیه و آله با آنان وارد جنگ شد. نکته اینکه در اینجا نقض بیعت از سوی بیعتگذار واقع شده است و نه حاکم و این حاکم است که بیعت کنندگان را به سبب پیمان شکنی مجازات می کند. بنابراین نقض بیعت همانطور که ممکن است از حاکم سر بزند از بیعتگذار نیز احتمال و امکان صدور دارد و در هرحال پس از نقض بیعت یکسویه، طرف مقابل نیز مجاز به عدم التزام به بیعت خود می باشد.

 

نکته؛ تشکیل مدنیّت مدرن فراقبیله ای در صدر اسلام

رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از آنکه به مدینه وارد شد ساختار قبیله ای حاکم در آن را به هم ریخت و جامعه ای واحد متشکل از قبایل مختلف ایجاد کرد؛ به عبارت دیگر یثرب پیش از ورود بابرکت رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله به آن، محل زندگی قبایل مختلف بود که هریک جدای از دیگری قواعد قبیله ای خود را اجرا می کرد و رئیس خاص خود را داشت اما پس از آنکه به اسلام گرویدند دولت جدیدی تشکیل شد و قبایل مختلف تحت حکومت واحده متمدن و زعامت شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفت. تشکیل چنین ساختار متمدن سیاسی متشکل از قبایل گوناگون هنر آن حضرت بود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله برای تشکیل چنین حکومتی یک قرارداد عمومی با اهالی یثرب منعقد ساخت و سپس با تک تک قبایل یهود قراردادی جداگانه منعقد ساخت؛ قراردادی مبنی  بر اینکه هر یک از طرفین از دیگری در صورت بروز خطر حمایت کند. به این ترتیب قبایل مختلف حاکمیت رسول خدا صلی الله علیه و آله را به رسمیت شناختند در عین اینکه ساختار درون قبیله ای و حاکمیت خود را نیز حفظ کردند؛ یعنی ساختاری شبیه به حکومت فدرالی. نتیجه این شد که قبایل مختلف ملزم به رعایت قوانین کلی حکومت اسلامی شدند؛ قوانینی همچون پرداخت مالیات یا جزیه./223/907/م

وصلی الله علی سیدنا محمد و آل محمد

تقریر: جلال الدین زنگنه


[1]شیخ المفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، جلد ‏1، صفحه 262ـ 261

[2] نهج البلاغة، خطبه 73

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶