vasael.ir

کد خبر: ۵۹۱۰
تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۴:۵۰ - 13 August 2017
معرفی کتاب؛

استعمار فرانو (رویارویی زرسالاران اقتدارطلب با اسلام)

وسائل ـ حقیقت آن است که اسلام و زرسالاران اقتدارطلب، هر دو به مفهومی ایدئولوژیک وابسته‌اند که هر کدام ماهیت نسبیت و چندگانگی خود را پنهان کرده‌اند؛ اگرچه زرسالاران اقتدارطلب، یک طبقه اجتماعی است، ولی نماینده یک ایدئولوژی برخوردار از یک نظام فکری و عملی گسترده است، این ایدئولوژی، تمدنی با نام تمدن غرب را بنیان نهاده است و اسلام نیز به عنوان یک دین با ایدئولوژی قوی و نظام فکری و عملی کامل و جامع خود شناخته می‌شود.

به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه تخصصی وسائل؛ کتاب «استعمار فرانو» به قلم مریم حایک، در سال 1387، توسط انتشارات مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما منتشر گردیده است.

استعمار به معنای تسلط بر کشورها و به تاراج بردن ثروت و منافع کشور زیر سلطه، همواره گونه‌های متفاوتی داشته است. در گذشته، استعمار از طریق هجوم و لشکرکشی به سرزمین‌ها و چیره شدن بر منافع و ثروت اقتصادی کشورهای مستعمره صورت می‌گرفت، در دوران استعمار نو، استعمار و غارت کشورها نه از راه نظامی، بلکه با اشغال سیاسی و کنترل هیئت حاکمه کشورها صورت می‌گرفت؛ ولی امروزه این تسلط شکل متفاوتی پیدا کرده است و آشکارا، چهره کریه خود را نشان نمی‌دهد.

در واقع، استعمارگران در شکل جدید استعمار می‌کوشند با تسلط پنهان و نامحسوس بر منابع حیاتی و مالی، سلطه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خود را تحقق بخشند. در این شیوه جدید، ویژگی برجسته استعمار، مشروعیت بخشیدن به سلطه فرهنگی از طریق رسانههای جمعی به منظور تخریب عقاید و باورهای افراد کشورها به ویژه نسل جوان است.

به تعبیر دیگر این شیوه، شیوهای از اعمال قدرت در مقایسه با شیوههای سنتی و سخت گذشته است که با بهرهگیری از ارزشهای موجود در فرهنگ و جذابیت‌های ایدئولوژیکی، موجب میشود یک فرد، گروه یا کشور، کاری کند که فرد، گروه یا کشورهای دیگر، همان چیزی را بخواهند که او میخواهد.

در استعمار فرانو، انسانها به جای کشورها مورد هدف قرار می‎گیرند، به عبارت دیگر، استعمار فرانو همه جهان را با تمام امکاناتش هدف قرار میدهد و به کمک فن آوری اطلاعات و دانش ارتباطات، مرزهای کشورها را در هم مینوردد و با فرد فرد انسانها به عنوان هدف استعماری خود ارتباط برقرار میکند؛ در چنین شیوهای از استعمار، استعمارگران برای تسلط و کنترل همه جهان، برنامههای گسترده اقتصادی، نظامی و فرهنگی را طرح و سیاستگذاری میکنند.

در این راستا، آنچه مانع بزرگ و اساسی در راه استعمار فرانو، مانند دیگر شیوههای کهن و نو قرار می-گیرد، اسلام و آموزههای ناب آن است که با هر گونه تظلم و پذیرش ستم و زیر بار تسلط دیگران بودن، مقابله میکند؛ بر همین اساس، استعمارگران در این شیوه جدید، در تقابل با اسلام، بینشها، گرایشها و رفتارهای مادی و معنوی امت مسلمان را هدف قرار میدهند و از راه تسلط بر فرهنگ کشورهای اسلامی، زمینههای تسلط اقتصادی و سیاسی خود را فراهم میآورند. آنان در این راه، از برنامههای گوناگونی سود میجویند؛ تضعیف باورها، تخریب هویت فرهنگی، گسترش فساد و تحریک مذاهب اسلامی بر ضد یکدیگر، از جمله ابزارهای استعمارگران در این زمینه است.

 

پیشگفتار

«استعمار» از معدود واژههایی است که همه ملتهای محروم و ستمدیده جهان از آن تعریفی مشترک دارند، تصرف دولتی قوی در مملکتی ضعیف، غصب اموال و پای مال کردن حقوق ملت ضعیف، برداشت مشترک همه ملتهای ضعیف جهان از واژه استعمار است، نخستین حالت از چهره کریه استعمار که خود را به مردم جهان نشان داد، اشغال سرزمین ملتهای ضعیف و حضور فیزیکی نیروهای بیگانه در آن سرزمین بود.

با گذشت زمان، مقاومت ملتهای مستعمره، استعمارگران را مجبور کرد تا برای غارت این کشورها، شیوه دیگری در پیش گیرند. اشغال سیاسی و کنترل هیئت حاکمه و دولت کشورهای ضعیف که «استعمار نو» نامیده شد، دومین حالت از چهره استعمار بود. پس از چندی، این شکل از استعمار نیز در نظر استعمارگران، کارآیی خود را از دست داد و همین امر سبب شد تا استعمارگران به حالت دیگری از استعمار روی آورند؛ حالتی که متناسب با ویژگی‌های عصر کنونی است و «استعمار فرانو» نامیده میشود.

استعمارگران استعمار فرانو، با آگاهی از رویارویی همیشگی دین اسلام با شکل‌های متفاوت استعمار و با توجه به ویژگیهای استعمار فرانو، اسلام را بزرگترین مانع تحقق اهداف استعماری خود میدانند و با تمام توان، به مقابله شدید و گسترده با آن پرداختهاند .حال این پرسش مطرح است که برنامه‌های مسلمانان و جوامع اسلامی به ویژه سیاستهای نظام جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با برنامههای استعمار فرانو چیست؟ هدف این پژوهش، تبیین سیاستها و برنامههای پیشنهادی برای مقابله با استعمار فرانو است.

 

توصیف کتاب:

این کتاب پنج فصل دارد؛ در فصل اول، پس از طرح موضوع پژوهش و اهمیت آن، به تعریف مفاهیم کلیدی به کار رفته در پژوهش، توضیح هدف، پرسشها، فرضیه، روش، پیشینه و کاربرد رسانهای پژوهش پرداخته شده است. در فصل دوم، برنامههای کلی استعمار فرانو و در فصل سوم، تقابل استعمار فرانو با اسلام بررسی میشود.

فصل چهارم کتاب، به توضیح برنامههای جوامع اسلامی در مقابله با استعمار فرانو پرداخته است. در فصل پنجم نیز با عنوان همراه با برنامهسازان، محورهای مهم برنامه-سازی در سازمان صدا و سیما برای مقابله با استعمار فرانو توضیح داده شده است.

 

فصل اول: کلیات

نگارنده درباره اهمیت پژوهشش نوشته است: در بررسی جایگاه و اهمیت مسئله استعمار فرانور آن در رویارویی با اسلام، توجه به نکتههای زیر ضروری است:

1. دین اسلام، خواهان آزادگی، سیادت و استقلال همه انسانهاست و با هرگونه چپاولگری، استعمار و استثمار مخالف است.

2. اسلام در اندیشه اصلاح جهانی است و همه پیروان آن موظفند زمینه تحقیق این هدف را فراهم سازند.

3. دوران استعمار نو پایان یافته است و استعمارگران دوران دیگری از استعمار نامحسوس بشر را با عنوان استعمار فرانو آغاز کردهاند.

4. سردمداران استعمار فرانو، اسلام را بزرگترین مانع تحقق اهداف استعماری خویش میدانند.

5. بخش عمده اهداف، سیاستها و برنامههای استعمار فرانو، مبارزه با اسلام و استعمار جوامع اسلامی است.

6. استعمار جامعههای اسلامی، با تسلط فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بر مسلمانان صورت می-پذیرد.

7. استعمار فرهنگی قدمه و زمینهساز تحقق استعمار اقتصادی و سیاسی است.

8. جریان استعمارپذیری بسیار تدریجی و نامحسوس است.

 

نگارنده در ادامه بحثش به مفاهیم کلیدی اشاره کرده و نوشته است: در این پژوهش، چند مفهوم کلیدی مطرح است که عبارتند از:

1. استعمار فرانو: استعمار فرانو، شیوه استعماری تازهای است که در آن زرسالاران اقتدارطلب میکوشند با سلطه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کامل، تدریجی و نامحسوس بر انسانها، همه منابع حیاتی و مالی جهان را غارت کنند، استعمارگران استعمار فرانو، استعمار فرهنگی را در صدر برنامههای استعماری خویش قرار میدهند و سلطه فرهنگی را مقدمه و زمینهساز سلطه اقتصادی و سیاسی میدانند.

2. زرسالاران اقتدار طلب: طبقهای اجتماعی هستند که در قالب نظام سرمایهداری، رفتارهای خویش را ساماندهی میکنند، زرسالاران اقتدارطلب درصدد هستند با تکیه بر قدرت اقتصادی و بهرهگیری از دیگر منابع قدرت، همه منابع حیاتی و مالی جهان را در اختیار بگیرند.

3.  استعمارستیزی اسلامی: این امر به معنای مبارزه با هرگونه استعمار و استثمار یا مدیریت نظام جهانی، مبتنی بر ارزشها و فرهنگ مادی، با استفاده از مفاهیم اسلامی است.

4. رسالت رسانه ملی: با توجه به اینکه تهاجم فرهنگی، تبلیغی و خبری زرسالاران اقتدارطلب، با بهرهگیری از «امپریالیسم رسانهای» صورت میگیرد، مبارزه با این تهاجمها، نیازمند بهرهگیری از ابزارهای رسانهای است. رسانه ملی نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان محور مدیریت و هدایت فکر، فرهنگ، روحیه، اخلاق و شیوههای رفتاری جامعه، در مقابله با استعمار فرانو، رسالت بسیار بزرگی دارد.

نویسنده درباره اهداف پژوهشش می نویسد: ارائه سیاستها، خطمشیها و برنامههای پیشنهادی به منظور مبارزه با استعمار فرانو» است، موارد زیر راههای دست یابی به این اهداف است:

1. بررسی مفهوم استعمار فرانو و ویژگیهای آن

2. بررسی استراتژی جهانی استعمار فرانو

3. بررسی برنامههای جهانی استعمار فرانو

4.  بررسی برنامههای استعمار فرانو در رویارویی با اسلام و مسلمانان بهویژه نظام جمهوری اسلامی ایران

5.  بررسی برنامههای اثرگذار و مفید نظام اسلامی در مقابله با استعمار فرانو

6. بررسی سیاستهای فعلی نظام جمهوری اسلامی ایران در مقابله با استعمار فرانو

7. بررسی رسالت صدا و سیما در مقابله با استعمار فرانو

 

فصل دوم: استعمار فرانو

نگارنده درباره زمینه تاریخی استعمار فرانو می نویسد: استعمار در طول تاریخ با شکلهای متفاوتی بر ملل محروم و ستم دیده جهان مسلط شده است، شناخت چهره نفرتانگیز استعمار جز در آیینه حقایق تاریخی و واقعیتهای عرصه روابط بینالملل امکانپذیر نیست. مفهوم استعمار با موج دوم تمدنی که با شروع عصر انقلاب صنعتی در اروپا به وجود آمد، مشهود و ملموس شد.

با آغاز عصر روشنگری و انقلاب صنعتی در اروپا، مبانی فکری و اخلاقی ویژهای به وجود آمد که «کالوینیسم» و «مرکانتیلیسم» نمونه-های برجسته آن بودند. کالوینیستها، کار و تلاش، تسلط بر طبیعت و شناخت و استخدام هر چه بیشتر قوای موجود در طبیعت را موجب تقرب الهی میدانستند، مرکانتیلیستها نیز معتقد بودند باید خزانه دولت را اگرچه به قیمت چپاول و غارت دیگر ملل، از ثروت انباشت.

رخ دادن انقلاب صنعتی در بستر فرهنگ و اخلاق مرکانتیلیستی، شرایط را به زیان ملتهای محروم و ضعیف پیش برد. در این دوره، دولتهای مقتدری در قاره اروپا شکل گرفتند که برای تأمین منابع طبیعی، نیروی کار فراوان و ارزان قیمت و بازار مصرف برای انبوه کالاهای تولید شده خود، با تکیه بر قدرت نظامی بیرقیب، به حریم دیگر ملل غیرصنعتی دستاندازی کردند.

در این دوره که به «دوره استعمار» معروف است، کشورهای استعماری بزرگی مانند بریتانیا، پرتغال، فرانسه، اسپانیا و هلند، با شعار آبادانی، به اشغال و چپاول ملتهای فقیر پرداختند. استعمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ملل مستعمره، بهطور مستقیم با اشغال کشورها، حضور فیزیکی نیروهای استعمارگر در کشور مستعمره و اداره مستقیم امور آنها صورت میگرفت. رقابت قدرتهای بزرگ و استعماری اروپا، سرانجام به جنگ های جهانی اول و دوم انجامید.

حاصل جنگ جهانی دوم، شکست آلمان نازی در غرب، فروپاشی امپراتوری ژاپن در خاور دور و شکلگیری دو بلوک قدرت در جهان بود. ایالات متحده امریکا که در جنگ های جهانی، به دلیل دور بودن از میدانهای جنگ، خسارت اقتصادی متحمل نشده بود، پس از پایان جنگ، بهعنوان برنده حقیقی جنگ و بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان، وارد صحنه بین-المللی شد و رهبری بلوک غرب را با ایدئولوژی لیبرالدموکراسی سرمایهداری بازار آزاد، در برابر بلوک شرق با ایدئولوژی مارکسیستی لنینیستی، به رهبری شوروی سابق در دست گرفت؛ در این دوره که به دوره «جنگ سرد» معروف است، استعمار بهگونه ای نو خود را نشان داد.

نگارنده در ادامه و درباره ویژگی های استعمار فرانو نوشته است: استعمار فرانو عبارت است از سلطه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کامل، همهجانبه، تدریجی و نامحسوس بر منابع حیاتی و مالی همه جهان که با محوریت امپریالیسم فرهنگی تحقق می یابد. ویژگی برجسته استعمار فرانو، محوریت بخشیدن به مفهوم «قدرت فرهنگ» است.

این به آن معنا نیست که استعمارگران در فضای استعمار قدیم و جدید از «قدرت فرهنگ» غافل بودهاند، بلکه شواهد تاریخی، گویای بهرهمندی استعمارگران از قدرت فرهنگ به ویژه تلاش برای تغییر دین، زبان، آداب و رسوم و ساختار آموزشی مستعمرهها، متناسب با علاقههای فرهنگی و تمدنی خویش در تمامی دورانهای استعمار است.

به عبارت دیگر، میتوان مبنای استعمار فرانو با محوریت قدرت فرهنگ را آن چیزی دانست که به عنوان مفهوم قدرت نرم ارائه میشود. قدرت نرم، شیوهای از اعمال قدرت در مقایسه با شیوههای سنتی و سخت است که با بهرهگیری از ارزشهای موجود در فرهنگ و جذابیتهای ایدئولوژیکی موجب میشود یک فرد، گروه یا کشور کاری کند که فرد، گروه یا کشورهای دیگر همان چیزی را بخواهند که او میخواهد.

ویژگی دیگر استعمار فرانو آن است که در آن برخلاف استعمار قدیم، قطب و مرکزی وجود ندارد، استعمار فرانو بر پایه جامعه شبکه ای جهانی شکل می گیرد و در آن، شبکه ای از روابط اقتصادی و همکاریهای تجاری بر محور سرمایه و سرمایهداری به وجود می آید .در این استعمار، پیمان های اقتصادی، جای گزین پیمانهای نظامی و بلوکبندی های اقتصادی، جای گزین بلوک های نظامی می شود و روشن فکران، فرهیختگان و سرمایهداران داخلی کشورهای مستعمره به عضویت این شبکه درمی آیند.

در استعمار فرانو، هدف استعمارگران، به جای استعمار کشور یا منطقه ای ویژه، تسلط بر انسان‌هاست؛ به عبارت دیگر، استعمار فرانو همه جهان را با تمام امکاناتش هدف قرار می دهد و به کمک فن‌آوری اطلاعات و دانش ارتباطات، مرزهای کشورها ـ ملت ها و دولت ـ را درهم می نوردد و با تک تک انسانها به عنوان اهداف استعماری و استکباری خود ارتباط برقرار می کند.

در استعمار فرانو، مسائل جهانی با کنترل مبادی فرهنگسازی جهانی و کنترل نهادهای بینالمللی، مهار و کنترل همه جهان بر اساس امیال و منافع نظام سرمایهداری امکانپذیر می شود؛ در چنین نظامی، استعمارگران در تمامی جنبههای نظامی و اجتماعی، به برنامهریزی و سیاستگذاری میپردازند و درصددند با تحکیم ارزشها و فرهنگ مادی، بر مدیریت نظام جهانی تسلط یابند.

از ویژگی های خاص استعمار فرانو که سبب تمایز آن از استعمار نو و کهنه می شود، ماهیت استعمارگر در استعمار فرانوست. در استعمار فرانو، استعمارگر، دولت یا دولتهای ویژهای نیست، بلکه طبقه ای اجتماعی است که دولتها را در حد توانایی و قدرت خود و آمادگی آنها هدایت می کند.

افراد این طبقه در بافت و ساخت دولتها حضور دارند و با وسیله قراردادن دولتها، اهداف استعماری خود را تحقق می بخشند. این طبقه اجتماعی که از آن با عنوان «سرمایهداران» یا «زرسالاران اقتدارطلب» نام برده می شود، رفتارها و نهادهای مورد نیاز خویش را در قالب نظام سرمایهداری ساماندهی می کند.

در نظام سرمایهداری، تمامی مفاهیم، از دیدگاه این نظام درباره سعادت فرد و جامعه اثر میپذیرد. در این نظام، رفاه با مفهوم ویژهای هدف نهایی است و رشد از آن رو که در رفاه مؤثر است، به عنوان هدف میانی مطرح میگردد. به عبارت دیگر، در نظام سرمایهداری، هرچه انسان به امیال خود بیشتر پاسخ گوید و از زندگی بیشتر لذت ببرد، سعادتمندتر است. منفعت یا مصلحت یک جامعه، از جمع منافع همه افرادی شکل میگیرد که آن جامعه را تشکیل می دهند.

بنابراین، سعادت جامعه به معنای بیشترین لذت، برای بیشترین افراد است. در این جامعه، افزایش جمع جبری منفعت تک تک افراد اهمیت و اگر تغییرهای اجتماعی به سود فردی باشد، این جمع جبری افزایش مییابد و میتوان گفت بر رفاه اجتماعی افزوده شده است.

سعادتی که بر این مبنا در نظام سرمایهداری حاصل میشود، در بعد اجتماعی آن، چیزی جز حداکثر لذت و حداقل رنج برای بیشترین افراد نیست. با چنین تفسیری، سعادت و رفاه اجتماعی به عنوان هدف اصلی نظام سرمایهداری، سه نتیجه مهم را به همراه دارد: نخست اینکه در این نظام، مقاصد اقتصادی در اولویت قرار میگیرد.

سعادت اجتماعی به معنای بیشترین رضایتمندی و لذت حسی برای بیشترین افراد، یک هدف مادی صرف است و به مصرف کالاها و خدمات مادی میانجامد. نظام سرمایهداری در این فرآیند، متکفل تنظیم تولید، توزیع و مصرف کالاها و خدمات است. بنابراین، هدف اقتصادی، با هدف نهایی کل نظام سرمایهداری یکی میشود. از آنجا که هدف نهایی نظام سرمایهداری با تمام جنبههایش، هدفی اقتصادی است، طبیعی است که این هدف، از میان اهداف این نظام در رأس قرار گیرد و دیگر هدفها در خدمت اهداف اقتصادی باشند.

 

فصل سوم : استعمار فرانو در مقابله با اسلام

نگارنده در قسمتی از این فصل و درباره ماهیت تقابل اسلام و زرسالاران اقتدارطلب می نویسد: در بررسی سطح رابطه تقابلی «اسلام» و «زرسالاران اقتدارطلب»، نخستین مسئله مهم، غیرموجه و نادرست بودن دو مقوله ای است که در این رابطه تقابلی مطرح می شود؛ زیرا اسلام یک دین است و زرسالاران اقتدارطلب، یک طبقه اجتماعی به شمار می روند.

تقابل باید میان دو شیء گوناگون، ولی همجنس صورت بگیرد، مانند تقابل قشر زرسالاران اقتدارطلب با قشر محرومان یا دین اسلام با دین مسیحیت که هر دو از یک جنس هستند. این یک حقیقت و شاید بتوان گفت از بدیهیات است. اگر زمانی عبارتی مانند «شمال و اسلام» یا «جنوب و مسیحیت» را بشنویم، به نظر ما جمع میان این دو مقوله، ناموجه و نامأنوس است.

حال این پرسش مطرح است که چرا مردم کشورهای اسلامی و اقشار طبقه زرسالاران اقتدارطلب، نسبت به تقابل یک دین و یک طبقه اجتماعی هیچگونه حساسیتی نشان نمی دهند؟ شاید بتوان گفت که تکرار عبارت «اسلام و زرسالاران اقتدارطلب»، در خو گرفتن و تسلیم شدن در برابر این عبارت مؤثر بوده است، ولی مسئله تکرار در اینجا مبیّن همه چیز نیست.

حقیقت آن است که اسلام و زرسالاران اقتدارطلب، هر دو به مفهومی ایدئولوژیک وابستهاند که هر کدام ماهیت نسبیت و چندگانگی خود را پنهان کردهاند؛ اگرچه زرسالاران اقتدارطلب، یک طبقه اجتماعی است، ولی نماینده یک ایدئولوژی برخوردار از یک نظام فکری و عملی گسترده است، این ایدئولوژی، تمدنی با نام تمدن غرب را بنیان نهاده است و اسلام نیز به عنوان یک دین با ایدئولوژی قوی و نظام فکری و عملی کامل و جامع خود شناخته می‌شود.

اگر استعمار فرانو را سلطه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی کامل، همهجانبه، تدریجی و نامحسوس بر تمام منابع حیاتی و مالی جهان تعریف کنیم، سلطه فرهنگی، اساس و زیربنای سلطه اقتصادی و سیاسی است. سیطره بر اقتصاد و سیاست، با اندیشه و فرهنگ آغاز می شود؛ زیرا اندیشه مستقل، اقتصادی مستقل مبتنی بر واقعیت اصولی و ویژگیهای ذاتی پدید می آورد.

تفکر وابسته یا فرهنگ وارداتی اقتصادی اگرچه از امکانات مادی برخوردار باشد، از چارچوب وابستگی اقتصادی و قالبهای آماده شده خارج نمی شود. سیاست مستقل و آزاد نیز تنها از فرهنگی مستقل پدید میآید. تعریف مفاهیمی چون سلطهگری، وابستگی یا استقلال در فرهنگ سیاسی یک کشور، جهتدهنده و مشخصکننده مسیر فعالیتهای سیاسی یک کشور است.

بر همین اساس، استعمارگران استعمار فرانو در رویارویی با اسلام، فرهنگ اسلامی و به عبارتی، بینشها، باورها، گرایش ها و رفتارهای مادی و معنوی امت اسلامی را هدف قرار میدهند. زرسالاران اقتدارطلب میکوشند با سلطه فرهنگی بر مسلمانان، مقدمات سلطه اقتصادی و سیاسی خود را فراهم کنند.

به عبارت دیگر، با هجوم به فرهنگ، هم به ریشه حمله می شود و هم به ساقه، برگ و میوه ها دستبرد زده می شود. هرچند در این هجوم، غارت میوه ها مشهودتر است، ولی خشکاندن ریشه ها، خطرناکتر و نابودکنندهتر است. نابودی باورها، بینش ها و ارزش های معنوی و جای گزین ساختن فرهنگ مادی در ذهن تکتک مسلمانان، هدفی است که استعمارگران بیوقفه در پی تحقق آن هستند.

القای اندیشه های انسانمحوری در برابر خدامحوری، اصالت دنیا و مادیگرایی در برابر امور معنوی و آخرتگرایی، تقدسبخشیدن به دانش و یافته های ذهنی و فکری انسان به جای آموزههای آسمانی دین اسلام و ترویج لذتجویی مادی در برابر آرامشخواهی معنوی فرهنگ اسلامی ، نتیجه ای جز استحاله فرهنگی مسلمانان ندارد.

 

فصل چهارم: مقابله جوامع اسلامی با استعمار فرانو

نگارنده درباره پیشینه تهاجم فرهنگی غرب در ایران می نویسد: تاریخ ایران از گذشته تاکنون، شاهد دگرگونی های فرهنگی بنیادینی بوده است. در زمان حمله اسکندر مقدونی به ایران، فرهنگ ایرانی در حال رکود بود و اندیشمندان ایرانی با حقیقت آن بیگانه بودند. بنابراین، اسکندر توانست پس از پیروزی نظامی بر نیروهای ایرانی، فرهنگ و تمدن آن را به شدت دگرگون کند، چنانکه ایران پس از حکومت ساسانی نتوانست خود را از سلطه آموزه های فرهنگ یونانی حاکم شده به وسیله اسکندر و جانشینان وی برهاند.

جامعه ایرانی تا پیش از صفویه با وجود ارتباط با فرهنگ ها و تمدن های گوناگون به ویژه چین که در مسیر جاده ابریشم قرار گرفته بود، هرگز نسبت به این فرهنگها خودباختگی نشان نداد و فرهنگ و تمدن مستقل اسلامی خود را نگاه داشت و آثاری پدید آورد که امروزه نیز جزو شاهکارهای بزرگ تاریخ بشر به شمار می آید.

ایران در عصر اسلامی ، پس از پشت سر گذاشتن تجربه بسیار پربار و نشان دادن جلوه های برتری از تمدن اسلامی در زمان صفویه، کمکم زمینه پذیرنده ای برای نفوذپذیری یافت، از آن زمان، گروهی از جمله میسیونرهای مذهبی غرب، راهی ایران شدند و توانستند بنیاد اندیشه غربی را نخست در میان درباریان و سپس در مجامع علمی و فرهنگی همگانی سازند، به گونهای که زمینه فعالیت آنها به توده جامعه ایرانی نیز کشیده شد.

برژنسکی در کتاب میسیونرهای کلیسای انجیلی در رابطه امریکا با ایران دوره پهلوی می نویسد :49سال پیش از آنکه نخستین دیپلمات امریکایی، استوارنامه خود را در تهران تسلیم کند، میسیونرهای کلیسای انجیلی وارد ایران شدند. آنها پیش از جنگ دوم جهانی، زنجیره ای از مدرسه ها و بیمارستانها را در ایران اداره می کردند، این مدرسه ها برای نخستین بار آموزش به سبک غربی را در ایران رایج کردند. میسیونرها می کوشیدند مردم ایران را به نسخه های محلی و پروتستان-های مدرن امریکایی تبدیل کنند.

میسیونرها برای آموزش ادبیات غربی، ریاضیات، علوم و انجیل، مدرسههایی تأسیس کردند. آنان از قدرت و ارتباطات قوی با حکومت برخوردار بودند و می خواستند ایران را تغییر دهند و به صراحت می گفتند مدرسه های ما طعمههایی است که با کمک آنها مسلمانان را شکار می کنیم، با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و برقراری نظام جمهوری اسلامی، حاکمیت فکر دینی و فرهنگ اسلامی به مانع بزرگی بر سر راه نفوذ غرب در ایران تبدیل شد و هیچگونه نفوذ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی غرب را تحمل نمی کرد.

مخالفت جمهوری اسلامی ایران با سیاستهای استعماری زرسالاران جهانی در طول سه دهه، نه تنها استعمارگران را از منافعشان در ایران محروم کرد، بلکه سبب شد تا برخی کشورهای زیر سلطه استعمار نیز از این نگرش مخالفتجویانه انقلاب ایران الگو بگیرند. بر همین اساس، استعمارگران، جریان گسترده و سازمانیافته ای را علیه نظام جمهوری اسلامی و فرهنگ ملی و اسلامی آن در خارج و داخل کشور آغاز کردند.

اعمال انواع فشارها و تحریمهای بینالمللی سیاسی، اقتصادی، نظامی ، فرهنگی، حقوقی و تکنولوژیکی، اتهام زدن ضدیت با اصول اساسی حقوق بشر مانند آزادی و دموکراسی، القای نداشتن مقبولیت و محبوبیت بینالمللی و به تبع آن، ایجاد و پرورش احساس حقارت و خودکمبینی در جوامع اسلامی نسبت به جوامع سرمایهداری غرب، از اقداماتی است که دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران همواره از آن بهره میجویند.

مقابله جمهوری اسلامی ایران با موضوع استعمار فرهنگی، نیازمند مقدمه ای است و آن، باور این هجوم است. سالها پیش مقام معظم رهبری عنوان «تهاجم فرهنگی» را بیان کرد، ولی چندین سال طول کشید تا سیاستمداران و مردم ما چنین توطئهای را باور کنند. باور این امر اهمیت بسیاری دارد و هم اکنون این باور در بدنه فرهنگی و دانشگاهی ما تا حدی شکل گرفته است. نخستین قدم پس از ایجاد باور، برنامهریزی است. مقابله با این تهاجم، باید با برنامهریزی همراه باشد. برخوردهای انفعالی نه تنها نتیجه مثبتی نخواهد داشت، بلکه در درازمدت، آثار منفی در پی خواهد داشت.

ازاینرو، نخست باید با مبانی نظری مقابله، تعریف و ترسیم شود و پس از آن، سیاستگذاری، برنامهریزی کلان، برنامهریزی خرد و اجرا مطرح گردد. مقام معظم رهبری در دیدار خود با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، در هشتم دی 1383 درباره راه کارهای مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن، نخستین گام را «مهندسی فرهنگی کشور» یا به عبارتی برنامهریزی دقیق عنوان کرد.

ایشان فرمود :یکی از مهمترین تکالیف ما در درجه اول، مهندسی فرهنگ کشور است؛ یعنی مشخص کنیم که فرهنگ ملی، فرهنگ عمومی و حرکت عظیم درونزا و کیفیتبخش که اسمش «فرهنگ» است و در درون انسانها و جامعه به وجود می آید، چگونه باید باشد؛ اشکالات و نواقصش چیست؛ چگونه باید رفع شود و کندی ها و معارضاتش کجاست. مجموعه ای لازم است که اینها را تصویر کند و بعد، مثل دست محافظی هوای این فرهنگ را داشته باشد.

 

فصل پنجم: همراه با برنامهسازان

نگارنده درباره جایگاه صدا و سیما در مبارزه با استعمار فرانو می نویسد: همانگونه که بیان شد، در بیان جنبههای گوناگون فرهنگی، سیاسی و اقتصادی استعمار فرانو، استعمار فرهنگی، اهمیت و برجستگی ویژهای دارد. به عبارت دیگر، می توان گفت استعمار فرانو، استمرار امپریالیسم فرهنگی است و در این امپریالیسم، رسانه ها به عنوان مهمترین ابزار فرهنگی، جایگاه ویژه ای دارند.

امروزه فضای حاکم بر نظام بینالملل به گونه ای است که پیش، هنگام و پس از هر حرکت و اقدام نظامی ، اقتصادی و سیاسی، به خبرسازی، مفهومسازی و تبلیغهای درست و نادرست پرداخته می شود. بخش گستردهای از تهاجم زرسالاران اقتدارطلب و در مقابل، دفاع و تهاجم جمعیت های مورد تهاجم استعمار فرانو، در حوزه رسانه ها انجام می شود.

بر همین اساس، زرسالاران اقتدارطلب با آگاهی از اینکه پیشرفت و تحقق سیاستها و برنامه های استعماریشان با تهاجمهای رسانه ای امکانپذیر است، به سرمایهگذاری و تقویت رسانه های وابسته می پردازند. اگرچه تمامی انسانها و جوامع بشری به عنوان اهداف استعمارگران در معرض تهاجم قرار دارند، ولی در این میان، نظام جمهوری اسلامی ایران با درک اهداف و مقاصد حقیقی پنهان شده در پشت تبلیغات فریبنده، به مقاومت در برابر استعمارگران برخاسته است.

جمهوری اسلامی ایران با اعتقاد به اینکه مقاومت، تنها به دفاع از منافع خویش محدود نیست، از تمام سرزمینهای اسلامی و منافع امت اسلامی با تمام توان دفاع می کند و همین امر سبب شده است تا آماج تهاجم خبری، تبلیغی، فرهنگی و اخلاقی استعمارگران قرار گیرد.

به یقین، مهمترین نهاد پاسخگو به این تهاجم رسانه ای، رسانه ملی صدا و سیماست. رسانه صدا و سیما در این باره دو وظیفه سنگین برعهده دارد. نخست اینکه این تهاجمها را در داخل کشور خنثی کند و دوم آنکه بکوشد متقابلاً در فضای عمومی ، به دشمن ضربه بزند. ادای این وظایف چنان اهمیت دارد که رهبر انقلاب اسلامی، فعالیت رسانه صدا و سیما را برای مبارزه با استعمار فرانو، برابر با همه تلاشها و فعالیتهایی میداند که در دیگر نهادهای کشور به این منظور صورت میگیرد.

صدا و سیما به عنوان مهمترین ابزار فرهنگی نظام جمهوری اسلامی ایران، برای مبارزه با جریان استعمار فرانو نیازمند الزاماتی است. این الزامات عبارتند از:

- امین نظام باشد.

- مورد اعتماد مردم باشد.

- از فرصتهای رقابتی برخوردار باشد؛ به این معنا که محصولات آن از نظر کمی و کیفی، قدرت رقابت با دیگر کشورها را داشته باشند.

- از آرایش رسانه ای کارآمد در عرصه استانی، ملی و بینالمللی برخوردار باشد، آرایش سازمانی و رسانه ای صدا و سیما باید به گونه ای باشد که بتواند همه کشور را در همه جنبهها پوشش دهد.

- قدرت انعطافپذیری برای انطباق با شرایط گوناگون و پیشبینینشده را داشته باشد.

- در برخورد با مسائل گوناگون، قدرت، توانایی، سرعت و چالاکی داشته باشد، بهگونه ای که بتواند در برخورد با مسائل گوناگون، به سرعت، راه کار درستی را برگزیند.

از محورهای مهمی که برنامهسازان صدا و سیما باید در تهیه برنامه ها به آن توجه داشته باشند، پرورش اخلاق عمومی جامعه است. هویت حقیقی و سازه اصلی یک جامعه، شاکله اخلاقی آن جامعه است که همه چیز بر محور آن شکل می گیرد، بر همین اساس، تقویت مبانی و اصول اخلاقی جامعه اهمیت فراوانی دارد.

توجه به اصول اخلاق اجتماعی چون انضباط اجتماعی، وجدان کاری، نظم و برنامهریزی، ادب اجتماعی، مشورت، حقوق دیگران، کرامت انسان، احساس مسئولیت، اعتماد به نفس ملی و شجاعت ملی، در برنامه های صدا و سیما در شکلدهی به اخلاق رفتاری افراد جامعه بسیار اهمیت دارد.

همچنین ترویج فضایل اخلاق فردی چون قناعت، امانت، درستکاری، حقطلبی، زیباطلبی، احترام و ادب به والدین و آموزگار، عفت و خویشتنداری در معنای صحیح آن، از جمله مسائلی است که باید برنامهسازان رسانه ملی صدا و سیما به آن توجه کنند. تفهیم مسائل اخلاقی با استفاده از نمادها و الگوهای ملموس برای مخاطب، از راه کارهای مؤثر در گسترش فضیلتهای اخلاقی است؛ از سوی دیگر، رد منهیات اخلاقی زیر در تبیین فضیلتهای اخلاقی در برنامه های صدا و سیما بسیار اهمیت دارد:

1. خودداری از قدرشناسی اجتماعی به بهانه پاداش اجتماعی و توقع داشتن ایثار

2.  ریاکاری، نفاق، چاپلوسی و خطر گسترش آن به صورت اخلاق اجتماعی

3. پردهدری، حرمتشکنی، قانونشکنی و جوسازی به عنوان وظیفهای دینی یا حرکتی انقلابی

4. بدگمانی به مردم و میل به تجسس در زندگی شخصی آنان و تفسیر نادرست اعمال آنها و متهم کردن آنان به بیتوجهی به نظم عمومی

5.  توجیه تخلف از نظم اجتماعی به بهانه نداشتن سوءنیت

6. گرایش به راهحلهای شتابزده و خشونتآمیز درباره مشکلات اجتماعی و معضلاتی که نیازمند به تحقیق و تدبیر است

7. عوامزدگی و عوامفریبی با تکیه بر باورها، عادتها و شیوه های نادرست رایج در جامعه

8. تحتالشعاع قرارگرفتن حق در برابر شخصیت

9.  بیاعتنایی به امور و ارزشهای ملی در جامعه

10.  نهی از منکر با توسل به منکرهای دیگر

11. کار خود را ملاک خوب و بد دانستن و قوانین را بنا بر رأی خود تفسیر و اجرا کردن

12. مصرفزدگی و ترویج روحیه مصرفگرایی به عنوان نماد پیشرفت

کتاب «استعمار فرانو» تالیف مریم حایک درسال 1387، شمارگان یک هزار و چهارصد نسخه و به بهای یازده هزار ریال از سوی مرکز پژوهش های اسلامی صداوسیما منتشر شده است./205/م

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۰ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۱:۵۳
طلوع افتاب
۰۶:۰۸:۰۰
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۱۹:۵۸:۰۸
اذان مغرب
۲۰:۱۶:۳۳