در ذکر و پیشینه ذهنی تشیع وجود دارد که اگر قدرتی فراهم میآید و این قدرت میخواهد اجرایی شود باید مبدأ مشروعیت شرعی متکی به خود شرع پیدا کند؛ بنابراین تنفیذ ولی فقیه بر اساس آموزههای وحیانی برای نظام اسلامی مشروعیت دینی و آسمانی میآورد.
بیتردید در ساختار وظائف ریاست جمهوری در بسیاری از امور بلکه تمامی آن به نحوی اعمال و تصرف در امور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و اجتماعی است و این امور از شؤون تولیت و مقوله ولایت است که نیاز به مجوز و مشروعیت دارد؛ در همین راستا خبرنگار سرویس سیاست پایگاه اطلاع رسانی وسائل، گفتوگوی تفصیلی با حجتالاسلام والمسلمین بهمنی، عضو کمیسیون تخصصی توسعه فرهنگ قرآنی شورای عالی انقلاب فرهنگی داشته است که بخش دوم آن تقدیم خوانندگان میشود.
وسائل ـ شبههای در زمینه تنفیذ مطرح است، این که تنفیذ در واقع تفوق و برتری یک مجتهد بر یک فرد است، تا تأیید نباشد، این فرد نمیتواند کار خود را شروع کند و مجاز نیست؛ حالا اگر دو فرض را در نظر بگیریم؛ اینکه در میان کسانی که به این فرد رأی دادهاند، چه بسا افراد مجتهد و مرجع تقلیدی وجود دارد، وقتی اینها شخیص دادند که این فرد برای ریاست جمهوری مناسب است و به او رأی دادند دیگر چه نیازی به رأی ولی فقیه است؛ دوم اینکه اصلاً کسی که رأی آورده است خود مجتهد یا مرجع تقلید باشد، آیا اینجا تفوق یک مجتهد بر مجتهد دیگر جایز است؟
این سؤال خیلی علمی و خوب است و یکی از بهترین مسائل نظری است که جا دارد بحث شود؛ من شنیدم در اوایل دهه 50 یا اواخر دهه 40 حضرت آیت الله یزدی برخی بزرگان و مراجع و مجتهدین را به منزلشان دعوت میکنند و این سؤال را مطرح میکنند که به فرض اینکه انقلاب پیروز شد و یک نفر حاکم شد، تکلیف این حاکم با بقیه مراجع تقلید چه میشود؟
همه مجتهد و جامع الشرایط هستند و حیطه وسیعی مقلدان و مریدان دارند، این نسبت را چطور برقرار کنیم؟ البته آن زمان سؤال بسیار مبهمی بود، اما از حیث آکادمیک بالاخره سؤال است؛ سؤال حوزوی است و در هر زمانی باید پاسخ داده شود، هر چند اینها به کرات پاسخ داده شده است.
اینکه گفتیم ولی فقیه وقتی انتخاب شد که ما این سامانه را برای این جعل دیدهایم، برای انتخاب ولی فقیه، آن شخصی که از میان مجتهدان و فقها بسط ید پیدا میکند و فرمان او نافذ میشود و میدانید که آن فرمان در امور اجتماعی است.
این هم پخته شده و بحث شده است که ولی فقیه شئون اجتماعی امت را بر عهده میگیرد، شئون فردی به خودشان مربوط میشود، مراجع هم میتوانند در شئون فردی احکامی را بگویند، اما امر حاکم، امر آن فقیه مبسوط الید بر فقها هم نافذ است؛ یعنی در امور اجتماعی فقها حق دخالت و حق تصرف ندارند، الا به اذن ولی فقیه یا در چارچوب حکومت ایشان؛ این خیلی روشن است که از حیث مبنا نیاز به بحثهای دیگری دارد؛ اما پاسخ سؤال این است.
در نفوذ حکم ولی فقیه برای مرجع و یک عامی هیچ فرقی نیست؛ با همه بزرگی و جلالت فقهاء عظام، هر کدام از فقهای عظام در این شرایط متعین شود حکومت و تبعیت و اطاعت از آنها نسبت به بقیه مراجع چه اعلم و غیره چه شرایطی داشته باشند، نسبتشان چنین نسبتی است، فرقی میان یک عامی از حیث مدرسهای و میان یک مرجع در اطاعت و نافذ بودن حکم ولی فقیه وجود ندارد؛ اصلاً غیر از این باشد دیگر امور عقلایی نیست، نمیشود در یک جا چندین حاکم وجود داشته باشد.
این ذاتی است؛ حکم اولی است؛ فرض میکنیم که بنده فقیه هستم، فتوای من که مطالعه کردهام و مسأله را شناختهام، فتوای من در یک مسأله اجتماعی چیزی است؛ فتوا و حکم حکومتی رهبری مطلب دیگری است.
من مجاز نیستم که به فتوای اجتماعی خودم عمل کنم، اصلاً مشروعیت ندارد و مجاز نیست؛ از حیث مبنا عرض میکنم مبنای مفروض که اگر چنین چیزی اتفاق بیافتد بر خود شخص فقیه لازم است که برابر نظر یک نفر عمل شود، پیش از آنکه شرعی باشد عقلایی است و مبانی شرعی هم دارد.
وسائل ـ شبهه دوم این است که در نظام اسلامی یک ساختاری مشخص شده است که افرادی خود را عرضه میکنند و شورای نگهبان صلاحیتها را بررسی میکند و از میان این افراد تعدادی را دارای صلاحیت میداند که کف صلاحیت را دارند و اینها در گردونه انتخابات میآیند و مردم به یک فرد رأی میدهند، وقتی شورای نگهبان هست و اگر تأیید شورای نگهبان نباشد عملکرد افراد مشروع نیست، دیگر چه نیازی به تنفیذ است؛ شورای نگهبان این کار را انجام میدهد، تنفیذ چه جایگاهی در نظام دارد؛ آیا یک کار عبث و تشریفاتی نیست؟
نه امر واقعی است؛ شورای نگهبان حق تنفیذ ندارد، فقط وجدان شرایط را احراز میکند، وجدان شرایط به معنای فعلیت آن حاکمیت نیست، حتی عرض کردیم که رأی مردم هم آن تأیید نیست، رأی مردم به منزله یک پیشنهاد است؛ اصلاً امکان ندارد که کسی با رأی مردم مشروعیت مبدأ دینی پیدا کند، مشروعیت و مبدأ دینی یک ساز و کار دیگری دارد.
آن مشروعیتی که مردم کسی را انتخاب کنند دو مفهوم از مشروعیت است؛ آن صرفاً مقبولیت است نه مشروعیت؛ هر مقبولی مشروع نیست؛ در نظام دینی هر مقبولی مشروع نیست؛ ممکن است در نظامهای دیگر به مقبولیت مردمی بسنده شود؛ اما در اینجا این نیست.
شورای نگهبان وجدان شرایط را احراز میکند و به مردم اعلام میکند، بیش از این وظیفهای ندارد؛ خودش هم حاکمیتش را از ولی فقیه میگیرد؛ خود این که این مطالب مشروعیت داشته باشد و مبنای عمل در جامعه بشود را از کجا دریافت میکند؟ از ولی فقیه دریافت میکند، لذا این مبادی تنفیذ به یک شخص منتهی میشود.
آن افرادی را که شرایطشان را وجدان کرده است، اعتبار کرده است به مردم اعلام میکند، مردم تمایلشان را به یک نفر اعلام میکنند، آن تمایل به یک نفر زمینه را آماده میکند تا آن حاکم مطلق و ولی فقیه مطلق آن را تنفیذ کند یا نکند یا محدود کند یا بسط بدهد؛ همه باید به آن منتهی شود.
وسائل ـ این قضیه چرا در انتخابات مجلس نیست؛ یعنی چه تفاوتی بین انتخابات ریاست جمهوری و مجلس هست که در مجلس صرف تعیین صلاحیت افراد از طرف شورای نگهبان کفایت میکند و کسی که رأی آورد دیگر تمام است؛ اما در ریاست جمهوری این گونه نیست و باید تنفیذ صورت بگیرد؟
آنجا هم تمام نیست، آنجا هم دوباره به نمایندگان اختیار دادهاند که خودشان اعتبارهای خودشان را تأیید کنند.
وسائل ـ بالاخره لازم نیست که به تأیید ولی فقیه برسد.
آنها جزو تنفیذیها است، فرض میکنیم، فرض علمی، این که میگویم فرض است و فقط علمی است؛ شخصی به عنوان نماینده مجلس انتخاب شود، رهبری به هر دلیلی بگوید که این شخص صلاحیت ندارد؛ البته این کار نمیشود چون ساز و کارها به اندازه کافی وجود دارد؛ اگر اجرا شود؛ به فرضی که گفتم آن حرام است که در مجلس بماند.
نه فرض کنید شخصی از نمایندگان رئیس مجلس شد، رهبری حاکم مطلق بگوید که این شخص صلاحیت ندارد، نباید رئیس مجلس باشد، با هیچ چیزی اگر اجماع نمایندگان مجلس باشد آن برای ریاست قوه مقننه صلاحیت پیدا نمیکند.
این سازوکار مشارکت حداکثری مردم است و قطعاً سعه صدر و حلم و تحلم بسیار فراوانی میخواهد برای اینکه اینها تحمل شوند؛ چون خیلی روشن است که اینها الزاماً طابق نعل بالنعل آنگونه که رهبری نظام میخواهد نیستند.
خیلی روشن است؛ اما رهبری نظام آنگونه نیست که مدام در کار اینها دخالت کند؛ چون اینگونه خود مردم مسئولیت انتخاب خودشان، مسئولیت کارهای خودشان، پیامدهای کارهای خودشان را میبینند؛ اینها خیلی طبیعی است؛ شما در امور منزل در همه کار فرزندان خود دخالت میکنید؟ اشتباهات فراوانی را میبینید اما تذکر نمیدهید، میگذارید که مسیر پختگی و تجارب خود را تا آنجا که آسیب جدی به سامانه خانواده و خود نمیزند را طی کند.
این یعنی رفتار سرشار از سعه صدر و حلم رهبری و پیشوای جامعه با مردم که شاید در کمتر نظامی هم در تاریخ سیاسی و هم در تاریخ موجود ما دیده شود؛ یعنی در بعضی جاها که شما مشاهده میکنید، معلوم است که با آنچه که رهبری در پیش دارند هماهنگ نیست؛ اما رهبری مماشات میکنند، با مهربانی و تذکر و خیلی با لطافت کوشش میشود که گرهها باز شود.
یک وقت رهبری با مردم تعاملی دارد که مردم شکوفا شوند و مسئولیت کارهای خود را به عهد بگیرند، یک وقت سامانهها مسئولیت کار خود را بپذیرند، لذا میبینید که گاهی از ایشان گلایه میشود، میفرمایند که اینها از وظایف مجلس است یعنی انتظار دارند که مجلس کارهای خود را بدون دخالت انجام دهند.
وسائل ـ مثال خانواده را مبسوطتر میفرمایید؛ اینکه الان سؤال است که چرا رهبری ورود نمیکنند، اگر ما اشتباه میکنیم، چرا رهبری ورود نمیکنند؟
آنجا که هاضمه نظام است و نظام میتواند مواردی را طی و تجربه کند صلاح نیست؛ تشخیص آن با رهبری است با نور و تسلطی که بر مسائل دارد و در باب تزاحم باید ببیند که اهم کدام است؛ به اعتقاد من قاعده اهم، تقدیم اهم بر مهم پر دامنهترین قاعده زندگی بشر است، من جمله در مناسبات حکومتی و فقهی و همه چیز، نسبتی که شما بین پدیدهها برقرار میکنید، بین چیزهایی که باید برقرار کنید همیشه، قاعده اهم در زندگی ما جاری است؛ آنکه اشراف انتزاعی را بر مسائل و حوادث دارد آن تشخیص میدهد که اهم کدام است؛ کدام باید حفظ و کدام باید معطل شود.
بنابراین ما در خانواده ممکن است که جمع هفت نفره کمتر یا بیشتر تصمیم بگیریم که کاری کنیم، مثلاً گردشی کنیم، چیزی را خریداری کنیم، منزل یا ماشینی، یا مناسباتی را در خانه تغییر دهیم، گاهی همه با هم مشارکت میکنیم؛ طبعاً در محیطهای ما، پدر مدیریت میکند یا به مادر واگذار میکند یا به فرزند ارشد واگذار میکند یا پسر یا دختر که کفایت لازم را دارد که این کار را بکند.
گاهی دور هم مینشینند و تصمیم میگیرند که این کار را فلان فرزند پسر یا دختر انجام دهد، بعد که پدر میرسد با پدر مشورت میکنند چون منابع را باید پدر بدهد، اختیارات با او است؛ ریاست خانه با او است؛ پدر به هر دلیلی میگویند که صلاح نیست که این پسر یا دختر عهدهدار این کار شود، به رغم اینکه مادر و بقیه رأی دادهاند و آن آقا هم پذیرفته است، نظرشان بر این است.
مثلاً میگویند که به این دلیل مناسب است که این فرزند کوچک این کار را بکند، معمولاً اینطور است، با تحکم نیست؛ بلکه با تبیین است؛ در اسلام مانند حاکم ولایت مطلقه، ولایت پادشاهان مستبد نیست، این ولایت پیامبرگونه است، همراه بینات است، همراه تبیین است.
پدر توضیح میدهد که به لحاظ اینکه دختر بزرگ قبلاً تجاربی داشته است و الان این اشتغالات را دارد بهتر است که به این کار بپردازد و از آن منصرف نشود یا فلان فرزند و صلاح است که به خاطر ایدههای جدید این فرزند کوچکتر؛ مثلاً آنها 25 سال سن دارند و این 18 سال سن دارد؛ این مسئولیت را عهدهدار شود و آنها هم او را کمک کنند، چیدمان را تغییر میدهد و اختیارش را هم دارد.
وسائل ـ جنبه سلبی را مطرح کردید؛ جنبه ایجابی را هم بفرمایید.
ایجابیاش به این است که کسی را در نظر میگیرند، میگویند که به این دلیل یا آن دلیل، پدر چون اشراف بیشتری بر بچهها دارد، اینها را میشناسد میگوید که شما دو مطلب را دیدید این سه مزیت دیگر هم دارد که میتواند اینها را هم تأمین کند، افزون بر اینکه شما در نظر گرفتید به خاطر این استعداد میتواند این کار را هم انجام دهد، این قبض و بسطها در زندگی طبیعی ما معمولی است، بدون نزاع؛ البته اینها میتواند با نزاع و درگیری هم در خانواده همراه شود.
در یک خانوادهای که مثلاً آن زمینههای تربیتی آن همگرایی لازم را نداشته باشند؛ یا با آن حکمت و حلم و لازم در رئیس خانواده همراه نشده باشد؛ اما رئیس خانواده گاهی ترجیح میدهد که اشتباهات را تحمل کند؛ به لحاظ قیمت یک تجربه جمعی و بلوغ جمعی که در اعضای خانواده ایجاد میشود؛ اینها را در زندگی روزمره مدام داریم.
مگر شما تمام اشتباهات فرزندان خود را به طور مکرر به آنها میگویید؟ نه، میگویید که اینها مرهون به اوقات خود هستند، این باید به سطحی از بلوغ برسد، سطحی از تجربه برسد، سطحی از آزادگی و فراغت برسد تا بتواند آموزههای شما یا آموزههای دیگری را تلقی کند، شما منتظر آن زمان میشوید، این قیمت دارد؛ این روش تعامل با آن جمعی که حیطه مسئولیت و مدیریت شما است.
در سطح کلان و در سطح اجتماعی هم همینطور است؛ ارتباط با جمعها، ارتباط با استعدادهای حقیقی و حقوقی مسلمین در افق تعامل رهبری، اینها را انتزاعی صحبت میکنم، یک همچین سامانهای است؛ یک ارتباط محبتی؛ آن به لحاظ ذاتی موظف است که تمام امت را دوست بدارد.
اینطور نیست که امت درستکار را دوست بدارد؛ آن همه امت را دوست میدارد؛ همه امت در افق مسئولیت او است؛ خطاکار و درستکار و به رغم خطاکاری دوست میدارد، نه اینکه خطایشان را دوست میدارد؛ او ذات امت به شکل انحلالی و آحاد را دوست میدارد؛ جمعها و استعدادهایشان را دوست میدارد؛ ممکن است که خطا هم داشته باشند، خطایشان را دوست نمیدارد.
اما خودشان را هم دوست میدارد و هم موظف به دوست داشتنشان است؛ شما قومی را دوست نداشته باشید چطور میخواهید اینها را پیش ببرید؟ چطور میخواهید همه وجودتان را صرف اینها کنید و مثلاً در این سن کهولت با این دغدغهها اساس ولایت در معنی ولایت محبت و دوستی در درون و ذات ولایت است؛ نظام ما ولایی است.
نظامی نیست که رهبری نسبت به کسی مشکل شخصی داشته باشد؛ لذا در حکم اخیرشان هم دیدهاید که سفارششان به رئیس محترم قوه قضائیه این است که وقتی به متهمی رسیدگی میکنید رعایت حال خانواده او را بکنید، اما اگر با نظام تزاحم کرد باید نظام را ترجیح دهید.
حتی وقتی نظام را ترجیح میدهند، نه برای خودشان بلکه برای نظام است؛ این ظرفیت محبتی در درون فرهنگ و در غنای دینی ما است؛ لذا میبینید که دیگران پر از هیجان نسبت به رقابتهای گروهی با هم دیگر هستند؛ اما رهبری خالی از هیجانات و بیرون از حادثه است؛ آنهایی هم که میخواهند این هیجانات را نسبت دهند، اگر واکنشی هست، واکنش نسبت به خطا است نه به خطاکار؛ لذا رهبری جامعه حتی خطای امت خودش را، آن منشأ بیرونی شیطانی را برایشان بزرگ میکند.
این است که دشمن اصلی را تشخیص میدهند و بر آن متمرکز میشوند و از خطاهای جزئی، حتی کلی امت خودشان میگذرند، به رخ نمیکشند مگر به ضرورت؛ این برای آن است که آن در ظرف محبت آن به طور طبیعی همه اینها مسئولیت رشادتشان بر عهده او است.
وسائل ـ به مسأله مهمی اشاره کردید که آیا معنای ولایت تسلط و سرپرستی است یا محبت است؛ حضرتعالی میفرمایید که ولایت هم به معنای تسلط و سرپرستی است و هم اینکه در درون خودش آن معنای ولایت هم دارد؟
ولایت به معنای حکومت و تسلط بی چون و چرا است؛ اما این حکومت و تسلط ابزارش آن سیطره سخت و خشن نیست؛ آن نرم افزار اصلیاش محبت است؛ اصلاً در نظام ما این محبت ولی فقیه وجود دارد.
اصلاً سعه محبت آن است که سبب میشود بسط ید پیدا کند، ناصح امت شود و به او این اختیار را بدهند که زمام امور را در دست بگیرد، لذا آن چیز اصلی حاکمیت است؛ اما حاکمیت با محبت؛« ان کنتم تُحبّون اللهَ فاتّبعونی یُحببکمُ اللهُ »؛ تبعیت منشأش محبت نتیجهاش محبت است.
اصلاً این یعنی نظام مفهومی ما است؛ ما اینها را تولید میکنیم، ما در این فضای مفهومی رشد میکنیم و نظام میسازیم و حرکت میکنیم؛«ان کنتم تُحبّون اللهَ فاتّبعونی یُحببکمُ اللهُ»؛ یعنی محبت سبب تبعیت میشود، تبعیت از اطاعت بالاتر است؛ شما کسی را ممکن است که اطاعت کنید.
اما نسبت به او بغض داشته باشید، تعظیم کنید، بد و بیراه به او بگویید، اما تبعیت این نیست؛ تبعیت این است که شما دوست میدارید و اطاعت میکنید، نه اطاعت که مبتنی بر فرمان است؛ لازم نیست که فرمان بدهد فقط بدانید که مطلوب چیست، آن را محقق میکنید.
«ان کنتم تُحبّون اللهَ فاتّبعونی یُحببکمُ اللهُ»؛ آن محبت اولی یک چیز است، محبت دومی فراتر از آن است، محبت بعد از تبعیت است، ولایت بدون چون و چرا معنای حاکمیت است؛ ما که میگوییم ولی فقیه نه دوست فقیه، این خبر هم نیست؛ اما این ولایت که حاکمیت و شیرازه پیشبرد نظام است، عنصر اساسیاش محبت است.
این محبت هم بر شناخت مبتنی است، بر بینات است؛ این یک زنجیره مفاهیم بزرگ و گرامی هستند که به هم پیوند میخورند. این محبت عاطفی کور نیست در مکتب مسیحیان؛ این محبتی است که مبتنی بر معرفت و بینات و شناخت است.
وسائل ـ حضرتعالی در زمینه دیدگاههای شهید صدر هم کار کردهاید و ایشان فقیه فقه نظام بوده است، در واقع حکومتی به مباحث و کلام نگاه میکرده است؛ سؤال این است که آیا در زمینه مسأله حکومت و حاکمیت و رأی مردم، و حتی به طور خاص بحث تنفیذ آیا ایشان مباحثی دارند که قابل عرضه باشد؟
حیطه مطالعاتی من روششناسی و نظریهپردازی شهید صدر است و به طور خاص، نظریهپردازی در مطالعات اخیر قرآنی ایشان که سنتهای تاریخی بوده است و اخیراً برخی از عناصرش را از درون فلسفتنا و اقتصادنا بدون اینکه حیطه مطالعاتیام اقتصاد باشد مطالعه کردم؛ اطلاع ندارم که ایشان چه میگفته است.
اما فدک ایشان را میخواندهام که ایشان در یازده و نیم سالگی نوشته است که میگویند که وقتی مرحوم شرف الدین این کتاب را دید فرمود که والله این مجتهد است، به دوازده سال ظاهراً نرسیده است که فدک را نوشته است و یکی از منابع معتبر ما درباره فدک است.
آنجا اصلاً شروعشان با مباحث حاکمیتی است، یک کودک است، این را بخوانید مقدمه پانزده صفحه اول تصویری که از حضرت زهرا (س) میدهد، فرزند حاکمیت است؛ حاکمیت سلب شده؛ با این مقدمه شروع میکنند؛ من برایم خیلی جالب بود که در دوران سباوت ایشان وقتی اهل بیت را تصویر میکند، نه اهل بیت که وجودهای مقدسی هستند و دوستشان داریم، نه اینها وجودهای حاکم هستند، اطلاعات من درباره ایشان خیلی کم است و نمیتوانم روایت کنم چون در حیطه مطالعات من نیست.
وسائل ـ بسیار ممنون از فرصتی که در اختیار پایگاه وسائل قرار دادید./403/م
گفتوگو از: محسن رضایی