به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ کتاب «رسانه و هنر اسلامی» به قلم سیدرضی موسوی گیلانی، در سال 1393، توسط انتشارات مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما منتشر گردیده است.
رسانه میتواند در جایگاهی متعالی با عمل هنری در پی خلق ارزشها، هنجار و عناصر فرهنگی مطلوب در جامعه باشد، ضمن این که باعث تغییر، تقویت کیفی و تحکیم فرهنگ نیز میشود .رسانه معانی و مفاهیمی را ابداع میکند که منجر به تغییر یا تحول فرهنگ میشود و به تدریج افراد جامعه معانی را میپذیرند و بر اساس آنها عمل میکنند و چنانچه این مفاهیم و معانی خارج از چارچوب مشخص شده فرهنگی و ارزشی باشد به ایجاد شکاف در نظام فرهنگی جامعه منجر میشود و فرهنگی نو را ایجاد میکند.
یکی از مؤلفههایی که میتواند رسانه را در این راه یاری نماید تا به خلق آثاری بپردازد که ردپای مبانی دینی، عرفانی و فلسفی برگرفته از سنت اسلامی در آن باشد نقشمایهها و نشانهها است که دارای ارزش بسیار فراوان است. چرا که به دلیل همراهی هنر اسلامی با تجربههای کلامی و عرفانی، زبان نماد همواره در ادبیات و هنر تمدنهای شرقی به ویژه اسلامی بخش جداییناپذیر فرهنگ بوده است.
وقتی هنرمند اثری را میآفریند، آن اثر دارای جنبههای معناشناختی است که مستقیم و غیر مستقیم مفاهیم اصلی و پیرامونی را به مخاطب القا مینماید، از طرفی اثر هنری بیانگر روحیه و وضعیت احساسی و فکری هنرمند است که شخصیت هنرمند را آشکار میسازد، دوم آن که علاوه بر بیان روحیه و احساس هنرمند، بیانی از وضعیت اجتماعی، روحیه دوران و ترسیمی از افکار و اندیشههای حاکم بر جامعه خواهد بود، به طوری که ردّپای عناصر دینی، اجتماعی و انسانی را در آثار هنری میتوان جست، عناصری که میتواند فرازمان و فرامکان و بر آمده از ریشههای دینی و بالاتر از موقعیتهای زمانی و اجتماعی باشد. به علاوه از جمله راههای مناسب در تشخیص فاخر بودن اثر هنری این است که ببینیم چه تأثیری بر مخاطبان میگذارد و کارکرد و فایدهمندی آن مورد توجه قرار گیرد، به طوری که از منظر هنر هنجاری، آثار فاخر و ارزشمند آن دسته آثار هنری است که بتواند تاثیر مثبت بیشتری را ایجاد کند.
پارهای از اندیشمندان منظورشان از هنر اسلامی آن دسته از آثار هنری است که مستقیما در قرآن و سنت مورد خطاب تعالیم دینی قرار گرفته باشد و آموزههای دینی در باره آن سخن گفته شده باشد، به طوری که اگر متون دینی در باره هنری یا پدیدهای به صورت مستقیم سخن نگفته باشد، آن هنر را از مصادیق هنر اسلامی و برخوردار از مشروعیت نمیدانند. بنا براین تلقی، معنایی که از هنر اسلامی اراده میشود آگاهانه یا ناآگاهانه مبتنی بر پیش فرض حداکثری در تلقی از دین است، مبنی بر این که انتظار این است که دین مستقیما در باره همه هنرها، چه هنرهای موجود در زمان نزول وحی و چه هنرهایی که در آینده شکل میگیرد، سخن بگوید و اسلامیت و دینی بودن هر امری منوط بر داوری مستقیم آموزههای دینی در باره آنها است. در برابر این تلقی، تفسیر دیگری وجود دارد، مبنی بر اینکه فرهنگ توسط انسانها و جوامع در طی قرون شکل می گیرد و دینی بودن یا نبودن فرهنگ و عناصر آن از جمله هنر این است که افراد در شکلگیری هنر دارای دغدغههای دینی باشند و تعالیم دینی در انتخاب و گزینش آنان و یا در اقبال و توجهشان به پارهای از هنرها و یا دورشدنشان از بعضی دیگر، حضور داشته باشد. به طوری که اگر در جامعهای، تعالیم دینی در شکلدهی فرهنگ و تمدن حضور داشته باشد و مؤمنان در خلق آثار هنری توجه به تعالیم دینی داشته باشند، میتوان گفت که آن تمدن و یا هنر دینی است، همانطور که در تاریخ تمدن اسلامی و یا در دوره قرون وسطا در تاریخ تمدن مسیحی، حضور دین را در عرصه انسان شناسی، معرفتشناسی و هستیشناسی جوامع شرقی و غربی میبینیم و جوامع بیشترین تأثیر خود را از متون مقدس و شخصیتهای دینی اتخاذ نمودهاند. از این رو دینی بودن و یا دینی نبودن در روند تاریخ تمدن، مبتنی بر کوشش مؤمنان و دینداران است که رفتار، ایده، احساس، عواطف و تخیل خود را با تعالیم دینی سازگار کنند و زیادهها و کاستیهای کنش خویش را با آن تعالیم آسمانی مطابق سازند.
توصیف کتاب:
مطالب و فصول کتاب به ترتیب عبارتند از:
1. نقش مایه ها و نمادها
2. جایگاه نقش مایه ها و نمادها در فرهنگ اسلامی
3. کارکرد نقش مایه ها و نمادها در رسانه و هنر
4. کاربرد نقش مایه ها و نمادها در تعامل رسانه با هنر اسلامی
پیشگفتار:
درمقدمه و پیشگفتار کتاب آمده است: در دوران جدید، برخی از اندیشمندان و اهالی فرهنگ، به نقد دوران مدرنیته و عناصر فکری آن همچون سکولاریسم، فردگرایی، علمگرایی افراطی، عقلگرایی افراطی و دیگر مبانی آن میپردازند. با این حال، بعضی از مخاطبانشان گاه به اشتباه چنین تصور میکنند که نقد مدرنیته و دنیویت حاصل از آن، به معنای بازگشت به زمان گذشته و دوران تاریخی پیش از عصر مدرن است و تصور میکنند اگر در رویکردی سلفی، به زمان گذشته برگردند، به آرامش خواهند رسید. در برابر این تلقی، نگرش دیگری مبتنی بر این فکر است که تضاد میان مدرنیته و سنت به معنای تضاد دو زمان نیست، بلکه تضاد میان محتوای این دو دوران است. در واقع، از این منظر، در برابر مدرنیته، زمان گذشته وجود ندارد یا به عبارت دیگر، سنت به معنای گذشته نیست، بلکه به معنای دورانی است که در آن، عناصر و مبانی فرهنگی برگرفته از ادیان و سنتهای دینی است؛ به طوری که در عرصههای متفاوت فرهنگی از جمله معماری، شهرسازی، نجوم، علم، ادبیات، هنرهای تجسمی، مناسبات انسانی و اجتماعی و امثال آنها، ریشههای دین و مؤلفههای برگرفته از آن دیده میشود. به همین دلیل، میتوان گفت هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی مدرنیته در برابر هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی دوران سنت قرار دارد و هر یک از این دو دوره دارای عناصر متفاوت فرهنگی هستند که آنها را از یکدیگر متمایز میسازد. به طوری که از نظر زمانی میتوان در دوران مدرنیته زندگی کرد، اما از جهت ویژگیها، دوران سنت را که به معنای احیای عناصر دینی است، احیا کرد. بنابراین، برای عبور از دوران مدرنیته نیاز نیست از جهت زمانی، گذشتهگرا بود، بلکه میتوان به زمان حال وفادار بود، اما شیوه و سبک زندگی سنتی به معنای سنتی دینی را بازآفرینی کرد.
بیتردید، یکی از عرصههای ممکن و مطلوب در احیای سنت اسلامی در عصر جدید، حوزههای هنر و رسانه است و در همه هنرهای ادبی، تجسمی، موسیقایی و نمایشی، زمینههایی وجود دارد که ردّپای مبانی دینی، عرفانی و فلسفی برگرفته از سنت اسلامی را در آنها میتوان جست. نگاهی به آثار مکتوب و آثار هنری بازمانده از سنت تاریخی مسلمانان بیانگر آن است که هنرمندان مسلمان در خلق آثار هنری، مبانی دینی را رعایت میکردند و رگههای معانی و مفاهیم دینی را در کاربرد نقوش، سازهها، نمادها و دیگر عناصر صوری موجود در هنر آنان میتوان دید، به طوری که همواره این عناصر قابلیت و توانایی بازسازی را دارند و با وفاداری به نوآوری میتوان آنها را در خلق آثار هنری تضمین کرد .امروزه برخی از جامعهشناسان رسانه بر این باورند که نقشمایهها، نمادها، نشانهها و عناصر القائی و غیر مستقیم پسزمینهای رسانهها، دارای ارزش بسیار فراوان است، به طوری که بسیاری از علایق، سلیقهها، تنفرها و امیال را با آنها میتوان منتقل کرد. از طرف دیگر، در تاریخ تمدن و فرهنگ اسلامی و با بررسی تاریخ هنر اسلامی دیده میشود که به دلیل همراهی هنر اسلامی با تجربههای کلامی و عرفانی، زبان نماد همواره در ادبیات و هنر تمدنهای شرقی به ویژه اسلامی بخش جداییناپذیر فرهنگ بوده است.
نگاهی به سازههای معماری، هنرهای تزیینی، خطاطی، نقاشی، ادبیات و دیگر عرصههای فرهنگ اسلامی بیانگر این است که زبان صوری هنر اسلامی، مملو از این نقشمایههاست، به طوری که ردّ پای بسیاری از این مضامین اعتقادی و فکری را در نقشمایهها و عناصر متفاوت هنر میتوان جست. هنرمند مسلمان بر خلاف سبک روکوکو در عصر رنسانس، از نقشمایهها و نمادها صرفاً به دنبال زیبایی و جنبه تزیینی یا دکوراتیو یک مکان و یا اثر هنری نبوده است، بلکه علاوه بر زیبایی و تزیین، میخواسته با اثر هنری، معنا و مفهومی مهم و جدّی را به مخاطب منتقل سازد. از این رو، انتخاب رنگ خاص، حجم و شکل، اعداد، نقوش تزیینی، نقوش هندسی، سازههای معماری و امثال آن، برای او معنایی سمبولیک و نمادین داشته است و هر اثر هنری تجلی ایدههای معرفتشناسانه او بوده است، به طوری که نظیر این نگاه پر رمز و راز را در هنر ادیان هندی میتوان دید. همانطور که تفکر و عناصر آیین بودیسم و هندوییسم را به طور کامل در حالتهای (مودراها) به کار رفته در مجسمهها میتوان دید، بسیاری از مفاهیم و اندیشههای اسلامی را در عناصر به کار رفته در هنرهای تجسمی، ادبی، نمایشی و موسیقایی در تمدن اسلامی میتوان جست. بنابراین، سزاوار است که این عناصر و نقشمایهها را شناخت و سنخیت آنها را با مؤلفههای اسلامی تشخیص داده و در پسزمینه تولیدات هنری تعبیه کرد. بسیاری از نقشمایههای هنر اسلامی و مفاهیم دینی را بر اساس دکوراسیون پسزمینهها، فضاسازی، گفتوگوها و دیگر عناصر تصویری در هنرهای نمایشی و رسانهای میتوان القا کرد. در این ساحت با شناخت پشتوانه معرفتی رنگ، حجم و شکل، اعداد، فضا، موسیقی، سازههای معماری، نقوش تزیینی در نصوص دینی (قرآن و سنت) و در سنت عرفانی و فلسفی میتوان این نمادها و نشانهها را استخراج کرد. بیتردید، تحقق این امر در مسیر شکلدهی و طراحی الگویی جدید و نو از هنر اسلامی مؤثر خواهد بود؛ طرحی که از طرفی مبتنی بر تعالیم اسلامی و سنت پیشین و دیرینه هنر اسلامی است و از طرف دیگر، با نوآوری و تازگی سازگار است. در این کوشش، شناخت و کشف پدیدارشناسانه نقشمایههای اسلامی و انطباق آن با فضای هنر و ذایقه جوان مسلمان اهمیت دارد.
نگارنده در طرح مسئله می نویسد: هنر هر فرد و هر سرزمینی، تجلی فرهنگ، تمدن و عناصر انسانی و اجتماعی آن سرزمین است و چه بسا با تحلیل و ارزیابی هنر و آثار خلق شده یک فرهنگ میتوان آن تمدن را شناخت. به همین جهت برخی از اندیشمندان بر این باورند که در سرزمینهای اسلامی، هنرمند مسلمان با خلق اثر، عالَم و جهانی را که او را احاطه کرده است و مخصوص به خود اوست، آشکار میسازد؛ عالَمی که درک و فهم او از پدیدهها را سامان میدهد و میان نگرش او با دیگران، تمایز ایجاد میکند. در نتیجه، وقتی آثار هنرمند مسلمان را بررسی میکنیم، اگر هر چه بیشتر به جهان درونی او نزدیک گردیم و بر اساس جهان درون و نگاهش به پدیده بنگریم، درکی واقعیتر از آن آثار خواهیم داشت. درکی که با درک آن هنرمند، همافقتر و همدلانهتر است. در واقع، آنچه برای پدیدارشناسی هنر اسلامی اهمیت دارد، نگرش و درک هنرمند خالق اثر است و باید بتوان به افق هنرمند و خالق اثر و همدلی با او دست یافت.
همواره در طول تاریخ تمدن اسلامی، هنرمندان مسلمان تحت تأثیر مبانی معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی اسلامی که برگرفته از آموزههای اسلامی و سنت نبوی است، به سمت هنرهای خاصی گرایش یافتهاند. تمدن اسلامی و روش زندگی مسلمانان بر حسب نگرش و مبناهایی شکل گرفته است که اسلام به روح مسلمانان دمیده است، به طوری که مسلمانان به سمت هر هنری و هر نماد و نشانهای نرفتند یا به عبارت بهتر، هر هنری در سنت تاریخی مسلمانان مشروعیت پیدا نکرد و نهادینه نگردید. در واقع، در سنت اسلامی با سه دسته هنر مواجه هستیم: بعضی از هنرها، نمادها و عناصر تزیینی مورد اقبال بود و همچون هنرها و نمادهای قدسی تشویق میگردید. بعضی از هنرها و عناصر تزیینی هم هر چند دچار حرمت و عدم مشروعیت نبود، مورد توصیه و تشویق قرار نگرفت و هر چند این دسته هنرها در میان مردم وجود داشت، اما در تمدن اسلامی رشد نکرد. بعضی از هنرها هم به جهت ناسازگاری با آموزههای دینی، نهی شد و هیچگاه در میان مردم نهادینه نگردید. به همین دلیل، هنرمندان مسلمان در مسیر خلق آثار هنری، خلق آن دسته هنرهایی که توصیه و تشویق شد، به سمت خلق مجموعهای از نمادها، نقشمایهها و نشانههای دینی و ملی گرایش یافتند؛ عناصری که در تمدن اسلامی و در ضمن آثار هنری مسلمانان حضور دارد و شبکهای از عناصر هنری را آفریدند که با سنت اسلامی شناخته میشود، به طوری که با شناخت این عناصر و ویژگیهای هنر اسلامی، سنت هنری مسلمانان را در هر دوره و عصری میتوان احیا کرد و هنرهایی را با ویژگیهای مختص به سنت اسلامی بازآفرید.
فصل اول: نقشمایهها و نمادها
نگارنده در بخشی از این فصل درباره هنرهای تزیینی می نویسد: یکی از جدیترین مفاهیم دینی که با مفهوم زیبایی و هنر گره خورده است و با آن، نگرش قرآن را درباره زیبایی و هنر میتوان جست، مفهوم زینت در آیات قرآن است. به نظر میرسد در قرآن، مفاهیمی همچون زینت، لهو و لعب، حبّ، تفاخر، تمثال و... بر اساس دلالت التزامی با زیبایی و نگره قرآن درباره این مقوله بسیار مرتبط هستند. اگر قرآنپژوهان بتوانند این مفاهیم را که در شبکه معنایی مرتبط با زیبایی هستند، از قرآن، استخراج و درباره ویژگیها، شرایط و محدودیتهای موجود در این واژگان تأمل کنند، منظومه زیباییشناختی قرآن را میتوانند استخراج کنند.
توصیه قرآن به زینت به یک معنا توصیه به زیبایی و پاکی است و هیچ واژهای مانند زینت به مفهوم زیبایی نزدیک نیست. خداوند در سوره اعراف درباره زینت سخن گفته است و آن را در لباس و زیورآلات به هنگام نماز به مؤمنان توصیه کرده است. در آیه 31 از سوره اعراف گفته شده است که خداوند زینت را برای بندگان آفریده است و در پرسشی استنکاری فرموده که چه کسی آن را حرام کرده است: «ای فرزندان آدم، جامه خود را در هر نمازی برگیرید.... ای پیامبر [بگو]: زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و روزیهای پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده است؟ از کاربرد این واژه در مشتقات متفاوت در قرآن که 46 بار استفاده شده است، استنباط میگردد تزیین در قرآن نه تنها نفی نشده است، بلکه در غیر از استثنائاتی که در آیه 3 همین سوره بیان شده، به آن توصیه گشته است. مفسران قرآن بر این باورند که این آیه به زینتهای جسمانی اشاره دارد که شامل پوشیدن لباسهای مرتب و تمیز و شانه زدن موها و به کار بردن عطر و مانند آن و زینتهای معنوی یعنی صفات انسانی و ملکات اخلاقی و پاکی نیت و اخلاص میشود.
در این آیه از مؤمنان خواسته شده است هنگام رفتن به مسجد، خود را تزیین کنند و استفاده از تزیین در کنار رزق حلال، امری پسندیده است. البته در ادامه آیه، مؤمنان از افراط و اسراف در استفاده از رزق حلال و زینت، منع گشتهاند.
همچنین در آیه بعد، خداوند، مواردی را حرام اعلام کرده که به معنای ممنوعیت کاربرد زینت در آن موارد است و از آنها به زینت و رزق غیر طیب و ناپاک یاد میشود که عبارتند از: اعمال زشت آشکار و پنهان (گناهان در حد اعلای زشتی مثل زنا و لواط)، گناه (گناهانی که موجب انحطاط و ذلت است مانند می گساری و ریختن آبروی دیگران)، ستمکاری (گناهان حقالناس)، شرک به خداوند و نسبت دادن سخن نادرست به خداوند. بیان این موارد در آیه، نشانه محدودیتها و چارچوبهای استفاده از زینت و رزق حلال در زندگی مردم است. در واقع، این موارد را چارچوبهایی میتوان دانست که در زینت و رزق حلال که در آیه پیشین از آن یاد شده است، نباید از آنها فراتر رفت.
وجود این آیه مبنی بر جواز و توصیه به استفاده از زینت و همچنین سیره پیشوایان دین در استفاده از لباسهای مزین و زیبا، بیانگر سنتی است که در تعالیم دینی وجود داشت و موجب شد مؤمنان در آثار هنری و معماری نیز به عنصر تزیین توجه خاص داشته باشند. علامه طباطبایی در المیزان درباره این آیه میگوید که هندیان لباس پوشیدن و آرایش کردن خود و غذا خوردن در ظروف را از مسلمانان یاد گرفتند؛ زیرا مسلمانان در عین تهیدستی هرگز از لباس و آرایش خود کم نمیگذاردند. مسلمانان از دیر زمان در هندوستان حاکم بودند و پارساترین و فاضلترین حکومتها تلقی میشدند. از این رو، تأثیرشان در بتپرستها بیش از تأثیری بود که دیگر حکومتهای اسلامی در مناطق دیگر داشتند.
به علاوه، به اقرار برخی از مسیحیان باانصاف، اسلام منّت بزرگی بر گردن اروپاییان دارد؛ زیرا استفاده مسلمانان از پارچه و لباس موجب شد تا اروپاییان پارچه و قماش را به آفریقا تجارت کنند و سود هنگفتی از این راه به دست آورند. به علاوه اینکه اگر اسلام به مسئله لباس و آرایش اهتمام نمیورزید و آن را بر مسلمانان واجب نمیکرد، به یقین، طایفهها و قبایل فراوانی در حال توحش باقی میماندند.
این سنت نبوی، یعنی ریشه داشتن زیبایی و زینت در سنت پیامبر اسلام، با این سخن پیامبر اسلام قابل تشخیص است که در سیره ایشان آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بخش قابل توجهی از پول خود را برای خریدن عطر میداد که بیانگر ارزشی بود که ایشان برای زینت و زیبایی قائل بود. همانطور که راغب اصفهانی میگوید، زینت به معنای دوری کردن از هر عیب و چیز پستی است که دیگران از آن تنفر دارند. واژه «زین» در برابر «شین» به چیزی اطلاق میگردد که موجب جلب و رغبت دیگران میشود. در واقع، زینت در فرهنگ اسلامی موجب کشش و رغبت دیگران به انسان میشود یا در عرصه اجتماعی، جامعهای که مزین و زیبا باشد، موجب رغبت دیگران به آن جامعه و دین حاکم بر آن جامعه میگردد. به همین دلیل، با توجه به این آیات و سیره نبوی استنباط میشود مسلمانان باید بیش از دیگر جوامع به زیبایی و زینت فردی، توسعه و شهرسازی، معماری و دیگر عرصههای زندگی بپردازند و این عناصر نظر دیگران را جلب میکند. به تعبیر علامه طباطبایی رحمه الله ، «این زینت از مهمترین اموری است که اجتماع بشری بر آن تکیه دارد و از آداب راسخهای است که به موازات ترقی و تنزل مدنیت انسان، ترقی و تنزل مینماید و از لوازمی است که هیچ وقت از هیچ جامعهای منفک نمیگردد به طوری که فرض نبودن آن در یک جامعه، مساوق با فرض انعدام و متلاشی شدن اجزای آن جامعه است.
فصل دوم:جایگاه نقشمایهها و نمادها در فرهنگ اسلامی
نگارنده درباره جایگاه نماد در هنر اسلامی می نویسد: از دیدگاه عارفان، جهان مبتنی بر الوهیت خداوند است و عالم ماده جنبه ملکوتی دارد. این اصل جهانشناسانه موجب شده است کل نظام هستی، جلوه و تجلی آن حقیقت مطلق باشد. به تعبیر افلوطین، عالم محسوس تجلی عالم معقول است .از این رو، نماد بهترین واسطه برای بیان مفاهیم انتزاعی است که توانایی دارد تا پیامی را ورای خود بنمایاند و هنر سنتی که همواره به بیان حقایق متعالی و مافوق خود اشاره دارد، نمادین و رمزگونه است؛ زیرا این نمادها و تمثیلها میتوانند واقعیتهای متعالی را در سطح عالم محسوس به نمایش گذارند. به تعبیر کوماراسوآمی گاهی هنرمند چنان انگاشته میشود که گویی به ملکوت رفته و در آنجا صورتهایی از فرشتگان یا آثار معماری را دیده است تا آنها را از نو بر روی زمین پدید آورد .اگر بتوان رمزها را شناخت و آنها را گشود، پیامها را میتوان دریافت یا از طرف دیگر با به کار بردن رمزها میتوان معانی خاص را به مخاطبان منتقل ساخت. این امری است که بسیاری از جهانگردان ساده، به تعبیر هانری کربن، از عهده شناخت آن بر نیامدهاند.
نگارنده درباره کاربرد نقشمایهها و نمادها در هنرهای اسلامی ـ ایرانی می نویسد: کاربرد بسیاری از طرحها، خطوط و نقوش در فرشبافی، نگارگری، خطاطی، کاشیکاری، گچبری، کتیبهنویسی، تذهیب و امثال آن، انتزاعی و در بیشتر موارد، غیر تصویری، نمادین و معنادار است و کاربردشان در آثار هنری، امری مهمتر از تزیین، آرایه و زیبایی حسی برای انتقال معانی حکمی و دینی بوده و حکایتگر مفاهیمی درونی در عناصر هنری است. برای نمونه، نقوش انتزاعی، موضوع اصلی بسیاری از طرحها در هنرهای ایرانی است و کثرت آن نقوش در نقشمایهها، چشمگیر است. هیچگاه هنرمندان مسلمان در مسیر توصیف واقعیت آنچنان که هست، گام بر نداشتهاند. آنان تلاش میکردند با زبان رمز، به بیان معانی و مفاهیم ژرف در ادبیات و هنر بپردازند. از این رو، به هنر انتزاعی و غیر واقعگرایانه تمایل یافتهاند. البته توصیههای قرآنی و نبوی در پرهیز از مجسمهسازی و تصویرپردازی موجودات ذیالروح به همراه تأکید ادیان ابراهیمی در پرهیز از بتپرستی و شمایلسازی نیز در این رویکرد اثرگذار بوده است. البته این توصیهها موجب نگردید تا هنرمندان مسلمان گاه از تصاویر استفاده نکنند. این در حالی است که اگر دلیل کاربرد هنر انتزاعی و تزیینی صرفاً محدودیتهای شرعی در کاربرد تصویر بود، پس هیچگاه نباید تصاویری همچون سیمرغ، طاووس، شیر و دیگر موارد در معماری اسلامی یا تصاویر انسانی در نگارگری به کار میرفت. به نظر میرسد علاوه بر تأثیر تأکیدات قرآنی در پرهیز از شرکورزی که در شکلگیری هنر انتزاعی یا تزیینی و نفی شمایل، مؤثر بوده است، رویکرد ذوقی و حکمی هنرمندان که آشکارا در ادبیات و آثار هنری مسلمانان دیده میشود، در این عرصه اثرگذار بوده و همه این عوامل گوناگون در زبان و بیان هنر اسلامی اثر گذاشته است. به ویژه که گرایش به هنر انتزاعی و تجریدی، پیش از اسلام نیز در میان سرزمینهای اسلامی سابقه داشته است و بعضی از آثار تجریدی به دست آمده، به دوره اعراب قبل از اسلام و به تمدن بینالنهرین برمیگردد که به نفی تشبیه و نفی پیکرتراشی در تفکر اسلامی ربطی ندارد.
فصل سوم: کارکرد نقشمایهها و نمادها در رسانه و هنر
نگارنده در قسمتی از این فصل و درباره جایگاه رسانهها در انتقال مفاهیم می نویسد: به تعبیر جامعهشناسان و اندیشمندان رسانه و ارتباطات، دورهای که در آن به سر میبریم، «عصر رسانه» (IT) یا «دوره پسامدرنیته» نام گرفته است؛ دورهای که انسان از عناصر فکری مدرنیته فرا رفته و برخی از عناصر هستیشناسانه و جهانشناسانه دوران مدرنیته با نقد و مخالفت روبهرو یا تصحیح شده است. در واقع، با شکلگیری رسانههای جدید و تحول در رسانهها برخی از ویژگیهای دوران مدرن همچون علمگروی، عقلگروی، وحدتگرایی، یکسانسازی فرهنگها نقد شد و دوران پسامدرن با پذیرش چارچوب دوران مدرن، با رویکرد انتقادی و تصحیح ویژگیهای این دوران، عناصر دیگری را وارد عرصه زندگی مردم کرد که عبارتند از: نقد علمگرایی افراطی، نقد عقلگرایی افراطی، یکسانگریزی و تکثرگرایی، شالودهشکنی و مخالفت با هر نوع تفسیر و روایت کلان از عالم، ایدئولوژیگریزی. رسانهها با کاستن از فاصله جوامع و توده مردم، جهان را به یک شهر تبدیل کردهاند که اهالی آن، دغدغهها، پرسشها، علاقهمندیها، تنفرها و ویژگیهای مشترک یافتهاند و در مورد اختلافات، فاصلهها و تمایزها با یکدیگر گفتوگو میکنند و اندیشههای یکدیگر را واکاوی میکنند.
آنتونی گیدنز، جامعهشناس نظریهپرداز، معتقد است عصر ما با دست یافتن به ابزارهای رسانهای جدید، به نوعی آگاهی گسترده و جدید اجتماعی و فرهنگی دست یافته است که از آن به بازتاب عالم خارج تعبیر میکند. در این آگاهی اجتماعی، رسانهها به انعکاس واقعیت خارجی و جهان پیرامونی میپردازند. اگر در گذشته، انسانها در دو شهر نزدیک به هم، بیارتباط از یکدیگر میزیسته و دو گویش و زبان متفاوت داشتند و از وضعیت یکدیگر بیخبر بودند، اما امروزه کسب اطلاعات، انسانها را وارد حوزههای مشترک انسانی کرده است. رسانهها با هجوم اطلاعاتی، انسانها را از آگاهی فربه کرده و موجب شدهاند دسترسی به اطلاعات در هر زمینهای، ساده و آسان باشد. به این دلیل، برخی از منتقدان رسانهها یادآور شدهاند که از جمله آسیبهای رسانه، ایجاد تزلزل فکری و اعتقادی، نسبیتاندیشی درباره حقیقت و سرگشتگی معرفتی و نیهیلیسم و بیمعنایی است؛ زیرا مخاطبان رسانهها با هزاران کانال ارتباط فکری مواجه هستند که هر یک تفسیر و تبیینی متفاوت و جداگانه از عالم و از رخدادها ارائه میدهند و گاه تفسیرهایی متناقض درباره یک پدیده به وجود میآید که از نتایج روانشناختی آن، این جمله است که مخاطبان آن را به صورت گفته و ناگفته بیان میکنند :من نمیدانم که حقیقت چیست و کدام تفسیر درست است.
فصل چهارم:کاربرد نقشمایهها و نمادها در تعامل رسانه با هنر اسلامی
نگارنده در پایان اینگونه نتیجه گیری می کند که: مسلمانان و پیروان دیگر ادیان همواره در طول تاریخ از هنرها برای ترویج پیام و مضمون دینی استفاده میکردند و فطرتاً میدانستند هنر میتواند به ترویج و توسعه مفاهیم، اعتقادات و آیینهای دینی کمک کند. در این مسیر، برخی از ادیان در استفاده از همه هنرها هیچگونه محدودیتی ندارند و از همه هنرها بهرهبرداری میکنند، ولی بخشی از ادیان، محدودیتهایی را برای استفاده از هنر رعایت میکنند. نقطه اشتراک تمام ادیان، استفاده از هنر در بیان مضمون، پیام، هدف و حس دینی است. همانطور که با سخن گفتن میتوان ارزشها و فضایل دینی را به دیگران منتقل کرد، هنرها نیز همین کارکرد را دارند. هنرهای نمایشی، تجسمی، موسیقایی و ادبی نیز در طول تاریخ تمدن ادیان، بخشی از روش انتقال مضامین دینی بوده است که به صورت غیر مستقیم و همراه با نوعی لذت بصری، شنیداری و محسوس، به تبلیغ، ترویج و تحکیم اندیشههای دینی میپردازند. به تعبیر بعضی از اندیشمندان معاصر، گفتمان به وسیله اعمال و رفتار یا همه عناصر فرهنگی همچون نمادها، نشانهها و همه عناصر هنری گاه قویتر از گفتار هستند و چه بسا خود از مصادیق زبان شمرده میشوند. به نظر میرسد گاه جنبه شفاهی در خلق آثار هنری بیش از حضور عناصر هنری است و صرفاً اکتفا کردن به ادبیات گفتاری و استفاده نکردن از همه عناصر هنری در خلق آثار فاخر، نوعی نقیصه تلقی میشود.
استفاده از عناصر غیر مستقیم و اثرگذار بر روح و ضمیر ناخودآگاه مخاطبان و تثبیت اندیشههای دینی بر آنان با امکانات موجود هنری، بدون آنکه مخاطب احساس کند در معرض آموزش قرار دارد، از مهمترین و بهترین شیوههای هنر دینی است. به طوری که مخاطب در حالی که احساس میکند در حال سرگرمی و تفریح بصری و شنیداری است، تعلیم و تربیت ببیند. در این راستا، همه عناصر، شیوهها و سبکهای هنری که متکی بر سنت اسلامی و شیعی است، میتواند به کمک خلق این دسته از آثار دینی بیاید. به علاوه استفاده از تمامی عناصر سمبولیک، نقشمایهها، رمزها و تلمیحات دینی و عرفانی که در سنت نشانهشناسانه مسلمانان ریشه دارد، میتواند در فهم فرهنگ و تمدن دینی در عرصه رسانهها و هنرهای تصویری به هنرمندان کمک کند.
در فصول اولیه درباره نمادها، استعارهها، رمزها، نقشمایهها، رنگها، حجم و شکل، سازههای معماری، عناصر تزیینی در سنت اسلامی سخن گفته شد. بر اساس این نکته که مسلمانان و اهل حکمت از هنرمندان مسلمان، در دورههای پرشکوه از تمدن اسلامی، هنگام به کاربردن این مفاهیم به منظور و مقصود خاص و معانی ویژهای در ضمن عناصر هنری توجه داشتهاند و انتخاب این ویژگیهای هنری در سازههای هنری و معماری، عامدانه و برای دخالت دادن معنا و پیام در ضمن تکنیک و فرم بوده است، میتوان نتیجه گرفت شاهد گسستی میان هنر اسلامی به ویژه در دورههای میانه از تاریخ هنر اسلامی همچون عصر ایلخانان، تیموریان، صفویه، عثمانی و گورکانی با هنر شکل گرفته در دورههای پس از رنسانس در سرزمینهای اسلامی هستیم. به نظر میرسد برنامهسازان و اهالی هنر در جهان اسلام به ویژه سازندگان برنامه در رسانههای جدید مثل تلویزیون، سینما و تئاتر در عرصه هنرهای تصویری، شنیداری و برنامههای نمایشی، تبلیغی و آموزشی میتوانند این مفاهیم نهادینه شده در سنت عرفانی و فلسفی و به یادگار مانده از حکما، فیلسوفان و عارفان را به خدمت بگیرند. آنگاه برای القای معنا و حتی ایجاد پرسشگری در نسل جوان که از کاربرد و چرایی استفاده از این عناصر سؤال میکند، آن مضامین و الگوها را در برنامههای خود بگنجاند. امروزه بخش زیادی از کودکان و نوجوانان ایرانی مهمترین وقت خویش را در کنار آثار پویانمایی/ انیمیشن تلویزیون صرف میکنند و سزاوار است سازندگان این برنامهها همانطور که از داستانها و قصههای فاخر و به یادگار مانده در سنت اسلامی استفاده میکنند تا کودکان به سنت تاریخی خود اشراف پیدا کنند، بکوشند تکنیک این آثار را ارتقا دهند و به کاربرد لباس، رنگ، حجم و فضا، سازههای معماری، نقوش و خطوط و دیگر نمادهای اسلامی در پسزمینه و پیشزمینه این آثار توجه بیشتر کنند. آنان باید در ساخت آثار نمایشی و تصویری، همه نمادهایی را که برآمده از سنت تاریخی مسلمانان است، به کار برند.
همانطور که اشاره شد یک اثر هنری نمایشی همچون فیلم دربردارنده مجموعهای از نظام نشانهها و نمادهاست و داستانی که در آن قرار گرفته است از مجموعهای از یک یا چند حادثه، قهرمان، موقعیت، کشمکش، تعلیق، شخصیتپردازی و امثال آنها تشکیل شده است. فیلم در درون خود هدف و مقصود خاصی را که برآمده از فکر خالق اثر است، دارا است، به طوری که هر یک از عناصر و تصاویری که در یک اثر روبروی مخاطب قرار داده میشود، دارای معنا است و مفهوم و منظور خاصی را القا میکند، به طور مثال اگر در فیلمی خانهای در بالای شهر یا خانهای در پایین شهر نشان داده شود، یا افراد خانواده در یک خانه مجلل نشسته باشند و در حال گفتگو باشند یا در یک خانه معمولی و عادی قرار داشته باشند، در مجلس لهو و لعب باشند یا در یک مکان مقدس باشند و یا اینکه در پسزمینه و در حاشیه یک صحنه از نمایش، تصاویر اشیا، غذا، نوشیدنی، سیگار، تصویر شخصیتها و یا رنگهای خاص استفاده شده باشد، همه این عناصر بنا به نظام نشانهشناسانه، معانی خاصی را میتوانند به مخاطب القا کنند. بنا به همین دلیل نشانهشناسانه است که اگر در یک فیلم ژاپنی از جنس آثار سامورایی، صحنه چای خوردن نشان داده شود، بیانگر یک فرهنگ دینی و برخوردار از جنبه آئینی است، در حالی که همان چای در فرهنگ دیگر ممکن است، امری عادی تلقی گردد، یا اگر در ایران فیلمی از جامعه غرب نشان داده شود که در آن صحنه مشروبخواری وجود دارد، این امر معنادار و نشانه یک رفتار غیر دینی است و به همین خاطر نمیتوان از کنار آن در تلویزیون بیتفاوت گذشت. به تعبیر زبانشناسان ما در آثار هنری نظامی از نشانهها را میبینیم که هر یک از آنها مستقل و یا در ارتباط با یکدیگر، معانی و مفاهیم، علائق، سلیقهها، بینش و عقیده خاصی را به مخاطب منتقل میسازند و حتی گاه این نشانهها و نمادها در تعامل با هم و در روابطی که با یکدیگر دارند، بیانکننده معنا هستند و هیچگاه نشانهها نسبت به معنا خنثی نمیباشند و همانطور که در یک فیلم نمایشی، توالی و پی در پی بودن صحنهها و رخدادها بر اساس فکر، منطق و انتخاب صورت پذیرفته است و هیچ صحنه و سکانسی، اتفاقی قرار نگرفته است، همچنین کلیه نشانهها و نمادها نیز به صورت تصادفی با هم جمع نمیشوند و برای مخاطب معنادار و پیامآور هستند .مخاطب با تمام عناصر یک اثر از جمله داستان، موضوع، شخصیتهای اثر، نمادها، نشانهها، نقشمایهها و .... چه مستقیم یا غیر مستقیم ارتباط برقرار کرده و همذاتپنداری میکند و به تعبیر دیگر فرم و تکنیک، معنا را با تمام عناصر خود به مخاطب منتقل میسازند.
لازم به ذکر است که کتاب «رسانه و هنر اسلامی» به قلم سیدرضی موسوی گیلانی، در سال 1393، توسط انتشارات مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما منتشر گردیده است./924/ص