به گزارش سرویس حقوق پایگاه اطلاع رسانی وسائل، در میان آیات قرآن، اولین آیه این معجزه بزرگ الهی، یعنی «بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم» از جایگاه ویژهای برخوردار است، چرا که 114 بار در قرآن ذکر شده و در روایات نیز با عنوان عظیمترین و کریمترین آیه قرآن از آن نام برده شده است، بنابراین به یقین، بسیاری از معارف قرآنی را می توان با تأمل در این آیه شریفه به دست آورد از این رو حجت الاسلام والمسلمین محمد جواد ارسطا؛ عضو هیئت علمی پردیس دانشگاه تهران در مقالهای با محوریت موضوع «حکمرانی شایسته در عظیم ترین آیه قرآن»، در صدد است که «بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم» را از زاویه حقوق عمومی مورد بررسی قرار داده و «آموزههای حقوق عمومی از منظر دین» را در این آیه مورد تبیین قرار دهد که در ادامه گزارشی از آن تقدیم می گردد.
نگارنده در مقدمه مقاله به این نکته اشاره کرده است که در میان آیات قرآن، «بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم» جایگاه ویژهای دارد، چرا که خداوند متعال، کلام خود را با آن آغاز کرده و در تمامی سورهها (به جز سوره برائت) آن را تکرار کرده است. بدون شک این تکرار بر اهمیت فوقالعاده آن دلالت می کند و به همین دلیل در روایات از آن به کریمترین و عظیمترین آیه قرآن، تعبیر شده است.
نگارنده با عنایت به سه نکته معتقد است که می توان پاسخ بسیاری از نیازهای انسان، از جمله قواعد مربوط به روابط حقوقی را از این آیه استخراج کرد؛ این سه نکته از نگاه او عبارتند از:
الف) این که اولاً قرآن کتاب هدایت است[1] و ثانیاً طبق فرمایش خود، به سوی بهترین و مستحکمترین امر انسان را هدایت می کند[2]، پس پاسخگوی نیازهای انسان در این راستا می باشد؛
ب) قواعد مربوط به روابط حقوقی انسانها اعم از حقوق خصوصی و عمومی، در زمره مهمترین نیازهای انسان قرار دارد، پس یقیناً برای پاسخ آنها می توان به قرآن مراجعه کرد؛
ج) عنایت ویژه خداوند سبحان به اولین آیه کتاب خود که عظیمترین آیه قرآن نامیده شده است، اقتضاء می کند که پاسخ بسیاری از نیازهای انسان را بتوان با تأمل در این آیه به دست آورد.
نکتهای که نگارنده قبل از ورود به بحث خاطرنشان می سازد این است که وی با وجود سابقه طولانی تدریس دروس حقوق در حوزه و دانشگاه، گمان نمی کرده این آیه تا این اندازه مشتمل بر مفاهیم حقوق عمومی باشد.
شیوه نگارنده در این مقاله، مبتنی بر تأمل در قرآن بر اساس موازین عقل و فطرت می باشد، سپس آنچه از قرآن استنتاج شده، بر روایات معتبر معصومین(علیه الاسلام) عرضه شده تا طبق گفته نویسنده محکی باشد برای سنجش صحت استنتاجات و نیز دست یافتن به نکات جدید.
ویژگیای که نویسنده برای مقاله خویش برمی شمارد و می توان آن را به عنوان نوآوری او قلمداد کرد این است که با توجه به جوان بودن رشته حقوق عمومی، خصوصاً در کشورهای اسلامی، اکثر تفاسیر موجود فاقد چنین نگاهی به آیات قرآن می باشند و این مقاله را باید گامی در یک سرزمین ناهموار دانست.
نویسنده برای رسیدن به هدف خویش از نگارش مقاله، به بیان هشت نکته می پردازد تا در نهایت آموزههایی را در رابطه با حقوق عمومی، از آیه «بِسمِ الله الرحمنِ الرحیم» به دست می آید تبیین کند؛ آموزههایی همچون: منشأ حاکمیت، عناصر حاکمیت، محور بودن رحمت و شفقت در حاکمیت، وظایف دولت اسلامی در تأمین حقوق غیر مسلمانان و... ؛ سپس در پایان مقاله به نتیجهگیری از هشت نکتهای که بیان کرده است می پردازد که در ادامه، گزارشی طبق ساختاری که نویسنده مقاله در آن اتخاذ کرده، ارائه می گردد.
نکته اول:
قرآن کریم با بسم الله شروع شده است که به اتفاق علمای شیعه، جزء هر سوره می باشد، چنانکه ائمه)ع( در روایات متعددی به این مطلب تصریح کردهاند، این آغاز با توجه به بینظیر بودن فرستنده قرآن و گیرنده قرآن و خود قرآن، نشان از اهمیت ویژه آن دارد؛ توضیح این که عقلا، نامهها، کارها وسخنان مهم خود را با نام برترین قدرت از نگاه خود آغاز می کنند بر این اساس، وقتی که قرآن به عنوان برترین و ماندگارترین معجزه الهی در طول تاریخ با نام خداوند آغاز می گردد، دلالت بر آن دارد که از نگاه اسلام هیچ قدرتی بالاتر از خداوند نیست و به تعبیر دیگر « منشأ حاکمیت، خدا است» چرا که اگر غیر از این بود سزاوار بود قرآن با نام دیگری آغاز شود.
علاوه بر این در روایات متعددی تأکید شده است که هر امر دارای اهمیتی که با نام خدا آغاز نگردد به سرانجام نخواهد رسید از جمله این روایت که می فرماید:« کُلُّ أَمْرٍ ذِی بَالٍ لَا یُذْکَرُ بِسْمِ اللَّهِ فِیهِ فَهُوَ أَبْتَر[3]؛ هر امر مهمی که در آن بسم الله نباشد پس آن کار ناتمام و ابتر است»؛ بدین ترتیب قرآن با اولین آیه خود به یکی از مهمترین و بنیادیترین پرسشهای حقوق عمومی که پرسش از منشأ قدرت دولت می باشد پاسخ داده است و دیدگاه اسلام را تبیین نموده که هرگونه قدرت، ولایت و حاکمیتی از خداوند متعال نشأت می گیرد و بنابراین هر شخصی اعم از پیامبران و دیگران، قدرت خود را از خداوند می گیرند، در نتیجه هر قدرتی، زمانی دارای مشروعیت و حقانیت خواهد بود که از خداوند ناشی شده باشد، یعنی منشأ مشروعیت از نظر اسلام، خداوند است.
با مراجعه به روایات معلوم می شود که این دیدگاه اختصاص به اسلام ندارد بلکه همه ادیان الهی، مبلغ و مبین چنین دیدگاهی بودهاند چرا که به فرموده امام باقر)ع(:: «أَوَّلُ کُلِّ کِتَابٍ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم[4]؛ آغاز هر کتابی که خداوند بر پیامبرانش نازل کرده « بسم الله الرحمن الرحیم» بوده است.
نکته دوم:
خداوند دارای صفات بیشماری است، امّا از میان تمام این اوصاف، کلام خود را با دو صفت «رحمان» و «رحیم» آغاز کرده است و این بدان معناست که اگر صفت یا اوصاف دیگری ترجیح می داشت، سزاوار بود که خداوند آنها را ذکر کند. برای درک اهمیت این دو صفت باید توجه داشت که هیچ یک از سورههای قرآن با بیان صفت دیگری از صفات الهی آغاز نشده در حالی که این امکان وجود داشت که حداقل برخی از سورههای قرآن با ذکر صفات دیگری آغاز می شد. اهمیت این مطلب هنگامی بیشتر می شود که یادآور شویم، مطابق حدیث پیشین از امام باقر)ع ( اصولا تمامی کتب آسمانی با توصیف خداوند به دو صفت رحمان و رحیم آغاز شده است. از نظر نگارنده یکی از اموری که از این مطلب فهمیده می شود این است که: رابطه خداوند با تمامی مخلوقاتش و در رأس آنها با انسانها بر اساس دو صفت رحمانیت و رحیمیت استوار شده است، بنابراین انسان باید بداند که همچون سایر مخلوقات مورد رحمت الهی قرار دارد.
به اعتقاد نگارنده از نگاه حقوق عمومی، توصیف خداوند در آغاز قرآن و سورههای متعدد آن و نیز در ابتدای تمامی کتب آسمانی، به صفت «رحمان» و «رحیم» دلالت بر آن دارد که حاکمیت مطلق خداوند بر انسان و جهان و همه مخلوقات که از بسم الله فهمیده می شود، بر اساس رحمت نامتناهی او استوار شده است و به عبارت دیگر: حاکمیتی است رحمت محور؛ رحمت یعنی تأمین مصلحت به علاوه مهرورزی و شفقت و همین امر یکی از تفاوتهای اصلی بین حاکمیت از نگاه اسلام با حاکمیت از نگاه مکاتب غیر دینی است.
نکته سوم:
از آن جا که انسان«خلیفة الله» است ، باید بکوشد در حد امکان صفات الهی را در خود متجلی نماید تا بدین طریق به کمال وجودی خویش برسد. همچنین می توان گفت با توجه به این که خداوند متعال جامع تمامی صفات کمالیه است، هر فرد و جامعه انسانی که خواهان کمال است باید به حکم عقل در جهت تخلق به اخلاق الهی بکوشد، بدین ترتیب لزوم تخلق به اخلاق الهی هم به کمک عقل درک می شود و هم شرع بر آن دلالت می کند نتیجه آن که از ابتناء حاکمیت الهی بر محور رحمت می توان استنتاج کرد که حاکمیت رهبر جامعه اسلامی نیز باید بر همین اساس باشد چنانکه در روایتی از پیامبر اسلام)ص( آمده است که: امامت و رهبری شایسته نیست مگر برای مردی که دارای سه ویژگی باشد: ورع و تقوایی که او را از ارتکاب گناهان باز دارد، حلم و بردباری که به وسیله آن، خشم خود را کنترل کند و یک حکمرانی شایسته بر افراد تحت ولایتش باشد، به گونهای که برای آنان همچون پدری مهربان باشد[5].
به اعتقاد نگارنده در این روایت، دو تعبیر، سزاوار دقت و تأمل است، نخست این که یکی از وظایف رهبر حکومت اسلامی را رفتار مشفقانه و پدرانه با مردم دانسته است. واضح است که چنین رفتاری فراتر از لزوم تأمین مصالح عمومی است چرا که یک رهبر ممکن است در عین تأمین مصالح مردم، با آنان رفتار پدرانه نداشته باشد، بنابراین، روایت فوق بیانگر وظیفه دیگری از وظایف رهبر جامعه اسلامی می باشد.
دومین تعبیری که سزاوار تأمل است، تعبیر«حسنالولایه» است که به معنای حکمرانی شایسته و خوب می باشد. اصطلاح حکمرانی شایسته (good Governance) در سالهای اخیر در مجامع حقوقی مطرح شده در حالی که این مفهوم قرنها پیش مورد توجه و تأکید اسلام بوده است و جالبتر این که عناصر حکمرانی شایسته با دقت و گستردگی بیشتری در اسلام مطرح شده است.
نگارنده در ادامه می افزاید، از مطالب پیشگفته نتیجه می گیریم که حاکمیت از دیدگاه اسلام دارای سه عنصر است: 1. قدرت؛2. لزوم تأمین مصالح عمومی؛3. لزوم رفتار پدرانه و مشفقانه با مردم. مقایسه عناصر حاکمیت از نگاه اسلام با حاکمیت از منظر حقوق معاصر به خوبی نشان دهنده تفاوت زیاد این دو دیدگاه می باشد، چرا که در حقوق معاصر، حاکمیت دارای چهار عنصر است که بیشتر آنها به قدرت برمی گردد و عبارتند از:1. قدرتی است حقوقی؛ 2. منشأ سایر قدرتهای موجود در کشور است؛3. مسبوق به هیچگونه هنجاری نیست؛ 4. قدرتی برتر از آن در داخل کشور وجود ندارد.
نکته چهارم:
علت یک حکم، موجب تعمیم و تخصیص آن حکم می شود، می توان با عنایت به تعلیل مذکور در روایت نبوی)ص( که فرمود: «فان الله تعالی یحب معالی الاخلاق و یبغض مذامها[6]» استنتاج کرد که لزوم رفتار مشفقانه، محدود به رابطه رهبر و مردم نمی شود، بلکه تمامی مسئولان عمومی را دربر می گیرد، چرا که مطابق روایت معروفی از پیامبر اعظم)ص( که در کتب روایی شیعه و اهلسنت آمده است : «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه[7]؛ هر کسی نسبت به اشخاصی که تحت نظر و مدیریت او کار می کنند، مسئولیت دارد». این امر همان مسئولیت همگانی است که در اصل هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز مطرح شده است.
نکته پنجم:
همانطور که خداوند، دارای رحمت خاصی نسبت به مؤمنان و رحمت عامی نسبت به همه انسانها اعم از مؤمن و کافر می باشد، رهبر و دولت اسلامی نیز در رفتار خود با شهروندان غیر مسلمان، باید این امر را رعایت کرده و اصل رحمت را در مورد آنان اعمال کنند، یعنی نه تنها مصالح آنها را تأمین کنند بلکه با آنان رفتاری مشفقانه و پدرانه داشته باشند. این مطلب به وضوح در تعالیم اسلامی منعکس شده است. به عنوان نمونه، امیرالمؤمنین)ع( در عهدنامه معروف خود خطاب به مالک اشتر در مقام بیان وظایف یک فرمانروای مسلمان می فرماید: «دلت را به بخشودن )خطاهاى ( مردم، و دوست داشتن آنان و نرمدلى در برابر ایشان موظف بدار! و نسبت به آنان همچون جانورى درنده مباش که منتظر فرصت براى خوردن آنها است؛ زیرا که مردم دو گروهند: یا برادر دینى تواند، یا برادر نوعى تو[8]» ( نهج البلغه، نامه 53).
این مبنا، منشأ آثار حقوقی فراوانی میتواند باشد، همچون لزوم برقراری نظام تأمین اجتماعی برای همه شهروندان جامعه اسلامی اعم از مسلمان و غیر مسلمان، لزوم برخورداری غیر مسلمین از حقوق و آزادیهای اجتماعی و لزوم دفاع مسلمانان و دولت اسلامی از شهروندان غیر مسلمان خود.
در خطبه27نهج البلاغه، امیرالمؤمنین)ع( با دلی آکنده از اندوه خبر تعرض به خلخال و گوشواره یک زن غیر مسلمان از شهروندان دولت اسلامی را به اطلاع مردم میرساند و چنین می فرماید: «به من خبر رسیده است که مردى از آنان )لشکریان متجاوز معاویه، به فرماندهى سفیان بن عوف غامدى ( بر زنى مسلمان یا در ذمه اسلام وارد می شده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره او را به زور مىستانده، و هیچ مانعى براى این کار جز گریه و زارى و ترحم خواهى نمىدیده است. بدین گونه آن سپاه با اموال بسیار بازگشتند، در حالى که هیچ یک از ایشان زخمى ندید و خونى از ایشان نریخت. اگر مسلمانى بعد از این از تأسف بمیرد، نباید سرزنش شود، بلکه سزاوار مسلمان است که از چنین غصهاى بمیرد»
بدین ترتیب از نگاه امام علی)ع(، حفظ جان و مال و ناموس و به طور کلی امنیت شهروندان غیر مسلمان دولت اسلامی، آن قدر اهمیت دارد که اگر مسلمانی به واسطه اندوه بر تعرض به یک غیر مسلمان بمیرد، نه تنها مورد سرزنش نخواهد بود بلکه سزاوار است که چنین باشد. معنای این سخن آن است که در جامعه اسلامی نه تنها رابطه دولت و دولتمردان با مسلمانان باید بر اساس رحمت باشد و نه فقط دولت و مسئولان حکومتی وظیفه دارند که علاوه بر مسلمین، حقوق شهروندان غیر مسلمان را تأمین کرده و رفتار مشفقانه و دلسوزانه با آنان داشته باشند، بلکه رفتار شهروندان مسلمان دولت اسلامی نیز با غیر مسلمین باید بر اساس رحمت و مودت باشد، چرا که در غیر این صورت ممکن نیست یک مسلمان برای تعرض به اموال یک غیر مسلمان )و نه تعرض به جان یا آبروی او( آنقدر غصه بخورد که منجر به مرگ او شود.
نکته ششم:
رحمت بیکران الهی، اختصاص به عالم انسانها ندارد بلکه به تصریح برخی روایات شامل عالم حیوانات نیز می گردد براساس لزوم تخلق به اخلاق الهی که دلیل عقلی و نقلی برای اثبات آن ارائه گردید، می توان نتیجه گرفت که وظیفه دولت و جامعه اسلامی است که نسبت به حیوانات، بر مبنای اصل رحمت، رفتار کرده و از ظلم و تعدی به آنها خودداری ورزند.
حقوق حیوانات از دیدگاه اسلام، آن قدر اهمیت دارد که در کتب مختلف روایی، بابی مشتمل بر روایات متعدد برای آن گشودهاند و علاوه بر این در کتب فقهی نیز از آن بحث کرده، احکام زیادی را در مورد آن بیان کردهاند. از احکام جالب توجه در موضوع حقوق حیوانات این است که اگر مالک حیوانی از رعایت حقوق واجب حیوان خودداری کند، حاکم شرع او را بر مراعات حقوق مزبور، مجبور کرده و در صورت عدم امکان او را وادار به فروش حیوان می کند.
نکته هفتم:
بدون شک، رحمت الهی همه مخلوقات را در برگرفته و اختصاصی به موجودات جاندار همچون انسان و حیوان ندارد. این مطلب را هم از صفت «رحمن» می توان فهمید که به معنای ذاتی است که رحمتش همه موجودات محتاج به آن را از پایینترین مراتب جمادات گرفته تا بالاترین مراتب مجردات در برگرفته است. و هم از برخی آیات قرآن که تصریح به این نکته کردهاند: مانند: «وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ[9]» و « وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَة[10]»؛ در دعای کمیل آمده است: « اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء»، از کلمه «شیء» که همراه با لفظ «کل» که) از ادات عموم می باشد) آمده است به خوبی شمول رحمت خداوند نسبت به تمامی موجودات اعم از انسان و حیوان و گیاه و جماد فهمیده می شود. فراگیری رحمت الهی نسبت به گیاهان و جمادات )یا به تعبیر دیگر محیط زیست انسان( و لزوم تخلق به اخلاق الهی در این خصوص، اقتضاء می کند که انسان از هر گونه آسیبرسانی به محیط زیست خودداری کند، چرا که اضرار و آسیب، ضد رحمت است.
برای اثبات این مطلب می توان به شکل دیگری نیز استدلال کرد، به این بیان که: لازمه رعایت اصل رحمت در ارتباط انسان با انسانهای دیگر و نیز با حیوانات، آن است که از آسیب رساندن به محیط زیست خودداری شود، زیرا هر گونه اضرار به محیط زیست، منجر به اضرار به انسانهای دیگر یا حیوانات خواهد شد و حتی دامنگیر شخص آسیبرسان هم خواهد گردید و از آن جا که مراعات اصل رحمت نسبت به انسانها و حیوانات لازم است پس مقدمه آن نیز که رعایت این اصل در ارتباط با محیط زیست می باشد، لازم خواهد بود؛ بدین ترتیب از اصل رحمت می توان لزوم رعایت حقوق محیط زیست را نیز استخراج کرد. مراجعه به روایات، نتیجه به دست آمده از این استدلال را تأیید می کند، به عنوان نمونه امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «اتَّقُوا اللَّهَ فِی عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ فَإِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم[11]؛ تقوای الهی پیشه کنید، هم در مورد بندگان خدا و هم شهرها و آبادیها، چرا که شما (در برابر همه این ها) حتی سرزمینها و چهارپایان مسئولید.
رعایت تقوای الهی در مورد سرزمینها و مسئول بودن انسان در این خصوص به معنای پذیرش حقوق محیط زیست از دیدگاه اسلام می باشد. قابل توجه این که رعایت این حقوق از آثار و نتایج تقوای الهی دانسته شده است. اهمیت حفظ محیط زیست از دیدگاه اسلام آن قدر زیاد است که قرآن یکی از ویژگیهای منافقان و مفسدان را از بین بردن محیط زیست دانسته و می فرماید: «نشانه دشمنى باطنى منافق، این است که وقتى روى برمىگرداند و از نزد تو خارج مىشود (و یا به قدرت می رسد) کوشش مىکند که در زمین فساد به راه بیندازد و زراعت و چهارپایان را نابود کند (با اینکه مىداند) خدا فساد را دوست ندارد[12]».
براین اساس، تخریب عمدی محیط زیست، مصداق افساد در زمین بوده و شخص را در ردیف منافقان قرار می دهد و این، نشان دهنده اهتمام فوقالعاده اسلام به رعایت حقوق محیط زیست می باشد.
نکته هشتم:
کمال انسان در تخلق به صفات و اخلاق الهی است که یکی از برجستهترین آنها صفت رحمت است. بی تردید جامعه انسانی نیز وقتی به کمال خود می رسد که اخلاق خداوندی در آن، مستقر و نهادینه گردد. به عنوان مثال، اگر تعامل مسلمانان با یکدیگر بر اساس رحمت و مهربانی نباشد، قطعا نمی توان چنین جامعهای را دارای اخلاق اسلامی و مورد رضایت خداوند دانست، نتیجه آن که به یقین، استقرار و ترویج کرامتهای اخلاقی (که از آنها به اخلاق الهی تعبیر می شود) همچون رحمت، مطلوب و محبوب خداوند متعال است چنان که فقدان آنها نیز مذموم و مبغوض خداوند است. از سوی دیگر ترویج و نهادینه کردن این صفات والای اخلاقی در جامعه، جز با برنامهریزی کلان اجتماعی ممکن نیست، بدین معنا که انجام آن فقط از عهده دولت برمی آید. از سوی سوم، استقرار و ترویج این صفات، چیزی نیست که نیازمند وجود شاکی خصوصی و ترافع قضایی باشد، بلکه مطلوبیت آنها همیشگی است، اعم از این که در موردشان دعوایی شکل گرفته و شکایتی تحقق یافته باشد یا نه به عبارت دیگر، تحقق عناصر سهگانه امور حسبیه در خصوص کرامتهای اخلاقی، قطعی است. از آن جا که متولی امور حسبیه به تصریح فقهاء، در درجه اول، ولی امر یا رهبر دولت اسلامی است. لذا یکی از وظایف دولت اسلامی، برنامهریزی و تلاش در جهت استقرار، ترویج و نهادینه کردن رحمت در جامعه است.
معنای این سخن، آن است که دولت اسلامی به مفهوم وسیع آن که شامل رهبری و تمامی قوای سه گانه و نهادهای مختلف وابسته به آنها می گردد، موظفند سیاستهای تقنینی، قضایی و اجرایی را به گونهای تدوین کرده و به مرحله اجرا بگذارند که هدف فوق را تأمین کند. باتوجه به این که هر یک از سیاستهای مزبور می تواند با تأکید بر یکی از جنبههای اجتماعی همچون جنبه اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، تربیتی، ورزشی و امثال آنها باشد، وسعت و گستردگی این کار به خوبی شناخته می شود؛ به عنوان مثال سیاست صدا و سیما در تولید و پخش برنامههای رادیویی و تلویزیونی باید در جهت استقرار و ترویج رحمت در میان مردم بوده و در نتیجه از تولید و پخش برنامههای خشونت زا باید خودداری شود.
سیاست تکریم ارباب رجوع در ادارات دولتی و حتی غیر دولتی، سیاستهای مربوط به توسعه خدمات عمومی و تأمین اجتماعی، برقرار ساختن امنیت همه جانبه و فراگیر و برخورد سریع و قاطع با مفسدان و اخلالگران در حوزههای مختلف اجتماعی، ایجاد تسهیلات به منظور بهرهمندی سریع و آسان مردم از خدمات عمومی، استقرار بخشیدن به امنیت اخلاقی در جامعه، سیاست تحکیم خانواده و تسهیل تشکیل آن (به عنوان یکی از مهمترین کانونهای رحمت در جامعه) و آثار فراوان دیگری از این قبیل، جزء نتایجی است که در واقع بر پذیرش اصل رحمت به عنوان یکی از امور حسبیه مترتب می گردد. هرگاه با اجرای چنین سیاستهایی، رحمت در جامعه مستقر و نهادینه گردد، رحمت الهی نیز بیش از پیش بر آن جامعه سرازیر خواهد شد.
امیرالمؤمنین(ع) نیز در عبارت کوتاه و پرمعنایی می فرماید : « ارْحَمْ تُرْحَم[13]؛رحم کن تا به تو رحم شود». نگارنده معتقد است این جمله دارای دو معنا است. نخست این که اگر کسی به دیگران رحمت بورزد، خداوند نیز او را مورد رحمت خود قرار می دهد. این همان معنایی است که در حدیث پیامبر(ص) هم آمده است. دوم این که اگر شخصی اهل رحمت و مهربانی به دیگران باشد به طور طبیعی دیگران نیز با او بر اساس رحمت و مهربانی رفتار خواهند کرد و بدین ترتیب رحمت در جامعه توسعه پیدا می کند. البته بر طبق این مبنا که برخی از محققان علم اصول فقه پذیرفتهاند که استعمال لفظ در بیش از یک معنا ممکن است اراده کردن هر دو معنا در عبارت بالا، امکان پذیر است.
نتیجهگیری
نگارنده در پایان به عنوان نتیجهگیری آورده است: «آنچه در این مقاله مطرح شد، تأملاتی بود در یک آیه قرآن و برداشتهایی که بر اساس عقل و نقل از این آیه در حوزه حقوق عمومی می توان به عمل آورد. به همین منوال می توان این آیه و دیگر آیات قرآن را بر اساس دستاوردهای علوم مختلف مورد دقت و بررسی قرار داد. این کار اگر چه گام نهادن در راههای ناهموار است ولی هر گاه بر پایه ضوابط عقلی و منطقی استدلال استوار شده باشد از انجام آن نباید هراسی به دل راه داد و نیز نباید فراموش کرد که این مطالب، آخرین سخنانی نیست که در این موضوعات می توان ارائه داد چرا که قرآن، به فرموده امیرالمؤمنین(ع) دریایی است که کسی به عمق آن نمی رسد».
مقاله «حکمرانی شایسته در عظیم ترین آیه قرآن» نوشته حجت الاسلام والمسلمین محمدجواد ارسطا است که در مجله فقه حکومتی، سال اول، شماره 1، در پاییز 93 انتشار یافته است./205/ف
[1] . (هُدىً لِلنَّاس)، بقره (2)، آیه 185.
[2] . (إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَم)، اسرا (17)، آیه 9.
[3] . حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 7، ص 170، موسسه آلالبیت (ع)، قم، 1409 ق، چاپ اول.
[4] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 3، ص 313، تحقیق: علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1407 ق، چاپ چهارم.
[5] . (لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ وَ حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ[5] وَ حُسْنُ الْوِلَایَةِ عَلَى مَنْ یَلِی حَتَّى یَکُونَ لَهُمْ کَالْوَالِدِ الرَّحِیم)، کلینی، محمد بن یعقوب، ج 1، ص 407.
[6] . احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول، دارالحدیث، قم، 1419 ق، چاپ اول.
[7] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 72، ص 38، دار احیاءالتراث العربی، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم.
[8] .( وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْق)، نهج البلاغه، نامه 53.
[9] . اعراف (7)، آیه 156.
[10] . غافر (40)، آیه 7.
[11] . نهج البلاغه، خطبه 167.
[12] . (وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَساد)، بقره (2)، آیه 205.
[13] . ابن بابویه(شیخ صدق)، محمد بن علی، امالی، ص 209، کتابچی، تهران، 1376 ش، چاپ ششم.