vasael.ir

کد خبر: ۵۸۰۹
تاریخ انتشار: ۰۷ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۴۸ - 29 July 2017
مدیر گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه تبیین کرد؛

تنفیذ حکم ریاست جمهوری مصداق رجوع به شورا و رأی اکثریت مردم است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ حجت الاسلام والمسلمین ایزدهی به جایگاه رأی و انتخاب مردم اشاره کرد و گفت: شورا و رجوع به نظر توده مردم تنها در امور عامه و مسائل مهم حکومتی موضوعیت دارد؛ اما رجوع به شورا از باب رجوع عالم به جاهل و از باب کشف حقیقت نیست تا پس از حصول علم، تمکین به آن لازم باشد، بلکه چون در اینگونه مسائل برای همه مردم نظر واحدی حاصل نمی شود؛ طبیعتاً نظر اکثریت ملاک عمل قرار خواهد گرفت و این یک حکم عقلی و عقلائی است.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام و المسلمین سید سجاد ایزدهی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه به جایگاه رأی و انتخاب مردم در نظام اسلامی و بحث تنفیذ حاکم اشاره کرد و گفت: شورا و رجوع به نظر توده مردم تنها در امور عامه و مسائل مهم حکومتی موضوعیت دارد؛ اما رجوع به شورا از باب رجوع عالم به جاهل و از باب کشف حقیقت نیست تا پس از حصول علم، تمکین به آن لازم باشد، بلکه چون در اینگونه مسائل برای همه مردم نظر واحدی حاصل نمی شود؛ طبیعتاً نظر اکثریت ملاک عمل قرار خواهد گرفت و این یک حکم عقلی و عقلائی است.

1. رجوع حاکم به آراء دیگران به سه شیوه می تواند باشد: شورا، مشورت و رجوع به خبره. در این باره می توان گفت:

الف. مشورت نظر خواهی از اهل نظر درباره موضوعی است که یا نسبت به آن جهل مطلق وجود دارد و یا علم اجمالی؛ یعنی غرض از آن یا کسب علم است و یا ازدیاد علم. در بعض موارد نیز داعی مشورت یک غرض عقلایی غیر از کسب علم و اطلاع است. در هرحال، حاکم اولاً لازم نیست در تمام امور حکومتی با دیگران مشورت کند ثانیاً در صورت مشورت با دیگران الزامی به تمکین نسبت به مفاد مشورت ندارد و این خود اوست که تصمیم مناسب را اتخاذ می کند؛ موافق رأی مشاوران باشد یا مغایر آن.

ب. شورا کسب اطلاع و رجوع به رأی مردم است؛ چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله نظر مردم مدینه را درباره شیوه جنگ با دشمن جویا شد و آن را اجرایی کرد. شورا تنها در مسائل مهم حکومتی کاربرد دارد. شورا و رجوع به آراء توده مردم از باب کشف حقیقت نیست؛ چنانکه مصداق رجوع جاهل به عالم هم نیست؛ با این حال شورا و رجوع به آن فی نفسه موضوعیت دارد و آنچه اکثریت مردم انتخاب کنند، حق باشد یا باطل، الزاماً ملاک عمل است و حاکم نمی تواند از آن رویگردان شود.

ج. رجوع به خبره در یک مسأله در صورتی برای حاکم لازم است که نسبت به آن مسأله علم نداشته باشد. در رجوع به خبره چون از باب رجوع جاهل به عالم است تمکین به رأی خبره لازم است و حاکم نیز همچون دیگر عقلاء مشمول این حکم الزامی است.

2. بنا به تفصیل بند پیش، از آنجا که حاکم نسبت به مفاد مشورت، شورا و رجوع به خبره وظایف مختلفی دارد استبداد و سلب عدالت از وی نیز به حسب مورد مختلف است. بر این اساس:

الف. نسبت به شورا، حاکم در صورتی از عدالت ساقط و متصف به استبداد می شود که رجوع به شورا و رأی توده مردم را حتی در صورت نیاز و ضرورت ترک کند و یا پس از رجوع به رأی مردم از پذیرش آن خودداری کند.

ب. هرگاه در امری از امور حکومتی نیاز به رأی اهل خبره یعنی متخصصین و کارشناسان باشد حاکم در صورت استنکاف از نظرخواهی و یا در صورت عدم قبول رأی خبره پس از نظرخواهی از آنان از عدالت ساقط خواهد شد.

ج. ترک مطلق مشورت با دیگران نیز موجب استبداد و سلب عدالت حاکم می شود؛ اگرچه در مورد اتصاف حاکم به استبداد در صورت مشورت و عدم اتباع از نظر مشاوران اتفاق نظری وجود ندارد و برخی آن را مخلّ عدالت حاکم می دانند و بعض دیگر غیر مضرّ به عدالت او.

3. افعال صادره از یک فرد ممکن است از یک جهت متصف به عدل و از جهت دیگر متصف به ظلم شود؛ از این رو در بحث عدالت حاکم این سوال قابل طرح است که ملاک عادلانه یا ظالمانه بودن عمل صادره از حاکم چیست و مرجع تشخیص آن چه کسی است؟

در پاسخ به این پرسش باید دانست ظاهر عمل صادره از حاکم نمی تواند مبنای قضاوت در مورد عدالت یا عدم عدالت او قرار گیرد همچنانکه در مورد هر فرد دیگری نیز این قاعده صحیح است؛ بنابراین در صورتی که فردی شاهد عمل به ظاهر منافی با عدل از سوی حاکم باشد، نمی تواند به استناد آن حاکم را فاقد عدالت دانسته و خود را مجاز به نقض بیعت او بداند بلکه وظیفه دارد پس از گزارش به اهل خبره قضاوت در این زمینه را به آنها واگذارد.

4. بر اساس بند پیشین، سقوط حاکم از عدالت آنچنانکه مجوز نقض بیعت با او باشد به صرف ارتکاب عمل منافی با عدالت محقق نمی شود و حتی سلب اوصاف نیز فی نفسه نمی تواند مُسقط حاکم از عدالت باشد و در هرحال تشخیص این امر نیازمند خبرگی در موازین مربوطه است و راهکار آن ارجاع به اهل خبره برای تشخیص و قضاوت است.

5. چنانکه پیشتر نیز گفته شد دیدگاههای مختلفی در مورد سلب عدالت حاکم وجود دارد. از دیدگاه حضرت امام –  قدس الله نفسه الزکیه –ارتکاب معصیتی همچون نظر به نامحرم موجب سلب عدالت حاکم و انعزال او از ولایت می شود؛ در مقابل، دیدگاهی دیگر می گوید حاکم چون معصوم نیست صدور معصیت از او ممتنع نیست و سلب عدالت تنها با اصرار بر معصیت و خبث سریره ثابت می شود.

 

تقریر جلسه شصت و هفتم فقه سیاسی استاد ایزدهی در ادامه تقدیم می‌گردد.

عبارات درون پرانتز اضافات مقرر است.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الصلاة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد. اللهم صلّ علی محمد و آل محمد.

 

مقدمه

بحث درباره جواز نقض بیعت حاکم بود. گفتیم نقض بیعت حاکم مشروع جایز نیست مگر اینکه اوصاف یا کارآمدی او زائل شود. در واقع سلب اوصاف یا کارآمدی حاکم باعث سلب مشروعیت حاکم می شود و در صورت عدم مشروعیت حاکم نیز بیعت با او اساساً موضوعیت نخواهد داشت یعنی مصداق «سالبه منتفی به انتفاء موضوع» است. بیعت را اعلام وفاداری معنا کردیم؛ در صورت سلب مشروعیت از حاکم بقاء بر وفاداری نسبت به او الزامی ندارد.

همچنین گفتیم عدالت بر سه گونه است؛ عدالت در مقابل فسق، عدالت در مقابل ظلم وعدالت در مقابل جور.

 

ادامه؛ سلب عدالت با استبداد

در مورد سلب عدالت حاکم در نتیجه استبداد اجمالاً بحثی وجود ندارد اماجای این سوال است که آیا حاکم ملزم به مشورت است به نحوی که در صورت عدم مشورت از عدالت ساقط است؟ اگر مشورت با دیگران از وظایف حاکم است، آیا در صورت مشورت وظیفه دارد به مفاد مشورت ملتزم باشد به نحوی که در صورت عدم التزام به آن عدالت او سلب می شود؟

آقای منتظری می گوید حاکم ملزم به مشورت است اما وظیفه ندارد به  مفاد آن تمکین کند.در نقد این نظر می گوییم اگر حاکم نظر مردم را جویا شود و بعد به آن بی اعتنایی کند آیا این رفتار او استهزاء مردم نیست؟!

 

رجوع به نظر مردم

رجوع به نظر مردم به سه شیوهمی تواند باشد.

 

(1) رجوع به توده مردم؛ شورا

در حالت شورایی یک مسأله به رأی عمومی گذاشته می شود تا از نظر توده مردم اطلاع حاصل شود. شورا با آنچه رفراندوم خوانده می شود متفاوت است. رفراندوم حیثیت آن بیشتر اعتراضی است یعنی برای عدول از یک مورد و تصمیم است.

 

یک نمونه تاریخی

نمونه ای از شورا در زمان صدر اسلام زمانی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله با مردم مدینه در مورد شیوه جنگ مشورت کرد؛ اینکه آیا در شهر بمانند یا بیرون بروند. نظر غالب این بود که بیرون شهر با دشمن درگیر شوند و این تصمیم را نیز عملی کردند اما «عبدالله ابن ابی» یک سوم سپاهیان را بازگرداند و گفته شد یکی از عوامل شکست مسلمین نیز همین بود.

 

رجوع شورایی؛ عدم طریقیت به واقع

در شورا که رجوع فراگیر به آراء تمام مردم است رجوع، از باب کشف حقیقت نیست؛ مثلاً در انتخابات ریاست جمهوری که مردم شخصی را به عنوان رئیس جمهور انتخاب می کنند به معنی این نیست که فرد منتخب حقیقتاً از سایرین بهتر است. خیر، انتخاب مردم تنها بر این دلالت دارد که مردم فرد منتخب را به هر دلیلی بیشتر می پسندند.

 

شورا و رجوع به عالم

همچنین رجوع به نظر توده مردم در شورا از باب رجوع جاهل به عالم نیست؛ به این معنا که نسبت به یک حقیقت جهل وجود داشته باشد و با رجوع به آراء مردم رفع جهل و حصول علم شود، تعبیری از امام ره بیان شده است مبنی بر اینکه اگر به سی میلیون نفر رجوع شود قطعاً سی میلیون نفر اشتباه نمی کنند.این نظر البته می تواند درست باشد اما به شرط اینکه منشأ رأی سی میلیون نفر یک چیز نباشد؛ مثلاً امکان دارد تمام این رأی دهندگان بر اثر تبلیغات به یک شخص یا یک مسأله رأی داده باشند و همگی به خطا رفته باشند.

 

شورا؛ موضوعیت رأی مردم

تکرار می کنیم رجوع به شورا از باب رجوع عالم به جاهل نیست تا پس از حصول علم تمکین به آن لازم باشد یا در صورت عدم حصول علم تمکین لازم نباشد بلکه نفس رجوع به شورا و اکثریت مردم موضوعیت دارد و هر چه اکثریت انتخاب کرد ملاک عمل خواهد بود؛ بدون نظر به حق یا باطل بودن آن.

از آنجا که در شورا نظر مردم موضوعیت دارد و طریقیت به واقع ندارد لازم است نظر مردم اخذ شود؛ بنابراین وقتی به نظر مردم رجوع شد و آنها مثلاً زید را انتخاب کردند کسی نمی تواند اشکال کرده بگوید مردم اشتباه کردند؛ چون اصلِ نظر مردم موضوعیت دارد.

 

(2) رجوع به افراد خاص

در اینجا نیز رجوع به دو گونه است.

الف. گاهی این رجوع از باب مشورت است؛ مانند اینکه برای سرمایه گذاری در بورس از فرد غیر خبره نظرخواهی شود و پس از اطلاع از نظر او یحتمل به این نظر عمل شود و یحتمل به آن بی اعتنایی شود. در اینجا اگرچه غرض اصلی از مشورت کسب علم است اما به این معنا نیست که با این مشورت ضرورتاً و در هرحال برای مشورت کننده علم حاصل شود.

امیرالمؤمنین علیه السلام در جواب طلحه و زبیر که پرسیدند چرا در امور مملکتی با ما مشورت نمی کنی، فرمود من نیازی به مشورت با شما ندارم.  درجای دیگری هم ظاهرا مشورت را می پذیرد ولی می فرماید اگر خودم مسأله را فهمیدم طبق نظر خودم عمل می کنم.

خلاصه اینکه در اینجا حاکم الزامی برای عمل نسبت به مفاد مشورت ندارد.

مرحوم فاضل لنکرانی زمانی به حضرت امام ره عرض می کند بهتر است در مواردی از آقایان مراجع نظر خواهی کنید و ایشان در جواب چنین فرموده بودکه لزومی به مشورت نمی بیند چون در این موارد جهلی ندارد که با مشورت آن را رفع کند.

ب. گاهی نیز رجوع به افراد خاص از باب رجوع به خبره است یعنی از باب رجوع عالم به جاهل است.به عنوان مثال برای ساختمان سازی از نظر تخصصی مهندسین استفاده می شود؛ در این حالت تمکین به نظر افراد خبره لازم است و اگر فرد مشورت کننده نظر خبره مورد مشورت را رعایت نکند چه بسا خود او متضرر می شود؛ مثلاً ساختمانی که با هزینه گزاف ولی بدون توجه به نظرات تخصصی و هشدارهای مهندسی متخصصین بنا شده است فرو می ریزد و موجب هدر رفت سرمایه و تلفات و خسارات می شود.

 

بازگشت؛ تمکین به مفاد مشورت، لازم یا غیر لازم؟

از تقسیم بندی سه گانه ای که گفته شد می توان دریافت که حکم تمکین به مفاد مشورت به حسب مورد فرق می کند و چنین نیست که تمکین در همه حال حکم یکسان داشته باشد؛ الزامیا غیر الزام. گفتیم آقای منتظری بر این نظر است که حاکم اگرچه ملزم به مشورت است و درصورت عدم مشورت از عدالت ساقط است اما الزامی به تمکین به مفاد مشورت ندارد.

بر اساس آنچه گفتیم این نظر کلیت ندارد و قابل قبول نیست و باید پرسید در کجا و در کدام مورد است که تمکین به نظر دیگران که مورد مشورت قرار گرفته اند لازم نیست؟ در شورا، در مشورت یا در رجوع به اهل خبره؟

الف. در شورا و رجوع به نظر توده مردم تمکین حاکم و قبول آراء عموم مردم لازم است. فرض کنید عموم یا اکثریت مردم فرد خاصی را به عنوان نماینده خود انتخاب می کنند اگر حاکم به رأی مردم اعتنا نکند البته موجب سلب اعتماد عمومی از او می شود و در اینجا باید گفت عدالت او سلب می شود.

ب. در مشورت چنانکه گفتیم الزامی وجود ندارد، حاکم با افراد یا نهادهایی – مانند مجمع تشخیص مصلحت – درمورد خاصی مشورت می کند و از نظرات آنها بهره می برد ولی سرانجام این خود اوست که تصمیم می گیرد؛ مثلاً برای انتصاب فردی به عنوان رئیس صدا و سیما از افرادی نظر خواهی می کند و سپس خود به یک جمع بندی می رسد و فردی را به این سمت منصوب می کند. در این حالت الزامی برای حاکم در تمکین نسبت به رأی افراد مورد مشورت نیست.

ج. در رجوع به خبره نیز چنانکه بیان کردیم عمل طبق رأی خبره لازم است و در این حکم فرقی میان حاکم و غیر حاکم نیست.

 

شورا و نقش اکثریت

شورا و رجوع به نظر توده مردم در هر موردی نیست؛ بلکه تنها در امور عامه و مسائل مهم حکومتی است. در اینگونه مسائل چون برای همه مردم نظر واحدی حاصل نمی شود طبیعتاً نظر اکثریت ملاک عمل قرار خواهد گرفت و این یک حکم عقلی و عقلائی است. در شورا چنانکه گفتیم نظر اکثریت مردم موضوعیت دارد.

 

محدود بودن موارد مشورت

در مشورت با دیگران طبیعتاً نظر افراد مورد مشورت متفاوت خواهد بود؛ مثلاً در مشورت برای انجام یا عدم انجام یک عمل، عده ای نظر به انجام می دهند و عده ای برخلاف آن. چنانکه گفتیم حاکم الزامی به عمل طبق رأی دیگران ندارد.

نکته اینکه مشورت با دیگران نیز تنها محدود به مواردی است نه اینکه حاکم ملزم به مشورت در تمام مسائل و امور حکومتی باشد چون عملاً چنین چیزی ممکن نیست؛ بلکه رجوع به رأی دیگران و اخذ به آن فقط در مورد مشورت با اهل خبره و نیز در شورا مطرح است.

 

مشورت و رجوع به خبره؛ نمونه ای از سیره امام

حضرت امام ره گاهی در مورد یک واقعه از بیش از یک نفر کسب خبر می کرد و علت این کار خود را چنین بیان می کرد که پرسش از افراد مختلف هم نشان می دهد آیا اتفاق جدیدی افتاده است یا نه و هم اینکه افراد مختلف از یک اتفاق مشخص چه برداشتی و چه فهمی داشته اند.

با این حال زمانی که امام ره در مورد ادامه جنگ با کارشناسان و اهل نظر مشورت کرد تا معلوم شود آیا می توان به جنگ ادامه داد یا خیر، پس از آنکه به ایشان گفتند بخاطر نبود امکانات نمی توانیم جنگ را اداره کنیم قطعنامه را می پذیرد. این مورد نمونه ای از رجوع به اهل خبره است یعنی کسانی که متصدی امر جنگ بودند.

 

استبداد و سلب عدالت؛ اختلاف به حسب مورد

در هر یک از موارد شورا، مشورت و رجوع به خبره مقتضای عدالت متفاوت است.

الف. شورا؛ اگر حاکم اصلاً به رأی توده مردم رجوع نکند حتی در مواردی که چنین رجوعی لازم است، از عدالت ساقط می شود. علاوه بر این پس از رجوع به شورا و اخذ رأی اکثریت چنانکه حاکم به مفاد آن تمکین نکند از عدالت ساقط می شود.

ب. مشورت؛اگر حاکم مشورت با دیگران را مطلقاً ترک کند عدالت او سلب می شود اما در صورت مشورت الزامی به قبول نظر افراد ندارد.

ج. رجوع به اهل خبره؛ اگر حاکم نسبت به مسأله ای علم داشته باشد نیازی به رجوع به خبره در آن مسأله نیست در غیر این صورت لازم است حاکم نظر اهل خبره را جویا شود و چون چنین رجوعی از باب رجوع جاهل به عالم است نظر اهل خبره لزوم اتباع دارد و لازم است حاکم از آن تمکین کند.

در اینجا، هم اصل رجوع موضوعیت دارد و هم تمکین به آن؛ بنابراین درصورت عدم رجوع حاکم به اهل خبره – چنانچه نیاز باشد –  و نیز در صورت عدم تمکین به نظر خبره حاکم از عدالت ساقط می شود.

در هر یک از موارد سه گانه فوق آنچه موجب سلب عدالت حاکم می شود همان «استبداد» است که برای عرف نیز قابل تشخیص و فهم است. استبداد گاهی به صورت عدم تمکین به نظر خبره یا نظر توده مردم است و زمانی به صورت عدم قبول مشورت با دیگران یا عدم رجوه به خبره یا عدم رجوع به شورا در صورت نیاز است.

 

الزام به مفاد مشورت؛ عدم اتفاق اهل نظر

از صاحبنظران، آقای منتظری می گوید حاکم ملزم به مشورت است ولی لازم نیست به مفاد آن عمل کند و آیت الله جوادی آملی حفظه الله قائل است به اینکه حاکم هم ملزم به مشورت و هم ملزم به عمل به مفاد مشورت است./223/907/م

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۹ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۴۶:۲۳
طلوع افتاب
۰۶:۱۸:۴۸
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۲۵
غروب آفتاب
۱۹:۴۹:۲۲
اذان مغرب
۲۰:۰۷:۱۷